Sorry! your web browser is not supported;

Please use last version of the modern browsers:

متاسفانه، مروگر شما خیلی قدیمی است و توسط این سایت پشتیبانی نمی‌شود؛

لطفا از جدیدترین نسخه مرورگرهای مدرن استفاده کنید:

للأسف ، متصفحك قديم جدًا ولا يدعمه هذا الموقع ؛

الرجاء استخدام أحدث إصدار من المتصفحات الحديثة:



Chrome 96+ | Firefox 96+
عملیات روانی
  • رویکرد روان شناختی برای کاهش واپس گرایی روانی گروههای قومی و دیگر انواع گروههای بزرگ رویکرد روان شناختی برای کاهش واپس گرایی روانی گروههای قومی و دیگر انواع گروههای بزرگ
    پنج‌شنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۴ ساعت ۱۲:۰۰

    اشاره در بیشتر موارد این سؤال از مذاکره‌کننده که چه کسی پیروز می‌شود؟ به همان اندازه بی‌مورد است که بپرسید در ازدواج چه کسی برنده است. موضوع مقاله حاضر پیدا کردن فرآیند مناسبی برای برخورد با تفاوتها و تعارضها است و مسلماً این فرآیند باید به نتایج مطلوبی منجر شود. اگر پیروزی بر اساس حقانیتها تنها هدف نباشد، بی‌تردید باختن هم خواسته ما نیست. در عمل ثابت شده که روش مذاکره اصولی در بلندمدت در مقایسه با سایر روشها بهتر به نتیجه می‌رسد و کارآیی بیشتری

    اشاره در بیشتر موارد این سؤال از مذاکره‌کننده که چه کسی پیروز می‌شود؟ به همان اندازه بی‌مورد است که بپرسید در ازدواج چه کسی برنده است. موضوع مقاله حاضر پیدا کردن فرآیند مناسبی برای برخورد با تفاوتها و تعارضها است و مسلماً این فرآیند باید به نتایج مطلوبی منجر شود. اگر پیروزی بر اساس حقانیتها تنها هدف نباشد، بی‌تردید باختن هم خواسته ما نیست. در عمل ثابت شده که روش مذاکره اصولی در بلندمدت در مقایسه با سایر روشها بهتر به نتیجه می‌رسد و کارآیی بیشتری دارد و کمتر به مناسبات شخصی افراد لطمه می‌زند. نباید فراموش کرد که هدف مذاکره، کمک به روشی است که شما را از تعارض میان رضایت خاطر حاصل از رسیدن به آنچه استحقاقش را دارید و کوتاه آمدن از آنچه سزاوارش هستید، نجات دهد. واژگان کلیدی: واپس‌گرایی روانی، گروههای قومی، ویژگیهای روانی قومی، هویت گروه بزرگ، آلام گزینشی، نشانه‌های قومی، اختلاف، روان‌شناختی مقدمه هنگامی که گروههای بزرگ همسایه (برای نمونه گروههای قومی، ملی و مذهبی) با یکدیگر به مناقشه بپردازند، بیشترین بخش مسائل سیاسی حقوقی، اقتصادی، نظامی و دیگر مسائل دنیای واقعی آنها با مسائل روانی آمیخته می‌شود. افرادی که در مقامی رسمی (همچون وزیران امور خارجه) گمارده شده‌اند که با این مناقشه‌ها برخورد کنند، به اقدامات مختلفی متوسل می‌شوند. آنها استراتژیهای کوتاه ‌و بلندمدت و قواعد بازی را پایه‌ریزی می‌کنند و منابع موجود را به کار می‌گیرند تا ایده‌های خود را اجرا کنند. مقامات رسمی با این روش، احتمالاً به دنبال دستیابی به مزیتی روانی بر دشمن هستند و در این راه عناصر مربوط به ویژگیهای روانی خودآگاه( ) همچون فرضیات مرتبط با ذهن خودآگاه را به کار می‌گیرند. علت این کار این است که آنها می‌خواهند در مسائل مربوط به منافع ملی یا قومی، بر طرف مقابل برتری پیدا کنند. در عین حال باید توجه داشت که نوع دیگری از ویژگیهای روانی وجود دارند که سبب بروز مقاومتهایی پنهان‌تر و اغلب ناخودآگاه می‌شوند. این مقاومتها از دستیابی به راه‌حلهایی مسالمت‌جویانه و منطبق با شرایط، برای مناقشه‌های ملی و قومی به ویژه در میان کشورهای همسایه جلوگیری می‌کنند. هدف اصلی در این مقاله بررسی نوع اخیر ویژگیهای روانی است و سعی می‌گردد به اختصار روشی بین‌رشته‌ای و غیررسمی را برای جلوگیری از آثار مخرب این ویژگیهای روانی، ارائه گردد. همچنین، در این روش، تبدیل این ویژگیهای روانی به پیش‌زمینه‌هایی مثبت( ) میان طرفهای مقابل هم، مدنظر قرار گرفته است. نویسنده مقاله معتقد است که در مناقشه‌های طولانی‌مدت و مشخصی چون ستیزه میان ترکها و یونانیها، گرجیها و اوستینهای جنوبی( ) و ... درک نوع اخیر ویژگیهای روانی، برای ساختن راه‌حلهایی سازنده‌تر جهت کاهش تنشها میان دو طرف ضروری است. در محور این ویژگیهای روانی، مفاهیم هویت یا شعائر گروه بزرگ قرار دارند. شناخت این مفاهیم، به ما کمک می‌کند که برخی جنبه‌های ظاهراً غیرعقلانی مناقشه‌ها را بفهمیم، روشی که در این مقاله توضیح داده می‌شود، گروهی بی‌طرف و طرف سوم را در بر می‌گیرد که تلاش می‌کنند به طرفهای درگیر، در طرح مباحث واقع‌بینانه‌تر کمک کنند. همچنین، این گروه برای متقاعدکردن دو طرف مناقشه، با هدف در پیش گرفتن استراتژیهایی که با شرایط روز انطباق بیشتری داشته باشد، تلاش می‌کند. هویت گروه بزرگ از دیدگاه پدیدارشناختی، قومیت و دیگر عناصر هویت گروه بزرگ را می‌توان احساسی ذهنی از همانندی مشترک میان هزاران یا میلیونها نفر تعریف کرد که بیشتر آنها هرگز یکدیگر را نخواهند دید و نخواهند شناخت. اعضای یک گروه بزرگ در عین حال که از نظر وجود شباهتهایی داخلی با یکدیگر اشتراک دارند (اریکسون،( ) 1956) از ویژگیهای مشترکی نیز با گروههای خارجی برخوردارند، بنابراین ارائه تعریف ساده‌ای از قومیت و یا دیگر مفاهیم مربوط به یک گروه بزرگ، برای تشریح توان اعضای آن گروه در زمینه تأثیرگذاری بر اقدامات ابتکاری سیاسی، حقوقی، اقتصادی و نظامی و ایجاد مقاومت ظاهراً غیرعقلانی در برابر تغییرات کافی نیست. زمانی که احساسات قومی، ملی یا مذهبی در داخل یک گروه تقویت شود، حلقه‌های مشترکی در میان اعضای گروه ایجاد می‌شود. برای نمونه می‌توان این‌چنین فرض کرد که هر فرد از زمان کودکی، لباسی دو لایه را بر تن می‌کند. لایه اول لباس تنگ و متناسب با بدن اوست. این لباس در واقع معرف هویت فردی هر شخص است. لایه دوم (معرف هویت گروه بزرگ) لباسی گشاد است. این لباس به برزنت خیمه یا چادر شباهت دارد که هزاران یا میلیونها نفر در زیر آن زندگی می‌کنند، این چادر برزنتی از افراد تحت پوشش خود همانند مرغی که بالهایش را برای مراقبت از جوجه‌هایش گشوده است، حفاظت می‌کند. همه ما، مجموعه متنوعی از هویتهای حرفه‌ای و اجتماعی را داریم، اما آنچه که مد نظر ما قرار دارد، هویتی محوری( ) و اساسی است. برای هر فردی، از دست‌دادن هویت محوری‌اش، ترس‌آور است. در حوزه روان‌پزشکی، ممکن است با فردی برخورد کنیم که مبتلا به اسکیزوفرنی( ) (روان‌گسیختگی) است و به تدریج حس درونی، همانندی یا هویت‌محوری خود را از دست می‌دهد. تجربه چنین حالتی وحشت‌آور است. در چنین شرایطی فرد مبتلا، در لحظه‌ای به اندازه فشار دادن یک دکمه، ممکن است هویت جدیدی (اگرچه هویتی اشتباه) برای خودش خلق کند. در این حالت ممکن است فرد مورد نظر برای نمونه خودش را عیسی مسیح یا ریچارد نیکسون بخواند. زمانی که هویتهای محوری ما تهدید شوند، ممکن است به این نتیجه برسیم که مرگ فیزیکی بهتر از مرگ احساسی یا روانی است. (برای جزئیات بیشتر در این زمینه رجوع کنید به ولکان 1988، 1997، 1998، a1999 و ولکان و ایشکوویتس،( ) 1994) هویت قومی (یا دیگر هویتهای مربوط به یک گروه بزرگ)، بخشی از هویت‌محوری هر فرد را تشکیل می‌دهد و این هویت، مهم‌ترین عنصری است که مردان و زنان، ثروتمندان و فقرا، یعنی همه را زیر پرچم قومی واحدی قرار می‌دهد. عوامل چندی ممکن است پیوستگی و استحکام این چادر را تهدید کند؛ فروپاشی اقتصادی، وجود رهبری با خصوصیات پارانوئیدی (سوءظن) یا فروپاشی امپراتوری یا سلطه‌ای امپراتوری، همگی ممکن است بر هویت قومی یا ملی اثرگذار باشند. در این شرایط، برزنت چادر قومی، به لباس اصلی و مشترک گروه بزرگی از مردم تبدیل می‌شود و این گروه به هر اقدامی و حتی اقدامات دیگرآزاری یا خودآزاری، برای حفظ پیوستگی این چادر دست می‌زند. در واقع هرچه تأکید بیشتری بر هویت قومی گروه صورت گیرد، آن گروه با سماجت بیشتری به این هویت چنگ خواهد زد. من در جایی دیگر نخها یا رشته‌های بسیاری را شناسایی کرده‌ام که هنگامی که به هم بافته شوند، برزنت چادر قومی را ایجاد می‌کنند (برای جزئیات بیشتر رجوع کنید به ولکان، a1999 و b1999). برخی از این رشته‌ها در خلال دوران کودکی پدید می‌آیند و نشان می‌دهند که هویتهای محوری فردی ما با هویتهای قومی یا دیگر هویتهای گروه بزرگ در پیوند هستند. نخهای دیگر، بازتابی از تصاویر ذهنی گروه از حوادث تاریخی گذشته است. من این رشته‌ها را افتخارات گزینشی( ) (تصویرهای ذهنی پیروزیهای گذشته) و آلام گزینشی( ) می‌خوانم. آلام گزینشی ضایعه روحی گزینشی، تصویری ذهنی از حادثه‌ای در گذشته است که طی آن گروه بزرگی در مناقشه‌ای با گروه همسایه، خسارتهایی را متحمل و یا ناتوان و تحقیر شده‌اند. اعضای آن گروه قادر نبوده‌اند برای از دست‌رفتگان خود سوگواری کنند و یا شرایط عجز و تحقیر خود را تغییر دهند. آنها تصویر این حادثه را به نسل بعدی منتقل می‌کنند که در این شرایط تصویر یاد شده شدت بیشتری به خود می‌گیرد و احساسی از تنفر را نسبت به گروه دیگر برمی‌انگیزد. بدین ترتیب نسلهای بعدی این وظیفه را بر عهده خود می‌بینند که کار ناتمام پیشینیان خود را در خصوص آن حادثه تکان‌دهنده به پایان برسانند. زمانی که ضایعه روحی مربوط به گذشته، به ضایعه روحی گزینشی تبدیل می‌شود، واقعیت تاریخی دیگر اهمیتی ندارد. آنچه در اینجا مهم است، استفاده کنونی گروه از تصویر آن ضایعه روحی برای ایجاد حس همانندی در میان خودشان است. بدین ترتیب، ضایعه روحی گزینشی، به نشانه‌ای قومی( ) تبدیل می‌شود. زمانی که این گروه وارد مناقشه‌ای با دشمنی همسایه می‌شود و به تقویت هویت مشترک خود احتیاج پیدا می‌کند، به فعال‌کردن دوباره ضایعه روحی گزینشی خود می‌پردازد. در این حال ادراکها، ترسها و انتظارات متعلق به حادثه پیشین، با ادراکات، ترسها و انتظارات مناقشه جاری درهم آمیخته می‌شوند. بدین ترتیب آنچه از گذشته به خاطر می‌آید، آنچه اکنون احساس می‌شود و آنچه برای آینده انتظار می‌رود، همگی درهم می‌آمیزند و چیزی را پدید می‌آورند که من آن را درهم شکسته شدن (مرزهای) زمان( ) می‌خوانم. در خلال این روند، احتمال دارد ادراکات و ترسهای فرد بزرگ شوند و حالتی اغراق‌گونه پیدا کنند. این درهم‌شکستگی زمانی ممکن است احساساتی از انتقام‌گیری را که با آن ضایعه روحی همراهند، پدید آورند و در نتیجه سبب بروز اقداماتی غیرعقلانی و اغلب مبتنی بر دیگرآزاری شوند. اسلوبودان میلوشوویچ( ) و حزبش در یوگسلاوی، به فعال‌کردن دوباره ضایعه روحی گزینشی صربها در زمینه شکست از ترکهای عثمانی در نبرد کوزوو( ) در سال 1989 پرداختند. بدین ترتیب از این فعال‌سازی دوباره، یک درهم شکستی زمانی پدید آمد که در اوایل دهه 1990 موجی از تنفر علیه مسلمانان بوسنی را (که با ترکهای عثمانی همراهی کرده بودند) دامن زد. (مراجعه کنید به ولکان، 1997) از دیگر رشته‌های روانی در تار و پود چادر قومی، درهم‌تنیدگی ویژگیهای روانی گروه بزرگ با دنیای درونی رهبر آن است. زمانی که گروه تحت فشار قرار دارد و چادر قومی، ضعیف شده است، سازماندهی شخصی رهبر گروه، اهمیت زیادی پیدا می‌کند. با زبان تمثیلی می‌توان گفت رهبر در این حالت در حکم تیرکی است که سبب برافراشته ماندن چادر گروه می‌شود. او توان برافروختن و یا فرونشاندن احساسات گروه را دارد. بنابراین، این توان رهبر درخور توجه است صرف‌نظر از اینکه رهبر فردی شبیه به آدولف هیتلر( ) یا اسلوبودان میلوشویچ یا نلسون ماندلا باشد. ( ) شعائر گروه بزرگ یکی از راههای بررسی این مسئله که گروههای بزرگ چگونه عمل می‌کنند، بررسی شعائر خاصی است که برای تقویت هویت گروهی به کار می‌روند. این شعائر جشنها و مراسم گرامیداشت سالانه افتخارات و آلام گزینشی‌گروه را در بر می‌گیرند. زمانی که گروهی بزرگ تحت فشار قرار می‌گیرد، ممکن است به تقویت و یا ایجاد دوباره نمادی قدیمی با هدف تحکیم همبستگی میان اعضای خود بپردازد، زمانی که چادر هویتی گروه سست می‌شود، در اعضای گروه گرایشی برای جمع‌شدن در پشت سر رهبرشان (تیرک چادر) و افزایش شناخت از یکدیگر پدید می‌آید. این همان مطلبی است که زیگموند فروید (1921) آن را تشریح کرده است. همچنین شعائری وجود دارند که در میان گروههای بزرگ رایج هستند (ولکان، c1999) چادر هویتی هیچ گروه بزرگی در خلاء برپا نشده است بلکه همواره اینگونه گروهها همسایگانی دارند. شعائر رایج در میان گروههای بزرگ معمولاً در خدمت تقویت عناصر هویتی گروه هستند و عموماً تحت تأثیر دو اصل اساسی قرار می‌گیرند: 1- گروههای مقابل هم، نیاز دارند که هویتهای خود را به عنوان وجوه تمایز از یکدیگر حفظ کنند (اصل عدم همگونگی) 2- گروههای مقابل هم، نیاز دارند که مرز روانی مشخصی را میان خود حفظ نمایند. هر دو اصل، با این واقعیت مرتبطند که افراد حاضر در زیر یک چادر هویتی به این مسئله گرایش دارند که عناصر ناخواسته مشخصی را برای گروه دیگر تجسم بخشند و ایجاد کنند، این کار به این می‌ماند که آنها به روی خیمه گروه دیگر، گل و لای پرتاب می‌کنند. برخی اوقات، لکه‌ای از گل و لای پرتاب شده باقی می‌ماند و بدین ترتیب رشته دیگری برای برزنت چادر گروه ایجاد می‌شود. این رشته در واقع توسط دیگری یعنی گروه مقابل ایجاد می‌شود. در شرایطی دیگر گل و لایی که پرتاب شده است، به سوی طرف مقابل بازپرتاب می‌شود، علت حفظ این مرز (روانی) جلوگیری از بازپرتاب شدن گل و لای پرتاب شده به طرف مقابل (همانند اثر بوم رنگ) است. اختلافات کوچک میان دو گروه، از جمله شعائری است که در میان گروههای بزرگ درگیر، به ویژه در زمان مناقشه، مورد استفاده قرار می‌گیرد (فروید، a1917، 1921، 1930). اختلافات جزئی، برای حفظ تمایزات میان دو گروه و مرز میان آنها، اهمیت زیادی دارند. در صورتی که تنش ادامه داشته باشد، ممکن است یک گروه، گروه دیگر را پست‌تر از انسان تلقی کند (انسانیت‌زدایی نماید) تا از این طریق بهتر بتواند خصوصیات منفی را به آن بچسباند. در این حال، ابتدا گروه مقابل دارای ویژگیهای انسانی اما بد تلقی می‌شود و سپس آن گروه از صفات انسانی عاری می‌گردد (برنارد،( ) اوتنبرگ( ) و ردل،( ) 1973). زمانی که مناقشه بین دو گروه پایان می‌یابد و جنگیدن متوقف می‌شود و افراد تلاش می‌کنند بار دیگر هویت گروه بزرگ خود را تثبیت کنند، این پرسش برایشان مطرح می‌شود که اکنون آنها چه کسانی هستند؟ در این حال ممکن است شعار دیگری پدید آید که از آن به تطهیر یا پالایش یاد می‌شود. شعائر تطهیری با دور ریختن جنبه‌های ناخواسته هویت و تحکیم مرزهای آن، به تقویت هویت گروه می‌پردازند. خالص‌سازی زبان، پاکسازی گورستانها و زدودن نمادهای فرهنگهای دیگر (برای مثال از بین بردن مساجد) همگی نمونه‌هایی از تلاش یک گروه برای تقویت هویت خود از طریق تطهیر هستند که در پی مناقشه با یک گروه همسایه صورت می‌گیرند، پاکسازی قومی نیز یکی از نمونه‌های افراطی شعائر تطهیری به شمار می‌رود. (برای جزئیات بیشتر رجوع کنید به ولکان، b,c1999) مدل درخت( ) مرکز مطالعات روان و واکنش انسان در دانشگاه ویرجینیا،( ) روشی را به نام مدل درخت ارائه کرده است که مبتنی بر شناخت عناصر تشکیل‌دهنده هویت و شعائر گروه بزرگ است. در اینجا شعائری مدنظر هستند که برای حفاظت، نگهداری و ترمیم هویت مشترک گروه، به اجرا درمی‌آیند. بر اساس این رویکرد گفته می‌شود یک گروه ثالث متشکل از متخصصان چند رشته مختلف، می‌توانند به گروههای درگیر، در کاهش دادن و یا از بین بردن سوء‌تفاهمهای روانی موجود بین آنها کمک کنند به گونه‌ای که بتوانند در مذاکرات واقع‌بینانه‌تری وارد شوند. این گروه ثالث، از روان‌شناسان و دیگر کارشناسان بهداشت روان و متخصص در روابط بین‌الملل، در کنار دیپلماتها،‌کارشناسان تاریخ و اندیشمندان اجتماعی، تشکیل می‌شود. این روش از برخی جهات، با اقدامات سازمانهای غیردولتی در زمینه حل مناقشه که در خلال یک دهه اخیر، پی‌گیری شده است، تفاوت دارد. بیشتر تلاشهای اینگونه سازمانها در زمینه حل مناقشه، به برداشتن دیواری روانی معطوف است که میان گروههای دشمن پدید آمده است. اما در روش ابداع شده توسط مرکز مطالعات روان دانشگاه ویرجینیا، این دیوار روانی، به منظور کاهش نگرانی در خصوص مسائل مربوط به هویت گروهی، حفظ می‌شود. در این روش بدون ارائه توصیه‌ای، به گروههای درگیر امکان داده می‌شود که شعائر ضد یکدیگر را به شعائری مسالمت‌جویانه‌تر تبدیل کنند و بدین ترتیب دیوار روانی میان خود را انعطاف‌پذیرتر و نفوذپذیرتر بنمایند. روش موسوم به مدل درخت،‌ روندی را مدنظر دارد که چندین سال به طول می‌انجامد و این مراحل را شامل می‌شود: 1- تشخیص روانی - سیاسی( ) (ریشه‌های درخت) 2- گفتگوی روانی - سیاسی (تنه درخت) 3- نهادسازی( ) (شاخه‌های درخت). الف. تشخیص روانی - سیاسی (ریشه‌های درخت) نخستین گام در هر تلاشی در عرصه دیپلماسی غیررسمی ارزیابی یا تشخیص مشکلاتی است که باید به آنها پرداخته شود. مرکز مطالعات روان دانشگاه ویرجینیا، معتقد است مشکلات یک گروه بزرگ را تنها می‌توان، با حضور در محل به طور کامل تشخیص داد. گروه متخصصان چندرشته‌ای دانشگاه ویرجینیا، پیش از سفر به کشور یا منطقه‌ای مشخص، در آغاز کار، تاریخ و فرهنگ گروههای درگیر را مطالعه می‌کنند. آنها به جمع‌آوری اطلاعات از اوضاع جاری می‌پردازند و مشکلات را شناسایی می‌کنند. از ابتدا مشخص است که هماهنگی متخصصان هر رشته با یکدیگر تا چه اندازه لازم است. حتی اگر کارشناس تاریخ گروه ثالث، درباره کشوری خاص، تخصص نداشته باشد، دست‌کم می‌تواند روشی را برای درک بهتر اطلاعات جمع‌آوری شده ارائه کند. کارشناسان بهداشت روانی گروه، تصاویر ذهنی حوادث تاریخی و چگونگی اشتراک داشتن این تصاویر در میان اعضای یک گروه بزرگ را بررسی و شناسایی می‌کنند. در این میان با کارشناسان منطقه نیز مشورتهای لازم انجام می‌شود. در صورت وجود روزنامه‌های محلی و منابع دیگر آنها می‌توانند به عنوان کارشناسان منطقه‌ای مورد توجه قرار گیرند. در پایان این مرحله مقدماتی، گروه می‌تواند فهرستی از مشکلات، تماسهای محلی و شرکای بالقوه‌ای که ممکن است تماسها و اطلاعات بیشتری را ارائه کنند، تهیه کند. هر مناقشه‌ای، نقاط حساس( ) خاصی دارد. این نقاط حساس ممکن است گورستانهای ملی، مراسم یادبود برای کشته‌شدگان مناقشه‌هایی که گروه در آن شرکت داشته و یا دیگر مکانهایی که از نظر تاریخی یا نمادین اهمیت دارند، باشد. دیدار از اینگونه مکانها به همراه اعضایی از گروههای درگیر در مناقشه، این امکان را فراهم می‌کند که گروه ثالث به سرعت به پیامهایی که این مکانها دربردارند، پی ببرد و بفهمد که چرا این مکانها در چارچوب مناقشه موجود، حساسیت برانگیزند. در طی این مرحله از ارزیابی اوضاع، گروه ثالث این مسئله را بررسی می‌کند که عناصر هویتی گروه بزرگ، هنگام تهدید شدن گروه یا تحت فشار قرار گرفتن آن، چگونه تقویت می‌شوند. دستیابی به این پیش‌زمینه‌های ذهنی، جنبه‌های مختلف مناقشه و نوع رابطه میان دو گروه مخالف را آشکار می‌کند. برای نمونه در سال 1991، مردم استونی، پس از دستیابی به استقلال دوباره از اتحاد شوروی، به طور طبیعی بسیار خوشحال بودند. با این حال، مرکز مطالعات روان دانشگاه ویرجینیا، موفق شد، دیگر جنبه‌های ناپیدای نگرش مردم استونی را در این خصوص روشن کند. این کار از طریق اجرای مصاحبه‌های فشرده با گروههای متنوعی از مردم استونی و همچنین دیدار از مکانهای حساس، همچون پایگاه زیردریایی هسته‌ای اتحاد شوروی در منطقه پالدیسکی( ) انجام شد. آنچه ما در این میان دریافتیم این بود که مردم استونی از ناپدیدشدن و از بین رفتن گروه قومی خود، به شدت نگران هستند. استونیاییها، بجز دوره‌ای کوتاه از استقلال در فاصله سالهای 40-1918، به مدت هزار سال تحت سلطه دیگران زندگی کرده بودند. زمانی که آنها سرانجام در سال 1991، استقلال خود را بازیافتند همچنان از این مسئله نگران بودند که بار دیگر توسط یک گروه همسایه (در اینجا مقصود روسیه است) بلعیده شوند. این واقعیت که از میان هر سه نفر ساکن استونی، یک نفر یا از قومیت روس بود و یا به زبان روسی صحبت می‌کرد، نگرانی استونیاییها از تسلط خارجی را بیشتر می‌کرد. بدین ترتیب در شرایطی که مسائل واقعی بسیاری وجود داشت که می‌توانست توجه استونیاییها را به خود جلب کند، برداشت خاص آنها از خطر ناپدید شدن، پیامدهای خاصی را به همراه آورد. این برداشت سبب مقاومت در برابر سیاستهای ادغام‌کردن افراد غیراستونیایی حاضر در استونی با مردم این کشور بود. بر پایه این نگرانیها، این‌چنین گفته می‌شد که اگر خون استونیایی و روسی، در هم آمیخته شود، ممکن است خصوصیات منحصر به فرد استونیاییها از بین برود. باید توجه داشت که حس هویت استونیاییها، با وجود شمار کوچک و شرایط نامساعد چند قرن گذشته، به قوت خود باقی مانده بود. هنگامی که ما این مسئله را تشخیص دادیم متوجه شدیم که باید به استونیاییها در تفکیک میان مسائل واقعی از ترسهای موهوم کمک کنیم تا آنها بتوانند با در نظر گرفتن شرایط زمان، با مسئله ادغام با روس‌زبانان موجود در استونی برخورد کنند. ب. تشخیص روانی - سیاسی (تنه درخت) پس از شناسایی مسئله، گام بعدی، برقراری یک رشته گفتگوهای روانی - سیاسی میان اعضای دو گروه مخالف و یا در داخل یک گروه در صورت وجود انشعابات داخلی است. در این مرحله، دو یا پانزده نفر از هر گروه انتخاب می‌شوند. بهتر است که این افراد از مقامهای مؤثر و سیاست‌گذاران باشند و در شرایطی کاملاً غیررسمی با یکدیگر دیدار کنند. دوره گفتگوها، چهار روزه است و هر سال، چند دوره از آنها برگزار می‌شود. بدین ترتیب، گروههای مذاکره‌کننده به آزمایشگاهی( ) برای درک واقعیتهای گروههای بزرگ‌تری که آنها را نمایندگی می‌کنند، تبدیل می‌شوند. در این آزمایشگاه، کارشناسان گروه ثالث، می‌توانند شعائری را که برای حفاظت از هویتهای گروه بزرگ فعال می‌شوند، شناسایی کنند. برخی از این شعائر ماهیتی شرارت‌بار دارند و از پیشرفت عقلانی به سوی صلح، بهبودی اوضاع و همزیستی دو گروه بزرگ جلوگیری می‌کنند. برای نمونه، در نخستین روز دیدار مقدماتی افراد با نفوذ ترک و یونان، آنها درباره مناقشه‌های خود بر سر دریای اژه و قبرس به بحث پرداختند. در این حال، احساسات ناشی از سرخوردگی آنها هنگام بیان برداشتهای خود از دشمن شدید بود. در شامگاه همان روز، شرکت‌کنندگان در گفتگوها، از صرف شام با یکدیگر به عنوان افراد دوست لذت بردند، در خلال دیدار صبح روز بعد، یکی از یونانیهای شرکت‌کننده در گفتگوها از سردرگمی خود سخن گفت ولی در خلال یک روز، خشم و ناراحتی خود را از دست داده و در هنگام شام، احساس دوستی به وی دست داده بود. پرسشی که در اینجا برای او مطرح شده بود این بود که چه تصوری از شیوه رفتار او برای دیگران پدید آمده است؟ تسهیل‌کنندگان مذاکرات در گروه ثالث،‌ به وی توضیح دادند که چگونه هویت شخصی و هویت گروهی او بر روی یک طیف به طور پیوسته قرار دارند و در خلال مذاکرات، وی به طور گریزناپذیری به صورت سخن‌گوی هویت گروهی خود عمل کرده است. در حالی‌که هنگام صرف شام، هویت فردی وی، (بر رفتارش) تسلط پیدا کرده است. از این فرد و دیگر شرکت‌کنندگان یونانی و ترک در مذاکرات، خواسته شد اجازه دهند در خلال گفتگوها برزنت هویت گروهی‌شان، بر تن آنها پوشانده شود. این تنها راهی بود که از طریق آن امکان داشت پویاییهای روانی تعاملات ترکها و یونانیها از نزدیک مشاهده شود. به عبارت دیگر، گروه ثالث وابسته به دانشگاه ویرجینیا تلاش نکرد که با اجبار، فضایی مؤدبانه را بر گفتگوها حاکم کند بلکه برعکس قصد داشت احساساتی همچون نگرانی و خشم به میزان مقتضی امکان بروز پیدا کنند. کارشناسان بهداشتی حاضر در گروه ثالث تلاش کردند شرایطی را پدید آورند که بروز اینگونه احساسات برای درک صحیح مناقشه، سودمند واقع شوند. آنها همچنین باید شرایطی را پدید آورند که اینگونه احساسات نه به سطحی ویران‌کننده برسند و نه آنچنان پوشانده شوند که در خلال گفتگوها، چیزی جز اظهارات منطبق بر عقل و اندیشه، بر زبان جاری نشود. گفتگوهای روانی - سیاسی، برای موفق‌شدن روش مدل درخت، اهمیتی اساسی دارند. همان‌طور که اشاره شد گروه تسهیل‌کننده مذاکرات، از کارشناسان رشته‌های مختلف تشکیل شده است و در میان آنها از دیپلماتها تا تاریخ‌دانان و دیگر اندیشمندان اجتماعی به همراه کارشناسان روان‌کاوی و روان‌پزشک حضور دارند. در اینجا، کارشناسان بهداشتی، نقش مهمی ایفا می‌کنند چرا که آنها تجربه‌های چندین‌ساله خود را در امور پزشکی به کار می‌گیرند تا اینگونه گفتگوها را برقرار کنند. یکی از مهارتهای آنها این است که می‌توانند معانی مختلفی را که در ورای اظهارات شرکت‌کنندگان در گفتگوها وجود دارد، درک کنند. آنها همچنین قادرند آثار اینگونه اظهارات را تحمل و به شرکت‌کنندگان در گفتگوها در شناخت برداشتهای گروهی و شعائر خود کمک کنند و به عنوان نمونه‌هایی، در شناخت دقیق دشمن عمل کنند. الگوهای مشخصی از رفتارها، مفاهیم و استراتژیهایی که نشان‌دهنده روند گفتگوهای روانی - سیاسی‌اند، وجود دارند. این الگوها، در خلال دوره‌های چهار روزه گفتگوها، ایجاد و تکرار می‌شوند. همین الگوها را در دوره‌های کلی دو تا سه ساله این گفتگوها نیز می‌توان یافت. بحثی که در ادامه مطرح می‌شود در واقع توصیف مختصری (برای جزئیات بیشتر رجوع کنید به ولکان، 1998) از الگوهای رفتاری مختلف است که مرکز مطالعات روان دانشگاه ویرجینیا در خلال گفتگوهای روانی - سیاسی میان استونیاییها و روسها، ترکها و یونانیها، اوستینهای جنوبی و گرجیها، کروواتها و صربها و بوسنیاییها مشاهده کرده است. 1- تغییر وضعیت به مناقشه‌ای کوچک: ( ) برخی اوقات، در آغاز جلسه گفتگو، به سرعت شرایط تنش‌آمیزی پدید می‌آید و توجه و انرژی همه شرکت‌کنندگان در جلسه را به خود جلب می‌کند. چنین شرایطی معمولاً ضرورت حل فوری مشکل را ایجاب می‌کند؛ هرچند که درون‌مایه این بحران در مقایسه با جنبه‌های حساس مناقشه قومی یا ملی که اساساً جلسه گفتگو برای آن برپا شده است، اهمیت کمتری دارد. این مشکل یادآور گفتگوهای طولانی‌مدت درباره شیوه نشستن افراد در اطراف میز مذاکرات است. برخی اوقات اینگونه گفتگوها، پیش از مذاکرات مهم در میان کشورها، صورت می‌پذیرد. من این نوع مشکلات را مناقشه‌های کوچک می‌نامم، این نوع مناقشه‌ها غیرقابل فهم و بی‌مورد به نظر می‌رسند، با این حال همین مناقشه‌ها برداشتهایی پرمعنی و نمادین را از آنچه بعداً در خلال گفتگوها مطرح خواهد شد، در ذهن شرکت‌کنندگان در مذاکرات پدید می‌آورند. این مناقشه‌ها را می‌توان به نقابهایی تشبیه کرد که پیش از اجرای نمایشنامه تراژدی دوره الیزابت (اول) ( ) مورد استفاده قرار می‌گیرند. 2- پدیده بازتاب: ( ) زمانی که نمایندگان گروههای مخالف، بحثی را آغاز می‌کنند، بازتاب حوادث اخیری که گروه آنها در آن درگیر بوده است، ممکن است اغلب در تبادل‌نظرهای آنها مشاهده شود. این وضعیت می‌تواند به تهییج احساساتی دامن بزند که نتیجه آن مقاومت در برابر ورود به مباحث متعادل است. من در خلال گفتگوهای روانی سیاسی مشاهده کرده‌ام که برخی تحولات نظامی یا سیاسی بر گروه گفتگوکننده سایه افکنده است. بدین ترتیب لازم است که پیش از ادامه مذاکرات واقع‌بینانه، این سایه‌افکنی تصدیق شود و اثر آن از بین برود. 3- رقابت بر سر ابراز آلام و افتخارات گزینشی: اعضای دو گروه در حال گفتگو، ممکن است بارها به رقابتی بر سر برشمردن شکوه‌های تاریخی (آلام گزینشی) و دستاوردهای گذشته (افتخارات گزینشی) وارد شوند. افزون بر این آلام و افتخارات تاریخی، پدیده‌های (مشتقها) جدیدتر برگرفته شده از این حوادث نیز ممکن است مدنظر قرار گیرند. برای تقویت همبستگی گروه، آلام گزینشی در مقایسه با افتخارات گزینشی مؤثرتر عمل می‌کنند. به همین علت است که در خلال گفتگوها،‌ هر یک از گروهها تمایل دارد آلام گذشته را در مقایسه با افتخارات پیشین، بیشتر برجسته کند. به علاوه، آلام گزینشی، یادآور ناتواناییهای گذشته است و در نتیجه به واسطه آن درک شدیدتری نسبت به خطر حاضر به ویژه در زمانی که گروه در وضعیتی انفعالی قرار داشته باشد، صورت می‌پذیرد (وانگ،( ) 1983). این مسئله نیز در دغدغه ذهنی گروهی که خاطرات مشترکی از آلام گذشته دارد، تأثیر‌گذار است. به نظر می‌رسد در جلسات غیررسمی گفتگوها، رقابت بر سر فهرست‌کردن شکوه‌ها به ویژه در آغاز مذاکرات، به صورتی غیرارادی انجام می‌شود. در واقع این پدیده مطابق با اصل برخورد خودخواهانه با آزار و اذیت( ) صورت می‌گیرد (مک،( ) 1979). در اینجا هیچ نوع همدلی با خسارتها و تلفات طرف مقابل مطرح نیست. بنابراین، وظیفه گروه ثالث تسهیل‌کننده مذاکرات این است که همانند الگوهایی، برای شنیدن سخنان همدلانه عمل کنند. 4- پدیده آکاردئونی: ( ) پس از آنکه آلام و افتخارات گزینشی و مشتقهای متأخرتر آنها تا حدی مطرح شدند و هنگامی که ارتباطهای همدلانه‌تری آغاز شد، دو گروه مقابل هم اغلب با احساسی از آشتی روبه‌رو می‌شوند. به دنبال این روند نزدیک شدن، دو طرف ناگهان از هم دور و سپس دوباره به یکدیگر نزدیک می‌شوند. این الگوی رفتاری بارها تکرار خواهد شد. من این پدیده را به نواختن آکاردئون تشبیه کرده‌ام که پرده‌های آن به هم فشرده و سپس از هم دور می‌شوند. فاصله‌گرفتن اولیه مانوری دفاعی است تا به واسطه آن، نگرشها و احساسات ستیزه‌جویانه مهار شوند زیرا اگر قرار است که دو طرف مخالف، به یکدیگر نزدیک شوند، ممکن است دست‌کم در عالم تصور به یکدیگر آسیب بزنند و یا به هدفی برای اقدامات تلافی‌جویانه طرف مقابل تبدیل شوند. زمانی که گروههای مخالف هم در اتاقی گرد هم می‌آیند و تلاشهای خودآگاهانه‌ای برای دستیابی به صلح انجام می‌دهند، برخی اوقات لازم است آنها احساسات ستیزه‌جویانه خود را کنار بگذارند و نوعی اتحاد خیالی با یکدیگر را مورد تأکید قرار دهند. زمانی که چنین وضعیتی تحمل‌ناپذیر می‌شود، احساسی از خطر برای گروههای درگیر پدید می‌آید و آنها دوباره از یکدیگر دور می‌شوند. واقع‌بینانه‌ترین بحثها، پس از آن رخ می‌دهد که گروه ثالث تسهیل‌کننده مذاکرات، اجازه دهد این آکاردئون برای مدتی کار کند یعنی تا زمانی که از شدت اولیه دورشدنها و نزدیک‌شدنها، به یکدیگر، کاسته شود. 5- فرافکنیها( ) و همانندسازی( ) فرافکنانه: ( ) اعضای گروه در حال مناقشه با گروهی دیگر، ممکن است تلاش کنند هویت خود را از طریق نسبت دادن بخشهای ناخواسته (غیرموجه) خود به دشمن تعریف کنند. یعنی اندیشه‌ها، برداشتها و تمایلات ناخواسته خود را به طرف مقابل فرافکنی کنند. برای نمونه چنین گفته شود که این ما نیستیم که مشکل‌آفرین هستیم بلکه آنها این‌چنین هستند. بیشتر فرافکنیها به گروه مقابل نشان‌دهنده نوعی دوگانگی متصلب میان ما و آنهاست. بدین ترتیب که ما خوب هستیم و آنها بد. در خلال گفتگوهای نمایندگان دو گروه، فرافکنیها نیز ممکن است به پیچیده‌شدن بیشتر روابط آنها منجر شود. الگوی این فرافکنی شبیه به سازوکاری است که از آن تحت عنوان همانندسازی فرافکنانه یاد می‌شود (کلین،( ) 1946). روان‌پزشکان این پدیده را در بیماران خود مشاهده می‌کنند. این پدیده در سطح گروهی، ممکن است بدین صورت ظاهر شود که یکی از گروهها، آمال خود را در خصوص اینکه طرف مقابل چگونه باید فکر، احساس و رفتار کند، فرافکنی کنند. در این حالت، گروه نخست خود را با گروه دیگر، یعنی گروهی که فرافکنیها را جذب کرده است، همانندسازی می‌کند. بدین ترتیب چنین برداشت می‌شود که گروه دیگر به واقع مطابق با انتظارات گروه نخست عمل می‌کند. در واقع، یک گروه به سخنگوی گروه دیگر تبدیل می‌شود. از آنجا که چنین روندی به صورت ناخودآگاه صورت می‌گیرد، گروه نخست به واقع اظهارات خود را درباره دشمن باور می‌کند. در حالی که روابط ناشی از این وضعیت واقعی نیستند زیرا این روابط،‌ تنها بر مبنای فرآیندهای (روانی) یک گروه قرار دارند، گروه تسهیل‌کننده مذاکرات، می‌تواند سیر تحول شناسایی فرافکنانه را تشریح کند و یا در این میان مداخله کند؛ چرا که هنگامی که این فرآیند توسعه پیدا بکند برداشتهایی که توسط هر گروه صورت می‌گیرد حالت واقعی‌تری به خود پیدا خواهد کرد. 6- روایتهای شخصی: شرکت‌کنندگان در گفتگوها، به طور پیوسته از جانب خود، روایتهایی شخصی را درباره مناقشه‌ای که گروه آنها در آن درگیر است نقل می‌کنند. روایتهای شخصی، اغلب نشانگر نوعی روان‌شناسی مبتنی بر ما و آنها (یا من و آنها) هستند که در آن پدیده‌ها به صورت سفید و سیاه دیده می‌شوند. در این حال، ‌دیگری، کاملاً بد تلقی می‌شود و گروهی که نقل‌کننده روایت به آن وابسته است کاملاً خوب. این رفتار شبیه به سازوکار فروپاشی( ) شخصیتی است که روان‌پزشکان آن را در میان بیماران خاص خود تشخیص می‌دهند، بیمار در این حالت میان خود و دیگران تفکیکی قائل می‌شود و تصاویر ذهنی وی یا تماماً خوب یا تماماً بد هستند. هنگامی که با ناقلان روایتهای شخصی، همدلی صورت گیرد، در این روایتها، به تدریج تردیدهایی مطرح می‌شود. بروز این تردیدها به معنای آن است که ناقل روایت، وارد مرحله‌ای شده است که مجموعه هویت طرف دیگر را در نظر بگیرد، یعنی اینکه بپذیرد هویت طرف دیگر از چیزهای شبیه و غیرشبیه، مطلوب و نامطلوب تشکیل شده است، در این حالت طرف دیگر به تدریج خصلت انسانی بیشتری پیدا می‌کند. 7- اختلافهای جزئی: زمانی که دو گروه درگیر، همدلی واقعی بیشتری به یکدیگر پیدا کنند، ممکن است این نگرانی و پرسش برایشان مطرح شود که آیا آنها خود و گروهشان را بیش از حد شبیه به دشمن تلقی نکرده‌اند؟ علت این پرسش تردیدآمیز این است که در این حالت، فرافکنیهای جنبه‌های ناخواسته هر طرف برای طرف دیگر کم‌اعتبار می‌شود زیرا این تلقی پدید آمده است که طرف دیگر شبیه به گروه خودی است. شرکت‌کنندگان در گفتگوها ممکن است به اختلافات کوچک میان خود اهمیت بیش از حدی نشان دهند تا هویتهای جداگانه خویش را حفظ کنند. در این حالت، اختلافهای جزئی، همانند مرزی عمل می‌کنند که گروههای مخالف را از یکدیگر جدا کنند به گونه‌ای که هویتهای هر یک دست نخورده باقی بماند. در چنین شرایطی ممکن است اختلافی که ناچیز شمرده می‌شود اهمیت زیادی پیدا کند و فضای سردی را بر گفتگوها حاکم کند. ما به این نتیجه رسیده‌ایم که پرداختن به اختلافات جزئی میان گروههای مخالف، از دید روان‌شناسی، اغلب مشکل‌تر از پرداختن به اختلافات بزرگی همچون اختلافات زبانی و مذهبی است، زمانی که اختلافات جزئی، به سدی در گفتگوها تبدیل می‌شود، گروه تسهیل‌کننده مذاکرات، تلاش می‌کنند به تقویت و تصدیق هویت هر گروه بپردازد تا از این طریق اختلافات جزئی، در حد کوچک خود باقی بمانند. 8- نمادسازی از مناقشه و بازی‌کردن با آن: نمادها یا تمثیلهایی که جنبه‌های مهمی از مناقشه را به نمایش می‌گذارند، ممکن است از خلال گفتگوها، ظاهر شوند. برای نمونه، گروه ضعیف‌تر ممکن است خودش را موش و دشمن قوی را فیل بخواند. سپس شرکت‌کنندگان در گفتگوها بازی کردن با این استعاره را آغاز کنند تا همچون توپی به آن ضربه بزنند. در شرایطی که جلسات دیدارها به طور متوالی برگزار می‌شود، این تمثیل توجه شرکت‌کنندگان را به خود جلب می‌نماید و کم‌کم احساسات پراکنده و حقایق درهم را به درکی مشخص‌تر از مشکل، تبدیل می‌کند. تمثیلی که با آن بازی شده است، شرکت‌کنندگان در گفتگوها را به یکدیگر پیوند می‌زند و به آنها این امکان را می‌دهد که در بازی مشترکی وارد شوند و این در حالی است که آنها در همان زمان به مسائل حساسی برای حل مشکلات پرداخته‌اند. در شرایطی که این بازی ادامه دارد احساسات منفی ناپدید می‌شود و خنده و شوخی جای آنها را می‌گیرد. در این زمان است که امکان بحثهای واقع‌بینانه درباره مسائل پدید می‌آید. (در اینجا مهم است که یادآوری کنیم گروه تسهیل‌کننده مذاکرات، نباید خودش به ایجاد یا جعل یک تمثیل یا اسباب‌بازی برای شرکت‌کنندگان در گفتگوها دست بزند. خود شرکت‌کنندگان باید تمثیلها را ایجاد و ارائه کنند). یکی از آثار جانبی مثبت ایجاد تمثیلها و بازی با آنها در خلال دوره‌های مذاکرات، تبدیل نمادهای مطابق با اصل( ) گروه بزرگ (نمادهایی که نمایانگر خود گروه‌اند) به نمادها هستند. در شرایط شبیه به جنگ، عناصر فرهنگی بسط‌یافته گروههای بزرگ، توسط یک طرف یا هر دوطرف به مثابه نمادهای مطابق با اصل، تلقی می‌شوند. یعنی این عناصر صرفاً نه نماد بلکه واقعیت محسوب می‌شوند. در این شرایط تبدیل نمادهای مطابق با اصل به نمادها، نشانه‌ای از پیشرفت به حساب می‌آید. 9- بسط یافتن زمان: همان‌طور که پیش از این خاطرنشان شد زمانی که آلام گزینشی و مشتقهای آنها، بار دیگر فعال می‌شوند، احساسات و ادراکات مربوط به آنها، به گونه‌ای احساس می‌شوند که گویی به تازگی رخ داده‌اند. اینگونه احساسات، با احساسات و برداشتهای مربوط به حال حاضر پیوند می‌خورند و حتی به زمان آینده فرافکنی می‌شوند. مشخص است که این درهم‌‌شکستگی مرزهای زمان، تلاشهای موجود برای حل مناقشات را با مشکل روبه‌رو می‌کند. برای آنکه با این پدیده مقابله شود و مرزهای زمانی تقویت شوند، تسهیل‌کنندگان مذاکرات باید اجازه دهند بحثها صرفاً در ارتباط با آلام گزینش شده و آلام شخصی مذاکره‌کنندگان که به مناقشه مرتبط است، صورت پذیرد. در صورتی که امکان فاصله‌گرفتن از احساسات و مسائل گذشته و جداکردن آنها از مشکلات حاضر به وجود آید، در این حالت احتمال پرداختن واقع‌بینانه‌تر به مشکلات جاری به میزان بیشتری فراهم خواهد شد. 10- سوگواری: نمایندگان گروههای مخالف که در جلسات دیپلماسی غیررسمی شرکت می‌کنند، در ذهن خود آرزوها، امیدها و افکاری پرورانده‌اند که به نظر می‌رسد حالتی متصلب و غیرواقع‌بینانه دارند. در گفتگوی موفق، تلاش بر این است که اینگونه مواضع فکری از حالت تصلب خارج شوند. با این حال، انجام چنین کاری بدون ابراز تأسف درباره خسارتهایی که از یک موقعیت یا وضعیت پدید آمده است، مشکل خواهد بود. از دیدگاه روان‌شناسی می‌توان گفت زمانی که انسانها چیزی را از دست می‌دهند و یا هنگامی که موضعی را که سرسختانه حفظ کرده‌اند، رها می‌کنند، نیاز به سوگواری پیدا می‌کنند. در اینجا سوگواری و تأسف، به معنای رفتاری مشهود همچون گریه‌کردن نیست بلکه مقصود فرآیندهایی روانی است که در پی از دست‌دادن پدیده موردنظر، پدید می‌آیند. (برای اطلاع بیشتر از این فرآیندهای روانی رجوع کنید به فروید b1917، پولاک، 1989، ولکان 1981 و ولکان و زینتل، 1993). در این حال، تسهیل‌کنندگان بی‌طرف مذاکرات، باید نسبت به فرآیند سوگواری و آزادسازی و پذیرش تغییری که این فرآیند ایجاد می‌کند، با حساسیت زیادی بنگرند. پ. نهادسازی (شاخه‌های درخت) گروه ثالث تسهیل‌کنندگان گفتگوها، بر مبنای مشاهدات و درکی که از فرآیندهای یاد شده در طی گفتگوها به دست می‌آورند، به مداخله در روند بحثها و هدایت آن می‌پردازند تا از این طریق موانع روانی موجود را تضعیف کنند یا از میان بردارند و شرکت‌کنندگان در مذاکرات را قادر سازند به شیوه واقع‌بینانه‌تری با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. آنها در موقع مناسب خود، ایده‌های خلاقی را برای اجرا و تقویت این شیوه‌های جدید فکرکردن و تعامل با طرف مقابل مطرح خواهند کرد. جزء سوم مربوط به روش مدل درخت، تبدیل بینشهای پدید آمده از خلال گفتگوها به اقداماتی مشخص است که جوامع ذیربط را تحت تأثیر قرار دهد. گروه تسهیل‌کننده مذاکرات تلاش می‌کند با هماهنگی شرکت‌کنندگان در گفتگوها و تماسهای محلی که در روش ابداعی دانشگاه ویرجینیا آموزش آن ارائه شده است، از رکود و عقب‌گرد در گفتگوها، جلوگیری شود. این کار از طریق نهادینه کردن پیشرفتهایی که به دست آمده است، صورت می‌پذیرد. گروه مسئول در برقراری تماسهای محلی، متشکل از روان‌شناسانی هستند که برای کار در میان توده مردم در جوامع دیگر در مناقشه، آموزش دیده‌اند. هدف آنها این است که الگوهایی از همزیستی و همکاری را در این جوامع پدید آورند. برای نمونه، ما در استونی در خلال سه سال گفتگوهای روانی - سیاسی، توانستیم طرحهایی را برای ارائه نمونه‌های همزیستی در دو روستا به اجرا بگذاریم. در این دو روستا، نیمی از جمعیت استونیایی و نیمی دیگر روس بودند. ما همچنین الگویی را برای تقویت ادغام میان کودکان مدرسه‌ای استونیایی و روسی ارائه کردیم و بر آزمونهای زبانی که برای روسها جهت کسب تابعیت استونیایی گذاشته شده بود، تأثیر گذاشتیم. مهم‌ترین کاری که ما در استونی به دنبال آن بودیم، این بود که به توده مردم یاد بدهیم که قدرت سیاسی به دست آورند و به گروههای محلی آموزش دهیم که به صورت سازمانهای غیردولتی مؤثر عمل کنند. سخن پایانی تغییر دادن گروههای بزرگی که در حال مناقشه با یکدیگر به سر می‌برند، روندی درازمدت و چندساله است و به بهره‌گیری از دانش کارشناسان رشته‌های مختلف نیاز دارد. از طریق برقراری گفتگوهای روانی - سیاسی می‌توان موانع روانی (پیش روی حل مناقشه) را کنار زد. در این گفتگوها، شماری از شهروندان با نفوذ (متشکل از هر دو گروه) به عنوان شریک یکدیگر در مذاکرات عمل می‌کنند و نهادهایی را پدید می‌آورند تا هر دو طرف در فضایی مسالمت‌آمیز پذیرشهای خود را تثبیت کنند. این فرآیند شبیه رشد یک درخت است. یک درخت نمی‌تواند پیش از ریشه دوانیدن و رویاندن تنه خود، دارای شاخه شود. البته محدویتهایی در خصوص این مدل وجود دارد. نخستین محدودیت این است که این مدل نیازمند روان‌کاوان و دیگر کارشناسان بهداشت روانی است که در زمینه روابط بین‌المللی تخصص داشته باشند و بتوانند با دیپلماتها، دانشمندان سیاسی و تاریخ‌دانان، همکاری کنند. ایجاد گروهی متشکل از کارشناسان رشته‌های مختلف، با چالشهای روانی خاص خود روبه‌روست. دوم اینکه درخت نیازمند آب (پول) است و پیداکردن حامیان مالی برای کاری که ممکن است پیش از مشاهده ثمرات درخت، به چند سال وقت نیاز داشته باشد، کاری مشکل است. با این حال در شرایط متحول جهان کنونی، نیاز فزاینده‌ای برای یافتن راههایی جدی جهت جلوگیری از بروز مناقشه‌ها و کاهش تنش حامیان گروههای مختلف احساس می‌شود. مدل درخت به عنوان روشی جدید از دیپلماسی بازدارنده یا تصحیح‌کننده ارائه شده است تا توسط گروههای ثالث بی‌طرف برای حل مناقشات میان دو گروه بزرگ به کار گرفته شود.یادداشت - Bernard, W.W., Ottenberg, P., and Redl, F. (1973) Dehumanization: A composite psychological defense in relation to modem war. In: N. Sanford and C. Comstock eds. Sanctions for Evil: Sources of Social Destructiveness. San Francisco: Jossey- Bass 102-124 - Erikson, E.H. (1956) The problem of ego identification. Journal of the American Psychoanalytic Association (4) 56-121 - Freud, S. (1917a) Taboo of virginity. Standard Edition. London: Hogarth Press 1961 (11) 191-208 - Freud, S. (1917b) Mourning and melancholia. Standard Edition. London: Hogarth Press 1961 (14) 237-260 - Freud, S. (1921) Group psychology and the analysis of the ego. Standard Edition. London: Hogarth Press 1955 (18) 63-143 - Freud, S. (1930) Civilization and its Discontents. Standard Edition. London: Hogarth Press 1964 (21) 64-145 - Klein, M. (1946) Notes on some schizoid mechanisms. International Journal of Psychoanalysis (27) 99-110 - Mack, J.E. (1979) Foreword. In: Volkan, V.D. Cyprus - War and Adaptation: A Psychoanalytic History of TWO thn Groups in Conflict Charlottesville, VA: University Press of Virginia ix-xxi - Pollock, G.H. (1989) The Mourning-Liberation Process. Madison, CT: International Universities Press 2 vols. - Volkan, V.D. (1981) Linking Objects and Linking Phenomena: A Study of dIe Forms, Symptoms, Metapsychology and Therapy of Complicated Mourning. New York: International Universities Press - Volkan, VD. (1988) The Need to Have Enemies and Allies: From Clinical Practice to International Relationships. Northvale, NJ: Jason Aronson - Volkan, VD. (1997) Bloodlines: From Ethnic Pride to Ethnic Terrorism. New York: Farrar, Straus & Giroux. Also in German: Bluts-Grenzen: Die historischen Wurselnund die psycho1ogischen Mechanismen ethnischer Konflikte undihre Bedeutung bei Friedensverhand1ungen. Tr. Von Klaus Kochmann. Zurich: Scherz Verlag (1999) - Vo1kan, VD. (1998) The tree model: Psychopolitical dialogues and the promotion of coexistence. In: Handbook for Interethnic Coexistence. New York, NY: The Abraham Fund 343-349 - Vo1kan, VD. (l999a) Psychoanalysis and diplomacy, part one: Individual and large-group identity. Journal of Applied Psychoanalytic Studies(1) 29- 55 - Volkan, VD. (l999b) Das Versagen der Diplomatie: Zur Psychoana1yse nationaler, etnischer und religioser\' Konflikte. Giessen, Germany: Psycho - sozial Verlag - Vo1kan, VD. (l999c) Psychoanalysis and diplomacy, part two: Individual and large-group identity. Journal of Applied Psychoanalytic Studies (1) 223-247 - Volkan, VD. and Itzkowitz, N. (1994) Turks and Greeks: Neighbours in Conflict. Cambridgeshire, England: Eothen Press - Volkan, VD. and Zintl, E. (1993) Life After Loss: The Lessons of Grief. New York: Charles Scribner\'s Sons - Wangh, M. (1983) On obstacles to the working through of the Nazi Holocaust experience and on the consequences of failing to do so. Israeli Journal of Psychiatry and Related Sciences (20) 147-154



    مقالات مجله
    نام منبع: وامیک دی. ولکان/ دکتر سعید میرترابی
    شماره مطلب: 2254
    دفعات دیده شده: ۲۱۴۹ | آخرین مشاهده: ۱ هفته پیش