Sorry! your web browser is not supported;

Please use last version of the modern browsers:

متاسفانه، مروگر شما خیلی قدیمی است و توسط این سایت پشتیبانی نمی‌شود؛

لطفا از جدیدترین نسخه مرورگرهای مدرن استفاده کنید:

للأسف ، متصفحك قديم جدًا ولا يدعمه هذا الموقع ؛

الرجاء استخدام أحدث إصدار من المتصفحات الحديثة:



Chrome 96+ | Firefox 96+
عملیات روانی
  • عوامل شکل‌گیری انقلاب‌های رنگین: با تأکید بر سه نمونه مطالعاتی گرجستان، اوکراین و قرقیزستان/دکتر علی فلاحی
    یکشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۶ ساعت ۱۴:۱۷

    عوامل شکل‌گیری انقلاب‌های رنگین: با تأکید بر سه نمونه مطالعاتی گرجستان، اوکراین و قرقیزستان دکتر علی فلاحی چکیده: پس از فروپاشی شوروی سابق، تغییر و تحولات پس از آن و مطرح شدن نظام نوین جهانی، فعل و انفعالات تازه‌ای برای تک قطبی شدن نظام جهانی و قرار گرفتن ایالات متحده در رأس قدرت جهان و به دست گرفتن سرنوشت جهان روی داد. تحولاتی که هرچند هنوز نظام‌مند نشده است اما تا حدودی موفق عمل کرده است. امریکا هنوز در تلاش است تا به ساختاری قانون‌مند برای زیر

    عوامل شکل‌گیری انقلاب‌های رنگین: با تأکید بر سه نمونه مطالعاتی گرجستان، اوکراین و قرقیزستان دکتر علی فلاحی چکیده: پس از فروپاشی شوروی سابق، تغییر و تحولات پس از آن و مطرح شدن نظام نوین جهانی، فعل و انفعالات تازه‌ای برای تک قطبی شدن نظام جهانی و قرار گرفتن ایالات متحده در رأس قدرت جهان و به دست گرفتن سرنوشت جهان روی داد. تحولاتی که هرچند هنوز نظام‌مند نشده است اما تا حدودی موفق عمل کرده است. امریکا هنوز در تلاش است تا به ساختاری قانون‌مند برای زیر سلطه گرفتن هرچه بیشتر دولت‌ها و کشورهای مختلف دنیا دست یابد. شاهد این مدعا اقدامات امریکا در گرجستان, اوکراین، قرقیزستان و میانمار است. سؤال اصلی این مقاله این است که چه عواملی در شکل‌گیری انقلاب‌های رنگین در این کشورها مؤثر هستند؟ محیط داخلی و بین‌المللی و به ویژه تأثیر دولت امریکا در انقلاب‌ها چگونه است؟ برای پاسخ به این سؤالات کوشش شده است تمامی منابع آشکار پیرامون انقلاب‌های رنگین مورد مداقه قرار گیرد و بر اساس آنها از نگاهی نو این انقلاب‌ها مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. واژگان کلیدی: انقلاب‌های رنگین، گرجستان، میانمار، اوکراین، قرقیزستان، امریکا مقدمه انقلاب‌های رنگین، به جنبش‌ها و حرکت‌هایی گفته می‌شود که در جوامع پساکمونیستی در اروپای مرکزی و شرقی اتفاق می‌افتد و احتمالاً مناطق دیگری همچون خاورمیانه را دربر خواهد گرفت. برخی از تحلیل‌گران عنوان موج انقلابی را بر این رویدادها گذاشته‌اند. شرکت‌کنندگان انقلاب‌های رنگین اغلب از مقاومت مسالمت‌آمیز با هدف اعتراض‌ علیه دولت‌های غیرهمسو با امریکا و حمایت از دمکراسی، لیبرالیسم و استقلال ملی استفاده کرده‌اند و معمولاً یک رنگ یا گل خاصی را به عنوان سمبل و نشانه خود برگزیده‌اند. اعتراض‌های صورت گرفته و نقش مهمی که سازمان‌های غیردولتی، به ویژه سازمان‌های فعال دانشجویی در سازماندهی مقاومت مسالمت‌آمیز، ایفا می‌کنند این رویدادها را برجسته‌تر نشان می‌دهد.(1) این جنبش‌ها در کشورهای یوگسلاوی سابق (به ویژه صربستان، به نام انقلاب بولدوزر 2000) ، فیلیپین (انقلابEDSA در 2001، گرجستان (انقلاب گل‌سرخ 2003) ، اوکراین (انقلاب نارنجی 2004) و قرقیزستان (انقلاب لاله سرخ 2005) به اهداف خود رسیده و به دنبال تظاهرات گسترده خیابانی پس از انتخابات مورد اعتراض و استعفا یا سرنگونی رهبران تحقق یافته است.(2) • انقلاب 5 اکتبر 2001 در یوگسلاوی سابق منجر به سرنگونی میلوسویچ شد که نخستین نمونه انقلاب‌های مسالمت‌آمیز محسوب می‌شود. البته در این انقلاب، تظاهرکنندگان از هیچ رنگ یا سمبل خاصی استفاده نکردند و فقط شعار می‌دادند: کار وی تمام شده است که بعدها این شعار تبدیل به سمبل شد. برخی دیگر گرجستان را سرآغاز انقلاب‌های رنگین می‌دانند. تظاهرات با حمایت جنبشی از جوانان شکل گرفت که برخی از اعضای این جنبش حتی در انقلاب‌های دیگر کشورها مشارکت کردند. • انقلاب گل سرخ در گرجستان: به دنبال انتخابات پارلمانی گرجستان در سال 2003، شواردنادزه سرنگون شد و میخائیل ساآکاشویلی در مارس 2004 قدرت را در دست گرفت. انقلاب گل سرخ با حمایت جنبش مقاومت مدنی کمارا رخ داد. • انقلاب نارنجی در اوکراین: این انقلاب در پی مخدوش شدن دور دوم انتخابات ریاست‌جمهوری 2004 به وقوع پیوست. ویکتور یوشنکو با شکست یانوکوویچ به ریاست‌جمهوری رسید. انقلاب نارنجی از سوی جنبش پورا حمایت می‌شد. • انقلاب لاله: این انقلاب، نسبت به انقلاب‌های رنگی پیشین خشونت‌آمیزتر بود و با انتخابات پارلمانی قرقیزستان در 2005 همراه شد، با این تفاوت که نسبت به انقلاب‌های پیش از خود از یک‌دستی در سمبل رنگ برخوردار نبود و در تظاهرات، از رنگ‌های صورتی و زرد استفاده می‌شد. جنبش مقاومت جوانان کلکل از این انقلاب حمایت می‌‌کردند.(3) کاربردهای مرتبط در خاورمیانه البته رویدادهایی از این دست که در آسیای مرکزی و اروپای پساکمونیست به وقوع پیوست در خاورمیانه نیز اتفاق افتاده است که به عنوان بخشی از انقلاب‌های رنگین توصیف شده اما جامعه جهانی آن را نپذیرفته است. انقلاب سرو در لبنان: بی‌شباهت به انقلاب‌های موجود در اروپای شرقی و آسیای مرکزی، پس از یک انتخابات مخدوش و مورد اعتراض رخ نداد بلکه به دنبال ترور رهبر اپوزیسیون (رفیق حریری) در 2005 روی داد. این جنبش به جای الغای انتخابات، خواستار عقب‌نشینی نیروهای سوری از لبنان شد. با وجود این، برخی مؤلفه‌ها و روش‌های به کار رفته در تظاهرات این جنبش باعث شد که اغلب مطبوعات و مفسران آن را نیز در زمره انقلاب‌های رنگین به حساب بیاورند. سرو لبنان، سمبل این کشور است لذا انقلاب نیز به این نام شناخته شد. تظاهرکنندگان این جنبش از رنگ‌های سفید و سرخ استفاده می‌کردند که در پرچم لبنان وجود داشت. انقلاب ارغوانی: نامی که برای نخستین‌بار برخی مفسران و به دنبال آن جرج بوش رئیس‌جمهور امریکا برای توصیف دمکراسی آینده در عراق پس از انتخابات پارلمانی 2005 به کار بردند. این نام به طور گسترده‌ای چه در عراق و چه امریکا یا جای دیگر به کار گرفته نشد. این نام به واسطه رنگی است که انگشتان رأی‌دهندگان به منظور جلوگیری از رأی‌گیری فریبکارانه به آن آغشته شده است. انقلاب آبی : اصطلاحی است که کویتی‌ها در تظاهرات در کویت برای حمایت از حق رأی زنان در آغاز مارس 2005 به کار بردند. در ماه مه همین سال، دولت کویت به زنان اجازه داد که در انتخابات پارلمانی 2007 شرکت کنند. از آنجا که فراخوانی برای تغییر رژیم صورت نگرفت لذا این انقلاب نمی‌تواند در زمره یک انقلاب رنگین واقعی طبقه‌بندی شود. شایان ذکر است که همه انقلاب‌های رنگین عمدتاً از سوی امریکا با عنوان برنامه‌های دمکراسی‌سازی و تحت نظارت وزارت خارجه امریکا و آژانس امریکا برای توسعه بین‌المللی تأمین مالی می‌شده است. انقلاب‌های رنگین دریافت کننده وجوه عمده‌ای از سوی مؤسسه جمهوری‌خواه بین‌المللی است که تأسیس سازمان‌های عمده پشت کودتا علیه دولت منتخب هائیتی در 2004 و توطئه‌کنندگان کودتا علیه دولت منتخب ونزوئلا را تأمین مالی کرده‌اند. چنین مداخله‌های خارجی در سیاست انتخاباتی دیگر کشورها، همچون تلاش‌های مالی امریکا در آن کشورها که با انگیزه نگرانی درباره حقوق دمکراتیک یا مدتی نیست بلکه انگیزه آن خشم امریکا علیه خودداری ملت برای خصوصی‌سازی منابع اولیه است. هرگونه مطالعه و بررسی آژانس امریکا برای توسعه بین‌المللی، وزارت خارجه امریکا، یا وقف ملی برای دمکراسی، این جهت‌گیری را آشکار خواهد کرد. از نظر تحلیل‌گران عمده انقلاب‌های رنگین ریشه در انقلاب‌های مخملی در چکسلواکی سابق در سال 1989 و انقلاب بدون خشونت پرتغال در اواسط دهه 1970 دارند.(4) شورش خیابانی جوانانی آذربایجان مخالف فساد دولت و خواستار تغییر کل سیستم حکومتی در این کشور، رنگ سبز را انتخاب کردند. در توامبر 2005، تظاهرکنندگان به خیابان‌ها ریختند و پرچم‌های نارنجی رنگ الهام‌گرفته از انقلاب اوکراین را تکان دادند و به تقلب دولت در انتخابات اخیر پارلمانی اعتراض کردند. انقلاب رنگین آذربایجان با دخالت پلیس در 26 نوامبر 2005 سرکوب شد.(5) بلاروس: تظاهرات علیه تقلب انتخابات ریاست‌جمهوری لوکاشنکو که 83% آراء را به دست آورده بود و خواستار استعفای وی شدند. سمبل مخالفت، یک پرچم سابق سفید، سرخ، سفید بلاروسی بود. این جنبش با انقلاب رنگی اوکراین در ارتباط بود، به طوری که در طی انقلاب نارنجی، این پرچم‌های سفید، سرخ، سفید در کیف به اهتزاز در می‌آمدند.(6) در طی سال 2006 تظاهرکنندگان عنوان انقلاب جین یا دنیم و شلوار بلوجین را به عنوان سمبل آزادی انتخاب کردند. گفته می‌شود که گروه دانشجویی ZUBER مسئولیت این انقلاب را برعهده داشته است. مولداوی: گزارش شده که مخالفان دولت مولداوی امید و اصرار به نوعی انقلاب نارنجی مشابه به جنبش اوکراین را دارند که پس از انتخابات پارلمانی مولداوی 2005 روی داد در حالی که حزب خلق دمکراتیک مسیحی رنگ نارنجی را برای خود انتخاب کرده است. نامی که برای این رویداد انتخاب شد، انقلاب انگور به واسطه فراوانی تاکستان در کشور بود که البته این انقلاب پس از پیروزی دولت در انتخابات ناکام ماند. در تحلیل وقایع اکتبر 2007 میانمار یا برمه، که نامیدن این کشور به هر نامی در اصل ماجرا تفاوتی ایجاد نمی‌کند، چند حقیقت را نباید فراموش کرد؛ اول اینکه کسی تردید ندارد دیکتاتوری نظامی فعلی این کشور به رهبری ژنرال تان‌شو، یکی از مستبدترین دیکتاتورهای دنیاست. حقیقت بعدی این است که مردم میانمار از پایین‌ترین سطح استاندارد زندگی برخوردارند. به دنبال افزایش 100 تا 500 درصدی قیمت گازوئیل و دیگر سوخت‌ها در این کشور در ماه آگوست، تورم تا 35 درصد افزایش یافته است. جالب اینجاست که این افزایش قیمت سوخت زیر فشار صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی برای واقعی کردن قیمت انرژی صورت گرفته است. همین افزایش قیمت سوخت و بالا رفتن تورم تظاهرات گسترده اعتراضی به رهبری راهبان بودایی با لباس‌های زعفرانی رنگشان را موجب شد. سازمان‌ملل تخمین زده است که جمعیت 50 میلیونی این کشور تا 70 درصد از درآمد ماهانه خود را تنها برای خرید غذا هزینه می‌کنند. همچنین افزایش شدید قیمت سوخت زندگی را برای ده‌ها میلیون نفر از مردم میانمار غیرقابل تحمل کرده است. میانمار همچنین در تجارت مواد مخدر هم نقش زیادی دارد و بعد از افغانستان از این نظر در ردیف دوم جای گرفته است. اینها همه عوامل قابل درکی هستند برای بروز تظاهرات و اعتراض عمومی علیه دولت. اما این حقیقت را هم نباید فراموش کرد که حکومت نظامی میانمار در فهرست اهداف مورد حمله دولت بوش و وزارت خارجه این کشور قرار دارد. برای درک اقدامات اخیر دولت امریکا در اعمال تحریم‌های جدید علیه میانمار و مواضع جدید و شدید آن علیه این کشور باید چند حقیقت دیگر را هم دانست. در پس تصاویری که در تلویزیون سی.ان.ان درباره تظاهرات گسترده راهبان بودایی پخش می‌شود، نبرد ژئوپلیتیک جدید جریان دارد که به دنبال خود پیامدهایی را به هم به همراه خواهد داشت. بازیگران اصلی تراژدی میانمار که مساحت آن به اندازه تگزاس است، این است که مردم این کشور ابزار دست سناریویی شدند که بنیاد ملی دمکراسی در واشنگتن، بنیاد جورج سوروس، خانه آزادی و بنیاد آلبرت انیشتین آن را طراحی کرده‌اند. همه این نهادها مسئول طراحی تغییر رژیم بدون استفاده از خشونت در سراسر دنیا هستند. انقلاب زعفرانی میانمار شبیه انقلاب نارنجی در اوکراین و انقلاب رز در گرجستان و بسیاری از انقلاب‌های رنگی دیگر است که علیه منافع راهبردی روسیه در اطراف این کشور به وقوع پیوست. در انقلاب زعفرانی در میانمار از همه ابزارهای ارتباطی مانند اینترنت، پیام کوتاه موبایل و ای‌میل استفاده شد. سی.ان.ان چندی پیش در خطایی ناخواسته از نقش فعال بنیاد ملی دمکراسی امریکا در انقلاب و حمایت این بنیاد از تظاهرات میانمار خبر داد. این بنیاد یک نهاد خصوصی است که البته بودجه آن را دولت امریکا تأمین می‌کند. فعالیت‌های این نهاد با هدف حمایت از اهداف سیاسی خارجی امریکا طراحی شده است. در حقیقت این نهاد همان کاری را می‌کند که سیا در جنگ سرد می‌کرد. وزارت خارجه امریکا در 30 اکتبر سال 2003 در یک بیانیه مطبوعاتی اعلام کرد امریکا از نهادهایی مانند بنیاد ملی دمکراسی، بنیاد جامعه باز و نهادهای مشابه که داخل و خارج منطقه برای ارتقای دمکراسی فعالیت می‌کنند حمایت می‌کند. وزارت خارجه امریکا همچنین رهبران اصلی مخالفان در سازمان‌های ضددولتی میانمار را جلب کرده و آنها را آموزش می‌دهد. این وزارتخانه از سال 2003 هر سال بیش از 5/2 میلیون دلار به فعالیت‌های بنیاد ملی دمکراسی در میانمار اختصاص می‌دهد. فعالیت‌های این سازمان مستقیماً از امریکا فرماندهی و طراحی شده و از طریق کشورهای همسایه مانند تایلند به داخل میانمار منتقل می‌شود. رسانه‌های اصلی مخالفان میانمار مانند رادیو دمکراسی برمه و مجله عصر جدید با بودجه همین نهاد اداره می‌شود. اما هدایت‌کننده اصلی تظاهرات اخیر راهبان بودایی در میانمار، جین شارپ، بنیانگذار بنیاد آلبر انیشتین در کمبریج و ماساچوست بود. این مؤسسه یکی از شاخه‌های بنیاد ملی دمکراسی است که برای تغییر رژیم صلح‌آمیز در نقاط حساس موردنظر امریکا در سراسر دنیا فعالیت می‌کند. مؤسسه انیشتین از سال 1989 در میانمار فعال بوده و مخالفان را آموزش می‌داده است. سرهنگ رابرت هلوی، مأمور ویژه سیا و وابسته نظامی سابق امریکا در رانگون، شارپ را در سال 1989 برای فعالیت در میانمار معرفی کرد. جالب اینجاست که شارپ دو هفته پیش از تحولات میدان تیان آن من هم در چین بوده است. اهداف امریکا پرسشی که اکنون پیش می‌آید این است که چرا میانمار اکنون زیر ذره‌بین دولت امریکا و هدف اقدامات این دولت قرار گرفته است؟ هر عقل سلیمی در واکنش اول، دلسوزی واشنگتن برای دمکراسی، عدالت و حقوق‌بشر در میانمار را رد می‌کند. عراق و افغانستان نمونه‌های خوب و کافی هستند از اینکه تلاش برای ارتقای دمکراسی تنها پوشش تبلیغاتی برای اهداف و تلاش‌های بعدی امریکاست. اما چرا حال امریکا به سراغ نقطه‌ای دور مثل میانمار رفته است؟ پاسخ این سؤال را باید در تحلیل تحولات و موقعیت ژئوپلیتیک جست‌وجو کرد. میانمار بر آب‌های راهبردی که از خلیج‌فارس به سوی دریای جنوب چین می‌رود کنترل دارد. ساحل میانمار دسترسی دریایی به یکی از بزرگ‌ترین آبراه‌های راهبردی جهان یعنی تنگه مالاکا را ممکن می‌کند. این تنگه محل عبور کشتی میان مالزی و اندونزی است. پنتاگون از بعد از 11 سپتامبر تلاش می‌کرده تا به بهانه دفاع در برابر حملات تروریستی به این منطقه وارد شده و آن را نظامی کند. تنگه مالاکا اقیانوس هند و آرام را هم به هم متصل می‌کند و کوتاه‌ترین مسیر دریایی میان خلیج‌فارس و چین است. بیش از 80 درصد از واردارت نفتی چین با تانکر از این تنگه حمل و نقل می‌شود. نکته ظریف دیر کانال فیلیپس در تنگه سنگاپور است که عرض کمی دارد. هر روز بیش از 12 میلیون بشکه نفت با ابرتانکرها از این تنگه عبور می‌کند که اکثر آنها به بازار چین، پرشتاب‌ترین بازار دنیا، وارد می‌شود. اگر این تنگه بسته شود، تانکرهای نفت باید راهی طولانی برای رسیدن به مقصد طی کنند. هر سال بیش از 50 هزار کشتی از تنگه مالاکا عبور می‌کند. کسی که بر این آب‌ها کنترل داشته باشد در حقیقت گلوگاه عبور انرژی به چین را در دست خواهد داشت. چین بعد از تحولات عراق و حضور امریکا در این کشور و تسلط بر چاه‌های نفت منطقه، حضور خود را در میانمار تقویت کرده است تا مانع از دستیابی امریکا به تنگه مالاکا شود. کشور میانمار نفت و گاز هم تولید می‌کند که البته این تولید از سال 1871 و بعد از تأسیس شرکت نفت رانگون توسط انگلیسی‌ها شروع شد. در سال 2002 شرکت‌های نفتی امریکا مانند تگزاکو و پریمایر اویل، که پیش از این در حوزه‌های نفت و گاز میانمار حضور داشتند به دلیل فشارهای داخلی و منطقه‌ای از این کشور خارج شدند و به جای آنها پتروناس مالزی وارد شد. در سال 2005، کشورهای چین، تایلند و کره جنوبی برای توسعه میدان‌های گاز و نفت میانمار سرمایه‌گذاری کردند. اکنون صادرات گاز، اصلی‌ترین منبع درآمد کشور میانمار است. به این ترتیب امریکا وارد حوزه راهبردی چین شده است. اکنون سیاست‌های امریکا از دارفور تا کاراکاس و حالا تا میانمار را باید تنها به دیده بدبینی نگریست.(قدیری، 1386، ص 10) مغولستان: در 25 مارس 2005، فعالان با روسری‌های زرد در شهر اولان باتور دست به تظاهرات زدند چرا که به نتایج انتخابات پارلمانی مغولستان در 2004 اعتراض داشتند و خواستار انتخابات تازه‌ای بودند. در رسانه‌های بین‌المللی، جنبش‌هایی که با شکاف میان نخبگان سیاسی همراه با نارضایتی عمومی از حکومت‌های منطقه‌ای و تظاهرات برای سرنگونی رئیس‌جمهور وقت پس از یک انتخابات خدشه‌دار بوده است به انقلاب‌های رنگین تعبیر می‌شود. از اواخر دهه 1980 موجی از انقلاب‌های رنگین در بلوک شوروی سابق اتفاق افتاد که عبارت‌اند از: انقلاب گل سرخ در گرجستان در نوامبر 2003، انقلاب نارنجی در اوکراین در دسامبر 2004 و انقلاب لاله یا انقلاب زرد و ارغوانی در قرقیزستان در مارس 2005. جایی که موقعیت رنگین‌تر، مبهم‌تر و خشونت‌آمیزتر بود. میانمار حال این پرسش مطرح می‌شود که انقلاب رنگین بعدی در کدام کشور روی می‌دهد؟ و چه دلایلی پشت سر شکل‌گیری انقلاب‌های رنگین در این کشورها وجود داشته است؟ آیا این انقلاب‌ها خودجوش بوده‌اند و یا آنکه تحت تأثیر عوامل خارجی و نفوذ رسانه‌های غربی و دولت امریکا قرار داشته است؟ پاسخ به پرسش‌های فوق، شاید بتواند تا حدودی ذهن خوانندگان را نسبت به تحولات سیاسی و همچنین عوامل شکل‌گیری و روش‌های اتخاذ شده برای انقلاب‌های مخملی و یا رنگین آشنا کند و راهبردها و راهکارهایی به منظور مقابله با چنین رویدادهایی طراحی شود. هدف از ارائه این مقاله، بررسی دلایل شکل‌گیری سه انقلاب مزبور است در حالی که استدلال اصلی این نگارش بر این است که دلایل اصلی و مستقیم انقلاب‌های رنگین، همانا منافع سیاست خارجی امریکا (توسعه‌طلبی استراتژیک، امنیت انرژی و جنگ علیه تروریسم) است که عمدتاً از طریق نهادهای بین‌المللی غیردولتی امریکایی اجرا می‌شود. طبعاً بدون مداخله سازمان‌های غیردولتی تحت حمایت امریکا، دورنما و چشم‌انداز سیاسی سه کشور موردنظر در قالب انقلاب‌های رنگین درنمی‌آمد. خرد متعارف در غرب این‌گونه نشان می‌دهد که اوراسیای مرکزی، تحت پوشش موج جدیدی از انقلاب‌های رنگین درمی‌آیند و از آنجا که اوراسیای مرکزی به واسطه نقش منطقه در جنگ علیه تروریسم و این واقعیت که امریکا در کشور قرقیزستان و ازبکستان دارای پایگاه‌های نظامی است اهمیت ویژه‌ای دارد، هرگونه تحول در منطقه به نظر می‌رسد که آبستن مسائلی برای سیاست امریکا و نحوه پاسخ‌دهی به این جنبش‌ها باشد. دیدگاه دیگر تفکر مداخله‌گری ایالات متحده است. که حاصل توجه زیاد امریکا به اوراسیای مرکزی از 2001 در رقابتی استراتژیک با روسیه در منطقه است که نقطه آغازین آن مداخله نظامی در افغانستان، سپس در عراق و نهایتاً حذف رژیم‌هایی است که امریکا را تهدید می‌کنند، برچسب امریکایی را بر تمامی انقلاب‌های رنگین زده‌اند.(7) الف) سازمان‌های غیردولتی امریکایی، ابزار نفوذ استراتژیک(8) هم‌اکنون این‌گونه سازمان‌ها از ابزارهای با ارزش پیشبرد منافع ملی امریکا محسوب می‌شوند. تئوری نفوذ غیررسمی آندرو اسکات بیان می‌دارد که کمک خارجی و کمک‌های فنی امریکا و سازمان‌های بین‌المللی همراه با یکدیگر می‌توانند به عنوان ابزاری به منظور افزایش نفوذپذیری کشورهای رقیب به کار گرفته شوند. نفوذ‌پذیری مرزهای ملی، پیش‌شرط ظهور نهادهای فراملی همچون شرکت‌های چندملیتی، سازمان‌های بین‌المللی و سازمان‌های غیردولتی بین‌المللی با محوریت امریکا است. ریچارد کاتم نیز بر این باور است که چهره سیاست جهانی از حیطه جنگ نظامی به جنگ سیاسی، اقتصادی و روانی تغییر یافته است. نکته مهم در اینجا این است که در حیطه‌های مهمی که نبردهای اصلی بین‌المللی رخ داده‌اند به طور فزاینده‌ای در عرصه سیاست داخلی کشورهای هدف ضعیف‌تر قرار دارند که نسبت به نفوذ و مداخله خارجی آسیب‌پذیر بوده‌اند. طرح و نقشه معاصر برای انتخاب بازیگران فراملی به عنوان بال‌های فعال سیاست خارجی در قالب ایده قدرت نرم ژوزف نای قرار می‌گیرد که خواستار تجهیز ذخیره ای از منابع ناملموس و گسترده‌ای از فرهنگ، ایدئولوژی و نهادهایی برای حفظ تسلط جهانی امریکا است. از دیدگاه ژوزف نای، قدرت نرم در پایان جنگ سرد به واسطه کیفیت فریبنده و ظریف آن از هزینه بسیار کمتر و کارایی بالاتری برخوردار خواهد بود. هزینه‌های ناشی از اقدام مستقیم نظامی در جهان مدرن این اطمینان را حاصل می‌کند که دیگر ابزارهایی چون: ارتباطات، مهارت‌های سازمانی و نهادی، و وابستگی متقابل به ابزارهای مهم قدرت تبدیل شده‌اند. لذا به منظور تدبیر چالش‌های ناشی از وابستگی فراملی، نای بر این امر پافشاری دارد که سرمایه‌گذاری بیشتر امریکا در نهادها و رژیم‌های بین‌المللی نسبت به حیطه‌های موضوعی می‌تواند رهبری امریکا را در قدرت جهانی تثبیت و همیشگی کند. نقطه عطف ورود سازمان‌های بین‌الملل غیردولتی بنا بر تصمیم دولت ریگان مبنی بر ایجاد سازمان وقف ملی برای دمکراسی در 1983 برای به عقب راندن اتحاد جماهیر شوروی سابق اتفاق افتاد.(9) با در نظر گرفتن منطق وجودی بیان شده برای تقویت نهادهای دمکراتیک در سرتاسر دنیا از طریق تلاش‌های غیردولتی، نهاد وقف ملی برای دمکراسی به عنوان یک بنیاد شبه دولتی که وجوه مالی دولت امریکا را از طریق نهادهایی همچون مؤسسه دمکراتیک ملی برای امور بین‌المللی ، مؤسسه جمهوری‌خواه بین‌المللی ، بنیاد بین‌المللی برای سیستم‌های انتخاباتی ، هیئت مبادلات و پژوهش بین‌المللی و خانه آزادی تزریق می‌کند، متصور شده است.(10) شایان ذکر است که این‌گونه سازمان‌های بین‌المللی غیردولتی، کشورهای غیرهمسو با امریکا را به نوبه خود از طریق فعالیت‌های عمل‌گرایانه آماج هدف قرار دادند. آلن واینستاین - نخستین رئیس مؤسسه وقف ملی برای دمکراسی – اعتراف کرد که مقدار زیادی از آنچه که امروز این مؤسسه انجام می‌دهد به طور پنهانی 25 سال پیش از طریق سازمان سیا انجام می‌شد. جالب آنکه 97% از بودجه این مؤسسه از طریق وزارت خارجه امریکا و بقیه تخصیصات مالی از جانب اعطاءکنندگان مالی جناح راستی همچون بنیاد برادلی ، بنیاد وایت هد و بنیاد الین تأمین می‌شود.(11) علی‌رغم ادعاهای مؤسسه مزبور مبنی بر وضعیت مستقل و غیردولتی خود، وزارت خارجه امریکا و دیگر نهادهای اجرایی مرتب کارکنان برنامه این مؤسسه را منصوب می‌کنند. حتی خانه آزادی که یک مؤسسه وابسته به نومحافظه‌کاران است و در انقلاب‌‌های رنگین نیز نقش داشته است، رؤسا و ستاد آن از طریق برنامه‌ریزان و کارکنان عالی‌رتبه پیشین سیا تکمیل می‌شود. مؤسسه دمکراتیک ملی برای امور بین‌المللی نیز زیر سلطه تندروهای لیبرال یا دمکرات‌های جناح راستی قرار دارد که راه خود را در شکاف‌های اصلی سیاست خارجی در زمانی که حزب بر سریر قدرت قرار دارد پیدا می‌کند در حالی که مؤسسه جمهوری‌خواه بین‌المللی شامل دسته‌ای از سیاست‌مداران و نمایندگان شرکت‌های بزرگ مالی، نفتی و دفاعی است. بنیاد بین‌المللی برای نظام‌های انتخاباتی نیز متعلق به جمهوری‌خواهان محافظه‌کار، سیا یا سازمان‌های اطلاعاتی نظامی است. هیئت مبادلات و پژوهش بین‌المللی – مدرسه آموزشی برای چهره‌های اصلی و نخبگان انقلاب رنگین – با جنگ سیاسی، دیپلماسی عمومی و متخصصان تبلیغاتی از رسانه‌های جدید، ارتش و خدمات خارجی امریکا حرکت می‌کند.(12) یادآور می‌شود در مقایسه با سازمان‌های غیردولتی بشردوستانه و توسعه‌ای، که اغلب پیشبرد اهداف خارجی امریکا در پی داشته است، سازمان‌های بین‌الملل غیردولتی حقوق بشری و دمکراتیک امریکایی دست به گزافه‌گویی از تسلط بسیار زیاد دولت امریکا و فعالیت‌های اطلاعاتی آن می‌زنند. 1) بنیاد سورس و نفوذ امریکا: مخالفان انقلاب رنگین غالباً بنیاد سورس و یا دولت امریکا را به حمایت و برنامه‌ریزی انقلاب‌ها با هدف خدمت به منافع غرب متهم می‌کنند. شایان ذکر است که پس از انقلاب نارنجی، چندین کشور از آسیای مرکزی علیه مؤسسه جامعه باز جورج سورس با ابزارهای متفاوتی دست به اقدام زدند که برای نمونه، ازبکستان به زور دفاتر منطقه‌ای این مؤسسه را بست و رسانه‌ دولتی تاجیکستان نیز این مؤسسه را به فساد و پارتی‌سازی متهم کرده است. مدارک و اسناد دال بر مداخله دولت امریکا از جمله آژانس امریکا برای توسعه بین‌المللی و برنامه توسعه سازمان‌ملل است که از ساختارهای اینترنتی به نام Freenet حمایت می‌کردندکه در قرقیزستان نقش به سزایی را در انقلاب رنگین ایفا کرد. روزنامه گاردین بر این ادعاست که آژانس برای توسعه بین‌المللی مؤسسه وقف ملی برای دمکراسی، مؤسسه بین‌الملل جمهوری‌خواه، مؤسسه دمکراتیک ملی برای امور بین‌المللی و خانه آزادی مستقیماً درگیر بوده‌اند. اطلاعات در خصوص وب سایت این سازمان‌ها (که 4 مؤسسه اول از طریق بودجه فدرال امریکا، تأمین مالی می‌شوند) این مدعا را تأیید می‌کند. فعالان جنبش دانشجویی Optor در صربستان و PORA در اوکراین گفته‌اند که مقاله‌ها و آموزش‌هایی که از مؤسسه آلبرت انیشتین امریکا دریافت کرده‌اند ابزاری بود برای اطلاعات استراتژی آنها.(13) گزارشی مبنی بر همدستی و توطئه کاخ سفید، سیا ، آژانس امریکا برای توسعه بین‌المللی، جورج سورس و دیگر سازمان‌های غیردولتی امریکایی و بین‌المللی مبنی بر ترغیب تغییر رژیم به روش‌ها و ابزار دیگر به دست آمده است. به نظر می‌رسد که امریکا دو روش تغییر رژیم را در دستور کار خود قرار داده است: روش عراق و گرجستان – به تعبیر دیگر روش نظامی و رنگین. بسیاری از تحلیل‌گران و سیاست‌مداران در مسکو، هر اقدام امریکا را در اوراسیا علیه این کشور می‌دانند. حمایت مشترک امریکا و اروپا برای برگزاری انتخابات آزاد و منصفانه در اوراسیا از نظر مسکو به معنای بیرون راندن متحدان روسیه و استقرار دوستان و متحدان غربی به عنوان رؤسای جمهور جدید منطقه‌ای تعبیر می‌شود. انگیزه مداخله‌های روسیه در روند انتخاباتی اوکراین در زمستان 2004، حاصل تصورات این کشور از تحرکات امریکا و غرب در گرجستان و حمایت از یوشنکو در اوکراین بود. همان‌‌طور که گفته شد وجه تشابهی در بیشتر انقلاب‌های رنگین وجود دارد. صرف‌نظر از تقلبات انتخاباتی و تظاهرات خیابانی، شاهد نوعی حلقه ارتباطی در میان انقلاب‌های موردنظر بوده‌ایم که برای نمونه می‌توان به حضور گروه‌هایی از جوانان گرجستان و اوکراین در بیشکک قرقیزستان به منظور آموزش رأی‌دهندگان و تظاهرکنندگان جوان آن کشور اشاره کرد. هرچند شباهت‌های ظاهری از جمله استفاده از سمبل‌ها و پرچم‌های رنگین در انقلاب‌های یاد شده، به اندازه کافی تبیین‌کننده واقعیت رویدادهای گرجستان، اوکراین یا قرقیزستان نیستند و یا اینکه تحولات آتی در دیگر کشورهای منطقه را احتمالاً توضیح نخواهد داد. در دولت، سیاست‌گذاران خواهان توجیهی اساسی برای واکنش و تصمیم‌گیری نسبت به یک پدیده‌اند. سیاست‌مداران معمولاً به یک بحران آشکار و بزرگ پاسخ می‌دهند. اما در غالب رویدادها، واقعیتی پنهان وجود دارد که در وهله اول به چشم نمی‌خورد. آنها بخشی از یک فرایند‌اند که رسانه‌ها از آن تعبیر بد می‌کنند یا برداشتی درست از آن ندارند. اجماعی که میان افکارعمومی و نخبگان سیاسی یا هر جای دیگری در اوراسیا وجود دارد که امریکا عامل اصلی پیشبرد انقلاب‌های رنگین بوده است. در نتیجه، دولت‌های منطقه به این نتیجه رسیده‌اند که فعالیت‌های گروه‌های تحت حمایت امریکا می‌باید تحت نظارت قرار گیرد. یکی از دلایل نفوذ امریکا، عامل فرهنگ در میان گروهی از جوانان به ویژه جوانان گرجستان بوده است. جوانان تحصیل‌کرده در گرجستان به زبان انگلیسی در مقایسه با زبان روسی تمایل نشان داده‌اند و مهارت خود را در زبان روسی به عنوان زبان دوم از یاد برده‌اند و آنهایی که به زبان روسی مسلط‌اند برای کار به روسیه مهاجرت کرده‌اند و این مسئله سبب هماهنگی میان گرجی‌های غیرروسی زبانانی شده بود که تماس کمتر مستقیمی با روس‌ها داشتند و دانشجویانی که در دانشگاه تفلیس تحصیل می‌کنند عمدتاً طرفدار امریکا هستند. در حالی که دو کشور آذربایجان و ازبکستان، شاهد تجربه چنین انقلاب‌های رنگینی صرفاً به واسطه اولویت‌های سیاست خارجی امریکا نبودند. نقش امریکا در انقلاب نارنجی اوکراین اولویت‌های سیاست خارجی امریکا که همانا اهداف امنیتی است در پوشش ارتقای دمکراسی کشورهای مورد هدف پیچیده شده است. اوکراین نمونه برجسته‌ای از این مدعاست که یک عرصه مهم و نوینی بر صفحه شطرنج اوراسیا محسوب می‌شود چرا که وجود آن به عنوان یک کشور مستقل عامل کمک‌کننده‌ای در تحول روسیه است. بدون اوکراین، روسیه یک امپراتوری اوراسیایی نخواهد بود. با عضویت سه کشور چک، لهستان و مجارستان در ناتو در 1999، اوکراین به عنوان آخرین جبهه و مرز روسیه با ناتو باقی مانده است. بر این اساس، انقلاب نارنجی بایستی در قالب یک روسیه دفاعی در حال تلاش برای حفظ حوزه نفوذ خود در جامعه کشورهای مشترک‌المنافع و همچنین یک اروپا - امریکای تهاجمی رو به گسترش به شرق از طریق ناتو و اتحادیه اروپا نگریسته شود. به عبارت دیگر، صف‌بندی اروپا و روسیه به عنوان پشتیبانان دو کاندیدای ریاست‌جمهوری اوکراین، دلیلی بر این مدعاست. یانوکوویچ، نامزدی که بیشترین حمایت‌های مالی و تبلیغی را از کرملین - قبل و پس از انتخابات مورد اختلاف سال 2004 دریافت کرد طی دیداری پیش از انتخابات به پوتین قول داد تا به درخواست عضویت اوکراین در ناتو پایان دهد. در حالی که یوشنکو، نامزد طرفدار بازار و کسی بود که تمام تخم‌مرغ‌های خود را در سبد اتحادیه اروپا و ناتو گذاشته بود.(14) سیاست انرژی نیز هسته تغییر رژیم واشنگتن برای اوکراین بود. در ژوئیه 2004، دولت لئونید کوچما، رئیس‌جمهور وقت اوکراین، علی‌رغم فشار اتحادیه اروپا و دولت بوش، تصمیم اولیه مبنی بر گسترش خط لوله اودسا – برودی به گدانسک لهستان را نقض کرد که اگر این امر اتفاق افتاده بود آنگاه حجم زیادی از نفت خزر به اتحادیه اروپا، مستقل از روسیه سرازیر می‌شد و این رویداد کاهش وابستگی اوکراین به روسیه برای نیازهای انرژی را به دنبال داشت اما سقوط منافع امریکا قابل چشم‌پوشی نبود و همان‌طور که انگدال گزارش می‌دهد – سیاست واشنگتن با هدف کنترل مستقیم بر جریان نفت و گاز از خزر از جمله ترکمنستان و به منظور مقابله و مخالفت با نفوذ منطقه‌ای روسیه از گرجستان تا آذربایجان و ایران صورت می‌پذیرد. پشتوانه این سیاست واشنگتن، شناسایی اعلام نشده امریکا در خصوص کاهش منابع ارزان و با کیفیت نفت جهانی است. کارول پاسکوال - سفیر امریکا در اوکراین – مکرراً از کوچما درخواست می‌کرد تا از تصمیم خود بازگردد با این توجیه که طرح خط لوله به لهستان برای سرمایه‌گذاران جذاب‌تر و برای اوکراین در درازمدت پرمنفعت‌تر خواهد بود به ویژه آنکه سبب کاهش کنترل انحصاری روسیه و قدرت تنوع‌بخشی به اوکراین در جذب منابع انرژی خواهد شد. تعجبی ندارد که دولت یوشنکو – پس از انقلاب نارنجی – خواستار گفت‌وگوی مثبت با شرکت نفتی شورون (شرکت نفتی سابق کاندالیزا رایس، وزیر خارجه امریکا و تداوم سیاست خط لوله اودسا – برودی) شد.(15) شایان ذکر است که همسر یوشنکو (کاترینا کاموچنکو) – از مأموران پیشین دولت‌های ریگان و بوش بوده و گفته می‌شود که از پشت پرده در انقلاب نارنجی نقش مهمی را ایفا می‌کرده است. البته هیچ یک از محرک‌ها و عوامل گفته شده تأثیری به اندازه انتخابات مخدوش اوکراین نداشتند به طوری که نیروی مردمی در خیابان و مهندسی دمکراسی از طریق نافرمانی مدنی، بیشترین تأثیر را بر انقلاب نارنجی اوکراین گذاشت و در این مرحله بود که نقش سازمان‌های غیردولتی بین‌المللی امریکایی همچون مؤسسه وقف ملی برای دمکراسی پررنگ‌تر شد.(16) برای نمونه، سازمان نئولیبرال پورا، در سال 1999 از سوی سفارت امریکا، بانک جهانی، مؤسسه وقف ملی برای دمکراتیک و بنیاد سورس طراحی شده بود. در شب انقلاب رنگین، سازمان‌های بین‌الملل دولتی مؤسسه وقف ملی برای دمکراتیک، با استخدام نظرسنج‌ها و مشاوران حرفه‌ای برای ارزیابی داده‌های انتخاباتی و اتحاد اپوزیسیون تحت ائتلاف انتخاباتی یوشنکو، چند ماه پیش از انتخابات، هزاران طرفدار حزبی را آموزش می‌داد و بر کار آنها نظارت می‌کرد و نظرسنجی حاصل از داده‌های رأی را در همکاری با دیگر سفارت‌های خارجی که پیروزی یوشنکو را پیش‌بینی می‌کردند، سازماندهی می‌کرد و نهایتاً از مشاورانی که تجارب مهمی در سرنگونی میلوسویچ – رئیس‌جمهور یوگسلاوی پیشین داشتند – و از انقلاب گل سرخ گرجستان بهره‌مند بودند، استفاده می‌کرد. بسیج عمومی در شهر کیف از طریق دژ غربی اوکراین (یوشنکو) دست‌چین شده بود در حالی که احساسات گسترده ملت را منعکس نمی‌کرد. چندین هزار نفر در مرکز کیف خود را به عنوان نماد مردم اعلام نمودند – با وجود این واقعیت که بسیاری از تظاهرکنندگان، دیدگاه‌های خشن و ضددمکراتیک را پرورش می‌دادند. نکته جالب آنکه سازمان‌های غیردولتی نظارت‌کننده – همراه با رسانه‌های غربی – تقلب انتخاباتی را دستاویز قرار می‌دادند، در حالی که نقض جدی انتخاباتی یوشنکو را نادیده می‌گرفتند.(17) هزینه دولت امریکا در خصوص انقلاب نارنجی، 14 میلیون دلار برآورد شده است در حالی که کل بودجه پیشبرد جامعه مدنی که از سوی واشنگتن برای اوکراین (2003 – 2004) در نظر گرفته شده بود، 56 تا 57 میلیون دلار تخصیص یافته بود. همچنین بنیاد سورس و خانه آزادی به تزریق جریان آرامی از وجوه مالی از طریق سازمان‌های بین‌الملل غیردولتی و سازمان‌های غیردولتی محلی برای پروژه‌های انتخاباتی پرداختند. بنا بر دیدگاه ران پل – عضو کنگره امریکا – امریکا تخصیص 60 میلیون دلار برای تأمین مالی انقلاب نارنجی از طریق سازمان‌های غیردولتی اوکراینی و امریکایی در حمایت از یوشنکو را در دستور کار خود قرار دادند.(18) گرجستان و انقلاب رنگین انقلاب رنگین گرجستان و سقوط شواردنادزه، همراه با ظهور مهره دیگر امریکا در مقام ریاست جدید جمهوری این کشور بود. سا آکاشویلی، انتخاب ریچارد مایلز – سفیر امریکا در گرجستان – بود، کسی که در ماه‌های پیش از انقلاب مخملی گرجستان، اظهار کرده بود که شواردنادزه دیگر یک فرد ایده‌آل برای ریاست‌جمهوری گرجستان نیست. سا آکاشویلی، یک وکیل آموزش دیده در امریکا و هوادار پرشور روابط نزدیک با امریکا و اتحادیه اروپا بود، همان مشخصاتی که حمایت امریکا از کودتای 1992 شواردنادزه علیه گامسا خوردیای ملی‌گرا را به دنبال داشت. سفارت امریکا با ورود شواردنادزه خشنودتر به نظر می‌رسید چرا که منافع امریکا را در مقایسه با گامسا خوردیا، بهتر تأمین می‌کرد و لذا در دهه 1990 از شواردنادزه حمایت کرد. وی نیز اقدام به ایجاد پیوندهای نزدیکی با صندوق‌های بین‌المللی پول و بانک جهانی کرد و حدود یک میلیارد دلار طی دهه 1990 از این دو نهاد پولی، وام گرفت که البته عمده این پول در نظام بسیار فاسد گرجستان ناپدید شد و کشور کوچک پنج میلیونی را در بدهی سنگین باقی گذاشت و کارخانه‌ها و منابع طبیعی را به شرکت‌های چندملیتی فروخت.(19) شواردنادزه در سال‌های پایانی قدرت خود از واقعیت‌های کشور فاصله گرفته بود و خود را به حاشیه رانده بود تا جایی که گرجستان به یکی از ده کشور فاسد جهان، تبدیل شده بود. دیگر از جانب قدرت‌های سیاسی غربی و دیگر نیروهای سرمایه‌ خارجی، فایده‌ای دربر نداشت و لذا امریکا درصدد برآمد تا برای وی جایگزینی پیدا کند. با بهره‌گیری از احساسات عمیق ملی‌گرایی و درازمدت مرم علیه شواردنادزه، نسل جوان‌تر را که دستی بر قدرت سیاسی نداشت به کمک سفارت خود، به قدرت رساند. نقش ناظران انتخاباتی در شمارش آرا که از نظر مالی از طریق امریکا حمایت می‌شدند، بخش مهمی از ماشین تبلیغاتی غرب برای پخش سریع اخبار مربوط به مسائل انتخاباتی بود. با حمایت ارتش از اپوزیسیون، ظرف چند هفته، شواردنادزه، مجبور به استعفا شد. شایان ذکر است که امریکا با مهندسی تغییر دمکراتیک در کشورهای کلیدی – صربستان و بلاروس – آشنا است و قبلاً نیز در خاورمیانه از این روش بهره گرفته بود.(20) انقلاب لاله در قرقیزستان با توجه به ذخایر محدود نفت و گاز، اقتصاد ضعیف قرقیزستان عمدتاً وابسته به روسیه بود. یک نوع آسیب‌پذیری که دولت کلینتون به دنبال اقدام متقابل از طریق تعمیق منافع دفاعی امریکا و تشویق صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی مبنی بر اعطای وام در زمینه کمک توسعه‌ای به دولت نسبتاً دمکراتیک عسکر آقایف بود. کمک فنی صندوق بین‌المللی پول نقش اساسی را در خارج کردن قرقیزستان از حوزه روبل (واحد پول روسیه) روسیه به عنوان نخستین دولت ایفا کرد. علی‌رغم گسترش پیمان امنیت جمعی کشورهای مشترک‌المنافع در 1999 که تقویت اهرم نظامی روسیه در قرقیزستان را به دنبال داشت. آدم‌ربایی و همچنین حملات بی‌ثمر به درون خاک این کشور از سوی جنبش اسلامی بنیادگرای ازبکستان، شکاف‌هایی را در دستگاه امنیتی سوییس آسیای مرکزی عسکر آقایف برملا کرد. همان‌طور که آقایف به درون گرفتاری و نابسامانی اسلام‌گرایان به لحاظ جغرافیایی و همچنین تجارت مواد مخدر و منازعات مرزی کشیده می‌شد، رقابت امریکا و روسیه در منطقه به منظور به دست آوردن پایگاه‌های نظامی آشکارتر می‌شد تا بدین ترتیب زمینه‌های یک انقلاب لاله‌ای هموار شد. پس از 11 سپتامبر، آقایف، بزرگ‌ترین پایگاه نظامی منطقه را در مناس - خارج از بیشکک – به امریکا ارائه کرد. چین که با این کشور مرز مشترک دارد در کنار روسیه زنگ خطر خود را به صدا درآورد و سازمان همکاری شانگ‌های را به سمت مخالفت و پایان دادن به پایگاه‌های امریکا در آسیای مرکزی حرکت داد. در حالی که انتظار می‌رفت پایگاه مناس سبب کاهش وابستگی قرقیزستان به روسیه شود اما در سال 2003 اقدام به مذاکره با روسیه مبنی بر اعطای پایگاه هوایی کانت در سی کیلومتری پایگاه امریکا کرد. حرکت آقایف به سمت صف‌بندی با چین از طریق دیپلماسی راه ابریشم و سرکوب شبه نظامیان اویغور – سبب ناامیدی امریکا از وی شد چرا که با توجه به نفوذ چین در این کشور، پکن را مانعی در دستور کار گسترش استراتژیک خود می‌پنداشت. تغییر دستور کار امریکا در حالی صورت می‌گرفت که در سال 2000 و به هنگام تقلب در انتخابات ریاست‌جمهوری، دولت امریکا بی‌توجه از آن گذشت اگر هرچند ناظران مؤسسه دمکراتیک ملی برای امور بین‌الملل این انتخابات را ناعادلانه قلمداد کرد. در هر حال، نتایج قابل مشاهده ناخشنودی امریکا با اخبار پایگاه کانت (گشایش پایگاه روسیه) این‌گونه ضبط شد: «دفتر صندوق بین‌المللی پول مواضع خود را نسبت به قرقیزستان سخت‌تر کرد و وزارت خارجه امریکا نیز چاپ‌خانه مستقل خود را باز نمود – که به معنای بازگشت روزنامه‌های مخالف با قدرت کامل بود.» دمکراتیزه کردن قرقیزستان که تا چندی پیش در پانویس سیاست خارجی امریکا قرار داشت، ناگهان در اولویت دستور کار سیاست خارجی امریکا قرار گرفت. نکته قابل توجه دیگری که سبب تغییر در دستور کار امریکا شد این بود که احساسات مردمی ضدامریکایی در منطقه بسیار کم بود به طوری که قابل مقایسه با دیگر کشورهای مسلمان نبود. به دست آوردن قلب‌ها و افکار مسلمانان آسیای مرکزی از طریق دمکراتیزه کردن کشور نه تنها سبب تسهیل فرایند آزادسازی اقتصاد، بلکه به عنوان محصولی فرعی، موجب افزایش حمایت از امریکا می‌شد. شایان ذکر است که قرقیزستان با جمعیت حدود 5 میلیون نفر (چهارمین کشور منطقه) مجموعاً 5/26 میلیون دلار به منظور اصلاحات دمکراتیک، از وزارت خارجه امریکا در 2003 – 2004 دریافت کرد. اما پس از تحولات یاد شده و سرخوردگی امریکا از آقایف، سازمان‌های بین‌الملل غیردولتی هم خانواده نهاد وقف ملی برای دمکراسی برای تأمین مالی و تغییر رژیم در انتخابات پارلمانی آتی این کشور فعالیت کردند. در حالی که این بار در تقابل با آقایف بود – کسی که به این نهادها در آغاز اجازه داد تا به کشور در طول دوران شکوفایی وام‌دهی مشروط صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی دسترسی داشته باشند. جالب آنکه در مقایسه با اوکراین، تسلط امریکا بر بخش سازمان‌های غیردولتی محلی در قرقیزستان کامل‌تر بود.(21) اسکوبار این‌گونه توصیف می‌کند که: عملاً هر چیزی که برای جامعه مدنی محلی در قرقیزستان رخ می‌دهد از سوی بنیادهای امریکایی یا آژانس امریکا برای توسعه بین‌المللی تأمین مالی شده است. دست‌کم 170 سازمان غیردولتی متهم به توسعه یا پیشبرد دمکراسی در قرقیزستانند که یا از طریق امریکا ایجاد شده و یا آنکه مورد حمایت قرار گرفته است.(22) پژوهش میدانی فیونا آدامسون از کمک‌های دمکراتیک در این کشور این‌گونه بوده است که: سازمان‌های غیردولتی محلی تقریباً 100 درصد وجوه مالی خود را از بازیگران بین‌المللی دریافت می‌کنند.(23) از میان استراتژی‌های اتخاذ شده از سوی سازمان‌های بین‌الملل غیردولتی امریکایی با عنوان دمکراتیک کردن، تسلط بر نخبگان محلی به سمت ایده‌ها و مدل‌های غربی بود که یک تاکتیک جنگ روانی محسوب می‌شد. در این خصوص هیئت مبادلات و پژوهش بین‌المللی، کنفرانس‌ها، همایش‌ها و برنامه‌های کمک فنی و مبادله با نخبگان قرقیز ترتیب یافت با این باور که دگرگونی سیاسی داخلی از نمایش ایده‌های غربی برای نخبگان کشور مورد نظر به دست می‌آید. شایان ذکر است که باکیف از حزب جنبش ملی قرقیزستان، مردمی که به عنوان نخست‌وزیر این کشور پس از انقلاب لاله جایگزین آقایف شد خود در قالب برنامه مبادله به امریکا فرستاده شد. جالب آنکه فلیکس کولف - رئیس جدید امنیت کشور – اموربک تکه بایف - رئیس‌ جدید پارلمان پس از انقلاب لاله – از کسانی بودند که از برنامه‌های موردنظر حمایت شده امریکا سود می‌برد.(24) روسیه و انقلاب رنگین روسیه لایحه‌ای را به تصویب رسانده است که به موجب آن نظارت اکیدی بر فعالیت‌های سازمان‌های غیردولتی و غیرتجاری تأمین مالی شده خارجی خواهد داشت تا بدین طریق از یک انقلاب رنگین در کشور جلوگیری کند. کرملین درس ارزشمندی را از تجارب سه انقلاب رنگین در جمهوری‌های سابق شوروی آموخته است مبنی بر اینکه تمامی انقلاب‌های مزبور با هماهنگی، الهام‌ و تأمین مالی سازمان‌های غیردولتی غربی بوده‌اند. لایحه موصوف تأمین مالی خارجیان سازمان‌های روسی را که به فعالیت‌های سیاسی مبادرت می‌ورزند، باز می‌دارد و در صورتی که سازمان‌های غیردولتی اقدام به تهدید حاکمیت، استقلال، تمامیت سرزمینی، وحدت ملی، میراث فرهنگی و منافع ملی کشور کند، تعطیل خواهند شد. در روسیه حدود 450 هزار سازمان غیردولتی وجود دارد که نمایندگی سازمان‌های مذهبی، خیریه، روشنفکران و حرفه‌ای را برعهده دارند و از طریق کمک‌های بلاعوض خارجی تأمین مالی می‌شوند. کنگره امریکا هم مبلغ 85 میلیون دلار برای حمایت از دمکراسی در روسیه در 2006 تخصیص داده است. لایحه روسیه قرار است به موشکافی مبالغی از این دست بپردازد. رسانه‌های غربی این اقدام روسیه را بازگشت به عقب دمکراسی و آزادی در روسیه می‌بینند. اتهامات رسانه‌های غربی تنها شک و تردید روسیه را افزایش داده است مبنی بر اینکه غرب درصدد بهره‌برداری از سازمان‌های غیردولتی به منظور بی‌ثبات کردن رژیم سیاسی در روسیه است.(25) البته مقررات محدودکننده مشابهی در امریکا نیز با عنوان فارا یا قانون ثبت کارگزاران خارجی وجود داشته است که نخست به دلیل مقابله با تبلیغات نازی‌ها در 1938 به وجود آمده است. براساس قانون مزبور، جریمه‌هایی تا ده سال حبس برای هر کس که با عنوان کارگزار خارجی عمل کند و پیش از آن اطلاعی به دادستان کل نداده باشد، در نظر گرفته شده است. در مقابل، قانون روسیه، هیچ جریمه کیفری را در نظر نگرفته است. امریکا برای جمهوری‌های شوروی سابق در سال 2006، مبلغ 4/7 میلیون دلار با هدف پیشبرد دمکراسی تخصیص داده است.(26) رویکرد قزاقستان قزاقستان دیگر جمهوری پیشین شوروی است که نسبت به بروز یک انقلاب رنگین در این کشور نگرانی دارد. بر این اساس، به منظور جلوگیری از تأمین مالی خارجی سازمان‌های غیردولتی در این کشور، دولت قزاقستان تلاش کرد تا سازمان‌هایی را که به نظر می‌رسیدند نقش کلیدی در دیگر کشورها ایفا کرده‌اند، تحت فشار گذارد. تعدادی از سازمان‌های غیردولتی بین‌المللی در آلماتی قزاقستان از جمله صلیب‌سرخ از سوی بازرسان مالیاتی فراخوان شدند و یک لایحه مناقش



    مقالات مجله
    نام منبع: Anti War
    شماره مطلب: 10876
    دفعات دیده شده: ۶۸۴۸ | آخرین مشاهده: ۷ روز پیش