Sorry! your web browser is not supported;

Please use last version of the modern browsers:

متاسفانه، مروگر شما خیلی قدیمی است و توسط این سایت پشتیبانی نمی‌شود؛

لطفا از جدیدترین نسخه مرورگرهای مدرن استفاده کنید:

للأسف ، متصفحك قديم جدًا ولا يدعمه هذا الموقع ؛

الرجاء استخدام أحدث إصدار من المتصفحات الحديثة:



Chrome 96+ | Firefox 96+
عملیات روانی
  • مقایسه کاربرد فنون جنگ رسانه‌ای در دو شبکه ماهواره‌ای العالم و الحره/ خالد لویمی مقایسه کاربرد فنون جنگ رسانه‌ای در دو شبکه ماهواره‌ای العالم و الحره/ خالد لویمی
    یکشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۶ ساعت ۱۴:۱۵

    مقایسه کاربرد فنون جنگ رسانه‌ای در دو شبکه ماهواره‌ای العالم و الحره خالد لویمی مقدمه از اواخر جنگ جهانی اول، تبلیغات به صورت حربه‌ای روان‌شناسانه در خدمت استعمارگران درآمد. هدف اصلی تبلیغات، استعمار فکری کشورهای ستم‌دیده جهان به منظوراستثمار اقتصادی، فرهنگی و سیاسی آنان بود و برای رسیدن به این هدف، افکارعمومی کشورهای خود را برای توجیه این سیاست فریب می‌دادند و به بی‌راهه می‌کشاندند؛ این امر در طی جنگ جهانی دوم چنان اهمیتی داشت که طرفین درگیری بر

    مقایسه کاربرد فنون جنگ رسانه‌ای در دو شبکه ماهواره‌ای العالم و الحره خالد لویمی مقدمه از اواخر جنگ جهانی اول، تبلیغات به صورت حربه‌ای روان‌شناسانه در خدمت استعمارگران درآمد. هدف اصلی تبلیغات، استعمار فکری کشورهای ستم‌دیده جهان به منظوراستثمار اقتصادی، فرهنگی و سیاسی آنان بود و برای رسیدن به این هدف، افکارعمومی کشورهای خود را برای توجیه این سیاست فریب می‌دادند و به بی‌راهه می‌کشاندند؛ این امر در طی جنگ جهانی دوم چنان اهمیتی داشت که طرفین درگیری برای به کارگیری این حربه‌ها به رقابت با یکدیگر پرداختند (شیرازی، 1376، ص 11). از جنگ‌های قرن بیست تا کنون، اجرای هرگونه سیاست نظامی، سیاسی و حتی اقتصادی، مستلزم زمینه‌سازی‌هایی شده است که از طریق کاربرد فنون تبلیغاتی به دست می‌آید. این فنون تبلیغاتی از طریق رسانه‌ها اجرا می‌شود. به عبارتی امروزه هر جنگی جنگ رسانه‌ای، زمینه‌های لازم را در جبهه خودی و همچنین جبهه دشمن فراهم می‌آورد. جنگ رسانه‌ای که به دلیل ماهیت نرم‌افزاری و تأثیرگذاری بر اذهان مخاطبان، از سوی پژوهشگران متعددی با عناوین مختلف مانند جنگ روانی، پرویا گاندا، جنگ مجازی، جنگ اعصاب و… مورد توجه قرار گرفته است در دهه‌های اخیر به عامل تعیین‌کننده در اجرایی شدن سیاست‌گذاری‌های کلان امریکا برای سلطه بر منابع اقتصادی و گسترش دامنه نفوذ خود، تبدیل شده است. در فروپاشی شوروی سابق، حمله به افغانستان و اشغال عراق تحت پوشش شعارهایی همچون مبارزه با تروریسم، خطر جنگ‌افزارهای کشتارجمعی و گسترش آزادی و حقوق‌بشر، رسانه‌ها نقش محوری را ایفا کردند. و با به کارگیری تکنیک‌های اقناعی مختلف مانند برچسب زدن، کلی‌گویی، توسل به ترس، اهریمن‌سازی از دشمن و استناد، مخاطبان را برای اهداف سیاست‌گذاری شده دولت متبوع خود، تحت تأثیر قرار می‌دهند. امروزه رسانه‌ها در مناقشات بین‌المللی زمینه‌های روانی را برای غلبه بر دشمن فراهم می‌آورد و در این خصوص نقشی انکارناپذیر دارند. در جنگ رسانه‌ای، شبکه‌های ماهواره‌ای عمده‌ترین و تأثیرگذارترین ابزار، محسوب می‌شوند. ماهواره با توانمندی انتقال حجم انبوه اطلاعات و حوزه انتشار وسیع پیام، ویژگی منحصر به فردی دارد. فهم نحوه به کارگیری این ابزار تبلیغی کشورهای پیشرفته از طریق شبکه‌های ماهواره‌ای و فنون تبلیغی ترفندهای دشمنان را خنثی می‌کنند. به ویژه منطقه خاورمیانه به یکی از پرچالش‌ترین مناطق جهان تبدیل شده است و قدرت‌های بزرگ جهانی بر حضور نظامی، سیاسی و رسانه‌ای خود در این منطقه به شدت افزوده‌اند. منابع سرشار نفت، منازعه فلسطین و قدرت ایدئولوژیکی ایران، منطقه خاورمیانه را به منطقه‌ای استراتژیک تبدیل کرده است و از سوی دیگر این منطقه به محل برخورد و تضاد سیاست‌های استراتژیک دو کشور ایران و امریکا تبدیل شده است. در این تحقیق، کاربرد فنون جنگ رسانه‌ای در دو شبکه ماهواره‌ای به دلیل تقارن زمانی آغاز فعالیت (در آستانه اشغال عراق)، حوزه انتشار پیام یکسان و مخاطب مشترک (جهان عرب و خاورمیانه) است. در این پژوهش با در نظر گرفتن متغیرهای متعددی مانند برچسب‌زنی، اهریمن‌سازی، کلی‌گویی، گواهی، توسل به ترس، منابع استناد خبری، نحوه بزرگ‌نمایی خبر، تضاد مورد توجه در خبر و … به مطالعه و مقایسه کاربرد فنون جنگ رسانه‌ای در این دو شبکه پرداخته شده است تا نقش و اهمیت مؤلفه‌های روانی و رسانه‌ای در اجرایی شدن سیاست‌های کلان بررسی شود. این تحقیق در پی پاسخگویی به این سوال اساسی است که: در زمینه کاربرد فنون جنگ رسانه‌ای، چه تفارنی میان دو شبکه العالم ایران و الحره امریکا وجود دارد؟ بی‌شک فلسفه اجرای هر تحقیقی، بر اهدافی مبتنی است که پژوهشگر به آنها توجه کرده است و طبعاً این اهداف با تحلیل وضعیت فعلی پدیده مورد مطالعه و تلاش در بهبود و حصول مطلوب می‌باشد. در این تحقیق نیز بحث جنگ رسانه‌ای بررسی شده است و با توجه به اهمیت جنگ‌های رسانه‌ای در دنیای کنونی و اینکه دو شبکه الحره والعالم به نحوی در جهان عرب و منطقه خاورمیانه با هم رقابت می‌کنند، مقایسه کاربرد فنون جنگ رسانه‌ای در این دو شبکه، ما را در به کارگیری فنون مناسب‌تر در حوزه تبلیغات رسانه‌ای در منطقه خاورمیانه، رهنمون می‌سازد. محقق متناسب با موضوع تحقیق، با شناسایی متغیرهای عمده تأثیرگذار در حوزه جنگ‌های رسانه‌ای، در پی دستیابی به اهداف مشخص و معینی است و در پی مقایسه و کشف تفاوت‌های دو شبکه در زمینه به کارگیری تکنیک‌هایی مانند برچسب‌زنی، توسل به ترس، اهریمن‌سازی، کلی‌گویی و استناد است؛ همچنین اهداف دیگری مانند بررسی جهت‌گیری خبری، نوع تضادهای مورد تأکید در تنظیم اخبار دو شبکه، نحوه پخش خبر، چگونگی اولویت‌گذاری اخبار پرونده هسته‌ای ایران، کیفیت ارائه خبر، محتوای خبر، ارزش‌های خبری، منابع، منطقه و زمان خبر در دو شبکه نیز بررسی شده است. روش تحقیق در این تحقیق، از روش تحلیل محتوا استفاده شده است با توجه به اینکه این روش برای بررسی محتوای آشکار وسایل ارتباطی مناسب است، بخش‌های خبری شامگاهی (مشروح) در شبکه خبری الحره و العالم، با استفاده از این روش تحلیل و بررسی شده است. همچنین با روش جامعه آماری تمام بخش‌های خبری شامگاهی (مشروح) دو شبکه خبری العالم و الحره در بهمن 1384 به عنوان جامعه آماری در نظر گرفته شده است و بدون نمونه‌گیری تحلیل و بررسی شده است. چارچوب نظری تحقیق اقناع و متقاعدسازی از جمله وجوه جالب تغییر نگرش است که در حوزه روان‌شناسی اجتماعی مطالعه می‌شود. در فرایند تبلیغات، هدف از متقاعدسازی، ایجاد یا تغییر عواطف و احساساتی است که ممکن است بر رفتار دینی، سیاسی، اقتصادی و… افراد تأثیرگذار باشد. این امر به صورت تلاش هدفمند و آگاهانه به منظور تأثیرگذاری بر دیدگاه دیگران از طریق ارتباط انجام می‌پذیرد. (دادگران، 1380، ص 189) مطالعه در خصوص ارتباط متقاعدگرانه تاریخچه‌ای بیش از دو هزار سال دارد که البته اغلب بر ارتباطات کلامی تأکید می‌ورزد. مجادلات کلامی سوفسطائیان را می‌توان نمونه بارزی از ارتباطات متقاعدگرانه به شمار آورد؛ سوفسطائیان در سخنوری و مجادله مهارت داشتند و با استفاده از مغلطه کلامی می‌کوشیدند تا استدلال‌ها را چنان ترتیب دهند که به اثبات مطلوب منتهی شود (حکیم‌آراء، 1379، ص 78). ارسطو نخستین کسی بود که تئوری جامعی برای فرایند اقناع وضع کرد. در تئوری ارسطو سه جنبه برای اقناع در نظر گرفته شده بود. منبع ، پیام و احساس مخاطبان . به اعتقاد ارسطو، خطیب باید خود را شخصی مورد اعتماد نشان دهد همچنین خطابه‌نویسان، باید در تدوین پیام اقناع‌کننده، ادله‌ای به کار ببرند که حاکی از منطق و استدلال باشد و برای بیان نکات، از مثال‌های زنده تاریخی و فرضی استفاده کنند(توجه به استناد)، همچنین خطیب باید به اعتقادات گذشته مخاطبان و احساسات آنها توجه داشته باشد (پراتکانیس، 1379، ص 29). همچنین سیسرو حقوقدان رومی که در زمینه اقناع با نظریه ارسطو موافق بود ویژگی‌های خاصی برای خطیب برمی‌شمارد که عبارت‌اند از: 1. خطیب. 2. ارائه پیام با استدلال‌های مختلف. 3. تأکید بر احساسات، (پراتکانیس، 1379، ص 29). مطالعات اخیر در حوزه اقناع، به بحث اعتبار خطیب در چارچوب سه ویژگی تخصص، جایگاه و وثوق منبع، تأکید دارد. همچنین ویژگی ارائه پیام با استدلال‌های مختلف در قالب اهمیت ارائه پیام‌های دوجانبه (مطرح کردن جنبه‌های مثبت و منفی موضوع مورد توجه قرار گرفته است. لاسول (1936) عقیده دارد: تبلیغات، فن‌اثرگذاری بر عمل انسانی از راه دستکاری نمودها است. به اعتقاد وی این نمودها می‌توانند به شکل گفتاری، نوشتاری، تصویری و حتی موسیقیایی درآیند. این تعریف تمام آنچه را که با عنوان اقناع مورد اشاره است دربر می‌گیرد. از نظر لاسول، آگهی و معرفت‌سازی در حوزه تبلیغات قرار می‌گیرند (سوربن، تانکارد، 1381، ص 148). مری اسمیت (1989) معتقد است: اقناع زمانی رخ می‌دهد که افراد معناهایی را که در فضای خاصی به پیام‌ها نسبت می‌دهند، درونی کنند. بعضاً به این رویکرد، داد و ستد در حوزه اقناع گفته می‌شود. رویکردی که بر انتخاب دریافت کننده تأکید دارد یکی از مواردی که در آن نقش فعال دریافت کننده را مشاهده می‌کنیم هنگامی است که استدلال مخالف رخ می‌دهد این استدلال از جانب دریافت کننده و در مخالفت با پیام، ارائه می‌شود. فرستنده پیام سعی می‌کن با ارائه استدلال‌های مخالف در کنار استدلال‌های موافق مربوط به موضوع، بر اقناع‌ مناسب مخاطب اثر بگذارد (Smith, 1989) اقناع از نظر مکتب روان‌کاوی نیز بررسی شده است. دنیس پاکارد (1957) در کتاب اقناع‌کنندگان پنهان بحث اقناع را آورده است. به اعتقاد پاکارد، زمانی که معنای ناخودآگاه اشیاء معلوم شد، مبلغ می‌تواند یک طرح تبلیغاتی موفق را پایه‌ریزی کند که بر پنهان‌ترین انگیزه‌های افراد اثر بگذارد(Packard, 1957). مقوله اقناع از دیدگاه تئوری یادگیری نیز حدود یک قرن است که مورد توجه اقناع‌کنندگان و به ویژه مبلغان سیاسی قرار گرفته است. براساس تئوری یادگیری، پیام اقناعی هنگامی اقناع کننده است که از طریق گیرنده آموخته و پذیرفته شود. تبلیغ باید در معرض دید قرار گیرد، درک و آموخته شود و در ذهن بماند و در نهایت به عمل منتهی شود (پراتکانیس، 1379، ص 33). از نظر کارل هاولند و همکارانش (1949) فرایند اقناع براساس تئوری یادگیری، چهار مرحله دارد؛ براساس پژوهش‌های این محققان، پیام هنگامی اقناع کننده است که در هریک از مراحل روانی زیر به گیرنده پیام پاداش دهد: 1. پیام باید توجه گیرنده را جلب کند، پیامی که نادیده گرفته شود توان اقناع ندارد، 2. ادله پیام فهم و درک شود، 3. گیرنده پیام باید استدلال‌های پیام را بیاموزد. اقناع‌کنندگان سعی می‌کنند با ارائه استدلال‌های مؤید هدف، زمینه تأثیرگذاری و اقناع مناسب‌تر مخاطب را فراهم آورند. 4. افراد هنگامی قانع می‌شوند و با اعتقاد عمل می‌کنند که انگیزه‌ای برای عمل داشته باشند (Hivland, 1949) پال مساری ، سه ویژگی را در بررسی فرایند متقاعدسازی دیداری ارتباطات تصویری، در نظر گرفته است که عبارت‌اند از: 1. نشانه‌های شمایلی 2. نشانه‌های نمایه‌ای 3. عدم تعیین ترکیبی. این سه ویژگی دربر دارنده ظرفیت‌ها و خصوصیات معینی‌اند که به هنگام بحث در زمینه متقاعدسازی تصویری مورد توجه قرارمی‌گیرند (حکیم آراء، 1379، ص 91). در زمینه نشانه‌های شمایلی این بحث مطرح است که هر جلوه دیداری، از حالات چهره گرفته تا ظهور تمام‌عیار افراد و مکان‌ها، مجموعه‌ای از همخوانی‌های عاطفی‌اند که با مشاهده آن، این هیجانات تداعی می‌شوند. به عبارتی تصویر می‌تواند واقعیت یا جنبه‌هایی از آن را بازآفرینی کند بدین مفهوم که بخشی از پاسخ‌های هیجانی پیش‌بینی شده را فراخوانی می‌کند این فرایند از تجارب فردی، زمینه‌های فرهنگی و عوامل زیست‌شناختی تأثیر می‌پذیرد. یافته‌ها نشان داده است که میان حس بینایی و برانگیختگی هیجانی ایجاد شده، ارتباط مؤثری برقرار است؛ به عبارتی تبلیغ کنندگان می‌توانند پاسخ‌های شدیدی را در ما برانگیزانند، پاسخ‌هایی که دستیابی به آنها جز از طریق تصویر، میسر نیست (حکیم آراء، 1379). این ویژگی بر نقش‌ احساسات و هیجانات در فرایند متقاعدسازی تصویری تأکید دارد. نشانه‌های شمایلی، امکان دستیابی به پاسخ‌های هیجانی را برای مبلغان فراهم می‌آورند و از این طریق مبلغ می‌تواند واکنش‌های مورد انتظار خود را در مخاطبان ایجاد کند. ویژگی دیگری که در فرایند متقاعدسازی دیداری مورد توجه قرار گرفته است، نشانه‌های نمایه‌ای است. تمام تصاویری که در نتیجه مجموعه‌ای از خطوط و طرح‌ها تشکیل می‌شوند، علاوه بر نشانه‌های شمایلی، دارای نشانه‌های نمایه‌ای نیز هستند هر جا که به فیلم یا عکس به عنوان شاهد و مدرک استناد شود و یا به منظور اثبات مدعای مضمون تبلیغ. مورد استفاده قرار گیرد نقش نشانه‌های نمایه‌ای در فرایند متقاعدسازی دیداری را نشان می‌دهد. استفاده از افراد معروف معتبر و متخصص در ارائه پیام‌های تبلیغی که به عنوان تأییدی بر مدعا به کارمی‌رود، نقش مهمی در فرایند متقاعدسازی ایفاء می‌کند. (حکیم آراء، 1379، ص 94). نشانه‌های نمایه‌ای، بر اهمیت بحث استناد در ارائه پیام، تأکید دارد. ویژگی دیگری که از دیدگاه پال مساری، در فرایند متقاعدسازی تصویری در خور توجه است، تعیین ناپذیری ترکیبی است. در مقایسه با زبان کلامی، تصویر دارای ظرفیت‌های بارزی است که با توسل به آن، می‌توان انواع روابط علی، تمثیل و هرگونه رابطه میان دو یا چند موضوع را بیان کرد. همین امر موجب شده است برای هدف‌هایی مانند القای مفاهیم، ترغیب و متقاعدسازی، به گونه‌ای غیرمستقیم و ناهشیارانه از تصویر بهره گرفته شود. (حکیم‌آراء، 1379، ص 95). انگاره‌سازی جهان وارد مرحله‌ای شده است که در آن انگاره‌سازی و برجسته‌سازی بسیار حائز اهمیت است وسایل ارتباط جمعی، امروزه، جهانی ذهنی و غیرواقعی را به دنیا مخابره می‌کنند و نقش نوین خبرگزاری‌ها در چارچوب انگاره‌سازی‌ها و برجسته‌سازی‌ها معنا پیدا می‌کند (مولانا، 1371، ص 47). جنگ خلیج‌فارس، پیروزی تصویر بر واقعیت و منطق را ثابت کرد؛ در این جنگ فناوری‌های نوین ارتباطی، این امکان را فراهم آورد تا واژه‌ها و تصاویر خاص در زمان مناسب، برای صدها میلیون نفر در سراسر جهان مخابره شود. این تصاویر آنچنان بینندگان را مسحور خود کرد که گویا افراد، خود شاهد نبرد بودند. با وجود این، مطالعات بیشتر کشورها نشان می‌دهد، این جنگ نبود که ما شاهد آن بودیم بلکه انگاره‌هایی بود که به این منظور، برنامه‌ریزی شده بود تا حس پیروزی را القاء کنند (مولانا، 1375، ص 13). در این جنگ رسانه‌های غربی با سانسور، به انگاره‌سازی پرداختند. این رسانه‌ها در طول جنگ به نحوی عمل کردند که گویی مردم شاهد یک بازی کامپیوتری‌اند؛ امریکایی‌های شکست‌ناپذیر، بی‌آنکه تلفاتی متحمل شوند، مراکز مهم عراق را نابود می‌کردند در حالی که حتی یک غیرنظامی عراقی هم آسیب‌ نمی‌دید و این همه صرفاً به سبب کارکردهای ارتباطی و اطلاعاتی محافل غربی میسر شد (شکرخواه، 1377، ص 57). براساس گزارش دالگران در زمینه ارسال تصاویر خبری خبرگزاری‌های عمده جهان، بی‌نظمی و نابسامانی در جهان سوم همواره دائمی، پرهیاهو و غیرمنطقی جلوه داده می‌شود، در حالی که غرب طرفدار منطق و حقوق‌بشر به تصویر کشیده می‌شود. (مولانا، 1371، ص 47). در مباحث مربوط به انگاره‌سازی‌ها با ای سؤالات مواجه‌ایم که: چه چیزی باعث تغییر می‌شود؟ رسانه‌ها چه نقشی در تغییرات ایفا می‌کنند؟ انگاره‌سازی رسانه‌ای همان چیزی است که ما را به درک کیفیت تأثیرگذاری رسانه‌ها بر مخاطبان و نگرش‌ها و ادراک آنها از رویدادها، رهنمون می‌سازد. بعضی از محققان دو مفهوم اساسی را در انگاره‌سازی مورد توجه قرار داده‌اند. 1. مفهوم گزینش‌گری(1) : رسانه‌ها همواره بر یک پدیده تأکیدگذاری یا تأکیدزدایی می‌کنند. این نقش رسانه‌ها امروزه کاملاً آشکار است هارولد دتیز واژه جهت‌گیری(2) به کار برده است و می‌گوید هر رسانه‌ای به خودی خود جهت‌گیری دارد همچنین نیل پستمن در توصیف این وضعیت رسانه‌ها معتقد است: رسانه‌ها، ساختارهای واقعی را در زمان انتقال، ارزش‌گذاری می‌کنند با این کار بعضی از پدیده‌ها مهم‌تر از پدیده‌های دیگر نشان داده می‌شود (شکرخواه، 1383، ص 183). به ‌اعتقاد ناظران، شکست مارکوس (رئیس‌جمهور سابق فیلیپین) در انتخابات سال 1986 ناشی از تبلیغات و جنگ روانی فراگیر رسانه‌های امریکا بود. در آغار به قدرت رسیدن مارکوس رونالد ریگان رئیس‌جمهور وقت امریکا از وی حمایت می‌کرد اما با ادامه پوشش فراگیر تلویزیونی امریکا، مخاطبان، تظاهرکنندگان طبقه متوسط را می‌دیدند که با شیوه‌ای مسالمت‌آمیز با دولت مارکوس به مبارزه برخاستند. بر اثر این تبلیغات، موضع ریگان، رفته رفته تغییر یافت، چون به تعبیر منتقد تلویزیونی واشنگتن‌پست، برازنده نبود کسی با این مرد کوتاه قد کثیف که تصویرش روی صفحه تلویزیون نمایش داده می‌شود متحد شود و این همان انگاره‌سازی رسانه‌ای است (تافلر، 1373، ص 525). 2- مفهوم تغییر شکل: مفهوم دیگری که محققان در زمینه انگاره‌سازی رسانه‌ای به آن توجه دارند، مفهوم تغییر شکل است. براساس این مفهوم، برخی از مخاطبان فکر می‌کنند که کنترل رسانه را در اختیار دارند در بحث تغییر شکل، وسیله برای مخاطبان، تبدیل به هدف می‌شود (شکرخواه، 1382، ص 184) مایل بارنتی از کارشناسان برجسته رسانه‌ها، از زاویه دیگری مفاهیم دخیل در بحث انگاره‌سازی را بررسی می‌کند: 1. تکنیک برچسب‌زنی : یکی از راه‌های برخورد روانی رسانه‌ها با موضوع‌ها و شخصیت‌ها، برچسب‌زنی است که از این طریق یک حوزه معنایی منفی و مثبت ایجاد می‌کنند. نمونه‌هایی از این برچسب‌ها عبارت‌اند از: تروریسم اسلامی ، چریک‌های چپ‌گرا، دمکرات و … 2. انتقال و محاوره صوری: اغلب مخاطبان، این را پذیرفته‌اند که رسانه‌ها عینی‌گرایند و به بازتاب رویدادها می‌پردازند در حالی که واقعیت امر آن است که به نام خبر، نظر می‌فروشند. به اعتقاد پارنتی، افسانه عینی‌گرایی را نباید زیاد جدی گرفت. 3. توازن دروغین: رسانه‌ها اصرار دارند که در انعکاس خبر توازن را رعایت می‌کنند، حال آنکه توازن معنایی وجود ندارد و بیشتر توازن‌ها، صورت و ظاهری است. 4. چرایی: در پوشش رسانه‌ای انگاره‌سازی علل و چرایی رویدادها ارائه نمی‌شود و مخاطبان هیچ‌گاه در نمی‌یابند که چرا این رویدادها اتفاق افتاده است چرا که تلاش می‌شود تا به علت واقعی پدیده پی برده نشود. 5. حذف حقایق: یکی از رایج‌ترین کارهایی که رسانه‌ها در سازوکارهای انگار‌ه‌سازانه انجام می‌دهند، سرکوب افکار از طریق حذف حقایق است؛ گام در هنگام حکایت رویداد، بخشی از آن را حذف می‌کنند و گاهی نیز همه آن را. به عنوان مثال: خبر سرنگونی سوکارنو توسط ارتش دست‌آموز امریکا، سه ماه بعد، در نیویورک‌تایمز انتشار می‌یابد. (شکرخواه، 1382، ص 185). نظریه برجسته‌سازی مک‌کامبز و شاو مطالعه سیستماتیک در مورد نظریه برجسته‌سازی را در سال 1972 گزارش کرده‌اند. آنها برجسته‌سازی را در مبارزه ریاست‌جمهوری سال 1968، مورد مطالعه قرار دادند و این فرضیه را مطرح کردند که رسانه‌های جمعی برای هر مبارزه سیاسی، اولویت‌هایی را تعیین می‌کنند و بر اهمیت دیدگاه‌های راجع به موضوعات سیاسی تأثیر دارند. آنها مطالعه خود را با تمرکز بر رأی‌دهندگان انجام دادند زیرا کسانی که هنوز تصمیم‌ نگرفته‌اند باید مستعدترین افراد برای آثار برجسته‌سازی باشند. محققان با نمونه‌ای صدنفره از پاسخ‌دهندگان مصاحبه کردند و همزمان تحلیل محتوایی از رسانه‌های جمعی (پنج روزنامه‌ها، دو مجله خبری، دو شبکه تلویزیونی که اخبار شامگانی پخش می‌کردند) انجام دادند و از پاسخ دهندگان، مشکلات عمده مملکتی را سؤال کردند یافته‌ها، اثرات برجسته‌سازی را تأیید کردند بین تأکید رسانه‌ها بر یک موضوع و درک رأی‌دهنده از آن موضوع، همبستگی 96 درصد برقرار بود؛ داده‌ها نشان می‌دهد بین تأکید رسانه‌ها بر موضوعات گوناگون مبارزه سیاسی و قضاوت رأی‌دهندگان در مورد برجستگی و اهمیت موضوعات گوناگون رابطه‌ای بسیار قوی برقرار است. (MC Combs, 1972) بعد از مک‌کامبز و شاو، محقق دیگری به نام فانکاوزر، شناخت رابطه میان پوشش خبری و درک عموم از اهمیت موضوعات را بررسی کرد. فانکاوزر، مطالعه خود را بر دهه1960، زمانی که موضوعات برجسته زیاد بود متمرکز کرد. او برای سنجش افکارعمومی، از نتایج سنجش افکار مؤسسه گالوپ استفاده کرد در آن نظرسنجی‌ها از افراد درباره مهم‌ترین مشکلاتی که در امریکا با آن مواجه‌اند پرسش می‌شد؛ وی سنجش محتوای رسانه‌ها را با شمارش تعداد مقالاتی که راجع به هر موضوع در تعدادی از رسانه‌ها ارائه می‌شد و نیز از طریق توجه به رابطه میان محتوای رسانه‌ها و واقعیت، انجام داد. نتایج این مطالعه نشان داد که ارتباطی قوی میان رتبه‌بندی عمومی از یک موضوع به عنوان موضوع مهم و میزان پوشش رسانه‌ای وجود دارد. موضوعاتی که عموم مردم رتبه بالایی به آنها داده بودند موضوعاتی بودند که از طریق رسانه‌های جمعی، پوشش زیادی به آنها داده شده بود. این نتایج شباهت زیادی با فرضیه برجسته‌سازی دارد. فانکاوزر، در بخش دوم مطالعه خویش، رابطه میان پوشش رسانه‌ای و واقعیت را بررسی کرد وی در این زمینه به این نتیجه رسید که پوشش رسانه‌ها با حقایق امور ارتباط زیادی ندارد. (Funkhouser, 1973) عالم سیاسی، برنارد کوهن، اظهار می‌دارد که «شاید رسانه‌های جمعی بیشتر اوقات در تعیین آنچه مردم فکر می‌کنند موفق نباشند اما به نحوی حیرت‌انگیزی درتعیین آنچه خوانندگان درباره آن فکر می‌کنند موفق‌اند.» (Chohen, 1963) هنری کسینجر (وزیر امورخارجه اسبق امریکا) به این کارکرد رسانه‌ها به خوبی توجه داشته است وی به قدرت رسانه‌های خبری در تعیین مهم‌ترین مسائل مورد توجه عموم مردم پی برده بود؛ و یک بار اظهار داشت که: هیچ‌گاه به محتوای اخبار شب توجه ندارد، بلکه تنها به آنچه مورد پوشش قرارمی‌دهند و زمان آن علاقه‌مند است تا آنچه را که در معرض دید مردم قرار می‌گیرد، دریابد (Pilenschneider, 1990). گلادیس انگل لنگ و کورت لنگ (1983) که رابطه میان مطبوعات و افکارعمومی را طی بحران واترگیت مطالعه کردند، معتقداند که باید به مفهوم اولویت‌گذاری به منظور فرایند برجسته‌سازی توجه کرد. این دو محقق مراحلی را برای فرایند برجسته‌سازی مطرح می‌کنند: 1. مطبوعات بعضی رویدادها یا فعالیت‌ها را با اهمیت انعکاس می‌دهند و آنها را برجسته می‌کنند، 2. موضوعات متفاوت برای جلب توجه، به نوع و میزان پوشش خبری متفاوتی نیاز دارند واترگیت موضوعی دور از ذهن و ناآشنا بود بنابراین برای جلب توجه عموم به آن پوشش گسترده‌ای صورت گرفت، 3. رویدادها و فعالیت‌ها باید قالب‌دار باشند و یا به عبارتی بتوان حوزه‌ای از معانی را به آنها نسبت داد به طوری که آسان فهمیده شوند واترگیت نخست در قالب موضوعی حزبی در مبارزه انتخاباتی درآمد، 4. زبان مورد استفاده در رسانه‌ها می‌تواند بر درک اهمیت موضوع، اثر بگذارد. از موضوع واترگیت نخست با عنوان کاری غیراخلاقی نام برده می‌شد که ترفندی برای بی‌اهمیت جلوه‌دادن موضوع بود که بعدها به آن موضوع عنوان "افتضاح" داده شد که اهمیت بیشتری به موضوع می‌داد. 5.رسانه‌ها، فعالیت‌ها یا رویدادهایی را که در معرض توجه‌اند، به نهادهای ثانویه ارتباط می‌دهند که موقعیت آنها در منظر سیاسی به خوبی تشخیص داده می‌شود. در قضیه واترگیت هنگامی که موضوع به نهادهای ثانویه‌ای مثل نیاز به روشن کردن حقایق و یا اعتماد به حکومت، پیوند داده شد، مردم به خوبی جهت‌گیری کردند، 6. هنگامی که اشخاص +معروف+/ و معتبر راجع به موضوعی صحبت می‌کنند، فرایند برجسته‌سازی شتاب پیدا می‌کند برای مثال هنگامی که قاضی جاسیریکا گفت: واقعیت واترگیت به مردم گفته نشده است، این سخن بر مردم و دیگر اشخاص مهم از جمله بعضی از جمهوری‌خواهان تأثیر زیادی گذاشت (گلاس انگل لنگ و کورت لنگ، 1983). در فرایند برجسته‌سازی، سعی می‌شود موضوعات خاصی که سیاست‌های کلان کشور متبوع است بزرگ‌نمایی و برجسته شود، به ویژه در جنگ‌های رسانه‌ای که اغلب به منظور حصول نتایج نظامی، اقتصادی و فرهنگی به کارگرفته می‌شوند، کشور مهاجم سعی می‌کند نابسامانی‌ها و مشکلات کشورهای هدف را برجسته و بزرگ جلوه دهد تا در بعد، سیاسی زمینه نارضایتی را فراهم آورد به عنوان مثال، کمتر خبر، پیام، گزارش و تحلیلی در رادیوهای خارجی امریکا پخش می‌شود که در آن یک یا چند نارسایی اقتصادی، اجتماعی، اداری و ‌… در ایران برجسته نشده باشد. برای مثال آنان حادثه‌ای نظیر وقوع یک تصادف خونین در جاده‌های ایران را بهانه‌ای برای پخش ساعت‌ها برنامه در خصوص ناکارآمدی و بی‌توجهی حکومت اسلامی در حفظ جان شهروندانش قرار می‌دهند؛ بزرگ‌نمایی آمار بیکاران، بیش از حد نشان دادن آمار طلاق، برجسته‌سازی آمار خودکشی و انتساب آن به نارضایتی زندانیان، بزرگ‌نمایی فرار دختران از خانه و برجسته‌سازی اعتراضات صنفی، از جمله روش‌هایی است که دستگاه عملیات روانی روانی امریکا از آن استفاده می‌کند (الیاسی، 1384، ص 17). جنگ رسانه‌ای جنگ‌های نوین، نیازمند تأیید افکارعمومی‌اند. به همین دلیل در طراحی عملیات روانی، رسانه‌های کارکرد ویژه‌ای پیدا کرده‌اند. در جنگ‌های نوین، استراتژی رسانه‌ای، کم‌اهمیت‌تر از استراتژی‌های نظامی به شمار نمی‌آیند؛ پس از جنگ سرد، مفاهیم و استراتژی‌ها تغییر یافته‌اند و هر آنچه با عنوان جنگ سرد، جنگ اعصاب، جنگ روانی، پروپاگاندا و … است اشاره‌ای مستقیم به کاربرد رسانه‌ها دارد و این به دلیل ظرفیت بالایی است که در رسانه‌ها برای تغییر وجود دارد. نورمن دنزین و داگلاس کلنر، معتقداند: که رسانه‌های جمعی نظیر تلویزیون، اندیشه‌ها و کنش‌های افراد را همانند مناسک و اسطوره‌های سنتی، نظم می‌بخشند و افراد را در بافتی اجتماعی که شامل ارزش‌ها و هنجارها و نقش‌های اجتماعی است، قرار می‌دهند و آنها را در اقتصاد، فرهنگ و سیاست یکپارچه می‌سازند. افراد، هویت خود را از طریق وسایل ارتباط‌جمعی به دست می‌آورند (ترنر، 1381، ص 48 – 44). لرنر نیز در کتاب گذر از جامعه سنتی نتیجه‌گیری می‌کند که رسانه‌های همگانی، ظرفیت‌های لازم را برای به تصویر کشیدن روش‌ها و درک افراد از خود در وضعیت‌ها و نقش‌های جدید را فراهم می‌آورند(Lerner, 1983) هم‌اینک، نظام تغییرات بین‌المللی متأثر از کارکردهای رسانه‌ها است. در دهه‌های اخیر، تمامی جنگ‌ها، نزاع‌ها، و مداخلات اقتصادی و سیاسی، با زمینه سازمان‌های رسانه‌ای همراه بوده است. اگر کشوری بخواهد علیه کشور دیگری اقدام کند، نخست باید دولت‌ها و عمده کشورهای جهان را متقاعد سازد که این عمل، عملی مشروع، قانونی، اخلاقی و به نفع بشریت است و در مرحله بعد باید افکارعمومی جهانی را برای فعالیت خود آماده کند تا رفتار وی غیرعاطفی، مداخله‌جویانه و جنگ‌افروزانه تلقی نشود و در نهایت باید ابزارهای و فناوری‌های ارتباطی و اطلاعاتی به مثابه ابزارهای عملیات روانی به کار گرفته شود (اردستانی، 1383، ص 84). غربالگری، تحریف و دستکاری اطلاعات از جمله ترفندهای روان‌شناختی مرسوم است که در عملیات رسانه‌ای امریکا، به هنگام درگیری در هائیتی حمله هوایی به لیبی، عملیات توفان صحرا و حمله عراق (که حمله برای آزادی عراق نام گرفت) به کار گرفته شد. به تعبیر پیترسون (2002) رسانه‌ها با دستکاری و تحریف اطلاعات، سفید را سیاه، زشت را زیبا، اشغالگری را آزادی‌بخشی و آزادی‌خواهی را تروریسم می‌نامند و شگفت‌انگیز آنکه افکارعمومی نیز، ناهشیارانه مفتون این عملیات فریب کارانه روانی می‌شود(الیاسی، 1382، ص 246). دیپلماسی عمومی در ادبیات نوین، از جنگ رسانه‌ای با عناوین تلطیف شده‌ای مانند دیپلماسی عمومی و یا دیپلماسی رسانه‌ای یاد می‌‌شود. در فرهنگ واژگان اصطلاحات روابط بین‌الملل که در سال 1985 وزارت خارجه امریکا آن را منتشر کرد واژه دیپلماسی عمومی را برنامه‌های تحت حمایت دولت تعریف می‌کند که هدف از آنها اطلاع‌رسانی و یا تحت تأثیر قرار دادن افکارعمومی در کشورهای دیگر است. براساس این تعریف ابزار اصلی این فرایند، انتشار متن، تصاویر متحرک، مبادلات فرهنگی و رادیو و تلویزیون است. (دیپلماسی عمومی امریکا، 1378، ص 5). سازمان اطلاعاتی ایالات متحده که بیش از چهل سال به صورت تخصصی در زمینه دیپلماسی عمومی فعالیت کرده است معتقد است «دیپلماسی عمومی به دنبال آن است که منافع ملی و امنیت ملی ایالات متحده را از طریق شناخت، اطلاع‌رسانی و تأثیرگذاری بر کشورهای دیگر و گسترش گفت‌وگو میان شهروندان و نهادهای امریکایی و همتایان خارجی آنها ارتقا دهد.»(دیپلماسی عمومی امریکا، 1381، ص 61). از جنگ رسانه‌ای با عنوان دیپلماسی رسانه‌ای نیز یاد شده است، راماپراساد محقق برجسته امریکایی، اعتقاد دارد که رسانه‌ها در دیپلماسی رسانه‌ای، در فعالیت‌های دیپلماتیک میان کشورها مشارکت دارند. وی برای تشریح دیپلماسی رسانه‌ای از واژه‌هایی مانند، دیپلماسی روزنامه‌ای، دیپلماسی رادیو و تلویزیون، دیپلماسی ماهواره‌ای و دیپلماسی اینترنتی استفاده کرده است (بخت رو، 1381، ص 6). دولت‌ها یا رسانه‌های ویژه دیپلماسی تأسیس می‌کنند و یا اینکه رسانه‌های موجود را به انجام اقداماتی به منظور تحقق سیاست‌های خارجی خود موظف می‌کنند. تأسیس رادیوهای برون‌مرزی مانند صدای امریکا و رادیو فردا و بی‌بی‌سی از نوع اول است و در نوع دوم، با سانسور و محدود کردن خبرنگاران (در حوزه‌های خارجی) به منویات خود دست پیدا می‌کنند؛ مانند پوشش خبری کنترل شده‌ای که امریکا در طی جنگ عراق طراحی کرده بود. به طور کلی هدف از دیپلماسی رسانه‌ای در عملیات روانی فراملی، ایجاد تنفر و دشمنی نسبت به حاکمیت کشور هدف، اعمال فشار سیاسی، فرهنگی و نظامی کشورهای دیگر علیه کشور هدف، ایجاد رغبت و علاقه در شهروندان کشور هدف نسبت به کشور مهاجم و مشروعیت‌بخشی و توجیه اعمال کارگزاران جنگی است (اردستانی 1383، ص 86). جنگ رسانه‌ای امریکا ایالات متحده امریکا با 6% جمعیت کل جهان، 75 درصد تبلیغات دنیا را در اختیار دارد. این کشور هر ساله بیش از 400 میلیون دلار برای استخدام 8 هزار کارمند می‌پردازد تا برای تحقق سیاست‌های ایالات متحده تبلیغ کنند، حاصل کار، هر سال بیش از 90 فیلم، 12 مجله به 22 زبان و 800 ساعت برنامه‌های صدای امریکا به 37 زبان برای حدود 75 میلیون شنونده است (پراتکانیس، 1379، ص 13). بنیانگذار هدایت رسانه‌ها در امر دیپلماسی کشور امریکا، ویلسون رئیس‌جمهور وقت آن کشور بود وی به هنگام جنگ، کمیته‌ای با عنوان کریل را برای هماهنگی بین دو وزارت دفاع و امورخارجه با مطبوعات وقت تأسیس کرد. اوج دیپلماسی رسانه‌ای امریکا به دوران پس از جنگ جهانی دوم مربوط است. اما ریشه تاریخی این بحث، به جنگ جهانی اول برمی‌گردد (اردستانی، 1383، ص 84) بعد از آن در ژوئن 1942، روزولت، رئیس‌جمهور وقت امریکا اداره اطلاعات جنگی را تأسیس کرد تا بر تمام تبلیغات محلی نظارت مستقیم داشته باشد. این اداره هدف‌هایی مانند گردآوری اطلاعات، اقدام برای تبلیغات سیاه و اقدام برای توطئه و براندازی با کمک نیروهای نظامی را، برای خود تعیین کرده بود (نصر، 2002، ص 77) در نظام تبلیغاتی ایالات متحده، رادیو جایگاه ویژه‌ای دارد که در این زمینه رادیو صدای امریکا رکن اصلی را تشکیل می‌دهد این رادیو در سال 1984 به 43 زبان و با بودجه‌ای بیش از یکصد میلیون دلار تأسیس شد در کنار این رادیو ایستگاه‌های دیگری نیز فعال بوده‌اند که در قالب تبلیغات سیاه و خاکستری برنامه پخش می‌کردند. که می‌توان به رادیو آزادی و رادیو اروپای آزاد اشاره کرد. آخرین اقدامات ایالات متحده در زمینه کاربرد رادیو به منظور جنگ رسانه‌ای، تأسیس رادیو فردا برای ایران و راه‌اندازی دو رادیوی المعلومات و المستقبل در آستانه اشغال بود که در تضعیف روحیه ارتش عراق و سلب حمایت مردم عراق از رژیم نقش مؤثری داشته است (الیاسی، 1384، ص 8). در کنار رادیو، رسانه‌های تصویری نیز در فرایند جنگ رسانه‌ای نقش ویژه‌ای پیدا کرده‌اند به ویژه با گسترش روزافزون شبکه‌های ماهواره‌ای و سهولت دریافت برنامه‌های این شبکه‌ها، کارگزار جنگ رسانه‌ای به ابزار کارامدتری به منظور تأثیرگذاری بر مخاطبان دست پیدا کرده است. جنگ‌های متعدد اخیر در منطقه خلیج‌فارس، اهمیت و کارکرد رسانه‌های تصویری را در زمینه تمهید و اقناع افکارعمومی برای جنگ و نوع پوشش خاص از اخبار جنگ را برای محققان ارتباطی نمایان کرد. تحقیقات نشان می‌دهد که حملات امریکا در جنگ 1991 خلیج‌فارس و همچنین اشغال عراق با ضرورت‌های تلویزیونی شبکه‌های سی.ان.ان، فاکس‌نیوز، سی.بی‌اس، ان.بی.سی، و ای.بی.سی تطبیق یافته بود؛ این تحقیقات نشان می‌دهند که نخستین موشک از ناوگان امریکایی به طرف عراق، دقیقاً ساعت 30/6 عصر به وقت شرق امریکا یعنی آغاز پخش اخبار، شلیک شد و نشان می‌دهد که هماهنگی رسانه‌ها و عرصه جنگ برای به دست آوردن نتیجه مطلوب اهمیت فوق‌العاده‌ای دارد (بیابان‌نورد، 1383، ص 64). در طی جنگ خلیج‌فارس، کارگزاران تبلیغاتی ایالات متحده، در سه مرحله، جنگ رسانه‌ای خود را اجرا کردند در مرحله نخست، پشتیبانی افکارعمومی جهانی از امریکا و همبستگی متحدان این کشور مدنظر قرار گرفت (مشروعیت بخشیدن به استفاده از زور و حفظ دوستی با متحدان)؛ همچنین کشورهای منطقه متقاعد شدند که از عراق پشتیبانی نکنند (تشکیل اتحاد با نیروهای بی‌طرف) در مرحله دوم به منظور توقف عملیات نظامی عراق تلاش شد (سست کردن اراده دشمن برای نبرد) و در مرحله سوم، عملیات روانی در تمامی سطوح نبرد اجرا شد (رنتا پلکونن، 2002، ص 79). همه چیز حکایت از آن دارد که جنگ‌های نوین، جنگ‌هایی دو بعدی و یا به عبارتی دو عاملی‌اند که در آن دو عامل رسانه‌ و اسلحه به نحوی تفکیک‌ناپذیر نتیجه عرصه نبرد را تعیین می‌کند. تکنیک‌های جنگ رسانه‌ای برچسب زدن : براساس این تکنیک، رسانه‌ها واژه‌های مختلف را به صفات مثبت و یا منفی تبدیل می‌کنند و آنها را به افراد و یا نهادهای مختلف نسبت می‌دهند. گاهی هدف از این عملکرد آن است که ایده، فکر و یا گروهی محکوم شوند بی‌آنکه استدلالی در محکومیت آنها آورده شود (مهرداد، 1380، ص 190). اصحاب رسانه‌ها می‌کوشند تا با القاب مثبت و یا منفی، برداشت اولیه ما را نسبت به موضوعات موردنظر، تحت تأثیر قرار دهند. به کارگیری بعضی عناوین مثبت مانند دمکرات، آزادی‌خواه، نجات‌بخش و یا بعضی عناوین منفی مانند تروریست‌، متحجر، ستیزه‌جو و … ممکن است ما را به نتیجه‌ای متفاوت سوق دهد و نوع برداشت ما را نسبت به فرد و یا مفهوم خاصی، متأثر سازد. برخی، برچسب‌زنی، را اسم‌گذاری بر یک فکر یا عقیده خاص و یا گروهی مشخص برای تحریک به رد فکر، عقیده و یا آن گروه مورد نظر، بدون بررسی شواهد تعریف کرده‌اند (تانکارد، 1992، ص 152). عنوان تروریست از جمله عناوین و یا القابی است که از دهه 80 تاکنون در رسانه‌ها رواج فراوانی یافته است؛ در حالی که هیچ گونه اجماع جهانی و تعریف مشخصی از این کلمه وجود ندارد. رسانه‌های مختلف براساس مصالح دولت‌های متبوع خود، آن را به گروه‌ها و جوامع خاصی نسبت می‌دهند. اهمیت کاربرد برچسب تروریست به حدی است که به ابزاری برای توجیه سلطه نوین قدرت‌های بزرگ و به ویژه امریکا تبدیل شده است (هنزایی، 1384، ص 51). کلمات ارزشی قدرت اقناع‌کنندگی بالایی دارند و می‌توانند به تعریف ما از واقعیت و قضایای اجماعی جهت بدهند. نظام تبلیغاتی هیتلر با هدایت گوبلز به اهمیت این امر به خوبی واقف بود به گونه‌ای که هیتلر، برای بسیج مردم در مواجهه با مشکلات اقتصادی آلمان، از واژه‌هایی مانند تهدید سرخ‌ها استفاده می‌کرد (پراتکانیس، 1379، ص 59). پروپاگاندیست، همواره موضوعات مطلوب خود را به هنجار، خوب و مقدس جلوه می‌دهد و خلاف آن را، نابهنجار، زشت و شیطانی می‌شمارد. در جنگ جهانی دوم، حکومت‌های انگلیس و امریکا گاهی برای برانگیختن افکارعمومی بر علیه نظام هیتلری، دولت آلمان را دولت وحشی و سرزمین آلمان را سرزمین وحشی می‌نامیدند همانطور که ما شاه را طاغوت و امریکا را شیطان بزرگ می‌نامیمم (محسنیان‌راد، 1384، ص 118). توسل به زور در این تکنیک از حربه تهدید و ایجاد رعب و وحشت بین نیروهای دشمن به منظور تضعیف روحیه و سست کردن اراده آنها استفاده می‌شود. متخصصان جنگ‌های روانی، ضمن تهدید و ترساندن مخاطبان به روش‌های گوناگون به آنان چنین القاء می‌کنند که خطرات و صدمات احتمالی و حتی فراوانی بر سر راه آنان کمین کرده است و از این طریق آینده‌ای مبهم و توأم با سختی‌ها و مشکلات را برای افراد دشمن ترسیم می‌کنند (شیرازی 76، ص 42). گاهی از این تکنیک برای بسیج جبهه داخلی در برابر تهدید خارجی نیز استفاده می‌شود. جوزف گوبلز مدیر نظام تبلیغاتی آلمان هیتلری، همواره از عبارت تئودور کافمن بهره می‌گرفت که گفته بود: «آلمان باید نابود شود»؛ گوبلز از این طریق ادعا می‌کرد که متفقین در پی نابودی مردم آلمان‌اند (محسنیان‌راد، 1384، ص 13). هوارد لونتال از محققان حوزه‌های ارتباطی اعتقاد دارد که از طریق ارتباطات می‌توان بیشتر افراد را به وحشت انداخت و به این ترتیب به احتمال زیاد، افراد اقدام به عمل پیشگیرانه خواهند کرد. راجرز و همکارانش (1985)، در تبیین یافته‌های مربوط به ترس از نظریه محافظت – انگیزش بهره می‌گیرند. براساس این نظریه، ترس، انگیزه لازم برای محافظت افراد از خود را فراهم می‌آورد و در عین حال ارزیابی شناختی افراد از عامل ایجاد ترس نیز تعیین‌کننده است به باور راجرز توسل به ترس (به ویژه ترس شدید) تحت شرایطی خاص، قدرت اقناع‌کنندگی پیام را افزایش می‌دهد؛ اینکه مخاطب متقاعد شود که خطرهای اشاره شده جدی‌اند و باور کند که این خطرها محتمل‌اند و بعد از آن مخاطب باور کند که توصیه‌های ارائه شده در مورد عامل ترس، مفید و مؤثرند و در نهایت متقاعد شود که می‌تواند به توصیه‌‌ها و کنش‌های درخواستی عمل کند (گنجی، 1381). هیتلر در اشاره به تهدید کمونیسم، همواره پیوستن به حزب نازی را به عنوان راه‌حل ارائه می‌کرد. هیتلر توانست با علم کردن تهدید یهودی‌ها و کمونیست‌ها و با تأکید بر میراث مشترک آرایایی و منسجم کردن حزب نازی، تا حدی به اهداف توسعه‌طلبانه خود دست پیدا کند (پراتکانیسن 1975، ص 195). پیش از وقوع حمله به عراق در مارس 2003 رسانه‌ها امریکایی تلاش تبلیغاتی وسیعی به عمل آوردند؛ ادعاهای مکرری همچون نزدیک شدن عراق به تولید جنگ افزار‌های هسته‌ای، ارائه گزارش‌های متعدد از وجود سلاح کشتارجمعی در عراق، حمایت صدام‌حسین از تروریسم و… از جمله موضوعات عملیات روانی امریکا برای ترغیب افکارعمومی آن کشور و سایر کشورها برای حمایت از حمله به عراق بود (الیاسی، 1382، ص 246). در جنگ عراق، برای تضعیف روحیه دشمن، استراتژی‌های گوناگونی به کار گرفته شد به شهروندان عراقی اطمینان داده شد که مسیر صلح از جنگ عبور می‌کند و این جنگ حمایت‌های سازمان‌ملل را نیز به همراه خواهد داشت به نیروهای عراقی نیز هشدار داده شد که با بزرگ‌ترین بمب‌های متعارف جهان، آماج هجوم قرار خواهند گرفت. این پیام‌ها ساده بودند و دشمن را به تسلیم ترغیب می‌کردند چنین استدلال می‌شد که در هر صورت نیروهای عراقی بازنده جنگ خواهند بود و امریکا و نیروهای ائتلاف قدرت نظامی برترند (رنتا پلکونن، 2002، ص 79). صدام حسین نیز از دستگاه رسانه‌ای خود به منظور ایجاد ترس در شهروندان امریکایی بهره گرفت. تلویزیون عراق در روزهای آغازین جنگ، نیروهای ایالات متحده امریکا را شکست خورده نمایش می‌داد که گویا از حضور در جنگ ناراضی‌اند و خطرات زیادی در انتظار آنان است؛ هدف از این پروپاگاندا، تشویق شهروندان امریکا به اعتراض رسمی علیه جنگ بود که تا حدی اثرگذار بود. روزهای آغازین جنگ، امریکا شاهد اعتراضات گسترده نسبت به جنگ بود. سازمان‌های غیردولتی طرفدار صلح (امریکایی) با سفر به عراق، اعتراض خود را نسبت به جنگ نشان دادند. اهریمن‌سازی در این تکنیک، مبلغ تلاش دارد تا تنفر و دشمنی جمعیت مخاطب را نسبت به عقیده، گروه و یا کشورهای خاص برانگیزد به نحوی که اگر گروهی منفور (از دیدگاه رسانه)، سیاست خارجی را پشتیبانی کند، صرف‌نظر از درست و یا نادرست بودن آن، وجهه منفی گروه حامی این سیاست را بزرگ‌نمایی می‌کند و از این طریق بر مواضع جمعیت مخاطب اثر می‌گذارد (محمدی‌نجم، 1384، ص 50). یکی از زیانباترین پیامدهای تبلیغات جنگی، تسهیل نابودی افراد یک ملت توسط افراد ملت دیگر، بدون عذاب وجدان است. جنگ، نابودی و آسیب‌های فراوانی به بار می‌آورد در چنین وضعیتی، مبلغ به منظور کاهش ناهماهنگی شناختی احتمالی در جبهه خودی، سعی می‌کند ماهیت انسانی قربانیان اعمال خود و یا به حداکثر رساندن استحقاق آنان را در آنچه نصیبشان شده است به حداقل برساند. نزدیک به پایان جنگ جهانی دوم، هواپیماهای امریکایی بر روی هیروشیما و ناکازاکی، با انداختن بمب‌های اتمی بیش از 100 هزار نفر غیرنظامی از جمله زنان و کودکان را به قتل رساندند اما یک هفته پس از آن، یک نظرخواهی عمومی نشان داد که کمتر از 5 درصد جمعیت امریکا مخالفت خود با استفاده از آن سلاح اعلام کردند؛ حیرت‌انگیزتر آنکه 23 درصد اعتقاد داشتند باید پیش از آنکه اجازه تسلیم به ژاپنی‌ها داده می‌شد، بمب‌های بیشتری ریخته می‌شد و این به دلیل همان عملکرد رسانه در اهریمن‌سازی از ژاپنی‌ها بود. پیش از جنگ خلیج‌فارس در سال 1991، اغلب اعضای کنگره امریکا صدام حسین را هیتلر جدیدی وصف می‌کردند، آنان بر تشابهات میان بمباران‌ شیمیایی کردها توسط صدام و قتل عام یهودیان توسط هیتلر، تهاجم عراق به کویت و تهاجم آلمان به چکسلواکی و لهستان تأکید می‌کردند (پراتکانیس، 1957، ص 71). یکی از مؤثرترین فنون در تحریک به خصومت علیه دشمن، استفاده از داستان‌هایی در مورد قساوت و بی‌رحمی طرف مقابل است. در جریان جنگ دوم جهانی، متحدین با انتشار گسترده این که سربازان آلمانی در بلژیک، دستان کودکان را قطع می‌کردند، در برانگیختن خصومت علیه آلمان‌ها بسیار موفق بودند (تانکارد 1992، ص 150). صدام حسین، در جریان جنگ خلیج‌فارس سعی بر آن داشت تا از حربه اهریمن‌سازی از نیروهای امریکایی بهره گیرد؛ در این جنگ، صدام حسین اعلام کرد که نیروهای امریکایی یک کارخانه شیرخشک نوزادان را بمباران کرده‌اند و خبرنگاران سی.ان.ان را هم به آنجا برد، اما آنها از یک خرابه فیلم‌برداری کرده بودند. کارشناسان جنگ روانی با ترسیم چهره درد و سختی کشیده قربانیان بی‌رحمی‌ها، خشم و غضب مردم خوری و احساس همدردی با قربانیان را برمی‌انگیزند. به عنوان مثال زمانی که یک دختر پانزده ساله کویتی، در برابر کنگره امریکا شهادت داد که سربازان عراقی در کویت، نوزادان را می‌کشتند و دستگاه‌های نگهداری نوزادان را به عراق منتقل می‌کردند، افکارعمومی جهان بسیار متأثرذ شد در حالی که مردم نمی‌دانستند که وی دختر سفیر کویت در واشنگتن و عضو خانواده سلطنتی است و شهادت وی کاملاً صحنه‌سازی شده بود (تافلر، 1374، ص 225). گواهی گواهی و یا شهادت، نقل قول‌هایی در داخل و یا خارج از پیام است که برای حمایت از یک سیاست، عقیده، برنامه و یا شخصیت خاص، آورده می‌شود. در این تکنیک شهرت و یا جایگاه فرد (کارشناس، مسئول حکومتی و …) به کار گرفته می‌شود، که از این طریق شهادت، تأیید و یا نفی فرد یا افراد محترم بر روی پیام تبلیغاتی قرار می‌گیرد. در تکنیک استناد یا گواهی، هدف آن است که مخاطب، خود را با فرد مورد استناد یکسان بداند و باورها و ایده‌های آنان را به منزله باورها و اعتقاد خود بپذیرد (محسنیان‌راد، 1384). به عبارتی دیگر تکنیک گواهی با استناد، عبارت از آن است که شخصی مورد احترام و یا منفور، فکر، برنامه و یا سیاست معینی را تأیید یا نفی کند (Lee, 1934, P.74) هاولند و ویس آزمایشی را طراحی کردند که در آن پیام‌های مشابه از دو منبع پراعتبار و کم‌اعتبار، برای دو گروه از افراد ارائه شد این امر به افراد، امکان آن را می‌داد تا اثر متغیر منبع را به تنهایی، معین و مشخص کنند. طرح به صورتی نامتعادل بود به نحوی که هر منبع، هر نظرات مخالف و هم نظرات موافق را درباره موضوع مورد بحث، مطرح می‌کرد؛ نتایج این مطالعه نشان داد که به جز یک مورد، در موارد دیگر، منبع پراعتبار، دیدگاه‌هایی را در مورد موضوعات مورد بحث ایجاد می‌کرد (تانکارد، 1992، صص 6-245). از تکنیک گواهی، به روش‌های گوناگون برای اقناع مخاطب استفاده می‌شود از جمله زمانی که مبلغ با مخاطب فرهیخته سروکار داشته باشد در این حالت پیام‌رسان، به طور مستمر به منابع و مراجعی استناد می‌کند که او خود، آنها را متقن تلقی می‌کند، حال آنکه توانمن



    مقالات مجله
    نام منبع: Anti War
    شماره مطلب: 10874
    دفعات دیده شده: ۵۵۶۳ | آخرین مشاهده: ۵ روز پیش