Sorry! your web browser is not supported;

Please use last version of the modern browsers:

متاسفانه، مروگر شما خیلی قدیمی است و توسط این سایت پشتیبانی نمی‌شود؛

لطفا از جدیدترین نسخه مرورگرهای مدرن استفاده کنید:

للأسف ، متصفحك قديم جدًا ولا يدعمه هذا الموقع ؛

الرجاء استخدام أحدث إصدار من المتصفحات الحديثة:



Chrome 96+ | Firefox 96+
عملیات روانی
  • رهیافت روانی در سیاست امریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران 4-2001 رهیافت روانی در سیاست امریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران 4-2001
    پنج‌شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۳ ساعت ۱۲:۰۰

    رهیافت روانی در سیاست امریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران 4ـ2001دکتر پرویز امام‌زاده فرداشاره مقاله حاضر به بررسی تلاشهای تبلیغاتی محافل مختلف امریکایی برای تحت تأثیر قرار دادن جمهوری اسلامی ایران طی چهار سال دوره نخست ریاست جمهوری جرج بوش می‌پردازد. آنچه مسلم است دولت بوش در دوره نخست زمامداری خود بیشتر با به کارگیری قدرت نرم به مقابله با جمهوری اسلامی پرداخته است و از این رهگذر بیشترین بهره‌برداری را از ابزارهای روانی ـ تبلیغی در

    رهیافت روانی در سیاست امریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران 4ـ2001دکتر پرویز امام‌زاده فرداشاره مقاله حاضر به بررسی تلاشهای تبلیغاتی محافل مختلف امریکایی برای تحت تأثیر قرار دادن جمهوری اسلامی ایران طی چهار سال دوره نخست ریاست جمهوری جرج بوش می‌پردازد. آنچه مسلم است دولت بوش در دوره نخست زمامداری خود بیشتر با به کارگیری قدرت نرم به مقابله با جمهوری اسلامی پرداخته است و از این رهگذر بیشترین بهره‌برداری را از ابزارهای روانی ـ تبلیغی در راستای منافع ملی خود کرده است. در این مقاله نویسنده ضمن تقسیم‌بندی زمانی دوره حکومت دولت بوش با استفاده از داده‌های عینی و عملکردهای دولت بوش به بررسی رفتار امریکاییها در طول چهار سال گذشته پرداخته است. در پایان ضمن تقسیم‌بندی مخاطبان آماج حملات روانی امریکا، اهداف این کشور از عملیات روانی علیه جمهوری اسلامی را برشمرده است. این مقاله از آن جهت که با رویکرد روانی به تحلیل رفتار دولت‌مردان امریکا پرداخته است توسط فصلنامه عملیات روانی انتشار یافته است تا انشاا... نویسنده محترم راهکارهای عملی مقابله با شیوه‌های روانی امریکا را در مقاله‌ای دیگر ارائه فرمایند. مقدمه هدف این نوشتار بررسی تلاشهای تبلیغاتی محافل مختلف امریکایی برای تحت تأثیر قرار دادن جمهوری اسلامی طی چهار سال گذشته و کوشش برای طبقه‌بندی و تبیین آنهاست به طوری که بتوان به کمک آن چشم‌اندازهای آینده در دیپلماسی واشنگتن نسبت به تهران را تا میزان مؤثری پیش‌بینی کرد. شواهد و قرائن نشان می‌دهد که تا قبل از حوادث یازده سپتامبر 2001، تلاشهای تبلیغاتی امریکا در قبال جمهوری اسلامی در قالب خط‌مشیهای رسمی و حکومتی( ) مطرح می‌شدند در حالی که بعد از آن این فعالیتها بیشتر در قالب طرحهای نیمه‌رسمی و پیشنهادی و حداکثر به صورت خط‌مشیهای اعلامی( ) اعلام می‌شوند. آیا امریکا در قبال جمهوری اسلامی دیپلماسی مشاهده و انتظار( ) را دنبال می‌کند که از طریق ابزارهای روانی صورت می‌گیرند؟ در این نوشتار ابتدا سیاست بوش در قبال ایران در سال اول ریاست جمهوری وی را مورد ملاحظه قرار می‌دهیم و به دنبال آن تحول در سیاست امریکا در قبال ایران در سالهای بعدی بررسی می‌شود و بالاخره این تحولات از نقطه نظر جامعه‌شناسی سیاسی تبیین می‌شوند. دوره ریاست جمهوری جرج بوش را از منظر مناسبات خارجی این کشور می‌توان به دو زمان عمده تقسیم کرد: 1ـ از بیستم ژانویه 2001 ـ زمان روی کار آمدن جرج بوش ـ تا سپتامبر 2001؛ 2ـ از 11 سپتامبر 2001 به این طرف. در هر کدام از دو دوره فوق نگاه‌های امریکا به جهان و از جمله به جمهوری اسلامی ایران تفاوت قابل ملاحظه‌ای با یکدیگر داشتند و در هر کدام از این دوره‌ها شکلهای کلی تبلیغات و تمهیدات روانی امریکا در مقابل جمهوری اسلامی ویژگیهای خاص خود را داشتند. 1ـ دوره اول: این مقطع کوتاه‌مدت را می‌توان مقطع آزمایش و خطا( ) در سیاست خارجی امریکا و از جمله در خط مشی تبلیغاتی ـ روانی این کشور در قبال جمهوری اسلامی ایران به طور خاص تصور کرد. در این دوره کوتاه منافع و علایق مختلف امریکا در جهان و از جمله در منطقه خاورمیانه و خلیج‌فارس مورد ارزیابی کلی و جزئی قرار گرفتند. در این مقطع زمانی دولت بوش، در حالت کلی، در صدد بود که یک سیاست خارجی مبتنی بر واقع‌گرایی قدرت بزرگ را در جهان دنبال کند. در این تمایل امریکا، فدراسیون روسیه و چین به منزله عامل تهدیدکننده اصلی علیه واشنگتن تلقی می‌شدند.1 در این دوره کوتاه، امریکا نسبت به جمهوری اسلامی ایران رفتاری نسبتا کم‌شدت و تا حدودی متمایل به همگامی( ) را دنبال می‌کرد. به نظر می‌رسید که امریکا در این دوره مشغول سبک سنگین کردن این قضیه بود که آیا می‌تواند در چارچوب سیاست خارجی رئالیسم قدرت بزرگ مناسبات خود با جمهوری اسلامی ایران را ارتقا دهد یا نه. در دوران جنگ سرد که شوروی و تا مدتی چین تهدیدی علیه امریکا بودند ایران (قبل از انقلاب) به عنوان بازوی منطقه‌ای استراتژی امریکایی مطرح بود و در سال 2001 مقامات جدید کاخ سفید بازگشت به چنان دورانی را در خیال خود به تصویر می‌کشیدند.( ) این وضعیت در واشنگتن ادامه داشت تا اینکه در تابستان سال مزبور(2001) تنش در مناسبات امریکا و جمهوری اسلامی ایران بالا گرفت. افزایش دامنه کشمکش میان رژیم صهیونیستی و فلسطینیها و استنباط دولتمردان جدید امریکا، مبنی بر دست داشتن جمهوری اسلامی در آن، ناآرامیهای داخلی در ایران، تبلیغات برخی از محافل بین‌المللی و داخل امریکا نقش مهمی در بالا گرفتن تنش میان واشنگتن و تهران، بازی کردند. به دنبال این رخدادها، زنجیره‌ای از رفتارهای واکنشی از سوی امریکا علیه ایران به وقوع پیوستند که همه، ماهیت روانی داشتند یعنی هدف از آنها اثرگذاری روانی بر جمهوری اسلامی بود. در ماه ژوئن سال مزبور، سیزده تبعه عربستان سعودی و یک تبعه لبنانی به جرم دست داشتن در انفجار پایگاه الخوبر عربستان سعودی در سال 1996 از سوی امریکا به طور غیابی محکوم شدند. گرچه هیچ ایرانی در میان این افراد وجود نداشت اما مقامات امریکایی همچون گذشته اما با شدت بیشتر ادعا کردند که جمهوری اسلامی در حمله به پایگاه مزبور دست داشته است.2 این در حالی است که از یک سو عربستان سعودی طبق اطلاعات موثق شرکت ایرانیان در حمله به پایگاه مزبور را مورد اعتنا قرار نداده و از سوی دیگر، دسترسی امریکا به همه اطلاعات در مورد حادثه الخوبر را بسیار محدود نموده بود به طوری که دانسته‌های امریکاییان پیرامون وقوع حادثه اندکی از سطح بی‌اطلاعاتی کامل فراتر می‌رفت. واکنش دیگر، نزدیک به یک ماه بعد و در ژوئیه 2001 رخ داد. امریکا برای دومین‌بار درخواست ایران جهت وارد شدن در مذاکرات پیرامون عضویت در سازمان تجارت جهانی را با مانع روبه‌رو کرد.3 در واقع، این اقدام امریکا برای نشان دادن عزم واشنگتن بود که همچنان می‌خواهد علیه جمهوری اسلامی ایران موضع خصمانه‌ای را دنبال کند. اما این اقدامات بیشتر نقش خویشتن التیام‌بخشی را دارد تا نقش زیان رساندن به طرف مقابل. در اوایل ماه بعد، اوگوست 2001، دولت بوش قانون تحریم ایران توسط دستگاه قانونگذاری امریکا( ) را برای پنج سال دیگر تمدید کرد.4 البته، در راستای تلاش برای ایجاد موازنه در برابر زنجیره واکنشهای یاد شده و به خصوص این اقدام اخیر، واشنگتن گوشه چشمی از ملایمت را هم نشان داد و به اصطلاح نخواست همه پلها را در مناسبات خود با جمهوری اسلامی ویران سازد. قوه مقننه امریکا در همان زمان با تمدید قانون فوق به دولت بوش این فرصت را داد که در سال 2003 قانون تحریم ایران را مورد بازنگری قرار دهد.5 اقدامات دولت جرج بوش در سال اول روی کار آمدنش در مقابل جمهوری اسلامی ایران در واقع ادامه اقدامات دولتهای گذشته امریکا در قبال تهران بوده و دولت بوش در تعدیل یا تغییر آنها بدون داشتن بهانه و دلیل لازم کاری از پیش نمی‌برد. این واقعیت که دولت بوش به رغم حضور نیروهای بسیار محافظه‌کار دست راستی و مخالف جمهوری اسلامی در پستهای حساس و تعیین‌کننده اقدامات علیه این کشور را شدت نبخشید دلیل بارزی بر این مدعاست که علاقه‌مندی امریکا در توجه به دولت جمهوری اسلامی را باید در راستای دنباله‌روی از اصول رئالیسم در سیاستهایش در مورد ایران جست‌وجو کرد. دور دوم: از 11 سپتامبر 2001 به این طرف در نتیجه تحولات یازدهم سپتامبر 2001، منطقه خاورمیانه برای امریکا به صورت مهد اصلی تهدیدهای نظامی ـ امنیتی درآمد و این نخستین‌باری بود که منطقه مزبور چنین کارویژگی را برای امریکا پیدا می‌کرد. در طول سالهای جنگ سرد که شوروی و تا حدودی چین (در سالهای اولیه جنگ سرد) برای امریکا یک تهدید نظامی ـ امنیتی بودند و یا حتی در دهه بعد از جنگ سرد که میان امریکا و اروپا در مورد خاورمیانه رقابت شدیدی وجود داشت، منطقه خاورمیانه بالاترین تهدیدی که می‌توانست علیه امریکا ایجاد کند تهدید اقتصادی، تجاری و یا فرهنگی زودگذر و ناپایدار بود. این تهدیدها از نوع تحریم صوری صادرات نفت به امریکا، همچون جریان جنگ شش روزه (میان اعراب و رژیم صهیونیستی در اکتبر 1973) و یا تحریم خرید کالاهای امریکایی در منطقه و یا حداکثر حمله به مراکز امریکایی در منطقه بودند. اما بعد از یازدهم سپتامبر 2001، امریکا دریافت که تهدید از سوی خاورمیانه رخنه‌ناپذیری( ) خاک امریکا را هدف قرار می‌دهد، آن هم بدون این که تیری از سوی واشنگتن شلیک شده باشد یا اصلا شلیک شود! این رخداد عجیب، امریکا را با بزرگ‌ترین ضربه روانی (شوک) در تاریخ خود روبه‌رو ساخت که با حمله ژاپنیها به پرل‌هابر در سال 1942 و پایان گرفتن محدوده جغرافیایی غرب وحشی( ) در اواخر قرن 19 و حتی خروج ایالات جنوبی امریکا از اتحاد در سال 1760 و متعاقب آن در گرفتن جنگ داخلی در این کشور قابل قیاس نبود. در هر سه رخداد تاریخی و مهم یاد شده، امریکاییان تا حدود زیادی از توانایی پیش‌بینی تحولات و تبدیل خطرات به فرصتها و سپس بهره‌گیری به موقع از آنها برخوردار بودند. اما رخداد 11 سپتامبر برای امریکا قابل پیش‌بینی و کنترل نبود و نه تنها نمی‌توانست خطرات آن را به فرصت تبدیل و از آنها بهره‌برداری کند، بلکه وقوع رخدادهای مشابه و حتی شدیدتر و پردامنه‌تر در آینده خارج از پیش‌بینی و کنترل مقامات امنیتی و نظامی بود. این ضربه روانی ناشی از حوادث 11 سپتامبر باعث شد امریکاییها به دو اقدام عمده در سیاست خارجی متوسل شوند که دیوان‌سالاری این کشور پیش از این مطالعه‌ای فراگیر روی کلیت آنها نکرده و سود و زیان آنها را به طور کامل مشخص ننموده بود: اقدام اول انسجام حملات نظامی علیه افغانستان و عراق بود که بعداً به عملیات سرنگون‌سازی طالبان حاکم بر افغانستان و رژیم صدام حسین تقلیل یافت و یا حداکثر توجیه شد. اقدام دوم، دشمن اصلی و خط مقدم جبهه دیدن همه دولتهای مخالف امریکا و حتی مخالف واشنگتن پنداشتن همه یاران و متحدین امریکا که با خط‌مشیهای این کشور موافقت نداشتند. در راستای چنین تغییر تند در سیاست خارجی امریکا، موضع‌گیری واشنگتن در قبال جمهوری اسلامی ایران قابل توجیه و تشریح است. از آنجا که مواضع امریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران تأثیرپذیری از حوادث 11 سپتامبر 2001 ریشه روانی و نه مادی در حوادث تاریخی خاورمیانه دارند پس چندان مشکل نیست که شماری از این مواضع را در راستای تاکتیکهای روانی قلمداد کنیم تا خط‌مشیهای درازمدت و کلی استراتژیک. در پرتو این فرایند روانی دشمنی فزاینده بعد از 11 سپتامبر، دولت بوش در اوایل سال 2002، جمهوری اسلامی ایران را متهم به یاری رساندن به فراریان طالبان می‌کند که می‌خواستند از خاک ایران عبور کنند، موضوعی که از سوی دولت جمهوری اسلامی به شدت تکذیب شد.6 بوش در جریان سخنرانی خود در کنگره امریکا در 29 ژانویه 2002، ایران، عراق و کره شمالی را عضو محور شرارت( ) توصیف کرد. در واقع، هدف بوش از این مفهوم‌سازی و ایراد اتهام آن بود که کارزار علیه تروریسم را از نقطه نظر مسیر و دامنه آن تعریف مجددی کند و به خصوص آن را از اقدام انتقام‌جویی صرف علیه طالبان افغانستان و جنگجویان القاعده مسئول حوادث 11 سپتامبر 2001 متمایز نماید. این زمینه‌سازی روانی برای ایجاد دومین هدف سیاست خارجی امریکا بعد از کارزار علیه تروریسم بود.7 تحت تأثیر پیروزیهای نظامی امریکا در افغانستان، دولت جرج بوش در سال 2002 در خط‌مشیهای خارجی خود تغییر عمده‌ای را ایجاد کرد: نبرد با تروریسم که تا این زمان در قالب تاکتیک مطرح بود بعد از عملیات افغانستان تبدیل به استراتژی دولت امریکا می‌شود. در واقع، نطق محور شرارت آغاز تبلیغی ـ روانی این تغییر و تحول از وضعیت تاکتیکی به استراتژیک بود. هدف، در واقع، جای انداختن این موضوع بود که کشورهای عضو محور شرارت لزوماً به اقدامات تروریستی مشغول نیستند، اما آنها دولتهایی هستند که از ترور حمایت می‌کنند، در جست‌وجوی سلاحهای کشتار جمعی و به خصوص هسته‌ای هستند و امریکا باید آنها را از تهدید کردن علیه خود و جهان باز دارد.8 در راستای این خط‌مشی جدید استراتژیک بود که جرج بوش بعد از عملیات افغانستان آن را جنگ جدید نام نهاد و طی یک سخنرانی آن را ادامه‌دار توصیف کرد که علیه یک شبکه اشباح پنهان شده در بسیاری از کشورها جریان خواهد یافت. جرج بوش یکی دیگر از ویژگیهای شبکه مزبور را تلاش برای دست‌یابی به سلاحهای کشتار جمعی اعلام کرد که اشاره‌ای هم به طور ضمنی به عراق و ایران بود.9 در واقع، عملیات افغانستان نشان داد که امریکا ضربات ناشی از حوادث 11 سپتامبر را از نظر روانی تبدیل به موقعیت مساعدتر ژئوپولیتیک برای خود در افغانستان و حتی در آسیای میانه و شرق دور کرده است. در پی عملیات مزبور، امریکا در افغانستان و آسیای مرکزی محیط جدیدی را برای فعالیت و مانور به دست آورده، در پاکستان هم توانایی خود را گسترش داده به طوری که کشمکش هند و پاکستان و نیز سلاحهای هسته‌ای پاکستان و حتی هند را در حوزه تعاملات و اقدامات متقابل سیاست خارجی خود قرار داده است و هم‌چنین کشت و تولید خشخاش و مواد مخدر حاصل از عمل‌آوری آنها. امریکا از حضور خود در افغانستان و آسیای مرکزی به عنوان زمینه روانی مؤثری جهت تحت فشار قرار دادن محیط پیرامونی منطقه خاورمیانه بهره‌برداری کرده است. از جمله کشورهایی که در این زمینه مورد فشار روانی امریکا قرار گرفته‌اند چین، ایران و عراق بوده‌اند. هدف امریکا در ارتباط با چین مهار این کشور در چارچوب منطقه شرق آسیا و جلوگیری از درآمدن این کشور از صورت یک قدرت منطقه‌ای به یک قدرت جهانی است. در ارتباط با ایران، هدف امریکا جلوگیری از تبدیل شدن این کشور به یک قدرت تمام‌عیار منطقه‌ای بوده و هدف واشنگتن در قبال عراق ایجاد عراقی فارغ از رژیم بعثی بود. فشارهای روانی امریکا علیه ایران بعد از جنگ افغانستان پس از پایان جنگ افغانستان و در حالت کلی بعد از ایراد نطق محور شرارت جرج بوش بر حجم و میزان دامنه اقدامات روانی محافل مختلف دولتی و غیردولتی این کشور علیه جمهوری اسلامی ایران به میزان چشمگیری اضافه شده است. در واقع، نطق مزبور نقش کاتالیزوری را پیدا کرد که اقدامات و فشارهای روانی را علیه این کشور توجیه می‌کرد. شماری از این طرحها و اقدامات فشار را می‌توان به صورتهای زیر معرفی کرد: الف ـ طرحها و اقدامات فشار دولت و گروههای مختلف امریکایی با هدف ایجاد نارضایتی بین مردم ایران و ترغیب آنها به مخالفت با دولتمردان جمهوری اسلامی؛ ب ـ فشار برای ایجاد تغییرات اجتماعی در ایران از طریق کمکهای رسانه‌ای؛ پ ـ فشار به صورت ارائه طرحهایی برای کمک به مخالفان جمهوری اسلامی؛ ت ـ فشار به صورت طرحهای براندازی از طریق نظامی؛ ث ـ فشار به صورت ارائه طرحهایی با هدف ایجاد تغییر در ایران با همکاری کشورهای خارجی؛ ج ـ فشار علیه جمهوری اسلامی ایران از طریق هدف قرار دادن برنامه‌های داخلی در ارتباط با تولید انرژی هسته‌ای برای مقاصد صلح‌آمیز. الف ـ فشارهای روانی از طریق طرحهای دولت و گروههای مختلف امریکایی با هدف ایجاد نارضایتی بین مردم ایران و مخالفت با دولت جمهوری اسلامی این نوع فشارها از سوی محافل و مراکز مختلف سیاسی و نظامی امریکا طی سالهای اخیر ارائه شده و شیوه‌های متفاوتی را پی می‌گیرند اگرچه هدف عملیاتی آنها یکی هستند. همه این شیوه‌ها به تلاش برای رو در رو قرار دادن مردم و دولت منتهی می‌شوند. شماری از شیوه‌های فشار روانی به صورت زیر است: 1 ـ تلاش برای ایجاد ارتباط مستقیم بین مقامات امریکایی و مردم؛10 2 ـ تلاش برای ایجاد ناامنی و نارضایتی و حمایت آنها از طریق پوشش رسانه‌ای تلویزیونی ـ رادیویی و تقویت این رسانه‌ها؛11 3 ـ حمایت از گروههای اقلیت سیاسی در مقابل حاکمیت جمهوری اسلامی از طریق گوشه چشمی نشان دادن به اصلاح‌طالبان؛12 4 ـ ایجاد تغییرات از طریق به راه انداختن آشوبهای گسترده؛13 5 ـ ایجاد تغییرات از طریق تشویق حکومت مردم‌سالاری (غیردینی و سکولار) در این کشور.14 ب ـ فشارهای روانی از طریق ایجاد تغییرات اجتماعی در ایران به کمک رسانه‌ها یکی از تفاوتهای عمده این طرح با طرحهای پیشین، به خصوص در قسمت دوم آن، این است که در اینجا برای ایجاد رسانه‌های جدید سرمایه‌گذاری می‌شود و همچنین به صاحبان و شرکتهای رسانه‌ای ایرانی مخالف و خارجی موجود که برای ایران برنامه‌های تلویزیونی و رادیویی می‌فرستند کمکهای مالی می‌شود. اما در طرح اول هدف ایجاد تغییر و تحول در رسانه‌ها نیست، بلکه ایجاد تغییر و تحول در جامعه از طریق رسانه‌ها است. بر اساس مشاهدات روانی و اجتماعی، ایجاد تغییر و تحول در یک جامعه از طریق ابزارهایی همچون رسانه‌ها زمانی امکان‌پذیر است که آن ابزارها و رسانه‌ها در ساختار فرهنگی جامعه هدف قرار گرفته، هضم نشده باشند چنانچه ابزار یاد شده در ساختار فرهنگی جامعه هدف قرار گرفته شده، هضم شده باشند دیگر از آنها نمی‌توان انتظار ایجاد تغییر و تحول اجتماعی را داشت. برعکس، آنها را باید کم و بیش در خدمت ساختارهای آن جامعه دید که به طور غیرمستقیم ارزشها و باورهای آن جامعه را تحکیم می‌بخشند. برای حل چنین مشکلی و زمینه‌سازی برای ایجاد استحاله فرهنگی و اجتماعی در یک جامعه باید رسانه‌های جدید تأسیس شوند. این رسانه‌ها می‌توانند هم خارجی باشند و هم داخلی. اما در هر صورت نباید سابقه همکاری و فعالیت در جامعه مورد هدف قرار گرفته را داشته باشند. با توجه به این هدف است که ملاحظه می‌شود دولت امریکا از یک سو فعالیت رادیو آزادی و رادیو اروپای آزاد را که از چند سال پیش از پراگ پایتخت جمهوری چک به ایران برنامه‌های فارسی پخش می‌کرد متوقف و از سوی دیگر، رادیو فردا را جایگزین آن می‌کند. در واقع رادیو آزادی و رادیو اروپای آزاد در ساختار اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران حل شده بود و از آن نمی‌شد انتظار داشت که اهداف امریکا برای ایجاد تغییرات مورد نظر آن را در جامعه ایران برآورده سازد. رادیو فردا، برعکس، ساخته و پرداخته شده توسط غیر ایرانیهاست و علی‌رغم کمبودها و کاستیهایی که دارد به زعم آنها می‌تواند در راستای ایجاد تغییر و تحول اجتماعی مطلوب امریکا در ایران مورد استفاده برنامه‌ریزان سیاسی این کشور قرار گیرد. پ. طرحهای کمک به مخالفان جمهوری اسلامی ایران و در وجه غالب کمک به منافقین این طرح بیشتر توسط وزارت دفاع امریکا (پنتاگون) و دیگر محافل دولتی و نیمه دولتی نظامی امریکایی و از سوی هواداران نومحافظه‌کاران ارائه شده است. از نظر ارائه‌دهندگان این طرح، راه مؤثر برای ایجاد تغییر و تحول معنی‌دار در ایران کمک مؤثر به مخالفان نظام است. این ارائه‌دهندگان، منافقین را مهم‌ترین و اصلی‌ترین مخالف نظام حکومتی جمهوری اسلامی می‌دانند هرچند مخالفان دیگر را هم از نظر دور نگذاشته‌اند. در مورد سابقه تروریستی گروه یاد شده، ارائه‌دهندگان این طرح بر این باورند که سقوط رژیم سابق عراق و سالمند شدن بسیاری از رهبران این گروه سبب شده که پر و بال تروریستی آنان علیه امریکا و دیگر کشورها ریخته شود و خطر آنان از این نظر کاهش یافته باشد.15 ت ـ طرحهای براندازی نظام از طریق نظامی این طرحها هم بیشتر از طریق محافل نظامی و تسلیحاتی امریکا ارائه شده‌اند. گروههای ارائه‌دهنده این طرحها طیف گسترده‌ای از اقدامات نظامی را پیشنهاد می‌دهند از اقدامات ایذایی علیه جمهوری اسلامی ایران گرفته تا اعمال فشارهای دریایی و حمله به مراکز هسته‌ای این کشور. در برخی از این طرحها حتی از عملیات نیروهای پیشگام یاد شده است نظیر عملیات نیروهای شمال علیه طالبان در افغانستان که جاده صاف‌کن اقدامات نظامی امریکا در این کشور شدند.16 گفته می‌شود یکی از شیوه‌های اقدام علیه ایران، استفاده از طرح مقابله با القاعده به عنوان بهانه‌ای برای حمله به ایران است. این شیوه توسط ارتش امریکا تدوین شده است. اظهارات ژنرال مایرز رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح امریکا در خرداد 1382 مبنی بر اینکه القاعده در ایران است و امریکا باید هرجا که باشند به آنان حمله کند در چارچوب طرح فوق علیه ایران مطرح شده است.17 البته موضع مخالف هم وجود دارد. کندلیزا رایس، مشاور امنیت ملی جرج بوش، در آوریل سال 2003 این موضوع را مورد تأکید قرار داده بود که امریکا قصد حمله به ایران یا سوریه را ندارد.18 ث ـ طرحهای ایجاد تغییر در جمهوری اسلامی ایران با همکاری کشورهای خارجی این طرحها بیشتر از دو نیروی خارجی برای ایجاد تغییر و تحول در ایران صحبت می‌کنند: رژیم صهیونیستی و همسایگان ایران. این طرحها بیشتر از سوی محافل محافظه‌کار و دست راستی مطرح شده‌اند. در مورد رژیم صهیونیستی، ارائه‌دهندگان این طرحها معتقدند که این رژیم می‌تواند نقش دستیار و کمک‌کننده( ) را برای امریکا بازی کند. ظاهراً، رژیم صهیونیستی در زمان مطرح بودن این ایده (تابستان دو سال پیش) به آن خیلی معتقد بود چه به گزارش رادیو اسرائیل شائول مفاس، وزیر دفاع این رژیم، گفته بود تا آنجا که وی فکر می‌کند در ایران سه اتفاق پیش‌بینی می‌شود: الف. تغییر در نظام سیاسی؛ ب. اقدام امریکا برای این تغییر؛19 پ. مشارکت اسرائیل در این اقدام. در مورد نقش کشورهای پیرامون جمهوری اسلامی ایران، بیشتر توجه‌ها به جمهوری آذربایجان است، که گفته می‌شود حضور مستشاران امریکایی در آن بسیار مشهود است20 ج ـ طرحها و پیشنهادات در ارتباط با برنامه‌های هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران ارائه‌دهندگان این طرحها اهداف خود را بیشتر نه روی ایجاد تغییر در جمهوری اسلامی ایران بلکه بر کنترل و مهار فعالیتهای هسته‌ای ایران اختصاص داده‌اند. برخی از این طرحها روی اقدامات دیپلماتیک برای بازداشتن جمهوری اسلامی از تولید سلاح هسته‌ای تأکید دارند. برخی دیگر روی فشارهای سیاسی بیشتر و حتی اقدامات نظامی محدود نظر دارند. معمولاً گروهها و سازمانهای میانه‌رو امریکا ـ مثل آن دسته از گروهها و سازمانها که وابسته به وزارت امورخارجه هستند و شامل کالین پاول وزیر امور خارجه پیشین امریکا هم می‌شوند خواستار انسجام فشارهای دیپلماتیک روی جمهوری اسلامی برای توقف سلاحهای کشتار جمعی( ) هستند،21 اما گروهها و سازمانهای تندرو خواستار اقدامات شدیدتر نظامی علیه این کشور هستند. در گذشته، که تبلیغات روانی امریکا بیشتر روی نیروگاه تکمیل نشده هسته‌ای نزدیک بندر بوشهر متمرکز بود این اندیشه را پرورش می‌داد که روزی جمهوری اسلامی می‌تواند پولوتونیوم مناسب برای تولید تسلیحات هسته‌ای را از سوخت (یا پس‌مانده‌های سوختی) نیروگاه مزبور تولید کند. اما در ماه اوت 2002، تبلیغات مزبور جهت خود را تغییر دادند و به ناگهان ابراز نگرانیهای خود از روند دست‌یابی ایران به سلاح هسته‌ای را گسترش داده و مدعی شدند که تأسیسات بسیار پیشرفته هسته‌ای در نطنز ـ مرکز ایران ـ وجود دارند که می‌توانند از اورانیوم سلاحهای هسته‌ای تولید کنند. شش ماه بعد امریکاییها ادعاهای خود را شدت بیشتری بخشیده و اعلام داشتند که نیروگاه مزبور مرکز غنی‌سازی اورانیوم پیشرفته است.22 امریکاییها همچنین از نتیجه دیدار محمد البرادعی رئیس آژانس بین‌المللی اتمی از تأسیسات جمهوری اسلامی در ماه فوریه 2003 ابزارهای روانی جهت حمله به جمهوری اسلامی را به دست آوردند. آنان پیشرفت فن‌آوری سانتریفیوژ در ایران را نشانه بارزی بر اهتمام این کشور برای تولید سلاح هسته‌ای تبلیغ نمودند.23 دستگاه تبلیغاتی امریکاییها همراه با رژیم صهیونیستی به طور غیرمستقیم روی حمله به مراکز هسته‌ای ایران تمرکز کرده‌اند ... اینکه گفته می‌شود غیرمستقیم به خاطر این است که تبلیغات مزبور بحث اصلی خود را روی دلایل و زمینه‌های مشکل بودن حمله پیش‌دستانه به تأسیسات هسته‌ای ایران متمرکز نموده‌اند.24 این در حالی است که استراتژی حمله پیش‌دستانه از بعد از 11 سپتامبر به صورت دکترین نظامی امریکا درآمده و در دکترین نظامی رژیم صهیونیستی هم دست‌کم از سال 1967 به بعد مطرح بوده است. چ ـ تبلیغات روانی علیه جمهوری اسلامی در ارتباط با روند صلح خاورمیانه یکی از زمینه‌ها و دلایل عمده فعالیتهای روانی امریکا علیه ایران استنباط مقامات این کشور از چگونگی مخالفت جمهوری اسلامی با روند صلح اعراب و رژیم صهیونیستی است. در همین رابطه، همکاری این کشور با سوریه و حزب‌الله لبنان معنی پیدا می‌کند. با توجه به این موضوع است که هر زمان در تحولات خاورمیانه کوچک‌ترین نفوذ‌پذیری از ایران دیده می‌شود دستگاههای تبلیغاتی با بوق و کرنا سعی می‌کنند آن را به شدت بزرگنمایی کنند. موضوع کشتی کارن ـ آ( ) که رژیم صهیونیستی در ماه ژانویه 2002 آن را در بندر عقبه توقیف کرد نشانه بارزی بر دیدگاه فوق است. رژیم صهیونیستی ادعا می‌کرد که آن کشتی حامل 50 تن اسلحه برای فلسطینیها بود. دستگاه تبلیغاتی امریکا بر اساس ادعاهای این رژیم تبلیغات عریض و طویلی را علیه تهدید جمهوری اسلامی به راه انداختند.25 در واقع، هدف از به راه افتادن این تبلیغات علیه جمهوری اسلامی جلوگیری از قوت گرفتن روند صلح در راستای منافع فلسطینیهاست. تبلیغات ضدایرانی در امریکا در ارتباط با صلح خاورمیانه به گونه‌ای است که به مخاطبان این‌طور القا می‌کند که اولاً ایران مسئول نتیجه‌بخش نبودن روند صلح میان رژیم صهیونیستی و اعراب است و ثانیاً، بدون حمایتهای مختلف ایران، فعالیتهای گروه حماس، جهاد اسلامی، حزب‌الله لبنان و ... علیه این رژیم اصلاً صورت نمی‌پذیرفتند. تحلیل داده‌ها با بررسی خط‌مشیهای عمومی امریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران طی چهار سال حکومت جمهوری‌خواهان بر کاخ سفید (2004ـ2001) می‌توان به آسانی دریافت که بعد تبلیغاتی این خط‌مشیها بر ابعاد ملموس مادی نظیر نظامی، اقتصادی، تجاری، فرهنگی و حتی امنیتی آن می‌چربد، به عبارت دیگر خط‌مشیهای امریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران طی چهار سال گذشته بیش از خط‌مشیهای این کشور در دوران هشت ساله بیل کلینتون جنبه روانی داشتند. این سیاست به اصطلاح منتظر باش و ببین( ) و یا دیپلماسی انتظار( ) از سه جنبه برخوردار بود به شرح زیر: الف. جنبه اجتماعی؛ ب. جنبه فرهنگی؛ و پ. جنبه سیاسی. الف. جنبه اجتماعی: هدف سیاست روانی امریکا در قبال ایران، قبل از هر چیز بر جنبه‌های اجتماعی متکی بود. واشنگتن طی چهار سال گذشته امیدوار بود که با کاهش به اصطلاح کثرت‌گرایی (پلورالیسم اجتماعی)( ) در جامعه ایران و به زعم آنها با کاهش حقانیت اجتماعی، دولت آن به بحران حقانیت( ) دچار شود. واشنگتن می‌دانست که این عمل بایستی به طور خودکار و درون‌زا صورت گیرد زیرا ماشین اجتماعی بر خلاف ماشین مکانیکی از نیروی داخلی به حرکت در می‌آید و نه خارجی که حتی ممکن است نیروی عکس‌العملی در برابر حرکت را ایجاد کند. ب. جنبه فرهنگی هدف سیاست روانی امریکا در قبال ایران جنبه فرهنگی بسیار قوی هم داشت. به طور کلی سیاست خارجی امریکا بعد از 11 سپتامبر بسیار فرهنگی و معطوف به هویتهای گوناگون کشورهای مورد توجه واشنگتن شده است. فراهم آمدن شکافهای فرهنگی لازم، فراهم آمدن زمینه ایجاد شکاف هویتی در حد ایجاد کثرت‌گرایی فرهنگی( ) که بر خلاف کثرت‌گرایی اجتماعی، در وحدت و یکدستگی اجتماعی شکاف ایجاد می‌کند همه و همه اهداف عمده این رهیافت روانی در سیاست خارجی این کشور بودند. با این اهداف، آنان امیدوار بودند پایین آمدن اشتراک هویت مدنی تا بدان حد رسد که جامعه عملاً به بحران هویت سیاسی دچار شود. پ. جنبه‌های سیاسی سیاستگذاران واشنگتن طی چهار سال گذشته بر این باور بودند که آثار فرهنگی و اجتماعی فوق روی گستره سیاسی و حکومتی هم اثر می‌گذارد زیرا گستره مزبور با گستره اجتماعی ارتباط تنگاتنگ دارد و هر دو یکدیگر را تغذیه می‌کنند. از جمله آثاری که می‌توانست در دوره مورد بررسی از نظر امریکاییها روی حوزه سیاسی و حکومتی مشاهده کرد کاهش یافتن میزان مشروعیت سیاسی و تضعیف توانایی دولت جمهوری اسلامی در بهره‌برداری از ابزارهای مؤثر قدرت سیاسی بوده است. با توجه به این آثار بحران مشروعیت در دستگاه سیاسی در دوره مورد بررسی را غیرقابل اجتناب می‌یافتند ولی با سیاستهای متخذه نه تنها آستانه عمل افزایش یافت بلکه بحران مورد انتظار امریکا رخ نداد. البته امریکاییها جامعه ایرانی را همچون جوامع دیگر از نظر ترکیب جامعه شناختی و الگوهای تغییر کاملاً یکدست و یک‌پارچه نمی‌دیدند. آنان به خصوص جامعه ایرانی را از نظر آمادگی پذیرش تغییر و تحولات مطلوب امریکا در پنج گروه عمده مشاهده می‌کردند که توانایی تغییرپذیری هر کدام تفاوت قابل ملاحظه داشته است. گرچه باید اذعان داشت این تقسیم‌بندی بر اساس دیدگاههای امریکایی است و با ساخت واقعی جامعه ایران تفاوت دارد ولی برای آگاهی خوانندگان با فضای ذهنی و روانی این تقسیم‌بندی ارائه می‌گردد. این پنج گروه به صورت زیر هستند: 1ـ پیشروان: از نظر آنها، این گروه آمادگی بیشتری برای پذیرش تغییر و تحولات اجتماعی دارد. این گروه جوانان کم سن و سال، زنان در گروههای سنی مختلف و به خصوص زیر بیست سال را در بر می‌گیرد. ویژگی بارز این گروه این است که اگر مظاهر تبلیغی هیجانی و سطحی در آنها مؤثر واقع شود، پس از پذیرش تغییرات و نهانی کردن آن خود به الگوهای تبلیغی و ترویجی تبدیل می‌شوند. 2ـ زود پذیران: توانایی این گروه برای پذیرش تغییر و تحولات اجتماعی کمتر از گروه اول ولی از گروههای دیگر بیشتر است. این گروه نیز پس از پذیرفتن تغییرات به صورت الگوهای تبلیغی تغییر در جامعه در می‌آیند. افراد بین بیست تا سی و پنج ساله جزو این گروه به شمار می‌روند. 3ـ پذیرندگان میانه: این گروه که افراد سی تا پنجاه سال را شامل می‌شود تغییر و تحولات را با تأمل بیشتر و مطالعه عمیق‌تر می‌پذیرند. ولی در تأمل و مطالعه آنان منطق و امر اجتماعی و نه احساسات، اعم از مثبت یا منفی، حاکم است. 4ـ دیر پذیران: این گروه که تکنوکراتها و کارمندان با سابقه و عالی‌رتبه دولتی هستند معمولاً بالاتر از پنجاه سال دارند و کمتر به تغییر و تحولات اعتماد می‌کنند. این گروه بیشتر پشتیبان ثبات اجتماعی‌اند. 5ـ دیرباوران: این گروه، افراد خاصی از جامعه را در بر می‌گیرد که عموماً در شکل‌گیری انقلاب و نظام نقشی فعال داشته و خواستار حفظ وضع موجود اجتماعی و سیاسی‌اند. از نظر سیاست‌گذاران امریکایی، آنچه جامعه ایرانی را از جوامع دیگر در زمینه پنج شکل یاد شده متفاوت می‌سازد پراکندگی سنی جمعیت این جامعه است که بیشتر افراد آن را در گروههای یک، دو و سه قرار می‌دهد. با توجه به این موضوع است که طی چهار سال گذشته اولاً سیاست امریکا در قبال ایران از حالت عملیاتی، ویژگی روانی و تبلیغاتی را به خود گرفت و ثانیاً گروههای یک، دو و سه کانونهای سه‌گانه توجه امریکا در قبال ایران شدند. البته وجود ارتباط اجتماعی و وابستگیهای مشترک مذهبی و ملی میان همه گروههای سنی، به این مفهوم است که جداانگاری آنها در فرآیند سیاست‌گذاری کاری عبث و بیهوده است. برای اجتناب از چنین کاری، سیاست‌گذاران خارجی امریکا در تدوین خط‌مشیها و رهیافتهای روانی خود عملاً همه گروههای پنج‌گانه را در نظر گرفته‌اند، اما رهیافتهای روانی خط‌مشیهای آنها روی گروههای یاد شده تأثیر دوگانه را می‌گذارد. اثری که این رهیافتها روی گروههای دیرپذیران و دیرباوران می‌گذارد، در واقع، شباهت زیادی به جنگ روانی دارد زیرا در راستای تضعیف اراده آنها برای ادامه کار و ترغیب به تسلیم است اما تأثیر این رهیافتها در گروههای سه‌گانه نخست، در واقع، فرآیند متقاعد ساختن و اعتمادسازی و جلب اطمینان است. هدف در این بخش جلب حمایت جامعه به سوی خود و تشویق مردم به پشتیبانی مثبت از آنهاست. این آثار متفاوت و در عین حال مرتبط رهیافتهای روانی خط‌مشیهای امریکا در قبال ایران در نهایت در راستای رسیدن به اهداف عملی چندی و از جمله اهداف زیرند: الف. تشویق مسئولان و فعالان واقعی و تعیین کننده به راه آسوده‌طلبی و سلامت در پیش گرفتن؛ ب. ایجاد اختلاف بین همه مسئولان و فعالان؛ پ. ترسیم چهره‌ای از غرب، به طور کلی و امریکا در حالت خاص برای مردم که هم قاطع و جدی باشد و هم کارا و مؤثر و در عین حال بخشنده و منصف. جمع‌بندی و نتیجه‌گیری این نوشتار تحول عمده در سیاست امریکا در قبال ایران را در دوران اول ریاست جمهوری جرج بوش بررسی کرده و مسیر احتمالی این سیاست طی چهار سال آینده را به صورت استنباطی مورد توجه قرار می‌دهد. به نظر می‌رسد که سیاست بوش در قبال ایران در سال اول ریاست جمهوری وی از عناصر عملیاتی‌تر اقتصادی، ژئوپولیتیک و امنیتی بیشتری برخوردار بود تا سالهای بعد. در سه سال آخر دوران اول ریاست جمهوری جرج بوش، سیاست این کشور در قبال ایران بیشتر جنبه روانی و تبلیغی پیدا کرد. همچنین این سیاست بیشتر غیررسمی بود و اجراکنندگان بیشتر مراجع غیررسمی دولت امریکا بودند. ابزارهای سیاست امریکا در این دوره بیشتر رسانه‌ها و اظهارات بیشتر شایعه‌گونه برخی از مقامات امریکا بود. در راستای این تحول اساسی در سیاست واشنگتن در قبال ایران مقامات کاخ سفید در صدد بودند که در مناسبات خود با تهران سامانه جدیدی ایجاد کنند، سامانه‌ای با وضعیت ویژه: الف. ترسیم تصویری از جمهوری اسلامی ایران که نه تنها مخالف امریکا بلکه مخالف اروپا و سایر قدرتهای جهانی است. ب. تصویری از امریکا را برای مردم ایران بسازند که نه تنها قابل اعتماد و تکیه کردن بلکه بخشنده و منصف است. پ. از طریق تداوم وضعیتهای فوق، مقدماتی را فراهم کند که در آینده استفاده از خشونت علیه ایران در افکار عمومی مردم امریکا و نیز مردم جهان قابل توجیه باشد. اگر بپذیریم که خط‌مشیهای رؤسای جمهوری سابق امریکا از جیمی کارتر تا جرج بوش پدر و بیل کلینتون در قبال ایران بیشتر اقتصادی ـ امنیتی بود که در آن حربه سیاسی به صورت تحریم اقتصادی مطرح می‌شد، خط‌مشیهای رئیس جمهوری فعلی امریکا طی چهار سال گذشته عناصر مهمی از فشارهای روانی را به خدمت گرفته بود و بیشتر به تدابیر روانی ـ امنیتی گرایش داشت.یادداشت 1. Joseph S. Nye, Jr. “US Power and Strategy After Iraq”, Foreign Affairs, Volume 82, No.21 (July/August 2003), P.61. 2) The Europa World Yearbook/2002/Volume I, 43rd Edition, p.20045. 3. Ibid. 4. Ibid. 5. Ibid. 6. Phyllis Bennis, Before & After (Gloucester shire, UK.: Arris Books, 2003), P.177. 7. Ibid, P.179. 8. Bill Sammon, Fighting BacR (Washington, D.C.: Regnery Publishing, Ine/2002), P.370. 9. رادیو صدای لس‌آنجلس(5/3/82)، تحت عنوان باد جدید در امریکا 10. Radis.org.and 11. رادیو صدای لس‌آنجلس، (25/4/81) 12. صدای امریکا (5/3/82). 13. رادیو صدای لس‌آنجلس، مصاحبه با امیر طاهری ـ خبرنگار (25/4/81). 14. همان، مصاحبه با هوشنگ وزیری، سردبیر سابق کیهان چاپ لندن(5/2/82) 15. رادیو بین‌المللی فرانسه، (8/2/82) همچنین، اروند ابراهامیان در مصاحبه با BBC در 16. 10/2/82 گفته بود که پال ولفوویتز معاون وزارت دفاع و ریچارد پرل رئیس سابق اداره برنامه‌ریزی دفاعی پنتاگون از هواداران این طرح‌اند. 16. رادیو بین‌المللی فرانسه، (8/2/82). 17. Radis.org 18. Ibid 19. Radis.org (July/22/2002) 20. Ibid. 21. Ibid. 22. The Washington Post (March/ /2003) 23. David Albright and Corey Hinderstein, \"Iran: Furor Over Fuel, \"Bulletin of the Atomic Scientists, (2003), P.12. 24. Coley Hinderstein \"The Iranian Gas Centrifuge Uranium Enrichment Plant at Natanz\", http://www.online 25. Max Abrahnams \"A Window of Opportunity for Israel? \"Middle East Quarterly (Summer 2003).



    مقالات مجله
    نام منبع: دکتر پرویز امام زاده فرد
    شماره مطلب: 2179
    دفعات دیده شده: ۲۱۷۴ | آخرین مشاهده: ۲ هفته پیش