Sorry! your web browser is not supported;

Please use last version of the modern browsers:

متاسفانه، مروگر شما خیلی قدیمی است و توسط این سایت پشتیبانی نمی‌شود؛

لطفا از جدیدترین نسخه مرورگرهای مدرن استفاده کنید:

للأسف ، متصفحك قديم جدًا ولا يدعمه هذا الموقع ؛

الرجاء استخدام أحدث إصدار من المتصفحات الحديثة:



Chrome 96+ | Firefox 96+
عملیات روانی
  • سطوح تحلیل رفتار در عملیات روانی و روان‌شناسی سیاسی/حجت‌اله مرادی
    سه‌شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۵ ساعت ۱۱:۳۰

    چکیده برای تحلیل یک پدیده استفاده از هر روشی، چه میدانی، چه تجربی، چه تحلیل محتوا و چه سایر روش‌ها سه مرحله یا فاز را شامل را می‌شود: سطوح تحلیل به طرق مختلفی از جمله در مقام رجوع به سطوح سازمان‌دهی، توضیح، و پردازش ساختاری مورد استفاده قرار گرفته است. به هر حال تعریف هدف یک مطالعه مستلزم پرداختی به چند مقوله بالاست. انتظار می‌رود تحقیق پیش‌روی به چه سؤالی پاسخ دهد؟ هدف این تحقیق بررسی روابط سطوح تحلیل در عملیات روانی و روان‌شناسی سیاسی به عنوان

    چکیده برای تحلیل یک پدیده استفاده از هر روشی، چه میدانی، چه تجربی، چه تحلیل محتوا و چه سایر روش‌ها سه مرحله یا فاز را شامل را می‌شود: سطوح تحلیل به طرق مختلفی از جمله در مقام رجوع به سطوح سازمان‌دهی، توضیح، و پردازش ساختاری مورد استفاده قرار گرفته است. به هر حال تعریف هدف یک مطالعه مستلزم پرداختی به چند مقوله بالاست. انتظار می‌رود تحقیق پیش‌روی به چه سؤالی پاسخ دهد؟ هدف این تحقیق بررسی روابط سطوح تحلیل در عملیات روانی و روان‌شناسی سیاسی به عنوان همراهان آشنا می‌باشدپس قابلیت اعتماد و تحلیل مناسب در انتهای این تحقیق بر حسب توان پاسخگویی به سؤال تحقیق و برآورده شدن هدف آن مورد ارزیابی قرار می‌گیرد. واژگان کلیدی: عملیات روانی، سطوح تحلیل، روان‌شناسی سیاسی، رفتار مقدمه کارشناسان عملیات روانی در تعریف عام به زیربناهای زندگی و رفتار در جامعه خودی و هدف می‌پردازند، در حالی که روان‌شناسان سیاسی بیشتر با پیچیدگی‌های ناظر بر تصمیم رأی‌دهندگان، درگیری‌های بین‌المللی و آرماگدون( ) سروکار دارند. کارشناسان عملیات روانی هم‌ کل‌گرا و هم تقلیل‌گرا( ) هستند، به دانشمندان علوم رفتاری و شرایط بوم‌شناختی توجه دارند. همچنین به تحقیق در مورد مثلاً یک کشور و هم یک گروه کوچک در یک کشور می‌پردازند. از سوی دیگر، روان‌شناسان سیاسی( ) رویدادهای روزانه را در جوامع پیچیده بشری مورد بررسی قرار می‌دهند تا بتوانند انتخاب‌ها، اقدامات و پیامدهای سیاسی را در جهان درک کنند. گذشته از این تعاریف عام از هر یک از علوم، عملیات روانی و روان‌شناسی سیاسی بر سر مسائل محوری، معرفت‌شناسی و ارزش‌ها بیشتر با یکدیگر متجانس هستند تا نامتجانس. کارشناسان عملیات روانی به طور روزافزون بیشتر به نقش مؤثر عوامل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی - که می‌تواند در توسعه، انتخاب، و یا تداوم سازوکارهای اجتماعی - سیاسی نقش داشته باشد- پی می‌برند، در حالی که کارشناسان علوم اجتماعی دریافته‌اند که فنون و اصول علم عملیات روانی می‌تواند ما را در دستیابی به سامانه‌های واقع‌گراتر که اساس رفتارهای اجتماعی و پایه آزمایش‌های تجربی در بررسی تعاریف نظری مخالف درخصوص رفتار اجتماعی است، و همچنین در درک جامع از رفتار اجتماعی و سیاسی کمک کنند. کارشناسان عملیات روانی و روان‌شناسان سیاسی، ملازمانی آشنا هستند. هدف این تحقیق، گام برداشتن - حتی ناچیز - در جهت دستیابی به این مورد است. تحقیق در زمینة عملیات روانی فهم و دانش ما را در این خصوص ارتقا بخشیده است که، اشخاص هنگام تهاجم روانی چگونه و چه چیزی را درک، احساس و به یاد می‌آورند. علاوه بر آن، این تحقیق به درک ما از اینکه اشخاص چگونه و در مورد چه چیزهایی فکر می‌کنند، تصمیم می‌گیرند و در نهایت عمل می‌کنند، کمک می‌کند. این تحقیق و نظریه و شیوه‌های به کار رفته در آن، اگر پیامدهای مهمی را بر نظریه‌ها و تحقیق‌های ناظر بر رفتار سیاسی بر جای نگذارد، مسلماً دارای پیامدهای تحریک‌آمیزی بر آن خواهد بود. هدف ما این است که تحولات مربوط به عملیات روانی را مورد بررسی قرار ‌دهیم و نمونه‌هایی از تحقیقاتی را که به ‌‌تحلیل‌های منسجم و چندسطحی می‌پردازند و همچنین به مطالعه برخی از چالش‌ها، خطرها و فرصت‌هایی که پیش رو هستند، می‌پردازیم. هیچ مقاله‌ و مجموعه تفاسیری نمی‌تواند حق مطلب را درخصوص یک موضوع میان‌رشته‌ای - که گسترة آن از سطوح تحلیلی رفتاری (بیولوژیکی)( )، شناختی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی فراتر است - ادا کند. از این رو، خوانندگان این مقاله باید این تحقیق را تنها به عنوان تلاشی در نظر بگیرند که هدفش نه ایجاد دلزدگی، که ترغیب تحقیقات آینده بدین‌سو است. هدف ما در این مقدمه، بررسی نظریه‌ها و آزمایش‌های خاص نیست. ما این کار را به دست توانای دیگر نویسندگان واگذار کرده‌ایم. هدف ما بررسی این نکته است که چرا خوانندگان ممکن است بخواهند پا را فراتر از سطح تحلیلی مورد دلخواه خود قرار دهند، و اینکه چگونه کسی می‌تواند در مورد تحقیقاتی که گسترة آنها فراتر از چند سطح است، تفکر کند. ما این مقاله را با این بحث آغاز می‌کنیم که منظور از چندین سطح چیست؟ و پس از آن سه اصل کلی ‌‌تحلیل‌های چندسطحی از رفتارهای پیچیده را در عملیات روانی مورد بررسی قرار می‌دهیم. سطوح تحلیل( ) واژه سطوح تحلیل به طرق مختلفی از جمله در مقام رجوع به سطوح سازمان‌دهی، توضیح، و پردازش ساختاری مورد استفاده قرار گرفته است. سطح سازمان‌دهی( ) در علم روان‌شناسی، به مقیاس‌های مختلفی که براساس آن مغز و یا رفتار را می‌توان نشان داد، اشاره دارد. سطح سازمان‌دهی پدیده‌های روان‌شناسی می‌تواند برای نمونه از سطح مولکولی تا سطح سلولی، از سلولی تا بافت، از بافت تا عضو، از عضو تا سامانه بدنی، از سامانه بدنی تا هر شخص، از هر شخص تا هر زوجی، از هر زوجی تا هر گروهی، و از هر گروهی تا بافت سیاسی اجتماعی متفاوت باشد. آنچه تشکیل‌دهندة یک سطح سازمان‌دهی دست‌کم در سطوح ساختاری پایین‌تر – است اغلب از طریق علم کالبدشکافی یا فیزیولوژی( ) قابل بررسی است، اما تنها معیار قطعی، میزان کارایی سازمان‌دهی فرض‌شده در روشن کردن برخی از پدیده‌های مشخص رفتاری، اجتماعی و یا سیاسی است. سطح توضیح( ) به بازنمایی یک پدیدة روان‌شناسی در قالب مجموعه‌ای از سؤالات که می‌تواند در مورد آن مطرح شود، اشاره دارد، و یا به گفته مار( ) سطوح مختلفی که در طی آن، یک دستگاه پردازشگر اطلاعات( ) پیش از آنکه کسی بگوید که چیزی را فهمیده، آن را درک کرده باشد. سطح محاسباتی، سؤالاتی را در برمی‌گیرد که در مورد ارکان اصلی تشکیل‌دهنده یک پدیده است. این سؤالات شامل هدف محاسبه، دریافت‌هایی که براساس آن محاسبات فعال می‌شوند، و منطق راهبردی‌ای است که به واسطه آن محاسبه امکان‌پذیر می‌شود. برای نمونه در یک تحلیل محاسباتی از تصمیم‌گیری رأی‌دهندگان بسیار مشتاق می‌توان هدف (برای نمونه، به حداقل رساندن زیان‌ها و تهدیدات)، دریافت‌ها و مواد اصلی تشکیل‌دهنده (برای نمونه، امید از نتایج)، و منطق و زیربنای این محاسبه را (برای نمونه، انتخاب عقلانی) در نظر گرفت. سطح الگاریتمی( ) سؤالاتی را در برمی‌گیرد که به فرایند از پیش تعیین‌شده یا به سلسله دستورالعمل‌های محدود از پیش تعریف شده، می‌پردازد و در آن برای دستیابی به نتایج درست از داده‌های تعیین‌شده استفاده می‌شود. در نهایت، سطح اجرا به سؤالاتی می‌پردازد که به همراهی آنی و فیزیکی عملکرد رفتاری و به نحوه‌ای که این الگاریتم به طور فیزیکی به اجرا گذاشته می‌شود، معطوف است. واژة سطح پردازش (چرچ لند و سژنوسکی) برای اشاره به شمار بخش‌هایی که زیربنای یک رفتار خاص هستند، و (کرایک و لاک هارت) برای اشاره به عمق ‌‌تحلیل‌های معنایی کلمات، مورد استفاده قرار می‌گیرند. این واژه در روان‌شناسی اجتماعی به معنای میزان استدلال تحلیلی و معنایی که زیربنای قضاوت یا تصمیم‌گیری است، مورد استفاده قرار گرفته است. بنابراین، اینکه آیا یک رأی‌دهنده تحت تأثیر شایستگی و صحت استدلال‌های موجود در طرفداری از یک پست یا کاندید قرار می‌گیرد، یا تحت تأثیر عوامل جانبی فراوانی که با آن توأم است، واقع می‌شود، و یا اینکه رأی او از فرایندهای اکتشافی لازم بر آن پست یا کاندیدا متأثر می‌شود، به عنوان عملکرد سطح پردازش پیام معرفی شده است.Petty & Cacioppo, 1981, 1986, p. 10).) در تعبیر عام‌تر، سطح پردازش به شماری از بخش‌های پردازش اطلاعات اشاره دارد که داده را از بازدة مطلوب جدا می‌کند. سطح پردازش در یک خانواده در مقایسه با سطح پردازش در یک شهر بسیار پایین است. وقتی که واژة سطح تحلیل در ادبیات عملیات روانی و روان‌شناسی سیاسی مطرح می‌شود، به طور معمول به سطح سازمان‌دهی منحصر به فردی اشاره دارد که از تمرکز بر شخص در یک بافت اجتماعی - فرهنگی و یا از تمرکز بر تأثیر متقابل اشخاص بر یکدیگر و بر جامعه حاصل شده است. چنین ‌‌تحلیل‌هایی بر تأثیر مجموعة اشخاص (برای نمونه، گروه‌ها، نهادها، احزاب سیاسی، اعضای حاکم، فرهنگ‌ها) در گذشته و حال بر واکنش‌های شناختی، احساسی و رفتاری تأکید دارد. گرچه در بازده یک نظام اجتماعی، اشخاصی که اعمالشان تحت کنترل مغز و سامانه‌های عصبی است نقش دارند، اما به ندرت می‌توان یک نظام پیچیده را با مقایسه ساده خصوصیات اجزای اولیه آن درک کرد. (Fodor & Pylyshyn, 1988, Marr, 1982, p. 28) بنابراین، تا میزانی که خصوصیات یک نظام با خصوصیات اجزای اولیه آن با یکدیگر متناظر و هم شکل نباشد - وضعیتی که به ندرت در نظام‌های رفتاری و کمتر اجتماعی یافت می‌شود - تمرکز بر اجزای تشکیل‌دهنده اولیه تنها زمانی به توضیح نظام کمک می‌کند که این اجزا با وقایعی که در دیگر سطوح نظام روی می‌دهد در ارتباط باشد. (Cacioppo & Berntson, 1992, p. 50) افزون بر آن، هر سطح سازمان‌دهی، دارای یک نوع توضیح خاص است که با آن، پردازش اطلاعات و رفتار انسان مورد بررسی قرار می‌گیرد. هر توضیح خاصی، اطلاعات مشخصی را به بهای ارائه اطلاعات دیگر روشن می‌سازد و در نتیجه، برخی از عملکردها و یا بینش‌ها را آسان و برخی دیگر را بسیار دشوار می‌سازد. استفاده تخصصی از ‌تحلیل‌ها در سطوح مختلف سازمان‌دهی نیازمند ‌‌تحلیل‌های چندسطحی منسجم از رفتارهای پیچیده بشری و پدیده‌های اجتماعی است. Cocippo, Bernstson, Sheridon, & Mcclintock, 2000, p. 15 به این معنا که هیچ سطح سازمان‌دهی رفتاری، به تنهایی نمی‌تواند پاسخگوی تمامی سؤالات عملیات روانی و روان‌شناسی سیاسی باشد. از این رو، تحلیل یک مشکل فکری و یا اجتماعی از چندین بعد، می‌تواند بینش‌های کاملاً متفاوتی را از فرایندهای واقع در زیربنای پدیده‌ها به روی ما بگشاید، که این بینش‌ها می‌تواند در شکل‌گیری نظریه‌های جامع‌تر به ما کمک کند. (برای نمونه رجوع کنید به:1992, Berntson, Cacioppo, 2003, Klein and Kihts From 1998, Ochsner and Lieberman 2001, Cacioppo, 1999 Adolphs). سردرگمی که برخی اوقات در تحلیل‌ چندسطحی یکپارچه ظهور می‌یابد این باور است که این تحلیل تا حدودی با هم‌گرایی و ارائه تفسیر واحد ناسازگاری دارد. (Caldwell 1994, p. 49)تمام رفتارهای بشری در یک سطحی رفتار هستند، اما این بدین معنا نیست که تقلیل‌گرایی رفتار می‌تواند توضیح ساده، ویژه و یا متقاعدکننده‌ای را در مورد رفتارهای پیچیده ارائه دهد، و یا بدین معنا نیست که توضیحات نوع مولکولی بتواند تنها و یا بهترین سطح تحلیل را برای درک رفتار بشری ارائه دهند. (Cacioppo, 2000, p. 12)ساختارهای توده‌ای همچون دسته‌ای که توسط علوم اجتماعی ایجاد می‌شوند، ابزاری را برای فهم فعالیت‌های بسیار پیچیده - بدون نیاز به مشخص کردن نقش هر یک از اجزای ساده آن - فراهم می‌کنند که از آن طریق، ابزار کارامدی برای توضیح رفتارهای یک نظام پیچیده حاصل می‌شود. شیمیدان‌هایی که به طور روزمره با جدول تناوبی عناصر کار می‌کنند با وجود این، برای آشپزی از دستورالعمل‌های پخت و نه از جدول تناوبی استفاده می‌کنند. نه به این خاطر که تهیه غذا قابل تقلیل به تعابیر شیمیایی نیست بلکه به این دلیل که به لحاظ شناختی سودی نخواهد داشت. کارشناسان عملیات روانی که از سطوح تحلیلی اجتماعی، سیاسی، شناختی و رفتاری برای درک و تحلیل رفتار مخاطبان استفاده می‌کنند دوگانه‌گراتر از یک شیمیدان که هم از سطوح تحلیلی طباخی و هم شیمیایی برای درک روش پخت استفاده می‌کند، نیستند. (Cacioppo, in Press, p. 5) دومین اشتباهی که گاهی اوقات در ‌‌تحلیل‌های چندسطحی صورت می‌گیرد چیزی است که اشتباه در مقوله نام گرفته است.( (Cacioppo, 2002, 2002, Sarter, Berntson and Cacioppo, 1996اشتباه در مقوله، در عملیات روانی و روان‌شناسی سیاسی این برداشت شهودی است که، پدیده‌های شناختی تنها بر روی پایه‌های عصبی مربوط به آن و به صورت یک در برابر یک نقش می‌بندند. برای نمونه، در گذشته گمان می‌رفت که خاطرات، احساسات و باورها هر یک در یک نقطه‌ای از مغز جا گرفته باشند، اما در تحقیقات و یافته‌های حاضر به این نتیجه رسیده‌اند که بیشتر مفاهیم پیچیده روان‌شناسی و یا رفتاری تنها در یک نقطه از مغز نقش نمی‌بندند. برخی از آنچه که در برهه‌ای از زمان به نظر می‌رسید که یک ساختار منفرد داشته باشد (برای نمونه خاطره)، در زمانی دیگر و با استفاده از قراینی که از مغز (مثلاً در مطالعات ضایعات مغزی) به دست آمده بود، آشکار شد که سازمان‌دهی بسیار پیچیده‌تر و جالبی دارد. حتی اگر پدیده‌ها در بخش‌های خاصی از مغز بومی باشند، گمراه‌کننده هستند چرا که پیوندهای منسجمی بین ساختارهای روان‌شناسانه رفتاری و عملیات‌های عصبی وجود دارد. بنابراین، برای اصلاح شناخت‌مان از اهداف مطالعه در هر سطحی از تحلیل‌، باید از ‌‌تحلیل‌های منسجم و چندسطحی استفاده کرد. (Sarter 1994, p. 57) به طور خلاصه، منظور ما از ‌‌تحلیل‌های چندسطحی در عملیات روانی، تحلیل پدیده‌ها از ابعاد ساختاری مختلف، همچون ابعاد عصب‌شناختی، شناختی، اجتماعی، نظامی، اقتصادی و سیاسی است. و منظور ما از منسجم بودن ‌تحلیل‌ها این است که بررسی‌های انجام شده در یک سطح سازمان‌دهی، در جهت بهره‌برداری، اصلاح و یا متمرکز کردن برداشت‌هایی مورد استفاده قرار گیرد که از بررسی‌های انجام‌شده در دیگر سطح سازمان‌دهی به‌دست آمده‌اند. با در نظر داشتن این توضیحات، می‌توانیم به بررسی سه اصلی بپردازیم که بر اهمیت ‌‌تحلیل‌های منسجم چندسطحی در مطالعه رفتار سیاسی تأکید می‌کنند. سازمان‌دهی اصول( ) سه اصلی که در اینجا به اختصار مورد بررسی قرار می‌گیرند به عنوان تدابیر کلی هستند که برای سازمان‌دهی تحقیقات در زمینه عملیات روانی مورد استفاده واقع می‌شوند. (Cacioppo and Berntson 1992, Cacioppo 2003, Anderson 1998, p. 12) اصل علت‌گرایی چندگانه( ) مشخص می‌کند که یک پدیده در یک سطح سازمان‌دهی به‌ویژه در بسیاری از سطوح مادی از سازمان‌دهی (همچون اجتماعی) می‌تواند در درون و یا در طول سطوح سازمان‌دهی چندین علت داشته باشد. برای نمونه خوردن، هم متأثر از گرسنگی و هم علائم اجتماعی می‌باشد. (Cornell, Rodin and Weingarten 1998, p. 45) رفتار خشونت‌آمیز و شورش‌گرایانه می‌تواند نتیجة رویدادهای هورمونی، تغییرات شیمیایی عصبی، و یا آسیب‌شناسی اعصاب در سطح رفتاری باشد؛ می‌تواند نتیجة احتمالات ابزاری، ترس، وهم و بدگمانی در سطح روان‌شناسانه باشد؛ و یا نتیجة ازدحام، دفاع و یا مسائل سرزمینی در یک سطح سیاسی - اجتماعی باشد. پیامدهای این اصل شاید کمتر، آشکار باشد. تحقیقات روان‌شناختی دانش پایه با تأکیدش بر کنترل آزمایشی، به خاطر بر جای گذاشتن تأثیرات آماری قابل اتکا، اما ناچیز و همواره مورد انتقاد بوده است. آلپورت از جمله کسانی بود که اذعان کرد، دستاوردهای علمی چشمگیری از این رویکرد انعطاف‌ناپذیر حاصل می‌شود، اما وی از اینکه بسیاری از این آزمایش‌های آراسته فاقد قدرت تعمیم می‌باشند، اظهار تأسف نمود: او اعلام کرد: «به این دلیل است که برخی از تحقیقات اخیر به نتایج ناچیز و در عین حال آراسته‌ای منتهی می‌شوند، این نتایج چیزی جز تجربه‌گرایی ناچیز و نه بیشتر نمی‌باشند.» (Allport 1968 p. 63) آنچه آلپورت از آن به عنوان مشکل تعمیم‌پذیری یاد می‌کند، از دیدگاه اصل علت‌گرایی چندگانه، چالش نظری( ) محسوب می‌شود. فقدان قطعی قدرت تعمیم در مطالعه نقش تک‌تک عوامل، یکی از ویژگی‌های اساسی پدیده‌هایی است که از چندین سطوح باید علت‌یابی ‌شوند.(Berntson & Cacioppo, in Press, Cacioppo & Berntson, 1992, p. 553) این بدین دلیل است که یک عامل یا تعیین‌کنندة تنها به ندرت بتواند با یک پدیدة رفتاری پیچیده – دست‌کم به شیوة بافتی تعمیم‌یافته - ارتباط لازم و کافی را برقرار کند. این در حالی است که پدیده‌های رفتاری خود همیشه در معرض چندین تعیین‌کننده‌های دیگر هستند، که این می‌تواند یا در قالب علت‌گرایی موازی( ) (یعنی که بیش از یک عامل برای حصول یک معلول کافی است) و یا در قالب علت‌گرایی همگرا( ) باشد. (به این معنی که دو یا چند عامل در یک شرایط و بافت خاص برای کسب معلول لازم است). این اصل (علت‌گرایی چندگانه) می‌گوید که اگر یک عامل، علت کافی برای یک معلول باشد، در این حال معلول قابل تکرار خواهد بود اگر شرایط آزمایش اولیه نیز قابل تکرار باشد. اگر عامل خود نیز یک علت ضروری برای معلول است. در این حال، چنین معلولی نیز قابل تعمیم خواهد بود. زمانی که یک معلول از سطوح مختلف و چندگانه قابل علت‌یابی است، ضرورتی ندارد که مسئله تعمیم را یک باتلاق روش‌شناختی معرفی کرد، بلکه باید آن را یک چالش نظری دانست. بر این اساس، این حقیقت که نتایج ثبت شده در آزمایش‌های بسیار دقیق از قدرت تعمیم برخوردار نیستند، اگر هیچ یک از ابعاد تردیدآمیز آزمایش‌ها را منعکس نکند، مسلماً ماهیت معلول را که از چندین سطح قابل علت‌یابی است منعکس خواهد کرد. با این استدلال، مسئله مرز یا حدود برای نظریه‌ها مطرح می‌شود و زمانی که مشکل تعمیم پدید می‌آید، سازمان‌دهی‌های نظری جدید ممکن است کشف شوند. (Cacioppo & Berntson, 1992, p. 561) معلول‌هایی با اندازه کوچک نیز در این شرایط نگران‌کننده هستند. به میزانی که یک پدیده نیازمند علت‌یابی در سطوح چندگانه است، ثبت و توضیح هر یک از تعیین‌کننده‌ها - حتی اگر هر یک تشکیل‌دهندة تنها بخش کوچکی از کل متغیر باشند - مهم محسوب می‌شود چرا که تنها از این طریق است که می‌توان به درک جامعی از مخاطبان دست یافت. بر این اساس، تحقیقات پایه، حتی زمانی که در قالب الگوهای تجربی تصنعی به مرحله اجرا گذاشته می‌شوند، می‌توانند اطلاعات مهمی در مورد تعیین‌کننده‌ها و متغیرهای میانی که به پدیده‌های رفتاری پیچیده مخاطبان کمک می‌کنند را، در اختیار ما قرار ‌دهند. این اصل (علت‌گرایی چندگانه) همچنان می‌گوید که به کار بردن الگوهای آزمایشی تصنعی دقیق می‌تواند کمکی به دانش علمی جامع و یکپارچه باشد. نایل آمدن به این مقصد، نه از طریق رویارویی با مسئله تعمیم به عنوان تهدیدی برای روش‌شناسی( ) مورد نظر و یا دردسری برای محقق قابل تحقق است، بلکه با تلقی آن به عنوان یک ابزار نظری مهم که می‌تواند توضیح‌دهنده دلایل و شرایطی باشد که تحت آن عوامل و فرایندهای خاصی در حال اجرا می‌باشند، قابل تحقق است. بنابراین، این دریافت که پدیده‌های رفتاری پیچیده (اجتماعی) از چندین سطح قابل علت‌یابی هستند، می‌تواند مشوق گذر از نظریه‌های خرد و رسیدن به نظریه‌های روان‌شناسی کلی باشد (Cacioppo & Berntson 1992, p. 561)یک نتیجه قطعی از این اصل (نتیجه مجاورت) این است که تعیین حدود و ثغور بین عناصر در سطح سازمان‌دهی، با افزایش تعداد سطوح سازمان‌دهی درگیر، پیچیده‌تر می‌شود. این بدین دلیل است که سطوح سازمان‌دهی رو به افزایش، به طور خطی افزایش می‌یابند، در حالی که پیچیدگی حدود و ثغور بین این سطوح به طور تصاعدی افزایش پیدا می‌کنند. بنابراین با صرف نظر کردن از برخی از سطوح سازمان‌دهی، احتمال پیچیدگی و وضوح حدود و ثغور بین سطوح نیز بیشتر می‌شود. برای نمونه، در مقایسة تصاویر متابولیک مغز، زمانی که اشخاص در مورد یک دموکرات یا در مورد یک جمهوری‌خواه فکر می‌کنند ممکن است وضوح تصویری وجود داشته باشد، اما بعید است که وضوح نظری وجود داشته باشد، مگر آنکه، اجزای پردازش اطلاعاتی خاصی مورد استفاده قرار بگیرند و شرایط آزمایشی لازم برای آزمایش این عملیات‌های مداخله‌کننده فراهم آید. (Cacioppo, 2002) بنابراین، علم عملیات روانی یک همراه مهم برای علم روان‌‌شناسی است چرا که این علم، سطوح سازمان‌دهی درگیر را به یکدیگر متصل می‌سازد. اصل علت‌گرایی غیرجمع‌پذیر( ) می‌گوید که ویژگی‌های کل، همیشه از ویژگی‌های اجزای آن قابل پیش‌بینی نمی‌باشند. درگذشته، ‌تحلیل‌ها بر یک سطح خاصی از سازمان‌دهی - به این خاطر که تعیین‌کننده اصول علمی هستند - معطوف بوده‌اند. اگرچه چنین ‌‌تحلیل‌هایی ضروری هستند ولی در عین حال می‌توانند پنهان‌کننده ترتیب داده‌ها و بنابراین ویژگی‌ها و یا فرایندهایی باشند که پایة رفتارهای پیچیده هستند. مطالعه صورت گرفته توسط هابر و بارکاس در 1983م این اصل را تبیین می‌کند. ایشان تأثیر آمفتامین( ) (داروهای تحریک‌زا) را بر روی رفتار حیوانات پستاندار مورد مطالعه قرار دادند. رفتار حیوانات پستاندار بعد از استفادة داروی آمفتامین و داروی کاذب مورد بررسی قرار گرفت. تا زمانی که موقعیت هر حیوان پستانداری در سلسله مراتب اجتماعی مورد بررسی قرار نگرفته بود، هیچ الگوی رفتاری واضحی بین زمانی که داروی آمفتامین که داروی کاذب مورد استفاده قرار گرفته بود، ظاهر نشد. زمانی که این عامل اجتماعی مورد توجه قرار گرفت، دریافتیم که داروی آمفتامین، رفتار سلطه‌گری پستاندارانی که در مرتبه بالایی از سلسله مراتب اجتماعی قرار گرفته بودند را، افزایش می‌دهد و رفتار سلطه‌پذیری پستاندارانی که در مرتبه پایین‌تری از سلسله مراتب اجتماعی قرار دارند را، افزایش می‌دهد. بنابراین، این مطالعه نشان می‌دهد، تا زمانی که تحلیل به سراسر سطوح سازمان‌دهی گسترانیده نشده است، ممکن است چقدر نتایج تغییرات روان‌شناسانه بر روی رفتار اجتماعی، غیرقابل اتکا ظاهر شود. یک تحلیل تماماً فیزیولوژیکی (و یا اجتماعی)، صرف‌نظر از پیچیدگی فناوری سنجش، نمی‌توانست رابطه موجود منظم را آشکار سازد.(Hariri, 2002, p. 297) به نقل از مارکوس و کیتایاما بونتمپو، لوبل، و تریاندیس دست به مطالعه‌ای زدند که در طی آن، واکنش‌های عمومی و شخصی افرادی که از یک فرهنگ جمعی برخوردار بودند با واکنش‌های عمومی و شخصی افرادی که از یک فرهنگ فردگرا برخوردار بودند، مورد بررسی قرار گرفتند. آنها از این افراد خواستند تا نظرشان را در مورد لذت‌بخش بودن پرداختن به یک کار وقت‌گیر (برای نمونه ملاقات یک دوست در بیمارستان) بیان کنند. بافت فرهنگی بر آنچه که افراد در شرایط عمومی گفته بودند تأثیری نداشت؛ همگی اذعان داشتند که رفتار از خودگذشتگی‌شان برای آنها لذت‌بخش است. با وجود این، تنها افرادی که از فرهنگ جمعی برخوردار بودند، گفتند که این رفتارها در شرایط شخصی لذت‌بخش خواهد بود. ناکامی در تکثیر و بسط نتایج شرایط عمومی به شرایط شخصی به این معنا نیست که فرایند‌های تحت احساسات فاقد اصل تعمیم هستند، بلکه به این معنا است که تعابیر به دست‌آمده از بافت‌های فرهنگی و اجتماعی می‌تواند عناصر نظری قدرتمندی (یعنی متغیر میانی) باشد. این بینش نظری از تفکر بسط احساسات در سراسر سطوح سازمان‌دهی حاصل شده است. همان طور که مارکوس و کیتایاما معتقد بودند، اگر کسی تحلیل احساسات را به سطح فرهنگی سازمان‌دهی محدود می‌کرد، تعمیم‌پذیری فرایندهای اساسی روان‌شناختی را نیز دست‌کم می‌گرفت و یا به اشتباه این‌گونه نتیجه‌گیری می‌کرد که افرادی که از فرهنگ‌های متفاوتی هستند، در جهان‌های مختلفی زندگی می‌کنند. در نهایت، اصل علت‌گرایی متقابل( ) می‌گوید که بین عوامل بسیار کوچک (همچون رفتاری) و بزرگ (همچون اجتماعی) در تعیین فرایندهای رفتاری - اجتماعی و مغز، تأثیرات متقابل وجود دارد. برای نمونه، نه تنها سطح تستوسترون می‌تواند باعث افزایش پرخاشگری در انسان‌ها شود، بلکه وجود عوامل اجتماعی پرخاشگری نیز می‌تواند بر میزان پرخاشگری مؤثر باشد.(کاپلان و سادوک، 1382، ص 173) سوء استفاده دارویی، یک مشکل اساسی در سلامت عمومی در ایالات متحده محسوب می‌شود و در معرض علت‌گرایی متقابل قرار دارد. همه کسانی که کوکائین استفاده می‌کنند دچار اعتیاد نمی‌شوند، اما دانسته‌های ما از ریشه‌های رفتاری و یا تأثیرات محیطی که در اساس این آسیب‌پذیری قرار دارد، ناچیز است. (Morgan, 2002) اختلال در سامانه انتقال‌دهنده عصبی دوپامینرژی در مغز، به ویژه خانواده D2 از دریافت‌کننده‌های دوپامینرژی، به احتمال سوءاستفاده از کوکائین مرتبط شده است. برای نمونه، هر قدر که قدرت پیوندی دریافت کننده D2 بیشتر باشد، آسیب‌پذیری در مقابل سوءاستفاده از کوکائین بیشتر خواهد بود. مرگان اثبات کرد که قدرت پیوندی دریافت‌کننده D2 به آسیب‌پذیری در مقابل اعتیاد به کوکائین کمک می‌کند، و همچنین، عوامل اجتماعی بر قدرت پیوندی این دریافت‌کننده تأثیر می‌گذارد. در مطالعه‌ای دیگر، میمون‌ها به طور انفرادی و در گروه‌های چهارتایی نگه داشته می‌شدند. پس از گذشته سه ماه زندگی گروهی، سلسله مراتب پایداری از سلطه بین آنها شکل گرفت، به طوری که میمون‌های مطیع خشونت بیشتر و مهتری کمتری را تجربه می‌کردند، رفتار فرمانبرداری بیشتری را از خود نشان می‌دادند، و نسبت به میمون‌های سلطه‌گر، اوقات بیشتری را در تنهایی به سر می‌بردند. (Morgan, 2002, P.164) مغز میمون‌ها، هم در زمانی که به طور انفرادی نگه داشته می‌شدند و هم در زمانی که در گروه‌های چهارتایی نگه داشته می‌شدند و سلسله مراتب پایداری بین آنها شکل گرفته بود، با استفاده از سامانه (PET)( ) مورد اسکن مغزی قرار گرفت. نتایج حاصله نشان داد که نسبت حجم توزیع دریافت‌کننده D2 در میمون‌های فرمانبردار چه در حالتی که انفرادی و چه در حالتی که به طور گروهی نگه داشته می‌شدند، پایین قرار داشت، در حالی که نسبت حجم توزیع دریافت‌کننده D2 در میمون‌های سلطه‌گرا که زمانی به طور گروهی نگه داشته می‌شدند، 22% بیشتر از زمانی بود که به طور انفرادی نگهداری می‌شدند. سنجش‌های رفتاری از استفاده از کوکائین نشان داد که میمون‌های فرمانبردار از کوکائین بیشتری استفاده کردند و میمون‌های سلطه‌گر در برابر استفاده از کوکائین در شرایط نگهداری در گروه، مقاومت بیشتری را از خود نشان دادند. بنابراین، اختلال در نظم سامانه دوپامینرژی، پستانداران را در برابر سوءاستفاده از دارو آسیب‌پذیر می‌سازد؛ در شرایط طبیعی، نتیجه، ظهور تعداد بی‌شماری از معتادان خواهد بود که در شرایط انزوا زندگی می‌کنند. شرایط زندگی در انزوا به نوبة خود، نوعی از قدرت پیوندی دریافت‌کننده D2 را ایجاد می‌کنند که میزان آسیب‌پذیری شخص را در مقابل اعتیاد به کوکائین افزایش می‌دهد.(Morgan, 2002, P166) هر یک از این اصول نشان می‌دهند که اگر سطوح سازمان‌دهی اجتماعی و رفتاری، غیرضروری و نامربوط تلقی شوند، دستیابی به نظریه‌های جامع در مورد رفتارهای پیچیده روانی و سیاسی امکان‌پذیر نخواهد بود. اما در عین حال، فراتر رفتن از مرز سطوح تحلیلی مورد نظر، تضمین نمی‌کند که در پی آن روشنفکری خواهد بود. چرا که در هر تلاشی، تعداد بن‌بست‌ها بیشتر از بلوارها و تعداد راه‌هایی که به اشتباه می‌انجامد بیشتر از آنهایی خواهد بود که درست بوده‌اند. با در نظر گرفتن مطالب بسیار پیچیده‌ای که باید به دقت در هر سطحی از تحلیل مورد بررسی قرار گیرد، می‌توان این نکته را درک کرد که چرا همکاری‌های میان‌رشته‌ای دانشمندان علوم اجتماعی، شناخت‌شناسان و روان‌شناسان، علوم سیاسی و ارتباطات که یک سری سؤالات اساسی مشترک دارند، می‌تواند بسیار سودمندتر از دانشمندان علوم اجتماعی که به تنهایی تصمیم می‌گیرند تا علم عملیات روانی را بیاموزند و از آن در کارهایشان و (بالعکس) بهره گیرند، باشد. (Kessel and Rosenfeld, p. 242)بنابراین تحریر بسیاری از مقالات در فصلنامه عملیات روانی که توسط چندین محقق که از سوابق علمی متفاوت برخوردارند، امری تصادفی نیست. نتیجه‌گیری ایده سرمایه‌گذاری بر تحقیقات آزمایشی و میدانی و بسط سطوح سازمان‌دهی برای دست یافتن به نظریه‌های جامع‌تر در مورد پدیده‌های اجتماعی، یک ایدة کاملاً آشنا برای محققان عملیات روانی و روان‌شناسان اجتماعی و سیاسی است. همان‌طور که گوردن آلپورت سه دهه پیش اذعان داشت: «فرد، عضوی از عموم بی‌شمار مردم، نهادها، نظام‌های اجتماعی و … است.» این سپیر بود که به همة دانشمندان علوم اجتماعی و روان‌شناسی توصیه کرد که عادت کنند به داده‌هایشان هم از جنبه غیرانتزاعی فردی و هم از دیدگاه انتزاعی اجتماعی نگاه کنند. این کار به غنای تحقیقات و نظریه‌ها می‌افزاید. (آلپورت، 1968، ص 55) آنچه ممکن است کمتر آشکار باشد این است که، بسیاری از همان اصول معرفت‌شناختی و ملاحظات نظری در تحقیقات که سطوح سازمان‌دهی شناختی، اجتماعی، روانی و سیاسی را پوشش می‌دهند، در بررسی سطوح رفتاری سازمان‌دهی نیز مورد بررسی قرار می‌گیرند، این اصول و ملاحظات را مورد بررسی قرار داده‌ایم. این فصلنامه عملیات روانی به نوبة خود، نمونه‌ای از تحقیقات در مورد این اصول در عمل را ارائه داده‌اند. علم عملیات روانی خود رشته‌ای است با پنج دهه قدمت و مطالعه فرایندهای روانی - سیاسی با استفاده از اصول و نمودارهای روان‌شناسانه، سیاسی و ارتباطات – به جز در موارد استثنایی - حتی رشته‌ای جدیدتر محسوب می‌شود. نمی‌توان انتظار داشت که این رشته توانسته باشد توضیحات تئوری جامعی در مورد رفتار، شناخت و تأثیرات سیاسی ارائه داده باشد. با این وجود باید انتظار داشت که فنون و اصول عملیات روانی را پایه‌ای برای تحقیقات بیشتر و نه جایگزینی برای نظریه‌ها و روش‌ها در روان‌شناسی سیاسی استفاده کرد. منابع 1- سادوک، بنیامین و سادوک، ویرجینیا؛ (حسن رفیعی و فرزین رضاعی) خلاصه روانپزشکی، تهران: ارجمند،1382. 1. Adolphs, R. Social cognition and the human brain. Trends in Cognitive Sciences,vol 3, 469-479. (1999) 2. Allport, G. W. The historical background of modern social psychology. In G. Lindzey & E. Aronson (Eds.), The handbook of social psychology, 1968 (vol. I, pp. 1-80). Reading, MA: Addison-Wesley. 3. Anderson, N. B. Levels of analysis in health science: A framework for integrating socio behavioral and biomedical research. Annals of the New York Academy of Sciences, 1998, PP. 840, 563-576. 4. Anderson, N. B., Kessel, F., & Rosenfeld, P. (Eds.) (in press). Expanding the boundaries of health: Bio-behavioral-social perspectives, New York: Oxford University Press. 5. Bernstein, I. S., Gordon, T. P., & Rose, R. M. The interaction of hormones, behavior, and social context in nonhuman primates. In B. B. Svare (Ed.), Hormones and aggressive, behavior, New York: Plenum 1983, (pp. 535-561). 6. Berntson, G. G., & Cacioppo, J. T. (in press). A contemporary perspective on multilevel analyses and social neuroscience. In N. B. Anderson, F. Kessel. & P. Rosenfeld (Eds.), Expanding the boundaries of health: Bio-behavioral-social perspectives, New York: Oxford University Press. 7. Cacioppo, J. T. (in press). Social neuroscience in perspective: Understanding the pieces contributes to understanding the whole and vice versa. American Psychologist. 8. Cacioppo, J. T., & Berntson, G. G. Social psychological contributions to the decade of the brain: Doctrine of multilevel analysis. American Psychologist, 1992, PP. 47, 1019-1028. 9. Cacioppo, J. T., Berntson, G. G., Adolphs, R., Carter, C. S., Davidson, R. J., McClintock, M. K., McEwen, B. S., Meaney, M. J., Schacter, D. L., Sternberg, E. M., Suomi, S. S., & Taylor, S. E. (Eds.) (2003). Foundations in social neuroscience. Cambridge, MA: MIT Press. 10. Cacioppo, J. T., Berntson, G. G., Lorig, T. S., Norris, C. J., Rickett, E., & Nusbaum, H. Just because you"re imaging the brain doesn"t mean you can stop using your head: A primer and set of first principles, Manuscript submitted for publication, 2002. 11. Cacioppo, I. T., Berntson, G. G., Sheridon, I. F., & McClintock, M. K. Multi-level integrative analyses of human behavior: Social neuroscience and the complementing nature of social and biological approaches. Psychological Bulletin, 2000, PP. 126, 829-843. 12. Caldwell, A. B. Simultaneous multilevel analysis. American Psychologist, 1994, PP. 49, 144-145. 13. Churchland, P. S., & Sejnowski, T. J. Perspectives on cognitive neuroscience. Science, 1988, PP. 242, 741-745. 14. Cornell, C. E., Rodin, J., & Weingarten, H. P.Stimulus-induced eating when satiated. Physiology & Behavior; 1989, PP. 45, 695-704. 15. Craik, F. I. M., & Lockhart, R. S. Levels of processing: A framework for memory research. Journal of Verbal Learning and Verbal Behavior; 1972, Vol 1, PP. 671-684. 16. Fodor, J. A., & pylyshyn, Z. W. Connectionism and cognitive arcJtitecture: A critical analysis. Cognition, 1988, PP. 28, 3-71. 17. Haber, S. N., & Barchas, P. R. The regulatory effect of social rank on behavior after amphetalnine administration. In P. R.Barchas (Ed.), Social hierarchies: Essays toward a sociophysiological perspective Westpon, CT: Greenwood, 1983, PP. 119-132 18. Hariri, A. R., Mattay, V. S., Tessitore, A., Kolachana, B., Fera, F., Goldman, D., Egan, M. F., & Weinberger, D. R. Serotonin transporter genetic variation and the response of the human amygdala. Science, 2002, PP. 297,400-403. 19. Klein, S. B., & Kihlstrom, J. F. On bridging the gap between social-personality psychology and neuropsychology. Personality and Social Psychology Review, 1998, vol. 2, pp. 228-242. 20. Markus, H. R., & Kitayarna, S. Culture and the self: Implications for cognition, emotion, and motivation. Psychological Review, 1991, PP. 98, 224-253. 21. Marr, D. Vision: A computational investigation into the human representation and processing of visual information. San Francisco: Freeman, 1982. 22. Morgan, D., Grant, K. A., Gage, H. D., Mach, R. H., Kaplan, J. R., Prioleau, 0., Nader, S. H., Buchheimer, N., Ehrenkaufer, R. L., & Nader, M. A. Social dominance in monkeys: Dopamine D2 receptors and cocaine self-administration. Nature Neuroscience, 2002, vol. 5, pp. 169-174. 23. Ochsner, K. N., & Liebennan, M. D. The emergence of social cognitive neuroscience. American Psychologist, 2001, PP. 56, 717-734. 24. Petty, R. E., & Cacioppo, J. T. Attitudes and persuasion: Classic and contemporary approaches. Dubuque, IA: William Brown, 1981. 25. Petty, R. E., & Cacioppo, I. T. Communication and persuaslion: Central and peripheral routes to attitude change. New York: Springer-Verlag, 1986. 26. Saner, M., Berntson, G. G., & Cacioppo, J. T. Brain imaging and cognitive neuroscience: Toward strong inference in attributing function to structure. American Psychologist, 1996, vol. 51, pp. 13-21.



    مقالات مجله
    نام منبع: Scientific - Research Quarterly on Psychological Operations
    شماره مطلب: 10685
    دفعات دیده شده: ۲۳۴۷ | آخرین مشاهده: ۱ روز پیش