-
نگاهی به فیلم 'مردانی که به بزها خیره می شوند'
چهارشنبه ۲۷ آبان ۱۳۸۸ ساعت ۱۷:۳۲
باب ویلتن (یوان مک گرگور) روزنامه نگار آمریکایی بعد از جدایی از همسرش، برای فرار از تنهایی و ناراحتی به کویت می رود و در آنجا با لین کسیدی (جورج کلونی) سرباز نیروهای ویژه آمریکا آشنا می شود که ادعا می کند که عضوی از واحد سری ارتش آمریکا (جنگجویان جدای) بوده که تحت آموزش های ویژه قرار داشته و اکنون قادر است فکر آدم ها را بخواند، از دیوارهای سخت سیمانی عبور کند، غیب گویی کند و غیب شود، ابرها را بترکاند و با خیره شدن در بزها آنها را از بین ببرد.
باب ویلتن (یوان مک گرگور) روزنامه نگار آمریکایی بعد از جدایی از همسرش، برای فرار از تنهایی و ناراحتی به کویت می رود و در آنجا با لین کسیدی (جورج کلونی) سرباز نیروهای ویژه آمریکا آشنا می شود که ادعا می کند که عضوی از واحد سری ارتش آمریکا (جنگجویان جدای) بوده که تحت آموزش های ویژه قرار داشته و اکنون قادر است فکر آدم ها را بخواند، از دیوارهای سخت سیمانی عبور کند، غیب گویی کند و غیب شود، ابرها را بترکاند و با خیره شدن در بزها آنها را از بین ببرد. فرمانده و بنیانگذار این واحد ویژه، افسری هیپی مسلک به نام بیل جانگو (جف بریجز) است که با استفاده از تجربیات شخصی اش در جنگ ویتنام، این واحد را در دهه هشتاد تاسیس کرده و لین کسیدی و لری هوپر(کوین اسپیسی) از سربازان زبده این واحد و تحت آموزش او بوده اند. دو سربازی که همیشه در رقابت با هم بوده و با یکدیگر دشمنی داشته اند. باب و لین برای احیا مجدد این واحد نظامی ویژه به عراق می روند و آنجا نه تنها بیل جانگو را پیدا می کنند بلکه متوجه می شوند که لری هوپر هم آنجاست و یک واحد نظامی مشابه را فرماندهی می کند. تا کنون در سینمای هالیوود با قهرمان ها و جنگجوهای خیالی و غیر واقعی بی شماری با ویژگی های فراطبیعی و فوق انسانی مواجه بودیم. اما این بار در فیلم مردانی که به بزها خیره می شوند ظاهرا با شخصیت هایی رو در روییم که باید نیروهای فراطبیعی و فوق بشری آنها مثل مهارتشان در خواندن افکار دشمن، نامرئی شدن، عبورشان از دیوارهای سیمانی و قدرتشان در از پا درآوردن بزها با خیره شدن در چشم آنها را باور کنیم و تردیدی نداشته باشیم که همه این افراد جزو واحد نظامی ویژه ارتش آمریکا به نام نیو ارث آرمی(New Earth Army) هستند که با تکنیک های خاص ذهنی و فرا طبیعی، عرفان گرایی شرقی و افکار هیپی گرایانه آموزش دیده اند. فیلم مردانی که به بزها خیره می شوند، بر اساس کتابی به همین نام نوشته جان رانسن روزنامه نگار بریتانیایی ساخته شده است. کتاب جان رانسن، ارتباط بین آموزش های نظامی غیرعادی و تکنیک های فرا طبیعی و ذهنی را که در عملیات نظامی آمریکایی ها بعد از جنگ ویتنام به کار گرفته می شد، بررسی می کند. کتاب سیر تحول این نوع فعالیت ها را در طی سه دهه گذشته بررسی کرده و نشان می دهد که هنوز نیز روش ها زنده اند و در جنگ عراق به کار گرفته می شوند. پیش از این نیز سریالی سه اپیزودی بر اساس این کتاب با عنوان « حاکمان دیوانه جهان» برای شبکه چهار بریتانیا تولید شد که یکی از اپیزودهای آن، «مردانی که به بزها خیره می شوند» نام داشت و فیلم حاضر در واقع روایت دیگری از همان داستان است. جورج کلونی در نمایی از فیلم تم اصلی کتاب، بررسی میزان دیوانگی و جنون در ارتش آمریکاست اما «مردانی که به بزها خیره می شوند»، نخستین نمونه از فیلم های کمدی در باره دیوانگی نظامی نیست. دکتر استرنج لاو استنلی کوبریک و دیکتاتور بزرگ چارلی چاپلین از مشهورترین نمونه های سینمایی این ژانرند. اما این فیلم در قیاس با آثار متفکرانه چاپلین و کوبریک، اثری سطحی و کمدی ای ضعیف و سرگرم کننده است. فیلم شروع خوبی دارد. ورود لین کسیدی(جرج کلونی) با رفتار عجیب و غریب اش به داستان نوید یک کمدی جذاب و شیرین را می دهد اما بعد از گرفتار شدن او و باب ویلتن(یوان مک گرگور) در دست آدم رباها در عراق و فرار آنها، فیلم به شدت افت کرده و با ماجراهایی که به خوبی تشریح نشده و زمینه ای برای وقوع آنها وجود ندارد، تماشاگر را سردرگم و گیج می کند. رانسن کتاب خود را بر اساس شخصیت ها و برخی رویدادهای واقعی نوشته است. کاملا روشن است که شخصیت بیل جانگو (افسر هیپی مسلک و مرتاض منش) از روی شخصیت کلنل جیم چنون افسر آمریکایی در زمان جنگ ویتنام خلق شده و ایده تاسیس واحد نظامی «جاسوسان غیب گو»، طرح این فرمانده آمریکایی بوده است. اما رانسن آن را با شخصیت های خیالی و ماجراهای تخیلی ترکیب کرده و خصلت مستند آن را ازبین برده است. گرنت هسلوو اما در اقتباس خود از کتاب رانسن، از این فراتر رفته و مرز بین تخیل و واقعیت و شوخی و جدی را ناشیانه به هم ریخته است. بنابراین فیلمش بیشتر از آنکه طنزی جدی در باره جنگ عراق و جنون نظامی گری باشد، اثری مفرح و سرگرم کننده در باره چند آدم عجیب و غریب و بامزه است که درگیر ماجراهایی غیرعادی می شوند. با اینکه فیلم بر اساس کتابی ساخته شده که ادعا می کند بر مبنای رویدادها و شخصیت هایی واقعی است و در ابتداى فیلم این نوشته را مىبینیم که «این داستان واقعىتر از آن است که باورتان بشود.»، با این حال تماشاگر درمی ماند که کدام صحنه ها واقعی است و کدام صحنه ها جنبه خیالی و شوخی دارند. جورج کلونی و یوان مک گرگور مشخص نمی شود که بیل جانگو، لین کسیدی و لری هوپر، جنگجویانی با قدرت های فوق انسانی اند یا دیوانه هایی اند که با ذهنیات و پریشان و تخیلات عجیب و غریب خود سرگرمند. روایت فیلم بین حال و گذشته در نوسان است اما بخش اصلی آن مربوط به زمان حال است. فیلم درواقع داستان دو شخصیت است که هر یک با هدف متفاوتی همسفر می شوند. اما این دو شخصیت در پایان علیرغم از سر گذراندن ماجراهای خطرناک و هیجان انگیز، به تحول تازه ای نمی رسند و این سفر پرماجرا، شناخت تازه ای از جهان و مسائل آن به آنها نمی دهد. بیل جانگو(جف بریجز) معتقد است که جنبش هیپی گری و عرفان شرقی باید با آموزش نظامی ترکیب شود تا ضامن صلح جهان باشد. اندیشه ای ساده لوحانه و ایده آلیستی که در دنیای خشن و میلیتاریستی امروز کاربردی ندارد. گرنت هسلوو کارگردان این فیلم که قبلا بازیگر و تهیه کننده بود و فیلم «شب به خیر، موفق باشی» جورج کلونی را تهیه کرد، اینک با حمایت همه جانبه جورج کلونی، دومین فیلم خود را کارگردانی کرده که علیرغم داشتن برخی عناصر کمدی های برداران کوئن، حاصل آن کمدی ای سرد و بی روح است. جرج کلونی جز در برخی لحظه ها، بازی کمدی چشمگیری از خود نشان نمی دهد و در آن لحظه ها نیز حرکات کمدی او و سیمای ظاهری اش، بیشتر یادآور شخصیت اورت در فیلم آه برادر کجایی؟ برادران کوئن است. شخصیت جف بریجز و نوع کمدی ای او نیز تا حد زیادی از روی شخصیت او در فیلم لبوفسکی بزرگ برادران کوئن کپی برداری شده اما برخلاف کمدی های گرم و جاندار و اندیشمندانه برادران کوئن، طنز این فیلم بسیار ضعیف و کم عمق است. به نظر می رسد هالیوود اکنون به این نتیجه رسیده که در شرایطی که روزانه ده ها سرباز آمریکایی و بریتانیایی در عراق و افغانستان کشته می شوند، ساختن فیلم های کمدی در باره این جنگ، خیلی بهتر از فیلم های جدی با درونمایه هایی تراژیک در باره جنگ و قربانیان آن است و می تواند تا اندازه ای التیام بخش روان آسیب دیده تماشاگران آمریکایی بعد از بحران های هولناک اخیر باشد. پرویز جاهد منتقد سینما
گزارش فیلم
نام منبع: bbc
شماره مطلب: 12326
دفعات دیده شده: ۳۶۰۹ | آخرین مشاهده: ۳۵ دقیقه پیش