-
تروری که قرار بود تاریخ لبنان را به دو بخش تقسیم کند
سهشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۸:۰۵
قتل رفیق حریری قرار بود سرآغاز طرحی باشد که تاریخ لبنان را به دو بخش قبل و بعد از آن تقسیم نماید. دادگاه بین المللی ترور رفیق حریری را نمی توان بدون بررسی سوابق تاریخی شخص او و طرف دیگر معرکه یعنی محور مقاومت مورد بررسی قرار داد. ماجرا به هیچ وجه به قتل یک سیاستمدار محبوب توسط رقبای سیاسی اش محدود نمی شود. قتل رفیق حریری قرار بود سرآغاز طرحی باشد که تاریخ لبنان را به دو بخش قبل و بعد از آن تقسیم نماید. البته بسیاری معتقدند که این اتفاق افتاده است
قتل رفیق حریری قرار بود سرآغاز طرحی باشد که تاریخ لبنان را به دو بخش قبل و بعد از آن تقسیم نماید. دادگاه بین المللی ترور رفیق حریری را نمی توان بدون بررسی سوابق تاریخی شخص او و طرف دیگر معرکه یعنی محور مقاومت مورد بررسی قرار داد. ماجرا به هیچ وجه به قتل یک سیاستمدار محبوب توسط رقبای سیاسی اش محدود نمی شود. قتل رفیق حریری قرار بود سرآغاز طرحی باشد که تاریخ لبنان را به دو بخش قبل و بعد از آن تقسیم نماید. البته بسیاری معتقدند که این اتفاق افتاده است اما اگر در متن جامعه لبنان حضور داشته باشید به راحتی خواهید فهمید که این ترور در اذهان عمومی مردم و نخبگان سیاسی لبنان، یک مورد در میان موراد متعدد قتل نخست وزیران در این کشور می باشد. رفیق حریری ، متولد سال 1944 در شهر سنی نشین صیدا است. وی گرچه در سال 1965 ناگزیر شد به دلیل فقر مالی ، تحصیلات خود را رها کرده و به عربستان مهاجرت کرده و در یک مدسه به کار تدریس مشغول شود اما در زمان مرگش ، یکی از 100 مرد ثروتمند جهان به شمار می رفت. حریری از سال 1978 دارای تابعیت لبنانی- سعوی بود و در زمره سرمایه داران مورد اعتماد دربار سعودی قرار داشت، تا جایی که رسما به عنوان نماینده شخص فهد، پادشاه عربستان در لبنان شناخته می شد. این ایام مقارن بود با تلاش های منطقه ای برای پایان دادن به جنگ داخلی لبنان و رفیق حریری به عنوان نماینده شخص پادشاه عربستان نقش مهمی را در مذاکرات میان طرف های درگیر ایفا نمود.این مذاکرات در نهایت به عقد «قرارداد طائف» منجر گردید که امروزه به عنوان آیین نامه سیاسی لبنان، مورد قبول تمامی طوایف و جریان های سیاسی است. «قرارداد طائف» در سال 1989 تصویب شد و در پایان سال 1990 اجرایی گردید. طبیعی بود که چنین قراردادی به معنای نفوذ بیش از پیش آمریکا بود.به این ترتیب لبنان به شکل ضمانتی به اقمار آمریکا در منطقه می پیوست و نگرانی از نفوذ رو به افزایش ایران در آن کاسته می شد. در سال 1992 رفیق حریری که مرد پشت پرده قرارداد طائف بود، شخصا زمام نخست وزیری را برعهده گرفت و با توجه به پشتیبانی های خارجی - خصوصا سعودی - به مدت 6 سال در این مسئولیت باقی ماند که رکورد قابل ملاحظه ای در تاریخ لبنان به شمار می رود. حریری در طول این 6 سال، با تکیه بر کمک های خارجی که به صورتی بی دریغ دریافت می کرد، توانست لبنان را از وضعیت جنگزده خارج کرده و اوضاع اقتصادی آن را بهبود قابل توجهی ببخشد. اما در این میان، حریری به عنوان عنصر قابل اعتماد سعودی ها و آمریکا، نتوانست برای معضلی به نام «مقاومت اسلامی لبنان» چاره جویی کند و مهم ترین مانع در این مسیر، ارتش سوریه بود که از اواسط دهه 70 میلادی در بخش های وسیعی از لبنان حضور داشت. سال 2000 میلادی، رژیم صهیونیستی، در اقدامی بسیار غیر منتظره که در محاسبات آمریکا جای نداشت، از جنوب لبنان به صورت یک جانبه و بدون مذاکره عقب نشینی کرد و کمتر کسی در دنیا بود که از اطلاق عنوان «فرار» به این عمل خودداری نماید. حقیقت این بود که فشارِنظامی « مقاومت اسلامی » لبنان به ارتش صهیونیستی، مطالبه ای عمومی را در میان اتباع این رژیم ایجاد کرده نمود و کار را به جایی رساند که یک کاندیدای نخست وزیری، برای پیروزی در انتخابات، با طرح شعار «عقب نشینی» از لبنان توانست آراء عمومی را به نفع خود جلب نماید و متعاقبا به وعده انتخاباتی خود عمل کرده و متحدان اسراییل را در برابر عملی انجام شده قرار دهد. خالی شدن لبنان از اشغالگرانی که 18 سال در جاده های این کشور با تانک رژه می رفتند، چنان اعتباری را برای «مقاومت اسلامی» به عنوان تنها عامل خلق این حادثه رقم زد که دوست و دشمن و رقیب و متحد ، همه و همه مجبور شدند به صورت ظاهری هم که شده ، زبان به ستایش از «حزب الله» بگشایند و این گونه ، جایگاه مقاومت بیش از پیش در لبنان محکم شد. تنها چند ماه پس از این ماجرا ، حافظ اسد ، رییس جمهور مقتدر سوریه درگذشت و پسرش «بشار» به جای او نشست. حذف حافظ اسد به عنوان عنصری ضد اسراییلی و ضد غربی که متحد استراتژیک ایران شناخته می شد ، از نظر غربی ها یک فرصت تاریخی برای پیشبرد اهدافشان به حساب می آمد و جای تعجب نداشت که مقارن با همین ایام ، بار دیگر رفیق حریری که دو سال قبل از نخست وزیری کنار گذاشته شده بود ، بار دیگر به قدرت رسید. انتظار این بود که رییس جمهور جوان و بی تجربه سوریه ، در برابر فشار های سنگین خارجی زانو بزند و دست از حمایت مقاومت بردارد و روابط خود را با ایران محدود نماید. بویژه این که حوادث 11 سپتامبر 2001 میلادی ، جوی از رعب و وحشت را بر خاورمیانه حاکم کرده بود و حضور مستقیم ارتش آمریکا در منطقه ، انفعال بی سابقه ای را در رژیم های سیاسی منطقه بوجود آورده بود. اما باز هم معادلات سیاسی مطابق با نظر غرب پیش نرفت. در سال 2003 رژیم بعثی عراق ، با هجوم مستقیم آمریکا سرنگون شد و انتظار می رفت که رژیم آینده این کشور ، عامل سرسپرده آمریکا باشد اما آمریکا خیلی زود متوجه شد که برای رسیدن به چنین هدفی، به چیزی بیش از تفنگداران دریای اش نیاز دارد و عراق مجموعه پیچیده ای از مولفه های سیاسی است که بر اثر دیکتاتوری مطلق العنان صدام، از چشم ها مخفی مانده بود. سوریه و حاکم جوانش نیز آن طور که تصور می شد ، از های و هوی 11 سپتامبر و اشغال عراق خود را نباخت و نه تنها در چارچوب های ترسیم شده از سوی آریکا گام برنداشت بلکه روابط خود را با مقاومت اسلامی لبنان و ایران ، به چندین برابر دوران پدرش افزایش داد. حزب الله لبنان که تصور می شد با حوادث جدید ، در تنگنا قرار گرفته باشد ، به یکه تاز عرصه سیاسی لبنان تبدیل شده بود و هیچ رقیب قابل توجهی نیز در برابرش وجود نداشت. رقبای حزب الله در لبنان ، پروژه خلع سلاح مقاومت را از طریق گفتگو های سیاسی پیگیری می کردند اما کمتر به نتیجه می رسیدند. حزب الله با زیرکی قابل ستایشی از افتادن به دام های سنتی در نظام طائفی لبنان پرهیز می کرد و در برابر گلوله های سیاسی که از سوی رقبای داخلی و خارجی و رقبای خارجی اش شلیک می شد با چابکی خیره کننده ای جا خالی می کرد. در این مرحله رژیم صهیونیستی شدیدا احساس تنگنا می کرد. این رژیم در موقعیت بسیار حساسی قرار گرفته بود. پس از سال ها آریل شارون که توانسته بود دولتی مقتدر را تشکیل دهد قصد داشت این رژیم را از شر معضلی تاریخی به نام«نوار غزه»خلاص کند و از طرف دیگر شرایط به گونه ای بود که هر گونه عقب نشینی از نوار غزه ، به حساب «مقاومت اسلامی فلسطین» نوشته می شد و پیوند عمیقی که میان مقاومت اسلامی فلسطین و ایران و حزب الله وجود داشت به صورت طبیعی ، جایگاه محور مقاومت را در منطقه افزایش چشمگیری می داد. به این ترتیب شرایط به گونه ای پیش می رفت که باید برای فراق بالی که مقاومت اسلامی ضد صهیونیستی در منطقه پیدا کرده بود چاره اندیشی می شد. بهانه ای لازم بود که کمر این جنگجوی جوان اما پرقدرت را که بلای جان آمریکا و اسراییل شده بود بشکند. 14 فوریه سال 2005، رفیق حریری ، در شهر بیروت ، بر اثر انفجار بمبی قدرتمند بر سر راه خودروی خود به قتل رسید. او سه ماه و نیم قبل از مرگش ، از پست نخست وزیری استعفا داده بود. رسانه های غربی ، بدون هیچ مستمسکی ، بلافاصله قتل رفیق حریری را به سوریه نسبت دادند و رقبای سوریه و مقاومت اسلامی لبنان ،به سرعت زیر پیراهن خونین رفیق حریری به سینه زنی پرداختند. فشار های سیاسی ، پیش از حزب الله ، متوجه سوریه بود. این که سوریه در مقابل فشار ها مقاومت کند و دشمنان لبنانی خود را به رویارویی نظامی با خود وادار نماید ، نتیجه بسیار مطلوبی برای غرب و اسراییل به شمار می رفت. ولی این اتفاق نیفتاد و سوریه کمتر از دو ماه بعد از ترور حریری، با آرامشی دور از انتظار ، ارتش خود را پس از قریب به سه دهه از لبنان عقب کشید. به زعم ناظران سیاسی و نظامی ، با این تحول تاریخی ، حزب الله لبنان و شاخه نظامی اش«مقاومت اسلامی»، عقبه نظامی- سیاسی خود را از دست می داد و در برابر هجمات سیاسی و نظامی داخلی و خارجی آسیب پذیری بالایی پیدا می کرد. عقب نشینی سوریه ، رقبا و دشمنان قدیمی حزب الله را که حالا تحت عنوان«جریان 14 مارس» شناخته می شدند به چنان اعتماد به نفسی رساند که تا حذف کامل حزب الله تنها یک گام فاصله می دیدند . همه منتظر سر زدن یک خطا از سوی حزب الله بودند تا ضربه نهایی را بر پیکره این رقیب سرسخت وارد کنند. عملیات نظامی حزب الله در جنوب لبنان و به اسارت گرفتن دو سرباز صهیونیست ، در جولای 2006، همان فرصتی بود که آمریکا و متحدانش در انتظار آن بودند. در نگاه آنان ، حوادث یک سال قبل و کشاکش سیاسی فرساینده ای که پس از ترور حریری میان جریان های سیاسی لبنان ، جریان داشت، حزب الله را فرسوده و شکننده ساخته بود. با همین تحلیل ، ماجرایی که به صورت طبیعی و با توجه به سوابق قبلی می توانست با آتشبارهایی محدود و سپس مذاکرات تبادل اسرا خاتمه پیدا کند ، به جنگی تمام عیار منجر شد. تل آویو در همان ده روز اول جنگ متوجه شد که کنترل حوادث را از دست داده است و تمایل خود را به اتمام جنگ نشان داد اما آمریکا اصرار داشت که با ادامه جنگ می توان تابوت حزب الله را روانه گور کرد. اسراییل که شناخت کامل تری نسبت به دشمن خود داشت ، به سرعت فهمید ، حزب الله برای جنگ تمام عیار آمادگی قبلی داشته و معادلات میدان نبرد هیچ نشانی دائر بر ضعف و خسته گی ندارد. اما آمریکا به قدری از محاسبات خود مطمئن بود که وقتی متوجه شد ، جریان 14 مارس از پیروزی های مقاومت اسلامی در میدان جنگ منفعل شده و قصد ندارد از پشت جبهه فشاری به مقاومت وارد نماید ، به هیچ وجه ناامید نشد و تصمیم گرفت با تکیه بر ماشین جنگی اسراییل ، کار حزب الله را یکسره نماید اما پس از 33 روز ، سرانجام ترس از فروپاشی سازمان نظامی اسراییل در شمال فلسطین اشغالی و دستیابی مقاومت به فرصت های جدید نظامی ، به جنگ خاتمه داد. جنگی که قرار بود باعث نابودی حزب الله لبنان شود ، اینک به پرچم افتخار این حزب تبدیل شده بود. مراحل بعدی برای آمریکا و متحدانش از این هم دردناک تر بود. حزب الله نه تنها اسرای خود را با جسد دو سرباز صهیونیست مبادله کرد بلکه تل آویو را وادار نمود ، اجساد ده ها مجاهد عرب با ملیت های گوناگون را که طی نیم قرن گذشته در نبرد با اسراییل کشته شده ودر منطقه ای موسوم به «گورستان اعداد» مدفون بودند، به لبنان تحویل دهد و این برای حزب الله اعتبارمنطقه ای بی سابقه ای ایجاد کرد. دو سال پس از پایان فضاحت بار جنگ 33 روزه ، آمریکا و متحدانش تصمیم گرفتند با توسل به آخرین حربه ای که در اختیار داشتند ، ضربه ای کاری به حزب الله وارد نمایند. هر عنصر سیاسی با تجربه در لبنان به خوبی می داند که طوایف در این کشور از حریم های امنیتی اختصاصی خود برخوردارند که برای سایرین شناخته شده است و نفوذ و آسیب رساندن به آن ها می تواند آتش منازعات بی پایانی را برافروزد. در این مقطع فواد سینیوره نخست وزیر وقت لبنان که شدیدا از سوی آمریکا حمایت می شد و به دلیل جایگاه طبقاتی و نظام فکری اش ، هیچ شناختی از قدرت ، نفوذ و محبوبیت حزب الله نداشت، با جنونی که تنها از شخصی مانند او انتظار می رفت ، به حریم هایی اختصاصی حزب الله که تا پیش از آن هیچ کس حتی یارای فکر کردن به آن ها را نداشت، حیرت دوستان و دشمنانش را برانگیخت. این ماجرا با قدرت نمایی خیره کننده جریان 8 مارس (حزب الله و متحدانش که شامل جریان هایی سیاسی از تمامی طوایف لبنان می شدند) ،در می 2008 به نفع حزب الله خاتمه پیدا کرد و از همین مرحله بود که پروژه موسوم به «دادگاه بین المللی ترور رفیق حریری» به اولویت رقبای حزب الله تبدیل شد. زمزمه های تاسیس این دادگاه از سال 2005 کمیته ای حقیقت یاب از سوی سازمان ملل متحد آغاز شد. این کمیته حقیقت یاب ، در اولین گزارش خود ، بدون ذکر مستندات ، سوریه و متحدانش را در ترور حریری دخیل دانست و در اولین گام نشان داد که بر روی چه موضوعی متمرکز خواهد شد. از این پس تا 5 سال بعد ، (به جز شش ماهه دوم سال 2006 که گرد و غبار جنگ 33 روزه هنوز بر جا بود) عاملی خبر ساز در لبنان شده و به موضوعی برای امتیاز گیری جریان های سیاسی در مناقشات داخلی لبنان تبدیل شده بود. در حقیقت ماجرای کمیته حقیقت یاب و تشکیل دادگاه بین المللی رفیق حریری را باید عامل پشتیبانی جریان 14 مارس در جبهه داخلی لبنان دانست.هر زمان که این جریان سیاسی با چالش یا مانعی مواجه می شد ، اخبار مربوط به پیشرفت دادگاه بین المللی ، در رسانه ها بالا می گرفت و هر زمان که 14 مارس به امتیاز گیری از رقبایش نزدیک می گردید ، اخبار دادگاه مسکوت می ماند. در سال 2008 ، پس از وقایع موسوم به «انقلاب می» و عرض اندام 8 مارس(حزب الله و متحدانش) در برابر 14 مارس(خاندان حریری و موتلفان آن)، اخبار دادگاه ناگهان بالا گرفت و سرانجام در مارس 2009 ، خبر افتتاح رسمی این دادگاه منتشر شد و زیر چتر تبلیغات سنگین ناشی از اخبار آن ، شش ماه بعد ، پسر رفیق حریری به نخست وزیری لبنان رسید و اگر نبود بی کفایتی های شخصی اش ، هنوز هم جریان 14 مارس یکه تاز میدان سیاسی لبنان بود. در کمتر از سه ماه نخست وزیری او ، حتی یک خبر جدی درباره دادگاه بین المللی ترور رفیق حریری منتشر نشد اما بلافاصله پس از سقوط زودهنگامش، اخباری دال بر انتشار صور حکم دادگاه منتشر گردید و درست در زمانی که دولتِ برخاسته از جریان 8 مارس در حال تشکیل و گرفتن رای اعتماد بود ، این دادگاه حکم خود را صادر کرد و با انتشار 4 نام و 4 تصویر ، مدعی شد که این افراد عضو حزب الله لبنان بوده و عوامل ترور رفیق حریری هستند. گرچه ماجرای دادگاه ترور رفیق حریری ، بر اثر دستمالی شدن فراوانش توسط جریان 14 مارس و چاش های داخلی در این جریان ، کارایی اولیه خود را که به همان منظور تشکیل شده بود از دست داده است اما این پرونده قرار است همچون «شمشیر داموکلس» بر فراز سر دولت برخاسته از جریان 8 مارس باقی بماند. با این حال کسانی که شناخت کامل تری نسبت به تاریخ لبنان داشته باشند می دانند که نیم قرن اخیر در این کشور ، مملو از چنین شمشیر هایی است و تجربه نشان داده است فضای سیاسی لبنان مستعد بی خاصیت کردن این قبیل مولفه های سیاسی است. جریان 14 مارس ، بیش از آن که به پشتیبانی خارجی نیاز داشته باشد ، به رهبری باکفایت احتیاج دارد که از همان ابتدا فاقد آن بود. سعدحریری طی 5 سال چنان نمایشی از بی تدبیری و فقدان بینش سیاسی را به اجرا درآورد که وقتی در سال جاری(2011) برای پاس کردن چک های برگشتی و رفع و رجوع اقتصادی میراث پدرش ، لبنان را ترک کرد ، حتی یک نفر از متحدانش ، سراغی از او نگرفت و برایش اظهار دلتنگی نکرد. و در این جاست که رقبای حزب الله جای خالی عنصری مانند رفیق حریری را به خوبی حس می کنند و انگشت حسرت به دهان می گزند که کاش او را زود هنگام برای رسیدن به اهدافشان به قربانگاه نمی فرستادند. خبرنگار خبرگزاری فارس دربیروت
خبر
نام منبع: خبرگزاری فارس
شماره مطلب: 16576
دفعات دیده شده: ۷۷۰ | آخرین مشاهده: ۲ روز پیش