-
آمریکا ؛ هزینه توهم امپراتوری
دوشنبه ۱ شهریور ۱۳۸۹ ساعت ۲۰:۳۲
اشاره: مقاله پیش رو به قلم «جاشوا پرینگل» به سیاست های جنگ طلبانه آمریکا و هزینه های سرسام آور این سیاست ها و در نهایت سنگینی بار هزینه های جنگ بر دوش مردم و اقتصاد آمریکا می پردازد. روشی که می توان مردم آمریکا را فریفت، و آگاهی و بهره برداری گردانندگان این کشور از این روش، از جمله دیگر مواردی است که در این یادداشت به آن پرداخته شده است. نویسنده در نهایت راه نجات اقتصاد و جامعه آمریکا را، کاهش هزینه های تریلیون دلاری جنگ و برچیده شدن صدها پایگاه
اشاره: مقاله پیش رو به قلم «جاشوا پرینگل» به سیاست های جنگ طلبانه آمریکا و هزینه های سرسام آور این سیاست ها و در نهایت سنگینی بار هزینه های جنگ بر دوش مردم و اقتصاد آمریکا می پردازد. روشی که می توان مردم آمریکا را فریفت، و آگاهی و بهره برداری گردانندگان این کشور از این روش، از جمله دیگر مواردی است که در این یادداشت به آن پرداخته شده است. نویسنده در نهایت راه نجات اقتصاد و جامعه آمریکا را، کاهش هزینه های تریلیون دلاری جنگ و برچیده شدن صدها پایگاه نظامی این کشور در دنیا و در نهایت بازگرداندن سربازانی می داند که در جایی که به آن تعلق ندارند کشته می شوند. ترجمه کامل این مقاله پیش روی شماست. سرویس خارجی کیهان طبق گزارش کنگره آمریکا، کسری بودجه این کشور به خطوط قرمز نزدیک می شود. در 18ماه گذشته کسری بودجه این فدرال از 5/5تریلیون دلار به 6/8تریلیون دلار افزایش داشته است. کمیسیون ملی ریاست جمهوری آمریکا در بخش مسئولیت های مالی و اصلاحی برای کاستن از فشار این کسری، پیشنهاد حذف قسمتی از بودجه بخش های امنیتی و مراقبت های پزشکی راارائه کرده است. «جان بوهنر»، رهبر جمهوریخواهان حتی پا را فراتر نهاده و پیشنهاد افزایش سن معمولی بازنشستگی به 70سال را ارائه کرده و در این بین بر کاهش نیافتن هزینه های جنگ نیز تأکید ورزیده است. بودجه وزارت دفاع آمریکا (DoD) حدود 700میلیارد دلار است. اگر هزینه های جانبی را نیز لحاظ کنیم، این بودجه به رقمی بالغ بر یک تریلیون دلار می رسد. بیش از نیمی از این مبلغ صرف تجهیزات جنگی می شود. از طرفی هرگز اجازه حسابرسی از بودجه وزارت دفاع و بسیاری از هزینه های مربوط به جنگ عراق و افغانستان داده نمی شود. (کوین زییس- اوپن نیوز) در سال 2008 بود که اداره دولتی ذیحسابی آمریکا متوجه هزینه های بسیار کلان 95سیستم اصلی جنگ افزاری شد؛ هزینه های این بخش بسیار فراتر از میزان تعیین شده یعنی رقمی بالغ بر 295 میلیارد دلار را به خود اختصاص داده بود. اگر کشور دچار کسری شدید بودجه است، اگر کمیسیون آقای اوباما به دنبال کاهش هزینه هاست، بهتر است از همین بخش های نظامی آغاز کند. هزینه نگهداری یک ساله یک سرباز در افغانستان رقمی بالغ بر یک میلیون دلار برآورد می شود و ما در حال حاضر بیش از 100هزار سرباز در این کشور (افغانستان) داریم. به این موضوع نیز توجه داشت باشید که هزینه لازم برای نگهداری این تعداد نیرو از محل وام تأمین می شود. اکنون این سؤال مطرح می شود که ما در افغانستان چه می کنیم؟ ژنرال «مک کریستال»- یکی از با حرارت ترین مقامات طرفدار ماموریت های بلند مدت- پیش از اخراج، با چه اشتیاق فراوانی به افغانستان عزیمت کرد!؟ چه چیزی این اشتیاق را از او گرفت؟! قطعا کسب موفقیت است که باعث وجود شوق در شخص می شود. در حال حاضر شمار زخمی های نظامیان غربی در افغانستان به رکورد تازه ای رسیده است. بیش از 325 سرباز خارجی در سال جاری و تا به امروز (چهارم ژوئیه 2010)، در این کشور کشته شده اند و استقرار یک دولت مردمی و مناسب نیز تبدیل به آرزویی دست نیافتنی شده است. استراتژی ضدشورش که توسط ژنرال «مک کریستال» آغاز و از سوی «دیوید پترائوس» دنبال می شود، مستلزم جنگی طولانی است که احتمالا ده ها سال به طول می انجامد؛ تا بدین ترتیب شاید احترامی که آمریکا به دنبالش است حاصل شود؛ براساس آن چه «مایکل هاستینگز» در نشریه «رولینگ استون» نوشته، تنها دستاورد صرف هزینه صدها میلیارد دلاری در پنجمین کشور فقیر دنیا (افغانستان)، تبدیل شدن مردم این کشور به دشمنان پر بغض و کینه علیه نظامیان آمریکایی بود و بس. از زمان اشغال افغانستان توسط نیروهای تحت رهبری آمریکا در سال 2001 تاکنون بیش از 33هزار غیرنظامی افغان قتل عام شده اند. به قول مک کریستال «با کشتن یک نفر در افغانستان، 10دشمن تازه روییده می شود.» به جای ساختن افغانستان یا همکاری با «حامد کرزای»، رئیس جمهوری که همزمان در حال معامله با طالبان است، توجه و پول ما باید صرف کشور خودمان شود. «مارک ساجمن»، افسر موردی سازمان جاسوسی آمریکا نیز چندی پیش در این باره گفت: «افغانستان جزو اولویت های حیاتی ما نیست. در افغانستان چیزی برای ما وجود ندارد.» چندی پیش در مجلس نمایندگان بر سر یک لایحه 80 میلیارد دلاری جنگ (از جمله یک متمم 33 میلیارد دلاری برای افغانستان) جنجال فراوانی بر پا شد و تلاش نمایندگان متنفذ برای افزودن یک متمم 20 میلیارد دلاری برای هزینه های داخلی بر میزان این جنجال افزود: «نانسی پلوسی»، رئیس مجلس نمایندگان در گفت وگو با «هافینگتون پست» گفت: «نمی توان یک طرح داخلی تصویب کرد که به تنهایی نیمی از بودجه دفاعی ما را تشکیل دهد.» «پلوسی» یکی از 162 نماینده مجلسی (از جمله 9 نماینده جمهوریخواه) است که چندی پیش به تعیین جدول زمانبندی برای عقب نشینی از افغانستان رای مثبت داد تا بدین ترتیب فشارها به اوباما برای آغاز استراتژی خروج تا زمان تعیین شده برای عقب نشینی کامل، یعنی ژوئیه 2011 افزایش یابد. اما اوباما همچنان فشارها را با اعلام اینکه عقب نشینی عواقب سوء زیادی خواهد داشت افزایش داده و تاکید می کند که تمرکز او بر روی کسب اطمینان از تکمیل ماموریتشان در افغانستان است. توجه داشته باشید اوباما با ظرافتی خاص از به کار بردن کلماتی چون «پیروزی» امتناع می ورزد، چرا که خوب می داند یافتن چنین واژه ای در افغانستان ممکن نیست. «سلسته وارد» تحلیلگر ارشد امور نظامی در موسسه RAND در این باره می گوید: «آنها (دولت اوباما) در تلاشند حتی افکار و تصورات را نیز به میل خود تغییر دهند چرا که ... خود می دانند اعلام پیروزی را کسی باور نخواهد کرد. ژنرال« بیل میوایل» از مقامات ارتش آمریکا نیز در این باره می گوید «اوضاع جاری نشان می دهد هیچ پیروزی در کار نیست.» «اوباما» به خوبی از هزینه های سرسام آور این جنگ آگاه است؛ او از میزان موفقیت و مدت زمان احتمالی این جنگ نیز آگاه است؛ اما به نظر می رسد همچنان قصد تعظیم در مقابل خواسته ژنرال های خود را دارد. سال گذشته وقتی ژنرال «مک کریستال» خواستار اعزام 40 هزار نیروی جدید به افغانستان شد، اوباما دستور اعزام 30 هزار نفر را صادر کرد؛ احتمالا به خاطر اینکه نمی خواست در حیطه امنیت ملی، انسان ضعیفی جلوه کند. به نظر می رسد مخالفان ادامه جنگ در هر پست و مقامی که باشند - مثل «جو بایدن» معاون رئیس جمهور - نسبت به یک ژنرال چهارستاره نزدیک به اوباما، نفوذ کمتری دارند. وقتی ژنرال «مک کریستال» در گفت وگو با مجله «رولینگ استون» زبان به شکایت از دولت اوباما گشود، در واقع خود بهانه لازم به رئیس جمهور برای اخراجش را داد؛ اوباما نیز خیلی زود «ژنرال پترائوس» را جانشین وی کرد. قطعا «پترائوس» نیز برای پیمودن راه و روش «کریستال» در افغانستان، تحت فشار خواهد بود. این حرکت (اخراج کریستال) از لحاظ سیاسی نیز فوایدی برای واشنگتن داشت، چرا که معروف بود پترائوس در عراق موفق عمل کرده لذا می تواند این تجربه موفقیت آمیز را به عراق منتقل کند. از سوی دیگر، این اقدام فرصتی را به وجود آورد تا پنتاگون طرح عقب نشینی ژوئیه 2011 را به روش همیشگی خود یعنی بسیار آرام به اجرا درآورد. البته هیچ عقب نشینی واقعی وجود ندارد. «جو کلین» در مجله تایم و در مورد این عقب نشینی می نویسد: «پترائوس، مک کریستال و آدمیرال مایک مولن»، رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا، با این طرح موافقند چرا که این طرح اصلا برای انجام عقب نشینی نیست؛ اصلا اراده ای برای عقب نشینی از مناطق اصلی افغانستان مانند مناطقی در جنوب و شرق وجود ندارد. برنامه اصلی این است که اگر اوضاع بر وفق مراد بود، برخی نیروها سال ها در افغانستان بمانند و رفته رفته از تعداد این نیروها کاسته شود و کار مبارزه با شورشیان نیز به آرامی ادامه یابد. کجای این کار عقب نشینی است؟» به قول «لس گلب»، رئیس بازنشسته شورای روابط خارجی آمریکا اوضاع بر وفق مراد باشد یا نباشد، بازی آنها همچنین ادامه خواهد داشت. در واقع برنامه اصلی آنها این است که «اگر اوضاع به خوبی پیش رفت، ما عقب نشینی نخواهیم کرد چرا که سیاست ما ایجاب نمی کند که عقب نشینی کنیم و اگر هم اوضاع به خوبی پیش نرفت، ما هم نیروهای اضافی به منطقه اعزام نخواهیم کرد.» بسیاری از طرفداران اوباما، به حق می پرسند، پس قول تغییر و امید اوباما چه شد؟ درست مثل بحران خانمان برانداز نفتی BP، ما نظاره گر سیاست های ویرانگری هستیم که از زمان جرج بوش به جا مانده است. سربازان آمریکایی درجایی کشته می شوند که به آن تعلق ندارند. پس از اینکه اوباما به قدرت رسید، سخنان وی در قاهره این امید واهی را داد که او خواهد توانست با استفاده از «قدرت نرم»، آمریکا را به جایگاه خود بازگرداند؛ اما طبق اظهارات «پیتر بینارت» که چندی پیش در مجله تایم به چاپ رسید، «همیشه فریب مردم آمریکا از سوی شخصی در اتاق بیضی شکل کاخ سفید کمتر صورت گرفته تا از جانب ارائه مدل سیاسی و اقتصادی. به عبارتی آمریکایی ها با ارائه مدل های سیاسی و اقتصادی، بیشتر فریب می خورند. از جمله این اظهارات فریبنده می توان به سخنان «رابرت گیتس» وزیر دفاع آمریکا اشاره کرد که گفته بود: «ایالات متحده به همان اندازه که در امور نظامی قدرتمند است، در امور اقتصادی و مالی هم قوی است!» اوباما نیز بیشتر شعارهای انتخاباتی خود را در چارچوب همین روش ارائه کرد، مردم را فریفت و نتیجه هم گرفت.آمریکا هرگز نمی تواند با نظامی گری تبدیل به یک الگوی جهانی شود؛ ما زمانی می توانیم در جهان احترام کسب کرده و مدعی صدور دموکراسی به جهانیان باشیم که پایگاه های نظامی خود را که در سرتاسر دنیا پراکنده اند تعطیل کنیم و هزینه هایی را که صرف راه اندازی این پایگاه ها می شود، صرف بازسازی کشور خود کنیم. پرواضح است بخش هایی از جامعه آمریکا همچون وال استریت (بورس آمریکا) همچون بدن انسان که به خون نیاز دارد تا ادامه حیات دهد، به پول هایی نیاز دارد که صرف جنگ می شود. روش فعلی اداره ایالات متحده آمریکا به خانواده ای می ماند که پدر آن خانواده بیش از درآمد خود خرج می کند و اگر اشتباه وی گوشزد شود، بدون توجه به سایر اعضای خانواده و سرنوشتی که در انتظار آنهاست، به «قایق بزرگی» که خریده می پردازد. قایق بزرگ آمریکا، همان توهم امپراتوری است. بیش از نیم میلیون نفر از سربازان ما در اقصی نقاط دنیا پراکنده اند. این همان قایق بزرگ اوباماست. ما حتی بیش از مجموع 15قدرت نظامی دنیا هزینه های تسلیحاتی داریم. بیایید نیمی از این هزینه ها را کاهش دهیم. مطمئن باشید هیچ کس به ما حمله نخواهد کرد.منبع: world press مترجم: جعفر بلوری
مقاله
نام منبع: روزنامه کیهان - دوشنبه اول شهریور 1389- شماره 19724
شماره مطلب: 14328
دفعات دیده شده: ۲۵۷۱ | آخرین مشاهده: ۱ هفته پیش