Sorry! your web browser is not supported;

Please use last version of the modern browsers:

متاسفانه، مروگر شما خیلی قدیمی است و توسط این سایت پشتیبانی نمی‌شود؛

لطفا از جدیدترین نسخه مرورگرهای مدرن استفاده کنید:

للأسف ، متصفحك قديم جدًا ولا يدعمه هذا الموقع ؛

الرجاء استخدام أحدث إصدار من المتصفحات الحديثة:



Chrome 96+ | Firefox 96+
عملیات روانی
  • سیاهپوستان آمریکا به روایت مارتین لوترکینگ- 12/کوتاهی روحانیون کلیسا در قبال سیاهان آمریکا از شرم‌آورترین دردهای تاریخ است
    شنبه ۴ دی ۱۳۸۹ ساعت ۲۳:۳۱

    روحانیون عالیمقام و رؤسای مذهب سفیدپوستان که میل زیادی برای تقسیم نان دارند، اغلب جانب احتیاط را گرفته و آنقدر شهامت ندارند که وظیفه اخلاقی خود را در قبال سیاهان انجام دهند و این یکی از شرم آورترین دردهای تاریخ این است. مارتین لوتر کینگ جونیور (15 ژانویه 1929 - 4 آوریل 1968) رهبر سیاهپوست «جنبش حقوق مدنی» ایالات متحده آمریکا بوده است. در سال 1957 به‌همراه 60 رهبر سیاهپوست دیگر سازمانی را بنیان گذاشت که بعدها به «کنفرانس رهبران مسیحی جنوب» شناخته

    روحانیون عالیمقام و رؤسای مذهب سفیدپوستان که میل زیادی برای تقسیم نان دارند، اغلب جانب احتیاط را گرفته و آنقدر شهامت ندارند که وظیفه اخلاقی خود را در قبال سیاهان انجام دهند و این یکی از شرم آورترین دردهای تاریخ این است. مارتین لوتر کینگ جونیور (15 ژانویه 1929 - 4 آوریل 1968) رهبر سیاهپوست «جنبش حقوق مدنی» ایالات متحده آمریکا بوده است. در سال 1957 به‌همراه 60 رهبر سیاهپوست دیگر سازمانی را بنیان گذاشت که بعدها به «کنفرانس رهبران مسیحی جنوب» شناخته شد. وی در مبارزه علیه نژادپرستی از تعالیم مسیح و مهاتما گاندی پیروی می‌کرد. اوج فعالیت‌های مبارزاتی مارتین لوتر کینگ در دهه 1960 و برای تصویب قانون حقوق مدنی بود. وی در سال 1963 در گردهمایی بزرگ طرفداران تساوی حقوق سیاهان که دربرابر بنای یادبود آبراهام لینکلن در واشنگتن دی‌سی برگزار شد، معروفترین سخنرانی خود را به‌نام «رویایی دارم» انجام داد که از مهم‌ترین سخنرانی‌ها در تاریخ آمریکا به ‌شمار می‌آید. مارتین لوتر کینگ در 4 آوریل 1968 در شهر ممفیس ایالت تنسی ترور شد. در سال 1986 مقرر شد برای بزرگداشت یاد وی در ایالات متحده آمریکا سومین دوشنبه ماه ژانویه تعطیل رسمی اعلام شود. نوشته زیر از کتاب «ندای سیاه» اثر مارتین لوتر کینگ است که در آن سیاه پوستان آمریکا را به مقابله با وضعیت حاکم بر محیط سیاسی و اجتماعیشان ترغیب می‌کند. قسمت دوازدهم از متن کامل کتاب لوتر کینگ در پی می‌آید: * در نظام اجتماعی آمریکا نیمه شب است «نیمه شب کسی در می‌زند» گرچه این تمثیل در باب نیرومندی نیایش به درگاه پروردگاه آمده است باز هم می‌تواند مبنای اندیشه ما را بر بسیاری از مسائل کنونی که کلیسا با آن مواجه است قرار گیرد. در تمثیل بالا نیمه شب است. جهان ما را نیز تاریکی‌هایی آنچنان ستبر فرا گرفته که به دشواری می‌توانیم راه خویش را تمیز بدهیم. در نظام اجتماع ما نیمه شب است. ملت‌های جهان مبارزه بزرگ و سختی را به منظور برتری در برنامه کار خود گذاشته‌اند. در فاصله یک نسل دو جنگ جهانی به وقوع پیوسته است و ابرهای تیره و تاری که اعلام کننده جنگ دیگری به وضع خطرناک‌تری است روز به روز نزدیکتر می‌شود. امروز با بمب‌های اتمی و هسته‌ای و وسائل مخربی که در اختیار بشر است می‌توان بزرگترین شهرهای جهان را در ظرف چند ثانیه به کلی منهدم و نابود ساخت. مسابقه تسلیحاتی دنبال می‌شود و آزمایش‌های اتمی و هسته‌ای در فضا ادامه دارد به حدی که حتی هوایی را که استنشاق می‌کنیم، مسموم و پر از ذرات رادیوآکتیو است. آیا با این کیفیات و این اسلحه نسل بشر به سوی فنا و نابودی نمی‌رود؟ در نیمه شب نظام اجتماع وقتی با این قبیل مسائل مواجه هستیم به سوی دانش برمی‌گردیم. جای شگفتی نیست. بسیار اتفاق افتاده است که دانش ما را نجات داده باشد. * دانش بشر امروز در شب ظلمانی و مخوف سرگردان است هنگامی که در شب ناتوانی جسمی و ناراحتی مادی بسر می‌بردیم دانش ما را به بامداد روشن راحتی جسمی و مادی کشانده است. وقتی در شب فلج کننده نادانی و خرافات بودیم دانش ما را به سپیده آزادی و فکر باز راهنما شده است. موقعی که شب هولناک بیماری و معلولی را می‌گذراندیم دانش با جراحی، بهداشت و داروهای معجزه آسا روز درخشنده تندرستی را به ما باز داده و به این ترتیب زندگی ما را درازتر و دل آسودگی ما را بیشتر کرده است. بنابر این هنگامی که مسائل جهانی چنین پیچیده و ناخوشایند می‌شود بسیار طبیعی است اگر به سوی دانش رو آوریم. اما افسوس دانش دیگر نمی‌تواند به یاری بشر بشتابد چون دانش خود در شب ظلمانی و مخوف دوران ما گم شده و سرگردان است. مگر نه دانش است که وسائل و افزاری بدست ما داده است که با تهدید ما را به خودکشی جهانی هدایت می‌کند. پس در هر روز در نظام اجتماع مواجه با شبی بس تاریک و هولناک است. چنین شبی در زندگی گروهی و خارجی بشر به موازات شبی است که در زندگی فردی و درونی در پیش دارد. * آشفتگی بشر امروز در هیچ دوره‌ای از تاریخ وجود نداشته است در نظام روانی نیمه شب است. در همه جا ترس‌های مرگباری مدت روز مردمان را آزار می‌دهد و به هنگام شب هم هنوز در فکر آنها رسوخ دارد. ابرهای سنگین نگرانی و پریشانی، افسردگی و ناتوانی در آسمان فکر ما پراکنده شده و آشفتگی در تأثرات و احساسات به قدری زیاد شده که در هیچ دوره‌ای از دوران تاریخ بشر نبوده است. بیماران روانی بیمارستان‌های ما را پر کرده‌اند و روانشناسان جهان امروز بیشتر روانکاو هستند. پرفروش‌ترین کتاب‌های روانشناسی کتاب‌هایی مانند (انسان بر ضدخودش) و (خودخواهی عصبی دوران ما) و (مرد روز در جستجوی روان) و پرفروش‌ترین کتاب‌های مذهبی (آرامش فکر) و (آرامش روان) نام دارد. خطبا و وعاظ به پیروزی از رسم روز در راه تسکین آلام بشر در موضوع‌هایی از نوع (چگونه می‌توان خوشبخت شد) یا (چگونه می‌توان آزاد زندگی کرد) داد سخن می‌دهند و حتی بعضی از آنها از احکام مسیح الهام می‌گیرند که می‌گوید: در جهان پیش بروید، تمایلات خونین را از خود دور کنید، آن وقت من از شما شخصیتی می‌سازم که مورد قبول همه قرار گیرد تمام اینها نشان می‌دهد که زندگی درونی مردان و زنان در نیمه شب است. * شب انحطاط اخلاق در جهان کنونی ما رفته رفته تاریکتر می‌شود در نظام اخلاقی هم نیمه شب است. همانطور که شب هنگام رنگ‌ها مشخصات خود را از دست می‌دهند و همه به رنگ خاکستری تیره در می‌آیند مشخصات اصول اخلاقی هم از بین رفته است. برای مرد روز، خوب مطلق و بدمطلق بسته به کاری است که اکثریت انجام می‌دهند، خوب و بد بستگی دارد به خوشامدها یا نفرت و بیزاری از عاداتی که اکثریت اجتماع آن را معین کرده است. ما فرضیه نسبی انیشتین را ناخودآگاهانه در قلمرو اخلاق به کار برده‌ایم تا بتوانیم جهان طبیعی را ادراک کنیم. نیمه شب ساعتی است که مرد روز ناامیدانه فرمان یازدهم را در نظر می‌گیرد: بنابر اخلاق نیمه شب، غافلگیر شدن گناه بزرگی است و رهایی از آن تقوا و فضیلتی بزرگتر. دروغگویی کار درستی است. اما باید با ظرافت و در لفافه دروغ گفت. دزدی هیچ عیبی ندارد، آنکه دزدی می‌کند آنقدر احترام و عزت دارد که پس از آنکه گیر افتاد بگویند شاید در امانت خیانت کرده است و الا دزدی در بین نیست. کینه ورزی مجاز است البته کینه را باید ماهرانه در لباس عشق و علاقه نشان داد. فرضیه داروین با عنوان «زندگی پس از مرگ به صورت بهتر» تبدیل به فلسفه شده است. این طرز تفکر باعث سقوط تأثرآور مدارج اخلاقی شده و شب انحطاط اخلاق رفته رفته تاریکتر می‌شود. در جهان کنونی ما همانطور که در تمثیل بالا اشاره شده است در تاریکی ژرفای شب ضربه‌ای به در زده می‌شود. * همواره یک اقلیت آفریننده و پیشقدم است که جهان ما را بهتر می‌سازد میلیون‌ها نفر به در کلیسا می‌زنند. در کشور آمریکا دفاتر ثبت اسامی مراجعین به کلیسا هرگز تا این اندازه ضخیم نبوده است. بیش از 115 میلیون نفر اعضای نام نوشته کلیساها و کنیسه‌ها هستند. این میزان نسبت به سال 1929 صددرصد اضافه شده در صورتی که جمعیت کشور در این مدت بیش از 31 درصد افزایش نیافته است. کسانی که از کشور روسیه دیدن کرده‌اند، کشوری که سیاست رسمی آن انکار وجود پروردگار است، گزارش می‌دهند که نه فقط کلیساها سرشار از پیروان دین است بلکه روز به روز مراجعه مردم به کلیسا افزایش می‌یابد. «هاریسون سالیسبوری» در مجله نیویورک تایمز طی مقاله‌ای چنین می‌نویسد: «تزاید روزافزون گرایش نسل جوان شوروی به سوی کلیسا و مذهب موجبات نگرانی اولیاء امور آن کشور را فراهم کرده است». بعد از چهل سال تلاش پیگیر که برای نابودی و فنای مذهب به کار بردند، هیئت حاکمه حزب کمونیست با این حقیقت انکارناپذیر مواجه شده میلیونها جوان شوروی به کلیساها روی می‌آورند. البته نبایستی در اهمیت این تزاید عددی مبالغه کرد و ما نباید به اشتباه در برتری نیروی روحانی به علت تعداد زیاد پیروان تازه گول خورده و به زانو درآییم. این آمار عددی مقیاس بسیار فریبنده‌ای برای نیروی مثبت است. لازمه افزایش کمی افزایش کیفی نیست. در سرزمینی که جمعیت بیشتری زندگی می‌کند لزومی ندارد داوطلب بیشتری برای گرویدن به مسیح وجود داشته باشد. تقریباً همیشه یک اقلیت آفریننده و پیشقدم است که جهان ما را بهتر می‌سازد ولی باید در نظر داشت که اگر به موازات این افزایش عددی پیشرفتگی زیادی در اصول اخلاقی پدید نیامده است، معذالک میلیون‌ها نفر معتقد هستند که کلیسا به دگرگونی عمیق زندگی آنها جوابگوست. * مردم عصر ما گرسنه نان ایمان هستند کلیسا تنها پناهگاه خانوادگی مسافر نیمه شب است که خسته از راه سر می‌رسد. تنها خانه‌ای است که در جای خود پابرجاست. خانه‌ای که مسافر نیمه شب به آن وارد شود یا نشود اما تمام کسانی که به این در می‌زنند ناامیدانه در جست وجوی یک قرص نان هستند که ندارند. مسافر نیمه‌شب سه قرص نان می‌خواهد.1- نان ایمان: در نسلی که پندار نیک جای خود را به یأس و حرمانی سترگ داده است، افراد، ایمان به خدا، ایمان و اعتقاد به دیگران، ایمان به آینده را فراموش کرده‌اند. عده زیادی استناد به نظریه «ویلیام ویلبر فورس» می‌کنند که در 1801 ابراز داشته است: من جرأت نمی‌کنم ازدواج کنم چون آینده بسیار اطمینان بخش نیست. یا به بیان «ویلیام پیت» که در 1806 گفت: دور و بر ما را جز تباهی و نا امیدی چیزی فرا نگرفته است. در بین این یأس و حرمان و نگران کننده این عده جویای نان ایمان هستند و نیز میل شدیدی به نان امید وجود دارد. در اولین سال‌های قرن بیستم مردمان کمتر گرسنه چنین نانی بودند. اختراع تلفن، اتومبیل، هواپیما آنها را خوش بین و به آینده امیدوار کرده بود. این پیشرفت‌ها را می‌ستودند. عقیده داشتند که هر موضوع علمی که به تحقق برسد مرد را به سطح بالاتری از کمال می‌برد ولی بعدها یک سلسله پیشرفت‌های مخرب حس غرور بشری را جریحه‌دار کرد و این گفته لرد آکتون به حقیقت پیوست: قدرت مایه خرابکاری و تباهی است و قدرت مطلقه عین تباهی. * دوران کنونی به ما این احساس را می‌دهد که تنها مهره‌های شماره ‌داری در صحنه زندگی هستیم این کشف مخوف باعث سقوط خوش بینی در تاریخ بشر شد. برای افراد بیشماری «جوان و پیر» روشنایی امید به خاموشی گرایید و آنها را خسته و سرگردان به وادی بدبینی کشاند. عده‌ای نتیجه گیری کردند که دیگر زندگی احساسی ندارد، بعضی‌ها با «شوپنهاور» آلمانی همصدا شده و گفتند: زندگی رنجی است بی پایان که با رنج هم پایان می‌پذیرد. یک تراژدی کمدی است که با تغییرات مختصری در لباس و میزانس مکرر در مکرر بازی می‌شود. عده دیگری هم آواز با شکسپیر می‌گویند: زندگی داستانی است که احمقی آن را گفته است. پر از جار و جنجال و خشم و شهوت که هیچ معنی ندارد. معذالک حتی در لحظات اجتناب ناپذیری که همه مأیوس و ناامید هستند، می‌دانند که باز هم به راستی بدون امید نمی‌توان زنده بود و با آز و نیاز دردناکی درخواست نان امید می‌کنند. بالاخره میل شدیدی به نان عشق و محبت وجود دارد. هرکس آرزومند است دوست بدارد و دوستش بدارند. آن کس که دریابد دوستش ندارند خود را به حساب نمی‌‌آورد. در جهان نوین بسا چیزها اتفاق افتاده است که به انسان یادآوری می‌کند که فقط به خرد بستگی نداشته باشد. زندگی در جهان یکتایی و فردی به بسیاری از ما این احساس را می‌دهد که تنها مهره‌های شماره ‌داری در صحنه زندگی هستیم. * سیاه پوستان آمریکایی «گرسنه نان آزادی» به در کلیسای سفیدپوستان رفته‌اند اما همیشه دست خالی بازگشته‌اند «رالف بورزودی» در پرده جالبی که جهان را مجسم کرده است به جای افراد شماره‌ها را به کار برده و می‌نویسد: مادر روز اغلب شماره 4834 زایشگاه است و فرزندش پس از آنکه انگشت نگاری شد شماره 8003 خواهد بود. مراسم مذهبی یک شهر بزرگ در انجمن محلی با گلها و تزیینات ردیف (ب) برگزار می‌شود. خطیب شماره 14سخن می‌راند موسیقی شماره 84 نواخته می‌شود و آواز شماره 174 سروده خواهد شد. به سخن کوتاه، کشش به سوی زندگی نوین هر کس را به صورت فیشی در کاتالوگ بزرگ جهان درمی‌آورد و از اینجاست که مرد روز جویای نان عشق و محبت می‌شود. به در خانه دوست می‌رسد و درخواست سه قرص نان می‌کند. مردی که در تمثیل آمده است از اندرون خانه با بی‌حوصلگی و اوقات تلخی جواب می‌دهد: مرا زحمت مده. زیرا که در بسته است و من و بچه‌هایم در رختخواب خفته‌ایم، نمی‌توانم از جا برخیزم و به تو نان بدهم. بارها مردمانی به در کلیسا زده و ناامیدانه چنین جوابی گرفته‌اند. میلیون‌ها آفریقایی با بردباری به در کلیسای مسیح زده و درخواست نان عدالت اجتماعی می‌کنند و همواره وعده آینده را می‌شنوند. وعده‌ای که معنایش هرگز است. میلیون‌ها سیاه پوست آمریکایی «گرسنه نان آزادی» مکرر به در کلیسای سفیدپوستان زده‌اند ولی همیشه آنها را به سردی یا حیله گری پذیرفته و از سرباز کرده‌اند. * کوتاهی روحانیون کلیسا از انجام وظایفشان در قبال سیاهان از شرم آورترین دردهای تاریخ است حتی روحانیون عالیمقام و رؤسای مذهب سفیدپوستان که میل زیادی دارند تا در بسته را باز کرده و نان را تقسیم کنند، بیشتر اوقات جانب احتیاط را پیش گرفته و آنقدر شهامت ندارند که این وظیفه اخلاقی خود را در قبال سیاهان انجام دهند. یکی از شرم آورترین دردهای تاریخ این است. تعالیمی که باید آدمی را از شب تاریک تبعیض نژادی رهایی بخشد خود وسیله می‌شود که این تاریکی ظلمانی‌تر و هولناک ترشود. در شب وحشت انگیز جنگ مردمان به در کلیسا زده و جویای نان صلح و آشتی شده‌اند اما کلیسا همیشه آنها را نا امید برگردانده است.



    گزارش
    نام منبع: خبرگزاری فارس
    شماره مطلب: 15430
    دفعات دیده شده: ۱۹۱۶ | آخرین مشاهده: ۱۰ ساعت پیش