Sorry! your web browser is not supported;

Please use last version of the modern browsers:

متاسفانه، مروگر شما خیلی قدیمی است و توسط این سایت پشتیبانی نمی‌شود؛

لطفا از جدیدترین نسخه مرورگرهای مدرن استفاده کنید:

للأسف ، متصفحك قديم جدًا ولا يدعمه هذا الموقع ؛

الرجاء استخدام أحدث إصدار من المتصفحات الحديثة:



Chrome 96+ | Firefox 96+
عملیات روانی
  • نگاهی به فیلم 'مردانی که به بزها خیره می شوند'‏ نگاهی به فیلم 'مردانی که به بزها خیره می شوند'‏
    چهارشنبه ۲۷ آبان ۱۳۸۸ ساعت ۱۷:۳۲

    باب ویلتن (یوان مک گرگور) روزنامه نگار آمریکایی بعد از جدایی از همسرش، برای فرار از تنهایی و ناراحتی به کویت می رود و در آنجا با لین ‏کسیدی (جورج کلونی) سرباز نیروهای ویژه آمریکا آشنا می شود که ادعا می کند که عضوی از واحد سری ارتش آمریکا (جنگجویان جدای) ‏بوده که تحت آموزش های ویژه قرار داشته و اکنون قادر است فکر آدم ها را بخواند، از دیوارهای سخت سیمانی عبور کند، غیب گویی کند و ‏غیب شود، ابرها را بترکاند و با خیره شدن در بزها آنها را از بین ببرد.‏

    باب ویلتن (یوان مک گرگور) روزنامه نگار آمریکایی بعد از جدایی از همسرش، برای فرار از تنهایی و ناراحتی به کویت می رود و در آنجا با لین ‏کسیدی (جورج کلونی) سرباز نیروهای ویژه آمریکا آشنا می شود که ادعا می کند که عضوی از واحد سری ارتش آمریکا (جنگجویان جدای) ‏بوده که تحت آموزش های ویژه قرار داشته و اکنون قادر است فکر آدم ها را بخواند، از دیوارهای سخت سیمانی عبور کند، غیب گویی کند و ‏غیب شود، ابرها را بترکاند و با خیره شدن در بزها آنها را از بین ببرد.‏ فرمانده و بنیانگذار این واحد ویژه، افسری هیپی مسلک به نام بیل جانگو (جف بریجز) است که با استفاده از تجربیات شخصی اش در جنگ ‏ویتنام، این واحد را در دهه هشتاد تاسیس کرده و لین کسیدی و لری هوپر(کوین اسپیسی) از سربازان زبده این واحد و تحت آموزش او بوده ‏اند. دو سربازی که همیشه در رقابت با هم بوده و با یکدیگر دشمنی داشته اند.‏ باب و لین برای احیا مجدد این واحد نظامی ویژه به عراق می روند و آنجا نه تنها بیل جانگو را پیدا می کنند بلکه متوجه می شوند که لری هوپر ‏هم آنجاست و یک واحد نظامی مشابه را فرماندهی می کند.‏ تا کنون در سینمای هالیوود با قهرمان ها و جنگجوهای خیالی و غیر واقعی بی شماری با ویژگی های فراطبیعی و فوق انسانی مواجه بودیم.‏ اما این بار در فیلم مردانی که به بزها خیره می شوند ظاهرا با شخصیت هایی رو در روییم که باید نیروهای فراطبیعی و فوق بشری آنها مثل ‏مهارتشان در خواندن افکار دشمن، نامرئی شدن، عبورشان از دیوارهای سیمانی و قدرتشان در از پا درآوردن بزها با خیره شدن در چشم آنها ‏را باور کنیم و تردیدی نداشته باشیم که همه این افراد جزو واحد نظامی ویژه ارتش آمریکا به نام نیو ارث آرمی(‏New Earth Army‏) ‏هستند که با تکنیک های خاص ذهنی و فرا طبیعی، عرفان گرایی شرقی و افکار هیپی گرایانه آموزش دیده اند. ‏ فیلم مردانی که به بزها خیره می شوند، بر اساس کتابی به همین نام نوشته جان رانسن روزنامه نگار بریتانیایی ساخته شده است. ‏ کتاب جان رانسن، ارتباط بین آموزش های نظامی غیرعادی و تکنیک های فرا طبیعی و ذهنی را که در عملیات نظامی آمریکایی ها بعد از ‏جنگ ویتنام به کار گرفته می شد، بررسی می کند.‏ کتاب سیر تحول این نوع فعالیت ها را در طی سه دهه گذشته بررسی کرده و نشان می دهد که هنوز نیز روش ها زنده اند و در جنگ عراق به ‏کار گرفته می شوند.‏ پیش از این نیز سریالی سه اپیزودی بر اساس این کتاب با عنوان « حاکمان دیوانه جهان» برای شبکه چهار بریتانیا تولید شد که یکی از ‏اپیزودهای آن، «مردانی که به بزها خیره می شوند» نام داشت و فیلم حاضر در واقع روایت دیگری از همان داستان است.‏ جورج کلونی در نمایی از فیلم تم اصلی کتاب، بررسی میزان دیوانگی و جنون در ارتش آمریکاست اما «مردانی که به بزها خیره می شوند»، نخستین نمونه از فیلم های ‏کمدی در باره دیوانگی نظامی نیست. دکتر استرنج لاو استنلی کوبریک و دیکتاتور بزرگ چارلی چاپلین از مشهورترین نمونه های سینمایی ‏این ژانرند. ‏ اما این فیلم در قیاس با آثار متفکرانه چاپلین و کوبریک، اثری سطحی و کمدی ای ضعیف و سرگرم کننده است.‏ فیلم شروع خوبی دارد. ورود لین کسیدی(جرج کلونی) با رفتار عجیب و غریب اش به داستان نوید یک کمدی جذاب و شیرین را می دهد اما ‏بعد از گرفتار شدن او و باب ویلتن(یوان مک گرگور) در دست آدم رباها در عراق و فرار آنها، فیلم به شدت افت کرده و با ماجراهایی که به ‏خوبی تشریح نشده و زمینه ای برای وقوع آنها وجود ندارد، تماشاگر را سردرگم و گیج می کند.‏ رانسن کتاب خود را بر اساس شخصیت ها و برخی رویدادهای واقعی نوشته است. کاملا روشن است که شخصیت بیل جانگو (افسر هیپی ‏مسلک و مرتاض منش) از روی شخصیت کلنل جیم چنون افسر آمریکایی در زمان جنگ ویتنام خلق شده و ایده تاسیس واحد نظامی ‏‏«جاسوسان غیب گو»، طرح این فرمانده آمریکایی بوده است.‏ اما رانسن آن را با شخصیت های خیالی و ماجراهای تخیلی ترکیب کرده و خصلت مستند آن را ازبین برده است.‏ گرنت هسلوو اما در اقتباس خود از کتاب رانسن، از این فراتر رفته و مرز بین تخیل و واقعیت و شوخی و جدی را ناشیانه به هم ریخته است. ‏بنابراین فیلمش بیشتر از آنکه طنزی جدی در باره جنگ عراق و جنون نظامی گری باشد، اثری مفرح و سرگرم کننده در باره چند آدم عجیب ‏و غریب و بامزه است که درگیر ماجراهایی غیرعادی می شوند.‏ با اینکه فیلم بر اساس کتابی ساخته شده که ادعا می کند بر مبنای رویدادها و شخصیت هایی واقعی است و در ابتداى فیلم این نوشته را ‏مى‌بینیم که «این داستان واقعى‌تر از آن است که باورتان بشود.»، با این حال تماشاگر درمی ماند که کدام صحنه ها واقعی است و کدام صحنه ‏ها جنبه خیالی و شوخی دارند.‏ جورج کلونی و یوان مک گرگور‏ مشخص نمی شود که بیل جانگو، لین کسیدی و لری هوپر، جنگجویانی با قدرت های فوق انسانی اند یا دیوانه هایی اند که با ذهنیات و پریشان ‏و تخیلات عجیب و غریب خود سرگرمند.‏ روایت فیلم بین حال و گذشته در نوسان است اما بخش اصلی آن مربوط به زمان حال است. فیلم درواقع داستان دو شخصیت است که هر یک ‏با هدف متفاوتی همسفر می شوند.‏ اما این دو شخصیت در پایان علیرغم از سر گذراندن ماجراهای خطرناک و هیجان انگیز، به تحول تازه ای نمی رسند و این سفر پرماجرا، ‏شناخت تازه ای از جهان و مسائل آن به آنها نمی دهد.‏ بیل جانگو(جف بریجز) معتقد است که جنبش هیپی گری و عرفان شرقی باید با آموزش نظامی ترکیب شود تا ضامن صلح جهان باشد. اندیشه ‏ای ساده لوحانه و ایده آلیستی که در دنیای خشن و میلیتاریستی امروز کاربردی ندارد.‏ گرنت هسلوو کارگردان این فیلم که قبلا بازیگر و تهیه کننده بود و فیلم «شب به خیر، موفق باشی» جورج کلونی را تهیه کرد، اینک با حمایت ‏همه جانبه جورج کلونی، دومین فیلم خود را کارگردانی کرده که علیرغم داشتن برخی عناصر کمدی های برداران کوئن، حاصل آن کمدی ای ‏سرد و بی روح است.‏ جرج کلونی جز در برخی لحظه ها، بازی کمدی چشمگیری از خود نشان نمی دهد و در آن لحظه ها نیز حرکات کمدی او و سیمای ظاهری اش، ‏بیشتر یادآور شخصیت اورت در فیلم آه برادر کجایی؟ برادران کوئن است. ‏ شخصیت جف بریجز و نوع کمدی ای او نیز تا حد زیادی از روی شخصیت او در فیلم لبوفسکی بزرگ برادران کوئن کپی برداری شده اما ‏برخلاف کمدی های گرم و جاندار و اندیشمندانه برادران کوئن، طنز این فیلم بسیار ضعیف و کم عمق است. ‏ به نظر می رسد هالیوود اکنون به این نتیجه رسیده که در شرایطی که روزانه ده ها سرباز آمریکایی و بریتانیایی در عراق و افغانستان کشته ‏می شوند، ساختن فیلم های کمدی در باره این جنگ، خیلی بهتر از فیلم های جدی با درونمایه هایی تراژیک در باره جنگ و قربانیان آن است ‏و می تواند تا اندازه ای التیام بخش روان آسیب دیده تماشاگران آمریکایی بعد از بحران های هولناک اخیر باشد.‏ پرویز جاهد‏ منتقد سینما



    گزارش فیلم
    نام منبع: bbc
    شماره مطلب: 12326
    دفعات دیده شده: ۳۶۰۷ | آخرین مشاهده: ۲ روز پیش