-
راهبرد مهار و جنگ سرد/رضا سراج
پنجشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۶ ساعت ۱۲:۰۴
مقدمه با پایان یافتن جنگ جهانی دوم و ظهور شوروی سابق به عنوان یک قدرت بزرگ جهانی، مناسبات بینالمللی وارد مرحلهی جدیدی شد. اتحاد جماهیر شوروی با در اختیار داشتن بزرگترین ارتش جهان و برخورداری از موشکهای قارهپیما و فناوری هستهای در یک سوی مناسبات و در سوی دیگر نیز امریکا قرار گرفت. رهاورد این رویارویی، عملاً جهان را به دو بلوک شرق و غرب تقسیم کرد و در پی آن سطحی از منازعه بین دو بلوک پدیدار شد که جنگ سرد نام گرفت. ناممکن بودن اقدام نظامی علیه
مقدمه با پایان یافتن جنگ جهانی دوم و ظهور شوروی سابق به عنوان یک قدرت بزرگ جهانی، مناسبات بینالمللی وارد مرحلهی جدیدی شد. اتحاد جماهیر شوروی با در اختیار داشتن بزرگترین ارتش جهان و برخورداری از موشکهای قارهپیما و فناوری هستهای در یک سوی مناسبات و در سوی دیگر نیز امریکا قرار گرفت. رهاورد این رویارویی، عملاً جهان را به دو بلوک شرق و غرب تقسیم کرد و در پی آن سطحی از منازعه بین دو بلوک پدیدار شد که جنگ سرد نام گرفت. ناممکن بودن اقدام نظامی علیه اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق، امریکا را ناگزیر کرد برای مهار رقیب، طیفی از اقدامات نیمهسخت و نرم، شامل: اقدامات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، تبلیغاتی و روانی، امنیتی و اجتماعی را مورد توجه قرار دهد که در نهایت روند فروپاشی بلوک شرق و شوروی را تسریع نمود. نگارنده بر این اعتقاد است که راهبرد جدید امریکا علیه جمهوری اسلامی ایران برگرفته از راهبرد مهار و جنگ سرد امریکا علیه شوروی سابق میباشد و علیرغم تهدید نظامی، شامل طیفی از اقدامات سیاسی، اقتصادی، امنیتی و فرهنگی خواهد بود که با جنگ روانی پردامنه، جنبه تهاجمی و به ظاهر سختافزاری به آن داده شده است. استراتژی امنیت ملی امریکا در سال 2006 و اعتراف برخی سران ایالات متحده مبنی بر ناممکن بودن اقدام نظامی علیه جمهوری اسلامی ایران، تأیید کننده رویکرد امریکا به راهبرد مهار و جنگ سرد است. ضمن آنکه سوابق و پیشینه نومحافظهکاران مستقر در کاخ سفید، به عنوان عناصر طراح و کارگزار جنگ سرد علیه شوروی سابق، این گمانه را که رویکرد و تأکید آنان برای مقابله با ایران، راهبرد مهار و جنگ سرد خواهد بود، قویتر میسازد. در این نوشتار سعی شده راهبرد امریکا علیه جمهوری اسلامی ایران و میزان کارایی آن بررسی و تبیین گردد. امید است مورد توجه قرار گیرد. مهار و جنگ سرد جنگ سرد حالتی از بحرانهای بینالمللی است که در پایینترین درجه طیف مخاصمات واقع میگردد و طی آن اقدام سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، روانی، فناوری و نظامی به غیر از جنگ مسلحانه، برای دستیابی به مقاصد امنیت ملی به گونهای هماهنگ اجرا میشود.1 در جنگ سرد، مهار حریف و جلوگیری از گسترش حوزههای نفوذ آن، تغییر رفتار و حتی تغییر ساختار وی از اهداف بسیار اساسی است. با گذشت سه دهه از مخاصمات بین دو ابرقدرت و انباشت تسلیحات هستهای که قدرت تخریب آن برابر با 250 بار انهدام کره زمین بود، سطحی از بازدارندگی متقابل در میان دو طرف منازعه به وجود آمد. بر این اساس عدهای از استراتژیستها و کارشناسان نظامی و امنیتی امریکا اعلام کردند که به دلیل به وجود آمدن توازن هستهای میان دو بلوک، در صورت وقوع جنگ هستهای، هر دو ابرقدرت بازنده خواهند بود. از این دوره که به جنگ سرد دوم یاد میشود، راهبرد امریکا برای مقابله با اتحاد جماهیر شوروی وارد مرحله جدیدی شد. بر این اساس، کمیتهای با عنوان کمیتهی خطر جاری2 برای مهار و تغییر رفتار و ساختار شوروی سابق و بلوک شرق تشکیل شد. اعضای این کمیته را گروهی از سناتورهای امریکایی، مسئولان ارشد وزارت خارجه، گروهی از مسئولان و مدیران با سابقه سیا و پنتاگون، اساتید برجسته علوم سیاسی و عدهای از استراتژیستهای مؤسسه مطالعاتی امریکن اینترپرایز تشکیل میدادند. این کمیته ضمن منتفی دانستن جنگ سخت، پروژه فروپاشی از درون را طراحی نمودند. پروژه مذکور مبتنی بر راهکارهای زیر بود: 1. تضعیف بنیه اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی از طریق پایین نگهداشتن قیمت نفت؛ 2. به هدر دادن منابع مادی این کشور به وسیله وارد کردن شوروی به مسابقه تسلیحاتی؛ 3. تغییر نگرش مردم و جابهجایی افکارعمومی از طریق جنگ تبلیغاتی و رسانهای (جنگ روانی)؛ 4. جذب، تربیت و هدایت نخبگان سیاسی و فرهنگی شوروی سابق؛ 5. تلاش برای دست نیافتن شوروی سابق به فناوریهای پیشرفته؛ 6. مهار قدرت نرم و نفوذ ایدئولوژیک شوروی سابق، به ویژه در کشورهای جهان سوم. در میان محورهای ششگانه یاد شده ، بندهای اول، سوم و ششم بیش از دیگر موضوعات مورد تأکید و توجه امریکاییها بود. تضعیف بنیه اقتصادی شوروی سابق از طریق کاهش و کنترل قیمت نفت، پس از دیدار ویلیام کیسی (رئیس اسبق سازمان سیا) و ملک فهد در اوایل دهه 80، به فاز اجرا منتقل شد. این عامل در فروپاشی شوروی سابق آنچنان تأثیرگذار بود که چند سال بعد، با بیرمق شدن بنیه اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی، شرایط برای تغییر رفتار و سپس تغییر ساختار این ابرقدرت فراهم شد. عناصر طراح و کارگزار پروژه فروپاشی شوروی که امروزه از آنان به عنوان نومحافظهکاران یاد میشود، همواره بر رابطه علت و معلولی، میان کاهش و کنترل قیمت نفت و فروپاشی این کشور تأکید دارند و از آن به عنوان یکی از مؤلفههای مؤثر یاد میکنند. هدایتگران پروژه فروپاشی شوروی برای مهار نفوذ و قدرت نرم این کشور و تغییر نگرش مردم و جابهجایی افکارعمومی، جنگ نرم را علیه اتحاد جماهیر شوروی سابق و بلوک شرق به راه انداختند. امریکاییها برای بیهویت کردن نخبگان کشور رقیب و تزریق و القاء بیحسی به کالبد و ذهن تودهها، با بهرهگیری از ابزارهای رسانهای، جنگ روانی استراتژیک را در تمامی ابعاد نرمافزاری وسعت دادند. همچنین سازمانهای اطلاعاتی امریکا با جذب، تربیت و هدایت عدهای از نخبگان سیاسی، اقتصادی، امنیتی و فرهنگی (روزنامهنگاران، هنرمندان، نویسندگان، فیلمسازان و…) در واقع یک جریان همسو با هنجارهای خود را در بلوک شرق و شوروی سابق ساماندهی کردند. در این راستا نیکسون، رئیسجمهور اسبق امریکا در اظهاراتی که مؤید روند یاد شده بود، تصریح کرد: «ما در رقابت با شوروی، باید در دو جنبه پیروز شویم اقتصاد و ایدئولوژی.3 الکساندر پرخانوف، از مشاهیر شوروی سابق، پیرامون تأثیر جنگ روانی و نقش رسانهها در تغییر نگرش مردم و فروپاشی شوروی اذعان میدارد: «غرب برای دستیابی به اهداف خود در شوروی، نیازمند تغییر عقاید و باورهای مردم شوروی بود. لازم نبود شوروی را با راکت و بمب اتمی به فروپاشی برسانند، بلکه با تغییراتی که توسط رسانههای گروهی در عقاید و باورهای مردم به وجود آوردند به این مهم نائل شدند.»4 رؤیای پیروزی در جنگ چهارم جهانی فروپاشی بلوک شرق و اتحاد جماهیر شوروی سابق در اوایل دهه 90 میلادی، پایان جنگ سرد بین دو ابرقدرت و سرآغاز تغییر مناسبات بینالمللی به شمار میآید. نومحافظهکارانی که طراحی و کارگزاری این پروژه را عهدهدار بودند و همواره از آن به عنوان پیروزی امریکا در جنگ سوم جهانی یاد میکردند، هنگامی که در یک فرایند مشکوک انتخاباتی در سال 2000 میلادی وارد کاخ سفید شدند، با نظامی کردن سیاست خارجی امریکا و تأکید بر اسلامستیزی، خواستار پیروزی امریکا در چهارمین جنگ جهانی شدند. از منظر آنان تغییر رفتار و ساختار جمهوری اسلامی ایران و مهار اسلامگرایی در منطقه خاورمیانه، در واقع به مثابه پیروزی در جنگ چهارم جهانی تلقی میشود. این نگرش اسلامستیزانه که برگرفته از آراء هانتینگتون در نظریه رویارویی تمدنها است، در واقع درصدد بود تا خطر اسلام را جایگزین خطر کمونیزم کند. یک ماه پس از حوادث 11 سپتامبر، فوکویاما در روزنامه گاردین ضمن تقسیم جهان به دو قطب مدرن و واپسگرا جواز اقدام نظامی علیه جهان اسلام را صادر کرد. وی در مقاله خود تأکید نمود: «به غیر از ترکیه که در میان کشورهای اسلامی نمره قبولی گرفته است، دیگران در مقابل مدرنیته مقاومت میکنند. امریکا برای شکستن این مقاومت میتواند از توان نظامی خود استفاده کند.» او مدعی شد: «اسلام تنها نظام فرهنگی است که مدرنیته را تهدید میکند.»5 در همین رابطه ویلیام کوهن، وزیر جنگ اسبق امریکا، برای نخستین بار پس از 11 سپتامبر، عبارت جنگ چهارم جهانی را به کاربرد. وی تصریح کرد: «جنگ امریکا و متحدانش با اسلام، جنگ چهارم جهانی است.»6 همچنین جیمز وولسی، رئیس اسبق سازمان سیا، تأکید کرد که جنگ چهارم جهانی با جنگ عراق شروع شده است. وی اذعان داشت: «در این جنگ ریشه برخی از رژیمهای عربی را باید در منطقه خشکانید تا اسلام نتواند در آنها مجال رشد و نمو یابد. در این میان عراق نه بدترین رژیم بوده و نه بیشترین حمایت را از تروریست به عمل آورده است. عراق سادهترین هدف در این میان بود.»7 برآوردهای خیالپردازانه و غیرواقعی نومحافظهکاران از وضعیت و معادلات منطقه، طرحهای راهبردی سران کاخ سفید برای مهار بیداری اسلامی، و تغییر ساختار جمهوری اسلامی ایران، تسلط بر منابع نفتی را با شکست مواجه کرد. سیاستهای اسلامستیزانه و جنگافزوزانه محور شیطنت و شرارت در عالم (امریکا، انگلیس و صهیونیسم) که پس از 11 سپتامبر با لشکرکشی به منطقه خاورمیانه عملیاتی شد، خسارتها و پیامدهای زیانبار و جبرانناپذیری را متوجه ایالات متحده کرد. اقتصاد امریکا که تا پیش از این دارای 237 میلیارد دلار مازاد درآمد بود، با 600 میلیارد دلار بدهی مواجه شد. خسارتها و پیامدهای لشکرکشی امریکا به منطقه، تنها به حوزه اقتصاد منحصر نشد، بلکه در عرصه داخلی نیز با شکست نومحافظهکاران در انتخابات کنگره و سنا، رویگردانی نخبگان و افکارعمومی از جنگسالاران به ظهور رسید. با ناکارامدی نظامیان امریکا در افغانستان و عراق و به دنبال آن از بین رفتن قدرت نرم ایالات متحده و افزایش بیسابقه تنفر و انزجار نسبت به امریکا، عملاً اقتدار منطقهای و جهانی این کشور تضعیف شد. شکست طرحهای راهبردی کاخ سفید در منطقه (طرح خاورمیانه بزرگ و خاورمیانه جدید) حلقه دیگری از بحران را بر زنجیره بحرانهای امریکا افزود و از یکسو، تداوم سیاستهای نظامیگرایانه را ناممکن ساخت و از سوی دیگر نومحافظهکاران را در شرایط بحران و بنبست استراتژیک قرار داد. این شرایط، نومحافظهکاران مستقر در کاخ سفید را به این نتیجه رسانید که برای برونرفت از بحران و بنبست موجود، باید از آموزههای خود در جنگ سرد، به ویژه در دهه 80، علیه اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق استفاده کنند. پروژه دلتا با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان یافتن جنگ سرد، فعالیت کمیتهی خطر جاری برای یک دهه به حالت تعلیق در آمد. اما این کمیته بار دیگر با اعضاء و مأموریتی جدید کار خود را از سر گرفته است. کمیته خطر جاری در واقع یکی از مهمترین مراکز تصمیمسازی و اتاق فکر نومحافظهکاران بوده و تجزیه و تحلیل فرصتها و تهدیدهای فراروی دولت ایالات متحده، یکی از مأموریتهای اصلی آن به شمار میآید. پروژه دلتا یکی از موضوعات مورد بررسی و در واقع راهبرد پیشنهادی کمیته خطر جاری در خصوص مسائل ایران میباشد که به دولت بوش پیشنهاد شد. پیشنهادات این کمیته مؤید اتخاذ راهبرد مهار و جنگ سرد از سوی نومحافظهکاران برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران و بیداری اسلامی است. در این راستا مارک پالمر، در گفتگویی با روزنامه امریکایی نیویورک تایمز، صراحتاً با ایده تهاجم نظامی علیه جمهوری اسلامی ایران مخالفت کرده و اعلام نموده است: «ایران به لحاظ وسعت سرزمینی، کمیت جمعیت، کیفیت نیروی انسانی، امکانات نظامی، منابع طبیعی سرشار و موقعیت جغرافیایی ممتاز در خاورمیانه و هارتلند نظام بینالملل، به قدرتی کمبدیل تبدیل شده که دیگر نمیتوان با یورش نظامی آن را سرنگون کرد».8 برخی از راهکارهای پیشنهادی، کمیته خطر جاری در خصوص مهار جمهوری اسلامی ایران شامل موارد زیر است: 1. ایران باید در صدر برنامه سیاست خارجی امریکا در چهار سال آینده قرار گیرد. واشنگتن اکنون به رویکرد جدیدی نیاز دارد. باید همه نیروها برای این استراتژی بسیج شوند. باید درسهای گذشته مورد بازبینی قرار گیرد، درسهایی که از فروپاشی بلوک شرق به یادگار مانده و همچنین درسهایی که در تغییر حکومتها در کشورهایی همچون شیلی یا اندونزی گرفته شد. 2. درباره فعالیتهای هستهای ایران باید با احتیاط، دوراندیشی و چندجانبه عمل کرد. باید فشارها را بر ایران بیشتر کرد و در صورت استنکاف ایران، پرونده این کشور را به شورای امنیت فرستاد. اگرچه اولویت اول، اعمال فشار دیپلماتیک از طریق متحدان به گونهای است که ایران داوطلبانه از فعالیتها و برنامههای هستهای خود چشمپوشی کند. 3. باید شبکههای متعدد رادیو و تلویزیونی برای ایرانیان تدارک دید و پیامهای خود را با پیشرفتهترین فناوری روز به دست مردم ایران رساند. 4. گفتگو با دولت ایران هم باید در دستور کار باشد. ما باید تعامل خود را برای دیدار با مقامات ایرانی و بحث و گفتگو درباره موضوعات مورد علاقه و نگرانی دو طرف نشان دهیم. 5. باید قدرت سپاه و بسیج را از میان برد و در وزارت اطلاعات تغییرات اساسی ایجاد و یا به طور کلی آن را حذف کرد. تضعیف ستونهای حمایتی حکومت ایران که همانا سرویسهای نظامی و امنیتی این کشور میباشند، باید در دستور کار قرار گیرد. 6. این کشور علاوه بر برنامه هستهایاش، با حمایت گروههایی چون حزبالله، حماس و جهاد اسلامی و گروههایی در عراق، از تحقق منافع امریکا در منطقه جلوگیری میکند. از سوی دیگر، ثروت رو به رشد ایران، توانایی و ظرفیت این کشور را در داخل و منطقه افزایش میدهد. فرصتی که در این میان وجود دارد، استفاده از ضعف سیاستهای اقتصادی و اختلافات درونی ایران است. 7. حمایت از اپوزیسیون هم میتواند از عوامل مؤثر برای تغییر رژیم ایران باشد. سفر فعالان جوان خارجی از کشورهای همسو با ایالات متحده به ایران، راه دیگری در این رویکرد است. این افراد میتوانند تحت پوشش جهانگرد وارد ایران شوند و در صورت نیاز به جنبشهای مدنی و نافرمانی مدنی بپیوندند. 8. دامن زدن به نافرمانی مدنی در تشکلهای دانشجویی و نهادهای غیردولتی و صنفی از ابزارهای مهم فشار بر ایران است. 9. دعوت فعالان جوان ایرانی به خارج برای شرکت در سمینارهای کوچک هم اقدام مهمی است. این کار در صربستان، فیلیپین، اندونزی و شیلی و کشورهای دیگر جواب داده است. باید افراد از سوی مقامات امریکایی انتخاب شوند نه نهادهای ایرانی. 10. باید فعالیت ان.جی.اُ های امریکایی را در ایران تسهیل کنیم و به صدور ویزا همت گماریم. 11. سفارتخانههای کشورهای دیگر هم میتوانند در تهران برای ما مؤثر باشند. کمک مالی به خانوادههای زندانیان و گروههای مخالف حکومت و حتی نظارت یا مشارکت در اعتراضها، از جمله این راههای تأثیرگذار است. کنگره باید تصویب قانونی به نام آزادی ایران را بررسی کند تا از طریق آن حمایت کافی از آن به عمل آورد. کمیتهی خطر جاری در پایان به مقامات کاخ سفید و دستگاه دیپلماسی امریکا چنین توصیه میکند: «بعضی میگویند ایران آنطور که بعضی تحلیلگران ادعا میکنند، در آستانه یک انقلاب نیست و ما فقط باید با تهران گفتگو کنیم. بعضی دیگر میگویند، گفتگو، فقط حکومت ایران را تقویت و محکم میکند و باید از طریق انزوا و تقویت مخالفان داخل و خارج حکومت در جهت تغییر این رژیم تلاش کرد. کمیته خطر جاری معتقد است که واشنگتن به رویکرد جدیدی نیاز دارد. رویکردی که مبتنی بر به رسمیت شناختن تهدید ایران از یکسو و ستایش فرصتهای ناشی از این وضعیت از سوی دیگر باشد. توصیه این کمیته، اتخاذ استراتژی صلحآمیز، اما مؤثر برای به مشارکت طلبیدن مردم ایران است.»9 عملیاتی کردن راهبرد مهار و جنگ سرد علیه ایران رویگردانی نخبگان و افکارعمومی امریکا از سیاستهای جنگ سالارانه نومحافظهکاران که در انتخابات سنا و کنگره این کشور به ظهور رسید، حاکمیت ایالات متحده را عملاً دچار تعارض و دوگانگی کرد. جناح ضدجنگ در امریکا با متهم کردن دولت نومحافظهکار بوش به جنگافروزی، درصدد تقویت پایگاه اجتماعی خود برآمده است. بدین ترتیب مخالفان سیاستهای بوش، با این حربه تلاش میکنند روند رویگردانی افکارعمومی از رقیب را تسریع کرده و نومحافظهکاران را در پیچ و خم مشکلات و سراشیبی سقوط قرار دهند. این وضعیت بیش از هر چیز یک موضوع را به اثبات میرساند و آن، ناممکن بودن تداوم سیاستهای نظامیگرایانه، به ویژه علیه ایران، است. اکنون دولت بوش خود را در شرایط بحرانی و بسیار پیچیدهای احساس میکند. از یک سو، اقدام نظامی در منطقه به مثابه راه رفتن روی پوست موز و گرفتار آمدن در دام رقابت دمکراتها خواهد بود که برآیند آن در واقع شلیک تیر خلاص به نومحافظهکاران در عرصه قدرت است و از سوی دیگر برخورد منفعلانه در صحنه بینالملل و منطقه خاورمیانه نیز آنان را به بیکفایتی و از دست دادن منافع ملی و حیثیت ملی متهم میسازد. هر دو روی این سکه، مؤید این نکته است که چنانچه نومحافظهکاران تمهیداتی اتخاذ نکنند، افکارعمومی را در آستانه انتخابات 2008 از دست خواهند داد. بر این اساس و به استناد نتیجه گزارش بیکر – همیلتون، به نظر میرسد عملیاتی کردن راهبرد مهار و جنگ سرد علیه جمهوری اسلامی ایران، تنها راهبرد و گزینه پیش روی نومحافظهکاران خواهد بود. در این راستا، مقامات کاخ سفید توصیههای راهبردی کمیته خطر جاری را به فاز اجرا منتقل کردند. اقدامات امریکا در راهبرد مهار و جنگ سرد علیه جمهوری اسلامی ایران دقیقاً مشابه اقدامات امریکا در جنگ سرد و مهار اتحاد جماهیر شوروی سابق است. این محورها عبارتند از: 1. تضعیف بنیه اقتصادی جمهوری اسلامی ایران؛ 2. هجمه به اذهان و افکارعمومی و تغییر نگرش مردم؛ 3. مهار قدرت نرم و نفوذ جمهوری اسلامی ایران در منطقه؛ 4. تلاش برای دست نیافتن ایران به فناوریهای پیشرفته به ویژه فناوری هستهای؛ 5. ایجاد تعارض و دوگانگی در حاکمیت جمهوری اسلامی ایران؛ و 6. افزایش فشارهای سیاسی و نظامی. طراحان و کارگزاران راهبرد مهار جمهوری اسلامی ایران، با ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت و تصویب قطعنامه 1737، اولین مرحله از راهبرد مذکور را عملیاتی نمودند و در ادامه نیز، با همکاری برخی از کشورهای تولیدکننده نفت، به کاهش قیمت نفت اقدام کردند. کاخ سفید بر این باور بود که اعمال برخی از محدودیتهای تجاری – اقتصادی در نظر گرفته شده در قطعنامه 1737، به همراه کاهش درآمدهای ارزی، بنیه اقتصادی جمهوری اسلامی ایران را تضعیف میکند و زمینهساز مهار و تغییر رفتار ایران در کوتاهمدت میشود. ایجاد گسست بین افکارعمومی و سیاستهای نظام جمهوری اسلامی، دومین محور مورد نظر امریکا برای مهار ایران است. نومحافظهکاران در این مرحله با راهاندازی جنگ روانی پردامنه، ضمن هجوم به ذهنیت جامعه، در انتظار جابهجایی افکارعمومی و تغییر نگرش مردم هستند. در این راستا جرج بوش در گفتگو با روزنامه امریکایی یو.اس.ای.تودی، با اشاره به قطعنامه 1737، اظهار داشت: «پیام من توسط دیگران به ایرانیها منتقل شده است. البته تنها امریکا نیست که در این باره صحبت میکند و این سیگنال واضح را به مردم ایران میفرستد که دولت آنها در مسیر منزوی کردن کشورشان قرار دارد.»10 تلاش برای کاهش مشارکت مردم در چهارمین دوره انتخابات مجلس خبرگان رهبری و سومین دوره شوراهای اسلامی شهر و روستا، ایجاد تردید نسبت به آینده با القاء بحرانهای ساختگی در حوزههای اقتصادی، سیاسی و امنیتی، تزریق و القاء بیحسی به کالبد و ذهن تودههای مردم، تلاش برای پشتیبانی نکردن مردم از سیاستهای نظام در موضوع فناوری صلحآمیز هستهای و ایجاد انفعال در افکارعمومی با پخش شایعات دروغین و بیاساس، ناظر بر تلاش امریکاییها برای گسست افکارعمومی از نظام جمهوری اسلامی است. از نظر مقامات کاخ سفید، مهار جمهوری اسلامی ایران با تعدیل قدرت نرم و کاهش قدرت بازیگری و نفوذ ایران در جهان اسلام و منطقه مترادف است و بر این اساس، آنها سعی دارند با راهاندازی جنگ سرد بین ایران و کشورهای منطقه، به ویژه کشورهای عربی، محور دیگر راهبرد مهار و جنگ سرد علیه ایران را اجرایی کنند. مطرح کردن موضوع هلال شیعی و مخاطرهآمیز جلوه دادن آن برای کشورهای عربی و اهل تسنن، ایجاد تقابل قومی – فرقهای در منطقه، القاء خطر ایران برای ثبات منطقه، القاء دخالت ایران در امور داخلی کشورهای اسلامی و عربی، در راستای راهاندازی جنگ سرد بین ایران و کشورهای منطقه ارزیابی میشود. در این خصوص، ژنرال ویلیام فالون، که به تازگی توسط بوش به سمت فرمانده جدید نیروهای امریکایی در خاورمیانه برگزیده شده، اظهار داشت: «امریکا درصدد مقابله با نفوذ ایران در منطقه است. صحبتهایی که با کشورهای دوست در منطقه داشتهام حاکی از نگرانی این کشورها از نفوذ ایران در منطقه و عراق است.»11 تلاش برای دست نیافتن جمهوری اسلامی ایران به فناوریهای حساس، بخش دیگری از برنامه راهبرد مهار ایران است. دسترسی به فناوریهای حساس، به ویژه فناوری صلحآمیز هستهای، ایران را در زمره 10 کشور هستهای جهان قرار میدهد که با ورود به باشگاه هستهای جهان، در کنار مؤلفههایی مانند: ژئوپلیتیک، ژئواکونومیک، قدرت سخت، قدرت نرم، ذخایر نفت و گاز و… ایران به هژمون (قدرت برتر و رهبری) منطقه تبدیل میشود. این مهم علاوه بر اینکه معادلات منطقهای را تغییر میدهد، روند چندجانبهگرایی در نظام بینالملل را نیز تسریع کرده و فضای تحرک بیشتری را برای سایر بازیگران جهانی، به ویژه روسیه، چین و اروپا، فراهم میسازد. به عبارت دیگر دستیابی ایران به فناوری صلحآمیز هستهای، آغازی خواهد بود بر یک پایان و آن؛ پایان نظم هژمونیک و یکجانبهگرایی در محیط بینالملل و رؤیای قرن 21 و ایجاد جهانشمولی امریکایی است. بر این اساس، به نظر میرسد شاهبیت و مهمترین بخش راهبرد مهار جمهوری اسلامی، تلاش برای عدم دستیابی ایران به فناوری هستهای است. در این راستا، یکی از شیوههای موردنظر کاخ سفید، مخاطرهآمیز جلوه دادن تلاشهای ایران در موضوع هستهای است. مقامات کاخ سفید تلاش میکنند از این طریق، ضمن ایجاد اجماع نسبی منطقهای و بینالمللی، شرایط را برای تحت فشار قرار دادن جمهوری اسلامی ایران و عملیاتی کردن راهبرد مهار فراهم سازند. از مهمترین اقدامات نومحافظهکاران برای مهار و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق در دهه 80 میلادی، جذب نخبگان این کشور بود. آنها با نفوذ دادن و هدایت نخبگان، حاکمیت شوروی را دچار تعارض و دوگانگی کردند و عملاً بخشی از حاکمیت در قالب و نقش اپوزیسیون، به ساختار شکنی از درون اقدام نمود. نومحافظهکاران با تأکید بر تجربه فوق، تلاش خود را به ایجاد تعارض و دوگانگی در حاکمیت جمهوری اسلامی ایران معطوف داشتهاند و در این میان، مترصد بهرهگیری از عناصر قدرتطلب، افراد مرعوب و سادهلوح هستند. قدرت طلبان، سادهلوحان و مرعوبین چنانچه با تحریک و هدایت عوامل نفوذی به گسل متعارض در نظام تبدیل شوند، از یک سو با تخریب انسجام و وحدت ملی، نظام را از درون مشغول میسازند و از سوی دیگر باعث کاهش قدرت بازیگری ایران در مناسبات منطقهای و جهانی میگردند. این فرایند در کنار سایر اقدامات ذکر شده میتواند زمینهساز اجرایی شدن راهبرد مهار جمهوری اسلامی ایران شود. اعمال فشارهای سیاسی و نظامی از طریق بازیگران دولتی و غیر دولتی، یکی دیگر از محورهای موردنظر کاخ سفید برای مهار جمهوری اسلامی ایران است. این مرحله که با جنگ سرد نسبتاً شدیدی نیز همراه میباشد، دو تلاش توأمان را دربرمیگیرد: - تلاش برای انزوای سیاسی جمهوری اسلامی ایران؛ - بزرگنمایی تهدید نظامی و ایجاد ارعاب. دشمنان انقلاب اسلامی بر این باورند که اعمال همزمان فشار سیاسی و نظامی، در نهایت به تغییر رفتار ایران و مهار آن منتهی خواهد شد. در همین راستا، ایهود اولمرت، نخستوزیر رژیم جعلی اسرائیل، طی سخنانی در جمع رهبران یهودی امریکا تصریح کرد: «اگرجامعه بینالمللی به امریکا و همپیمانان او بپیوندند و فشار لازم را بر ایران اعمال کنند، این امر آن چنان تأثیری خواهد گذاشت که در پایان آنها را وادار خواهد کرد در موضع خود تجدیدنظر کنند.»12 بنابراین اقدامات امریکا علیه جمهوری اسلامی ایران دربر گیرنده جنگ سرد و طیفی از مخاصمات سیاسی، اقتصادی، امنیتی، اجتماعی و روانی است که هدف از اجرای آنها، جلوگیری از گسترش حوزههای نفوذ و مهار ایران و همچنین تغییر رفتار و ساختار نظام جمهوری اسلامی میباشد و در این میان تهدید نظامی در واقع به منظور ارعاب و سوق دادن ایران به تغییر رفتار صورت میگیرد. در این راستا، ذکر جملهای از ریچارد نیکسون، رئیسجمهور اسبق امریکا، قابل تأمل است. وی در کتاب 1999، پیروزی بدون جنگ با انتقاد از سیاستهای امریکا مینویسد: «سیاست امریکا اغلب شبیه رجزخوانی خصمانه فاقد راهبرد است. اگر حرف با عمل همراه نباشد، بیمعنا و بیاثر خواهد بود.»13 چشمانداز آینده بخش پایانی این نوشتار به این پرسش پاسخ میدهد که راهبرد کاخ سفید برای مهار و جنگ سرد علیه جمهوری اسلامی ایران چه فرجامی خواهد داشت، آیا این راهبرد نیز همانند سایر اقدامات امریکا محکوم به شکست خواهد بود؟ نومحافظهکاران برای نیل به اهداف موردنظر خود در مهار ایران با موانع و مشکلات بسیار بزرگی مواجه هستند. این موانع نه تنها چشمانداز روشنی برای آنها ترسیم نمیکند، بلکه آیندهای به مراتب پیچیدهتر از وضعیت کنونی را فراروی ایالات متحده پیش مینهد. مشکلات و موانع کاخ سفید معطوف به محیطهای، داخلی ایالات متحده، بینالمللی، منطقهای و محیط داخلی ایران است. نگاه اجماعی به محیطهای یاد شده دشواری و پیچیدگی وضعیت را برای سران کاخ سفید به وضوح آشکار میکند. محیط داخلی ایالات متحده برخلاف سال 2001 نه تنها همراه و مشوق دولت بوش نیست، بلکه عامل بازدارنده و محدودکننده برای وی به شمار میآید. نخبگان و جناحهای سیاسی امریکا برخلاف سیاستهای راهبرد مهار، بر مذاکره و تعامل با ایران تأکید میورزند. در محیط بینالمللی برخلاف تصور و برآورد نومحافظهکاران، عدم شکلگیری اجماع علیه جمهوری اسلامی از یک سو و رویکرد مقامات اروپایی به تعامل و مذاکره با ایران از سوی دیگر، چشمانداز روشنی برای موفقیت امریکا در این راهبرد به دنبال نداشته است. اکنون موضوع ایران، دو سوی آتلانتیک را از یکدیگر دور میسازد. در این راستا نیوریورکتایمز با اشاره به شکست استراتژی امریکا به نقل از یک مقام ارشد پنتاگون نوشت: «ما میخواهیم به اروپاییها بگوییم که آنها باید تا آنجایی که میتوانند فشار بر ایران را افزایش دهند. اما پاسخ اروپاییها به این خواسته بسیار ضعیف بوده است.»14 همچنین نشریه امریکایی نیوزویک، با اشاره به فعال شدن گسل شرق آسیا و اروپا با امریکا، اعتراف کرد: «حضور فعال کشورهای دیگر به خصوص کشورهای خاور دور و اروپا حاکی از آن است که جهان، برآیند عبور از دولت امریکا را آغاز کرده است. مردم اروپا و خاور دور دیگر به سیاستهای بوش و یکجانبهگرایی وی اعتماد ندارد، به خصوص که اکنون او را سیاستمداری ضعیف میدانند.»15 موانع و مشکلات کاخ سفید در محیط منطقهای، به مراتب بیشتر از محیطهای یاد شده قبلی است. سران کشورهای منطقه در یک پارادوکس، بین افکارعمومی کشورشان و دنبالهروی از سیاستهای امریکا گرفتار آمدهاند. آنان اکنون در لبه تیغ افکارعمومی خود حرکت میکنند. این فرایند از یکسو شکلگیری اجماع منطقهای علیه ایران را ناممکن میسازد و از سوی دیگر کارایی و اثربخشی راهبرد مهار جمهوری اسلامی را زیر سؤال میبرد. محیط داخلی ایران نیز یکی از موانع و مشکلات فراروی امریکا در اثربخش نمودن راهبرد مهار و جنگ سرد علیه جمهوری اسلامی ایران است. در صحنه داخلی موضوع فناوری هستهای به خواست و تجلی اراده ملی تبدیل شده و از سوی دیگر پیوستگی این اراده با سیاستهای نظام، یکپارچگی مردم با حاکمیت را در محیط داخلی ایران به منصه ظهور رسانیده است. این وضعیت، شرایط لازم برای ایجاد شکنندگی در محیط ایران و گسست افکارعمومی از نظام را دست نایافتنی میسازد. بررسی اجمالی محیطهای چهارگانه، عدمکارایی و اثربخشی راهبرد مهار و جنگ سرد امریکا علیه ایران، به عنوان تنها گزینه راهبردی را اثبات میکند. ضمن آنکه کاخ سفید در سایر سیاستها و اقدامات مدنظر خود از جمله: تضعیف بنیه اقتصادی جمهوری اسلامی ایران از طریق کاهش قیمت نفت و اعمال محدودیت و انزوای تجاری و اقتصادی، ایجاد تعارض و دوگانگی در نظام، افزایش فشارهای سیاسی و نظامی علیه ایران و… نیز با شکست مواجه شده است. اکنون نومحافظهکاران در وضعیتی پارادوکسیکال قرار گرفتهاند. از یک سو اصرار آنها بر اعمال سیاستهای راهبرد، مهار ایران، با عدم همراهی بازیگران دولتی و غیردولتی با این سیاستها و ناهمخوانی محیطهای یاد شده با اقدامات امریکا مواجه شده است، به گونهای که این روند، کاخ سفید را به انزوا و تنهایی رنجآور و عبور بازیگران از امریکا در صحنه بینالملل سوق میدهد. از سوی دیگر نیز عقبنشینی و ناکامی کاخ سفید در مهار ایران، پیامدهای جبرانناپذیری را به سیاست خارجی ایالات متحده تحمیل نموده و این قدرت سلطهگرا را در سراشیبی افول و سقوط قرار خواهد داد. نتیجهگیری پایداری مسئولان نظام و مردم انقلابی ایران همچون گذشته، در برابر زیادهخواهیهای امریکا، منشأ و سرآغاز تحولات عظیمی در منطقه و جهان خواهد شد. پایان عصر برتری امریکا، فروپاشی نظام تکقطبی و تسریع روند چندجانبهگرایی و منطقهگرایی در نظام بینالملل، تثبیت هژمونی (برتری و رهبری) ایران در منطقه و افزایش قدرت بازیگری جمهوری اسلامی در نظام بینالملل، شکلگیری، خاورمیانه اسلامی با محوریت ایران و… تنها بخشی از دستاوردهای این پایداری است. امام خمینی(ره) در ترسیم راهبرد جمهوری اسلامی ایران فرمودند: «جهان باید بداند که ایران راه خود را پیدا کرده است و تا قطع منافع امریکای جهانخوار، این دشمن کینهتوز مستضعفین جهان، با آن مبارزهای آشتیناپذیر دارد … ما مبارزه سخت و بیامان خود را علیه امریکا شروع کردهایم و امیدواریم فرزندانمان با آزادی از زیر یوغ ستمکاران، پرچم توحید را در جهان برافرازند. ما یقین داریم که دقیقاً به وظیفهمان که مبارزه با امریکای جنایتکار است ادامه میدهیم و فرزندانمان شهد پیروزی را خواهند چشید.» منابع 1. دکتر محمدتقی نوروزی، اطلس فرهنگی دفاعی – امنیتی، سنا. 1385، ص 294. 2. خبرگزاری مهر، به نقل از ماهنامه خلیجفارس و امنیت، شماره 53، ص 29. 3. بنیاد فرهنگی پژوهشی غربشناسی، جنگ سرد فرهنگی، 1382، پیشگفتار. 4. مؤسسه لوح و قلم، جنگ در پناه صلح، ص 175. 5. بنیاد فرهنگی پژوهشی غربشناسی، امریکا دنیا را به کدام سو میبرد، سروش، 1382، ص 38. 6. رویکرد محافظهکاران جدید کاخ سفید، روزنامه کیهان، 29/3/1382. 7. همان. 8. خبرگزاری مهر، به نقل از ماهنامه خلیجفارس و امنیت، شمارهی 53، ص 30. 9. همان، ص 31. 10. خبرگزاری رویترز، 11/10/1385. 11. رادیو فردا، 11/11/1385. 12. خبرگزاری مهر، 18/11/1385، به نقل از خبرگزاری فرانسه. 13. ریچارد نیکسون، 1999 پیروزی بدون جنگ، ترجمه فریدون دولت شاهی، اطلاعات 1374، ص 64. 14. خبرگزاری فارس، 10/11/1385. 15. همان، 11/11/1385.
مقالات مجله
نام منبع: Scientific - Research Quarterly on Psychological Operations
شماره مطلب: 10698
دفعات دیده شده: ۳۸۲۸ | آخرین مشاهده: ۳ روز پیش