-
سیاهپوستان آمریکا به روایت مارتین لوترکینگ- 8/از بین رفتن تدریجی دموکراسی در آمریکا بدلیل فقدان عدالت است
دوشنبه ۲۹ آذر ۱۳۸۹ ساعت ۲۱:۵۲
اگر تمدن غرب به طرف فساد میرود و بدون امید در پرتگاه ژرفی سقوط کند تنها دلیلش گناه نیست بلکه کوری وحشتناک نیز هست و اگر دموکراسی آمریکا به تدریج از هم پاشیده شود، دلیل آن همانطور که کمبود دانش است فقدان عدالت نیز میباشد. مارتین لوتر کینگ جونیور (15 ژانویه 1929 - 4 آوریل 1968) رهبر سیاهپوست «جنبش حقوق مدنی» ایالات متحده آمریکا بوده است. در سال 1957 بههمراه 60 رهبر سیاهپوست دیگر سازمانی را بنیان گذاشت که بعدها به «کنفرانس رهبران مسیحی جنوب» شناخ
اگر تمدن غرب به طرف فساد میرود و بدون امید در پرتگاه ژرفی سقوط کند تنها دلیلش گناه نیست بلکه کوری وحشتناک نیز هست و اگر دموکراسی آمریکا به تدریج از هم پاشیده شود، دلیل آن همانطور که کمبود دانش است فقدان عدالت نیز میباشد. مارتین لوتر کینگ جونیور (15 ژانویه 1929 - 4 آوریل 1968) رهبر سیاهپوست «جنبش حقوق مدنی» ایالات متحده آمریکا بوده است. در سال 1957 بههمراه 60 رهبر سیاهپوست دیگر سازمانی را بنیان گذاشت که بعدها به «کنفرانس رهبران مسیحی جنوب» شناخته شد. وی در مبارزه علیه نژادپرستی از تعالیم مسیح و مهاتما گاندی پیروی میکرد. اوج فعالیتهای مبارزاتی مارتین لوتر کینگ در دهه 1960 و برای تصویب قانون حقوق مدنی بود. وی در سال 1963 در گردهمایی بزرگ طرفداران تساوی حقوق سیاهان که دربرابر بنای یادبود آبراهام لینکلن در واشنگتن دیسی برگزار شد، معروفترین سخنرانی خود را بهنام «رویایی دارم» انجام داد که از مهمترین سخنرانیها در تاریخ آمریکا به شمار میآید. مارتین لوتر کینگ در 4 آوریل 1968 در شهر ممفیس ایالت تنسی ترور شد. در سال 1986 مقرر شد برای بزرگداشت یاد وی در ایالات متحده آمریکا سومین دوشنبه ماه ژانویه تعطیل رسمی اعلام شود. نوشته زیر از کتاب «ندای سیاه» اثر مارتین لوتر کینگ است که در آن سیاه پوستان آمریکا را به مقابله با وضعیت حاکم بر محیط سیاسی و اجتماعیشان ترغیب میکند. قسمت هشتم از متن کامل کتاب لوتر کینگ در پی میآید: * در آمریکا فرضیات مذهبی، علمی و فلسفی را برای اثبات نظریه برتری نژاد سفید به کار بردهاند مردم، برای استحکام این نظریه، از مذهب و تورات کمک گرفته و برای اثبات پستی بیولوژیک نژاد سیاه به علوم متوسل شدهاند. آنها حتی منطق فلسفی را بخاطر اثبات علمی سیستم بردگی، تغییر دادهاند. یکی از آنها برای اثبات پستی سپاهپوستان منطق ارسطو را به این صورت درآورده است: همه انسانها از روی تصویر خداوند ساخته شدهاند ولی همانطور که هم همه میدانیم خداوند سیاهپوست نیست. پس سیاهپوستان انسان نیستند؟! بدین ترتیب مردم با زیرکی تمام فرضیات مذهبی، علمی و فلسفی را برای اثبات نظریه برتری نژاد سفید با یکدیگر ترکیب کردهاند. بزودی این فکر در تمام جرائد چاپ، از بالای تمام منبرها وعظ و جزئی از فرهنگ شد. دیگر مردم آن را به عنوان یک دروغ منطقی در نظر نگرفتند بلکه آن را به عنوان حقیقتی مطلق پذیرفتند. آنها واقعاً تصور کردند که سیاهپوستان طبیعتاً پستتر از سفید پوستانند و بردگی خواسته خداوند است. در سال 1857 تصمیمات دیوان عالی ایالات متحده آمریکا که در محاکمات در «داسکات» اتخاذ شد، کمک شایانی به سیستم بردگی کرد. در واقع، دیوان عالی آمریکا صریحاً اعلام داشت که سفید پوستان اجباری ندارند که حقوق سیاهپوستان را محترم شمارند. زیرا سیاهپوستان حقی ندارند! قضاتی که این رأی را صادر کردند، مردان بد طینتی نبودند بلکه همگی وظیفه شناس و محترم بودند، آنها فقط قربانی کوری معنوی و باطنی بودند و نمیدانستند که چکار میکنند. * مردم آمریکا فکر میکنند با پشتیبانی از تبعیض نژادی بزرگترین خدمت را به کشورشان کردهاند کسانی که به دوام رژیم بردگی کمک کردند همگی صادق بودند ولی از لحاظ معنوی در جهالت بسر میبرند. این کوری تأثر انگیز در تبعیض نژادی که نزدیکترین برادر بردگی محسوب میشود نیز به چشم میخورد. عدهای از مدافعین پر حرارت تبعیض نژادی واقعاً در اعتقادات خود صادقند، البته برخی از مردم فقط به دلایل سیاسی و اقتصادی از تبعیض نژادی پشتیبانی میکنند، ولی اکثر مخالفین برابری نژادی کسانی هستند که فکر میکنند با پشتیبانی از تبعیض نژادی بزرگترین خدمت را به شخص خود، فرزندانشان و کشورشان کردهاند. اغلب آنها به کلیسا میروند و اعتقادات اجداد خویش را محترم میدارند آنها برای اینکه این نظریه را از لحاظ مذهب به اثبات رسانند حتی حاضرن ادعا کنند که خداوند بزرگترین طرفدار تبعیض نژادی میباشد! در این زمینه میگویند: پرندگان سرخ و پرندگان آبی با یکدیگر پرواز نمیکنند. آنها معتقدند که عقایدشان درباره نظریه تبعیض نژاد منطقاً قابل توجیه بوده و پایه و اساس اخلاقی دارد. آنها که میخواهند به هر ترتیبی که شده پستی نژاد سیاه را ثابت کنند، آنها به نوشتههای نیمه علمی متوسل شده و ادعا میکنند که مغز سیاهپوست از مغز سفید پوست کوچکتر است! آنها نمیدانند و یا نمیخواهند بدانند تاریخ طبیعی بطور واضحی فکر پستی یا برتری نژادی را رد کرده است. * چیزی خطرناکتر از صداقت در جهالت و حماقت در وجدان نیست طبیعی دانان مشهوری مانند «رات بندیکت»، «مارگارت مید» و «ملویل جی هرسکوتیز» با یکدیگر توافق کرده و صریحاً اعلام داشتهاند که در داخل یک نژاد ممکن است افراد پست و عالی وجود داشته باشند، ولی نسلی عالی و یا پست به هیچ وجه وجود ندارد. طرفداران تبعیض نژادی نمیخواهند قبول کنند که علم طبیعی ثابت کرده است که چهار گروه خونی وجود دارد و این چهار گروه نزد افراد تمام نژادها یافت میشود. آنها، کورکورانه ارزش جاویدانی یک بدی به نام تبیعض نژادی و حقیقت دائمی یک افسانه به نام برتری نژاد سفید را پذیرفتهاند. چه تراژدی بزرگی! میلیونها نفر سیاهپوست بواسطه کوری وجدانها به صلیب کشیده شدهاند. ولی ما سیاهپوستان باید با پیروی از مسیح به کسانی که اینطور ما را آزار میدهند محبت کنیم و بگوییم پدر آنها را ببخش زیرا نمیدانند که چکار میکنند. از تذکراتی که داده شد باید نتیجه گرفت که صداقت و وجدان به تنهایی کافی نیستند. تاریخ ثابت کرده است که این فضائل شریف ممکن است به مفاسد تأثر انگیزی تغییر شکل دهد. در جهان چیزی خطرناکتر از صداقت در جهالت و حماقت در وجدان نمیباشد. در این باره شکسپیر نوشته است: شیرینترین چیزها در عمل تلخ میشوند. رایحه گل زنبق فاسد از رایحه علف هرزه بدتر است. * مقامات کلیسا طوری حرف میزنند که گویی جهالت نوعی فضیلت است کلیسا به عنوان محافظ اخلاق اجتماع باید به مردم توصیه کند که پاک سرشت و نیک نهاد باشند. کلیسا باید ما را به داشتن قلبی رئوف و وجدانی پاک تشویق کند، ولی باید یادآور شود که نیکی و پاک وجدانی بدون زیرکی ممکن است مانند حربه وحشتناکی انسان را به عملیات فجیعی منتهی کند. کلیسا همیشه موظف است به مردان یادآوری کند که زیرکی و هوشمندی از وظایف اخلاقی محسوب میشود. آیا نباید قبول کنیم که کلیسا این وظیفه خود را به خوبی انجام نمیدهد؟ اغلب اوقات مقامات کلیسا طوری حرف میزنند که گویی جهالت نوعی فضیلت است و هوشمندی جنایت محسوب میشود. کلیسا بواسطه کهنه پرستی کوتاه فکری و مقاومت در مقابل حقایق جدید، پیروان خود را مجبور کرده است که زیرکی و هوشمندی را طرد کنند. مسیحی واقعی آن کسیست که از کوری فکری و اخلاقی دوری گزیند. انجیل همواره لزوم فرا گرفتن دانش را به ما یادآوری میکند. به مسیحیان نه تنها دستور داده شده که خدای خود را به همه دل و تمامی نفس دوست بدارند، بلکه صریحاً تاکید شده که پروردگار را با تمامی فکر خود نیز محبت کنند. حواری «پولیس» پس از اینکه متوجه کوری دشمنان خود شد گفت: من گواهی میدهم که آنها واقعاً خدای خود را دوست دارند، ولی متأسفانه فاقد هوشمندی و زیرکی هستند. * اگر دموکراسی آمریکا به تدریج از هم پاشیده شود، دلیل آن فقدان عدالت است تورات لاینقطع خطر غیرت بدون علم و صداقت بدون هوشمندی را خاطر نشان میکند، پس ما وظیفه داریم که بر گناه چیره شویم و بر جهالت فائق آییم. هرج و مرج کنونی فقط بر اثر بد طینتی انسان مدرن ایجاد نشده بلکه به واسطه حماقت آدمی پدید آمده است. اگر تمدن غرب به پیش روی خود به طرف فساد ادامه دهد و بدون امید در پرتگاه ژرفی سقوط کند تنها دلیلش گناه نیست بلکه کوری وحشتناک نیز میباشد. اگر دموکراسی آمریکا به تدریج از هم پاشیده شود، دلیل آن همانطور که کمبود دانش است فقدان عدالت نیز میباشد. اگر انسان مدرن با ور رفتن به جنگ ادامه دهد و زمین مسکونی خود را به جهنمی که حتی «دانته» تصور آن را نمیکرد تبدیل کند، دلیلش همانقدر که بد طینتی اوست، حماقت او نیز میباشد. مسیح گفت: آنها نمیدانند که چکار میکنند کوری، بیماری دائمی آنها بود، اصل مسئله همین است. ما میخواهیم که کور باشیم. کوری فکری و اخلاقی را انسان بوسیله سوء استفاده از آزادی فکری بر خود تحمیل میکند. روزی پی خواهیم برد که اگر فکر آشفته باشد، قلب قادر به آرامش نخواهد بود. فقط بوسیله اتحاد فکر و قلب هوشمند و نیکی است که انسان میتواند طبیعت واقعی خود را شکفته کند. * هوشمندی به بلندی فکر، قضاوت صحیح و عشق به حقیقت بستگی دارد نباید از این موضوع نتیجه گرفت که برای تحقق بخشیدن به یک زندگی خوب، انسان مجبور است که فیلسوف و یا لیسانس باشد. اشخاص متعددی را میشناسم که بدون رساندن تحصیلات عالی، عاقل و هوشمند هستند. هوشمندی به بلندی فکر، قضاوت صحیح و عشق به حقیقت بستگی دارد. برای نیل به این هدف، انسان باید کوتاه نظری را نابود کرده و در مقابل فلج ساده لوحی و زود باوری تسلیم نشود. برای بلندی فکر، لازم نیست که طلبه باشیم و برای جستجوی حقیقت ضروری نیست که عضو آکادمی باشیم. روشنی در جهان ظهور کرده است. یک ندای غیبی از مردم دعوت میکند که در روشنی گام بردارند. اگر مردم به این ندای غیبی توجه نکنند، زندگی زمینی به تراژدی دردناکی تبدیل خواهد شد. یوحنا در این باره میگوید: روشنی در جهان ظهور کرده ولی مردم ترجیح میدهند که در ظلمات بسر برند. مسیح درباره مردانی که او را به صلیب کشیدند اشتباه نکرده بود. آنها واقعا نمیدانستند که چکار میکنند آنها از کوری وحشتناکی رنج میبردند. هر بار که به صلیب نگاه میکنم به عظمت خداوند و قدرت باز خرید کننده مسیح پی میبرم و زیبایی و عظمت حقیقت در نظرم جلوه میکند. بدین دلیل است که با «جان باورنیک» هم صدا شده و میگویم. * مسیح بواسطه کوری مردم به صلیب کشیده شد من به صلیب مسیح افتخار میکنم، صلیبی که سالهای سال پا بر جا مانده است و تمام روشنی تاریخ مذهبی را در برگرفته است. عالی بود اگر من هم با دیدن صلیب فقط این عکس العمل را از خود نشان میدادم، ولی هر گاه به آنها مینگرم متوجه میشوم که صلیب مظهر ترکیب اسرار آمیزی از عظمت، پستی، نیکی و بدی است. هنگامی که به صلیب نظر میافکنم به قدرت نامحدود خداوند پی میبرم ولی در عین حال متوجه ضعف و ناتوانی انسان میشوم. به درخشش و نور الهی فکر میکنم و متوجه خردی انسان میشوم. ما باید صلیب را به عنوان مظهر عالی محبت، فاتح کینه و نفاق و روشنی و فاتح ظلمات در نظر بگیریم، ولی هرگز نباید فراموش کنیم که مسیح بواسطه کوری مردم به صلیب کشیده شد. کسانی که او را به صلیب کشیدند، نمیدانستند که چکار میکنند.
گزارش
نام منبع: خبرگزاری فارس
شماره مطلب: 15379
دفعات دیده شده: ۱۸۵۶ | آخرین مشاهده: ۱۳ ساعت پیش