Sorry! your web browser is not supported;

Please use last version of the modern browsers:

متاسفانه، مروگر شما خیلی قدیمی است و توسط این سایت پشتیبانی نمی‌شود؛

لطفا از جدیدترین نسخه مرورگرهای مدرن استفاده کنید:

للأسف ، متصفحك قديم جدًا ولا يدعمه هذا الموقع ؛

الرجاء استخدام أحدث إصدار من المتصفحات الحديثة:



Chrome 96+ | Firefox 96+
عملیات روانی
  • صدام از سفارت آمریکا در مصر پول می گرفت صدام از سفارت آمریکا در مصر پول می گرفت
    سه‌شنبه ۲ مهر ۱۳۸۷ ساعت ۱۶:۳۵

    ما از همان زمان به صدام مشکوک بودیم و به همین دلیل تحرکات وی را زیر نظر داشتیم. ما دریافتیم که صدام با سفارت آمریکا در مصر روابطی برقرار کرده و از دفتر سازمان سیا مبالغی پول دریافت می کند. عبدالکریم قاسم که از پدری سنی و مادری شیعه متولد شده بود، می کوشید تا اقوام گوناگون را به یکدیگر نزدیک کند و برای شیعیان، که از گذشته تا آن روز از مصادر حکومتی به دور بودند و این مناصب همواره به اهل سنت تعلق داشت ؛ در اداره ی مملکت سهمی قائل شود. این سنت شکنی

    ما از همان زمان به صدام مشکوک بودیم و به همین دلیل تحرکات وی را زیر نظر داشتیم. ما دریافتیم که صدام با سفارت آمریکا در مصر روابطی برقرار کرده و از دفتر سازمان سیا مبالغی پول دریافت می کند. عبدالکریم قاسم که از پدری سنی و مادری شیعه متولد شده بود، می کوشید تا اقوام گوناگون را به یکدیگر نزدیک کند و برای شیعیان، که از گذشته تا آن روز از مصادر حکومتی به دور بودند و این مناصب همواره به اهل سنت تعلق داشت ؛ در اداره ی مملکت سهمی قائل شود. این سنت شکنی برای حزب غالباً سنی بعث، به هیچ وجه قابل قبول نبود، به علاوه که از سهم خود در دولت قاسم راضی نبودند. نارضایتی های آنان منجر به وقوع حادثه ای شد که مسیر زندگی صدام را دستخوش تحولی شگرف قرار داد. در حالی که صدام جوان به دلیل جسارت خود در شاخه ی جوانان مورد توجه واقع شده بود، شاکر ابراهیم حلیوه یکی از رهبران کم سن و سال حزب بعث عراق با طرحی خائنانه راهی دمشق، پایتخت سوریه شد. تنها یک سال از حکومت قاسم می گذشت و این در حالی بود که نقشه ی ترور او توسط شاکر ابراهیم و میشل عفلق مورد تبادل نظر قرار می گرفت. کلیات طرح توسط عفلق مورد تأیید واقع شد و مقرر گردید تا شاکر برای این عملیات تروریستی، در مخفی ترین حالت ممکن، زبده ترین افراد حزب را انتخاب و توجیه کند. بر همین اساس، شاکر به عراق بازگشت و صدام حسین، سمیر نجم، عبد الوهاب العزیزی، سلیم عیسی الزبیق و عبد الکریم الشیخلی را برای این منظور برگزید. طرح نهایی ترور توسط اعضای گروه تهیه و در منزل سلیم عیسی مورد تصویب قرار گرفت. گروه جهت آماده سازی، تمرینات فشرده ای را در دو منطقه ی " المسیب" و " الحصوه" در مسیر کربلا- بغداد آغاز کرده و هم زمان تحرکات عبدالکریم قاسم و تیم حفاظتی او را زیر نظر گرفت. اعضای تیم ترور پس از حصول آمادگی نسبی و کشف این موضوع که قاسم روزانه در یک ساعت مشخص، مسیر خیابان الرشید تا وزارت دفاع را بدون اسکورت طی می کند، با اجاره ی آپارتمانی در همان خیابان، مترصد انجام عملیات شدند. سر انجام موعد مقرر در تاریخ 7 اکتبر 1959 به سر آمد و تیم عملیات شامل صدام حسین، سمیر نجم، عبد الوهاب العزیزی، و عبدالکریم الشیخلی در منطقه ی "رأس القریه " بر روی کاروان حامل قاسم آتش گشود. ترور مطابق با برنامه پیش نرفت و در جریان تبادل آتش با تیم محافظان قاسم، صدام زخمی، عبد الوهاب العزیزی کشته و سمیر نجم دستگیر شد. اما صدام به اتفاق عبد الکریم الشیخلی گریخت و از طریق موصل راهی سوریه شد. به موجی این ترور نا فرجام، قاسم تنها زخمی سطحی برداشت و پس از آن نیز مقصرین این واقعه را مورد عفو قرار داد که بر محبوبیتش بیش از گذشته افزود. اینک در حزب بعث با صدام زخمی که توانسته بود به وسیله ی یک چاقو، گلوله را از پایش در آورده و از معرکه به سلامت خود را به سوریه برساند، به عنوان یک قهرمان نگریسته می شد. حضور او در دمشق و برقراری ارتباط با عفلق دبیر کل حزب که به واسطه ی خدمات بی دریغش، بر مسند وزارت فرهنگ در دولت متحد عربی مصر و سوریه تکیه زده بود، موجبات ترقی اش را فراهم کرد. به تشویق وی و به موجب نفوذش، صدامی که خلقاً تمایلات قانون گریزی داشت، موفق به حضور در دانشکده ی حقوق قاهره شد تا به تحصیل در این رشته بپردازد. امری که در نهایت موفق به تکمیل آن نشد. در همین دانشگاه بود که روابط ویژه ی او با غرب کلید خورد. در خصوص این ارتباطات، ژنرال طلاس وزیر دفاع سابق سوریه می گوید: " ما از همان زمان به صدام مشکوک بودیم و به همین دلیل تحرکات وی را زیر نظر داشتیم. ما دریافتیم که صدام با سفارت آمریکا در مصر روابطی برقرار کرده و از دفتر سازمان سیا مبالغی پول دریافت می کند." طلاس معتقد است که ایالات متحده در همان زمان، صدام را برای ایفای نقش مهمی در عراق مورد توجه قرار داده بود. صدام در سال 1964 زمانی که زمینه را برای بازگشت مهیا دید، به بغداد بازگشت و در آن جا با ساجده، دختر همان دایی مرموزش، یعنی خیرالله طلفاح که مدت ها بر سر سفره اش زندگی کرده بود ازدواج کرد. حاصل این ازدواج دو پسر به نام های عدی و قصی و سه دختر به نام های رغد، رنا و حلا است. دختران و پسرانی که بعد ها هر یک در نظام قبیله ای صدام، نقش مهمی را ایفا کردند. حضور مجدد صدام در بغداد با اتفاقات تازه ای مقارن بود. اتفاقاتی که منجر به کودتای 14 جولای 1963 توسط عبد السلام عارف، یار دیرین قاسم انجامید. طی این کودتا عارف، دوست سابق خود را کشت تا با ساقط کردن دولت او اثبات کند که اریکه قدرت رفاقت بردار نیست. حضور ناگهانی صدام در عراق و مصادف شدن با این واقعه را نمی توان آن قدر ها هم بی ارتباط دانست. احتمال دارد که او با داشتن اطلاعات کامل از قریب الوقوع بودن چنین برنامه ای پا به بغداد گذاشت تا شاید از این آب گل آلود سهمی بیابد ؛ که یافت. در این بین نارضایتی غرب را از به قدرت رسیدن عبدالکریم قاسم نباید نادیده گرفت. در سال 1963، ایالات متحده که از نزدیکی او با مسکو و تهدید ملی شدن صنعت نفت در حراس بود، تصمیم به مداخله گرفت. در همین راستا در 8 فوریه ی همان سال از حزب بعث که آن را فوق العاده ضد کمونیستی یافته بود پشتیبانی کرد. جیمز آکینز که بلا فاصله پس از کودتا ی 14 جولای به سفارت آمریکا در بغداد رسید در این باره می گوید: " ما به بعثی ها پول، پول خیلی زیاد و تجهیزات می دادیم. این امر آشکارا نبود، ولی بسیاری از ما آن را می دانستیم. " با توجه به روابطی که صدام در قاهره با سیا برقرار کرده بود دور از ذهن نیست اگر بتوان حضور او را در جهت آماده سازی این واقعه و در نقش هماهنگ کننده با کودتاچیان ارزیابی کرد. درست پس از قتل عبد الکریم قاسم، حزب بعث در پاسخ به اطمینان ایالات متحده و برای نشان دادن حسن نیت خود به اربابان غربی و قدرشناسی از کمک های بی دریغ آنان، شروع به کشتار هواداران چپ کمونیسم در عراق نمود. در این میان، حزب طبق لیستی که از جانب سیا در اختیار آن قرار گرفته بود، بسیاری از مهره های مؤثر بلوک شرق که در آن از پزشک، مهندس و استاد دانشگاه گرفته تا کارگر و کشاورز و غیره قرار داشت را زندانی کرده و یا به قتل رسانید. این خوش خدمتی از چشمان تیز بین بازیگردانان اصلی دور نماند ؛ ثبت شد تا در آینده به نحوی شایسته مورد قدردانی قرارگیرد. یکی از عاملین این کشتار، " عبدالله هاتف" که امروز مدیر دبستانی در عراق است در باره ی این موضوع اظهار داشته است: " ما تنها یک دستور داشتیم: کمونیست ها را قتل عام کنید! در این در این بین، صدام حسین جوان بسیار مصمم بود. او مسئول شکنجه ی کارگران بود. شکم آنان را پر از آب می کرد تا بدنشان باد کند، استخوان هایشان را خرد می کرد و یا با جریان برق شکنجه می داد." سفاکی صدام در این سمت، احراز بیشترین امتیاز سرسپردگی را برای او به ارمغان آورد. این امتیاز، اطمینان آمریکا را از وجود ظرفیت ها و قابلیت های بیشتر در او جلب کرد و با نظر مثبت کاخ سفید، راه صدام برای تصدی پست های بالاتر هموار شد. یکی از مسئولین سابق دیپلماسی آمریکا با حفظ هویت، در این باره به یکی از بنگاه های بزرگ خبری اظهار کرده است: " ما واقعاً خوشحال بودیم که از دست کمونیست ها خلاص می شویم! به نظر شما آن ها سزاوار قضاوت عادلانه تری بودند؟ شوخی می کنید. مسئله بسیار جدی تر از این حرف ها بود." گزارش منتشر نشده ای از یک نشست مشترک میان آمریکایی ها و بعثیون در 9 ژوئن 1963 در بغداد، وجود نیت مشترک "جلوگیری از کمونیسم در منطقه" بین این دو را تأیید می کند. در این بین ایالات متحده، حزب بعث را در مقابله با کردهای شمال عراق هم تنها نگذاشت. کرد های شمال عراق با کمک شوروی مسلح شده و دست به شورش زده بودند. سکوت مصر در مقابل این قیام، باجی بود که شوروی در عوض آن، پیوستن آرام بخش عربی عراق به دولت متحد عربی را نادیده می گرفت. صبحی عبدالحمید، فرمانده وقت عملیات ارتش عراق تأیید می کند که خود شخصاً جهت تقاضای پنج هزار بمب ناپالم با وابسته ی نظامی آمریکا مذاکره کرده است. اعتماد آمریکا به حزب بعث باعث شد تا تمامی خواسته های آن بدون ارسال کوچک ترین صورت حسابی بر آورده شود تا پایه های قدرت آن در عراق مستحکم تر گردد. شاهدان عینی، این بمباران ها به خوبی به یاد آورده اند که آن بمب ها، چگونه گله ها و دهکده های کردستان را به آتش کشید و به خاکستر تبدیل کرد. جالب اینجاست که کرد ها گمان کرده بودند که ناپالم را شوروی داده است و به این وسیله از حامی خود دل سرد شدند تا از این طریق، چند هدف همزمان به سود غرب زده شود. در حالی که کردستان در آتش خصومت شرق و غرب می سوخت، صدام در تکاپوی ارتقاء رتبه بود. صدام کوشید تا با توجه به سوابقش و صد البته روابطی که تا امروز فاش نشده است، خود را به ژنرال احمد حسن البکر که در حلقه ی یاران عبدالسلام عارف، از مهره های شاخص بود، نزدیک کند. نزدیکی به این فرد می توانست در ترقی او مؤثر باشد ؛ چرا که عارف پس از تصاحب قدرت، اعضای حزب بعث را در کابینه ی خود وارد کرده بود و می توانست مطلعی برای حضور صدام در رأس هرم قدرت باشد. همچنانی که صدام خود را به ژنرال حسن البکر نزدیک می کرد، قدرتش در حزب بعث قوام بیشتری می یافت. این نزدیکی تا آن جا ادامه پیدا کرد که طی حکم نا نوشته ای، همه به صدام به عنوان معاون حسن البکر یا حداقل مشاور ارشد او می نگریستند. همکاری تاکتیکی بین عارف و حسن البکر که ازآغاز بر پایه های مستحکمی استوار نشده بود، دیری نپایید و حسن البکر با احساس خطر از جانب بعثیون، در تاریخ 18 نوامبر 1963 همه ی اعضای حزب را از کابینه ی خود اخراج کرد و به این همکاری پایان داد. صدام حسین هم به اتهام توطئه علیه دولت دستگیر و روانه ی زندان به شدت حفاظت شده ی امنیتی بغداد گشت. مطالعه ی تاریخ این نکته را روشن می کند که اکثر شخصیت های مؤثر در شکل دهی روند آن، حداقل یک بار تجربه ی زندان یا زندگی مخفی را از سر گذارانده اند و عموماً، خلوت با خود و کنکاش درون افکارشان نقش بسزایی در تربیت آنان ایفا کرده است. صدام هم از این توفیق اجباری بی نصیب نماند و زندگی در محیط زندان شرایطی را برایش فراهم کرد تا در افکار خود غوطه ور شود. بی شک این یک بخش حیاتی از زندگی صدام است. در محیط بسته ی زندان چیزی که او را به خود مشغول می ساخت، تفکر پیرامون راه های رسیدن به قدرت بوده است. صدام حدود دو سال رنج زندان را با تبیین و سازمان دهی به تفکراتش سپری کرد و ساختار چیزی را که می توانست در بیرون از زندان او را ترقی دهد، در ذهنش به دقت سامان داد و در پرداختن به کم ترین جزئیات کوتاهی نکرد. در سال 1966، زمانی که وی همچنان در زندان به سر می برد و به واسطه ی حفاظتی که از آن می شد نمی توانست ارتباط ویژه ای با دنیای خارج از آن برقرار کند، در یک اقدام حیرت انگیز، به ریاست حزب بعث برگزیده شد و چندی نگذشت که با روشی که هنوز مشخص نیست، توانست به نحو غیر قابل باوری از زندان امنیتی بغداد بگریزد. این دو اتفاق عجیب، یعنی ترقی ابهام برانگیز صدام از یک عضو ساده به دبیر کلی حزب بعث و فرار حیرت آور و در عین حال رمزآلود اش از زندان امنیتی بغداد، مأید این مدعاست که دست هایی در پشت پرده، صدام حسین را برای در دست گرفتن قدرت در آینده ای نزدیک یاری می داده اند. از جمله مبانی ای که صدام در سیر تفکرات خود به آن وقوف پیدا کرد، استفاده از حداکثر وحشت برای ایجاد اتحاد بین سران حزب بعث بود، چرا که وقوع هر گونه اتحادی را در شرایطی دیگر، دور از ذهن تصور می کرد. او به خلق و خوی مردمان اطرافش به خوبی اشراف داشت و از سابقه ی تاریخی آنان در برخورد با حاکمان آگاه بود و می دانست که اعتماد به هیچ یک از اطرافیانش میسر نیست، مگر آن که به قدر کافی ترسیده باشند و از همین روی، خود را مجبور به اطاعت ببینند. تئوری ای که زمان صحت آن را راجع به مردم عراق تأیید کرد. با همین استدلال دست به تأسیس سازمان مخوفی زد که تا انتهای سلطه اش، به عنوان ستون فقرات حکومت تلقی می شد و سعی کرد تا به وسیله ی ارعاب ناشی از آن، تنها مالک قدرت در عراق شود. *حمید زمانیان



    خبر
    نام منبع: خبرگزاری فارس:
    شماره مطلب: 11210
    دفعات دیده شده: ۱۵۷۹ | آخرین مشاهده: ۲ هفته پیش