-
اهداف و منافع ایالات متحده از اجرای عملیات روانی در عراق
شنبه ۱ فروردین ۱۳۸۳ ساعت ۱۲:۰۰
اهداف و منافع ایالات متحده از اجرای عملیات روانی در عراقعبدالرضا همدانیاشاره امریکا پس از یک سال اشغال عراق علیرغم موفقیت اولیه در سقوط رژیم بعث در مرحله عملیات روانی تحکیمی (پس از اشغال) با شکست مواجه شده است. امروزه اقناع افکار عمومی مردم عراق در سایه اشغال و شکنجه مردم آن از پایه سستی برخوردار است. در حال حاضر، موقعیت دولت امریکا در برابر افکار عمومی مردم عراق از موضع منتقد به موضع پاسخگو تغییر یافته است؛ بنابراین، شکست عملیات
اهداف و منافع ایالات متحده از اجرای عملیات روانی در عراقعبدالرضا همدانیاشاره امریکا پس از یک سال اشغال عراق علیرغم موفقیت اولیه در سقوط رژیم بعث در مرحله عملیات روانی تحکیمی (پس از اشغال) با شکست مواجه شده است. امروزه اقناع افکار عمومی مردم عراق در سایه اشغال و شکنجه مردم آن از پایه سستی برخوردار است. در حال حاضر، موقعیت دولت امریکا در برابر افکار عمومی مردم عراق از موضع منتقد به موضع پاسخگو تغییر یافته است؛ بنابراین، شکست عملیات روانی تحکیمی در عراق در این مرحله امری بدیهی به نظر میرسد. در مقاله حاضر، نویسنده در ابتدا واحدهای عملیات روانی ارتش امریکا را معرفی میکند و سپس به مطالعه فعالیتهای انجام شده برای تأثیرگذاری روانی بر مردم عراق میپردازد و در پایان دستآوردها و ناکامیهای روانی امریکا را در عرصه عراق مورد مطالعه قرار میدهد. کلید واژه: عملیات روانی، دستآوردهای روانی، ناکامیهای روانی، متقاعدسازی، ادراک مقدمه ارتش امریکا در شرایطی وارد دومین سال اشغال عراق شده که در مقایسه با زمان جنگ با ارتش عراق و نخستین روزهای فروپاشی نظام بعثی این کشور با تلفات انسانی و چالشهای بیشتری مواجه شده است. این ارتش که در مدت کوتاهی موفق به تسخیر بغداد شده بود، اینک با مقاومتهایی در فلوجه، نجف و بمبگذاریهایی در دیگر شهرهای عراق مواجه شده و تا حدودی کنترل اوضاع را در عراق از دست داده است. حال، با توجه به واقعیتهای صحنه عراق و مقاومتهایی که در اشکال مختلف در حال تداوم و یا شکلگیری است این سؤال مطرح میشود که ایالات متحده چگونه توانسته بود در نخستین مراحل حمله به عراق و تثبیت حضور نظامی خود در این کشور، اذهان ملت عراق را به خود معطوف سازد و آنان را پذیرای حضور نظامی خود نماید و چرا در حال حاضر واشنگتن تأثیرگذاری سابق را بر مردم عراق ندارد و شاهد موج مخالفتهای مدنی و شبه نظامی بر ضد حضور خویش در سرزمین عراق است. با عنایت به اینکه یکی از اقدامات اصلی امریکا قبل از جنگ با عراق و پس از اشغال این کشور تأثیرگذاری روانی بر مردم عراق بوده است، تلاش میشود تا در این مقاله مسئله عملیات روانی ارتش امریکا بر مردم عراق و اهداف و منافع حاصل از آن در دو سطح نظامی و سیاسی مورد بررسی قرار گیرد. بدین منظور، مقاله حاضر به سه بخش تقسیم میشود: در بخش نخست با واحدهای عملیات روانی وابسته به ارتش امریکا آشنا خواهیم شد. در دومین بخش به مطالعه فعالیتهای انجام شده برای تأثیرگذاری روانی بر مردم عراق خواهیم پرداخت و در بخش سوم دستآوردها و ناکامیهای امریکا در عرصه عراق با توجه به اقدامات روانی صورت گرفته مورد بحث و بررسی قرار خواهد گرفت. 1) واحدهای عملیات روانی ارتش امریکا فرماندهی امور غیرنظامی و عملیات روانی ارتش امریکا با داشتن بیش از ده هزار سرباز که 96 درصد از آنان جزو نیروهای ذخیره هستند، در 26 ایالات امریکا پراکنده است. این فرماندهی یک واحد فعال در بخش عملیات روانی و واحدی دیگر در بخش امور غیرنظامی دارد. گروه عملیات چهارم با پنج گردان و گروه هوابرد امور غیرنظامی نود و ششم با شش گردان به همراه دو گروه ذخیره عملیات روانی دوم و هفتم و بیست و چهار گردان ذخیره امور غیرنظامی در قالب هفت گروه، مجموع نیروهای این فرماندهی را شامل میشود. سربازان فرماندهی عملیات ویژه ایالات متحده از استانداردهای آموزش و تمرینات مناسب برخوردار میشوند، تا در هر زمان برای انجام عملیات در هر نقطه از جهان آماده باشند. سربازان امور غیرنظامی با فعالیتهای مختلف یک دولت آشنا میشوند تا در صورت نیاز آن دولت بتوانند ضمن ایجاد توان پاسخگویی به نیازهای مردم، ثبات و استقرار آن کشور را نیز حفظ کنند. بدین منظور این نیروها در کنار تمرینهای مختلف نظامی، دورههای مرتبط با امور مالی، بهداشتی و غیره را میگذارنند. کار ویژه سربازان عملیات روانی، متقاعدسازی و تأثیرگذاری بر ادراک و فهم مردم و تشویق آنها به انجام رفتار مورد نظر است. این سربازان با یادگیری زبان و مهمترین مسائل یک منطقه، قادر میشوند که از طریق رادیو، تلویزیون یا به صورت مکتوب بر مخاطبان خویش تأثیر بگذارند. بخش عمده این سربازان در دوران صلح جزء نیروهای ذخیره ارتش قرار میگیرند و تنها در دوره طراحیهای قبل از آغاز یک جنگ است که بر شدت تمریناتشان افزوده میشود. مقر فرماندهی امور غیرنظامی و عملیات روانی در فورت براگ واقع در ایالت کارولینای شمالی است. واحدهای عملیات روانی تاکنون در عملیاتهای مختلفی نظیر توفان صحرا، بوسنی، صربستان، سومالی و پاناما، از ارتش امریکا، حمایتهای تاکتیکی به عمل آوردهاند. تدوین برنامههای عملیاتی واحدهای امور غیرنظامی و عملیات روانی بر عهده ستاد مشترک و فرماندهی عملیات ویژه ارتش امریکا و فرماندهی این دو واحد در اختیار ژنرال توماس جی.پلوز است. با توجه به تجربههای به دست آمده از فعالیتهای واحد عملیات روانی و واحد امور غیرنظامی طی یک دهه گذشته و به ویژه در خلال بحران بوسنی و کوزوو، ستاد مشترک ارتش امریکا به این نتیجه رسیده است که برای اطمینان خاطر و جلب اعتماد مردم دیگر کشورها بهتر است که واحدهای عملیات روانی، در کنار سربازان ارتش، از افراد غیرنظامی نیز استفاده کنند. زیرا مردم به غیرنظامیان باور بیشتری دارند و حداقل اینکه آنها را دشمن مسلح خود قلمداد نخواهند کرد. بدین منظور، هم اینک مراکزی در فلوریدا و شهر کوکوهبوس در ایالت اوهایو دورههای آموزشی برای افراد غیرنظامی ترتیب دادهاند. شیوه ارسال پیامها و گزارشهای نیروهای عملیات روانی حاضر در یک سرزمین به مقر فرماندهی نیز از نکات قابل توجه در حین عملیات است. برای مثال واحد 303 عملیات ویژه که مقر آن در مرکز نیروهای ذخیره در چارلز ای.کلی واقع در ایالت اوکلند است، مأموریت داشت در افکار عمومی عراق نفوذ کند، این واحد گزارشهای خود را به گردان تاکتیکی عملیات روانی یازدهم واقع در مریلند ارسال میکند و این مرکز نیز به نوبه خود گزارش را به واحد مافوق خود در کلیولند میفرستد و در نهایت این گزارش به دست فرماندهی فورت براگ میرسد. این گزارشها معمولاً حاوی اطلاعاتی است که از سوی همکاران محلی نیروهای امریکایی ارایه میشود یا این که در آن به میزان اثرپذیری مردم از سوی مخاطبان امریکاییشان اشاره میشود. 2) فعالیتهای امریکا برای اثرگذاری روانی بر مردم عراق ایالات متحده از اکتبر 2002 فعالیتهای جدی خود را برای اثرگذاری روانی بر مردم عراق آغاز کرد. از این ماه تا اندکی قبل از حمله نظامی به عراق، هواپیماهای امریکایی و انگلیسی در مجموع، بیش از 36 میلیون اعلامیه در نقاط مختلف عراق فرو ریختند. این هواپیماها همچنین رادیوهای کوچک خورشیدی را که طول موجی کوتاه داشتند به همراه دستورالعمل تنظیم آن به ایستگاهی که به زبان عربی از عراقیها میخواست تا با نیروهای ائتلافی همکاری کنند، پخش میکردند. پس از اشغال عراق نیز کامیونهای امریکایی با حمل بلندگوهایی بزرگ در مناطق مختلف عراق به حرکت در میآمدند تا اعلام کنند که امریکا برای آزادسازی عراق آمده است نه برای اشغال آن. برخی از شبکههای ماهواهای نظیر فاکس نیوز و سایت اینترنتی ام.اس.ان.بی.سی نیز با مصاحبه با عراقیها و پخش خبرهایی امیدبخش در مورد آینده این کشور سعی در القای این امر داشتند که امریکاییان بهترین دوستان عراقیها هستند. به بیانی دیگر همزمان با ورود نیروهای امریکایی به خلیج فارس، جنگ تبلیغاتی نیز شروع شد و برنامهریزی امریکاییان به گونهای بود که با تأثیرگذاری بر فکر و روان عراقیها یا هیچ جنگ نظامی به وقوع نپیوندد یا در صورت بروز جنگ با سرعتی هر چه بیشتر خاتمه یابد. در ژانویه 2003 دونالد رامسفلد وزیر دفاع امریکا اعلام کرد که از این پس تمامی مصاحبههای مطبوعاتی وی به وسیله تجهیزات و دستگاههای پیشرفتهای که در هواپیماهای باربری ای.سی ـ 130 کار گذاشته شدهاند و در آسمان عراق به پرواز در خواهند آمد، در سراسر این کشور پخش خواهد شد. البته نباید فراموش کرد که در کنار تبلیغات به اقدامات روانی، مانورهای دروغین نظامی هم میتوانند بر نیروهای مقابل اثر بگذارند. کما این که همین مسئله در جنگ سال 1991 بین ارتش امریکا و عراق رخ داد. از دیگر اقدامات وزیر دفاع امریکا برای تقویت تبلیغات و عملیات روانی، تأسیس دفتر نفوذ استراتژیک ا.اس.آی در پنتاگون در سال 2002 بود. وظیفه اصلی این دفتر تعیین شیوه اجرایی عملیات اطلاعاتی بود. اما در فوریه 2003 این دفتر به دلیل نشر مقالاتی دروغین در رسانههای خارج از امریکا به منظور ایجاد آمادگی در افکار عمومی جهانی برای حمله به عراق و فاش شدن دروغین بودن اطلاعات این مقالات، به ظاهر از سوی دولت امریکا منحل اعلام شد. دفتر نفوذ استراتژیک در گزارشهای خود به پنتاگون تأکید میکرد که جنگ با عراق به تنهایی اهمیتی ندارد و آنچه که مهم است تبعات سیاسی فروپاشی نظام عراق است. این دفتر پیشنهاد میکرد که قبل از حمله به عراق، باید عقل و دل جهان اسلام را به دست آورد. به دنبال انحلال این دفتر، دفتر دیگری به نام دفتر فعالیتهای اطلاعاتی در وزارت دفاع امریکا تشکیل شد. در خلال جنگ و آغاز حملات هوایی امریکا به عراق، نیروهای امریکایی سیستم ارتباطاتی عراق را با پارازیتهای الکترونیکی، حملات شبکههای رایانهای و فناوریهای جدید ماکروویو عملاً از پا درآوردند. تلویزیون دولتی عراق نیز اندکی پس از این حملات تعطیل شد و چند ماه پس از اشغال عراق بود که تلویزیون آزاد با حمایتهای امریکا جایگزین تلویزیون ملی این کشور شد. با عنایت به عملکرد گسترده ارتش ایالات متحده در تأثیرگذاری روانی بر مردم عراق قبل از آغاز جنگ و در حین عملیات نظامی درون خاک عراق، میبایستی میزان اثرپذیری عراقیها را نیز سنجید. واقعیت آن است که بخش عظیمی از ملت عراق و بسیاری از کشورهای منطقه از فروپاشی نظام بعثی حاکم بر عراق خشنود بودند. مردم عراق که طی سه دهه گذشته از صدام حسین چیزی جز جنگ با همسایگان و قلع و قمع و سرکوب وحشیانه کردها و شیعیان عراق به یاد ندارند، در آرزوی رهایی از این سیستم بودند و از آنجا که ساقط کردن این نظام را فراتر از قدرت و توانایی خویش مییافتند، از این که نیرویی خارجی منجی آنها شود استقبال میکردند. عراقیها بر این گمان بودند که با فروپاشی نظام بعثی در عراق، نسیم آزادی خواهد ورزید و به سرعت نظام مردمسالار تشکیل خواهد شد. سیستم دیکتاتوری و امنیت محور صدام به شیوهای رفتار کرده بود که مردم عراق فقط در اندیشه رهایی و خلاص شدن از آن بودند و چندان به عاقبت امر نمیاندیشیدند. به همین دلیل هم شاهد حداقل مقاومت عراقیها و در بعضی از موارد استقبال آنان از نیروهای پیادهنظام امریکایی در مدخل شهرها و روستاهای عراق بودیم. بعضی از مردم بغداد برای فرو انداختن مجسمه بزرگ صدام به نیروهای امریکایی کمک کردند و پس از سقوط آن مجسمه که از شبکههای ماهوارهای پخش شد، با مشت و لگد به آن هجوم بردند و سقوط صدام را بدین گونه جشن گرفتند. اما به زغم موفقیتهای اولیه واحدهای عملیات روانی، پیش از آغاز و در خلال جنگ، وضعیت عراق به نحوی که مطلوب ایالات متحده بود پیش نرفت و به تدریج نارضایتی ملت عراق آشکار شد. اینک واضح است که میان پیامهایی که قبل از جنگ از سوی امریکا داده میشد و فعالیتهایی که پس از تسخیر کامل عراق به عمل آمده است شکاف بزرگی وجود دارد. در کنار بروز اختلافات قومی ـ قبیلهای میان عراقیها و ناتوانی شورای حکومتی عراق در سیطره بر امور جاری کشور، هرج و مرج امنیتی نیز در سراسر عراق گسترش یافته است. ترور شهید آیتالله سید محمدباقر حکیم و انفجارهای بیسابقه در ایام محرمالحرام در شهرهای مذهبی کربلا و کاظمین تنها گوشهای از معضلات کنونی عراق است که مردم عراق، امریکا را سبب اصلی آن میدانند. بسیاری از شخصیتهای عراقی از جمله بعضی از مراجع شیعه بر ضرورت مقابله نیروهای امریکایی با آنارشیسم حاکم بر عراق، تأمین نیازهای مردم، تشکیل هر چه سریعتر دولت ملی و نابودی انواع خشونت و ترور تأکید ورزیدهاند. به دلیل کاهش اعتبار امریکاییان در افکار عمومی مردم عراق شرایط به گونهای رقم خورده است که میان تبلیغات تخریبی و سیاهی که از سوی گروهی از رسانهها منعکس میشود و بعضی از اطلاعات صحیحی که پخش میشود نیز تمایز چندانی دیده نمیشود و اغلب مردم عراق، آن آیندهای را که با سقوط نظام صدام حسین برای خود ترسیم میکردند، دیگر متصور نیستند. برای فهم موفقیت اولیه سیاستگذاران ایالات متحده در تأثیرگذاری روانی بر ملت عراق و معضلاتی که پس از فروپاشی نظام صدام حسین به وجود آمد، توضیح این نکته بسیار ضروری است: «ابتداییترین اصل در تدوین مراحل تأثیرگذاری روانی بر یک جامعه توجه به این مسئله است که آیا هدف مورد نظر یک پروژه و طرح کوتاه مدت با دوره زمانی مشخصی است یا فرآیندی است طولانی مدت با شرایط و گزارههای ویژه خود به بیان سادهتر، شیوه تأثیرگذاری روانی بر مردم برای تحقق یک هدف مشخصی با شیوه تأثیرگذاری روانی برای طی یک فرآیند طولانی مدت و تحصیل منافع به صورت تدریجی و در عین حال دائمی تفاوت دارد». در عراق نیز این مورد صادق است. برای مردمی که قبل و حین آغاز جنگ به طور مداوم از امریکاییان میشنیدند که هدف از این جنگ ساقط کردن صدام حسین و ایجاد جامعهای آزاد با نظام دموکراتیک است، فروپاشی نظام بعثی و دستیابی به حق تعیین سرنوشت دو کفه یک ترازو بودند که باید به طور همزمان یا با حداقل فاصله زمانی ممکن تحقق مییافت. اما استراتژیستها و تصمیمگیرندگان برجسته سایت خارجی امریکا تنها به دنبال آن نبودند که پس از شکست صدام، عراق را به مردم آن کشور تحویل دهند و به همین سادگی از سرزمینی که بالاترین ذخایر نفتی را در جهان دارد خارج شود. قدر مسلم آن است که منافعی که هیأت حاکمه امریکا به ویژه جناح معروف به بازها در عراق برای خود تصور کردهاند، بسیار فراتر از حذف صدام و تأسیس نظام حکومتی جدید بوده است. جناح بازهای دولت امریکا مرکب از پاول، ولفوویتز، داگلاس فیت، ویلیام لوتی و هارولدرود در پنتاگون؛ لوئیس [اسکوتر] لیبی و جان هانا در دفتر معاون رئیس جمهور؛ دیوید و رمسر در وزارت خارجه و بالاخره ژنرال بازنشسته وینداونینگ در شورای امنیت ملی که اعضای اصلی اتاق فکر طراحی اشغال عراق هستند، در زیر لوای مبارزه با تروریسم و خطر سلاحهای کشتار جمعی صدام حسین برای منطقه و جهان در صدد بسط قدرت ایالات متحده در شمال خلیج فارس، استیلا بر ذخایر عظیم نفت عراق و بالا بردن ضریب امنیتی متحد استراتژیک خود در خاورمیانه یعنی رژیم اشغالگر قدس بودند. در واقع، حمله به عراق جزئی از طرح بزرگ تغییر ترکیب خاورمیانه و شکلدهی مجدد آن است که بازهای نومحافظهکار از سالهای پایانی قرن بیستم به دنبال آن بودند. این جناح نقش نابودی صدام را برای نخستین بار در سال 1998 مطرح کردند و طی نامهای با امضای چهل نفر محافظهکار سرشناس که از سوی ریچارد پرل به رئیس جمهور وقت امریکا تسلیم شد، ایده خویش را ارایه کردند که البته مورد موافقت کلینتن قرار نگرفت. اما با ریاست جمهوری جرج دبلیو بوش، بسیاری از امضاکنندگان این نامه به عنوان مشاوران رئیس جمهور برگزیده شدند و راه برای اجرای نقشه حمله به عراق هموار شد. از مهمترین برنامههای این جناح که معمولاً در قالب طرح خاورمیانه بزرگ تعریف میشود، تشکیل یک مثلث استراتژیک جدید با عضویت عراق، اردن و رژیم اشغالگر قدس است و از آنجا که در حال حاضر اسرائیل و اردن روابط سطح بالایی با امریکا دارند تنها مانع تحقق این برنامه، نظام حاکم بر عراق بود که با حمله به این کشور و سقوط صدام حسین گام مهمی در این زمینه برداشته شد. طبیعی است در صورتی که این برنامه به طور کامل اجرا شود، عراق به پایگاه مهمی برای امریکا تبدیل و امور این کشور بر اساس منافع امریکا تنظیم خواهد شد. نقطه تمایز و اختلاف میان مردم عراق و برنامهریزان سیاست خارجی و هدایتکنندگان عملیات روانی امریکا در همین جاست. مردم عراق خواستار سقوط صدام حسین و تشکیل یک دولت ملی بودند، اما سیاست اعلامی امریکا که بر مبنای آزادسازی عراق و تشکیل نظامی دموکراتیک قرار داشت، با سیاست اعمالی این کشور که از بین بردن نظام بعثی و به وجود آوردن نظامی هماهنگ با منافع کلان امریکا در منطقه است، تفاوتی آشکار دارد. روشن است که در شرایط فعلی هم مردم عراق و هم تصمیمگیرندگان امریکایی به نیمی از خواستههای خود [سقوط صدام] رسیدهاند. اما برای محقق ساختن نیمه دیگر آن با یکدیگر مشکل دارند و ریشه بحران فعلی عراق نیز در همین نکته نهفته است. همچنین نباید فراموش کرد که نومحافظهکاران امریکا از متحد منطقهای خود در خاورمیانه یعنی رژیم صهیونیستی و منافع آن به شدت حمایت میکند و همواره به پیشبرد مقاصد خود در این منطقه به گونهای رفتار میکنند که امنیت و منافع رژیم صهیونیستی نیز به هیچ وجه خدشهدار نشود. با توجه به همین دیدگاه است که استانلی حافمن استاد دانشگاه هاروارد ضمن تأکید بر این که اسرائیل از سال 1948 تاکنون هیچ وقت چنین امنیت منطقهای را احساس نکرده است، اظهار میدارد: بالاخره در هیأت حاکمه امریکا دوستان رژیم صهیونیستی که به یکسان بودن منافع دولت یهود و ایالات متحده معتقدند، گرد هم آمدهاند. این کارشناسان به سیاست خارجی تنها از درون یک عدسی نگاه میکنند و میاندیشند که آیا این اقدام برای اسرائیل خوب است یا بد؟ توجه به منافع رژیم اشغالگر قدس در حمله امریکا به حدی واضح بود که حتی بسیاری از رسانههای غربی مخالف حمله به عراق نیز عنوان کردند که جنگ علیه عراق به خاطر اسرائیل است. 3) دستاوردها و ناکامیهای امریکا در عراق یکی از مهمترین اقدامات امریکا پس از استیلا بر عراق، اعطای تسهیلات فراوان به رژیم صهیونیستی، متحد استراتژیک خود در عراق بود. البته برای بررسی سیر همکاریهای واشنگتن و تلاویو در عراق میبایستی به مرحله قبل از آغاز جنگ رجوع کرد. بر اساس گزارشهای منتشر شده در نشریه نیویورکر گروهی از نیروهای امریکایی و اسرائیلی قبل از آغاز عملیات نظامی در عراق، مانوری مشترک در صحرای نقب واقع در جنوب اراضی اشغالی فلسطین برگزار کردند. همچنین واحدی از متخصصان عملیات روانی و اطلاعاتی در کنار تعدادی از کماندوهای رژیم صهیونیستی با همتایان خود در پادگان آموزشی نیروهای ویژه واقع در فورت براگ کارولینای شمالی، همکاری داشتند. این نشریه در ارتباط با حضور نیروهای رژیم صهیونیستی در غرب عراق، در آخرین روزهای منتهی به جنگ، ضمن ارایه مطالبی، هدف اصلی این نیروها را خنثیسازی هرگونه تهدید موشکی عراق علیه اسرائیل بیان کرده است. اما ملاحظه جدی ارتش رژیم صهیونیستی در عراق پس از پایان جنگ و سقوط رژیم حاکم بر این کشور به وقوع پیوست. نخستین اقدام این ارتش، آموزش تاکتیکهای اشغال بوده است به طوری که از پاییز سال 2003 اغلب روستاهای عراق ـ که سربازان امریکایی احساس میکردند نیروهای شبه نظامی ضدامریکایی در آنجا مستقرند ـ با سیم خاردار محصور شده است و مردم این روستاها موظفند از گذرگاههای ایست بازرسی عبور کنند. همچنین بازرسی خانه به خانه و تخریب در ورودی منازل از دیگر تاکتیکهایی است که سربازان امریکایی از همتایان اسرائیلی خود آموختهاند. پس از گذشت یک سال از فروپاشی نظام بعثی عراق و به دنبال افزایش موج خشونت در شهرهایی مثل فلوجه، رمادی و بخشهایی از بغداد، دو واحد کماندوی ارتش اسرائیل به تعداد هفتصد نفر و مجهز به خمپاره و موشکانداز وارد فرودگاه بغداد شدند و به نیروهای امریکایی پیوستند. پیاده شدن نیروهای اسرائیلی در خاک عراق مؤید دو نکته زیر است: 1) ارتش امریکا به رغم حجم عظیم فعالیتهایی که بر اثر تأثیرگذاری روانی بر مردم عراق انجام داده بود و با وجود موفقیتهای اولیه، به ویژه در فروپاشی نظام صدام حسین، به تدریج ارزش و اعتبار خود را به دلیل اشتباه در استراتژی و تصمیمگیری رهبران کاخ سفید از دست داده است، به طوری که نه تنها به کنترل مقاومتهای مردمی، [فارغ از شکل و ماهیت آن] قادر نیست، بلکه برای مقابله با این مبارزات از ارتش رژیمی که هیچ مقبولیتی نزد مسلمانان ندارد، برای بازگرداندن آرامش و حفظ نظام کمک میگیرد. 2) از دید سران رژیم صهیونیستی، حفظ وضع موجود در عراق و تشکیل دولتی مطابق با منافع ایالات متحده و رژیم صهیونیستی به حدی اهمیت دارد که حاضرند بدون توجه به واکنش جامعه جهانی ـ و به خصوص کشورهای اسلامی ـ نیروهای نظامی خود را به عراق گسیل دارند. به عبارت دیگر، حمله به عراق میزان تأثیرگذاری رژیم صهیونیستی بر سیاست خارجی امریکا را نشان داد و فرصتی طلایی برای این رژیم فراهم کرد تا ضمن سرکوب شدید فلسطینیان به تثبیت موفقیت خود در منطقه و نفوذ در عراق مبادرت ورزد. بدون شک یکی از مهمترین منافع رژیم صهیونیستی در تشکیل رژیمی هوادار امریکا در منطقه، ایجاد فراغبال بیشتر برای رهبران رژیم صهیونیستی برای مقابله با مهمترین دشمنان هممرز خود یعنی سوریه است. در کنار این مسئله، بسیاری از گزارشها و اخبار منتشر شده در مورد نقش رژیم صهیونیستی در حمله امریکا به عراق از حضور تدریجی یهودیان در عراق پس از سقوط صدام حسین حاکی است. در بدو امر، این افراد با خرید زمین در مناطق کردنشین و سرمایهگذاریهای مالی به شکل نامحسوس فعالیتهای خود را آغاز کردند. این اشخاص، عمدتاً یهودیان عراقیالاصل هستند که بیش از مطرح ساختن مذهب و کیش خود بر بعد ملی و قومی خویش تأکید میورزیدند و خود را یک عراقی معرفی میکردند که به دلیل سیاستهای غلط حاکمان عراق در نیمه دوم قرن بیستم مجبور به ترک وطن شدند. این یهودیان برای القای این نکته که نیتی خیر دارند، در راستای تأثیرگذاری روانی بر مردم عراق، به توزیع مواد غذایی، پول و اسباب بازی در میان خانوادههای فقیر و کودکان مبادرت کردند تا از این طریق شرایط برای فعالیتهای بیشتر آنها در این سرزمین فراهم شود. تعدادی از یهودیان عراقیتبار که در دهها سال پیش به اسرائیل مهاجرت کرده بودند و در امور اقتصادی و مالی فعالیت داشتند، اینک به عراق بازگشتهاند و با توجه به این که قادر به تکلم به زبان عربی هستند وارد بخشهای بازرگانی و پولی عراق شدهاند. عواد بن عزیز از عراقیتباران ساکن اسرائیل معتقد است که تحصیلات و تجربه طولانی یهودیان عراقی و توانایی آنها در برقراری ارتباط با مردم عراق موفقیت آنان را در شرایط فعلی موجب شده است. هماینک بسیاری از پیمانکاران و حدود یکصد شرکت رژیم صهیونیستی در عراق فعالیت دارند و در زمینه ارتباطاتی، تولید روغن، دارو، البسه و غیره مشغول به کار هستند. ناگفته نماند که بسیاری از یهودیان عراقیتبار ساکن اسرائیل سمتهای بالایی را از آن خود ساختهاند که از جمله آنها میتوان از بنیامین بن الیازر عضو برجسته حزب کارگر و خاخام عویدایوسف از بنیانگذاران حزب مذهبی شاس نام برد. دستیابی به بازار و اقتصاد عراق تنها بخشی از استراتژی رژیم صهیونیستی است. هدف اصلی و پروژه بزرگتر دولتمردان صهیونیست احیای مجدد خط لوله نفتی موصل به بندر حیفا است که میتواند رژیم را از بسیاری از احتیاجات نفتی خویش بینیاز سازد. این خط در سال 1948 در زمانی که قیمومت انگلستان بر فلسطین پایان یافت، غیرفعال شد و حکومت وقت عراق مسیر آن را از حیفا به سوریه تغییر داد. اهداف و برنامههای سران رژیم صهیونیستی در مورد عراق با حمایت خاخامهای یهود ـ که معتقدند عراق جزئی از اسرائیل بزرگ است که از نیل تا فرات وسعت دارد ـ تقویت میشود، به نحوی که هماینک با هماهنگیهای به عمل آمده میان مسئولان این رژیم با مقامات امریکایی، سازمان اطلاعات موساد مقر بزرگی را در شهر ناصریه عراق تدارک دیده است. ضمن آن که تسهیلات ویژهای برای آمد و شد هواپیماهای رژیم صهیونیستی بر فراز و در خاک عراق از سوی ارتش امریکا به رژیم صهیونیستی داده شده است. تمامی این موارد با تأیید خاخامها که در پارهای از موارد در مشروعیتدهی به اقدامات دولت صهیونیستی نقش ویژهای ایفا میکنند، صورت گرفته است. با مروری بر رویدادهایی که پس از اشغال عراق به وقوع پیوسته است میتوان به طور خلاصه موارد زیر را استنتاج کرد: 1) عملیات روانی انجام شده از سوی ایالات متحده برای همراهسازی مردم عراق در راه سرنگون ساختن رژیم صدام حسین به دلیل تمایل عراقیها به ایجاد تغییر در نظام حاکم بر این کشور، موفقیتآمیز بود، اما به نظر میرسد برای مرحله پس از سقوط صدام، تدبیر ویژهای از سوی مقامات امریکایی برای این که ملت عراق را کماکان با خود همراه سازند پیشبینی نشده بود. 2) به دلیل تمایز میان اهداف امریکا و خواسته عراقیها، اختلاف جدی میان طرفین به وجود آمد؛ به نحوی که مطالبات عراقیها مبنی بر خارج شدن نیروهای امریکایی از این کشور هر روز ابعاد تازهتری به خود میگیرد. 3) حضور مخفیانه رژیم صهیونیستی در عراق بیانگر آن است که امریکا در صدد تحکیم بنیانهای این رژیم از طریق افزایش نقش منطقهای آن است؛ به گونهای که عراق و به تبع آن دیگر بازیگران این منطقه که به نوعی با ساختار نظام بینالملل همراه و همگام نیستند در درجه اول وجود این رژیم را به رسمیت بشناسد و در درجه بعد خود را با این ساختار انطباق دهند. اما شرایط جاری عراق نشان میدهد که کندی تغییر وضع موجود و تأسیس نظام سیاسی جدید هم مردم عراق را به شدت خسته کرده است و هم سربازان امریکایی را که به طور روزمره در معرض مقاومت و مبارزات مردمی هستند، دچار ترس و اضطراب ساخته است. این وضعیت حتی باعث شده است تا واحدهای عملیات ویژه که از فورت براگ به عراق اعزام میشدند تا اذهان مردم را تغییر دهند و آنها را به امریکاییان نزدیکتر سازند، اینک خود تبدیل به شکنجهگر و آزاردهنده زندانیان عراقی شوند. نتیجهگیری دولت امریکا برای نتیجهگیری سریع از حمله نظامی خود به عراق و بر جای گذاشتن حداقل تلفات ممکن، به اجرای یک سلسله عملیات روانی بر روی اذهان مردم عراق اقدام کرد تا از این طریق با حداقل هزینه جانبی و مالی حداکثر منافع را به دست آورد و در دستیابی به مقصود خویش بیشترین توفیق را کسب کند. اما عدم وضوح و تباین و تضادی که میان سیستمهای اعلام شده امریکا که شامل از میان برداشتن رژیم صدام حسین و تأسیس نظامی مردمسالار و آزاد بود با سیستمهای اعمالی این کشور نظیر روی کار آوردن رژیمی پیرو واشنگتن و فراهم آوردن بستری مناسب برای نفوذ رژیم صهیونیستی در عراق، تبدیل به عاملی شد تا امریکا نتواند به اهداف مدنظر خویش به آن ترتیبی که تصور میکرد، دست یابد. در واقع، همگامی بخشی از مردم عراق در تحقق یافتن سیاستهای اولیه و اعلامی ایالات متحده، سیاستسازان امریکا را تحریک کرد تا به دنبال تحقق حداکثر خواستهها و برنامههای خود باشند. اما به دلیل آشنا نبودن این افراد با روحیه و میزان صبر و تحمل عراقیها و پارهای از اقدامات و عملکردهای ارتش امریکا در عراق که انزجار و ناراحتی مردم را سبب شده است، در کنار تأثیرگذاری برخی از رسانههای عربی مخالف حمله امریکا به عراق و تداوم حضور ارتش این کشور در خاک عراق نظیر الجزیره که به نظر میرسد قدرتمندتر و مؤثرتر از شبکه آزاد، که ساخته و پرداخته امریکاست، عمل میکند، باعث شده است تا امریکا در اجرای سیاستهای اعمالی خود با مشکلاتی مواجه شود. بنابراین، با توجه به تصمیماتی که دولت امریکا تاکنون در عرصه عراق گرفته است و بازخوردهای آن میتوان این گونه استنباط کرد که بهترین گزینه و راهکار موجود برای خروج از گرداب عراق، برگزاری هر چه سریعتر انتخابات و تشکیل دولت ملی در این کشور است. بدین ترتیب، حداقل سیاستهای اعلامی به طور کامل به اجرا در خواهد آمد. با تحلیل سیر وقایع چند ماه اخیر عراق میتوان نتیجه گرفت که تأثیرگذاری روانی بر یک ملت تا زمانی مؤثر و مفید خواهد بود که به وعدهها و امیدهایی که از سوی تأثیرگذاران به تأثیرپذیران داده میشود، عمل شود و در غیر این صورت با طولانی شدن مدت زمان تحقق وعدهها و یا پیگیری اهداف و برنامههای دیگر، هر گونه تأثیرگذاری روانی کمرنگ و بیاثر و مخالفتها و اعتراضات مردمی گستردهتر میشود.
مقالات مجله
نام منبع: عبدالرضا همدانی
شماره مطلب: 2140
دفعات دیده شده: ۱۹۴۱ | آخرین مشاهده: ۱۶ ساعت پیش