Sorry! your web browser is not supported;

Please use last version of the modern browsers:

متاسفانه، مروگر شما خیلی قدیمی است و توسط این سایت پشتیبانی نمی‌شود؛

لطفا از جدیدترین نسخه مرورگرهای مدرن استفاده کنید:

للأسف ، متصفحك قديم جدًا ولا يدعمه هذا الموقع ؛

الرجاء استخدام أحدث إصدار من المتصفحات الحديثة:



Chrome 96+ | Firefox 96+
عملیات روانی
  • یک روزنامه‌نگار آمریکایی تشریح کرد: اخراج از دانشگاه، فروپاشی خانواده و مرگ برای تحقیق درباره هولوکاست
    جمعه ۲۹ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۲۳:۴۵

    یک روزنامه‌نگار آمریکایی با بررسی فعالیت‌ها و تحقیقات یک مورخ لهستانی درباره هولوکاست، اخراج از دانشگاه محل تدریس، فروپاشی خانواده و مرگی دلخراش را مزد صهیونیست‌ها در ازای نتایج تحقیقات این مورخ معرفی کرد. "جی.پی بلینگر " (JP Bellinger) نویسنده آمریکایی با نوشتن مقاله‌ای در وبلاگ خود با بررسی زندگی و مرگ یک مورخ لهستانی منکر هولوکاست، قتل وی را به موساد نسبت داد و از حقیقت گفته‌های وی دفاع کرد. وی مقاله خود را با یک پرسش آغاز کرد: "چه چیزی ارزش

    یک روزنامه‌نگار آمریکایی با بررسی فعالیت‌ها و تحقیقات یک مورخ لهستانی درباره هولوکاست، اخراج از دانشگاه محل تدریس، فروپاشی خانواده و مرگی دلخراش را مزد صهیونیست‌ها در ازای نتایج تحقیقات این مورخ معرفی کرد. "جی.پی بلینگر " (JP Bellinger) نویسنده آمریکایی با نوشتن مقاله‌ای در وبلاگ خود با بررسی زندگی و مرگ یک مورخ لهستانی منکر هولوکاست، قتل وی را به موساد نسبت داد و از حقیقت گفته‌های وی دفاع کرد. وی مقاله خود را با یک پرسش آغاز کرد: "چه چیزی ارزش ذاتی والاتری دارد؟ حفظ نسخه غالب هولوکاست به هر قیمتی یا نجات زندگی یک فرد که تنها جرمش شرکت در یک تحقیق تاریخی برای کشف حقیقت بود؟ " و ادامه داد: روز 11 ژوئن 2010، جسدی به شدت متلاشی شده مابین صندلی‌های یک خودرو پارک شده در یک مرکز فروش واقع در "کارولینکا " (Karolinka) در شهر "اوپول " (Opole) لهستان پیدا شد. جسد به حدی متلاشی شده بود که قابل شناسایی نبود و آزمایش‌های دی.ان.ای هم نتوانست کمکی به شناسایی جسد قربانی نماید. با این حال، اوراق و مدارک کشف شده در خودرو منجر به این شد که پلیس، متوفی را "داریوز راتایزاک " (Dariusz Ratajczak)، استاد تاریخ دانشگاه اوپول شناسایی کند. وی در زمان مرگ 48 سال داشت. اعضای خانواده‌اش هم تایید کردند که متوفی، داریوز راتایزاک بوده است. پس از بازجویی‌های پلیس، چند نفر شاهد عنوان کردند که خودرو به تازگی در آن مکان پارک شده بود. در واقع، راتایزاک مدتی پیش از مرگش، تصمیم به سفری تجاری به هلند گرفته بود و قرار بود در آن جا به عنوان مترجم کار کند. وی ادامه داد: در واقع مشکلات راتایزاک با چاپ ‌کتابچه‌اش با عنوان "مباحث خطرناک " (Dangerous Topics) در ماه مارس سال 1999 آغاز شد. این رساله توسط خود وی و تنها به تعداد 350 نسخه چاپ شده بود ولی به این گفته قدیمی قوت بخشید که "قلم از شمشیر قدرتمندتر است ". مقاله راتایزاک جنجال انتقادآمیزی در میان نویسندگان معاصرش برانگیخت. به دنبال انتشار کتاب، راتایزاک در کمال تعجب به دفاتر سردبیران نشریه "گزتا ویبورکا " (Gazeta Wyborcza) که یک روزنامه برجسته لهستانی است، احضار شد. در آنجا به استهزاء به وی گفتند: ما تو را به خاطر این کتاب و مبحث کوچکی که درباره هولوکاست نوشتی، زیر پا لگدمال می‌کنیم. سردبیر این نشریه حقیقتاً این کار را کرد و گزتا ویبورکا در تلاش برای بدنام کردن راتایزاک، به ایجاد مزاحمت و ارعاب در زندگی و شغل این مرد پرداخت و در این راه، پا را فراتر از غیرقابل تصورترین انتظارات گذاشت. راتایزاک طبق قانون "تکذیب هولوکاست " لهستان که توسط مجلس این کشور تحت فشار لابی یهودیان تصویب شده بود، متهم شد. هر چند که دادگاه سرانجام اتهامات وارد بر وی را مردود اعلام کرد، بدنامی‌ها، دروغ‌ها و برچسب‌هایی که رسانه‌ها به وی نسبت دادند هیچ‌گاه وی را رها نکردند. سایرین هم که تحت تاثیر حملات رسانه‌ها علیه راتایزاک تحریک شده بودند، دست به دست یکدیگر دادند تا او را از سمت تدریس دانشگاهی‌اش برکنار کنند. * سوءظن شدید، عنصر مهم سیاست صهیونیسم این مقاله‌نویس افزود: مدیر موزه آشوویتز، وی را "نازی " خطاب می‌کرد و "مایکل سوبلمن " (Michael Sobelman) سخنگوی سفارت رژیم صهیونیستی در لهستان، علناً تعجب خود را از این مسئله ابراز کرد که "چنین مردی در دانشگاه‌های لهستان کار می‌کند ". "مرکز سایمون ویزنتال " (Simon Wiesenthal Center) هم با پیوستن به گروه مخالفان با تدریس راتایزاک، وی را به ضدیهود بودن متهم کرد که پروفسور، خونسردانه، به این اتهام چنین پاسخ داد: "امروزه، اتهام ضدیهود بودن به سلاحی کاملا بی رحمانه تبدیل شده است که "بنگاه صهیونیسم " (Establishment) بی رحمانه از آن علیه افرادی استفاده می‌کند که مستقلانه فکر می‌کنند و جالب اینجاست که از آن حتی علیه یهودیانی مانند "دکتر اسرائیل شاهاک " (Dr. Israel Shahak) هم بهره می‌گیرند. اگر شخصی، طبق حقیقت، از ماهیت تقریباً نژادپرست رژیم صهیونیستی چیزی بنویسد، ضدیهود نامیده می‌شود. اگر کسی به سایمون ویزنتال و اشتباهاتش در گذشته اشاره‌ای کند یا به خاطر گزتا ویبورکا، خشم آقای "آدام میشنیک " (Adam Michnik) را برانگیزد، ضدیهود نامیده می‌شود. اگر کسی چند کلمه حقیقت درباره "وایزل‌ها " (Wiesels)، "کوزینسکی‌ها " (Kosinskis) یا سایر دروغگوهای استرالیایی ضد لهستانی که اصل و نصب یهودی دارند، بنویسد، ضدیهود نامیده می‌شود و این مسئله همینطور ادامه دارد. این سوءظن شدید بیمارگونه، در واقع، عنصری مهم از صحت سیاسی صهیونیسم است. " بلینگر ادامه داد: راتایزاک، مبهوت و حیران از این درنده‌خویی و همینطور ادامه حملات و توهین‌ها علیه وی، عنوان کرد: "آنچه بیش از هر چیز دیگری مرا آزار می‌دهد این است که من خود را در میان جمع کثیری از مورخان می‌بینم که از فعالیت آنها ممانعت به عمل می‌آید. لطفاً به این مسئله توجه کنید: از 45 سال قبل تاکنون، تعداد یهودیان کشته شده در اردوگاه "آشوویتز-بیرکناو " (Auschwitz-Birkenau) از شش میلیون نفر به یک میلیون نفر کاهش پیدا کرده است. این آمار، اطلاعات رسمی است. حقیقت این است که اگر آنها حتی یک نفر را کشته باشند، این یک تراژدی است ولی چگونه است که بعضی مورخان می‌توانند به طور مشروع شمار کشته‌شدگان هولوکاست زیر سوال ببرند ولی بقیه نمی‌توانند؟ چگونه است که برخی می‌توانند تعداد شش میلیون نفر را به کمتر از یک میلیون کاهش دهند و هیچ اتفاق بدی برای آنها نمی‌افتد؟ چگونه است که برخی اجازه ندارند این موضوع را مورد بررسی قرار دهند، هر چند که اشتباه می‌کنند ولی سایر مورخان اجازه چنین کاری را دارند؟ " طبق این مقاله، راتایزاک که به اتهام تکذیب هولوکاست از سمت خود به عنوان مدرس دانشگاه اوپول برکنار شده بود، مجبور شد به عنوان یک کارگر سطح پایین به کار مشغول شود. پیش از برکناری، راتایزاک با یک بی احترامی دیگر نیز روبه‌رو شد و آن، دریافت این دستور بود که به خاطر زیر سوال بردن هر جنبه‌ای از هولوکاست تحت درمان روانی قرار گیرد. یکی از همکارانش به وی نصیحت کرد که تنها گزینه ممکن برای وی، ترک اوپول و تغییر هویتش است. سیل توهین‌ها و تهمت‌ها آن‌قدر غیر قابل تحمل شد که همسرش از وی روی گرداند و زندگی مشترکش از هم پاشید و این استاد دانشگاه مشهور به دامن فقر و تنگدستی افتاد. هر جا که وی درخواست کار می‌داد، کارفرمایان آنجا تماس‌های تلفنی از سوی روزنامه‌نگاران تندرو دریافت می‌کردند که به آنها اطلاع می‌داد متقاضی، منکر هولوکاست است و استخدام وی، برای کار آنها مشکل‌ساز خواهد شد. این تذکرات کافی بود تا کارفرمایان را متقاعد کند تقاضانامه او را داخل نزدیک‌ترین سطل زباله بیندازند. * آیا حفظ اعتبار دروغین هولوکاست ارزش ذاتی بیشتری نسبت به زندگی یک انسان دارد؟ این وبلاگ‌نویس افزود: داریوز راتایزاک چند هفته پیش از مرگش، به شبحی از خود حقیقی‌اش تبدیل شده بود؛ خانواده، دوستان و همکاران سابقش او را ترک کرده و از وی گریزان بودند. خبر ناراحت‌کننده مرگ راتایزاک، سازمان‌های میهن‌پرست و سنت‌گرای لهستان را شوکه کرد و سخنگویان این سازمان‌ها، بدگویان راتایزاک را به عنوان کسانی که خون مرد بی‌گناهی بر گردن آن‌هاست، مورد انتقاد شدید، قرار دادند. مرگ پروفسور راتایزاک برای آنها، یک دوراهی اخلاقی جدی درپی داشت: آیا زیر سوال بردن هولوکاست، یا تکذیب آن، ارزش ذاتی بیشتری نسبت به زندگی یک انسان دارد؟ وی افزود: از نظر اخلاقی، کدام یک ارزش ذاتی والاتری دارد؟ حفظ نسخه غالب هولوکاست به هر قیمتی یا نجات زندگی یک فرد که تنها جرمش شرکت در یک تحقیق تاریخی برای کشف حقیقت بود؟ آزاردهنده این است که کسانی هستند که حاضرند به هر قیمتی هر نوع تحقیقات مستقلی را که در مورد واقعه تاریخی صورت می‌گیرد که مورخان از آن با نام هولوکاست یاد می‌کنند، خاموش سازند و این حقیقتی است که کسانی آن را به تصویر می‌کشند که از آزار و اذیت عمدی و بدخواهانه مردی حمایت کردند که از حق خدادادی خود برای آزادی تفکر بهره جسته بود. بدگویان راتایزاک که از خبر مرگ وی رنجیده نشدند، حتی از فوت وی خرسند هم شدند که نفرت بی‌حد‌شان از این مرد، به هیچ‌وجه رام‌شدنی نبود. یکی از منتقدان وی از روی استهزاء عنوان کرد که "وی نتوانست بدون همسرش زندگی کند و کاری بهتر از پیشخدمتی رستوران و باربر شبانه پیدا کند. او دروغ می‌گفت و مشکلات روانی داشت. وی هم زندگی‌اش بینوایانه بود و هم مرگش ". این حقیقت دارد که بداقبالی‌های شخصی و مشکلات روانی برای همه مرگی بینوایانه در پی خواهد داشت! وی ادامه داد: علاوه بر این، نکته اصلی این ماجرا عامدانه نادیده گرفته شد، این مرد زمانی با حقوق و مزایای عالی مشغول به کار و به شدت مورد احترام بود و "مشکلات روانی‌اش " تا زمانی که تهمت‌زنان و بدگویان نیش خود را به بدنش فرو نبرده بودند، وجود خارجی نداشت. این تهمت‌ها و بدگویی‌ها، وی را از درجه انسانی خلع و محکوم کرد، در حالی که بدخواهانش خرسند و راضی شدند. بهتر است خوانندگان این مقاله نگاهی اجمالی به نگرش‌های عمیق و در عین حال نابغانه پروفسور راتایزاک بیندازند که می‌توان نمونه آن را در مصاحبه‌ای دید که وی طی آن، ارزیابی خود را از "مورخان از نظر سیاسی محق بنگاه صهیونیسم " بدین صورت ارائه داد: اینها همان کسانی هستند که عامدانه تاریخ را به ابزاری برای منافع سیاسی کنونی نخبگان حاکم که هم از نظر اخلاقی و هم عقلانی در سطح پائینی هستند، تبدیل کرده‌اند. سرانجام آنکه، اینها همان کسانی هستند که تصمیم می‌گیرند کدام حقیقت یا چهره تاریخی را ماندگار کنند و در مورد کدام یک، تا پایان عمر سکوت اختیار کنند. البته آنها این کار را از جنبه سودمندی سیاسی کنونی انجام می‌دهند. در نیمه راه همه حقیقت‌ها، تبلیغات کمین کرده است. این، جنون نیست، بلکه روشی است که منجر به نابودی هوشیاری تاریخی، به جدایی از میراث تاریخی حقیقی لهستان، می‌شود که ملت بدون آن نمی‌تواند، زنده بماند. هر چه باشد، یک ملت از نسل‌های گذشته، حال و آینده شکل می‌گیرد. اگر ما اولین عنصر این سه‌گانه را جدا کنیم، کل این هویت بدون معنی آغاز می‌شود و در این‌جاست که "خلاقیت " تصحیح‌گران سیاسی تاریخ، بر همه چیز مقدم و پیشتاز می‌گردد. اگر حقایق تاریخی وجود دارد که مورد بررسی قرار نگرفته، من آنها را بررسی می‌کنم، چه کسی خوشش بیاید و چه نیاید. اگر مشکلی وجود دارد که نیازمند گزارش یا تفسیر است، من درمورد آن گزارش می‌دهم و آن را تفسیر می‌کنم؛ صرف‌نظر از آنچه که آنها مرا بدان متهم می‌کنند، برای مثال به زیر پا گذاشتن قانون. به همین دلیل من هدف آسانی برای حملات منتقدین هستم. کسانی هم که به سانسورها اهمیتی نمی‌دهند همین‌طور هستند (کسانی که قبلاً کمونیست بودند و حالا از نظر سیاسی محق هستند). خدا را شکر که من از آن مورخ‌هایی نیستم که ضمنی و تلویحی بنویسم. یک مورخ، یک نقش مهم و اساسی دارد که باید ایفا کند و آن هم دستیابی به حقیقت است. در واقع، حقیقت تنها دوست یک مورخ است. مورخ باید بداند که حقیقت، رنگ و لعاب ندارد؛ حقیقت همیشه واضح است و یکتا. * خودکشی، بهانه‌ای برای مرگ پروفسور بلینگر با بیان اینکه علت مرگ راتایزاک، خودکشی اعلام شد، نوشت: با این حال، افراد ظنین، که احتمالاً دستگیری اخیر یکی از آدمکش‌های موساد در لهستان را مدنظر قرار می‌دهند، این سوال را مطرح می‌کنند که چگونه جسدی که در مرحله پیشرفته متلاشی شدن بوده، خودرو خود را به یک پارکینگ عمومی منتقل و در آنجا پارک کرده است؟ پروفسور راتایزاک در مقدمه رساله پیش‌آگاه خود، مباحث خطرناک، چنین اظهارنظر کرده است: "نوشتن درباره روابط لهستانی‌ها و یهودیان کار خطرناکی است به ویژه برای لهستانی‌ها که معتقدند این روابط باید بر پایه حقیقت برقرار شوند. بنابراین ساده است که نویسنده در معرض اتهام ملی‌گرایی، بیگانه‌هراسی و ضدیهودی قرار گیرد. پیامدهای این مسئله هم اغلب حزن‌انگیز است، تحریم اجتماعی (هر کسی دوستانی دارد که مستحق آنهاست) و ورود نامش در فهرست سیاه نژادی و انتشاراتی. در پایان هم، مرگ شغلی ". متاسفانه، همانطور که خود پروفسور هم پیش‌بینی کرده بود، مرگ شغلی وی به نابودی جسمانی‌اش هم انجامید. وی در پایان نوشت: پیش از سرپیچی نابخشودنی‌اش، پروفسور راتایزاک به عنوان یکی از برجسته‌ترین مورخان لهستان شناخته می‌شد و بسیار مورد احترام دانشجویان بود. وی همسر و دو فرزند یتیم از خود به جای گذاشت. مراسم تشیع جنازه وی به طور پنهانی و بدون اطلاع عموم برگزار شد. گفته می‌شود نتایج کالبدشکافی وی که به دستور دادگاه انجام شده، به زودی اعلام می‌شود. بر روی سنگ مزار وی چه می‌توان نوشت؟ داریوز راتایزاک را باید به عنوان قربانی سرنوشتی ظالمانه و بی رحمانه به دست افرادی ظالم و بی رحم به خاطر سپرد که از کتاب وی، مباحث خطرناک، برای زدن میخ بر تابوت مرگش استفاده کردند. در روزی که داریوز راتایزاک از دنیا رفت، آزادی بیان در لهستان هم با وی مرد.



    گزارش
    نام منبع: خبرگزاری فارس
    شماره مطلب: 14302
    دفعات دیده شده: ۱۴۶۶ | آخرین مشاهده: ۳ ساعت پیش