-
طولانیترین نسلکشی تاریخ چگونه اتفاق افتاد-13 / سه راه پیشنهادی سربازان آمریکایی برای کشتن سرخپوست پیر
پنجشنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۹ ساعت ۱۵:۵۷
سربازان سفید پوست بعد از شکنجه سرخ پوست پیر تصمیم گرفتند او را بکشند. برخی دیگر پیشنهاد کردند او را به خورد سگها بدهند اما سربازان دیگری که کمی میانه روتر بودند نظرشان را بر دیگران تحمیل کردند... بررسی تاریخ آمریکا و ماهیت بنیانگذاران آن نشان میدهد که پدران ایالات متحده برای برپایی کشور جدید، نسل سرخ پوستان که صاحبان اصلی این سرزمین بودند را از بین بردند و هیچگاه تا به امروز حقی ولو اندک برای زندگی آنان قایل نبوده اند. قسمت دوازدهم این مطلب ا
سربازان سفید پوست بعد از شکنجه سرخ پوست پیر تصمیم گرفتند او را بکشند. برخی دیگر پیشنهاد کردند او را به خورد سگها بدهند اما سربازان دیگری که کمی میانه روتر بودند نظرشان را بر دیگران تحمیل کردند... بررسی تاریخ آمریکا و ماهیت بنیانگذاران آن نشان میدهد که پدران ایالات متحده برای برپایی کشور جدید، نسل سرخ پوستان که صاحبان اصلی این سرزمین بودند را از بین بردند و هیچگاه تا به امروز حقی ولو اندک برای زندگی آنان قایل نبوده اند. قسمت دوازدهم این مطلب از نظر خوانندگان گذشت و هم اینک قسمت سیزدهم آن تقدیم می گردد: *جشن کباب پزی آمریکایی ها «دانیال السبرگ» نویسنده آمریکایی می گوید: «آمریکاییها در هر گامی که در این مسیر فزون طلبانه برداشتند در رفتارشان «هرگز از روند و شیوه نژاد پرستانه و خونین پیشین دست برنداشتند». «هیرمن ملومیل» نویسنده کتاب نهنگ در این باره گفته است که متافیزیک نفرت و حقارت از سرخ پوستان، سراسر وجود آمریکایی ها را فراگرفته و در فکر و هوش آنان ریشه دوانده است. به طور تاکید حق «قربانی کردن دیگران» از این اندیشهها و تمایلات نادرست نشات گرفته است. بنابراین آمریکا با قربانی شدن دیگران زنده است و ما از راه جستجو و شناخت منابع آیینهای ویژه قربانی کردن دیگران میتوانیم به انگیزه جنگ افروزیها و روابط نابرابر بین المللی این کشور را بشناسیم.» هنگامی که قدیسان سفید پوست روز پنجم ژوئن سال 1637 به مناطق سرخ وست نشین قوم پیکو یورش بردند و پیکرهای آنان را به آتش سرخ کردند اعتراف کردند که جشن کباب پزی باریکیو بر پا کردهاند و از این آیین لذت بردهاند. در همان سال پس از کشتار مایپول، ویلیام برادفور فرمانده منطقه و همه قدیسان تا مرز مستی و بیشعوری مشروب الکی مصرف کردند. آنان چند شبانه روز جشن رقص و پایکوبی بر پا کردند و با زنان سرخ پوست همبستر شدند که آخرین معاشرت در حیات این زنان تیر بخت بود. *سه راه پیشنهادی سربازان آمریکایی برای کشتن سرخ پوست مسن با آغاز نیمه قرن هفدهم میلادی شکار سرخ پوست به شکل یکی از لذت بخش ترین ورزشهای سرگرم کننده سفید پوستان در نئوانگلاند درآمد. به محض اینکه یکی از این سرخ پوستان وحشی را دستگیر میکردند پیکر او را تکه تکه کرده و به خورد سگهای خود میدادند. سفید پوستان سالانه با این شیوه به جان هزاران سرخ پوست سرگرم میشدند، این سرگرمی به یکی از بازیهای مردمی منطقه نئوانگلاند در آمریکا تبدیل شده بود. «جان ایستون» داستان شکار و قربانی شدن یک سرخ پوست مسن را که توان راه رفتن نداشت چنین شرح داده است: «سربازان سفید پوست به مدت یکساعت با شکنجه این سرخ پوست مسن ناتوان لذت بردند. برخی سربازان سپس تصمیم گرفتند او را بکشند، برخی دیگر پیشنهاد کردند او را به خورد سگها بدهند، اما سربازان دیگری که کمی میانه روتر بودند نظرشان را بر دیگران تحمیل کرده و با سربریدن این سرخ پوست به جان او پایان دادند.» *عناوین سربازان آمریکایی به مردم دیگر کشورها در سال 1968 نظامیان آمریکای به شبه جزیره «باتنگن» در ویتنام یورش بردند و روستاهای آن را به آتش کشیدند و به تعقیب و شکار انبوه ویتنامیهای فراری پرداختند. یکی از سربازان آمریکایی که در این حمله شرکت داشت این صحنه را چنین بازگو کرده است: «وقت خوشی را گذراندیم! آنجا لذت بردیم». در فوریه سال 1991 هواپیماهای نظامی آمریکا نیز ستونهای سربازان عراقی در حال عقب نشینی از کویت به بصره را زیر رگبار گلوله قرار دادند، و یا به راکت بستند. در پیامی که خلبانی به ناو هواپیمابر Ranger Uss مخابر کرد آمده است: «وقتمان را صرف شکار بوقلمومن کردیم» خلبان دیگری گفت: «بسیار لذت بردم! شکار عراقیها به صید ماهی از بشکه شباهت داشت» «سیاتل» یکی از رهبران اقوام سرخ پوست در سال 1854 چه گویا گفته است: «اقوام و قبایل گوناگونی پی در پی نابود میشوند، امتی مثل مورچه دریا محو میشوند و به امتهای نابود شده میپیوندد» * آیین جا بجایی باقی مانده پیکر «گنجشک گم گشته» از لس آنجلس به زادگاهش در بهار سال 1991 یکی از دوستانم از اعضاء «جنبش سرخ پوستان» آمریکا برای من کارت دعوت فرستاد تا در آیین جا به جایی باقی مانده پیکر «گنجشک گم گشته» از لس آنجلس به زادگاهش در داکوتای جنوبی شرکت کنم. این آیین به مناسبت صدمین سال کشتار «ونددنی» برگزار شد. دوستم همراه کارت دعوت، عکس دختر سرخ پوست قد بلند با موهای سیاهی که لباس سنتی بر تن داشت را برای من فرستاد بود. این عکس مات، هر ببیننده را به یاد معشوقهها و هنر پیشههای فیلمهای بی صدای چارلی چاپلین میانداخت. روی عکس این جمله کوتاه که زبان حال همه سرخپوستان است به چشم میخورد: «در یک نبرد فاجعه آمیز خانوادهاش را از دست داد، در این جامعه متعصب، فرهنگ قوم خود را از دست داد، راهش را گم کرده و اکنون برای زنده ماندن، مبارزه میکند». *دختر یکسالهای که میکوشید از پستان یخ زده مادرش شیر بمکد این دختر در سن یک سالگی بود که روز شوم 29 دسامبر سال 1890، تقدیر و سرنوشت او و خانوادهاش را به منطقه سرخ پوست نشین لاکوتا هدایت کرد و در همان روز فاجعه قتل عام «ونددنی» روی داد. مادر گنجشک گم گشته در آن روز همراه صدها مادر و کودک سرخ پوست کشته شد. مادر در حال احتضار کودک خود را در آغوش داشت و به سختی خود را روی برفها کشاند و در کنار رودخانهای نزدیک پنهان شد. چهار روز بعد پزشکی به نام «شارل ایستمن» یا اوهی ایسا که رگ سرخ پوستی داشت این کشتار را شناسایی و این دختر یکساله را در حالی پیدا کرد که میکوشید از پستان یخ زده مادرش شیر بمکد. *دختری که هیچ کس به او رحم نکرد در این حال آمریکاییها هم به حال این کودک رحم نکردند و به او یورش بردند تا او را به نشانه رهایی معجزه آسا، که از این کشتار جان سالم به در برده به عنوان یادگاری به دختر خواندگی بگیرند، و از او نگهداری کنند. سرنوشت و شانس این دختر یک ساله به خانه ژنرال «لئونارد کولبی» و همسرش کلارا افتاد. بی تردید هیچ یک از سفید پوستان نام این کودک را نمیشناختند، نام او همراه پیکر مادرش زیر برفهای «ونددنی» دفن شد. به همین خاطر نام «زینتکا لونونی» را برای او انتخاب کردند، این نام به زبان سرخپوستان لاکوتا «گنجشک گم گشته» را معنی میدهد. از زمانی که «زینتکا» چشمانش را باز کرد و خود را شناخت و در جامعهای غرق در نژاد پرستی یافت و در آن مانند بیگانگان زندگی کرد. در آن جامعه هیچ کسی به او رحم نمیکرد، به استثنای کلارا که او را دوست داشت و با مهربانی با او رفتار میکرد. *رنجهایی که جان «زینتکا» را گرفت هنگامی که «زینتکا» به سن بلوغ رسید همه زنبرها(نژادپرستان) اطراف او و در پیشاپیش آنان «ژنرال لئونارد» پیوسته او را نیش میزدند. ژنرال مزبور همسرش را رها کرد و با این پیشخدمت خانه معاشرت میکرد. این رفتارهای ناجوانمردانه سبب شد که «زینتکا» سه بار از خانه فرار کند. یک بار به گورستان ونددنی پناه برد و خود را به خاک آن آغشته کرد. هنگامی که این گنجشک گم گشته به سن 17 سالگی رسید او را دوباره به خدمت ژنرال یاد شده و همسر جدیدش در نبراسکا فرستادند. این ژنرال هر کاری که از دستش ساخته بود بر سر این دختر بی دفاع و بی پناه آورد، هنگامی که باردار شد او را به پرورشگاه کودکان بی سرپرست انداخت تا چند ماه بعد یک نوزاد مرده وضع حمل کند. زنینتکا پس از گذشت یکسال با مردی ازدواج کرد که دچار بیماری سفلیس بود. در آن زمان دانش پزشکی هنوز دارویی برای درمان آن کشف نکرده بود. زینتکا از همسر بیمارش، تهیدستی و نیش زنبورها سفید پوست رنجهای فراوان کشید تا اینکه در سن 29 سالگی در گذشت. در ماه ژونیه سال 1991 استخوانهای گنجشگ گم گشته از زیر خاک در لس آنجلس بیرون آورده شد و دوباره نزدیک گورستان قربانیان «ونددنی به خاک سپرده شد. *عکس مادران سربریده ویتنامی مرا یاد مادران بیسر سرخ پوست انداخت در کتاب با رویاها هم نوا شو، لایم دیر حکیم قوم سرخ پوست سو نوشته است: «تصاویر قتل عامها و کشتارهای روستاهای سونگ و می لای، در ویتنام را دیدهام عکس مادران سربریده را که نوزادان خود را در آغوش داشتند دیدهام. این عکسها مرا به یاد داستان سرایی های پدر بزرگم«گود فوکس» (روباه نیک صفت) انداخت. او داستان مادر سربریدهای روی برفهای ونددنی که کودکش را در آغوش گرفته بود برایم بازگو کرد. این تصاویر نماد یک صحنه است، هیچ چیز تغییر نکرده است، جز مکان رویداد، تنها تفاوت عکسهای دیروز و امروز این است که پستان مادران سربیده ونددنی یخزده بود در حالی که پستان مادران ویتنام که در حال شیر دادن سربریده شدند گرم و تازه بود». *تحقیقات زیست شناس مشهور جهان درباره زیانهای گسترش فرهنگ آمریکایی در شرق آسیا زیست شناس مشهور جهان، توسط انجمن علوم کاربردی آمریکا به منطقه هندوچین اعزام شد تا زیانهای جانبی گسترش فرهنگ و تمدن آمریکایی را روی ملتهای شرق آسیا ارزیابی کند. وی پس از بازگشت از ویتنام مشاهدات خود از ویرانیهای دامنه دار، پاکسازی نژادی، هموار شدن زمینها از درخت و گیاه محصولات کشاورزی و بوجود آمدن دهها میلیون گودالهای آتشفشانی بر اثر فرود انواع بمبهای سنگین وزن بویژه بمب چابک و جهش دار را بازگو کرد. در حقیقت این بمبها در همسنجی با بمبهایی که بر سر مردم یوگسلاوی، افغانستان و عراق فرو ریخت مانند کارد آشپزخانه است و بمبهایی که برای جنگهای آینده ساخته و تدارک دیده شده است، به مراتب هولناکتر است. روزنامه واشنگتن پست در شماره روز 28 دسامبر سال 1970 فرازهایی از مشاهدات و یادداشتهای این دانشمند زیست شناس را منتشر کرد که در آن آمده است: «بمباران هندوچین و شخم زدن این سرزمین با بمبهای گوناگون نماد تازهای از شیوه از بین بردن میلیونها گاومیش در مناطق غرب آمریکاست. برنامههایی که در هندوچین به مورد اجراء گذاشته شد تاثیر و ویرانگری بر محیط زیست انواع موجودات داشته است. تاثیر آن به مراتب بدتر از نابود محیط زیست در غرب آمریکا و از بین بردن سرخ پوستان بوده است.» *اسطورهای به پاکی و سفیدی دندان سگ شکاری و درخشانی قمههایش مناطق غرب آمریکا صحنههای ویرانگر مشابهی توسط یک قاتل حرفهای به نام «کیت کارسون» شاهد بوده است. کارسون یک قرن پیش از ورود تمدن آمریکایی به سرزمینهای گمنام و ناشناخته هندوچین زندگیش را به عنوان شکارچی پوست سر سرخپوستان آغاز کرد و از این راه به اسطوره فزون طلبانه آمریکاییها به سوی مناطق سرخ پوست نشین غرب این کشور تبدیل شد. در این اسطوره آمده است، «کارسون» انسانی پاک صفت به «پاکی و سفیدی دندان سگهای شکاری و درخشان به درخشندگی شمشیرها و قمههای دراز و تیز او» بود. امروزه به نام و یاد او آیینهای بزرگداشت و جشنوارهها بر پا میگردد. با وجودی که «کیت کارسون» بیسواد بود او را به سمت کمیسر امور سرخ پوستان منصوب کردند تا با استفاده از قمه و دشنه و همه گونه سلاحی که آن روز رایج و فراهم بود به جان سرخ پوستان قوم «ناواهو» بیفتد و آنان را قتل عام کند و خانهها، کشتزارها، دامها و انبارهای آذوقه آنان را به آتش بکشد تا سرخ پوستان از راه این جنگ اقتصادی ناچار به تسلیم شوند و به نابودی خود تن دهند.
گزارش
نام منبع: خبرگزاری فارس
شماره مطلب: 14839
دفعات دیده شده: ۱۲۳۴ | آخرین مشاهده: ۱۲ ساعت پیش