-
عملیات روانی امریکا در جنگ سوم خلیج فارس در سال 2003
پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۸۲ ساعت ۱۲:۰۰
عملیات روانی آمریکا در جنگ سوم خلیج فارس در سال 2003دکتر پرویز امامزادهفرداشاره بنابر تحقیقات فراوان محققان علوم نظامی، عملیات روانی آمریکا علیه عراق در جنگ سوم خلیج فارس، بیشتر بر مبنای مدیریت روانی جنگ به منظور شکست اراده نظامیان عراقی اجرا شد. در این راستا استفاده از سلاحهایی که توان تخریبی بسیار بالایی داشتند با هدف تأثیر روانی آنها انجام شد، به طور نمونه، هدف آمریکا از ساخت و بکارگیری بمبهای مادر تخریب روحیه نظامیان و فرما
عملیات روانی آمریکا در جنگ سوم خلیج فارس در سال 2003دکتر پرویز امامزادهفرداشاره بنابر تحقیقات فراوان محققان علوم نظامی، عملیات روانی آمریکا علیه عراق در جنگ سوم خلیج فارس، بیشتر بر مبنای مدیریت روانی جنگ به منظور شکست اراده نظامیان عراقی اجرا شد. در این راستا استفاده از سلاحهایی که توان تخریبی بسیار بالایی داشتند با هدف تأثیر روانی آنها انجام شد، به طور نمونه، هدف آمریکا از ساخت و بکارگیری بمبهای مادر تخریب روحیه نظامیان و فرماندهان عراقی بود. بر این اساس، میتوان گفت برای نخستین بار عملیاتهای نظامی پیوست عملیات روانی شدند. مقاله حاضر، عملکرد سازمان عملیات روانی آمریکا را از آغاز نبرد در سپیده دم 20 مارس سال 2003 تا زمان فروپاشی و اضمحلال رژیم بعث بررسی میکند. این تحقیق در ابتدا به بررسی مبانی تئوریک عملیات روانی و سپس به تحلیل هر روز نبرد میپردازد. مقدمه این نوشتار عملیات و اقدامات نیروهای ائتلاف بینالمللی را که به رهبری آمریکا از ماه مارس 2003 میلادی به بعد در عراق انجام شد، با رهیافت روانشناختی بررسی میکند و از دو قسمت تشکیل شده است: در قسمت نخست، جنبههای روانشناختی نیروهای مزبور در عراق که به سرنگونی رژیم بعثی و تصرف عراق منجر شد تجزیه و تحلیل شده و در قسمت دوم، روزشمار عملیات روانی آمریکا در عراق مورد مطالعه قرار گرفته است. در جریان عملیات نظامی جنگ با عراق و نیز در دیپلماسی و رایزنیهای سیاسی بعد از آن نقش رهیافت روانی در کنار عملیات نظامی بسیار گسترش یافته است. با توجه به بالا بودن سطح هزینه جنگها و فعالیتهای اقتصادی در زمان حاضر ـ و سالهای آینده ـ به نظر میرسد رویکرد قدرتها به بعد روانی مناسبات و تعاملهای بینالمللی اهمیت و گسترش بیشتری پیدا کنند. دیدگاه روانشناسانه به مناسبات بین کشورها رویکرد نسبتاً جدیدی است که به خصوص در پی پدیده جهانی شدن در دهه 1990 و نیز حوادث 11 سپتامبر 2001 مورد استفاده دانشوران مختلف قرار گرفته است. این موضوع، به ویژه بعد از حوادث 11 سپتامبر مصداق بیشتری مییابد، زیرا به دنبال حادثه مزبور و محوری شدن نگرانی از تروریسم بینالملل، سیاست خارجی قدرتهای بزرگ توجه ویژهای به هویتها و خردهفرهنگها و نقش اجتماعی و سیاسی آنها معطوف کرد. بعد روانشناختی جنگ سوم خلیج فارس این قسمت تاکتیکهای روانی نیروهای ائتلاف بینالمللی را به رهبری آمریکا بر ضد عراق در جنگ بیست و سه روزه بهار گذشته بررسی میکند و نشان میدهد که بعد روانشناسی جنگها در قرن بیست و یکم تأثیرگذاری و کارایی مهمی دارد و احتمالاً در آینده فایده آن از جنگهای نظامی پیشی میگیرد. از عملیات در افغانستان که بگذریم جنگ نیروهای ائتلاف بر ضد عراق در اوایل سال 2003 میلادی نخستین جنگ قرن بیست و یکم بود که پیشبینی میشد در محیطی نظامی و با ابزاری نظامی صورت گیرد، اما عملاً به رویارویی روانی نیروهای ائتلاف و نیروهای عراق تبدیل شد و در آخر، رژیم عراق ظاهراً بدون شلیک زیاد گلوله و به خصوص بدون اینکه تیر خلاص زده شود دود شد و به هوای تاریخ رفت. این دود شدن یا رنگ پریده شدن) ( رژیم عراق در قالب ادبیات مارکسیستی صورت گرفت؛ قالبی که در نتیجه گرد آمدن مجموعهای از عوامل سختافزاری (فناوری پیشرفته تسلیحاتی، قدرت آتش گسترده و …) و عوامل نرمافزاری (روابط دولت و مردم در عراق، قدرت فرهنگی، مناسبات با گروههای قومی و اقلیتی مختلف در عراق و …) و عوامل دیگر که ملاحظات روانی از مهمترین عناصر شکلدهنده آنها بود پدید آمد. در این قسمت تلاش میشود تحولات جنگ، حتیالامکان به طور روزانه مورد تجزیه و تحلیل (به شیوه روانشناسی) قرار گیرد. سعی بر این است که تنها راهکارهای روانشناختی که برای اضافه کردن) (به بعد نظامی برای دستیابی به پیروزی از طریق نیروهای ائتلاف مورد استفاده قرار گرفتهاند معرفی و مفهومسازی) ( شود و در صورت امکان از نظریههای زمینهساز آنها که کارشناسان ـ در گذشته و حال ـ از آنها استفاده کردهاند، کمک گرفته شود. تعاریف عملیاتی ـ جنگ سوم خلیج فارس: جنگ اخیر میان آمریکا و انگلیس از یک سو و عراق از سوی دیگر. ـ جنگ دوم خلیج فارس: جنگ آزادسازی کویت 1991 ـ جنگ روانی: استفاده حساب شده تبلیغات و شعارها بر ضد دشمن در زمان جنگ یا اعلام وضعیت فوقالعاده به منظور پشتیبانی از دستاوردهای کوتاهمدت و بلندمدت) (ملی. دشمن هم میتواند به گروههای متخاصم اطلاق شود و هم به گروههای بیطرف یا حتی به گروههای خودی(دوست). ـ نیروهای ائتلافی یا نیروهای ائتلاف: منظور، نیروهای آمریکایی و انگلیسی هستند، هر چند در این جنگ، نیروهای دیگر نیز ـ همچون نیروهای فیلیپینی، عرب، ایتالیایی و غیره ـ شرکت داشتند. ـ بدون شلیک زیاد گلولهها: منظور این است که عملیات نظامی در جنگ بسیار محدود بود و فروپاشی رژیم عراق کمتر تحت تاثیر این عملیات قرار داشت. شیوه جمعآوری اطلاعات برای تحلیل عملیات روانی همه جزئیات واقعی) ( مربوط به جنگ نیروهای ائتلاف بر ضد عراق، هنوز به طور کامل در معرض دید عموم قرار نگرفتهاند. این حقیقت که در جنگ، سانسور شدید اطلاعاتی حکمفرما بود و تنها خبرنگاران بسیار خبره (از نظر توانایی ارائه بیشترین اطلاعات با آب و تاب فراوان ولی با کمترین محتوا !) وابسته به تشکیلات نظامی، امنیتی، جاسوسی و سیاسی آمریکا و انگلیس فرصت حضور در میادین جنگ و گزارش اخبار مربوط به آن را داشتند، نشاندهنده وجود مشکلات فراوان بر سر راه تحقیق پیرامون جنگ مزبور است. با وجود این، سعی شده است با تطبیق اطلاعات اینترنتی و گزارشهای خبرگزاریها و رادیوها، مستندات و شواهد اطلاعاتی این مقوله فراهم شود. جامعهشناسی سیاسی عراق بدون توجه به ویژگیهایی از جامعه پیچیده، متنوع و درهم ریخته عراق، سخن از به کارگیری ابزار روانی جنگ بر روی آن جامعه، بسیار مشکل و حتی بیهوده مینماید. البته این بررسی نمیتواند حاکی از این باشد که نیروهای ائتلافی، جامعه عراقی را به طور کامل بررسی روانشناختی کرده بودند و یا آن دسته از بررسیها که پیرامون جامعه مزبور صورت گرفته کامل و جامعاند. با وجود این، روی جامعه عراق همچون سایر جوامع خاورمیانه مطالعات گستردهای توسط امریکاییها صورت گرفته است. مطالعات امریکاییان جامعه عراقی را از آن دسته از جوامع خاورمیانه میشمارد که فرهنگ سیاسی آن در وجه غالب، اسلام شهری است که با پیروان اسلام ساکن در صحرا، یا اسلام جوامع کوهستانی (اسلام کوهستانی) تفاوت بارز دارد. برای مثال، اسلام در عربستان صعودی یا کشورهای عربی خلیج فارس، تحت تأثیر ویژگیهای جغرافیایی طبیعی، انسانی، محیط زیست و … قرار دارد؛ زیرا به دلیل بیابانی بودن این منطقه، اسلام در آنجا ویژگی خاص صحرا را گرفته است. از مهمترین ویژگیهای فرهنگ سیاسی جوامع مستقر در بیابان میتوان به موارد زیر اشاره کرد: ساده زیستی، سازشناپذیر بودن در ملاحظات دینی و اخلاقی، بیتوجهی به فنآوری و صنعت مدرن به رغم آنکه در میان آن زندگی میکنند، پذیرش همزمان رهبر مذهبی به عنوان رهبر سیاسی، داشتن آداب و رسوم ویژه همچون لباس خاص، لهجه خاص و …. جامعه عراق در جنوب این کشور و در غالب خاص شیعیان عراقی هم جزو این گروه از دارندگان فرهنگ سیاسی اسلام است. اسلام جوامع کوهستانی اشاره به اسلام در جوامعی دارد که بیشتر در کوهها و مناطق سردسیر و صعبالعبور ـ مثل نواحی کردستان، افغانستان و … ـ زندگی میکنند. قدرت بدنی بالا و در نتیجه توانایی جنگجویی و مقاومت، اخلاق همزیستی و مهماننوازی و سایر مکارم اخلاقی از ویژگیهای بارز مردمی است که حاملان فرهنگ سیاسی اسلام کوهستانیند. کردهای عراقی را باید در این مقوله جای داد. اسلام شهری اشاره به اسلام در جوامعی دارد که در شهرها ـ به ویژه شهرهای مدیترانهای ـ ساکن شدهاند، (مثل جوامع مصر، سوریه، اردن، فلسطین، لبنان و …). سازشپذیری، اجتماعی بودن، علاقمندی به حفظ آداب و رسوم تاریخی و اجتماعی، توانایی اثرپذیرفتن از جوامع و فرهنگهای دیگر، تا حدودی سکولار بودن، سازشکار بودن، نبود صداقت و یکرنگی در مقایسه با جوامع بیابانی و کوهستانی از شاخصههای اصلی این جوامع است. جوامع عرب سنی عراق در این محدوده از فرهنگ سیاسی زیست میکنند. جامعه عراق عرب سنی با فرهنگ سیاسی شهری در سراسر تاریخ عراق بر کل این سرزمین ـ از جمله عراق شیعه جنوب و عراق کرد شمال ـ حاکم بوده است. این، نوعی تضاد هویتی را میان عراق مرکز از یک سوی و عراق شمال و جنوب از سوی دیگر فراهم میآورد. از این تضاد هویتی میتوان ابزارهای پویایی برای بیثباتسازی جامعه عراق فراهم آورد که به ویژه در زمان جنگ بر ضد این کشور کاربرد داشته است. شماری از این ابزارهای روانی را بصورت زیر میتوان مطرح کرد: الف) بزرگ کردن اختلافات فرهنگی جوامع شمال، جنوب با مرکز عراق و ایجاد نوعی کشمکش روانی میان آنها؛ ب) گسترش این ایده که این سه منطقه میتوانند از یکدیگر جدا شوند؛ و ـ در نتیجه، از عوامل تجزیه سرزمینی همواره به عنوان شمشیر دموکلس بر ضد دولت حاکم کمک گرفته شود. این امر، از جمله عواملی بود که عراق سنی را همواره در نگرانی نگه میداشت. نتیجه این نگرانی، توجه عراق سنی به نظامیگری و ارج دادن به قدرت نظامیان در این کشور بود. در عراق، مسئولیت سیاسی و نظامی از یکدیگر جدا نبود. این به مفهوم آن بود که جنگ ادامه سیاست منتهی به شیوه دیگر نبود. یا اینکه جنگ، آخرین ابزار سیاست خارجی و یا آخرین راه چاره نبود. در جامعهای همچون عراق که نظامیان در رأس امورند و کار سیاست را بر عهده دارند، هر جنگ بر ضد آن کشور به منزله تلاش روانی برای تغییر دولت آن کشور محسوب میشود. به عبارت دیگر، در چنین کشورهایی جنگ به خودی خود یک تلاش روانی است برای سرنگون کردن نظامیان حاکم. در حالی که در کشورهای دیگر ـ کشورهایی که حکومت آنها در دست نیروهای غیرنظامی است ـ جنگها در بدو امور فقط بر ضد نظامیان آن کشور معنی میدهند و چنانچه حتی همه نظامیان آن کشورها از بین بروند ـ کاری تقریباً محال ـ باز نیروهای دیگر غیرنظامی وجود دارند که در کنترل داشتن مسند قدرت را مدعی باشند. آغاز عملیات نیروهای ائتلاف؛ به چالش طلبیدن رهبران عراق و نه سربازان جنگ سوم خلیج فارس از همان ابتدا ماهیتی روانی و کاملاً متفاوت با سایر جنگهای گذشته به خود گرفت. نیروهای ائتلاف از همان لحظه صفر جنگ در صدد بر آمدند که با قلع و قمع سران تراز اول عراق ـ از جمله صدام حسین ـ جریان اصلی جنگ را از مسیر نظامی به طریق غیرنظامی تغییر دهند. این اقدام نیروهای آمریکایی به عملیات سرزنی) ( معروف شده بود که نام خود را از حوادث 11 سپتامبر 2001 گرفته بود. کوتاه زمانی پیش از اینکه در 20 مارس 2003 محل تجمع سران عراق در بغداد هدف حمله موشکی آمریکا قرار گیرد، جرج تنت، رئیس سازمان سیا، به دیدار جرج دبلیو بوش رفت و گفت به دلیل تجمع سران عراق، بهترین موقع برای دست بکار شدن بر ضد رژیم این کشور فرا رسیده است. جرج بوش توصیه تنت را پذیرفت و به رغم این که زمان حمله به عراق مدتی بعد تعیین شده بود، آن را جلو انداخت. طی مدت کوتاهی 40 ـ 35 فروند موشک هاوک مکانی را که حدس زده میشد که محل تجمع سران عراق باشد، هدف قرار دادند و آن را با خاک یکسان کردند. به این ترتیب، میتوان گفت آنجا که پای تاکتیک روانی پیش میآید (مانند حمله موشکی به مقر فرماندهان عراقی)، ممکن است برنامه استراتژی تغییر کند. اینکه آیا صدام حسین و پسران او در آن ساختمان بودند یا نبودند و … هیچگونه اطلاعات جامعی تاکنون به دست نیامده است. آنچه مهم است این است که از آن زمان تا مدتها نه تنها از صدام حسین و پسران او، بلکه از بساری از سران نظامی عراق نیز خبر و اثری نبود. البته بعدها از صدام حسین، ردپاهایی دیده شد ولی در همه آن موارد، حضور او را صحنهسازی کرده بودند. نخستین بار، کوتاه زمانی بعد از شروع جنگ بود که صدای صدام حسین از نوار شنیده شد که فارغ از تحولات زمان خود رجزخوانی و شعرسرایی میکرد. دومین بار، در اواسط جنگ، او در تماس با فرماندهان گروهها از آنها خواسته بود هر چه را خود صلاح میدانند در میدان نبرد انجام دهند. سومین بار، صدام گونهای (خود صدام یا بدل او) در میان مردم کوچه و بازار در بغداد، خندهرو و مهربان ظاهر شد. او کودکان را میبوسید و با بزرگسالان دست میداد و احوالپرسی میکرد. حتی اگر معلوم شود که صدام بار سوم واقعاً صدام حسین اصلی بوده است، میتوان به تأثیر جزئیات روانی در او اشاره کرد که از صدام خشن، آدمی مهربان ساخته بود. اما به احتمال زیاد در هیچکدام از این صحنهها صدام حضور نداشت. اگر صدام حسین و شماری از سران نظامی و سیاسی او در ساختمان موردنظر، بمباران و کشته شده بودند، عملیات سرزنی آمریکا موفقیتآمیز بود، اما آنان از بمباران جان سالم به در برده بودند یا اصلاً در ساختمان بمباران شده حضور نداشتند تا کشته شوند؛ بنابراین، باید گفت عملیات مزبور، عملیات با پنبه سر بریدن بود، زیرا چنان ضربه روانی را به حلقه نخست حاکمیت در عراق وارد کرد که دیگر جرئت نکردند خود را در انظار عموم نشان دهند. در پایان، میتوان گفت که عملیات آغازین جنگ، به وضوح، عملیاتی نظامی بودند، اما برای دستیابی به اهداف پایهای روانی. این عملیات، همچنین تلاشهایی بودند برای دور زدن کل جنگ و از همان ابتدا، حمله به کادر رهبری عراق برای کاهش هزینه جنگ. زمینههای شکلدهنده آثار روانی در جنگ اخیر زمینههای اصلی شکلدهنده آثار روانی در جنگ نیروهای ائتلافی بر ضد عراق متعددند، اما سه زمینه عمده، پیامدهای روانی مهمی را برای نیروهای دو طرف (نیروهای ائتلاف و عراقی) در پی داشتند که عبارت بودند از: 1) کمیت و کیفیت نیروهای دو طرف؛ 2) کمیت و کیفیت جنگافزارهای دو طرف؛ و 3) اهداف رهبری نظامی دو طرف. این زمینهها آثار روانی متفاوتی را روی نیروهای دو سوی جنگ گذاشتند. 1) کمیت و کیفیت نیروهای مسلح دو طرف 250000 نفر از تعداد 300000 نفر نیروهای ائتلاف آمریکایی بودند و تعداد نیروهای عراقی به 450000 نفر میرسید. ظاهر این آمار نشان میدهد که برتری چشمگیر نیروهای عراقی بر نیروهای ائتلاف، افزایش روحیه سربازان عراقی و افت روحیه سربازان آمریکایی و انگلیسی مستقر در منطقه را سبب میشد. اما این موضوع به نحو حساب شده و زیرکانهای مطرح شده بود، تا ضربه هولناکی را بر روحیه نیروهای عراقی وارد آورد؛ نیروهایی که با وجود برتری تعداد، آشنایی با زمین، آشنایی با کل منطقه خلیج فارس و داشتن تجربه هشت سال جنگ باید در معرض شکست خوردن و سرافکندگی قرار گیرند. نیروهای ائتلافی بیش از 000/300 نفر بودند البته، شماری از این نیروها را متخصصان فناوری تسلیحاتی، نیروهای غیرنظامی نبرد اطلاعاتی و جاسوسی و روانی تشکیل میدادند. افزون بر نیروهای مسلح ائتلاف که از آغاز جنگ بر ضد عراقیها فعالیت خود را آغاز کردند، نیروهای ویژه امریکایی هم بودند که حتی قبل از شروع جنگ، مراکز عمده امنیتی، نظامی، اجتماعی و فرهنگی را جستجو میکردند و به فرماندهی نیروهای امریکایی گزارش میدادند. نقش این نیروها بسیار مهم و حیاتی بود، زیرا این نیروها به اینترنت، ماشینهای فاکس و تلفن همراه مجهز بودند. این، نیروها در واقع، نیروهای پیشگام یا پیشاهنگ بودند که زودتر از نیروهای اصلی وارد عملیات میشدند. این نیروها نامرئی بودند، تعداد و نقش و مأموریت آنها کاملاً مشخص و مشهود نبود و اثر روانی این نیروها چنان بود که نیروهای عراقی همواره تصور میکردند آنان در همه جا حضور دارند و همواره نیروهای عراقی و مراکز عمده عراق تحت نظر و بازرسی دقیق آنان است. 2) سلاحها و فناوری تسلیحاتی از همان اوائل جنگ، نیروهای ائتلاف ضمن گزارش میزان کیفی و کمی تجهیزات خود به جهانیان، به مقایسه این تجهیزات با تجهیزات جنگ دوم خلیج فارس پرداختند. هم امریکا و هم انگلیس از جنگافزارها و آمادگی نظامی تسلیحاتی بسیار بالاتر از جنگ 1991 برخوردار بودند، اما وضعیت عراق کاملاً مشخص نبود. قدر مسلم اینکه تحریمهای بینالمللی بر ضد رژیم صدام حسین نمیتوانست عراق را در دستیابی به تسلیحات گسترده و مهم چندان یاری دهد. از سوی دیگر، با توجه به اقرار محافل مختلف سیاسی ـ نظامی در این مورد که جنگ سوم خلیج فارس نبرد تکنولوژیک بسیار پیچیدهای بود، جنگافزارهای هوشمند، موشکهای هدایتشونده و موارد دیگر، احتمال خطاهای جنگ گذشته را کمتر کرده بود و اینکه امریکا و انگلیس میلیاردها دلار صرف تحقیق و پژوهش برای پیشرفتهتر ساختن سلاحهای خود کرده بودند، وجود شکاف تسلیحاتی میان نیروهای ائتلاف و عراق را بیش از زمان وقوع جنگ بر ملا میکند. به نظر میرسد که انتخاب زمان انتشار گزارش پیشرفتهای نیروهای ائتلافی در زمینه فناوری تسلیحاتی دقیقاً حساب شده بود، زیرا این گزارش، راست یا دروغ، تأثیر روانی زیادی روی روحیه سربازان و فرماندهان عراقی میگذاشت. حتی میتوان گفت تأثیر آن بر روی هزیمت و فروپاشی انضباط نظامی نیروهای عراقی از تأثیر عملی سلاحهای یاد شده ـ در صورت صحت و استفاده از آنها ـ بیشتر بود. 3) هدف جنگ سوم خلیج فارس از ناپلئون نقل شده است که ارتشی که میداند به کجا میرود، زیاد دور نمیرود و بیراهه هم نمیرود. بنابراین، اهمیت هدف جنگ، از تجهیزات، سربازان و رهبری جنگ کمتر نیست. سومین مقولهای که از همان ابتدای شروع جنگ ضربهای کاری به نیروهای عراقی وارد کرد، هدف فرماندهان نظامی از دست زدن به جنگ بود. هدف جنگ سوم خلیج فارس، به وضوح، سرنگون کردن رژیم صدام حسین و حزب بعث عراق بود. هیچ سازش و توافقی در این مورد نمیتوانست در کار باشد. در جنگ دوم خلیج فارس، هدف نیروهای بینالمللی به رهبری امریکا، خارج کردن عراق از کویت بود. این هدف، مفری و به اصطلاح دل و دماغی برای مقامات عراقی باقی میگذاشت که: نخست، در صورت شکست نیروهای عراقی دولت عراق چیز زیادی را از دست نداده و در واقع، ماجراجویی صدام حسین در کویت به مثابه سنگ مفت گنجشک مفت بود. ثانیاً، در صورت همکاری عراقیها (مقامات ارشد عراقی و حتی صدام حسین!) با نیروهای بینالمللی، آنان میتوانستند پاداش خوبی را هم از آن نیروها در راستای تداوم حکومت خود دریافت کنند، کما اینکه همینطور هم شد. این پدیده را در اصطلاح حقوقی چانهزنی به خاطر مجرم( ) میگویند که طی آن متهم به ارتکاب جرم به وکیل مدافع خود قول میدهد که با اعتراف به گناهان خود با دادگاه همکاری کند و در مقابل، وکیل مدافع به متهم قول میدهد قاضی را به کم کردن درجه تنبیه و مجازات او متقاعد کند. در جنگ دوم خلیج فارس، متهم رژیم صدام حسین بود، جرم او حمله به یک کشور عضو سازمان ملل بدون هیچ انگیزه دفاعی بود. وکیل مدافع، اتحاد جماهیر شوروی سابق در همکاری با فرانسه و آلمان بود، قاضی، در حقیقت سازمان ملل و به ویژه شورای امنیت آن بود و دادستان امریکا. اما در جنگ سوم خلیج فارس، برای رژیم عراق، دیگر نه از تاک نشان بود نه از تاک نشان، نه از شوروی و حمایتهای آن کشور خبری بود و نه از تمایل نیروهای ائتلاف برای شنیدن مواضع بغداد. هر چند به ظاهر حمایتهای بینالمللی از دولت عراق ـ در روسیه، آلمان و فرانسه و جاهای دیگر ـ به عمل میآمد، اما این حمایتها، تنها به اظهارات شفاهی( ) محدود میشد و به مرحله عمل نمیرسید. عراقیها در جنگ سوم خلیج فارس کاملاً تنها بودند. آنها میدانستند که هدف نیروهای ائتلاف قلع و قمع آنان است. آنان مثل کسانی بودند که سوار بر ببر خشمگین بودند نه میتوانستند ببر را به پیش برانند و نه جرأت میکردند از آن پایین آیند که مبادا مورد حمله ببر قرار گیرند. نتایج جنگ به عنوان حربهای روانی در جنگ نیروهای ائتلافی به رهبری آمریکا بر ضد عراق، افزون بر مواردی که تاکنون از آنها صحبت شد، نتایج جنگ از سوی نیروهای مزبور دارای بار روانی شدند. این نیروها از این نتایج به مثابه حربهای روانی بر ضد رژیم بعث عراق استفاده کردند. فیلمهای ساخته شده از پیشروی نیروهای ائتلاف در خاک عراق به سرعت در جهان منتشر میشد و این در حالی بود که در خلال جنگ اخبار مربوط به جنگ سانسور میشد. وقتی والتر راجرز، خبرنگار پرآوازه سی.ان.ان گزارش میداد که بعد از سیزده ساعت پیشروی به سوی شمال عراق، آنهم سوار بر تانک با هیچ خطری مواجه نشده است، در واقع میخواهد فروپاشی دفاع عراقی را آن هم در نخستین روزهای جنگ شرح دهد. این شرح ممکن است کاملاً صحت نداشته باشد، اما با توجه به گزارش خبرنگار، آثار روانی خود را بر خواننده، شنوده و بیننده رسانههای خبری میگذاشت و در مقابل، ضربه روحی مؤثری بر روان و اعتماد به نفس نیروهای عراقی وارد میکرد. یکی از تفاوتهای جنگ اخیر نیروهای ائتلاف بر ضد عراق با جنگ دوم خلیج فارس و حتی جنگهای دیگر این است که در جنگ اخیر، نیروهای ائتلاف مداوم بر طبل جنگ میکوبیدند و صحبت از جنگ میکردند، اما عملاً جنگ را شروع نمیکردند تا اینکه در میان ناباوری محافل مختلف و از جمله عراقیها حمله را آغاز نمودند. همچنین نیروهای مهاجم، در جنگ گذشته (دوم) خلیج فارس و حتی جنگهای دیگر، وانمود میکردند که قصد حمله ندارند اما در نهایت، دست به حمله غافلگیرانه( ) میزدند. به عبارت دیگر، در جنگهای گذشته، عنصر غافلگیری از آگاهی کاذب نیروهای مورد حمله قرار گرفته از حمله نکردن نیروهای مهاجم ناشی میشد و این وضعیت، به خاطر تلاش نیروهای مهاجم برای پنهان نگه داشتن عملیات و طرحهای خود صورت میگرفت، اما در جنگ اخیر، عنصر غافلگیری از آگاهیهای قطعی نیروهای مورد حمله قرار گرفته از حملات قریب الوقوع نیروهای مهاجم، که صورت نگرفتند ناشی میشد. عامل روانی را میتوان به ضربالمثل چوپان دروغگو شبیه دانست، زیرا نیروهای مهاجم به طور مکرر وانمود میکردند که حمله خواهند کرد، ولی حمله نمیکردند، به همین دلیل در چشم نیروهای مقابل به عنوان بلوفزن مطرح میشدند. اما در همان لحظهای که نیروهای مقابل به بلوفزنی نیروهای مهاجم پی میبرد و قصد دارد آن را جدی نگیرد، آن نیروها دست به تهاجم میزنند. بلوفزنی در جنگهای نظامی ممکن است آثار نامطلوبی به بار آورد اما در عملیات روانی بسیار مؤثر است. شیوه نیروهای ائتلاف به گرفتن اسیر و رفتار با آنان، همچنین، حکایت از آن داشت که آن نیروها میخواهند از اسرا به عنوان یک حربه و اهرم سیاسی بر ضد رژیم صدام حسین بهرهبرداری کنند. نیروهای ائتلاف در اوایل جنگ 260 نفر سرباز عراقی را به اسارت گرفتند. نیروهای ائتلاف عراقیان اسیر شده را اکثراً لاغر توصیف میکردند که بلافاصله بعد از اسیر شدن از سوی نیروهای آمریکایی و انگلیسی به آنان غذا داده میشود. تلاش نیروهای ائتلافی برای نشان دادن اسیران عراقی به جهانیان دقیقاً زمانی که مشغول غذا خوردن بودند، برای آن بود که وانمود شود آن سربازان گرسنه هستند. تلاش نیروهای امریکایی و انگلیسی برای نشان دادن گرسنگی و لاغر بودن سربازان عراقی به منظورهای مختلف از جمله موارد روانی زیر بود: الف- دولت صدام حسین حتی به سربازان خود هم رحم نمیکند. ب- سربازان عراقی در اسارت نیروهای ائتلاف وضع بهتری دارند تا زیر دست فرماندهان و رژیم عراق. پیام روانی کلی نیروهای ائتلافی به سربازان عراقی کاملاً روشن است: دست از حمایت از دولت متبوع خود بردارید. روزشمار عملیات روانی آمریکا در عراق تصرف سرزمینی به منظور بهرهبرداری روانی از جنگ جنگهای دوران معاصر، به ویژه در پنجاه سال اخیر، با جنگهای دوران دورتر تفاوتی مهم و کلیدی داشتهاند: در جنگهای دوران معاصر به سرزمین توجهی نمیشده است، بلکه بیشتر به منابع اقتصادی، فرصتهای تجاری، بازارها، و اذهان و روحیات مردم سرزمینهای مورد حمله توجه میشد. در این جنگها، بهرهبرداریهای اقتصادی مادی و استفاده از انسانها برای نیروی کار یا نیروی مصرفکننده کالاهای کشورهای مهاجم هدف اصلی بود و اگر هم به سرزمینی چشم دوخته میشد، صرفاً از دیدگاه ژئواکونومیک بود. اگر برای تصرف اذهان و روان مردمی تلاشی صورت میگرفت، آن تلاش برای تصرف انسانها به عنوان حیوانات اقتصادی هومواکونوموس( ) بود. در دوران قدیم، به سرزمین به عنوان هدف غایی توجه میشد. سرزمین شاخص پیروزی در جنگ بود. اما در جنگ نیروهای ائتلاف بر ضد عراق، شکل دیگری از تصرف سرزمینی دشمن به منصه ظهور رسید که نه برای تصرف و اشغال دائمی آن و نه برای بهرهبرداری از منابع و مزایای درون آن بود. تصرف سرزمین برای بهرهبرداری روانی آن بود، یعنی به زمین به صورت پدیدهای ژئوسایکولوژیک( ) نگریسته میشد. از همان روز نخست، نیروهای ائتلاف در صدد بودند چند نقطه کلیدی را در عراق - غیر بغداد- به تصرف خود در آورند تا بتوانند به کمک آنها، بر ضد دولت صدام حسین، عملیات روانی راه اندازند. (سرزمینهایی چون امالقصر، ناصریه، بصره، نجف). از همان اوائل جنگ، نیروهای آمریکا و انگلیس برای تصرف امالقصر عزم جزم کرده بودند. از یک سوی، برای تصرف آن از شیوه روانی کمک گرفتند، از سوی دیگر، بعد از تصرف آن بندر، از آن به عنوان پایگاهی روانی بر ضد مناطق دیگر عراق استفاده کردند. با تصرف بندر امالقصر، نیروهای ائتلاف به مقاصد زیر میرسیدند: الف- عراق از نظر تدارکاتی و استراتژیک محروم میشد. ب- امریکا میتوانست از طریق این بندر تجهیزات خود را وارد کند. پ- با تصرف امالقصر، راه تصرف بصره آسانتر میشد. نیروهای ائتلاف قبل از اینکه امالقصر را تصرف کنند، تبلیغات زیادی راه انداخته بودند که آن بندر را تصرف کردهاند. در واقع، انجام این تبلیغات در راستای دستیابی به سه هدف مزبور بود؛ اهدافی که روحیه نیروهای عراقی را در جنوب این کشور به شدت تضعیف میکرد. اهمیت روانی بندر امالقصر برای عراق از لحاظ روانی، امالقصر مهمترین و شاید بتوان گفت تنها پایگاه دریایی پراهمیت عراق بود، زیرا امالقصر دروازه ورودی( ) عراق به خلیج فارس و دریای آزاد بود. با تصرف امالقصر، مجرای تنفسی عراق در خلیج فارس بسته میشد. اثر روانی از دست دادن امالقصر برای دولت عراق این است که بیش از زمانی که این بندر را در دست دارد احساس غربت استراتژیک میکند. عراق به رغم راه داشتن به خلیج فارس و دریای آزاد به دریا دسترسی ندارد و در زندان استراتژیک جغرافیایی خود محبوس است. امالقصر تنها پنجرهای است که آزادی ژئوپولیتیک را به عراق نوید میدهد. عراق با امالقصر کسمکفیالماء (مانند ماهی در دریا) است. عراق بدون امالقصر کالطیرفیالقفس (پرنده در قفس) است. در زمان صدام حسین، امالقصر همراه با ناصریه و بصره منطقه نظامی تحت پوشش ارتش جنوب عراق بود. البته مرکز فرماندهی ارتش جنوب عراق، در بصره بود و مرکز سرفرماندهی کل ارتش جنوب عراق در جزیره میمون، که زیر نظر علی حسن مجید، یکی از مخوفترین ژنرالهای عراقی، قرار داشت. نیروهای امریکایی و انگلیسی قبل از حمله به امالقصر چنین وانمود کرده بودند که قصد دارند ابتدا با انجام حملات هوایی، آسمان امالقصر را در اختیار قرار گیرند و سپس برای تصرف زمینی آن به پیاده کردن نیروی زمینی اقدام کنند. با توجه به این استراتژی از پیش مشخص شده امریکا و انگلیس، فعالیتهای دفاعی عراق عمدتاً حول محور دفاع هوایی متمرکز بود تا دفاع ساحلی یا دفاع سرزمینی (ارضی). عراقیها خود را آماده کرده بودند که در امالقصر ابتدا با حملات هوایی دشمن مواجه شوند، اما در روز واقعه، معلوم شد که نیروهای ائتلاف، عراقیها را فریب داده بودند. در حقیقت امریکا برای حمله به امالقصر استراتژی هوایی و زمینی را ادغام کرده بود. عملیات روانی نیروهای ائتلاف بر ضد رژیم عراق در جنگ سوم خلیج فارس به جنوب این کشور منحصر نمیشد. در شمال عراق هم نیروهای مزبور به گستردهترین فعالیتها برای خلع قدرت رژیم صدام حسین در بغداد دست زدند. عملیات روانی در شمال عراق برای نیروهای ائتلاف آسانتر بود زیرا در آنجا، نیروهای مزبور متحد نیرومندی همچون کردهای عراق را داشتند، کردها برای سرنگونی صدام حسین هم انگیزه و هم یکپارچگی داشتند، البته نیروهای دیگری همچون ترکمنها در شمال عراق بودند که نیروهای ائتلاف را در فعالیتهای خود کمک رسانند. زلمای خلیلزاده در مصاحبه با ظاهر طنین وضعیت نیروهای ائتلاف و متحدین آنان را در شمال عراق این گونه جمعبندی کرده بود: «نیروهای کرد، کلانترین نیروهای مخالف دولت عراق؛ گروه ترکمنها؛ قبائل مختلف و عراقیهای دیگر که خوب نیست نامشان را برد، از فعالیتهای امریکا بر ضد رژیم بغداد حمایت میکنند». عملیات روانی نیروهای ائتلاف در دومین و سومین روز جنگ به موازات گستردهتر شدن فعالیتهای جنگی امریکا و انگلیس در دومین روز جنگ، دامنه شگردهای روانی آنها هم گسترش بیشتری یافت. در روز دوم، نقش روانی نیروهای مسلح و فعالیتهای آنان و نیز سلاحهای خاص آنان در اثرگذاری روی نیروهای عراقی قابل ملاحظه بود. ژنرال تامیفرانک از فرماندهان کلیدی نیروهای ائتلاف، ویژگیهای روانی فعالیتعای نظامی را در روز سوم جنگ به صورت زیر توصیف میکند: 1) جنگ بیسابقه در تاریخ؛ و 2) جنگی که با ایجاد شوک و غافلگیری به اهداف خود میرسیم. نیروهای ائتلاف برای ایجاد بیشترین تاثیر روانی و نه ایجاد بیشترین تخریب فیزیکی، از بمبهایی استفاده میکردند که نام آن را مادر همه بمبها( ) یا به اختصار ام.ا.ای.بی( ) گذاشته بودند. دقیقاً همان طور که صدام حسین جنگ دوم خلیج فارس را امالمعارک یعنی مادر همه معرکهها نام گذاشته بود، این بمب هم بهامالبمب موسوم بود. به کارگیری کلمه مادر اهمیت بسیاری دارد، زیرا، در فرهنگ روانی عربی، به خصوص فرهنگ عراقی، مادر بزرگترین متحد سرباز است، اما نیروهای صدام حسین چه بدشانس بودند که حتی مادر هم بر ضد آنان بود! فرانک همچنین از نقش نیروهای ویژه در عملیات نظامی بر ضد عراق یاد و آن عملیات را خارقالعاده توصیف کرد. او درباره عملیات خارقالعاده توضیح بیشتری نداد اما از انتخابهای تاکتیکی موفقیتآمیز در جنوب، غرب و شمال عراق نام برد؛ اما تنها به ذکر آنها اکتفا کرد. در سومین روز جنگ، شهر استراتژیک ناصریه هم در جنوب عراق سقوط کرد. شهر ناصریه از این نظر مهم بود که بر سر راه بصره قرار داشت. با تصرف امالقصر و ناصریه، بصره- این دومین شهر بزرگ عراق- در خطر قرار گرفته بود. عملیات روانی نیروهای ائتلاف در روز سوم، عمدتاً روی سه موضوع تکیه داشت: 1) تبلیغ تولید انبوه تجهیزات ـ بهویژه موشک ـ و انتقال آنها به مناطق جنگی. در این مورد دکتر هوشنگ حسنیاری در مصاحبه با خبرگزاری بی.بی.سی( ) اظهار کرده بود کهامریکاییان از عملیات کوزو و افغانستان درس گرفته و برای مواجهنشدن با کمبود موشک، تولید آن را از ماهها قبل از جنگ افزایش داده بودند. 2) تبلیغ میزان و سرعت پیشرفت نیروهای ائتلاف نسبت به جنگ دوم خلیجفارس. در این مورد، ژنرال فرانک گفته بود: میزان و سرعت پیشرفت نیروهای ائتلاف نسبت به جنگ دوم خلیج فارس سه تا چهار برابر شده است. 3) نیروهای ائتلاف حمله زمینی همزمان با حمله هوایی را شاخصی برای توانایی نظامی خود در جنگ با عراق معرفی میکردند. در جنگ دوم خلیج فارس، امریکا طی ماه اول تنها به حملات موشکی اکتفا کرد و سپس به حمله زمینی دست زد، در حالی که در جنگ سوم، از همان ابتدا جنگ هوایی و زمینی را به طور همزمان انجام داد. عملیات روانی نیروهای ائتلاف در روز چهارم جنگ روز چهارم جنگ، عملیات روانی نسبت به روزهای دیگر پیشرفت در خور توجهی کرد. شماری از این پیشرفتها عبارتند از: 1) اصابت موشکهای کروز به بغداد؛ 2) بیاثر بودن ضدهوایی عراق در برابر هواپیماهای نیروهای ائتلاف؛ و 3) ویرانی ساختمانها و کاخهای صدام حسین. با ویران شدن هر ساختمان دولتی یا کاخ صدام ضربهای روانی بر دولت او وارد میشد. این عملیات را میتوان عملیات دیانائیزاسون (دولتزدایی) نام نهاد. پیام حملات مزبور به نیروهای عراقی روشن بود: تسلیم شوید. همه خبرنگاران غربی که گزارش جنگ را لحظه به لحظه مخابره میکردند، بر این موضوع تاکید داشتند که مردم عراق در شهرهای مختلف در کمال امنیت و با آسودگی رفت و آمد میکنند و به هیچ وجه خود را در خطر نمیبینند، زیرا نیروهای ائتلاف به آنها کاری ندارند. در واقع، تبلیغات جنگی، سعی داشت این موضوع را القا کند که هدف فعالیتهای نیروهای ائتلاف ساقط کردن دولت عراق است نه فراهم آوردن اسباب زحمت برای مردم این کشور. برای نخستین بار، دولت عراق و مردم عراق دو پدیده جدا از هم شده بودند، هر کدام اولویتهای خاص خود را داشتند و به کاری جدا از دیگری مشغول بودند. تهاجم روانی نیروهای ائتلاف نقش اساسی را در ایجاد این فاصله ایفا کرده بود. در واقع، پیش از پایان جنگ و فروپاشی رژیم عراق، دولت عراق در اثر مساعی روانی نیروهای ائتلاف تجزیه شده بود. تحول دیگر عملیات روانی در روز چهارم جنگ که کارشناسان غربی آن را به عنوان پیشرفتی استراتژیک تلقی کردند، در زمینه پخش شایعات و پراکندن اطلاعات غلط( ) بود. برای مثال، نیروهای ائتلاف این شایعه را رواج دادند که طارقعزیز، وزیر امور خارجه سابق عراق و یکی از شخصیتهای بسیار متنفذ این کشور، گریخته است. طارق عزیز برای نادرست نشان دادن شایعه همان شب در تلویزیون بغداد ظاهر شد. نیروهای امریکایی و انگلیسی از این طریق به محل اختفای احتمالی صدام حسین پی بردند و شبهنگام به آن محل حمله کردند. در همین زمان، گزارش شد که صدام حسین مجروح شده است. آنان از رشتههای الفت قبیلهای در میان دولت مردان عراق برای زدن ضربه روانی به آنها بهره میگرفتند. عملیات روانی نیروهای ائتلاف در روز پنجم جنگ در این روز، نیروهای ائتلاف با ادعای تصرف شهرهای جنوبی عراق، به سوی کربلا- که یکصد کیلومتر از بغداد فاصله داشت- پیش میرفتند. با توجه به حساسیت تاریخی و مذهبی این شهر و به ویژه حساسیت برخی از کشورهای همسایه که کربلا (منظور وقایع کربلا در سال 61 هجری) به نظام سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آنها توانایی نمادین (سمبلیک) میبخشید، هدف عملیات روانی (تبلیغات، موضعگیریهای فرهنگی- نظامی و اظهار نظرهای رهبران نظامی نیروهای ائتلافی) عمدتاً روی دو نکته تاکید داشت: الف- نیروهای ائتلاف میخواهند بغداد را تصرف کنند و کاری به شهرهای دیگر عراق ندارند. در این مورد ژنرال تامیفرانک گفته بود که ممکن است مقاومتهایی در شهرهای امالقصر، ناصریه، فاو و جاهای دیگر که به تصرف نیروهای ائتلافی در آمده صورت گیرد، اما نیروهای تحت فرمان او نگران آن نیستند و با هدف تصرف بغداد پیش میروند. فرانک گفته بود، برای مقابله با برخی از مقاومتهای پراکنده در شهرهای جنوبی عراق نیرویی کوچک، جدای از نیروی پیشرویکننده به سوی بغداد، اختصاص داده است. ب- وانمود کنند که مقاومتها در شهرهای به تصرف در آمده جنوب عراق تعیین کننده و مهم نیستند، زیرا میزان و دامنه آنها بسیار محدود است، ضمن اینکه استقبال خوب اهالی از نیروهای ائتلافی به قدری قابل توجه است که آن مقاومت را ناچیز جلوه میدهد. استراتژی نظامی نیروهای ائتلافی که روی عملیات روانی آنها در عراق تأثیر میگذاشت، از روز چهارم و پنجم جنگ شفافتر شد. طبق این استراتژی امریکاییان نمیخواستند: الف- زیربنای اقتصادی و صنعتی عراق را از بین ببرند. ب- نیروهای غیرنظامی عراق را از بین ببرند. بنا به نظر تدوینکنندههای استراتژی نظامی مزبور، رعایت نکردن موارد یاد شده نیروهای ائتلافی را از دستیابی به هدفهای بعدی خود در جنگ عراق باز میداشت؛ زیرا چنانچه زیربنای اقتصادی و صنعتی عراق نابود میشد، امریکاییان باید در مرحله بعد از جنگ به بازسازی آن میپرداختند. به همین خاطر، نیروهای مزبور از سلاح و تجهیزاتی که تخریب گسترده و کشتار زیاد به بار میآورد ـ مانند آنچه در عملیات افغانستان استفاده شد (همچون بمب فرشی) ـ اجتناب میکردند. از جمله تلاش نیروهای ائتلاف برای پایین آوردن آمار تلفات عراقیها، جلوگیری از بروز واکنشهای شدید مردمی بر ضد آنها بود. بنابراین، جنگ سوم خلیج فارس با جنگ دوم خلیج فارس در سال 1991 تفاوت زیاد داشت. در جنگ دوم، که هدف، بیرون راندن عراقیها از کویت بود، از سلاحهایی با قدرت تخریب و کشتار فراوان ـ مانند بمب فرشی ـ استفاده شد، اما در جنگ سوم که با هدف بیرون راندن صدام حسین از عراق انجام گرفت، از راهکارهای نظامی یاد شده بسیار کمتر استفاده شد. همین موضوع از جمله عوامل بازدارنده پیشروی نیروهای ائتلافی در جنگ بود. نیروهای مزبور برای جبران کمبودها یا محدودیتهای نظامی خود باید به عملیات روانی بیشتر و گستردهتر توجه میکردند و روند این عملیات را افزایش میدادند. احتمالاً، افزایش تأثیر عملیات روانی نیروهای ائتلافی بر ضد عراق بود که صدام حسین را مجبور کرد تا در روز پنجم جنگ سخنرانی پنهانی ایراد کند، مخاطبان این سخنرانی نیروهای مسلح عراق و مردم این کشور بودند. صدام حسین در این سخنرانی بر نکات زیر تأکید داشت: الف ـ نیروهای عراقی منسجم هستند. ب ـ به رغم سکولار بودن، تلاش کرد وانمود کند که دیندار است. به عنوان مثال، برای توجیهاقدامات خود و نیروهای عراقی روی آیات قرآن تکیه داشت. پ ـ از فرماندهان نبرد امالقصر که مقاومت بسیاری از خود نشادن داده بودند، تمجید کرد. ت ـ به طور تلویحی به انجام دادن نبردهای چریکی بر ضد نیروهای مهاجم اشاره کرد. صدام حسین از ایراد این سخنرانی احتمالاً هدفهای زیر را در سر میپروراند: الف ـ نشان دهد که هنوز زنده و سرحال است و امور را در کنترل خود دارد. ب ـ در شنوندگان پیام خود (نیروهای ائتلافی و عراقیهایی که با آن نیروها همکاری میکردند) تردید ایجاد کند و قدمهای آنان را در راهی که در پیش گرفتهاند متزلزل نماید. پ ـ حمایت جهانیان را به خود جلب کند. ت ـ به عموم مردم عراق و اکثریت خاموش این کشور گوشزد کند که کنترل امور هنوز در دست اوست و هنوز باید از او بترسند. اما، اگر دقت کنیم متوجه میشویم که تاکتیکها و تسلیحات جنگ روانی صدامحسین دیگر نمیتوانستند تأثیر چندانی داشته باشند. در واقع، صدام حسین اگر میخواست ثابت کند که هنوز زنده و سرحال است و امور را در کنترل خود دارد، چرا خود را از انظار عمومی مخفی نگه داشته بود؟ چرا دیگر رهبران و فرماندهان نظامی عراق پنهان شده بودند و تنها سعیدالصحاف، وزیر اطلاعات عراق را به عنوان رابط خود با جهان خارج تعیین کرده بودند؟ با توجه به اقدامات تبلیغی نیروهای ائتلافی، پیروزیهای نظامی آنها، پیامهای تلویزیونی و سخنرانی رهبران و فرماندهان غربی و به ویژه 000/000/28 اعلامیه فرو ریخته شده به منظور دعوت مردم عراق به شورش بر ضد دولت صدام حسین که از هفتهها پیش از جنگ شروع شده بود، سخنرانی صدام نمیتوانست تأثیر چندانی در عراق، منطقه و جهان بگذارد. تاکتیکها و تسلیحات جنگ روانی نیروهای ائتلاف بر این موضوعات واقعی و عینی تأکید داشتند: الف ـ به مردم عراق بگویند که به دلیل رفتارهای غیرمردمسالارانه رژیم عراق با آنان در گذشته، نبود دستاوردهای ملموس مادی برای آنان در دوران حکومت بعثیها و این که تنها ارمغان رژیم بعثی برای مردم عراق جنگ، خونریزی و کشتار بوده است آنان باید از حمایت رژیم عراق دست بردارند. ب ـ نیروهای عراقی را متقاعد کنند که با توجه به حقایق مزبور بجنگند و خود را تسلیم کنند و با تمام توان خود از میادین جنگ دور شوند و دیگران را نیز به این امر تشویق کنند. پ ـ مردم امریکا و انگلیس را قانع کنند که در راه حق و عدالت میجنگند و بنابراین، جنگ آنان جنگ منصفانه است. عملیات روانی نیروهای ائتلاف در روز ششم جنگ به موازات گسترش و حساسیت جنگ، از روز ششم به بعد، اهمیت عملیات روانی ـ هم برای نیروهای ائتلاف و هم برای نیروهای رژیم عراق ـ بیشتر میشود. عملیات روانی پابهپای کشمکش نظامی پیش میرفت. از نقطه نظر استراتژی نظامی، نیروهای ائتلاف دو هدف اساسی را در این روزها در نظر داشتند: الف ـ پیشرفت به سوی بغداد. ب ـ ادامه عملیات نظامی( ) در شهرها و مواضع نظامی از امالقصر تا بغداد. راهکار روانی این استراتژی به شکلهای زیر بود: الف ـ ایجاد این تصور که تمام مراکز عراق آماج موشکها و بمباران نیروهای ائتلاف قرار گرفتهاند. ب ـ نمایش چشمگیر حرکت نیروهای زمینی ائتلاف به سوی تمامی شهرهای عراق از جمله بغداد و دیگر شهرهای بزرگ. پ ـ بزرگنمایی این گزارشها که نیروهای ویژه ائتلاف به سوی قلب عراق در حرکت هستند. ت ـ گزارش اقدام تفنگداران و سربازان ائتلاف برای تصرف مناطق نفتی در شمال و جنوب عراق. پیام تبلیغات مذبور کاملاً روشن بود: هیچ کدام از زیربناهای اقتصادی و امنیتی رژیم عراق همراه با روبناهای آنها از ضربات نیروهای ائتلاف در امان نیستند. در روز ششم نبرد، نیروهای امریکا و انگلیس از رودخانه فرات گذشتند و این، دستاورد استراتژیک ملموسی برای آنان بود و نشان میداد که فاصله این نیروها با بغداد کمتر شده و جنگ به مرحله تعیینکنندهای رسیده است. با وجود این، وقوع توفان شن در قسمت مرکزی عراق، پیشروی نیروهای ائتلاف را با مشکلات پشتیبانی روبرو کرد. به عبارت دیگر توفان شن دستاورد استراتژیک عبور از فرات و پیشروی به سوی بغداد را خنثی کرد. برای کاهش آثار مشکلساز توفان شن و پویا نشان دادن فعالیتهای نیروهای ائتلاف در پیگیری اهداف نظامی خود به رغم وقوع توفان، دستگاه تبلیغاتی نیروهای ائتلافی به گزارش اخبار زیر مبادرت کرد: الف ـ فرمانده سپاه جنوب، ژنرال حسنالمجید، از صدام حسین دستور گرفت که در صورت ضرورت سلاح شیمیایی بکار برد. ب ـ روسیه دستگاههای پیشرفته نظامی به عراق فروخته است. این دستگاهها ارتباط بیسیم بین موشکهای هوشمند و ماهوارههای اطلاعاتی امریکا و انگلیس را مختل میکنند. خبر نخست، صحیح یا شایعه، دو موضوع مهم را ـ که از نقطه نظر روانی ضربهزننده بودند ـ مطرح میکرد: الف ـ عراق به داشتن اسلحه ممنوعه متهم میشد. ب ـ حمله به عراق از لحاظ روانی قابل توجیه میشد. در واقع، گزارشهای مزبور بیشتر گزارشهایی بودند برای توجیه عملکرد ضعیف نیروهای ائتلاف و در عین حال نسبت دادن اتهاماتی به دولت عراق به منظور ایجاد زمینههایی برای حمله به خاک این کشور. در روز ششم نبرد، نیروهای ائتلاف در بصره با مشکل روبهرو شدند. نیروهای نامنظم (چریکی)ـ فداییان صدام حسین ـ و نه نیروهای منظم عراقی با حملات پراکنده ولی مؤثر خود به نیروهای ائتلاف مشکلات یاد شده را به وجود آوردند. این موضوع، باعث شد که نیروهای ائتلافی استراتژی نظامی خود را تغییر دهند. پیش از این، آنان میخواستند بدون ورود به بصره مستقیماً به سوی شمال بروند، اما با توجه به اقدامات نیروهای نامنظم فداییان صدام حسین، برنامه نظامی خود را تغییر دادند و تصمیم گرفتند وارد بصره شوند و آن را تصرف کنند؛ بنابراین، نیروهای ائتلاف قصد بمباران بصره را داشتند اما بمباران بصره مشکلات زیادی را برای نیروهای ائتلاف به بار میآورد. این شهر در آن زمان آب آشامیدنی و برق نداشت و هوای منطقه به طور فزایندهای به گرمی میگرایید. احتمال داشت کمآبی، قحطی و شیوع بیماریهای مختلف در شهر بروز کند. بمباران بصره کارها را بدتر از گذشته میکرد و مشکلات شهر را افزایش میداد. با توجه به ملاحظات یاد شده، بدون تردید، به محاصره درآوردن و بمباران بصره، هدف استراتژیک نیروهای ائتلافی را ـ برای جلب نظر مساعد مردم ـ به شدت به مخاطره میانداخت. احتمالاً، تحت تأثیر عوامل بالا، نیروهای ائتلاف از استراتژی بمباران بصره منصرف شدند. در همین زمان شایع شد که در بصره و شهرهای شیعهنشین جنوب عراق بر ضد رژیم این کشور شورش شده است. مفهوم این خبر آن بود که نیروهای عراق هم از خارج و هم از داخل هدف تهاجم قرار گرفتهاند. هم از آسمان و هم از زمین بر سر رهبران عراقی آتش جنگ و فتنه میبارید. عملیات روانی نیروهای ائتلاف در روز هفتم جنگ
مقالات مجله
نام منبع: دکتر پرویز امام زاده فرد
شماره مطلب: 2118
دفعات دیده شده: ۳۱۱۲ | آخرین مشاهده: ۱۶ ساعت پیش