Sorry! your web browser is not supported;

Please use last version of the modern browsers:

متاسفانه، مروگر شما خیلی قدیمی است و توسط این سایت پشتیبانی نمی‌شود؛

لطفا از جدیدترین نسخه مرورگرهای مدرن استفاده کنید:

للأسف ، متصفحك قديم جدًا ولا يدعمه هذا الموقع ؛

الرجاء استخدام أحدث إصدار من المتصفحات الحديثة:



Chrome 96+ | Firefox 96+
عملیات روانی
  • تیری میسان:طرح و برنامه‌ای برای بی‌ثبات کردن سوریه تیری میسان:طرح و برنامه‌ای برای بی‌ثبات کردن سوریه
    دوشنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۰ ساعت ۱۳:۵۶

    تلاش‌ برای سرنگونی سوریه، با آنچه که در لیبی اتفاق افتاد، وجوه مشترک زیادی دارد. با این حال، نتایج آن اساسا، متفاوت می‌باشد، چرا که هر کشوی زمینه‌های اجتماعی و سیاسی خاص خود را دارد. پروژه تجزیه این دو کشور به طور همزمان، اولین بار توسط جان بولتن در تاریخ 6 می 2002 هنگامی که او به عنوان معاون وزارت امور خارجه دولت بوش بود، مطرح شد. اجرای این امر توسط دولت اوباما بعد از نه سال با توجه به بیداری اسلامی، آسان نمی‌باشد. همانند آنچه که در لیبی اتفاق ا

    تلاش‌ برای سرنگونی سوریه، با آنچه که در لیبی اتفاق افتاد، وجوه مشترک زیادی دارد. با این حال، نتایج آن اساسا، متفاوت می‌باشد، چرا که هر کشوی زمینه‌های اجتماعی و سیاسی خاص خود را دارد. پروژه تجزیه این دو کشور به طور همزمان، اولین بار توسط جان بولتن در تاریخ 6 می 2002 هنگامی که او به عنوان معاون وزارت امور خارجه دولت بوش بود، مطرح شد. اجرای این امر توسط دولت اوباما بعد از نه سال با توجه به بیداری اسلامی، آسان نمی‌باشد. همانند آنچه که در لیبی اتفاق افتاد، در طرح ابتدایی، قرار بود که کودتای نظامی صورت بگیرد، اما به سرعت مشخص شد که به دلیل عدم رضایت فرماندهان سوری، این کار غیر ممکن است. طبق منابع ما، یک طرح مشابه این طرح نیز، برای لبنان در نظر گرفته شده بود. در لیبی، طرح فاش شد و سرهنگ قذافی اقدام به دستگیری سرهنگ عبدالله گهانی کرد. در هر حال، طرح اولیه، باید در پرتو سناریوی غیر منتظره « بهار عرب» مورد تجدید نظر قرار می‌گرفت. عملیات نظامی ایده مرکزی، برانگیختن آشوب و ناآرامی در ناحیه‌ای محدود و اعلان تشکیل یک امیرنشین اسلامی به عنوان سکویی برای تفکیک، بود. انتخاب منطقه « درعا» را می‌تواند با توجه به مجاورت آن به مرزهای اردن و بلندی‌‌های جولان که تحت اشغال اسرائیل است، تفسیر گردد. این طرح، باعث تسهیل در تجهیز کردن تجزیه‌طلبان می‌شود. یک رویدادی، که برای دانش‌آموزان اتفاق افتاد، باعث ایجاد تحریک آنان شد. این رویداد با توجه وحشی‌گری و حماقت نیروهای محلی و پلیس، فراتر از انتظارات موفق بود. زمانی که تظاهرات شروع شد، تک‌تیراندازان بر روی پشت بام‌ها مستقر شدند تا به طور تصادفی به سمت جمعیت و نیروهای پلیس شلیک کنند. نمایشنامه مشابه در بنغازی نیز برای تحریک شورش و آشوب استفاده شد. درگیری‌های دیگر همواره در مناطق مرزی طراحی شد تا پایگاهی را برای حمایت ابتدا در جنوب لبنان و سپس در مرز با ترکیه تامین کنند. کشمکش و زد و خورد توسط گروه کوچی در حدود 40 نفر، که متشکل از افراد استخدام شده با نظارت مزدوران خارجی که به شبکه شاهزاده سعودی بندربن سلطان، تعلق داشتند، هدایت می‌شد. بندربن سلطان به همراه افسران موساد و سیا، به اردن برای نظارت بر آغاز عملیات، سفر کرد. اما سوریه، لیبی نیست و نتیجه برعکس بود. در واقع، در حالی که که لیبی دولتی است که بوسیله قدرت‌های استعماری و یکپارچه کردن طرابلس، برقه ، فزان ایجاد شد، سوریه یک کشور تاریخی است که بوسیله همین قدرت‌ها، به ساده‌ترین فرمش، تقلیل یافته است. بنابراین در حالی که لیبی به طور خودبخود تحت نظر نیروهای گریزنده از مرکز است، سوریه نیروهای مرکزگرا که تمایل به احیاء سوریه بزرگ‌تر هستند، را جذب می‌کند. ( شامل اردن، فلسطین اشغالی، لبنان، قبرس و بخشی از عراق می‌شود). مردم سوریه امروزه هرگونه طرحی که منجر به تجزیه کشور شود را، رد می‌کنند. همچنین یک خط موازی، می‌توان بین سرهنگ قذافی و حافظ اسد ( پدر بشار اسد) ترسیم کرد. آنها هر دو در یک زمان به قدرت رسیدند و هر دو سعی در استفاده از هوش خود برای حفظ سلطه داشتند. بشار اسد، برعکس نه قدرت را به تصرف خود در آورد و نه انتظار داشت که آنرا به ارث ببرد. او زمانی این امر را پذیرفت که پدرش از دنیا رفت و برادر بزرگ‌ترش در یک اتفاق مرد و بخاطر اینکه میراث خانوادگی او می‌توانست مانع جنگ قدرت در میان ژنرال‌های پدرش شود، این امر را پذیرفت. اگر چه این ارتش بود که بدنبال او به لندن، جایی که به عنوان یک چشم‌پزشک مشغول فعالیت بود، رفت و این مردم بودند که این مقام را به او دادند. بدون شک، او محبوب‌ترین رهبر در خاورمیانه است. تا دو ماه پیش، او تنها کسی بود که بدون نیروهای مسلح به این طرف و آن طرف می‌رفت و در میان جمعیت احساس راحتی می‌کرد. عملیات نظامی برای بی‌ثبات کردن سوریه و کمپین تبلیغات منفی که همراه آن بود، توسط دولت‌های ائتلاف تحت هماهنگی آمریکا، صورت گرفت، که دقیقا به همان روشی بود که ناتو دولت‌های عضو و غیر عضو خود را برای بمباران لیبی هماهنگ کرد. چنانچه در بالا روشن شد، نیروهای مزدور که توسط شاهزاده «بندر بن سلطان» جمع شدند، که برای افزایش و گسترش نیروهای شخصی خود در منامه و طرابلس مجبور شد از پاکستان و مالزی درخواست کمک کند. به عنوان مثال، می‌توان به نصب یک مرکز ارتباط از راه دور در وزارت ارتباطات لبنان، استناد کرد. با وجود تحریک مردم علیه رژیم، خونریزی‌ها، باعث بیرون ریختن مردم در حمایت ملی از بشار اسد شد. مردم سوریه با آگاهی از اینکه این نقشه‌ها برای ایجاد جنگ داخلی در سوریه، طراحی شده است، آنها دوشادوش یکدیگر و در کنار هم ایستادند. تعداد افراد ضد دولتی که راهپیمائی اعتراضی داشتند حدود 150000 تا 200000 هزار از 22 میلیون جمعیت سوریه بود. در مقابل، حامیان حکومت، جمعیتی را به خیابان‌ها کشاند که کشور سوریه تاکنون چنین تظاهراتی را بخود ندیده بود. مسئولین در مقابل این حوادث، واکنش آرامی داشتند. سرانجام، رئیس جمهور اصلاحاتی را که برای مدت طولانی منتظر دستور وی بود، تصویب کرد، اما بسیاری از جمعیت بخاطر ترس از احتمال غربی شدن جامعه، در مقابل آن مقاومت کردند. اضطراب از افتادن در مسیر کهنگی، حزب بعث از سیستم چند حزبی استقبال کرد. ارتش نسبت به تظاهرکنندگان سخت‌گیری نداشت- برخلاف آنچه رسانه‌های غربی و سعودی گزارش می‌کنند- بلکه گروه‌‌های مسلح را کنترل می‌کرد. متاسفانه، افسران بلندپایه ارتش که بسیاری از آنها در اتحاد جماهیر شوروی آموزش دیدند، در اِعمال محدودیت علیه شهروندانی که در این بین مانده بودند، ناموفق بودند. جنگ اقتصادی در اینجا، استراتژی عربستانی- غربی باید مورد تجدید نظر قرار می‌گرفت. آنها با تشخیص اینکه واکنش نظامی نمی‌‌تواند کشور را در دوره کوتاه مدت به هرج و مرج بکشاند، واشنگتن تصمیم گرفت که جامعه سوری را در میان‌مدت تضعیف کند. توجیه این بود که پلیس دولت بشار اسد، در حال سرکوب طبقه متوسط جامعه ( نقطه اتکاء واقعی دموکراسی) است و ممکن است که این طبقه را برعلیه بشار اسد شوراند. در آنصورت، ورشکستگی اقتصادی کشور، مهندسی خواهد شد. در حال حاضر، نفت منبع اصلی سوریه است، ولو آنکه تولید نفت آن در تعداد بشکه نتواند با همسایگان ثروتمندش برابری کند. برای فروش نفت، سوریه باید هنگام معامله، مبلغی را به عنوان ضمانت در بانک‌های غربی قرار دهد. همین امر کافی بود که باعث شود به دنبال سرنگونی کشور باشند. بنابراین، اقتضاء می‌کرد که تصویر منفی از سوریه ارائه شود تا افکار عمومی اِعمال تحریم علیه سوریه را بپذیرند. در قانون، مسدود کردن دارائی نیازمند قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل می‌باشد، که دارای مشکلاتی است. به طور مثال، چین ممکن نیست در موقعیتی باشد که با آن مخالفت کند، چرا که از قبل تهدید شده بود که در صورت اعمال حق وتو در موضوع لیبی، دسترسی‌اش به نفت عربستان را از دست خواهد داد. اما روسیه می‌تواند چنین کاری بکند، بدون اینکه پایگاه دریایی خود را در دریای مدیترانه از دست بدهد، چون این به معنای محدود کردن نیروهای دریایی خود در پس تنگه داردانل است. پنتاگون پیش از این تلاش کرده بود با اعزام رزم ناو موشکی خود در دریای سیاه، پوچی جاه‌طلبی‌های روسیه را به اثبات برساند. با این حال، دولت اوباما ممکن است دوباره نسبت به احیاء سند ذیحساب بودن سوریه، که به او اجازه می‌دهد تا دارائی‌های سوریه را مستقل از قطعنامه سازمان ملل یا تائید کنگره مسدود کند، تصمیم بگیرد. وقایع تاریخی اخیر، بخصوص در ارتباط با قضیه ایران و کوبا، نشان داده است که واشنگتن می‌تواند به راحتی شرکای اروپایی خود را برای امضای قطعنامه‌های یک طرفانه، ترغیب کند. بنابراین، نقطه اتکاء، اخیرا از میدان جنگ به سمت رسانه تغییر پیدا کرده است. افکار عمومی به دلیل عدم آگاهی و عقیده کورکورانه در دنیای تکنولوژی فریب می‌خورند. جنگ رسانه‌ای در ابتدا، کمپین تبلیغی توجه عمومی را به سمت جرائم منتسب به رژیم، جلب می‌کرد، برای اینکه فرصت برای طرح هرگونه‌ای سوال نسبت به ماهیت جریان مخالف را از بین ببرند. در واقع، این گروه‌های مسلح، مشترکات کمی با روشنفکران مخالف داشتند که بیانیه دمشق را طراحی کردند. آنها از محافل مذهبی سنی افراطی ظهور پیدا کردند. این متعصبین، تکثرگرایی مذهبی را در شرق دور رد کرده و آرزوی دولتی مطابق تصور و خواسته خودشان می‌باشند. آنها بدین دلیل با بشار اسد مخالف نمی‌کنند که اعتقاد دارند وی بسیار قدرت‌طلب می‌باشد، بلکه بخاطر اینکه او یک فرد علوی است و به همین دلیل در نزد آنها، یک مرتد بشمار می‌آید. از آن وقت تاکنون، تبلیغات ضد بشار اسد، به صورت معکوس جواب داده است. یک مثال جالب، قضیه وبلاگ « دختر همجنس‌باز در دمشق» بود که در 21 فوریه 2011 افتتاح شد که توسط آمنه 25 ساله به زبان انگلیسی منشتر می‌شد و تبدیل به منبعی خبری رسانه‌های غربی شد. در آنجا نویسنده به مخصمه افتادن یک دختر هم‌جنس‌باز در دامن حکومت دیکتاتوری بشار اسد را توصیف می‌کند و هر روز، سرکوب وحشتناک دولت علیه انقلاب را فاش می‌کرد. به عنوان یک زن همجنس‌باز، که همدلی بسیاری از وبگردان غربی را توانسته بود، جلب کند، که به محض اعلام دستگیری وی توسط سرویس‌های مخفی، این کاربران به نفع وی تجهیز شدند. در هر صورت، چنانچه روشن شد، قضیه آمنه، یه داستان ساختگی بود. با لو رفتن آدرس آی پی او، مشخص شد که نویسنده این داستان‌های مضحک، یک دانشجوی 40 ساله آمریکایی می‌باشد. این شخص که بنا به اظهاراتی، در حال گذراندن دوره دکتری در اسکاتلند است، اخیرا در کنفرانسی به نفع غرب که در ترکیه برگزار شده است، شرکت کرده و اصرار بر دخالت نظامی ناتو کرده است. کاملا مشخص است که او به عنوان یک دانشجو نتوانسته است در این نشست شرکت کند. مخصوصا آنچه که جالب است ساده‌لوحی کاربران اینترنت نیست که این دروغ را درباره آمنه جعلی باور کردند، بلکه بیرون ریختن مدافعان آزادی در حمایت از کسانی که همین آزادی را پایمال می‌کنند. در سوریه سکولار، زندگی خصوصی مقدس است و همنجس‌‌گرایی، اگر چه توسط نصوص مختلف ممنوع شده است، محدود نشده است. این امر ممکن است باعث ایجاد ناراحتی در میان خانواده و نه جامعه گردد. از طرف دیگر، آن کسانی که توسط رسانه‌ها به عنوان انقلابی و از ناحیه ما ضد انقلابی، معرفی می‌شوند، شدیدا ضد همجنس‌گرایی هستند. آنها حتی به فکر مجازات بدنی یا مجازات مرگ در بعضی موارد برای مرتکبین این گناه، می‌باشند. حقیقت وارونه، قانونی هست که در سطح وسیعی بکار گرفته می‌شود. ممکن است ما گزارشات سازمان ملل را درباره فجایای انسانی در لیبی به یاد بیاوریم که ادعا می‌کرد هزاران نفر از کارگران مهاجر در حال فرار از کشور برای فرار از خشونت می‌باشند. نتیجه‌ای که توسط رسانه‌های غربی ترسیم و بخارج ارائه می‌شد این بود که رژیم قذافی باید به نفع شورشیان بنغازی، سرنگون شود. و حکومت طرابلس مسئول این تراژدی نبود، بلکه، مسئول آن انقلابیونی که در برقه به دنبال گرفتن و اذیت سیاه‌پوستان آفریقایی بودند، می‌باشند. آنها طبق ایدولوژی نژادپرستانه، آنها سیاه‌پوستان را متهم به کمک به سرهنگ قذافی ‌می‌کردند و آنها هر آنکس را که بدست می‌آوردند، بدون محاکمه مجازات می‌کردند. در سوریه، تصویر گروه‌های مسلح که بر پشت‌بام‌ها مستقر شده بودند و به طور تصادفی به روی جمعیت و پلیس شلیک می‌کردند، از طریق تلویزیون ملی پخش شد. با اینحال، این تصاویر مجدد توسط شبکه‌های تلویزیون سعودی و غربی پخش و مورد استفاده قرار گرفت تا این جنایات را به حکومت دمشق نسبت بدهند. در مجموع، طرح بی‌ثباتی سوریه بخوبی طرح لیبی جواب نخواهد داد. اگر چه این طرح در این امر موفق بود که افکار عمومی را وادار به پذیرش این حقیقت کند که کشور در چنگال دیکتاتوری خونخوار است، اما این طرح باعث شد که افراد زیادی از جمعیت این کشور، در حمایت از دولت کشورشان یکپارچه گردند. نهایتا، این طرح می‌تواند نتیجه معکوسی برای کسانی که این طرح را ابداع کردند، بخصوص تل‌آویو، داشته باشد. در ژانویه – فوریه 2011 ما شاهد بودیم که موج انقلابی در جهان عرب، با موج انقلابی در «آوریل- می» همراه شد. این موج و آهنگ همچنان ادامه دارد.



    خبر
    نام منبع: المقاومه
    شماره مطلب: 16385
    دفعات دیده شده: ۱۱۱۲ | آخرین مشاهده: ۲ هفته پیش