-
سیاهپوستان آمریکا به روایت مارتین لوترکینگ-2 / هرگز نمیتوانیم از احترام سفید پوستان آمریکا به خودمان برخوردار شویم
شنبه ۲۷ آذر ۱۳۸۹ ساعت ۲۳:۳۲
یاران من! هرگز نمیتوانیم از احترام سفید پوستان جنوب آمریکا نسبت به خودمان برخوردار شویم. نبایستی آینده فرزندان خود را به راحتی و تأمین زندگی شخصی خود بفروشیم. به علاوه وقتی ما بیدادگریهای دستگاه را پذیرفتیم با آن همکاری کردهایم شریک جنایات آن خواهیم بود. مارتین لوتر کینگ جونیور (15 ژانویه 1929 - 4 آوریل 1968) رهبر سیاهپوست «جنبش حقوق مدنی» ایالات متحده آمریکا بوده است. در سال 1957 بههمراه 60 رهبر سیاهپوست دیگر سازمانی را بنیان گذاشت که بعدها
یاران من! هرگز نمیتوانیم از احترام سفید پوستان جنوب آمریکا نسبت به خودمان برخوردار شویم. نبایستی آینده فرزندان خود را به راحتی و تأمین زندگی شخصی خود بفروشیم. به علاوه وقتی ما بیدادگریهای دستگاه را پذیرفتیم با آن همکاری کردهایم شریک جنایات آن خواهیم بود. مارتین لوتر کینگ جونیور (15 ژانویه 1929 - 4 آوریل 1968) رهبر سیاهپوست «جنبش حقوق مدنی» ایالات متحده آمریکا بوده است. در سال 1957 بههمراه 60 رهبر سیاهپوست دیگر سازمانی را بنیان گذاشت که بعدها به «کنفرانس رهبران مسیحی جنوب» شناخته شد. وی در مبارزه علیه نژادپرستی از تعالیم مسیح و مهاتما گاندی پیروی میکرد. اوج فعالیتهای مبارزاتی مارتین لوتر کینگ در دهه 1960 و برای تصویب قانون حقوق مدنی بود. وی در سال 1963 در گردهمایی بزرگ طرفداران تساوی حقوق سیاهان که دربرابر بنای یادبود آبراهام لینکلن در واشنگتن دیسی برگزار شد، معروفترین سخنرانی خود را بهنام «رویایی دارم» انجام داد که از مهمترین سخنرانیها در تاریخ آمریکا به شمار میآید. مارتین لوتر کینگ در 4 آوریل 1968 در شهر ممفیس ایالت تنسی ترور شد. در سال 1986 مقرر شد برای بزرگداشت یاد وی در ایالات متحده آمریکا سومین دوشنبه ماه ژانویه تعطیل رسمی اعلام شود. نوشته زیر از کتاب «ندای سیاه» اثر مارتین لوتر کینگ است که در آن سیاه پوستان آمریکا را به مقابله با وضعیت حاکم بر محیط سیاسی و اجتماعیشان ترغیب میکند. قسمت دوم از متن کامل کتاب لوتر کینگ در پی می آید: *بدون قلب رئوف، روح استوار، سرد و دور است اما ما نمیتوانیم فقط به یک روح استوار پابند باشیم. انجیل قلبی مهربان هم میخواهد. بدون قلب رئوف، روح استوار، سرد و دور است. زندگی در زمستان ابدی که از لطافت بهره و گرمای دلپذیر تابستان محروم است میگذرد. هیچ چیز درد آورتر از دیدن کسی نیست که روح استوارش تا بلندترین مدارج نظام اجتماعی اوج بگیرد و هم زمان آن در غرقاب قلبی خشن و بدون شور غرقه باشد. کسی که سنگدل باشد هرگز نمیتواند به راستی دوست بدارد، همه چیز را بخود روا دارد بدون آنکه به دیگران روا داشته باشد. وجود دیگران را فقط برای استفاده شخصی خود در نظر میگیرد. هیچ وقت درباره زیبایی و عظمت عالم دوستی تجربهای نکرده است چون آنقدر سرد و خشن است که نمیتواند محبت دیگری را تحمل کند و به قدری خودخواهی دارد و خود را مرکز ثقل میپندارد که ممکن نیست در شادی و اندوه دیگران سهیم شود. جزیرهای است که هیچ وسیله ارتباط محبت با خشکی بشریت ندارد. فردی سنگدل هیچگاه احساس ترحم و رقت نمیکند و از غم و اندوه برادران خود متاثر نمیشود. هر روز از مقابل مردمانی بدبخت و بینوا میگذرد اما هرگز به راستی آنها را نمیبیند. در راه خیریه دلارها میپردازد ولی به فکر خود کوچکترین یاری نمیکند. * کسی که قلبی خشن دارد مردمان را «چیزهایی» ساده و بی اهمیت میبیند فردی سنگدل هرگز مردمان را به دیده مردمی نگاه نمیکند بلکه آنها را چیزهایی ساده یا همچون دندانههای بی اهمیت چرخی میداند که در چرخش بیپایانی باشند. کسی که قلبی خشن و سخت دارد در چرخ بزرگ صنعت مردمان را به منزله دستها و در چرخ عظیم زندگی شهری آنها را چون انگشتان بیشماری بشمار میآورد. در چرخ کشنده زندگی سربازی هم افراد را همچون شمارههایی که در دفتر هنگ ثبت شده باشند در نظر میگیرد، ذات و شخصیت زندگی را از دست میدهد. مسیح اغلب مشخصات یک فرد سنگدل را نشان داده است. توانگری بی شعور را محکوم میکند. نه فقط برای اینکه روحی ناتوان و فکری ناسالم دارد بلکه بیشتر بخاطر آنکه نازک دل و مهربان نیست. برای چنین آدمی زندگی آینهای است که تنها خود را در آن میبیند و پنجره بازی به سوی دیگران ندارد. این توانگر بد و شریر به دوزخ میرود نه به جهت آنکه خوشبخت بوده است بلکه آنقدر رقت قلب نداشته است تا از ایلعارز (لازار) دیدن کند و یا کمترین تلاشی بنماید که پرتگاه بین خود و برادرش را از بین ببرد. * زندگی خوب ترکیبی از هوشیاری مار و سادگی کبوتر است مسیح به ما یادآوری میکند که زندگی خوب ترکیبی از هوشیاری مار و سادگی کبوتر است دارا بودن خصوصیات مار بدون مشخصات کبوتر، پلیدی، خودخواهی و زننده است و داشتن صفات کبوتر بدون خصوصیات مار احساساتی بودن، زبونی و بی هدفی است. ما باید جمع اضداد کنیم و در خصایص خود تضادهای بارزی داشته باشیم. ما سیاهپوستان باید روح استوار را با محبت و نازک دلی به هم در آمیزیم و در راه سازندگی آزادی و عدالت اجتماعی گام برداریم. در بین ما افرادی که روح ناتوان و فکر ناسالم دارند، معتقدند که تنها راه چاره این است که در مقابل شکنجه و آزار و زور تسلیم شویم. آنها اصول تبعیض نژادی را میپذیرند و به آن تن در میدهند و ترجیح میدهند، ستمدیده باقی بمانند تا آنکه در راه مبارزه جان بسپارند. وقتی که موسی بردگان قوم یهود را آزادی بخشید و از مصر به ارض موعود برد، دریافت که بیشتر بردگان آزدای بخش خود را بخوبی پذیرا نیستند. خوشتر دارند بلاهای بردگی را تحمل کنند تا همچنان که شکسپیر هم نوشته است به سوی جهان ناشناختهای بروند. دیزی آبگوشت مصری را بر مائده آزادی برتری میدهند، ولی این راه رستگاری و رهائی نیست. پذیرش روحی ناتوان از بزدلی و بی غیرتی است. * هرگز نمیتوانیم از احترام سفید پوستان آمریکا نسبت به خودمان برخوردار شویم یاران من، هرگز نمیتوانیم از احترام سفید پوستان جنوب آمریکا نسبت به خودمان برخوردار شویم. نبایستی آینده فرزندان خود را به راحتی و تأمین زندگی شخصی خود بفروشیم. به علاوه وقتی ما بیدادگریهای دستگاه را پذیرفتیم با آن همکاری کردهایم شریک جنایات آن خواهیم بود. در بین ما افرادی هستند که میخواهند با سنگدلی و خشمگینی، با نیروی جسمانی و کینه سبعانه مخالفین را از پا در آورند. سختگیری و شدت عمل ممکن است پیروزیهای زود گذری ببار آورد ولی مسائل و مشکلات اجتماعی را حل نمیکند و پیچیدهتر میسازد. که اگر ما در مبارزه آزادی طلبی خود شدت عمل به خرج دهیم، نسلهای آینده روزگاران تلخی در پیش خواهند داشت و وارث اوضاع آشفته و هرج و مرج بی پایانی خواهند بود. صدایی که در راهروهای سنگفرش شده زمان طنین انداز است، به هر سنگ به هیجان آمدهای میگوید: (شمشیر خود را غلاف کن) تاریخ سرشار از بقایا و آثار از هم پاشیده ملتهایی است که فرمان مسیح را دنبال نکردند. * مقاومت مسالمت آمیز راه رسیدن به آزادی است راه سومی هم برای طلب آزادی باز است و آن مقاومت مسالمت آمیز است که از ترکیب روح استوار و قلبی مهربان میشود. چنین مقاومتی از تسلیم و رضا و عدم تحرک روح ناتوان دوری میجوید و از شدت عمل و تلخی سنگدلی بر کنار است. به عقیده من این تنها روشی است که در بحران فعلی روابط نژادی میتواند راهنمایی برنامه مبارزه ما باشد. با مقاومت مسالمت آمیز میتوانیم با بیدادگریهای دستگاه مخالفت کنیم و در عین حال با هیئت حاکمه دستگاه روابط دوستانه داشته باشیم. بایستی با تلاش پی گیر و خستگی ناپذیر حقوق همشهری گری خود را به دست آوریم و از سهم کامل این حقوق برخوردار شویم. ولی هرگز کسی نتواند بگوید که ما در راه تحصیل این حقوق روشهای پست، تقلب و زشتی، کینه و شدت بکار بردهایم، نمیخواهم نتیجه بگیرم که به قدرت پروردگار متکی نیستم. ذات کبریایی پروردگار ما روحی استوار و قلبی مهربان دارد. خداوند جامع صفات خشونت و نرمی میباشد. در باب صفات ثبوتیه پروردگار، انجیل میگوید: او در دادگری خود روحی استوار دارد و در محبت و بخشایش خشم و رأفت بجا بکار میبرد. هر دو دست خود را به سوی ما دراز میکند تا به دستی نیرومند دادگری به ما ببخشاید و با دستی مهربان آمرزش دهد. * خدا در سرنوشت غم انگیز ما با ما همدردی دارد پروردگار ما پروردگاری است که قوم یهود را به علت سرپیچی و تمرد کیفر داد، ولی همچون پدری رئوف فرزند نااهل و سرگردان خود را که به سویش بازگشت با خوشنودی وصف ناپذیری مورد بخشایش قرار داد، من خوشحالم که ما چنین خدای توانا و مهربانی را ستایش میکنیم. از طرفی اگر پروردگار دارای روح استوار نبود فرمان فرمایی سرد و بی فعالیت بود که در گوشهای از آسمان نشسته و همانطور که تنی سن در کتاب (کاخ هنر) نوشته است تماشاگری بیش نبود و یا بنا بر گفته ارسطو: موتور بی تحرکی بود که فقط خود را شناخته و هیچ کس دیگر را دوست نمیداشت. از طرف دیگر اگر پروردگار فقط مهربان و رئوف بود انعطاف پذیر و احساساتی میشد و نمیتوانست چنانکه باید کار کند و نظام عالم را در اختیار داشته باشد. همان خدای دوست داشتنی که (اچ ج، ولز) در کتاب (خدا. شاه ناپیدا) توصیف کرده است: «خداوندی که میل دارد جهانی نیکو بسازد اما در مقابل نیروی بدیهای کاری از پیش نمیبرد. خداوند نه سخت دل است و نه روحی ناتوان دارد. آنقدر رزانت روح دارد که برتر از جهان هستی باشد و به قدری مهربان و رئوف است که زنده ابدی و سرمدی بماند. ما را در مبارزهها و جنگها تنها نمیگذارد. در ظلمات جهل و نادانی ما را میجوید و در سرنوشت غم انگیز ما با ما همدردی دارد. * خداوند غولهای بیدادگری را چون علف هرزه با داس درو میکند اغلب ما نیازمندیم که بدانیم پروردگار ما دادگر است. وقتی که غولهای خواب آلود بیدادگری ناگهان در روی زمین پدیدار میشوند، نیازمندیم بدانیم که خدای قادر و توانایی هست که آنها را چون علف هرزه با داس بیدریغ درو کند و چون یونجه درو شده خشک سازد. هنگامی که تلاشهای آزمندانه ما نمیتواند امواج سهمگین شکنجهها و عذابهای ما را در هم شکند، نیاز آنرا داریم که بدانیم در جهان هستی خداوندی وجود دارد که نیروی بی قیاس او مخالف سستی و زبونی نفرت آور بشر است. با این وجود گهگاه نیازمندیم بدانیم پروردگار ما بخشاینده و مهربان است. وقتی از بادهای سرد بدبختی روزگار متزلزل میشویم و در مقابل طوفان خشمگین یأس و ناامیدی به زانو در میآیم، آنگاه که بر اثر کارهای جنون آمیز و گناهان خود در سرزمینی که مسبب تباه روزی ماست آواره و سرگردان میمانیم، بدانیم خدایی هست که ما را دوست دارد و از ما نگهداری میکند. ما را درک میکند و به ما حیات دیگری میبخشد. وقتی روزهای تاریک و ظلمانی و شبها ملال آور و حزن انگیز میشود، میتوانیم خوشبخت باشیم که پروردگار نیروی خلاقه خود را در محبت و دادگری جمع کرده و ما را در تنگنای زندگی تا کرانه روشن امید و نجات رهبری خواهد کرد.
گزارش
نام منبع: خبرگزاری فارس
شماره مطلب: 15362
دفعات دیده شده: ۱۷۳۶ | آخرین مشاهده: ۱۴ ساعت پیش