Sorry! your web browser is not supported;

Please use last version of the modern browsers:

متاسفانه، مروگر شما خیلی قدیمی است و توسط این سایت پشتیبانی نمی‌شود؛

لطفا از جدیدترین نسخه مرورگرهای مدرن استفاده کنید:

للأسف ، متصفحك قديم جدًا ولا يدعمه هذا الموقع ؛

الرجاء استخدام أحدث إصدار من المتصفحات الحديثة:



Chrome 96+ | Firefox 96+
عملیات روانی
  • پیوندهای پنهان صدام با CIA پیوندهای پنهان صدام با CIA
    جمعه ۲۲ دی ۱۳۸۵ ساعت ۶:۰۰

    سقوط عجیب بغداد در 20 فروردین 1382 (9 آوریل 2003 ) حیرت تحلیل گران سیاسی را در سراسر جهان برانگیخت و بررسی و شناخت مجدد نقشی را که صدام به مدت 30 سال در منطقه ایفا کرد ضروری ساخت . امروزه کاملا روشن است که ماجراجویان عوامفریب و پرهیاهویی مانند بن لادن و صدام « به عنوان هموارکننده راه کانون های صهیونیستی حاکم بر ایالات متحده و بریتانیا » برای سلطه بر منطقه خاورمیانه و جهان اسلام عمل می کنند. به عبارت دیگر وجود و عملکرد این گونه عناصر لازم است تا ط

    سقوط عجیب بغداد در 20 فروردین 1382 (9 آوریل 2003 ) حیرت تحلیل گران سیاسی را در سراسر جهان برانگیخت و بررسی و شناخت مجدد نقشی را که صدام به مدت 30 سال در منطقه ایفا کرد ضروری ساخت . امروزه کاملا روشن است که ماجراجویان عوامفریب و پرهیاهویی مانند بن لادن و صدام « به عنوان هموارکننده راه کانون های صهیونیستی حاکم بر ایالات متحده و بریتانیا » برای سلطه بر منطقه خاورمیانه و جهان اسلام عمل می کنند. به عبارت دیگر وجود و عملکرد این گونه عناصر لازم است تا طرح های نوامپریالیستی کانون های نظامی گرای ایالات متحده آمریکا تحقق پذیر شود. ارتشبد حسین فردوست که سال ها ریاست دفتر ویژه محمدرضا شاه پهلوی اطلاعات را به دست داشت و یکی از مطلع ترین مقامات اطلاعاتی حکومت پهلوی بود در خاطرات خود فصلی را به بررسی تحولات عراق و ماجرای صعود صدام اختصاص داده است که امروزه به دلیل تحولات عراق مطالعه مجدد ارزیابی فردوست از نقش سیاسی صدام مفید است . براساس این ارزیابی که در سال 1369 یعنی قریب به 16 سال پیش منتشر شد صدام با حمایت و مساعدت سازمان « سیا » و با هدف دور ساختن عراق از دایره نفوذ کمونیستها و اتحادیه جماهیر شوروی قدرت را به دست گرفت . به گفته وی این ارتباط تا زمان سقوط رژیم پهلوی در قالبهای مختلف ادامه داشت . با هم پی می گیریم : سرزمین عراق در جنگ جهانی اول توسط انگلیسی ها اشغال شد. انگلیسی ها به دلیل موقعیت ژئوپولتیک عراق در منطقه و همچنین به علت ذخایر عظیم نفتی آن ترتیباتی دادند تا تسلط خود را محکم کنند و لذا فیصل (پسر شریف مکه ) را به سلطنت عراق نشاندند و برادر او به نام عبدالله را شاه اردن کردند. ملک عبدالله پدربزرگ ملک حسین شاه قبلی اردن است . انگلیسی ها قصد داشتند بخش مهمی از دنیای عرب (عراق اردن و سوریه ) را به وسیله خانواده هاشمی حجاز اداره کنند و در بخش دیگر (سرزمین حجاز) خانواده سعودی که رقیب خانواده هاشمی بود را به قدرت رساندند. این همان سیاست معروف انگلیسی « تقسیم کن و حکومت کن » است . پس از جنگ جهانی دوم نفوذ انگلیسی ها در عراق محکم بود تا بالاخره با همکاری آمریکا در سال 1333 پیمان بغداد را تشکیل دادند و به نوعی برای عراق در منطقه مرکزیت قائل شدند. در این زمان شاه عراق ملک فیصل دوم بود ولی در واقع کشور توسط نخست وزیر او به نام نوری سعید اداره می شد که عامل درجه اول انگلیسی ها بود. ملک فیصل را چند بار در کاخ محمدرضا دیدم . بسیار جوان بود و احتمالا ازدواج نکرده بود (مطمئن نیستم ). خود فیصل بسیار مودب و مظلوم بود و همه کاره دربار ولیعهد به نام عبدالاله بود که احتمالا پسرعموی او بود . عبدالاله حدود 10 سال از فیصل بزرگتر بود و روابط بسیار نزدیک با انگلیسی ها داشت و در واقع مامور آنها در دربار محسوب می شد. نوری سعید نیز فرد بسیار مقتدری بود و هر چند نخست وزیر بود ولی یک دیکتاتور واقعی به شمار می رفت و قابل تعویض نبود. فرد بسیار مسلط به خود و کاردان باهوشی بود و همه رجال عراق از او حساب می بردند. نوری سعید به صورت ظاهر مقام سلطنت را حمایت و شدیدا به شاه دوستی تظاهر می کرد. در این زمان روحیات ضدانگلیسی در عراق بسیار رشد کرده و به خصوص افسران عراقی تحت تاثر کودتای ژنرال نجیب و سرهنگ عبدالناصر و ناسیونالیسم عربی ناصر قرار گرفتند و روس ها نیز این ناسیونالیسم را به شدت مورد تشویق قرار دادند . بدین ترتیب در سال 1337 کودتای سرتیپ عبدالکریم قاسم صورت گرفت و رژیم سلطنتی در عراق سقوط کرد. زمانی که کودتای قاسم انجام شد روز بعد ارتشبد جم در یک ملاقات دوستانه به من گفت زمانی که او رئیس هیات نظامی ایران در سنتو بود. قاسم در ترکیه دوره دانشگاه جنگ را می گذراند و به عنوان یک افسر عراقی در تمام میهمانی های پیمان که عراق عضو آن بود شرکت می کرد. جم به کرات با قاسم صحبت کرده و او را از نظر نظامی افسر مسلطی می دانست . در آن زمان درجه قاسم سرهنگ بود . به هر حال در سال 1337 به علت ناآرامی هایی که در مرز عراق و سوریه بود ستاد ارتش عراق یک تیپ را به فرماندهی سرتیپ قاسم و معاونت سرهنگ عبدالسلام عارف به این منطقه اعزام می کند. تیپ کمی از بغداد خارج می شود و شب توقف می کند. قاسم و عارف طرح حمله به بغداد و کودتا را آغاز می کنند . ساعت 5 3 صبح تیپ به جای حرکت به سمت سوریه به بغداد مراجعت می کند. قاسم با تیم انتخابی خود به طرف کاخ می رود و عارف با تیم مربوطه به سمت رادیو. قاسم عبدالاله (ولیعهد) فیصل (شاه ) و کلیه اعضای خانواده سلطنتی را پس از خلع سلاح گارد در سینه دیوار تیرباران می کند و پس از مدتی نوری سعید را که فرار کرده و در غاری مخفی شده بود دستگیر و او را نیز تیرباران می کند. اجساد همگی را به گاری می بندد و در خیابان های بغداد نمایش می دهد کودتای عراق در آن زمان بزرگترین حادثه منطقه تلقی می شد و هم غرب و هم محمدرضا را به وحشت انداخت و از آن زمان تیرگی روابط رژیم محمدرضا و جمهوری عراق آغاز شد که تا سال 1353 ادامه یافت . کودتای قاسم پیشرفت مواضع شوروی در منطقه تلقی می شد و توسعه فعالیت کمونیست ها در عراق ثبات منطقه به نفع غرب را به خطر می انداخت . لذا آمریکا و انگلیس به تقویت رژیم محمدرضا و رژیم اردن دست زدند ولی همزمان نیز تلاش هایی صورت گرفت تا با نفوذ در ارتش عراق به تدریج نیروهای متمایل به شوروی و یا ناسیونالیست ها پس زده شوند. بدین ترتیب قدم به قدم راه برای صعود صدام حسین هموار شد . قاسم پس از حدود 4 سال حکومت در سال 1340 توسط عبدالسلام عارف برکنار و کشته شد و سرانجام حزب بعث عراق به قدرت رسید. درباره علت قتل قاسم « کلود ژولین » ناشر و سردبیر لوموند دیپلماتیک درکتاب امپراتوری آمریکایی نوشت : هنگامی که با اعلام قانون 81 ژنرال قاسم 95 درصد سهام کمپانی نفت عراق را به دولت واگذار کرد . واشنگتن شدیدا به این عمل اعتراض نمود . سپس عراق از پیمان بغداد خارج شد . در فوریه 1963 ژنرال عارف به کمک سیا ژنرال قاسم را سرنگون و او را به قتل رساند این به اصطلاح انقلاب یک کشتار واقعی ... در پی داشت سفیر ایالات متحده در بغداد حتی از تحویل فهرست عناصر مزاحم به پلیس عراق خودداری نمی کرد. معهذا سیا هیچگاه به نقش خود درکودتای عارف و قتل عبدالکریم قاسم اعتراف نکرد و تنها در سال 1975 در تحقیقات سنای آمریکا (کمیسیون چرچ ) روشن شد که اداره کل عملیات اجرائی سیا طرح های متعدد برای قتل قاسم داشته است . به هر حال این قدم اول به سود آمریکا تلقی می شد. اما پس از چندی عارف (در سال 1345 ) در سانحه هوایی کشته شد و برادرش سپهبد عبدالرحمن عارف رئیس جمهور شد و بالاخره (در سال 1347 ) حسن البکر عبدالرحمن عارف را بدون مقاومت از کشور خارج کرد و عازم انگلستان نمود و قدرت را به دست گرفت . در این زمان صدام حسین دبیر شورای انقلاب و معاون رئیس جمهور شد. این نشانگر آن بود که ارتش عراق صدام را برای ریاست جمهوری قبول نداشت و باید فرد خوشنامی به قدرت می رسید. لذا سرتیپ حسن البکر که مورد قبول ارتش بود برای این نقش انتخاب شد; ولی به تدریج صدام نقش فائقه را در حکومت عراق به دست گرفت و خیلی زود روشن شد که همه کاره عراق است . در این که طرح دیکتاتوری صدام (مهره مورد نظر آمریکا) از مدت ها پیش برنامه ریزی شد و قدم به قدم اجرا شد تردید ندارم . زمانی که هنوز البکر رئیس جمهور بود صدام با قدرت کامل ناگهان در مراسم افتتاح دوره دانشگاه جنگ بغداد با لباس ارتشبدی ـ بالاترین درجه نظامی ـ ظاهر شد. صدام فردی غیرنظامی بود و این عمل عجیب او سبب شد تعدادی از افسران حاضر به عنوان اعتراض مراسم را ترک کنند. چرا آمریکا در سال 1354 خواهان پایان شورش کردهای عراق شد و محمدرضا را برای انعقاد قرارداد 1975 (موسوم به قرارداد الجزایر) تشویق کرد چرا انعقاد این قرارداد مصادف با زمانی بود که صدام در نقش نفر اول و قدرت فائقه عراق ظاهر شد چرا و به توصیه چه کسی محمدرضا پذیرفت به جای البکر رئیس جمهور با صدام قرارداد مهم فوق را امضا کند پاسخ همه این پرسش ها روشن است : تا زمانی که هنوز صدام (مهره مورد نظر آمریکا) قدرت کافی نداشت محمدرضا عملیات اکراد عراقی را علیه دولت بغداد تقویت می کرد. فعالیت اکراد بارزانی یک خطر جدی بالفعل برای دولت مرکزی عراق به شمار می رفت و بیش از 10 سال حداقل یک سوم ارتش عراق را به خود جلب کرد. در این میان ارتش عراق تلفات انسانی و تسلیحاتی زیادی داد. ولی در سال 1354 آمریکا تصمیم گرفت به فعالیت شورشیان کرد عراق پایان دهد و لذا با وساطت بومدین قرارداد 1975 الجزایر بین محمدرضا و صدام (دبیر شورای انقلاب عراق ) منعقد شد. این قرارداد بیش از همه به سود صدام بود و خواست آمریکا نیز همین بود و گرنه دلیلی نداشت که به جای حسن البکر صدام قرارداد را امضا کند . قرارداد 1975 موجب شد 90 هزار کرد طرفدار بارزانی به ایران خواسته شوند و پس از سال ها جنگ با کردها پایان یابد. بنابراین صدام در نقش ناجی ارتش عراق ظاهر شد. قرارداد الجزایر هیچ شبهه ای در آمریکایی بودن صدام باقی نمی گذارد. افرادی که در زمان انعقاد قرارداد حضور داشتند برایم تعریف کردند که صدام چه پیش از امضا قرارداد و چه پس از آن مانند یک چاپلوس درباری رفتار می کرد و زمان امضا می خواست دست محمدرضا را ببوسد که قضیه با روبوسی فیصله یافت . او نقطه ضعف محمدرضا را به خوبی می دانست . نقش آمریکایی صدام در مساله اتحاد سوریه و عراق نیز ظاهر شد. گفته می شد البکر موافق اتحاد دو کشور است و لذا حافظ اسد به بغداد رفت اما روشن است که اتحاد سوریه و عراق به سود شوروی تمام می شد و آمریکا و انگلیس سفارت انگلیس در تهران صراحتا به من گفت که MI مخالف آن بودند . رئیس 6 ـ دولت انگلستان خواستار عراقی مستقل و بدون اتحاد با سوریه است . در نتیجه صدام به دستور آمریکا ظرف 24 ساعت این طرح را به هم زد و حافظ اسد را محترمانه به فرودگاه برد و به خانه اش فرستاد. او سپس حسن البکر را به بهانه ضعف مزاج در خانه بستری کرد و شبانه 21 نفر از مقامات عالی رتبه عراق از جمله جناح بعثی هوادار سوریه را تیرباران کرد و خود را رئیس جمهور اعلام نمود (1357 ) همه این حوادث بدون تردید نشان می دهد که در پشت صدام از آغاز دست سرویس های اطلاعاتی غرب پنهان بوده است . درباره نقش بسیار فعال سازمان اطلاعات اسرائیل در عراق و شبکه های برون مرزی آن قبلا توضیح دادم . واضح است که از همان سال 1337 و کودتای سرتیپ قاسم اسرائیل از میان کشورهای عربی منطقه به عراق توجه درجه اول داشت و طرح های درازمدتی را برنامه ریزی می کرد از سال 1354 که خیال صدام از مساله اکراد راحت شد و موقعیتش در میان ارتش تقویت شد حزب کمونیست را نیز به شدت قلع و قمع کرد. کمونیست های عراق نیرومند نیستند و روحیه سازشکاری سیاسی در آنها قوی است . آنها هرگاه تحت فشار دولت مرکزی قرار می گرفتند به ملا مصطفی « بارزانی » پناه می بردند و هرگاه مورد تحبیب بغداد بودند به دولت روی می آوردند و به همین دلیل نیز نتوانستند در میان مردم پایگاهی به دست آورند. سپس رژیم البکر ــ صدام به تقویت ارتش عراق دست زد. طبق گزارشات اداره دوم ارتش به نسبت جمعیت و وسعت خاک ایران و با توجه به این که ایران ژاندارم خلیج (فارس ) محسوب می شد هزینه هایی که عراق در آن سال ها صرف ارتش خود می کرد بیشتر بود : در سال 1357 عراق دارای 8 لشکر و 2 یا 3 تیپ مستقل بود و تعداد افراد ارتش 75 هزار نفر گزارش می شد که کمی بیش از نصف پرسنل ارتش ایران بود . از نظر هواپیماهای مختلف نظامی عراق حدود 300 ـ 350 فروند کمتر از ایران داشت . از نظر تعداد تانک و زره پوش عراق 1800 دستگاه (در مقابل 2400 دستگاه ایران ) داشت . ولی ارتش عراق یک مزیت آشکار داشت و آن آمادگی جنگی بود که طی سالها جنگ با اکراد کسب کرده بود در حالیکه ارتش ایران اصولا ورزیدگی کافی برای جنگ واقعی نداشت و جنبه تشریفاتی آن بیش از جنبه نظامی بود. این مسئله به خوبی در شورش عشایری فارس (معروف به غائله فارس در سال 1341 ) دیده شد . بعلاوه عراق دارای یک ارتش شبه نظامی متشکل از سه سپاه بود که آمادگی نسبی جنگی نیز داشت و حداقل برای حفاظت شهرها مناسب بود. این نیرو نیز حداقل سی هزار نفر برآورد می شد . پس در سال 1357 عراق در میان کشورهای عربی منطقه دارای قویترین ارتش بود. در این سال ها عراق به دستور آمریکا در نقش یک کشور تندروی عربی در برابر اسرائیل ظاهر شد و از این طریق سعی کرد خود را سپر بلای اعراب وانمود کند و در میان شیخ نشین های خلیج فارس محبوبیت کسب نماید; ولی در عین حال عراق قدرت خود را در خلیج فارس بر پایه رعب و وحشت هم قرار داد. طبق گزارشات اداره کل هفتم ساواک در حاکم نشین های خلیج فارس عراقی ها بسیار گستاخانه عمل می کردند و بغداد برای ایجاد ناامنی و رعب عراقی های زیادی را به این مناطق اعزام می داشت . در سال 1357 وضع بنحوی شده بود که کشورهای کوچک از عراق حساب می بردند در حالی که در مقابل روابط خوبی با ایرانیان ساکن این کشورها داشتند. عراق به کرات ادعای مالکیت جزیره بوبیان ـ متعلق به کویت ـ را نمود که با اعتراض شدید کویت مواجه شد و حاکم نشین های خلیج فارس نیز از کویت حمایت کردند. پس از چند سال دعوی زمانی که عراق متوجه شد به نتیجه نمی رسد خواستار اجاره بوبیان از کویت شد که کویت با آن هم مخالفت کرد و همین مساله زمینه ساز یک کدورت ریشه دار میان دو کشور شد. موقعیت جزیره بوبیان چنان است که عراق می تواند با چندین پل آن را به خاک خود وصل کند و با ایجاد اسکله های متعدد ظرفیت پذیرش کشتی را چند برابر نماید و اگر جزیره فوق به تصرف عراق درآید امکانات دریایی آن توسعه چشمگیر خواهد یافت . بنابراین در سال 1357 رژیم عراق استعداد کافی داشت که خلا سقوط محمدرضا را برای آمریکا و انگلیس در منطقه پر کند و نقش ژاندارمی خلیج فارس را ایفا نماید. این نقش عراق ناظر بر چند هدف بود : جلوگیری از نفوذ شوروی در کشورهای عربی از طریق ایجاد اختلاف در میان اعراب حفظ موقعیت عراق به عنوان سردسته کشورهای عربی علیه اسرائیل و در نتیجه تامین کنترل غرب بر ناسیونالیسم عربی و بالاخره جلوگیری از نفوذ انقلاب اسلامی در میان مسلمانان منطقه با تحریک روحیات قومی اعراب در مقابل روحیات مذهبی آنها . (خاطرات فردوست صص 554 ـ559 ) 1 ـ خاطرات فردوست ـ صص 554 ـ 559 نقش آمریکایی صدام در مساله اتحاد سوریه و عراق ظاهر شد. گفته می شد البکر موافق اتحاد دو کشور بود اما از آنجائیکه این اتحاد به نفع شوروی و به زیان نفوذ غرب بود آمریکا مخالف آن بود. در نتیجه صدام که در آن زمان معاون رئیس جمهور بود به خواست آمریکا ظرف 24 ساعت این طرح را به هم زد و حسن البکر را در کاخ خود حبس و 21 تن از مقامات عالیرتبه را تیرباران کرد ارتشبد حسین فردوست : حوادث قبل و بعد از سرنگونی حسن البکر توسط صدام نشان می دهد که بدون تردید در پشت صدام دست سرویس های اطلاعاتی آمریکا پنهان بوده است صدام عملا در سال 1354 پس از بدست گرفتن قدرت و بدستور آمریکا در نقش یک رهبر تندروی عرب در برابر اسرائیل ظاهر شد و از این طریق سعی کرد خود را سپر بلای اعراب وانمود سازد پس از سقوط رژیم محمدرضا شاه پهلوی در سال 1357 صدام حسین استعداد کافی داشت تا خلا سقوط محمدرضا را برای آمریکا و انگلیس پر کند و نقش ژاندارمی خلیج فارس را ایفا کند



    گزارش
    نام منبع: Scientific - Research Quarterly on Psychological Operations
    شماره مطلب: 8474
    دفعات دیده شده: ۲۷۶۲ | آخرین مشاهده: ۱ هفته پیش