با توجه به نیاز نسل جوان ما نسبت به شناخت فراماسون و تاریخچه و زمان حضور آن در ایران و ریشه های این جریان بشدت مرموز و مخوف بر آن شدیم بصورت سلسله مقالاتی تحقیقی و مستند به این موضوع بپردازیم و همین جا از دکتر آقانوری که مقالات حاضر را تهیه نموده اند تقدیر و تشکر می نماییم. مقدمه: با توجه به تعریف فراماسونری از خود، فراماسونری یک جمعیت بنائی است که از ابتدای خلقت تا به حال سابقه تشکیلاتی داشته است. عبارت فراماسون هم از دو بخش «فری » و «ماسون» تشکیل می شود، به معنای بنای آزاد. می گویند بنای آزاد بنائی بوده که بر خلاف سایر صنوف بیگاری نمی داده اند و ظاهراً در قرون وسطی صاحبان صنوف به جز بناها بیگاری می دادند. دربارهء تاریخچه فراماسونری هم دو نوع پیشینه وجود دارد. پیشینه قدیمی که از زمان آدم تا زمان حال را شامل می شود. این مسأله متأسفانه در ایران رواج داشته است و ادیب الممالک فراهانی در قصیده ای در زمان مشروطه در خصوص تاریخچه فراماسونری به حضرت آدم به عنوان اولین فراماسونر اشاره داردکه البته این تعبیری است که چندان عقلانی نبوده و سند معتبر هم ندارد. در این گرایش و تحلیل رنگ و صبغه های یهودی را می توان دید. در گرایش دوم، ریشه فراماسونری را در انجمن های صنفی و یا صنف بنایان جستجو می کنند. این پیشینه سازی با هدف پنهان کردن ریشه های اصلی فراماسونری است و به نیت دست آوردن یک مشروعیت تاریخی ارائه شده در حالی که اگر ما فراماسونری را محصول دوره استعمار جدید بدانیم معین می گردد که این جمعیت برای چه هدفی تأسیس شده است. واقعیت این است که تا قبل از سال 1717 م. هیچ لژی به شکل سازمان یافته وجود نداشته است. در این سال تعدادی لژ در لندن به نام «لژ بزرگ انگلستان» تأسیس شد که در واقع مادر همه لژهای جهان است. هم اکنون نیز هر لژی برای تاسیس و مشروعیت ، باید تائید لژ بزرگ انگلستان را مستقیم یا غیر مستقیم کسب نماید. در سال 1714 م. «خاندان هانوور» در انگلستان قدرت را در دست گرفت که عمدتاً یهودیان از این خانواده حمایت می کردند. انگلستان در آن روزگار جامعه ای متشکل از فرقه ها، ادیان و گروههای متضاد بود و این جمعیت با شعار تسامح و تساهل به وجود آمد. دو نفر از کشیشان در رأس این جمعیت قرار دارند که هر دو پروتستان هستند. بعضی از این کشیشان با خاندان های یهودی ارتباط دارند. اصول فکری این جمعیت از اندیشه انحرافی یهود نشات گرفته و با نفی اصالت های دینی به ترویج اساس تفکر غرب جدید و جهان جدید می پردازد. جریانی که نگاه بشر را از آسمان گرفته، به زمین معطوف می کند و با ترویج «اومانیست» و «جهان وطنی» سعی دارد نبض تحرکات سیاسی فرهنگی جهان را به دست بگیرد. علاوه بر خاندان ها نوور، سه فرقه دیگر در تشکیل فراماسونری نقش داشتند، اول «کابالائیست ها» هستند که در امور اسرارآمیز و سحر و جادو فعال بوده اند. این فرقه هم در مذهب یهود و هم در مذهب مسیحیت بودند یعنی کابالائیست های یهودی و کابالائیست های مسیحی. فرقه دوم «یسوعیان مسیحی» هستد که آنها هم در امور جادوئی و سحر و کیمیاگری وارد بودند و فرقه سوم «روزن کروتز ها» یا فرقه گل سرخ هستند که فعالیت این‌ها دفاع از زائران بیت المقدس بود و برای امن کردن مسافرت مسافران به کار صرافی و اقتصادی می‌پرداخته اند. از ادغام خاندان ها نوور در این دسته های دیگر، از کابالائیست ها و یسوعیان مسیحی جمعیت فراماسونری شکل می گیرد. فراماسونری تاریخ خود را به دو بخش تقسیم تاریخ نظری و تاریخ عملی می کنند. فراماسونری عملی مربوطه دوره ای است که بنایی در این جمعیت صورت گرفته است. البته شواهد تاریخی نیز در رد این موضوع وجود دارد. درباره فراماسونری نظریاتی دال بر ورود افرادی بجز بنایان درتشکیلات ایشان موجود است. پس از شکل گیری موثرفراماسونها به فرانسه رفته و با شعارهای خود که آزادی، برابری و برادری است انقلاب معروف فرانسه را پایه گذاری می کنند. فراماسونری با این روند در قرن 19 به یک جمعیت مرموز، مقتدر، پر شاخ و برگ و جهان شمول تبدیل می شود. بعد از 200 سال از تشکیل لژ بزرگ هم اکنون جریان فراماسونری به زنجیره ای از لژهای متعدد در سراسر جهان تبدیل شده است که همگی در خدمت لژ مادر هستند. و در این زمان می توان لژهای فراماسونری را به سه دسته تقسیم کرد: یک دسته لژهای سه درجه ای هستند که عمدتاً در انگلستان و اسکاتلند رواج دارند. دسته دوم لژهای سی و سه درجه ای هستند که عمدتاً در آمریکا و فرانسه هستند و یک دسته دیگر طیف هفت درجه ای هستند. البته در مصر، لژهای صد درجه ای هم وجود دارد. شعارهای فراماسونری در لفظ بسیار جذابند چرا که برادری، برابری و آزادی توصیه می کنند. اما مبانی نظری فراماسونری، در قانون اساسی فراماسونری که توسط «جیمز اندرسن» کشیش پروتستان با سابقه یهودی تدوین شد، اینگونه بیان شده است که در فراماسونری موضوع مذهب و سیاست جایی ندارد و همه مذاهب می توانند وارد فراماسونری شوند به شرط آنکه اصرار به مذهب خود نداشته باشند. به عبارت دیگر، در مواجهه با فراماسونری بنحوی با ترویج پلورالیسم مواجه هستیم. موضوع دوم، ترویج اومانیسم است که اینها خود را مروج تربیت انسان می دانند که این تربیت مبتنی بر دین نیست. چون فراماسونرها عمدتا بی دین بوده و فقط بخشی از آنها که به خدا اعتقاد دارند دئیست نامیده می شوند. حتی فراماسونرهای فرانسوی هم به خدا اعتقاد ندارند. بنابراین حرف G که از علائم فراماسون هاست و حرف اول کلمه God به معنی خداست در علائم لژهای فرانسوی دیده نمی شود. ترویج لیبراسیم و سکولاریسم در تفکرات فراماسونری وجود دارد و در نهایت «معیارهائی برای جهانی شدن» را در کنار یهود مطرح می کنند. فراماسونرها در کشورهای توسعه نیافته طلایه دار وابستگی به بیگانگان بوده و با سازماندهی پنهان، تلاش در کنترل ممالک، فاسد کردن خانواده ها و از بین بردن ارزشهای اخلاقی، بعنوان اصول اعتقادی خود هستند. مبلغان اصلی فراماسونری به صراحت اعلام می کردند «عفت و پاکدامنی مطلق نزد ما فراماسونرهای مرد و زن امر غلطی است زیرا چنین عفتی برخلاف امیال طبیعی انسان می باشد.» ادامه دارد... نویسنده و محقق : دکتر ر.آقانوری