-
وجوه مشترک بسیار میان "سبز "های ایران و "کودتاچی "های هندوراس/"اینگو نیبل "، تحلیلگر مسائل بینالمللی
شنبه ۲۶ دی ۱۳۸۸ ساعت ۱۱:۳۳
یک تحلیلگر برجسته مسائل بینالمللی گفت: سازمان جاسوسی آمریکا(سیا) به همراه همتای اسرائیلیاش موساد برای ضربه زدن به منافع ایران گروهی را که خودشان آن را به نام "فدائیان انقلاب اسلامی " میخوانند تاسیس کردهاند. "اینگو نیبل "، تحلیلگر برجسته مسائل بینالمللی، با انتشار مقالهای در مجله "گهایم "، با اشاره به پیوندهای مستحکم روابط ایران و کشورهای عضو اتحادیه آلبا در آمریکای لاتین، به تشریح برنامههای بیثباتسازی دولت ایالات متحده آمریکا در این ک
یک تحلیلگر برجسته مسائل بینالمللی گفت: سازمان جاسوسی آمریکا(سیا) به همراه همتای اسرائیلیاش موساد برای ضربه زدن به منافع ایران گروهی را که خودشان آن را به نام "فدائیان انقلاب اسلامی " میخوانند تاسیس کردهاند. "اینگو نیبل "، تحلیلگر برجسته مسائل بینالمللی، با انتشار مقالهای در مجله "گهایم "، با اشاره به پیوندهای مستحکم روابط ایران و کشورهای عضو اتحادیه آلبا در آمریکای لاتین، به تشریح برنامههای بیثباتسازی دولت ایالات متحده آمریکا در این کشورها پرداخت. به نوشته این تحلیلگر سیاسی، هنوز 24 ساعت از اعلام پیروزی احمدینژاد در انتخابات ریاست جمهوری ایران نگذشته و اولین تظاهرات مخالفان به جریان نیفتاده بود که لدین در وبلاگ خود نوشت، شایعاتی وجود دارد که پرسنل امنیتی ونزوئلا نیز برای مقابله با تظاهرات شرکت کردهاند. اینگو نیبل در ادامه مینویسد: دریافتکنندگان این پیام هواداران موسوی در ایران بودند و حامیان آن از کشورهای خارجی. این شایعه از یک سو توسط وبلاگنویسان صهیونیست گسترش پیدا کرد و از سوی دیگر راه خود را به سمت تهران، یعنی جایی که تظاهراتکنندگان شعارهای سیاسی ضد ونزوئلایی سر میدادند پیدا کرد. متن کامل مقاله مذکور در ادامه میآید./ کودتای نظامی روز 28 ژوئن سال 2009 در هندوراس که در جریان آن "مانوئل سلایا " رئیسجمهور این کشور از قدرت برکنار شد، پس از شکست طرح "تغییر رژیم " در تهران، دومین تلاش برای اجرای کودتا بود که توسط باراک اوباما، رئیسجمهور جدید آمریکا انجام گرفت. این اولین حمله مستقیم آمریکا و اتحادیه اروپا به "اتحادیه بولیواری برای آمریکای لاتین " (آلبا) است. کشورهای ونزوئلا، کوبا، بولیوی، نیکاراگوئه و اکوادور، هندوراس و چند کشور جزیره کارائیب به اتحادیه آلبا تعلق دارند. پس از آن که سلایا موفق نشد در روز 5 ژوئیه به کشور خود بازگردد، "هوگو چاوز "، رئیسجمهور ونزوئلا، در شبکه تلویزیونی فراملیتی آمریکای لاتین موسوم به "تلهسور " حاضر شده و اعلام کرد: "دولت کودتا در هندوراس توسط امپراطوری یانکیها حمایت میشود. " کودتا در هندوراس برای فرمانده انقلاب بولیواری "آغاز یک حمله " است که هم اکنون در بولیوی نمایان شده است. این فرمانده بازی را با تلاش برای متزلزل ساختن موقعیت "اوو مورالس "، از همپیمانان خود در اتحادیه آلبا آغاز کرد. در ادامه، جریان به این صورت است که بحران سیاسی هندوراس همسو با مسائلی همچون سیاستهای منطقهای و ژئواستراتژیکی منسجم شده است. این بحران نباید به طور جداگانه به عنوان نتیجه یک کودتا مورد نظر قرار بگیرد، بلکه به عکس، باید به عنوان پیشدرآمدی در نظر گرفته شود که با نیروهای مشخصی در آمریکا و اروپا "استعمار طلبی " دولتهای چپگرا در اتحادیه آلبا را به دقت مورد بررسی قرار داده و میخواهد به آنها تجاوز کند. به همین جهت، هندوراس اولین مهره این بازی است که باید سقوط کند تا بقیه کشورهای عضو اتحادیه آلبا را به همراه خود از پا در آورد. از طرفی، چون کشورهای ونزوئلا، کوبا، بولیوی و نیکاراگوئه که از اعضای آلبا هستند روابط سیاسی و اقتصادی خوبی با جمهوری اسلامی ایران دارند، نمی توانند در خصوص پیشرفت در خاورمیانه و نقش اسرائیل در آمریکای لاتین بیتفاوت بمانند. * ایران و ونزوئلا؛ همپیمانان ژئواستراتژیکی دو کشور ونزوئلا و کوبا در سال 2004 اتحادیه آلبا را تاسیس کردند و پیامد آن، برقراری روابط دو جانبه موجود بین این دو کشور در حال حاضر در زمینههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است. کاراکاس با نرخ ویژه به هاوانا نفت ارسال میکرد و در مقابل آن، دانش کوباییها در خصوص تامین تجهیزات پزشکی در محلههای فقیرنشین، از بین بردن بیسوادی و رونق دوباره کشاورزی را به دست میآورد. جهت برقراری روابط دو جانبه، اولین گام برای هر دو کشور این بود که خود را از نفوذ صنعت و اقتصاد اعتباری آمریکای شمالی جدا کنند و نمونهای باشند تا نشان دهند کشورهای آمریکای لاتین و کارائیب چطور میتوانند از یک زیان اساسی که در همه آنها مشترک است رهایی یابند. این زیان، در اولین مرحله به مسائلی چون فقر و کمبود مواد غذایی، بیکاری و بیسوادی، فقدان تکنولوژی و همچنین بدهکاری به کشورهای خارجی مربوط میشود. همسو با این مسائل، تاسیس آلبا همچنین به معنی توسعه نوعی دیوار حفاظتی در برابر سیاست خارجی بود که رهبران انقلابی دو کشور ونزوئلا و کوبا به آن نیاز داشتند تا از طریق آن در برابر هر نوع دخالت آمریکا و اتحادیه اروپا از خود محافظت کنند. در عواقب منطقی این سیاست، از یکسو توسعه آلبا از طریق پذیرش اعضای جدید و انجام اقدامات جانبی همچون توزیع نفت ونزوئلا در پتروکاریبه قرار داشت و از سوی دیگر، سرمایهگذاری بر روی پروژههای مشترک در بانک آلبا. در ژوئن 2009، کشور اکوادور به عنوان جدیدترین عضو در اتحادیه بولیواری وارد شد و همچنین "مائوریسیو فونس "، رئیسجمهور جدید السالوادور، پس از انتخابات اعلام کرد که میخواهد روش نیکاراگوئه و هندوراس، دو کشور واقع در آمریکای مرکزی را دنبال کرده و به آلبا بپیوندد. این مساله موجب شد که در آمریکای مرکزی گروه پیوسته منطقهای آن اتحادیه، به یک جایگزین حقیقی برای الگوی اقتصادی سرمایهداری آمریکا و اتحادیه اروپا تبدیل شود که در 100 سال اخیر هیچ قدرت خاصی نتوانسته بود مشکلات اساسی نام برده شده در آمریکای لاتین را تعدیل کرده و یا از میان بردارد. از آنجایی که دو کشور صاحب قدرت در شمال با شعار سرمایهداریِ "برای خودت هیچ رقیبی ایجاد نکن بلکه او را از خودت جدا کن! " علاقه چندانی نداشتند که تکنولوژیهای خود را با جوامع آمریکایی تقسیم کنند، کشورهای عضو آلبا باید بخشهای دیگر جهان را نیز در نظر میگرفتند که ببینند آیا در آن قسمتها هیچ کشوری آمادگی آن را داشت که به جرات آنها را تحت حمایت خود قرار دهد یا خیر. پس از مدتی آنها متوجه شدند که در کنار روسیه و چین، "محمود احمدینژاد "، رئیسجمهور ایران، نیز علاقمند است به آنها در زمینه انتقال دانش و فناوری کمک کند. دولت تهران به رغم وجود همه تفاوتهای سیاسی، مذهبی و فرهنگی، بر آن شد که درهای خود را به سوی آمریکای لاتین باز کند، زیرا این اقدام امکان آن را برای ایران فراهم میکرد که بر روی سودهای ناشی از قیمت بالای نفت سرمایهگذاری کند و از طرف دیگر، بر تلاش کشورهای غربی برای انزوای این کشور غلبه کند. ایران برای کشورهای آمریکای لاتین یک همپیمان واقعی بوده و هست، زیرا توانسته به رغم وجود تحریمهایی که توسط کشورهای غربی به آن تحمیل شده، فناوری خود را به طور وسیعی مستقل از تولیدات آمریکا و اتحادیه اروپا توسعه دهد. * ایران و ونزوئلا دستهای آمریکا را بستهاند مسئله دیگر، توسعه همکاریهای بین قارهای است که در اولین گام برای این هدف، ونزوئلا و ایران توانستند آمریکا را تحت فشار قرار دهند. این دو کشور و همچنین بقیه کشورهای عضو آلبا طی دهههای پیش چندین بار تجربه کردهاند که واشنگتن هنگامی که منافعش ایجاب کند هیچ منعی از این بابت ندارد که با ابزارهای سیاسی، نظامی و سرویس اطلاعات مخفی خود در امور این کشورها دخالت کند. آمریکا به عنوان بزرگترین مصرفکننده نفت خام در جهان، به همان اندازه به واردات این دو کشور وابسته است. بنابراین وضعیتی تکرار میشود که واشنگتن در سال 2002، زمانی که نئوکانهای "جرج بوش "، رئیسجمهور وقت آمریکا، جنگی خلاف حقوق ملل علیه عراق طراحی کردند، در آن قرار داشت. از آن جایی که کارشناسان امور استراتژیکی در پنتاگون باید تلاش میکردند که مانع از انتقال نفت "صدام حسین " از طریق تنگه هرمز شوند، مجبور بودند که پیش از آغاز جنگ تامین نفت از ونزوئلا را تضمین کنند. بنابراین، میتوان این مساله را از علل شکست کودتای روز 11 آوریل 2002 در ونزوئلا دانست. این کودتا، به دلیل این که مردم چاوز را - که دستگیر شده بود- مطابق قانون اساسی دوباره به سمت خود بازگرداندند، منجر به شکست شد. همین وضعیت هماکنون دوباره تکرار میشود، تنها با این تفاوت که به جای عراق، ایران وارد ماجرا شده است. برای آمریکا این مشکل وجود دارد که نمیتواند به هیچ یک از این دو کشور به طور جداگانه حمله کند (یا به اسرائیل اجازه دهد که ایران را بمباران کند)، چرا که دیگر هیچ نفتی از ونزوئلا یا کشورهای حوزه خلیج فارس به دست نمیآورد. با این پیش زمینه، هر گونه حمله از جانب آمریکا یا اسرائیل به ایران، نوعی حمله به ونزوئلا- و بالعکس- ارزیابی میشود. هر کس که در تحلیل خود، از روابط بین ونزوئلا و ایران چشمپوشی کند، یا معلومات وی در این خصوص بسیار محدود است و یا آگاهانه به عنوان دشمن انقلاب ایرانی و بولیواری فعالیت میکند. * تدابیر اسرائیل برای جلوگیری از گسترش نفوذ ایران در آمریکای لاتین رژیمها در تلآویو به این مساله توجه نمیکنند که چطور ایران از یک سو حضورش را در آمریکای لاتین پی در پی گسترش میدهد و از سوی دیگر موضعگیری قطعی همپیمان خود، چاوز، را در خصوص جنگ تهاجمی صهیونیستها علیه لبنان (2006) و غزه (2009/2008) دریافت میکند. سه سال پیش دیپلماسی اسرائیل در خصوص روابطش با آرژانتین موفق شد در "بازار مشترک جنوب " در آمریکای لاتین (مرکوسور) موقعیت خوبی به دست آورد، در حالی که ونزوئلا هنوز هم درباره پذیرش عضویت کامل این بازار تجاری مردد است و آخرین بار احزاب مخالف راستگرا در پارلمان برزیل مانع از عضویت آن شدند. کشور برزیل به همراه آرژانتین، پاراگوئه و اوروگوئه، مرکوسور را تاسیس کردند. طبق اخباری که در روز 30 می سال 2009 از وزارت خارجه اسرائیل به بیرون درز کرد، "دنی آیالون "، معاون وزیر امور خارجه این رژیم در نظر داشت در نشست سازمان کشورهای آمریکایی (OAS) که قرار بود در روز دوم و سوم ژوئن در هندوراس برگزار شود، با نمایندگان چند کشور آمریکای لاتین ملاقات کند. در ادامه این خبر، اعلام شده بود که آنها در نظر دارند از این طریق از پیشروی ایران جلوگیری کنند. این اطلاعات، بخشی از مبارزه وزارت خارجه تلآویو بود که "آویگدور لیبرمن " اولترا صهیونیست آن را هدایت میکرد. در روز 26 می سال 2009، بسیاری از خبرگزاریهای اروپایی با مراجعه به یک گزارش محرمانه وزارت خارجه اسرائیل گزارش دادند، ونزوئلا و بولیوی از طریق تامین اورانیوم تهران از برنامه هستهای ایران حمایت میکنند. این گزارش، تاکنون صریحترین حمله رژیم صهیونیستی به دو رقیبش در آمریکای لاتین است. تا امروز، اسرائیل این مساله را که "شرکتهای امنیتی محرمانه " توسعه سیاسی منطقه را تحت تاثیر قرار دادهاند پنهان کرده بود.(1) گذشته از این، سفارتخانههای اسرائیل در کشورهای آمریکای مرکزی، به طور مرتب شرکت در سمینارهای آموزشی را برای کارمندان شاغل در شعبههای وزارتخانههای اسرائیل در شهرهای مختلف پیشنهاد میکردند. این واقعیتها ثابت میکند که تلآویو نه تنها ایران، بلکه همپیمانان آلبا را نیز به دقت زیر نظر داشته است. * ونزوئلا در معرض حمله تحریککنندگان و انتقاد شدید آمریکا ونزوئلا و آمریکا در ماه ژوئن دوباره سفیران خود را تعویض کردند در اواسط ماه ژوئیه، بار دیگر تیرگی در روابط دو جانبه آنها را تهدید کرد. از عوامل محرک این تیرگی، مصاحبه "هیلاری کلینتون "، وزیر امور خارجه آمریکا، با شبکه تلویزیونی "گلوبوویژن "، کانال تلویزیونی مخالفان ونزوئلا، بود. کلینتون در خصوص روابط ونزوئلا-ایران اظهار داشت: "من فکر میکنم این موضعگیری سیاسی که کشوری خود را همردیف با رژیمی قرار دهد که تعداد زیادی از مردمش رژیم خود را قبول ندارند، به هیچ عنوان عاقلانه نیست. " وزیر امور خارجه آمریکا درباره انتخاب مجدد چاوز به ریاست جمهوری ونزوئلا نیز اعلام کرد: "آنچه ما امیدواریم در ماههای آینده در ونزوئلا ببینیم، درک این مساله است که تو یک رهبر بسیار قدرتمند باشی و بتوانی عقاید بسیار سختی داشته باشی بدون این که برای به دست آوردن قدرت بیشتر تلاش کنی و منتقدانت را به سکوت واداری "! کلینتون ضمن سخنان خود، به نقش گلوبوویژن به عنوان یک فرستنده تلویزیونی خصوصی که در کودتا علیه چاوز در سال 2002 نقش داشت، اشاره نکرد. وی اما به طور غیر مستقیم جانب کسانی را گرفت که در گلوبوویژن، به خاطر گزارشات نادرست، اخیرا بار دیگر مورد انتقاد رئیسجمهور و هوادارانش قرار گرفتهاند. کلینتون گفت: "من فکر میکنم که در کشور شما همانند کشورهای دیگر، حمایت از مطبوعات باید در مقابل فشارهای متقابل سیاسی وجود داشته باشد. " در کنار این حملات "غیرنظامیان "، ونزوئلا باید همچنین از حملات نظامی نیز میترسید. به همین دلیل، چاوز، رئیسجمهور این کشور، در روز اول ژوئن، شرکت خود در مراسم معرفی رسمی "مائوریسیو فونس " به عنوان رئیس دولت السالوادور را لغو کرد. "نیکلاس مادورو "، وزیر امور خارجه ونزوئلا، در گفتوگو با مطبوعات گفت، مقامات امنیتی متوجه شدند که نمایندگان سیاسی حزب مخالف این کشور قصد داشتند خودروی حامل رئیسجمهور را پیش از شروع پرواز و یا پس از فرود هواپیما در سانسالوادور با گلوله مورد هدف قرار دهند. عاملین احتمالی این توطئه، با افرادی همچون "آلخاندرو پنیا اکسکلوسا "(2) و "لوئیس پوسادا کاریلس "(3)، از نمایندگان سازمان سیا، در تماس بودند. لوئیس پوسادا که در آمریکا زندگی میکند، یک تروریست آمریکایی کوباییتبار است که به اتهام بمبگذاری در یک هواپیمای مسافربری کوبا در هاوانا، قرار بود به کشور اصلیش، کوبا تسلیم شود، اما دولت آمریکا از آن امتناع کرده بود. آلخاندرو پنیا نیز حزب فاشیستی "آرنا " در السالوادور را در طول رقابتهای انتخاباتی هدایت میکرد. خطر این حملات، اعضای انقلاب بولیواری در چند کشور را تهدید میکرد. در روز 8 می سال 2009، یک واحد پلیس نظامی(PM) در کاراکاس، انبار اسلحه وسیعی شامل بسیاری از سلاحهای جنگی را توقیف کرده و 3 شهروند جمهوری دومینیکن و یک فرانسوی را دستگیر کرد. نام این شخص فرانسوی، "لوران فردریک بوکوت "(4)، است که در تیراندازی مهارت خوبی داشت. "طارق الایسامی "، وزیر کشور ونزوئلا، در گفتوگو با مطبوعات گفت: "ما میتوانیم با ارائه مدرک ثابت کنیم که این نوع از سلاحها توسط سازمانهای تروریستی نظامی جهت هدایت اقدامات برای بیثباتسازی حکومتها مورد استفاده قرار میگیرند. " * بولیوی؛ جنگ بیانتها در روز 5 ژوئیه سال 2009، "اوو مورالس "، رئیسجمهور بولیوی، بار دیگر خود را مجبور دید که از "دخالت آشکار " آمریکا در امور داخلی کشور خود انتقاد کند. این بار علت این بود که واشنگتن اظهاراتی در خصوص حذف قانون جدید ضمانت مالی قوه مجریه "لا پاز " برای بولیوی مطرح کرده بود. مورالس پرونده دخالتهای آمریکا در سیاستهای دولت بولیوی را از سال 2006، یعنی از زمان رسیدن وی به ریاست جمهوری این کشور، مورد تجزیه و تحلیل قرار داد و در مقابل، وزارت خارجه آمریکا نیز حذف مزایای مالیاتی و تعرفهای برای بولیوی را در دستور کار قرار داد. بولیوی فقیرترین کشور آمریکای جنوبی است و به حمایتهای مالی کشورهای خارجی وابسته است. این که واشنگتن برای نفوذ در سیاست یک کشور، مزایایی را حذف میکند تنها به این مورد منتهی نمیشود. شبیه این مورد نیز با حمایت اروپاییها در نیکاراگوئه به وقوع پیوست. اینها برای او کافی نبودند. دولت مورالس همچنین باید خود را از توطئههای جنایتکارانه حفظ میکرد. در 22 می سال 2009، دولت بولیوی طبق مصوبه "0138 " تصمیم گرفت که داراییهای اشخاص و شرکتهایی را که "با فعالیتهای تروریستی " در ارتباط هستند، توقیف کند. این مساله توسط "آلوارو گارسیا لینرا "، معاون رئیسجمهور بولیوی، در یک کنفرانس مطبوعاتی مطرح شد. چریکهای سابق توصیف کرده بودند این حکم یک "هشدار " برای کسانی است که "رویای از همپاشی بولیوی را در سر میپرورانند ". لینرا ضمن اظهارات خود به حادثهای که در روز 16 آوریل سال 2009 در سانتاکروز به وقوع پیوست، اشاره کرد. در این واقعه، به دنبال یک درگیری مسلحانه، سه تروریست مظنون اروپایی که حملاتی را علیه رئیسجمهور و دیگر اعضای کابینه بولیوی طراحی کرده بودند، کشته شدند. "هوگو آچه "(5) و "آلخاندرو ملگار "(6)، از عوامل پشت پرده مظنون و سرمایهگذاران این توطئه بودند و مصوبه جدید اولینبار برای این افراد میتوانست مورد استفاده قرار گیرد. این مقررات میتوانست به "کاترین رابسوک "(7)، صاحب شرکتی از سانتاکروز، و "ادواردو گیلارت "(8)، مدیر مسئول شرکت امنیتی آریاس خسارت وارد کند. اما این توطئهها همچنان ادامه داشته و نزدیکتر میشدند تا جائی که حتی برای بستگان و خویشاوندان مورالس نیز اتفاق میافتاد. به طوری که در روز 8 ژوئن 2009، "روفینا مورالس ایما "، عمه 73 سالهی رئیسجمهور بولیوی، هنگامی که برای گرفتن حداقل حقوق بازنشستگیاش که 200 بولیویانو (20 یورو) بود، از خانه خارج شده بود، کشته شده و جنازه به شدت مجروح شده وی پس از دو هفته پیدا شد. مورالس در این خصوص اعلام کرد: "مرگ عمه من بسیار مشکوک است. " وی این مساله را تلاش برای ارعاب شخص خود میبیند. *جنگ جدید اسپانیا علیه کوبا کشور کوبا در میان اتحادیه کشورهای عضو آلبا نه تنها به واسطه سن "رائول کاسترو "، رئیسجمهور انقلابی آن و برادرش "فیدل کاسترو "، نسبت به بقیه کشورهای عضو تمایز دارد، بلکه به دلیل مقاومت در برابر حملات امپریالیستی، تجربههای گوناگونی از مرگ و زندگی به دست آورده که همتایان جوانش آنها را در اختیار ندارند. این آگاهیها، در ترکیب با دانش کوباییها و افراد فعال در این حوزه که در حال حاضر توانستهاند با زیانهای زیادی که آمریکای لاتین را تهدید میکرد به طور موثر مقابله کنند، به این جزیرهی کارائیبی اهمیت ژئواستراتژیکی ویژهای داده است، همانند روسیه که این آگاهیها را قبلا در میان احزاب سوسیالیستیاش در اختیار داشت. زمانی که سیاست داخلی کشور کوبا دچار نوسان شد، تاثیر عمدهای هم بر اتحادیه آلبا گذاشت. با این پیش زمینه، باید به تلاشهای مرکز اطلاعات ملی اسپانیا(CNI) که سرویس اطلاعات مخفی نظامی اسپانیا نیز نام دارد، و در خصوص رهبری کوبا جاسوسی کرده و در آن نفوذ داشت نیز توجه داشت.(9) روزنامه دولتی "الپائیس " مادرید، در روز 28 ژوئن 2009 توصیف کرد که چطور مرکز اطلاعات ملی اسپانیا تلاش میکند درباره "کنرادو هرناندز "، نمایندهی خود، از طریق مردمی که از یک سو در راس حکومت قرار دارند و از سوی دیگر همچون "کارلوس لاهه "، معاون رئیسجمهور کوبا که توسط رسانههای غربی به عنوان "گورباچف کوبا " مورد توجه قرار گرفته، در مرکز توجه رسانهها قرار دارند، اطلاعاتی را به دست آورد. آیا نقشههای اسپانیا که در جهت آماده کردن تدارکات لازم برای "تغییر رژیم " در هاوانا طراحی شده بودند تاکنون مشخص نشدهاند؟ هرناندز، شهروند کوبایی ذکر شده، نماینده تجاری دولت منطقهای باسک در هاوانا بود و روابط تنگاتنگی با لاهه، "فیلیپ پرز روکه " و دیگر افراد ارشد حزب و حکومت کوبا داشت. اسپانیاییها از ضبط ویدئویی مخفیانه هرناندز در زمانی که رائول کاسترو در فوریه و مارس دولت خود را تشکیل داد و اقدامات آنها را بینتیجه گذاشت، بینهایت ناخشنود شده بودند. طبق گزارش "الپائیس "، رئیس دولت کوبا دو فیلم ویدئویی را آماده کرده بود که یکی از آنها به طور خلاصه در 3 ساعت و دیگری به صورت بلند مدت در 6 ساعت، زیربنای یک حزب را نشان میداد که با اخراج لاهه و روکه، دیگر هیچ مفهومی نداشت. پس از آن، در سال 2007، سازمان امنیت ملی کوبا موفق شد یک مورد از گفتگوهای بین هرناندز و افسران و فرماندهان اسپانیایی وی را به همراه تصویر و صدا ضبط کند. طبق گزارش الپائیس، نمایندهی تجاری، در هر دو فیلم ویدئویی اعتراف کرده که برای مرکز اطلاعات ملی اسپانیا فعالیت میکرده است. روزنامه اسپانیایی این چنین گزارش داده بود که کوباییها هنگامی که این نماینده تجاری میخواست حق وساطت غیر قانونی خود را از معاملاتی که آنها را دلالی کرده بود دریافت کند، مورد تهدید قرار داده بودند. به غیر از لاهه و روکه، مقامات برجسته دیگری از کشور کوبا که با هرناندز تماس داشتند نیز باید از مقام خود کنارهگیری میکردند: "فرناندو رامیرس دی استنوس "(11)، مدیر سابق روابط بینالملل حزب کمونیست کوبا؛ "اوتو ریبرو "(12)، معاون رئیسجمهور از شورای وزیران و نماینده طرح ملی "نبرد ایدهها "؛ پسر عموی لاهه، پزشک جراح برای معالجه فیدل بود. وی هنگامی که در خصوص برخی "تفسیرات ضد انقلابی " سخن گفت، سوءظن سازمان امنیت ملی کوبا را نسبت به خود برانگیخت. پس از آن که پسر عموی این جراح به وی گزارش داد که "خوزه رامون ماچادو ونتورا "، معاون رئیسجمهور کوبا توانسته است او (لاهه) را به عنوان معاون جدید رئیسجمهور قرار دهد، این پزشک اظهار تاسف کرد که چرا به هنگام مداوای فیدل، برای کشتن وی اقدام نکرده بود. "کارلوس والنسیخا "(13)، معاون سابق فیدل، باید مقامش را به لاهه واگذار میکرد. این شخص هنگامی مورد سوءظن قرار گرفت که در سال 2006، برگزاری مراسم جشن تولدش در کاخ انقلاب را با وجودی که میدانست رئیسش در همان زمان با مرگ دست و پنجه نرم میکند، لغو نکرد. روزنامه الپائیس، در ادامه در روز 12 ژوئیه 2009 گزارش میدهد که در فیلم ویدئویی، همسر هرناندز نیز صحبت کرده است. وی مقام سرهنگ دوم در وزارت کشور کوبا را داشت و به عنوان پزشک زن در سلامتی فیدل و دیگر اعضای حکومتی مسئول بود. همسر هرناندز گفته بود که همسرش خواستار ارائه اطلاعات از جانب وی در خصوص وضعیت سلامتی فیدل شده بود. هرناندز اطلاعات خود راجع به انتخاب ماچادو ونتورا را پیش از آن که این خبر رسما منتشر شود از طریق لاهه به دست آورد. غیر از این نماینده تجاری، همه افراد نامبرده در آزادی به سر میبرند و -در موقعیتشان- در شغلهای غیرنظامی خود مشغول به فعالیت بوده و همچون گذشته از اعضای حزب کمونیست کوبا هستند. این رویدادها نشان می دهند که چرا رائول کاسترو تغییراتی در حکومت خود ایجاد کرده و موقعیتهای شغلی قبلی را که در دست این افراد بود به نیروهای امنیتی کوبا واگذار میکند. این وقایع همچنین نشان دهنده آن هستند که اقدامات برای بیثباتی کوبا، نه تنها توسط آمریکا صورت گرفته، بلکه کشورهای عضو اتحادیه اروپا نیز در این اقدامات دخیل بودهاند. این مساله از سوی دیگر این حق را به فیدل کاسترو میدهد که به سبب برگزاری نشست اتحادیه اروپا-آمریکای لاتین در سال 2008، در خصوص واشنگتن و بروکسل هشدار دهد این دو گرگ، "کلاه قرمز "هایی که در این مورد جزء اتحادیه آلبا محسوب میشوند را تهدید میکنند. کودتای هندوراس نشان داد که فرمانده کوبا با هشدار خود در این خصوص درست به قضاوت نشسته است. * هندوراس؛ پیشدرآمد پیروزی مجدد نئولیبرالی در آمریکای لاتین موجی در جریان بود که با این سوال شروع میشد: "چرا هرگز در آمریکا هیچ کودتایی وجود نداشته است؟ ". پاسخ به این صورت است: "زیرا در واشنگتن سفارت آمریکا وجود ندارد! ". در حقیقت میتوان گفت که در صورت تناسب داشتن با منافع آمریکا، هیچ کودتایی بدون اطلاع یا حتی حمایت از جانب نمایندگان محلی آمریکا در منطقه صورت نمیگرفت. ایالات متحده در هندوراس در خصوص ایجاد یک پایگاه نظامی با حداقل 600 سرباز و همچنین اعطای بهره بسیار زیاد به ماموران مخفی، قوانینی را مقرر کرده که با مولفههای اقتصادی و یا جغرافیایی متناسب نیست اما با علایق ژئواستراتژیکی آمریکا تطابق دارد. نام افرادی که تحت پوشش دیپلماتیک در این زمینه فعالیت میکنند در نامهای صفحه 28 مجله "گهایم "(14) وجود دارد. از این رو، نه دیپلماتهای آمریکایی و نه نمایندگان آنها متوجه نشدند که آلمانیها نیز از پیشگامان کودتا علیه "مانوئل سلایا " بودند که در درون حزب لیبرال وی(PLH) فعالیت داشتند. بدین سان، در پایان ژوئن، "بنیاد فریدریک نویمان برای آزادی " (FNS)، وابسته به حزب دموکرات آزاد آلمان، ماموریتش برای کودتا در هندوراس را برای افکار عمومی کشور آلمان سودمند عنوان کرد.(15) اما آلمان، در کشور همسایه هندوراس، یعنی نیکاراگوئه، نیز در حال انجام ماموریت بود. جایی که در آن سعی میکرد شرکای درگیر در حزب لیبرال خود را در موقعیتی علیه "دانیل اورتگا "، رئیسجمهور این کشور قرار دهد. به همین جهت، FNS به همکاری با "کارلوس آلبرتو مونتانر "، نماینده سازمان سیا و تبعیدی معروف کوبایی رجوع کرد. فعالیتهای این شخص در برابر رهبران دموکراتیک معرفی شده در دو کشور آمریکای مرکزی متناسب با ایدههای نئوکنسرواتیو (محافظهکاری جدید) آمریکا بود. "کریستین لوت "، نماینده FNS مسئولیت فعالیت در این منطقه را بر عهده داشت. پس از آن که در روز 28 ژوئن نظامیان، مانوئل سلایا، رئیسجمهور هندوراس را از سمت خود بر کنار کردند، لوت به عنوان نماینده FNS این کودتا را بسیار خوب توصیف کرد. وی در گزارش کشوری خود در روز 2 ژوئیه، محکومیت کودتا توسط سازمان ملل و سازمان کشورهای آمریکایی را نوعی "تحمیلگری " از جانب سلایا و کشورهای عضو اتحادیه آلبا عنوان کرد. لوت در این رابطه همچنین در گزارش خود نوشته است: "با وجودی که برکناری رئیسجمهور سلایا بر اساس قانون صورت گرفته، اما رئیسجمهور برکنار شده در نظر دارد با همکاری همپیمانان خود، چاوز و اورتگا، در حالتی اضطراری بار دیگر با نیروی نظامی به قدرت باز گردد. " در روز کودتا، هوگو چاوز، رئیسجمهور ونزوئلا، هر گونه دخالت نظامی در هندوراس را ممنوع اعلام کرده بود. وی تنها به سازمان کشورهای آمریکایی تاکید کرد که او هیات نمایندگان اعزامی آنها را که توسط یکی از واحدهای سازمان ملل به طور نظامی حمایت میشوند میخواهد تا سلایا را برای بازگشت به قدرت همراهی کنند. نیکاراگوئه به عنوان دومین کشور فقیر واقع در منطقه کارائیب به هیچ عنوان در شرایطی نیست که به مداخله نظامی در هندوراس بپردازد. با این وجود، لوت ادعاهای خود را درست میدانست. در روز 5 ژوئیه، وی بار دیگر این اجازه را پیدا کرد که در روزنامه محافظهکار "دیوُلت " آلمان اظهارات خود را بر زبان آورد. لوت در گفتوگو با این روزنامه، اظهارات رئیسجمهور ونزوئلا را نادرست و خلاف قانون خواند: "نیروهای نظامی در نیکاراگوئه واقع در مرز هندوراس آماده هستند. " لوت با اظهاراتش در ردیف نئوکانهای آمریکایی قرار گرفت که در مرکز آمریکا آتشافروزی را ایجاد کردند تا بتوانند از این که اتحادیه آلبا بتواند پروژهای پیشرفته را علیه نئولیبرالیسم در آنجا مستقر کند، مانع شوند. در پایان ژوئیه، "جیمی دارمبلوم " که مرکز نئوکنسرواتیو موسسات "هودسون " در آمریکای لاتین را رهبری میکرد، چاوز و اورتگا را به دلیل روابطشان با "محمود احمدینژاد "، رئیسجمهور ایران، "دارای شغل و حرفهای با استبداد واقعی " دانست. به تناسب با این وضعیت، FNS اکنون چند سال است که علیه نیکاراگوئه عمل میکند. به مناسبت انتخابات محلی سال 2008، موسسهای در ماناگوآ سمیناری تحت عنوان "سوسیالیسم و پوپولیسم: علل فقر " برگزار کرد. در نشست پایانی این سمینار، "ادواردو مونته آلگره "، کاندیدای لیبرال شهرداری ماناگوآ، اظهار داشت که بر اساس گزارش FNS، "اورتگا تلاش میکند در این کشور به یک دیکتاتوری دست پیدا کند و دیکتاتورها نه فرصتهای شغلی ایجاد میکنند و نه توسعه و این مسائل تنها در شرایط دموکراتیک و آزادانه امکانپذیر است. " پس از آن که ساندینیستها آشکارا در انتخابات محلی پیروز شدند و حزب مخالف شدیدا مدعی "تقلب در انتخابات " شده بود، لوت نوشت: "وجود یک تقلب احتمالی در انتخابات و حزب مخالف آشتیناپذیر ممکن است عمیقترین شکاف را از زمان جنگ داخلی در این کشور ایجاد کنند. " حتی اگر آخرین مساله ذکر شده در محاسبات FNS وجود داشته باشد، این موضوع که آنها با کارشناسان مربوط همکاری کنند مشخص نیست. FNS در سال 2006 یک سفر به منظور سخنرانی را با حضور "کارلوس آلبرتو مونتانر " ضد کوبایی به آمریکای لاتین سازمان داد که مونتانر را در این سفر تنها به عنوان نویسنده معرفی کرده بودند. جایی که سر و کله مونتانر به طور ناگهانی در آنجا پیدا شده بود با سازمان سیا چندان فاصلهای نداشت. وزارت امور خارجه کوبا به وی به چشم یک نماینده آمریکا نگاه میکرد. سرویسهای اطلاعات مخفی خارجی آمریکا پس از انقلاب کوبا بر روی جنبشی برای بازیابی سرمایهگذاری کردند که مونتانر جوان نیز در آن مشغول به فعالیت بود. وی در سال 1961 در حملات بمبگذاری در صنعت توتونسازی کوبا شرکت کرد. مونتانر پس از فرار از کوبا نزد نیروهای ویژه ارتش آمریکا در پادگانی وابسته به وزارت دفاع آمریکا در شهر "فورت بنینگ " آموزشهای نظامی کسب کرد. در آنجا بود که سازمان سیا وی را برای خدمت فراخواند. مونتانر در سال 1973 در بمبگذاری نافرجام سفارت کوبا در پاریس همکاری کرد. پس از آن، وی در اسپانیا فعالیتی ضد کوبایی با هدف منزوی ساختن این جزیره کارائیبی توسط مادرید و اتحادیه اروپا را سازماندهی کرد. مونتانر همزمان به عنوان نویسنده، معاون رئیسجمهور از لیبرالهای بینالمللی و عضو حزب دموکرات پایگاههای کوبایی (PDC) فعالیت میکرد و به واسطه تماس با "گیلرمو دو گورتزار "(16)، مشاور سیاست خارجی "خوزه ماریا آسنار "، نخست وزیر اسپانیا، به عنوان یک گروه سیاسی، قانونی شده بود. هر کسی که مونتانر با وی در ارتباط بود مظنون به ایجاد بیثباتی در کشور میزبانش میشد. در خصوص تلاشهای FNS برای بیثباتسازی نیز چندین بار گزارشی توسط سرویس اطلاعات خارجی آلمان(GFP) ارائه شد. در اواسط ژوئن، گزارشی در خصوص بهرهبرداری از "اقلیتهای مردمی " در جمهوری اسلامی ایران جهت بیثباتسازی دولت احمدینژاد منتشر شد. سرویس اطلاعات خارجی آلمان در روز 30 ژوئن با اسناد و مدارک، گزارشی در این خصوص ارائه داد که چطور مانوئل سلایا در سال 2005 با کمک "پیتر شرودر "، مشاور سیاسی حزب دموکرات آزاد آلمان به قدرت رسید. هنگامی که سیاست رئیسجمهور سلایا دیگر با افکار (نئو)لیبرال تطابق نداشت، FNS بر روی "روبرتو میچلتی "، رئیس دولت کودتا و "الوین سانتوز "، کاندیدای احتمالی ریاست جمهوری متمرکز شد. شرودر دو هفته پیش از کودتا با این دو نفر دیدار کرده بود. FNS در سایت اینترنتی اسپانیولیزبان خود این مساله را "مشاوره استراتژیک " که در روزهای 13 تا 16 ژوئن در هندوراس برگزار شد ذکر کرده است. در گفتوگوها با حزب لیبرال هندوراس این رویداد اقدامی "برای دفاع از دموکراسی در این کشور " عنوان شده است. FNS در ادامه نوشت: "شرکتکنندگانی که همه در رقابتهای انتخاباتی ریاست جمهوری سهیم بودند بر روی یک طرح استراتژیکی کار می کردند، که از طریق این طرح آنها با تهدیدها و چالشهایی که به خاطر تطابق با قانون اساسی سیستم سیاسی هندوراس وجود داشت مقابله کنند. " حزب دموکرات آزاد در خصوص این مساله که آیا این "طرحهای استراتژیک " کودتای نظامی را نیز شامل میشود چیزی بیان نکرد. دخالت FNS در امور داخلی نیکاراگوئه و هندوراس از سیاستهای مداخلهجویانه دولت آلمان در آمریکای لاتین است که در سال 1973 با کمک سازمان سیا در شیلی به براندازی "سالوادور آلنده " منجر شده بود. از سال 1999 تاکنون، مؤسسات "فردریش ابرت "، وابسته به حزب سوسیال دموکرات(FES)، و "کنراد آدناور "، وابسته به حزب دموکرات مسیحی(KAS) آلمان، برای هدایت احزاب مخالف ونزوئلا و صدمه زدن به وجهه دولتهای بولیواری در کشورهای خارجی از هیچ اقدامی چشمپوشی نکردند. به خصوص اینکه، "گئورگ ایکهوف "، نماینده موسسه کنراد آدناور در کاراکاس بر روی این مسئله تمرکز کرده بود که چاوز و سیاستش را با هیتلر و ناسیونالسوسیالیسم مقایسه کند. با توجه به بینتیجه ماندن حملات بر ضد فرماندهان سیاسی، این سوال پیش میآید که آیا ایکهوف، با گزارشاتش در نظر دارد زمینه مناسب را برای عملکردهای "کادر نظامی اشتاوفنبرگ ونزوئلایی " آماده کند یا خیر. در بولیوی، موسسه کنراد آدناور(KAS) مشترکا به همراه موسسه فریدریک نویمان برای آزادی(FNS)، برخی از نیروهای سیاسی را تحت حمایت خود قرار میدادند. قرار بود دولت مرکزی اوو مورالس از ادامه فعالیت این نیروهای سیاسی که بخش عمده داراییهایشان از منابع زیرزمینی تامین میشد، جلوگیری کند تا شاید از این طریق آلمانیها برای قدرتی که در مرکز سیاست است مزاحمت کمتری ایجاد کنند. * "موج سبز "؛ مخلوق جدید سیا و موساد منابع موثق در شرکت مطبوعاتی "گهایم " اطلاع دادهاند که سازمان جاسوسی آمریکا(سیا) به همراه همتای اسرائیلیاش موساد، گروهی را که خودشان آن را به نام "فدائیان انقلاب اسلامی " میخوانند تاسیس کردهاند. آنها در موقعیتی هستند که در مدتی کوتاه میتوانند ضربههای محکمی بزنند. آنها میخواهند با این نام ظاهرا نشان دهند که نماینده فدائیان "انقلاب اسلامی حقیقی " هستند که طبق ادعای آنها توسط احمدینژاد به آن خیانت شده است. به هنگام رهبری مخالفان در ایران توسط میر حسین موسوی، "فدائیان انقلاب اسلامی " میخواستند خود را به عنوان اشخاص سیاسی حزب مخالف جای دهند. سازندگان این گروه در "لانگلی " و تلآویو در نظر دارند که ابتدا "منافع ایران " در کشورهای عضو اتحادیه آلبا را مورد حمله قرار دهند. در روزهای 26 و 29 ژوئن، هنگامی که در دو مورد افرادی ناشناس از درون یک تظاهرات در مقابل سفارت ایران در برن و استکهلم یک بمب آتشزا به سمت نمایندگی دیپلماتیک جمهوری اسلامی پرتاب کردند، افکار عمومی اروپاییها به طور هماهنگ در خصوص این وقایع آماده شده بود. در حمله انجام شده در سوئد، یکی از مقامات رسمی سفارت ایران به شدت زخمی شده بود. اما جریان "فدائیان " در دنیای اسپانیولیزبانها نیز پدیدار شد تا از نظر روانی زمینه را برای حملات تروریستی آینده آماده کند و از این طریق مسئله برای افکار عمومی مضطرب، "قابل درک " نشان دهد. اولین کسی که از طریق وی آمادهسازیهای لازم انجام شده بود تا ونزوئلا با ناآرامیهای تهران مرتبط شود، کسی غیر از "مایکل لدین " نبود. آمریکاییهای ایالات متحده نیز نقش مهمی را در اغتشاشات مخالفین در ایران داشتند. در خصوص فروش مخفیانه اسلحه به تهران "رونالد ریگان "، رئیسجمهور سابق آمریکا، تلاش میکرد بر روی طرح "جنگ کثیف " خود علیه انقلاب ساندینیستی در نیکاراگوئه سرمایهگذاری کند و برقراری تماس بین لدین و موسوی ریشه در آن زمان دارد. نئوکان آمریکایی در آن زمان عضو شورای امنیت ملی ایالات متحده آمریکا، مشاور وزارت دفاع، سازمان سیا و دیگر سازمانهای محرمانه دولتی آمریکا بود. در روز 14 ژوئن، هنوز 24 ساعت از اعلام پیروزی احمدینژاد در انتخابات ریاست جمهوری ایران نگذشته و اولین تظاهرات مخالفان به جریان نیفتاده بود که لدین در وبلاگ خود نوشت: "شایعاتی وجود دارد که پرسنل امنیتی ونزوئلا نیز برای مقابله با تظاهرات شرکت کردهاند، هر چند این شایعات تائید نشدهاند. " در خصوص تائید این ادعاها هیچ خبری مخابره نشده، بلکه گزارشهایی ارائه شده که در اثر آنها این تصور که چاوز هم مانند رئیسجمهور ایران یک "سرکوبگر " میباشد گسترش پیدا کرده است. دریافتکنندگان این پیام هواداران موسوی در ایران بودند و حامیان آن از کشورهای خارجی. این شایعه از یک سو توسط وبلاگنویسان صهیونیست گسترش پیدا کرد و از سوی دیگر راه خود را به سمت تهران، یعنی جایی که تظاهراتکنندگان شعارهای سیاسی ضد ونزوئلایی سر میدادند پیدا کرد. در کاریکاتوری که نئوکانها و صهیونیستها همزمان بر روی آن کار کردهاند، چاوز به عنوان یک فرد "مستبد " توصیف میشود. "شایعه "ی لدین در همان مسیری قرار گرفت که دارمبلوم در روز اول ژوئن آن را ترسیم کرد. دارمبلوم در مقالهای که با عنوان "تهاجم ایران در آمریکای لاتین "، در سایت اینترنتی اسپانیایولیزبان "لیبرتاد دیجیتال " منتشر کرد، اعلام کرد که این وقایع به رژیم سیاسی اسپانیای فرانکوئیست و نئولیبرالِ خوزه ماریا آسنار، نخست وزیر سابق اسپانیا، شباهت دارد. دارمبلوم اعلام کرد: "از اقدامات بیشمار قابل سرزنش هوگو چاوز، گشودن درهای نیمکره ما برای ایران بوده که بدون شک ما را در جمع تروریستهای آنها بیمسئولیتتر از بقیه نشان داد. " وی در روز 29 ژوئن، بار دیگر مقالهای نوشت که دوباره در "لیبرتاد دیجیتال " منتشر شد. در این مقاله آمده است: "در حالی که اعتراضکنندگان نسبت به رژیم ایران کشته شدهاند، ونزوئلا و نیکاراگوئه این رژیم را تشویق میکنند و منتقدین آنها را مورد تحقیر قرار میدهند. این بار دیگر نشان میدهد که چاوز و اورتگا دارای مناصبی واقعا استبدادی هستند. " در همان زمان آسنار، نخست وزیر سابق اسپانیا، در چارچوب یکی از نشستهای موسسهاش که "بنیاد برای تحلیلها و مطالعات اجتماعی "(FAES) نام داشت، به مقامات سیاسی حزب مخالف ونزوئلا پیشنهاد برگزاری یک نشست را ارائه کرد. آنها باید در این نشست در خصوص این سوال که "چه کسی، چگونه و چه چیز را حکومت کند، آیا طبیعت یک رژیم مستبد همانند چاوز است؟ " ابراز نظر کنند. پاسخها در روز 30 ژوئن توسط "اولیو بورخس "، رئیس حزب "پریمرو اوستیسیا "(PJ) ارائه شد. PJ که همچنین توسط KAS (موسسه کنراد آدناور وابسته به حزب دموکرات مسیحی) حمایت میشد، در سال 2002 در کودتا علیه چاوز شرکت داشت. اتحاد لدین، دارمبلوم، آسنار، بورخس و KAS بار دیگر نشان داد برای تمرکز کردن در خصوص انجام اقدامات علیه کشورهای اتحادیه آلبا، همکاری تنگاتنگی بین آمریکا و محافل اروپایی وجود دارد. * نیکاراگوئه؛ هدف بعدی؟ در یک نتیجهگیری منطقی از سیاست منطقهای در خصوص عقبگرد استعمارطلبی، نیکاراگوئه به عنوان هدف بعدی پس از هندوراس در لیست حمله قرار میگرفت. از زمان انتخابات محلی در سال 2008، این کشور به دو گروه حزب نئولیبرال و دولت ساندینیستی تقسیم شد. اقتصاد نیکاراگوئه به بزرگترین بخش از "منطقه آزاد تولیدی " وابسته است که از آنجا تحت روابطی سودمندانه برای بازارهای مصرفی شمال منسوجات تولید میشود. به دلیل بروز بحران اقتصادی در آمریکا، چندین شرکت باید تعطیل میشدند و کارمندان خود را اخراج میکردند. این مساله باعث میشد که اوضاع اجتماعی کشور نیکاراگوئه که پس از هائیتی دومین کشور فقیر منطقه است، نیز بار دیگر تحت فشار قرار گیرد. مشابه با آن، واشنگتن و بروکسل نیز در 12 ماه گذشته کمکهای مالی خود به ماناگوآ را پی در پی کاهش میدادند(گزارش گهایم). ماناگوآ تنها میتوانست بخشی از این خسارات را از طریق حمایتهای اقتصادی که اتحادیه آلبا توسط سرمایههای خود ارائه میداد متعادل سازد. به دنبال ادامه فشارهای سیاسی و اقتصادی، حملات سیاسی جدیدی به ماناگوآ صورت گرفت. میچلتی، رئیس دولت کودتا در هندوراس، FNS و دارمبلوم در سطح بینالمللی به صورتی هماهنگ با یکدیگر بر ضد "دانیل اورتگا "، رئیسجمهور ساندینیستی نیکاراگوئه، عمل میکنند. از این گذشته، کارشناس نئوکنسرواتیو موسسات هودسون در آمریکای لاتین طرحی را برای حملات احتمالی فدائیان در کشورهای آمریکای مرکزی فراهم کرد. اگرچه وی فراموش نکرد از طریق "لیبرتاد دیجیتال " افکار عمومی را آگاه کند که نیکاراگوئه در سال 2007 نیاز به ویزا برای اتباع ایرانی را لغو کرده است. علاوه بر این، وی این موضوع را نیز قابل ذکر دانست که "تهران در ماناگوآ یک سفارت مجلل را افتتاح کرده و همین طور این مساله که شمار دیپلماتها به طور معمول افزایش یافته، نگرانیهایی را در خصوص نیات واقعی ایران برانگیخته است. همچنین گزارشی در مطبوعات وجود دارد که طبق آن ایرانیها متهم به نفوذ در نیکاراگوئه توسط اعضای سپاه پاسداران که تحت پوشش سیاسی بودند شدهاند. " کارکنان سفارت تنها باید تخصصهای مرتبط در امور سیاسی و بازرگانی ایرانی را در کنار توانایی انجام پروژههای دوجانبه بین کشورها داشته باشند و اکنون "فدائیان انقلاب اسلامی " یک لیست واقعی از اهداف حمله در اختیار داشتند و به آن وسیله اورتگا و باقیمانده فرماندهان انقلاب ساندینیستی وی دریافتند که باید بالاجبار برای دومینبار از سیاست خود علیه "کُنترا "های تحت حمایت آمریکا دفاع کنند. بهترین شخص آنها که هم اکنون در ماناگوآ زندگی میکند "روبرت کالاهان " نام دارد که سفیر آمریکا و یکی از کهنهکاران جنگهای غیر واقعی بوده است. وی دستِ راستِ "جان نگروپونته " بود که در هشتاد سالگی به عنوان سفیر آمریکا در هندوراس "جنگ کثیف " کُنتراها علیه ساندینیستها را رهبری کرد. * سیاست آمریکا در مقابل کودتا در هندوراس: صبر و تحمل یا جنگ داخلی دو هفته پس از به وقوع پیوستن کودتا در "تگوسیگالپا "، پایتخت هندوراس، هوگو چاوز، رئیسجمهور ونزوئلا شخصا به "توماس شانون "، دستیار وزیر امور خارجه آمریکا در امور نیمکره غربی تلفن کرد تا وزارت خارجه آمریکا و "باراک اوباما "، رئیسجمهور این کشور، وظایف مشخصی را رابطه با هندوراس بر عهده بگیرند. اگر چه هم رئیسجمهور جدید کاخ سفید و هم کلینتون، وزیر امور خارجه وی، گفته بودند که سلایا باید رئیسجمهور قانونی هندوراس باشد، اما آنها برای این که به این سخن خود جامه عمل بپوشانند دست به هیچ اقدامی نزدند. آمریکاییها یا برای این که کاری انجام دهند ضعیف بودند و یا اینکه نمیخواستند کاری انجام دهند. با توجه به اوضاع، همان گونه که در روز 12 ژوئیه نشان داده شد، کارشناسان امور ژئواستراتژیکی آمریکا نمیتوانستند ریسک کرده و سلایا را به قدرت بازگردانند و یا احتمالا موفق به انتخاب مجدد وی شوند. این به این معنی است که به بیان دقیقتر هندوراس زمانی نامعلوم را در اتحادیه آلبا از دست میدهد و این برای منافع ژئوپولیتیک آمریکا این خطر را به همراه دارد که سلایا بتواند روش همتایانش از ونزوئلا، بولیوی و اکوادور را دنبال کند و نیروهای نظامی آمریکا و ماموران اطلاعاتی این کشور را در راستای جلوگیری از وقوع کودتاهای دیگر هدایت کند. این تحریم میتوانست برای موسسه "فریدریک نویمان برای آزادی " (FNS) آلمان نیز روی دهد. برای جلوگیری از بدتر شدن این مساله، برای واشنگتن دو گزینه وجود دارد: اول این که حل درگیریها را تا ماه نوامبر به تعویق اندازد. سپس طبق مقررات انتخابات ریاست جمهوری برگزار شود. از این جهت ظواهر موجود نشان میدهد که بازگشت دوباره هندوراس به حکومت مشروطه نیز چندان دور از انتظار نیست. این مسئله برای سازمان ملل متحد و سازمان کشورهای آمریکایی این امکان را فراهم میکند که وجهه خود را حفظ کنند. دوم این که سلایا اجازه دارد بازگردد اما جایگاه و سمت وی محدود میشود و تا زمان برگزاری انتخابات تحت کنترل شدید دادگستری و پارلمان قرار میگیرد. بلافاصله پس از آن کاندیدایی جانشین وی میشود که با تفکرات آمریکا تناسب داشته باشد. در صورتی که تمامی این ریسمانها پاره شوند راه خشونت باقی میماند: جنگ داخلی و دیکتاتور. با وجودی که از زمان وقوع کودتا یعنی زمانی که کودتاچیان حقوق اساسی را لغو کردند عملا راه آخر در هندوراس حاکم شده است، اما جبهه ملی مقاومت هنوز هم میتواند در سطوح بالا، رسما با بانوی اول، "سیومارا کاسترو سلایا "، همسر مانوئل سلایا، به طور واضح صحبت کند. تاریخ معاصر آمریکای لاتین نشان میدهد که ایالات متحده آمریکا هماکنون آماده است از طریق جنگهای داخلی به قلمروی از دست رفته خود حمله کرده و آن را پس بگیرد و در صورتی از این اقدام صرفنظر میکند که بتواند در این مناطق یک جایگزین سیاسی برای سرمایهداری ارائه دهد. علاوه بر این، مناطق مذکور میتوانند همانند گذشته از حمایتهای اتحادیه اروپا برخوردار شوند. [در زمان انتشار این مقاله گزینه اولی که نویسنده پیشبینی کرده بود عملی شده است.] گذشته از این، آمریکاییها در خصوص این که بحران هندوراس چطور پایان مییابد، به دو مسئله اشاره میکنند: اول، این که سیاست آمریکا و رئیسجمهور این کشور درباره کوتا
مقاله
نام منبع: خبرگزاری فارس:
شماره مطلب: 12720
دفعات دیده شده: ۲۵۶۶ | آخرین مشاهده: ۵ روز پیش