-
طولانیترین نسلکشی تاریخ چگونه اتفاق افتاد-17 / آیا ما وحشی هستیم؟
دوشنبه ۳ آبان ۱۳۸۹ ساعت ۱۲:۵۷
سخنرانی «سیاتل» رهبر قوم سرخ پوست «دوامیش» بسیار زیبا و عجیب است. او در سال 1854 هنگام امضاء معاهده صلح تحمیلی و واگذاری سرزمینهای خود به آمریکاییها میان مردم خود ایراد کرد. با این سخنرانی میتوان سرخ پوستان را به درستی شناخت. بررسی تاریخ آمریکا و ماهیت بنیانگذاران آن نشان میدهد که پدران ایالات متحده برای برپایی کشور جدید، نسل سرخ پوستان که صاحبان اصلی این سرزمین بودند را از بین بردند و هیچگاه تا به امروز حقی ولو اندک برای زندگی آنان قایل نب
سخنرانی «سیاتل» رهبر قوم سرخ پوست «دوامیش» بسیار زیبا و عجیب است. او در سال 1854 هنگام امضاء معاهده صلح تحمیلی و واگذاری سرزمینهای خود به آمریکاییها میان مردم خود ایراد کرد. با این سخنرانی میتوان سرخ پوستان را به درستی شناخت. بررسی تاریخ آمریکا و ماهیت بنیانگذاران آن نشان میدهد که پدران ایالات متحده برای برپایی کشور جدید، نسل سرخ پوستان که صاحبان اصلی این سرزمین بودند را از بین بردند و هیچگاه تا به امروز حقی ولو اندک برای زندگی آنان قایل نبوده اند. قسمت شانزدهم این مطلب از نظر خوانندگان گذشت و هم اینک قسمت هفدهم آن تقدیم می گردد. این قسمت متن بخشی از خطبه «سیاتل» رهبر قوم سرخ پوست «دوامیش» است که به «خطبه هندی» سرخ پوست شهرت دارد. وی در سال 1854 هنگام امضاء معاهده صلح تحمیلی با سفید پوستان و واگذاری سرزمینهای سرخ پوستان به آنان میان مردم خود ایراد کرد: *رهبر بزرگ واشنگتن گفت میخواهد سرزمینمان را خریداری کند «رهبر بزرگ واشنگتن در پیامی به من گفته است که میخواهد سرزمین مان را خریداری کند. او ضمن اظهار دوستی گفته است به من از صمیم قلب محبت دارد. رهبر بزرگ واشنگتن چقدر مهربان است، به ویژه اینکه به دوستی من نیازی ندارد. به هر حال ما منتظر پیشنهاد رهبر بزرگ واشنگتن هستیم. ما میدانیم اگر میهن خویش را به او نفروشیم، مردان سفید پوست تا دندان مسلح را به سراغ ما میفرستد و آن را به زور او ما میگیرند. این چه طرز فکری است! مگر ما میتوانیم آسمان و آغوش گرم زمین را خرید و فروش کنیم؟ چگونه هوای آزاد را بفروشیم؟ چگونه حباب آب را که مالک آن نیستیم بفروشیم؟ *گلهای عطرآگین، آهوان، اسب و عقاب بزرگ همه برادران و خواهران ما هستند مردم من هر وجب از خاک این میهن را مقدس میدانند. برگ درختان کاج، ساحل شنزار دریا، دورنمای مه جنگل و همه حشرات مکنده گیاهان در هوش و یاد مردم من و زندگی آن مقدساند. شیره گیاهانی که در درختان جاری میشود یادآور خاطرات انسان سرخ پوست است، مردگان سفید پوست هنگام راه رفتن میان ستارگان زادگاهشان را فراموش میکنند اما مردگان ما هرگز میهن پاک خود را فراموش نمیکند چرا که انسان سرخ پوست در این سرزمین تولد یافته و آفریده شده است. گلهای عطرآگین، آهوان، اسب و عقاب بزرگ همه برادران و خواهران ما هستند، قله کوهها، شبنم دشتها و حرارت جسم اسب همه از یک خانوادهاند. *جریان زلال و درخشنده در رودها و جویبارها، آب نیست؛ این خون نیکان ماست تقاضای رهبر بزرگ واشنگتن برای خرید میهن ما سنگین است. او چیزی را مطالبه میکند که امکان چشم پوشی از آن را نداریم.» رهبر بزرگ واشنگتن در پیامش گفته است که قصد دارد میهن ما را خریداری کند و در ازای آن مکان دیگری را به ما ببخشد تا روی آن با شادکامی زندگی کنیم و تا نهایت از آن ما باشد. ما پیشنهادهای رهبر بزرگ واشنگتن را بررسی خواهیم کرد هر چند که پاسخ به آن را امکان پذیر نمیدانیم، چرا که میهن و سرزمین ما مقدس است. جریان آب زلال و درخشنده در رودها و جویبارها، آب نیست. این خون نیکان ماست که در آن جاری است. چنانچه تصمیم گرفتیم آن را به تو بفروشیم به یاد داشته باش که این رودها و جویبارها مقدساند. قداست آن را همواره به فرزندانت یادآوری کن. *صدای شر شر آب صدای پدران ماست هر طیف و حبابی که در زلالی آب دریاچهها نمایان میشود یادوارههای تاریخی مردم ما را بازگو میکند. صدای شر شر آب صدای پدران ماست. این رودخانهها برادران ما هستند، تشنگیمان را بر طرف میکنند و قایقهای ما را حمل میکنند. غذای کودکان را تامین میکنند. چنانچه تصمیم گرفتیم میهن خود را به تو بفروشیم به یاد داشته باش و به فرزندانت یادآوری کن که این رودخانهها خواهران ما هستند، و شایسته است آنها را دوست بداری آنگونه که برادران و خواهران خود را دوست میداری. آنگونه که مه کوهستان در برابر نور خورشید صبحگاهی پراکنده میشود، انسان سرخ پوست نیز در برابر پیشروی انسان سفید پوست فرار میکند، ما خاکستر پیکرهای پدرانمان را مقدس میدانیم. گورستان آنان را بقیع مقدس میدانیم، درختان و دشتها را مقدس میدانیم، این سرزمین را از آن خود میدانیم و به خوبی آگاهی که مرد سفید پوست از درک ما عاجز است. *سفید پوستان آسمان و زمین را کالایی که همچون گوسفند خرید و فروش میشود میدانند این سرزمین با سرزمیهای مجاور فرق نمیکند. مرد سفید پوست است که در تاریکی شب به این سرزمین رخنه کرده و با زور آن را تصاحب کرده است. سفید پوست، زمین را خواهر خود نمیداند. آن را دشمن سر سخت خود میپندارد که برای اشغال آن تلاش میکند، مگر او را نمیبینید چگونه به سادگی به قبر پدران خود پشت میکند و از آن دور میشود؟ او به راحتی زمینها را از مالکان اصلیاش میدزدد. گورستان پدران و زادگاه فرزندان سفید پوست به فراموشی سپرده شدهاند. سفید پوستان، آسمان را با نگاه کالا که همچون گوسفند خرید و فروش میشود و یا به سرقت میرود مینگرد. او هر گاه زمین را از خیر و برکت تهی و خشک کرد آن را رها میکند.» *مرد سفید پوست هرگز فرصت شنیدن صدای برگ درختان و غنچههای بهاری را ندارد مرد سفید پوست هر مکانی را که اشغال کند بی سر و صدا آن را رها نمیکند. او هرگز فرصت شنیدن صدای برگ درختان و غنچههای بهاری را ندارد. او علاقهای به شنیدن صدای بال زدن پرندگان و حشرات را ندارد. اما ... شاید من وحشی باشم و ندانم چرا هیاهو گوش را کر میکند. اگر انسان سفید پوست نتواند فریاد مرغ پشه خوار، صدای جار و جنجال شبانه قورباغه در کنار برکه آب را بشنود زندگی برای او چه ارزشی دارد؟ شاید من بخاطر سرخ پوست بودنم ندانم چرا سفید پوست این قدر از طبیعت بیزار است.» «سرخپوستان صدای ورزیدن نسیم شاداب بر فراز برکه آب و بادهای آغشته به بوی عطر گلها و گل کاج را میپسندند.» *شرط من برای فروش این است که مردم سفید پوست آنگونه که با برادرانش رفتار میکند با حیوانات رفتار کند «انسان سرخ پوست برای هوا ارزش گران قایل است چرا که هر موجودی هوا را تنفس میکند حیوانات، درختان و انسانها از یک هوا تنفس میکنند، در حالی که سفید پوست گمان میکند مرده است. هر آنچه درون اوست بی شعوری پلیدی، عفونت و ناآگاهی محض است. چنانچه تصمیم گرفتیم میهن خود را به تو بفروشیم به یاد داشته باش که ما برای هوا ارزش قایل هستیم، هر موجودی که تنفس میکند روح و هوا در کالبد او رخنه کرده است. هوایی که نخستین بار تنفس را در سینه پدر بزرگ ما دمید همان است که آخرین نفس را از او گرفت. این هوا وظیفه دارد به فرزندان ما حیات ببخشد. چنانچه میهن خویش را به تو فروختیم آن را حرام و مقدس قرار بدهد. همچون بارگاهی که به زیارت آن میروید. از هوای شیرین و مطبوع آن که با طعم گلهای دشت معطر شده استنشاق کنید». «پیشنهادتان برای خرید میهمن مان را بررسی خواهم کرد. برای فروش یک شرط دارم، شرط من این است که مردم سفید پوست آنگونه که با برادرانش رفتار میکند با حیوانات روی زمین نیز همان رفتار کند.» *شاید از نظر شما من وحشیام ولی هزاران گاومیش را دیدم که شما تلف کرده بودید «شاید از نظر شما من انسان وحشی و ناآگاه باشم. اما به شما میگویم که هزاران گاومیش متعفن را در بیابان دیدم، که توسط سفید پوستان مسافر یک قطار عبوری تلف شدهاند شاید من وحشی باشم و ندانم چرا این اسب آهنین و دودزا از نظر سفیدپوست مهمتر از گاومیش است. ما گاومیش را نمیکشیم جز برای زنده ماندن خود». «انسان بدون زنده بودن این حیوانات چه ارزشی دارد. اگر این حیوانات منقرض شوند، انسانهایی که روحشان وحشی شده میمیرند. آنچه که دچار حیوانات میشود، دامنگیر انسان نیز میشود، حیات همه موجودات هستی به هم گره خورده است.» *به فرزندانت بیاموز که به زمین احترم بگذارد «باید به فرزندانت بیاموزی که پدران و نیاکان ما در این سرزمین آرمیدهاند، باید به زمین احترم بگذارند. به آنان بیاموز همانگونه که ما به فرزندان خویش آموختیم، این سرزمین مانند مادر ماست، هر مصیبتی که به آن وارد شود، دچار فرزندان زمین نیز میشود. اگر انسان روی زمین آب دهان بیندازد مثل این است که روی خود آب دهان انداخته است.» «ما به روشنی آگاهیم که زمین به انسان وابسته نیست. این انسان است که به زمین وابسته است. به خوبی میدانیم همانگونه که «خون» اعضاء یک خانواده را با هم متحد و منسجم میکند، همه اشیاء نیز آمیخته به هم هستند، هر بلایی که به زمین وارد آید به فرزندان زمین هم آسیب میرسد. بافت عنکبوتی زندگی به دست انسان نیست. انسان یکی از تارهای آن را تشکیل میدهد. هر آسیبی که به این بافت عنکوبتی وارد بیاورید به سر خود وارد آوردهاید. *ما میرویم اما فراموش نکنید کودکان ما متولد خواهند شد بر مبنای پیشنهادی که ارائه دادهاید، به مکانی برای اقامت من اختصاص دادهاید میرویم تا در صلح و آسایش زندگی کنیم. برای ما مهم نیست بقیه عمر خویش را کجا سپری کنیم، روزها و ساعتهای معدودی خواهد بود. چند زمستان اضافی. اما فراموش نکنید کودکان این خلقها و اقوام بزرگی که روزگاری روی این سرزمین میزیستهاند متولد خواهند شد. تنها گروههای اندکی در اعماق جنگلها سرگردان هستند. نسل آینده ما بر بالین انسانهایی که روزگاری مانند شما قوی و سرشار از امید بودند گریه زاری نخواهند کرد. *میدانم که خدای من و انسان سفید پوست یکی است «اما چرا باید برای نابودی ملتم گریه کنم؟ باید گفت که مردان بزرگ سازندگان اقوام و جوامع هستند. مردان بزرگ مانند امواج دریا به این جهت میآیند و میروند. شما نیز ای مرد سفید پوست که دوش به دوش خدایت راه میروی و مانند دو دست با او سخن میگویی بدان که از این سرنوشت نجات نخواهی یافت. شاید ما و شما برادر و همنوع باشیم بالاخره خواهیم دید.» از یک موضوع آگاهی دارم و شاید مرد سفید پوست روزی به آن پی ببرد. میدانم که خدای من و او یکی است. شما معتقدیم که مالک این خدا هستید، میخواهید مالک زمین و میهن ما نیز باشید. او خدا و آفریدگار انسان است و رحمت و لطف او یکسان شامل حال انسان سرخ پوست و سفید پوست است. این زمین برای خدا ارزش دارد و شکی نیست که آسیب رسانی به آن خشم خدا را بر میانگیزد. *روزی در زباله دانی و کثافتی که به دست خود به وجود آوردهای خفه خواهی شد ای انسان سفید پوست روزی از این دنیا میروی!! شاید پیش از دیگران، در آلوده کردن رخت خواب خود بکوش، روزی در زباله دانی و کثافتی که به دست خود به وجود آوردهای خفه خواهی شد.» «این حقیقت جز برای خداوند آفریدگار برای هیچ کس آشکار نیست که فلسفه آمدن تو مرد سفید پوست به این سرزمین چیست؟ این معما تاکنون برای ما روشن نشده که چرا خدا به تو قدرت داد و به این سرزمین آورد تا بر انسان سرخ پوست قدرت نمایی کنی»؟ سرنوشت بوتهها چه شد؟ متواری شدند. عقاب کجاست؟ ناپدید شد. خداحافظی با شکار و اسب خوش اندام چه معنی دارد؟ آیا نشان دهنده آغاز احتضار و پایان زندگی انسان نیست!! *اگر هم ریشه انسان سرخ پوست از اینجا کنده شود باز این سرزمین با ارواح آنان آباد خواهد ماند باز هم پپیشنهادات را برای خرید میهن مان بررسی میکنیم. اگر برای تامین جان خود به سرزمینی که تدارک دیدهای کوچ نماییم، شاید این واپسین روزهای زندگی ما باشد. اگر هم ریشه آخرین انسان سرخ پوست از این سرزمین کنده شود و اثری از او نماند باز هم ساحلها، جنگها و دشتهای این سرزمین با ارواح سرخ پوستان آباد خواهد ماند. سایه آنان زیر ابرهای بهاران، این سرزمین را مینوردد. *میدانم که مرد سفید پوست از دست سرنوشت گریزی نخواهد داشت اگر سرزمین خود را به تو فروختیم با آن دوست باش و با محبت رفتار کن آنگونه که نوزاد به تپش قلب مادرش عشق میورزد. چنانچه سرزمین خویش را به تو فروختیم، آن را دوست بدار آنگونه که ما به آن عشق میورزیدیم، هویت آن را حفظ کن مانند نخستین روزی که آن را از چنگ ما درآوردی تا آنجا که توان داری با تمام وجود و هر اندازه که عقل و قلب تو اجازه دهد از سرزمین ما مراقبت کن.» این سرزمین را دوست دارم، آنگونه که خداوند من و شما را دوست دارد. میدانم که خدای ما و شما یکی است و این سرزمین را گرامی داشته است. میدانم که مرد سفید پوست از دست سرنوشت گریزی نخواهد داشت. شاید همگی برادر و ناظر عاقبت یکدیگر باشیم. به امید دیدار.
گزارش
نام منبع: خبرگزاری فارس
شماره مطلب: 14888
دفعات دیده شده: ۱۰۸۱ | آخرین مشاهده: ۱۱ ساعت پیش