Sorry! your web browser is not supported;

Please use last version of the modern browsers:

متاسفانه، مروگر شما خیلی قدیمی است و توسط این سایت پشتیبانی نمی‌شود؛

لطفا از جدیدترین نسخه مرورگرهای مدرن استفاده کنید:

للأسف ، متصفحك قديم جدًا ولا يدعمه هذا الموقع ؛

الرجاء استخدام أحدث إصدار من المتصفحات الحديثة:



Chrome 96+ | Firefox 96+
عملیات روانی
  • ریشه دواندن دائمی اپیدمی فقر در «سرور دنیا»!! آنهایی که گمان می کنند آمریکا کشور «رفاه» است این مطلب را بخوانند!
    شنبه ۳ تیر ۱۳۹۱ ساعت ۱۲:۲۰

     همیشه عنوان می شود امریکا سرزمین رویاهاست. رویای امریکایی در ذهن برخی مردمان جهان نقش بسته است: به این کشور بروید که خیابان هایش از طلاست. اما واقعیت های آماری چه می گویند؟ ساشا آبرامسکی در مقاله ی جدید خود در هفته نامه ی نیشن، نگاهی به فقر فراگیر در قرن بیست ویکم امریکا نشان می دهد، به کشوری که 22 درصد کل کودکان اش زیر خط فقر، روزگار خود را می گذرانند و اقلیت های نژادی بیشترین آسیب را از نابرابری ها برده اند.ذکر این نکته ضروری

     همیشه عنوان می شود امریکا سرزمین رویاهاست. رویای امریکایی در ذهن برخی مردمان جهان نقش بسته است: به این کشور بروید که خیابان هایش از طلاست. اما واقعیت های آماری چه می گویند؟ ساشا آبرامسکی در مقاله ی جدید خود در هفته نامه ی نیشن، نگاهی به فقر فراگیر در قرن بیست ویکم امریکا نشان می دهد، به کشوری که 22 درصد کل کودکان اش زیر خط فقر، روزگار خود را می گذرانند و اقلیت های نژادی بیشترین آسیب را از نابرابری ها برده اند.

    ذکر این نکته ضروری است که کسی در پی کتمان ضعف های اقتصادی کشور نیست ولی نمی توان امری «بهشت وار» از خارج کشور را ترسیم کرد .در عین حال قابل توجه «برخی» اینکه، این مطلب در نشریه ای که در داخل آمریکا منتشر می شود به چاپ رسیده است.بنابراین نمی توان از آن به عنوان تبلیغات ضد آمریکایی ایران نام برد!

    ***********************************

    کلارکس دیل، می سی سی پی احتمالاً دور از انتظارترین نقطه برای شروع کنکاشی در نابرابری اجتماعی در امریکای قرن بیست ویکم می رسد. این شهر را سرزمین موسیقی بلوز می شناسند. اما این شهر همچنین محل وقوع رویداد کاملاً متفاوتی نیز هست، هرچند بیشتر نواحی امریکا بتدریج شاهد همین رویداد می شوند: این جا شهری شده است که تفاوت ها گسترده است و نحوه ی زندگی ثروتمندان و فقرا بشدت از هم متمایز شده است. بخش مرکزی شهر ردیفی از خانه های کوچک چوبی است. بیشتر ساکنین این منطقه امتیازات کمی در زندگی خود دریافت می کنند، ورای تحصیلات اولیه، تحصیلتی نخواهند داشت و اغلب دسترسی به جریان اقتصادی کشور را ندارند. درعوض، در محدوده ی تاریخی شهر، ساختمان های قدیمی معظمی قرار دارند قصرهایی که چندین فرماندار ایالت می سی سی پی در آن ها متولد و بزرگ شده اند، جایی که تِنسی ویلیامز جوان همراه پدربزرگ و مادربزرگ ثروتمند خود زندگی می کرد این جا بیشتر شبیه مکانی برای ساخت یک فیلم سینمایی خارق العاده درباره ی جنوب ثروتمند گذشته ها می رسد. البته حومه ی شهر هم پر از عمارت های نوساز جذابی شده است که شبکه ی تلویزیونی می توانند پزشان را بدهند.

    برای سالیانی دراز، داستان فقر در امریکا از خاطره ی جمعی همگی ما زدوده شده بود. بااین حال اکنون دوباره شاهد این هستیم که فقر گسترش یافته و باید بحث نابرابری ها را پیش کشید. پنجاه سال پیش از آن که مایکل هرینگ تاون «فقرای نامرئی» را در قسمتی از برنامه ی کلاسیک خود، «امریکای دیگر» مطرح کرد، نسل دیگری از فقرا پدید آمده اند که نواحی گسترده ای از کشور را در دست خود دارند. به لطف جنبش وال استریت، این طبقه حضور خود را نشان داده اند در زمانی که کمپین های انتخاباتی تبدیل به نبرد 1 درصد علیه 99 درصد شده است؛ حالا فقرا حداقل این شانس را دارند که بخش کوچکی از خواسته هایشان مطرح شده و حتی به سرانجمی نیز برسند.

    در سال گذشته از جنوب غربی تا جنوب کشور، 3 هزار مایل رانندگی کردم و با صدها فقیر امریکایی مصاحبه کردم و پرسیدم چه خواسته ای دارند. صداهایشان قوی بود، هرچند داستان هایشان یکسان از سختی های اقتصادی امریکا می گفت. هرچند اقتصاد در چند ماه گذشته، اندکی به جریان سابق خود بازگشته است، اما همچنان 8.3 درصد نیروی کار، بدون هیچ شغلی باقی مانده است و فقط در چند سال گذشته، میلیون ها شغل از دست رفته است. شاید نمایان تر از همه بتوان فقر امریکا را در «عدم اطمینان غذا»یی مردم یافت: بعد از دهه ها نبرد با گرسنگی، کشور دارد در این جبهه عقب می کشد، چون خانواده های بسیاری دیگر نمی توانند غذای کافی برای خوردن داشته باشند. چهل وشش میلیون امریکایی جیره ی غذایی دریافت می کنند، و این رقم در چهار سال گذشته 14 میلیون رشد را نشان می دهد و همین برای دولت 65 میلیارد دلار هزینه در بر دارد. سازمان تحقیقات غذایی می گوید چند میلیون نفر دیگر در کشور وجود دارند که بدون کمک های دولت قادر به گذران روز نیستند. کوپن های غذایی گسترده پخش می شوند و سازمان تحقیقات دریافته که 40 درصد این کوپن های پخش شده در سن دیاگو، 46 درصد در دِنور و 56 درصد استفاده شده اند.

    همان طور که فقر گسترش می یابد، نشانه هایش در سرتاسر کشور گسترش می یابد. در سایه ی مشکل مسکن و همچنین گسترش رکود اقتصادی، بعد از کف رفتن مشاغل، درحالی که بخش های اقتصادی گوناگونی ورشکست شدند و بسیاری بخش ها درگیر وام های کلان شده اند. تعداد امریکایی هایی که از بیمه ی بیکاری استفاده می کنند، گسترش فزاینده ای داشته است.

    بخش عمده ای از طبقه ی فقیر کشور را نژاد لاتین و افریقایی امریکایی ها شکل می دهند. بیش از یک چهارم سیاه پوستان و لاتین ها زیر خط فقر امریکا زندگی می کنند (11 هزار دلار درآمد سالیانه برای هر فرد و 23 هزار دلار برای هر خانوار چهار نفره) در آسیایی امریکایی ها این رقم برابر 12 درصد جامعه ی نژادی است و برای سفیدها کمتر از 10 درصد. آمار منتشر شده در ماه جولایی توسط مرکز تحقیقاتی پو نشان می دهد که میانگین ثروت خانوادگی یک خانوار سفیدپوست هجده برابر یک خانوار لاتین و بیست برابر یک خانوار سیاه پوست است. دهه ها جنگیده شده تا این ارقام کاهش یابد اما در واقعیت چه شده است؟ «بین سال های 2005 تا 2009 میلادی، میانگین رفاه خانوادگی لاتین ها 66 درصد، سیاه ها 53 درصد و سفیدها 16 درصد کاهش یافته است.»

    هرچند فقر گسترده تر بر اقلیت های نژادی فرود آمده است اما اصلاً معنایش ین نیست که این «مشکل اقلیت ها» باشد. درحقیقت، حدود 47 میلیون امریکایی از تمامی رنگ ها، نژادها و سوابق برابر یا زیر خط فقر زندگی می کنند. (قبل از بحران مسکن و رکود اقتصادی، این رقم 37 میلیون نفر بود.) البته، بیش از 20 میلیون امریکایی در آن چه «فقر مطلق» نامیده می شود، روزگار می گذرانند، یعنی درآمدشان 50 درصد از خط فقر کمتر است. آمار می گوید بیش از 16 میلیون کودک امریکایی، یعنی 22 درصد کل کودکان کشور، در فقر زندگی می کنند. این بالاترین رقم از سال 1962 است و بالاترین درصد از زمانی است که بیل کلینتون در سال 1993 قدرت را در دست گرفت.

    هرچند این ارقام هم داستان واقعی را نشا نمی دهند. میلیون ها زن، مرد و کودک امریکایی زیر خط چیزی زندگی می کنند که اقتصاددانانی مانند دین باکر، «درآمد زندگی» می خوانند. این خانواده ها ظاهراً نیازی به کمک های دولت ندارند اما به زحمت درآمدشان به آخر ماه می کشد، همچنین مشاغل آنان امتیازات اندکی دارد یا هیچ گونه امتیازی برایشان ندارند و زیر بار قرض نیز کمر خم کرده اند.


    مثلاً مِگان رابرتز شهروند آلبوکوئرک را درنظر بگیرید، مادری جوان که همسرش کارگر یک شرکت حمل ونقل کامیون است. وی دچار سرطان شد و مجبور شد 100 هزار دلار برای درمان اولیه از بانک قرض کند و بعد برای درمان های بعدی، 186 هزار دلار دیگر زیر بار قرض رفت. میلیون ها خانوار امریکایی وضعیتی مشابه او دارند: کار دارند اما زیر بار قرض و مشکلات فزآینده.

    در سال های اخیر، بحث فقر و نابرابری، بیشتر از قبل در بحث های ملی سیاسیو دیده می شوند. حتی جمهوری خواهان هم نشانه هایی از نگرانی هایی درباره ی گسترش تمایزهای درامدی در کشور نشان داده اند. هرچند به نقش خود در این میان اشاره ای نمی کنند. دراین میان، جنبش وال استریت از دولت در پیش کشیدن این بحث موفق تر عمل کرده است. احتمالاً این خود پیشرفتی است که بحث فقر مطرح شده است. هرچند از دهه ی 1920 تاکنون دیگر انتظار چنین فاصله هایی در طبقات کشور نمی رفت. هرچند تا زمانی که حجم فقر در کشور سنجیده نشود و استراتژی هایی گسترده برای مبارزه با این اپیدمی سنجیده نشود، امریکای قدمی در مبارزه با این معظل، برنخواهد داشت.



    خبر
    نام منبع: فردا نیوز
    شماره مطلب: 20124
    دفعات دیده شده: ۹۷۹ | آخرین مشاهده: ۸ ساعت پیش