Sorry! your web browser is not supported;

Please use last version of the modern browsers:

متاسفانه، مروگر شما خیلی قدیمی است و توسط این سایت پشتیبانی نمی‌شود؛

لطفا از جدیدترین نسخه مرورگرهای مدرن استفاده کنید:

للأسف ، متصفحك قديم جدًا ولا يدعمه هذا الموقع ؛

الرجاء استخدام أحدث إصدار من المتصفحات الحديثة:



Chrome 96+ | Firefox 96+
عملیات روانی
  • عملیات روانی در عصر انقلاب اطلاعاتی/ حجت الله مرادی
    یکشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۶ ساعت ۱۴:۱۷

    عملیات روانی در عصر انقلاب اطلاعاتی چکیده شکل‌گیری نیروی نظامی مدرن و سامانه‌های فناورانه غیرنظامی که انتظار می‌رود در پی انقلاب اطلاعاتی به دست آید، مستلزم آن است که بعد روانی جنگ در مراحل آماده‌سازی، برنامه‌ریزی و فرماندهی عملیات نظامی آینده اولویت روزافزونی را شاهد باشد. توانمندی‌های نظامی بالا که از این سامانه‌های پیشرفته حاصل می‌شود، توان تولید آثار روانی و فیزیکی چشم‌گیری خواهد داشت و از سویی دیگر، فرصت‌ها و خطرات جدیدی را پیش روی دولت‌ها ق

    عملیات روانی در عصر انقلاب اطلاعاتیچکیده شکل‌گیری نیروی نظامی مدرن و سامانه‌های فناورانه غیرنظامی که انتظار می‌رود در پی انقلاب اطلاعاتی به دست آید، مستلزم آن است که بعد روانی جنگ در مراحل آماده‌سازی، برنامه‌ریزی و فرماندهی عملیات نظامی آینده اولویت روزافزونی را شاهد باشد. توانمندی‌های نظامی بالا که از این سامانه‌های پیشرفته حاصل می‌شود، توان تولید آثار روانی و فیزیکی چشم‌گیری خواهد داشت و از سویی دیگر، فرصت‌ها و خطرات جدیدی را پیش روی دولت‌ها قرار خواهد داد. سامانه‌های فناورانه پیشرفته نه تنها به شکل‌گیری فضای جنگ‌های آینده کمک می‌کند بلکه بر اهمیت عملیات روانی و نقش آن در سرنوشت جنگ می‌افزاید. در این مقاله، پیامدهای بالقوه انقلاب اطلاعاتی بر بعد روانی جنگ‌های آینده و بررسی جنبه‌های روانی مهم آن، ابزار تولید آنها و تجارب به دست آمده از این تحولات مورد مطالعه قرار می‌گیرد. واژگان کلیدی: عملیات روانی، انقلاب اطلاعاتی، جنگ آینده مقدمه در بسیاری از جنگ‌ها هر متخاصمی برای اینکه بتواند فهم و دریافت‌های رهبران، نیروهای نظامی و جمعیت غیرنظامی را تحت تأثیر قرار دهد و آنها را به عمل در جهت اهداف خاص خود ترغیب نماید از عملیات روانی استفاده می‌کند. در سطح راهبردی، افزایش روحیه رزمی در میان نیروهای خودی، تضعیف حمایت داخلی و بین‌المللی از تلاش‌های جنگی دشمن، و ترغیب دولت دشمن به توقف خشونت و تن دادن به شرایط پیشنهادی و قابل قبول نیروهای خودی از جمله اهداف اصلی عملیات روانی به شمار می‌آید. تعدیل روحیه مبارزه و تعدیل توانمندی نیروهای استقراریافته دشمن و ترغیب آنها به تسلیم، ترک مبارزه و پیوستن به نیروهای طرف مقابل، فریب رهبران دشمن نسبت به عملیات نیروهای خودی، تقویت انگیزه و روحیه نیروهای خودی، جلب و یا فشار برای کسب حمایت مردم داخل کشور از جمله اهدافی‌اند که در سطح عملیاتی و تاکتیکی مطرح هستند. طرف‌های رقیب برای ایجاد این آثار روانی و همچنین عملیات جنگی از ابزارهای مختلفی استفاده می‌کنند: نمایش قدرت، مانور و تمرینات نظامی، عملیات روانی، رسانه‌های دیداری - شنیداری و چاپی، دیپلماسی عمومی، روابط عمومی، و حتی برخی از دشمنان ما از، عملیات سیاسی پنهان و آشکار و همچنین حملات تروریستی علیه ما استفاده می‌نمایند. تجربه نشان می‌دهد که در زمان جنگ، عملیات جنگی در میان این ابزارهای مختلف آثار بسیار مهم‌تری را بر جای می‌گذارد. در واقع آنچه هزینه و نتایج جنگ‌ها را مشخص می‌نماید، آثار روانی است که عملیات جنگی ایجاد می‌کنند. حتی زمانی که عملیات جنگی رقیب در کسب اهداف تعیین شده ناکام می‌مانند، آثار روانی بسیار مفیدی می‌تواند نصیب آنها شود. نمونه‌ای در این مورد، آثار حمله موسوم به تت( ) [برای مطالعه بیشتر در مورد این تهاجم به فصلنامه شماره 15-14 مراجعه کنید] بر رویکرد امریکا در قبال جنگ ویتنام است. هرچند حملات چریک‌های ویتنام بر مناطق شهری در جنوب ویتنام در کسب اهداف نظامی و سیاسی فوری با ناکامی مواجه شد، اما حمله تت اعتماد و امید دولت و مردم امریکا در کسب پیروزی نظامی در ویتنام را به شدت تضعیف کرد. علت ناکامی حملات این بود که یگان‌های ویت کنگ( ) که در حملات شرکت داشتند نتوانستند شورش مردمی مورد انتظار خود را ایجاد کنند و از این رو شاهد زیان‌های دردناکی شدند و نتوانستند حتی یک شهر و یا شهرستان را حفظ نمایند. حمله تت باعث تغییر اساسی در راهبرد سیاسی نظامی امریکا شد. دولت جانسون برای حضور بیشتر نیروهای امریکایی در آسیای جنوب شرقی محدودیت‌هایی را اعمال کرد و عملیات هوایی بر ویتنام شمالی را به طور چشم‌گیری کاهش داد. هدف این مقاله واکاوی پیامدهای بالقوه انقلاب اطلاعاتی بر بعد روانی جنگ‌های آینده و بررسی پیامدهای روانی مهم، ابزار تولید آنها و تجارب گذشته از این پیامدها مورد مداقه قرار گیرد. تجربه‌هایی از آثار روانی یکی از ابزارهای انتخابی ایالات متحده برای ایجاد آثار راهبردی، گزینه حملات هوایی بوده است. این کشور در طول جنگ جهانی دوم، جنگ کره، جنگ ویتنام و خلیج‌فارس برای تعدیل توان فیزیکی رقیب به اقامه جنگ و تضعیف روحیه آنها، از حملات هوایی برای انهدام اهداف راهبردی واقع در خاک دشمنان استفاده می‌کرد. یکی از اهداف روانی اصلی که این گونه حملات راهبردی معمولاً در ادراک، متقاعد کردن رهبران نیروهای دشمن به این مسئله بود که در صورت ادامه مخالفت با شرایط صلح باید تاوان سنگینی را متحمل شوند. هدف دیگر این کشور در استفاده از حملات راهبردی هوایی عبارتند از: تضعیف روحیه و ترساندن جمعیت غیرنظامی کشور هدف و در نتیجه محروم کردن صنعت کشور هدف از نیروی کار (هدف اصلی که نیروهای متفق از بمباران‌ها در جنگ جهانی دوم دنبال می‌کردند)؛ برانگیختن گروه‌های مخالف داخلی علیه سیاست‌های دولت؛ و در مورد عراق کمک به براندازی دولت آن به وسیله کودتا و یا شورش مردمی( ). هدف ایالات متحده از توزیع اعلامیه و پخش برنامه‌های رادیویی در طول این جنگ‌ها که مردم کشور رقیب را مورد خطاب قرار می‌دادند نیز همین بود. برانگیختن جمعیت غیرنظامی کشور هدف در برابر دولت‌هایشان و استفاده از این حربه برای پایان جنگ به عنوان یکی از امیدهای ایالات متحده هیچ‌گاه محقق نشد. حتی با وجود برخی حملات هوایی بسیار مخرب، انبوه چشم‌گیری از غیرنظامیان کشور هدف در آلمان، ژاپن، کره‌شمالی و ویتنام شمالی، دست کم حمایت غیرفعالانه‌ای از رهبران ملی خود می‌کردند و یا با اعمال اقدامات نظارتی شدید از سوی نیروهای امنیتی و اطلاعاتی فراگیر دولت از انجام اقدامات ضددولتی بازداشته می‌شدند. شورش شیعیان و کردها در شمال و جنوب عراق در پایان جنگ دوم خلیج‌فارس استثنا بود. این شورش‌های مردمی بی‌تردید تا حدودی از نتایج عملیات هوایی نیروهای ائتلاف بود که در شکست نیروهای زمینی عراق در ردیف صحنه‌های عملیاتی کویت( ) نقش بسیار مهمی را ایفا کرد. با وجود این، بسیاری از این شورش‌ها زمانی روی داد که هنوز آتش‌بس بین عراق و نیروهای ائتلاف برقرار بود و هیچ یک از این شورش‌ها با حمایت نظامی امریکا حمایت و تقویت نمی‌شد. (هوزمر، 1996، صص 60-59) تهدید روزافزون تخریب نیروهای نظامی و اهداف راهبردی غیرنظامی که به نوعی با امور نظامی مرتبط هستند به مثابه یکی از تلاش‌های ایالات متحده برای ترغیب رهبران کشور هدف به پایان دادن جنگ، بسیار موفق‌تر بوده است. این حربه‌ای بود که باعث تسلیم ژاپن، آتش‌بس کره، و توافق‌نامه موقت صلح ویتنام شد. بمباران شهرهای ژاپن و تخریب شهرهای ناکازاکی و هیروشیما با استفاده از بمب اتم از عوامل بسیار مهمی بود که باعث شد تا امپراتور هیروهیتو( )به کابینه خود امر کند که شرایط صلح را بپذیرند. بمباران شدید مناطق کره شمالی و همچنین تهدید دولت آیزنهاور به استفاده از تسلیحات هسته‌ای در متقاعد ساختن کره شمالی و چین برای پایان دادن به جنگ کره بسیار مؤثر بود. بمباران شهرهای هانوی( ) و هایفونگ( ) با استفاده از هواپیماهای بی‌-52 ، باعث شد که ویتنام توافق‌نامه صلح 1973 پاریس را امضا کند، عاملی که باعث خاتمه جنگ ایالات متحده با ویتنام شد.( ) حملات هوایی به اهداف راهبردی نیز به خاتمه جنگ در یوگسلاوی پیشین سرعت بخشید. در پی بمباران بازاری در سارایوو در 28 آگوست 1995 که منجر به کشته شدن 37 تن شد، ایالات متحده و هم‌پیمانانش در ناتو برای اینکه رهبران بوسنیایی صرب را بر آن دارند که فرمان خروج سلاح‌های سنگین از منطقه عاری از سلاح سارایوو را به نیروهای تحت امر خود صادر کنند و همچنین بمباران مناطق مسکونی بوسنی را متوقف سازند، مراکز کنترل و فرماندهی، ادوات پدافند هوایی، پل‌ها و دیگر اهداف راهبردی صرب‌ها را مورد حملات هوایی خود قرار دادند. حملات هوایی نیروهای ناتو و امکان افزایش شمار این حملات در آینده نیز به تشویق رهبران صرب در قبول آتش‌بس همه‌جانبه و ورود به روند مذاکرات که به امضای پیمان دایتون منجر گردید، کمک کرد. از این رو، بررسی این گونه استفاده‌ها از بمباران‌ها به عنوان ابزاری سرکوب‌گر نشان می‌دهد که حملات هوایی و تهدید به حملات هوایی تنها زمانی که دیگر فشارهای نظامی و شرایط حاضر باشند، می‌توانند آثار روانی جدی را ایجاد کنند. تجربه نشان می‌دهد که رهبران کشورهای درگیر تنها زمانی متقاعد به مذاکره در خصوص خاتمه جنگ براساس مفاد قابل قبول شده‌اند که دریافته‌اند: • در آستانه شکست و یا بن‌بست در جنگ قرار دارند. • بعید است بتوانند با طولانی‌تر کردن جنگ شرایط بهتری را برای صلح به دست آورند. • امکان افزایش توان دفاعی مؤثر و یا واکنش سریع به حملات راهبردی را ندارند. • هزینه و تاوان حملات هوایی راهبردی و یا تهدید به این گونه حملات از هزینه و تاوانی که باید به واسطه اعطای امتیازات بپردازند ممکن بود بسیار بیشتر باشد. برای وادار کردن کشور آماج به تسلیم بدون قید و شرط، تجربه نشان می‌دهد که وجود یک پیش‌نیاز دیگر ضروری است: رهبر و یا رهبرانی که جنگ را آغاز کردند باید از قدرت ساقط شده باشند. (هوزمر، 1996، ص 74). آثار روانی در سطوح عملیاتی و تاکتیکی پیام‌های عملیات روانی. در سطوح عملیاتی و تاکتیکی، برای تضعیف مقاومت نیروهای استقراریافته دشمن از راهکارهایی همچون دعوت به تسلیم و دیگر پیام‌های عملیات روانی که از طریق رادیو، فراخوان رسانه‌ای و اعلامیه استفاده می‌کند. در موقعیت‌های حمله نیز، هدف عملیات روانی تضعیف انگیزه و روحیه تک‌تک سربازان دشمن و ترغیب آنها به فرار از خدمت، گرویدن به نیروهای مقابل و یا تسلیم را دنبال می‌کند. در طول جنگ جهانی دوم و جنگ‌های کوچک و بزرگی که ارتش امریکا به منظور اشغال کشورها در آنها شرکت داشته است، ده‌ها هزار نفر از اسیران جنگی مدعی‌اند که تا حدودی تحت تأثیر پیام‌های عملیات روانی این کشور قرار گرفته‌اند.( ) مؤثرترین اعلامیه در سراسر این جنگ‌ها نحوه عبور بی‌خطر است. این اعلامیه نحوه تسلیم را به نیروهای کشور آماج می‌آموخت و به آنها در خصوص برخورد خوب نیروهای هم‌پیمان اطمینان خاطر می‌داد. درخواست‌ها و دستورالعمل‌هایی که در چارچوب عملیات روانی صورت‌ گرفته‌اند در عملیات ضدشورش و صلح‌بانی با هدف کمک به جلب همکاری و حمایت اقشار غیرنظامی محلی نیز نقش بسیار مهمی را ایفا کرده است. هرچند که پیام‌های عملیات روانی در تسلیم و فرار نیروهای دشمن نقش ترغیب‌کننده و تسریع‌کننده‌ای داشته، اما در مقاومت دشمن و یا تسلیم و فرار گسترده نیروهای استقراریافته دشمن عامل اصلی شکست نبوده است. در جنگ‌های گذشته، شمار نیروهای دشمن که اقدام به تسلیم و یا فرار می‌کردند رابطه مستقیمی با شدت و یا کیفیت عملیات روانی در این درگیری‌ها نداشته است. (هوزمر، 1996، صص 181-180) تاریخ نشان می‌دهد عاملی که جدی‌ترین آثار روانی را بر نیروهای استقراریافته کشور آماج داشته، عملیات جنگی بوده است. حمله به نیروهای مستقر. تحلیل مقایسه‌ای از آثار روانی در جنگ‌های کره، ویتنام و خلیج‌فارس وجود سه شرط که همواره عامل شکست و فروپاشی مقاومت، تسلیم و یا فرار گسترده نیروهای نظامی بوده را آشکار می‌سازد. این نتایج زمانی به دست می‌آمد که نیروهای نظامی. 1. نیروهای هدف را همواره برای هفته‌ها و یا مدت بیشتری زیر آماج حملات هوایی و توپخانه‌ای خود قرار می‌دادند؛ 2. نیروهای هدف را از رسیدن آذوقه کافی محروم می‌ساختند؛ و 3. از تضعیف روحیه نیروهای هدف که حاصل این اقدامات و محرومیت بود برای اجرای عملیات سریع زمینی استفاده می‌کردند. این تحلیل نشان می‌دهد در صورت عدم تحقق این سه شرط، فروپاشی و تسلیم و یا فرار گسترده نیز تحقق نمی‌یافت. در طول جنگ کره، نیروهای این کشور در گروه‌های بزرگی تسلیم شدند. نشانه‌های شکست آنها در دو موقعیت جداگانه به وقوع پیوست: نخست؛ شکست حملات نیروهای کره شمالی در پائیز 1950؛ دوم؛ سرکوب حملات نیروهای چین در سال 1951. در هر دوی این موارد، نیروهای این دو کشور برای بیرون راندن نیروهای امریکا از کره، ماه‌ها بود که دست به حمله می‌زدند و در طی این حملات متحمل خسارات سنگینی شده بودند. به نقل از اظهارات زندانیان و فراریان کره‌ای و چینی، عوامل اصلی تضعیف روحیه که پیش از هر شکستی روی می‌داد، حملات شدید هوایی و توپخانه‌ای مستمر و گرسنگی شدید نیروها در پی ممانعت هوایی از رسیدن آذوقه به آنها بود. (هوزمر، 1996، صص 139-91) در خصوص جنگ دوم و سوم خلیج‌فارس نیز، حملات هوایی شبانه‌روزی نیروهای ائتلاف و یا تهدید به آن بود که روحیه پیش از این از دست رفته نیروهای عراقی را به شدت کاهش داد. زندانیان عراقی با هر سابقه و درجه نظامی حملات هوایی سی و هشت روزه نیروهای ائتلاف در جنگ دوم خلیج‌فارس و محرومیت تدارکاتی ناشی از آن را عوامل اصلی تضعیف روحیه و ناکامی‌شان برای مقاومت در برابر نیروهای زمینی ائتلاف مطرح کرده‌اند. دست کم 160 هزار تن از نیروهای نظامی عراق – که حدود 40 درصد از آنها در صحنه عملیاتی کویت استقرار داشتند – پیش از آغاز حملات زمینی نیروهای ائتلاف در 24 اکتبر 1991 گریخته بودند و اغلب آنهایی نیز که فرار نکردند چون نتوانستند هیچ مقاومتی کنند و یا مقاومت ناچیزی از خود نشان دهند، آماده تسلیم و یا فرار شده بودند. گواهی بر عدم درگیری جدی نیروهای عراقی این حقیقت است که از 62 هزار نیروی به اسارت درآمده، تنها 640 نفر به مداوا نیازمند بودند.( ) شمار واقعی تلفات ارتش و تفنگداران نیروی دریایی امریکا در نتیجه حملات شدید در طول نبرد زمینی یکصد ساعته و برخلاف تصور اغلب کارشناسان که به هزاران نفر خواهد رسید، تنها 63 نفر بود.( ) علی‌رغم جنگ خلیج‌فارس، نیروهای ویتنامی در جنگ ویتنام به ندرت در معرض حملات هوایی، توپخانه‌ای و نظامی مستمر قرار می‌گرفتند. چرا که فرماندهان ویتنامی در تعیین زمان و مکان جنگ ابتکارعمل را در اختیار داشتند. ویت کنگ‌ها و ارتش ویتنام شمالی موسوم به ان وی ای( ) در اغلب مواقع می‌توانستند خطرپذیری جنگ و میزان تلفات خود را کنترل کنند. درگیری‌ها اغلب کوتاه بود و بیشتر یگان‌های ویتنامی تنها یک یا دو بار در هر شش ماه می‌جنگیدند. از آنجا که نیروهای امریکا و ویتنام جنوبی علی‌القاعده در پی عقب راندن نیروهای مقابل نبودند، یگان‌های ویتنامی که با حملات هوایی ویتنام شمالی از پای درمی‌آمدند و در جنگ شکست می‌خوردند، همواره به مناطق دوردست عقب‌نشینی می‌کردند. جایی که می‌توانستند به استراحت، بازیابی توان و روحیه خود زیر پوشش حفاظتی و سه لایه‌ای از جنگل‌های باران‌زای ویتنام بپردازند. وفور منابع غذایی در سراسر ویتنام جنوبی این اجازه را به نیروهای ویتنامی می‌داد تا تقریباً همیشه از آذوقه غذایی کافی برخوردار باشند. نظامیان امریکا و ویتنام جنوبی به خاطر این شرایط جنگی هرگز نتوانستند موجبات تخریب روحی و یا تسلیم گسترده نیروهای پرشمار ویتنامی را فراهم آورند. هرچند ایالات متحده و دولت ویتنام جنوبی برای اینکه آنان را ترغیب به تسلیم و پیوستن به خود کنند، دست به عملیات روانی گسترده زدند - از جمله میلیاردها برگ اعلامیه و ده‌ها هزار ساعت برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی - اما شمار زندانیان و ملحق‌شدگان به نیروهای هم‌پیمان در مقایسه با شمار سربازان درگیر در جنگ و کشته شده بسیار ناچیز بود. (هوزمر، 1996، صص 129-125) آثار روانی ایجاد شده علیه امریکا در سطح راهبردی وارد کردن تلفات جنگی. از آنجایی که کشورهای درگیر با امریکا از توانمندی لازم برای حمله به سرزمین امریکا برخوردار نبودند و یا توان نظامی کافی برای شکست قطعی نیروهای امریکایی در میدان جنگ را در اختیار نداشتند، همواره در پی آن بوده‌اند که با توسل به طولانی کردن جنگ و یا به حداکثر رساندن شمار تلفات امریکا، آثار روانی راهبردی ایجاد کنند. در واقع، دشمنان امریکا با محاسبه اینکه طولانی کردن فهرست تلفات، مردم امریکا را مخالف حضور نظامی مداوم خواهد نمود و دولت این کشور را با پذیرفتن شرایطی که به نفع کشور مدافع است مجبور به اتمام جنگ خواهد نمود، همواره نیروهای استقراریافته امریکا را هدف راهبردی خود قرار داده‌اند. چنین محاسباتی، راهبرد جنگی هر دشمن جدی برای ایالات متحده، پس از جنگ جهانی دوم بوده است. زمانی که ژاپن حملات خود را در سال 1941 علیه ایالات متحده آغاز کرد، برنامه راهبردی‌اش بر این فرض بنا شده بود که دفاع سرسختانه از محدوده‌ای که نیروهای ژاپنی قصد داشتند در اقیانوس آرام و آسیای جنوب شرقی به تسخیر درآورند در نهایت اراده مردم امریکا را در حمایت از یک جنگ طولانی تضعیف می‌کند. در تحقیقی که پیرامون بمباران راهبردی ایالات متحده انجام شد، آمده است رهبران ژاپنی برآورد کردند که: ضعف امریکا در مقام یک کشور غربی و خساراتی که در مواجهه با مقاومت متعصبانه سربازان و ملوانان و خلبانان ژاپنی و حذف هم‌پیمانانش متحمل خواهد شد، امکان ادامه جنگی تمام عیار را از آن کشور سلب خواهد کرد. در نتیجه، امریکا مجبور به مصالحه خواهد شد و این اجازه را به ژاپن خواهد داد که بخش عمده‌ای از دستاوردهای سرزمینی اولیه خود را حفظ کند (تحقیق پیرامون بمباران‌های راهبردی ایالات متحده، 1976، ص 2) تا تابستان 1945، رهبران نظامی ژاپن امیدوار بودند که هنوز بتوانند بر نیروهای امریکایی مستقر در سرزمین ژاپن تلفات کافی را متحمل کنند تا بدین وسیله بتوانند فرصت‌های خود در مذاکرات صلح را افزایش دهند. (همان، 1976، ص 12). راهبرد مخالفان امریکا در جنگ‌های کره و ویتنام نیز تحمیل تلفات به امریکا به منظور تضعیف حمایت مردم این کشور از حضور مداوم آن در این جنگ‌ها بود. راهبرد چینی‌ها در جنگ کره رهنمونی از اعتقاد مائو زدنگ( ) بود. وی معتقد بود که: «توده مردم در ایالات متحده از جنگ کره چیزی عایدشان نمی‌شود. وی توانست نارضایتی مردمی را با کشتن سربازان امریکایی تشدید کند … » مائو در نهایت چنین نتیجه‌گیری کرد که با گرفتن یکصدهزار تلفات می‌توان اراده امریکا به جنگ را از بین برد. (هانت، 1992) رهبران ویتنام نیز بر اهمیت تحمیل تلفات برای تشدید تضادها بین مردم امریکا و دولت و ایجاد دیگر آثار روانی جدی تأکید کردند. رهبران ویتنام شمالی اعتقاد داشتند همان گونه که پیروزی جنگ ویت مین( ) علیه فرانسه در پاریس به پیروزی رسید، جنگ آنها برای آزادسازی ویتنام جنوبی نیز در واشنگتن به پیروزی نائل خواهد آمد. افزایش شمار تلفات امریکا در جنگ‌های کره و ویتنام در نهایت منجر به کاهش حمایت مردمی ایالات متحده از این درگیری‌ها شد. نگرانی در مورد آثار زیانبار تلفات بر رفتار داخلی امریکا باعث شد که تصمیم‌گیران این کشور در هر دو جنگ برای پایین نگاه داشتن میزان تلفات، تغییرات عمده‌ای را در راهبرد جنگی تدبیر کنند. در خصوص کره، به نیروهای امریکا دستور داده شد که عملیات تهاجمی عمده را متوقف کنند، دفاع فعالانه‌ای را به‌کار بندند و بر تقویت توانمندی‌های نیروهای کره جنوبی با هدف تفویض بخش بیشتری از جنگ به آنها بکوشند. در جنگ ویتنام نیز، رهبران امریکا سیاست ویتنامی‌سازی جنگ را در پیش گرفتند. این سیاست، یگان‌های ویتنام جنوبی را وادار به قبول سهم روزافزونی از جنگ زمینی می‌کرد. در همین حال، به نیروهای امریکا دستور داده شده بود که در حین عقب‌نشینی از جنگ از تلفات برحذر باشند. (هوزمر، 1987، صص 74-66) تمایل صدام حسین به رویارویی نظامی با امریکا بر سر کویت تا حدودی بر این تصور استوار بود که عراق می‌تواند در صورت تبدیل این رویارویی به یک جنگ آشکار، تلفات زیادی را بر نیروهای ایالات متحده متحمل کند. صدام قبل از تجاوز به کویت در دیدارش با سفیر امریکا به نام آپریل گلاسپای( ) اظهار کرد که: «امریکا جامعه‌ای است که نمی‌تواند شاهد ده‌هزار کشته در یک جنگ باشد.»( ) وی در مصاحبه‌ای با تلویزیون آلمانی در 20 دسامبر 1990 و با رد این تصور که مقاومت او در حفظ کویت خودکشی خواهد بود، بار دیگر بر نظر خود تأکید کرد: «ما مطمئنیم که اگر بوش این رویارویی را به جنگ بکشاند … زمانی که پنج هزار نفر از سربازانش کشته شوند، دیگر قادر به ادامه جنگ نخواهد بود.»( ) در نبرد با امریکا کشورها هر زمانی که امکان داشته در حوادث کوچک‌تر نیز تلاش داشته‌اند از تلفات نیروهای امریکایی برای تغییر آراء عمومی علیه مداخلات ایالات متحده استفاده کنند. مصداق این مورد، نیروهای لبنانی بودند که بمب‌گذاری یک دستگاه کامیون متعلق به پایگاه تفنگداران نیروی دریایی امریکا در فرودگاه بین‌المللی بیروت در سال 1983 را طراحی و رهبری کردند، اقدامی که سرانجام به خروج نیروهای ایالات متحده از لبنان منجر شد.( ) این روش به یک راهبرد برای ژنرال محمد عیدید( ) و اتحاد ملی سومالی( ) در جولای 1993 تبدیل شد. او با محاسبات لازم تصمیم گرفته بود برای تضعیف حمایت مردم امریکا از حضور نظامی این کشور در سومالی از کشتن سربازان امریکایی استفاده کند. (ریچ برگ، 1993) به گفته سفرایی همچون رابرت اوکلی( ) و جان هیرش( ) «شکی نیست که عیدید و دیگر رهبران نیروهای شبه نظامی اتحاد ملی سومالی برای درک آثار سیاسی داخلی تلفات نیروهای امریکایی، نه تنها عملیات طوفان صحرا بلکه مورد ویتنام و لبنان را مورد بررسی قرار داده بودند.» (هیروش و اکلی، 1995، ش 19، صص 121و122) در جنگ موگادیشو( ) در سوم و چهارم اکتبر 1993، شمار تلفات ایالات متحده به طور ناگهانی افزایش یافت. در این جنگ امریکا 18 کشته و 73 مجروح از خود بر جای گذاشت. این تلفات به شکل‌گیری تغییرات اساسی در سیاست ایالات متحده در قبال سومالی منجر شد و سرانجام به خروج نظامیان این کشور از سومالی انجامید. (هیرشی و اکلی، 1995، صص 122و125) مخالفان امریکا در تلاش برای تضعیف حمایت بین‌المللی و مردم این کشور در مورد دخالت نظامی، از تبلیغات استفاده کرده‌اند. اهداف اصلی این گونه تبلیغات راهبردی القاء این نظر به ایالات متحده و مخاطبین داخلی و خارجی است که: 1. دشمن ایالات متحده درگیر جنگ عادلانه‌ای شده است؛ 2. ایالات متحده پیروز میدان نخواهد بود همان‌طور که دشمنان امریکا نیز هرگز تن به تسلیم نخواهند سپرد؛ و 3. روش‌ها و اهداف جنگی ایالات متحده ناعادلانه‌اند. یک نمونه کلاسیک از تلاش تبلیغاتی رسانه‌ای گسترده شوروی سابق، چین و کره شمالی بود که ایالات متحده را متهم به استفاده از جنگ میکروبی در طول جنگ کره کرد. مقامات این کشورها ادعا کردند که پایگاه‌های هوایی و توپخانه‌ای اقدام به انتقال حشرات و صدف‌داران آلوده به باکتری به داخل خاک کره شمالی کرده‌اند. به منظور تشکیل پرونده برای این اتهامات، رهبران کره شمالی نمایشگاه‌هایی از سازوبرگ جنگ میکروبی ایالات متحده را برگزار کردند. آنها برنامه‌ای از یک تلقیح‌سازی گسترده در مناطق جنوبی کره را آغاز کردند و با تهدید، خلبانان به اسارت درآمده ایالات متحده را مجبور کردند که در فیلم‌ها، نوارها و مصاحبه‌های مطبوعاتی اعتراف کنند که این اقدامات در واقع بخشی از توطئه بزرگ جنگ میکروبی ایالات متحده بوده است. (بلر، 1987، ص 966) براساس ارزیابی یک مورخ این حمله تبلیغاتی که تظاهرات ترتیب داده شده از سوی کمونیست‌ها در سراسر جهان از آن حمایت کرد، به طور ناباورانه‌ای با موفقیت توأم شد؛ و انکارهای دیرهنگام واشنگتن در این میان ناکام ماندند. (همان) جنگ ویتنام نیز نمونه‌های متعددی از عملیات تبلیغاتی را ارائه می‌دهد که هدفشان زدودن حمایت بین‌المللی و داخلی از اقدامات ایالات متحده بود. با وجود این حقیقت که حدود یک میلیون نفر از نیروهای ارتش ویتنام شمالی در طول جنگ وارد ویتنام جنوبی شده بودند، هانوی همواره وجود هرگونه سربازی را در جنوب انکار می‌کرد. علاوه بر این، هانوی برای پنهان کردن نقش غالب و اهداف غایی خود در جنگ، دست به ایجاد دو گروه جبهه ویتنام جنوبی به نام‌های جبهه آزادی ملی( ) و دولت موقت انقلابی( ) زد. دو جبهه‌ای که هانوی اعلام کرد «تنها نمایندگان واقعی مردم جنوب می‌باشند.» هر دوی این جبهه‌ها بعد از به دست گرفتن زمام امور در سال 1975، به سرعت کنار گذاشته شدند. به منظور فرونشاندن نگرانی‌های بین‌المللی و داخلی ویتنام جنوبی، هانوی در طول جنگ ادعا کرد که هیچ قصدی از ضمیمه کردن سریع ویتنام جنوبی ندارد. همان‌طور که یکی از اعضاء پیشین دولت موقت انقلابی نوشت، این اطمینان خاطرها همچون زباله‌ای در چندین ماه اول پیروزی (در سال 1975) به دور ریخته شدند. بعد مشخص شد که دیگر به این پنهان‌کاری چه در برابر رسانه‌های غربی و یا نهضت‌های ضدجنگ و یا در قبال خود انقلاب ویتنام جنوبی نیازی نبود. (ترانگ نو تانگ، 1985، ص 284) برای جلب حمایت از اهدافشان و به منظور برانگیختن مخالفت‌های بین‌المللی و داخلی امریکا نسبت به ادامه حملات هوایی و همچنین برای محدود ساختن اهداف آتی هوایی ایالات متحده از هرگونه جراحتی به غیرنظامیان و از دیگر خسارات مالی ناشی از بمباران‌های این کشور بهره می‌بردند. ویتنام شمالی در استفاده از ارزش تبلیغاتی بمباران‌های اشتباه در طول عملیات رعد غران( ) و لاین بکر( ) یک و دو علیه ویتنام شمالی، مهارت خود را کاملاً نشان داد. برای نمونه، رهبران هانوی برای مضاعف نمودن تلاش جنگی مردم ویتنام شمالی و از سوی دیگر برای قبیح جلوه دادن بمباران‌های امریکا در نزد مردم این کشور و بین‌الملل، از خسارات بمباران‌ها به سدهای رودخانه قرمز بهره‌برداری نمودند. به مردم ویتنام شمالی و رسانه‌های خارجی گفته شد که هدف ایالات متحده از بمباران‌ تعمدی سدها این بود که سرزمین‌های اطراف رودخانه قرمز را با خطر سیل مواجه سازد.( ) رسانه‌های عراق نیز برای محدود کردن عملیات هوایی ایالات متحده در طول جنگ خلیج‌فارس از همین روش‌ها استفاده می‌کردند.( ) در حوادث کوچک‌تر، رهبران محلی نیز از عملیات روانی رسانه‌ای برای تحریک مردم به جنگ علیه همسایگان خود و یا نیروهای حافظ صلح سازمان‌ملل بهره بردند. رهبران پیشین جمهوری یوگسلاوی برای افزایش انزجار قومی و بسیج مردم خود به برداشتن سلاح برای پیشبرد و یا دفاع از منافع مشترک سیاسی و سرزمینی، از تلویزیون، رادیو و رسانه‌های چاپی استفاده کردند. در واقع، برخی از کارشناسان معتقد بودند که رسانه‌ها ابزار اصلی برپایی و مدیریت جنگ در یوگسلاوی پیشین بودند.( ) در مورد مشابهی، پخش‌های رادیویی از رادیو دولتی رواندا با دامن زدن تعمدی به انزجار قومی میان هوتوها و تحریک کشتار دسته‌جمعی میان توستی‌ها نقش بسیار مهمی در نسل‌کشی سال 1994 در رواندا بر عهده دارند. بعد از آنکه دولت هوتو از نیروهای توستی شکست خورد، یک ایستگاه رادیویی سیار که همچنان تحت کنترل مقامات پیشین هوتو بود، آهنگ پروازهای گسترده آوارگان هوتویی به تانزانیا و زئیر را زمانی که به ایشان اطمینان خاطر داد اگربه دست نیروهای توستی بیافتند به طور حتم قربانی خواهند شد، سرعت بخشید. (آدل من و سورکه، 1996، ص 38؛ همچنین برخالتر، 1994) پخش‌های خشن رادیویی نیز به تضعیف مداخله سازمان‌ملل در سومالی کمک کرد. محمد فرح عیدید برای مقابله با تلاش‌های سازمان‌ملل برای به انزوای سیاسی کشاندن وی، از ایستگاه رادیویی خود در موگادیشو برای جلب حمایت مردم از تداوم رهبری خود و برانگیختن احساسات ضدامریکایی و ضدسازمان‌ملل در میان هم‌میهنانش استفاده کرد. (هیرش و اکلی 1995، صص 116و117) پخش‌های رادیویی نه تنها مداخله ایالات متحده و سازمان‌ملل در مسائل داخلی سومالی را مورد انتقاد قرار می‌داد بلکه امریکا را متهم به غارت منابع طبیعی سومالی می‌کرد. این رادیو، فراوانی ابزار گودبرداری و مهندسی که نیروهای امریکایی با خود به سومالی آورده بودند را گواهی می‌دانست بر این نیت شیطانی امریکا که بسیاری از سومالیایی‌ها نیز آن را باور داشتند. آثار روانی ایجاد شده علیه امریکا در سطوح عملیاتی و تاکتیکی مخالفان امریکا نیز همچون عملیات روانی این کشور تلاش کرده‌اند که با استفاده از برنامه‌های رادیویی و تریبون‌ها و همچنین اطلاعیه‌ها نیروهای نظامی این کشور را به فرار، پیوستن به نیروهای مقابل و همچنین تسلیم ترغیب کنند. هرچند عملیات روانی بی‌تردید تسلیم نیروهای امریکا را در برخی اوقات تسهیل و یا حتی موجب شده است، اما تلاش‌ها برای ترغیب نیروهای امریکا به الحاق و یا فرار اگر با موفقیت روبه‌رو شده باشد چشم‌گیر نبوده است. خواه به این دلیل و یا دلایل دیگر، حجم عملیات روانی علیه نیروهای نظامی امریکا در مقایسه با تلاش‌های مخالفان آن برای حفظ اراده رزمی نیروها و مردمشان کم بوده است. تقویت و حفظ روحیه. رهبران نظامی در جنگ‌های گذشته برای جلوگیری از ترک، فرار و تسلیم نیروهای خود به واسطه عملیات روانی امریکا، هم از اقدامات روانی مثبت و هم منفی استفاده کرده‌اند. یکی از اقداماتی که تقریباً تمامی آنها استفاده کرده‌اند، القاء ترس از اسارت بوده است. به سربازان خود همواره می‌گفتند که در صورت اسارت مورد شکنجه قرار خواهند گرفت و سپس کشته خواهند شد. برخی دیگر از کشورها، به سربازان آلمانی، ویتنام شمالی و عراقی می‌گفتند که اگر ترک جنگ کنند و یا تسلیم شوند خانواده‌هایشان به گروگان گرفته خواهند شد و به شدت تنبیه خواهند شد. افسران و کارکنان نیروهای مقابل همچنین تلاش کرده‌اند سربازان تحت امر خود را دقیقاً تحت نظر داشته و ایشان را از خواندن اعلامیه‌ها و یا گوش دادن به برنامه‌های رادیویی نیروهای ائتلاف برحذر داشته و مانع از تلاش ایشان به تسلیم و یا فرار شوند.( ) در کنار تهدید به تحریم، افسران و افسران غیرکادر توجه و تلاش قابل توجهی را به ایجاد و حفظ روحیه یگان‌ها به کار برده‌اند. این اقدامات به ویژه در طول جنگ‌های کره و ویتنام صورت گرفت. در طی این اقدامات افسران ویتنامی توجه بسیاری را به تلقین دادن به نیروها و همچنین ارزیابی و ارتقاء روحیه آنها معطوف داشتند. هدف از این اقدامات، القاء روحیه جنگی مناسب به نیروها در مواقع ورود به جنگ بود. جلسات انتقاد و انتقاد از خود به طور مداوم در سلسله مراتب‌های مختلفی در تمامی یگان‌ها برای بررسی و تصحیح روحیه ضعیف تک‌تک نیروها تشکیل می‌شد. (هوزمر، 1996، صص 131-95) در نهایت گفتنی است که رهبران نظامی در حفظ روحیه و انگیزه مردم غیرنظامی خود و در جلب حمایت داخلی از تلاش‌های جنگی کشورشان تلاش‌های قابل توجهی را اعمال کرده‌اند. رهبران این کشورها به طور معمول از رسانه‌های نوشتاری، شنیداری و دیداری خود برای ارج نهادن به درستی هدف کشورشان، دلیری سربازان خود، ابراز اطمینان از پیروزی نهایی و از سوی دیگر برای شیطانی جلوه دادن انگیزه‌ها و رفتارهای دشمنانشان استفاده می‌کنند. البته شایان ذکر است که رهبران ایالات متحده و نیروهای هم‌پیمانش نیز از همین روش‌ها برای تقویت روحیه داخلی و رزمی و همچنین جلب حمایت از تلاش‌های جنگی خود استفاده کرده‌اند. سامانه‌های فناورانه پیشرفته و آثار روانی تأثیر سامانه‌های پیشرفته بر توانمندی‌های جنگی پیشرفت در کسب داده‌ها، پردازش، ذخیره، تبدیل و انتقال فناوری‌ها، در کنار سرعت بخشیدن به پیشرفت در زمینه‌هایی همچون کوچک‌سازی و فناوری‌های مواد جدید، به شکل‌گیری سامانه‌های فناورانه پیشرفته‌ای کمک می‌کند که می‌تواند تأثیرات بسیار مهمی را بر جنگ‌های آینده بر جای بگذارد. این سامانه‌ها، در میان دیگر تأثیرات، کارایی موارد ذیل در میدان جنگ را به طور قابل توجهی افزایش می‌دهد: • جستجوگرها (ردیاب‌ها) با افزایش ظرفیت‌ دید در میدان نبرد، شناسایی اهداف، و تمیز افراد خودی از غیرخودی. • کنترل کننده‌ها. با کاهش زمان عکس‌العمل، بهبود فرایند تصمیم‌گیری و افزایش گستره کنترلشان. • پرتاب کننده‌ها. با افزایش عمر مفید، قدرت تخریب و دقت. از آنجایی که عملیات جنگی عمده‌ترین آثار روانی را ایجاد می‌کنند، توانمندی‌های مربوطه دشمن و خودی در زمینه ردیاب‌ها، کنترل کننده‌ها و پرتاب کننده‌ها می‌تواند به تعیین میزان برتری روانی در جنگ‌های آینده کمک کند. این توانمندی‌ها می‌تواند به طور اخص به عملیات امریکا که با هدف انهدام اهداف راهبردی و تضعیف روحیه نیروهای حاضر و یا به عملیات دشمن که هدفشان تحمیل تلفات به ایالات متحده در میدان نبرد است، نیز مرتبط باشد. پیامدهای آثار روانی ایجاد شده از سوی ایالات متحده در آینده حمله به اهداف راهبردی کشورهای مخالف. پیشرفت در ساخت حسگرها و سکوهای اطلاعاتی، هواپیماهای نفوذی، سامانه تسلیحات دورایستا و سلاح‌های دقیق می‌تواند توانمندی‌های این کشور در شناسایی و انهدام اهداف با ارزش در عمق خاک کشور هدف را به طور روزافزونی افزایش دهد. برخورداری از هواپیماهای بدون سرنشین با قابلیت پرواز طولانی برای نمونه، امکان نظارت مستمر بر پایتخت و مناطق خطرناک کشور هدف و شناسایی اهداف سیار را فراهم می‌سازد. با توجه به اینکه بسیاری از رهبران کشور هدف اهمیت زیادی به زنده‌ ماندن نیروهای خود می‌دهند، تهدید شبانه‌روزی به حملات هوایی ناگهانی ممکن است انگیزه سایرین را نسبت به پرهیز از جنگ با امریکا افزایش دهد. پیشرفت مداوم در تولید مهمات با قابلیت نفوذ بالا نیز ممکن است حس آسیب‌پذیری رهبران کشور هدف را افزایش دهد. چرا که این گونه مهمات از اطمینان آنها به پناهگاه‌های زیرزمینی مقاوم خود در برابر حملات هوایی امریکا می‌کاهد. پیشرفت در فناوری‌های رادارگریز، هواپیماهای بدون سرنشین با قابلیت پرواز طولانی و تسلیحات دورایستا این امکان را به ایالات متحده می‌دهد که با متحمل شدن حداقل تلفات هوایی بتواند اهداف راهبردی کشور هدف را مورد هدف قرار دهد. به طور مشابه، پیشرفت در فناوری‌های جمع‌آوری اطلاعات، ابزار پرتاب دقیق تسلیحات، مهمات غیرمرگبار، و توانمندی‌های الکترونیکی و دیگر توانمندی‌های ایجاد اختلال و انهدام سامانه‌های رایانه‌ای فرماندهی، کنترل، ارتباطات و اطلاعات کشور هدف، امکان تضعیف ظرفیت رزمی و اختلال در اقتصاد کشور هدف بدون بر جای گذاشتن تلفات غیرنظامی چندانی را در اختیار امریکا قرار می‌دهد.( ) توانمندی‌ اجرای حملات مؤثر بر اهداف موردنظر در عمق سرزمین کشور هدف با تحمل حداقل تلفات به غیرنظامیان و نیروهای نظامی امریکا بدون شک موجب تضعیف روحیه رهبران کشور هدف خواهد شد. چرا که آنها متوجه خواهند شد چنین حملاتی ممکن است تا زمان تقریباً نامشخصی ادامه پیدا کند بی‌آنکه بتوان هزینه جبران‌کننده قابل توجهی را بر ایالات متحده تحمیل کرد. با وجود این، بدون اعمال فشار واقعی و یا عقب‌نشینی‌های مورد انتظار در میدان نبرد، حمله به اهداف راهبردی کشور هدف احتمالاً به تنهایی برای تضمین اهداف جنگی ایالات متحده مکفی نخواهد بود. حمله به نیروهای مستقر. این احتمال وجود دارد که سامانه‌های فناورانه پیشرفته، آثار روانی ناشی از عملیات نظامی ایالات متحده بر انگیزه و روحیه نیروهای کشور هدف را به طور چشم‌گیری افزایش دهد. در شرایط رزمی که در آن ردیاب‌های (جستجوگرهای) این کشور می‌توانند به سرعت اهداف کشور هدف را در هر شرایط آب و هوایی و هر زمانی از روز شناسایی کنند و پرتاب‌گرهای امریکا می‌توانند اهدافی را که کنترل‌کننده‌ها برای حمله‌ مشخص‌ می‌کنند، به سرعت منهدم سازند، این آثار روانی در بیشترین حد خود خواهد بود. چنین توانمندی از آنجایی که احتمالات ذیل را پیش روی نیروهای کشور هدف قرار می‌دهد می‌تواند آثار روانی داشته باشد: • اگر پرواز کنیم کشته خواهیم شد. • اگر شلیک کنیم کشته خواهیم شد. • اگر ارتباط برقرار نماییم کشته خواهیم شد. • اگر چراغی را روشن کنیم کشته خواهیم شد. • اگر از وسایط نقلیه استفاده کنیم کشته خواهیم شد. • اگر با سلاح‌های خود نیز بمانیم کشته خواهیم شد. زمانی که بتوان سربازان کشور هدف را از بخش‌ عمده‌ای از آذوقه غذایی‌اش با موفقیت محروم ساخت و زمانی که هواپیماها، موشک‌ها و توپخانه‌‌ها بتوانند نیروها را آماج حملات خود قرار دهند و یا آنها را برای چندین هفته متوالی تحت تهدید حملات سریع و شبانه‌روزی خود قرار دهند، احتمال تسلیم گسترده و تضعیف انسجام نیروها بسیار بالا خواهد بود. برای بهره‌برداری از حداکثر فرصت‌های به دست آمده در میدان نبرد که ناشی از تعدیل روانی ایجاد شده در نیروها است حملات زمینی به موقع امری ضروری است. حملات مداوم دارای آثار مهم متعددی است. این گونه حملات، روحیه و انگیزه نیروهای مدافع را تضعیف می‌کند؛ مخفی و یا همواره پراکنده نگه داشتن نیروهای مدافع، مانع از توان رهبران نظامی کشور هدف در تقویت و یا بازیابی روحیه نیروها می‌شود؛ با دشوار شدن کنترل و نظارت بر رفتار نیروها در میدان نبرد برای رهبران نظامی، فرصت فرار و یا تسلیم برای نیروهای مدافع فراهم می‌آید. (هوزمر، 1996، ص 195). تجربه جنگ دوم خلیج‌فارس. سامانه‌های فناورانه پیشرفته نوع آثار روانی ایجاد شده توسط عملیات هوایی نیروهای ائتلاف علیه نیروهای زمینی عراق در طول جنگ خلیج‌فارس را بزرگ‌نمایی می‌کردند. عملیات هوایی، کمبود روحیه و انگیزه مقامات عراقی را که پیش از شروع جنگ از دست داده بودند بدین ترتیب تشدید نمود: 1. با متقاعد ساختن افسران عراقی و نیروهای تحت امر به برتری‌ هوایی نیروهای ائتلاف؛ 2. اثبات ناتوانی سامانه دفاع هوایی عراق؛ 3. تأکید بر اجتناب‌ناپذیر بودن شکست عراق؛ 4. تشدید سختی‌ها و معضلات نیروهای عراق در صحنه‌های عملیاتی کویت؛ و 5. افزایش ترس و نگرانی سربازان عراقی از زنده ماندن خود و امنیت خانواده‌هایشان. (هوزمر، 1996، ص 162) فراریان و اسرای جنگی عراق اذعان می‌کردند که موارد ذیل به عنوان ویژگی‌های عملیات هوایی نیروهای ائتلاف به طور اخص مأیوس کننده بودند: • حضور همزمان و فراگیر هواپیماهای نیروهای ائتلاف. افسران عراقی و نیروهای تحت امرشان نیز حضور همزمان و فراگیر هواپیماهای ائتلاف را عامل اصلی تضعیف روحیه ذکر کرده‌اند. • پوشش اطلاعاتی نیروهای ائتلاف. باور نیروهای عراقی به برتری اطلاعاتی نیروهای ائتلاف و سامانه‌های هدف‌یابی که واکنش سریع هواپیماهای نیروهای ائتلاف به هرگونه حرکت وسایط نقلیه عراق، آتش توپخانه‌ای و ضدهوایی، به کارگیری فرستنده‌های رادیویی، رادارها و دیگر فرستنده‌ها را ممکن می‌ساخت موجب افزایش فشار روانی روی نیروهای عراقی می‌شد. در نتیجه، زمانی که هواپیماهای نیروهای ائتلاف در پیرامون آنها به پرواز درمی‌آمدند، نیروهای عراقی از به‌کارگیری این تجهیزات منصرف می‌شدند و خودروهای خود را ترک می‌کردند. • شدت حملات هوایی. گستره و کثرت حملات هوایی نیروهای ائتلاف به طور اخص بمباران‌های سنگین با استفاده از هواپیمای بی52 موجب یأس نیروهای عراقی شد. حملات شبانه‌روزی به برخی از یگان‌ها در طول عملیات هوایی، فشار روانی زیادی را بر افسران عراقی و نیروهای تحت امرشان وارد کرد. چرا که این حملات ایشان را از خواب محروم می‌ساخت و فرصت بسیار کمی را برای انجام وظایف در اختیارشان قرار می‌داد. • دقت در بمباران‌ها. اگرچه نیروهای ائتلاف اغلب از انهدام اهداف خود ناکام می‌ماندند، اما نیروهای عراقی به طور کلی دقت بمباران‌های نیروهای ائتلاف را باور داشتند و همین عامل موجب یأس ایشان می‌شد.( ) به عقیده برخی از نیروهای عراقی، هواپیماهای نیروهای ائتلاف قادر بودند هر هدفی را که در میدان نبرد شناسایی می‌کردند، منهدم کنند. • نارسایی در دفاع نیروهای عراقی. نیروهای عراقی با درک این مسئله که نه نیروی هوایی و نه دیگر اقدامات دفاعی عراق که بدان متکی بود، نمی‌تواند ایشان را در برابر حملات هوایی نیروهای ائتلاف حفظ کند، دچار ناامیدی شدند. زمانی که حملات هوایی نیروهای ائتلاف آغاز می‌شد، برخی از یگان‌های پدافند هوایی عراقی دست از شلیک به هواپیماهای نیروهای ائتلاف برمی‌داشتند چرا که این کار را بیهوده می‌دانستند و خود را در معرض خطر شناسایی و حمله تلافی‌جویانه می‌دیدند. (هوزمر، 1996، ص 170-160) سامانه‌های فناورانه پیشرفته بی‌تردید توانمندی‌ کسب اطلاعات، اجرای بمباران‌های دقیق و مقابله با پدافندهای هوایی مؤثر کشور هدف را ارتقاء می‌بخشد. با وجود این، ایالات متحده برای تداوم آثار روانی ناشی از حضور فراگیر و همزمان و همچنین تداوم آثار روانی ناشی از شدت حملات، نیازمند کسب و به کارگیری سکوهای هوایی، سامانه‌های تهاجمی زمین پایه، و مهمات لازم برای تداوم حملات به نیروهای هدف و تداوم خطر حملات شبانه‌روزی در طول چند هفته متوالی است. در پایان، اگر بتوان توانمندی‌ لازم برای نا امن کردن پناهگاه‌های نیروهای زمینی کشور هدف در برابر حملات هوایی، توپخانه‌ای و موشکی در طیف وسیع‌تری از فضای جنگ را به دست آورد، توانایی نیروهای نظامی خودی در وارد آوردن تلفات روانی جدی به طور چشم‌گیری افزایش خواهد یافت. برای نمونه اگر بتوان به حجم کافی از مهمات با قابلیت نفوذ بالا دست یافت، نیروهای نظامی خواهند توانست نیروهای مستقر در پناهگاه‌ها و تونل‌های مستحکم را آماج حملات خود قرار دهند. در جنگ کره نیروهای متجاوز امریکا در اجرای این تاکتیک‌ها تا حدود زیادی ناکام بودند.( ) به طور مشابه، اگرچه طراحی و ساخت رادارهایی با قابلیت نفوذ در پوشش اجسام( )، توانمندی نیروهای نظامی را در شناسایی برخی از انواع اهداف پنهان شده زیر پوشش ضخیم افزایش داده است، اما سامانه‌های حس‌گر بسیار مؤثرتری مورد نیاز خواهد بود اگر این نیروها بخواهند حداکثر آثار روانی را از حملات خود بر نیروهای مستقر در زمین‌هایی با پوشش ضخیم به دست آورند. پیامدهای ناشی از آثار روانی ایجاد شده از سوی مخالفان ایالات متحده تلاش‌های مداوم در متحمل ساختن تلفات جنگی بر امریکا. همچنان می‌توان از حساسیت مردم ایالات متحده نسبت به تلفات به عنوان اهرمی برای واداشتن این کشور به پایان دادن به درگیری و مصالحه براساس مفادی که به نفع طرف مقابلشان باشد استفاده کرد. برای نمونه، اگر جنگی در کره درگیرد، کره حتماً از این اهرم استفاده خواهد کرد. بنابر اذعان فراریان کره شمالی، پیونگ یانگ با استفاده از حملات شیمیایی و دیگر حملات علیه پایگاه‌ها و نیروهای ایالات متحده تلاش خواهد کرد که در هر جنگی در آینده تلفات امریکا را در روزهای اولیه جنگ به حداکثر برساند.( ) محاسبات در مورد اهرمی که برگرفته از حساسیت ایالات متحده به تلفات است در بسیاری از شرایط جنگی احتمالی آینده مستند و موجه شناخته شده است، به جز در مواردی که زندگی نیروهای مستقر امریکا و یا شهروندان در معرض خطر باشد. مردم امریکا خطر نهفته در بسیاری از اتفاقات بعد از جنگ سرد را چندان برای منافع ملی کشورشان مهم نمی‌دانند. در نتیجه، در چنین شرایطی مردم و کنگره ایالات متحده، تلفات و حضور این کشور در جنگ‌های طولانی را تحمل نمی‌کنند. این تحمل محدود مردمی در برابر تلفات ممکن است تصمیم‌گیرندگان ایالات متحده را از مداخله در بسیاری از منازعات آینده بازدارد و آنها را به محدود ساختن اهداف نظامی و رفتار جنگی کشورشان در مواقع مداخله نیروهایش وادار کند. شکنندگی حمایت داخلی امریکا در برابر این مداخلات، فرماندهان جنگی را ملزم خواهد ساخت که محافظت از نیروها را در مداخلات آینده در اولویت اصلی قرار دهند. تمایل فرماندهان ایالات متحده در بوسنی هرزگوین به قرار دادن مسئله محافظت از نیروها در اولویت اول در عملیاتشان و بی‌میلی به استفاده از نیروها در عملیات‌ها (همچون عملیات بازگرداندن اجباری آوارگان) که ممکن بود مقاومت مسلحانه را در پی داشته باشد، مصادیق اخیر تمایل به حفظ حمایت داخلی این کشور از مداخله با پرهیز از تلفات جنگی است. کمک برخی از سامانه‌های پیشرفته به کاهش تلفات. برای اینکه نیروهای امریکا بتوانند با تحمل حداقل تلفات و در نتیجه کاهش فرصت‌های کشور مقابل برای تأثیر منفی بر افکارعمومی دست به عملیات بزنند، سامانه‌های پیشرفته راه‌های متعددی را ارائه می‌دهند. حس‌گرها و سکوهای اطلاعاتی بهبود یافته در کنار پیشرفت در پردازش، تلفیق، و ارتباط اطلاعاتی، میدان نبرد به ویژه جنگ د



    مقالات مجله
    نام منبع: Anti War
    شماره مطلب: 10875
    دفعات دیده شده: ۵۲۶۶ | آخرین مشاهده: ۲ روز پیش