-
مقایسه راهبردهای تبلیغاتی انگلستان و امریکا در جنگ افغانستان/حجتاله مرادی
شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۸۶ ساعت ۱۱:۳۱
چکیده این مقاله بر نحوة استفادة انگلستان از تبلیغات و مدیریت رسانهها در طول جنگ افغانستان در سال 2001 متمرکز است و آن را با راهبردهای امریکا مقایسه میکند. همچنین، راهبردهای داخلی و برونمرزی انگلستان را در برآوردن اهداف جنگ و جنگ اطلاعات مورد بررسی قرار میدهد. این تحقیق با اثبات اینکه تبلیغات هم در سیاست خارجی و هم در حفظ حمایت مردمی از ابزار مهم و اساسی محسوب میشود، نشان میدهد که این عنصر چگونه در سیاست خارجی انگلستان و دستور کارهای سیاست د
چکیده این مقاله بر نحوة استفادة انگلستان از تبلیغات و مدیریت رسانهها در طول جنگ افغانستان در سال 2001 متمرکز است و آن را با راهبردهای امریکا مقایسه میکند. همچنین، راهبردهای داخلی و برونمرزی انگلستان را در برآوردن اهداف جنگ و جنگ اطلاعات مورد بررسی قرار میدهد. این تحقیق با اثبات اینکه تبلیغات هم در سیاست خارجی و هم در حفظ حمایت مردمی از ابزار مهم و اساسی محسوب میشود، نشان میدهد که این عنصر چگونه در سیاست خارجی انگلستان و دستور کارهای سیاست داخلی این کشور جای گرفته و چگونه نقش آن در تحولات نظام بینالمللی به رسمیت شناخته شده است. این مقاله در صدد است به این سؤالات اساسی پاسخ دهد: 1- اهمیت تبلیغات و مدیریت رسانه در جنگ افغانستان به چه میزان بود؟ 2- چه راهبردهای داخلی و خارجی در روند جنگ مورد استفاده قرار گرفت؟ 3- نقش انگلستان در جنگ تبلیغاتی چه بود؟ 4- تجارب این جنگ اطلاعاتی چه تأثیری بر راهبردهای تبلیغاتی و سیاستهای رسانهای این کشورها برجای گذاشت؟ واژگان کلیدی: تبلیغات، افغانستان، امریکا، انگلستان، عملیات روانی، رسانه جمعی مقدمه 11 سپتامبر، حملهای مستقیم بر پیکرة امریکا بود که همانند شوک شدیدی این کشور را تکان داد و به صورت اجتنابناپذیری تأثیر عمیقی بر نظام بینالملل و همچنین بر تحولات داخلی امریکا و همپیمانانش بر جای گذاشت. قطعنامه 1368 سازمانملل در روز بعد، از همه کشورها خواست عاملان این حملات را معرفی کنند و تا اکتبر همان سال، امریکا و انگلستان به بهانه حمایت نیروهای طالبان از بنلادن حملات هوایی را علیه افغانستان آغاز کردند. عملیات اطلاعاتی امریکا و انگلستان از زمان انهدام برجهای دوقلو شروع شد. علیرغم این ادعا که امریکا تنها ابرقدرت جهان است، این کشور برای هرگونه دخالتش نیازمند حمایت همپیمانانش است. رشد جامعه اطلاعاتی با رشد اهمیت ابزار قدرت نرم همچون مشروعیت و رضایت و با رکود نسبی ابزار قدرت سخت همچون زور همراه بوده است. ارتباطات، کلید دستیابی به اعتماد داخلی و خارجی و در نهایت کلید مشروعیت است. انگلستان و امریکا برای حفظ حمایت داخلی و بینالمللی در صورتی که میخواستند در اهداف نظامی و سیاست خارجی موفق باشند، ناچار از همکاری با یکدیگر بودند. این مقاله در صدد است به این سؤالات اساسی پاسخ دهد: 1) اهمیت تبلیغات و مدیریت رسانه در جنگ افغانستان به چه میزان بود؟ 2) چه راهبردهای داخلی و خارجی در روند جنگ مورد استفاده قرار گرفت؟ 3) نقش انگلستان در جنگ تبلیغاتی چه بود؟ 4) تجارب این جنگ اطلاعاتی چه تأثیری بر راهبردهای تبلیغاتی و سیاستهای رسانهای این کشور بر جای گذاشت؟ مصاحبهها و منابع مستندی که عمدتاً از سایتهای اینترنتی دولتهای انگلستان و امریکا جمعآوری شد در بررسی موارد یاد شده مورد استفاده قرار گرفت. مصاحبههای مطبوعاتی در آگوست سال 2004 انجام شده است که در آنها دو تن از مقاماتی که در وزارت دفاع انگلستان مسؤلیت رسیدگی به رسانهها و عملیات روانی را بر عهده داشتند به انعکاس دیدگاههای خود پرداختهاند. علاوه بر آن، به مصاحبههای خبرنگاران متعددی که در طول جنگ افغانستان در این کشور حضور داشتند استناد شده است که از جمله آنان خبرنگاران شبکه خبری بی.بی.سی در افغانستان است. همچنین، برای تکمیل این تحقیق، فرصتی به دست آمد تا از مقالات فصلنامه عملیات روانی و نتایج آنها استفاده نماییم. تبلیغات چیست؟ پیش از آغاز این بحث، باید اندکی به این بحث که تبلیغات چیست پرداخت. اگرچه نویسندگان مختلف، واژههای مختلفی را برای این مفهوم به کار گرفتهاند اما در این مقاله از واژه تبلیغات( ) به عنوان دقیقترین و مناسبترین واژه برای ارجاع به نوع ارتباطی که مورد بحث واقع میشود، استفاده خواهد شد. جایگزینی کلمة تبلیغات با واژههایی که به تندی این واژه نیستند، خود، تبلیغات محسوب میشود. این کار در واقع زمینه نشان دادن حقیقتی است که ممکن است در نظر ناخوشایند جلوه کند. بنابر گفتة تیلور( ): استفاده از نیکواژهها صرفاً حقیقت تبلیغات را پنهان نگاه میدارد (ص 6، 1995). واژه جدید را باید به قدری مبسوط توصیف کرد که گذشته از توان پوشش واژه جدید آراستن مفاهیم( ) بتواند مفهوم دیرین لفاظی( ) که از این دو، تئوری تبلیغات منتج میشود را در برگیرد. افزون بر آن، در تعریف این واژه باید به قدری دقت کرد که از تعریف آن این مفهوم استنباط نشود که تبلیغات در واقع اطلاعات و ارتباطات عرضه شدهای است که به گونهای ارائه و تحریف نمیشوند تا بتوانند تأثیر خاصی را بر مخاطبین خود (از جمله عمل، انصراف از عمل، تغییر عقاید یا ارزشها و یا نحوه رفتار) بر جای بگذارند. بنابراین، تبلیغات در این مقاله به مفهوم تحریف و دستکاری عامدانة اطلاعات (در قالب متون، تصاویر، فیلمها و سخنرانیها و غیره) است با این هدف که بتواند تأثیر خاصی را بر مخاطبین خود بر جای بگذارد (همچون اقدام به عمل، انصراف از عمل؛ تقویت یا تغییر احساسات، هیجانات، عقاید، شیوه نگرشها و یا نحوه رفتار) آنچنان که مطلوب نظر مجری تبلیغ کننده است. این اطلاعات و ارتباطات به آن دسته که از سوی رسانهها ارائه میگردد محدود نمیشود بلکه دستهای از اطلاعات و ارتباطاتی را که دولتها مستقیم ارائه میدهند، در بر میگیرد. رسانهها منابع مشخص و آسان اطلاعاتیاند و تبلیغات به صورت جداییناپذیری با سانسور و مدیریت رسانه آمیخته است و این تکنیکی است که دولتها برای کنترل اطلاعرسانی مورد استفاده قرار میدهند. استفاده از تصاویر و اطلاعات در دستگاههای دولت انگلستان و امریکا از اهمیت زیادی برخوردار است، این دو کشور راهبرد منسجمی در زمینه تبلیغات دارند. آنچه در اینجا از آن به عنوان راهبرد و اهداف انگلستان و امریکا یاد میشود، اقدامات مجزای هر یک از این دو کشور است که در محیط داخلی و بینالمللی و در درون رسانههای این کشورها صورت میگیرد و برای اطمینان از آن است که آیا آنچه دستگاه تبلیغات و عملیات روانی این دو کشور و بخشهای زیرمجموعه آنها انجام میدهند توان پیشرفت مؤثر را داراست یا خیر؟ تیلور معتقد است که نخست با بررسی مضامین ریشهدار تبلیغات ضدامریکایی است که میتوان تبلیغات غربی را به بهترین نحو درک کرد و جنگ اطلاعاتی را به بهترین شکل هدایت کرد (ص 7، 2001). رقبای متنوع استراتژی تبلیغاتی امریکا و انگلستان در جنگ افغانستان را میتوان به منظور راحتی بحث به سه گروه عمده تقسیم کرد. هر سه گروه چالشهای مشابهی را پیش روی همپیمانان غربی قرار میدهند، هر چند ماهیت و همچنین اهداف تبلیغاتی آنها کاملاً متفاوت است. طالبان و القاعده نخستین رقبایی هستند که به عنوان رقبای ضدغربی معرفی شدهاند. دومین دسته، تبلیغات مسلمانهای بنیادگرای داخل و خارج این کشورها میباشد. دیگر تبلیغات ضد امریکایی که از آن به تبلیغات ضدجنگ نام برده میشود تبلیغات داخلی و خارجیای است که یا ماهیت صلحطلبانه دارند و یا در مقابل این جنگ واکنش نشان میدهند. اگرچه به علت حملات 11 سپتامبر، همدردی بیشتری با اقدامات امریکا در افغانستان وجود داشت تا حمله متعاقب این کشور به عراق، اما مخالفتهای بسیاری از سوی جنبشهای ضدجنگ و از سوی کسانی که بر ابزار صلحآمیزتری نظر داشتند صورت گرفت. این مسئله مشکلات زیادی را برای انگلستان و مشکلات نسبتاً کمتری را برای امریکا به دنبال داشت، چرا که مورد حمله واقع شده بود و حس وطنپرستی مردم امریکا را برانگیخته بود. چنین مخالفتی، شکل اعتراضات، ادبیات، کارتون، سخنرانی، برنامههای تلویزیونی، فیلم و دیگر اقدامات ضدجنگ را به خود گرفت. منتقدان انگلیسی معتقد بودند که تونیبلر استقلالی از خود نداشته و در جنگ انتقامجویانه امریکا شرکت کرده است. تصاویری از بنلادن همراه با تصاویری از تخریب کشور افغانستان از طریق شبکه خبری الجزیره - تنها شبکه تلویزیونی با یک واحد خبری در افغانستان - پخش میشد. به دلیل وجود اختلاف ساعت و دسترسی محدود خبرنگاران غربی، شبکه خبری الجزیره منبع اطلاعاتی مهمی به شمار میآمد. چنین تصاویری از رنج افغانها و دلایل اقتصادی / امپریالیستی جنگ، بر درستی تبلیغات انگلستان و مشروعیت این جنگ ضربه وارد میکرد. جنبش ضدجنگ میتوانست به طور غیرمستقیم با تأثیرگذاری بر تبلیغات و تضعیف حمایت داخلی این دو کشور از جنگ، به پیشرفت موقعیت مخالفان انگلیس و امریکا منجر شود. در حالی که ماهیتاً، امکان تحدید تبلیغات ضدغربی و پیروزی در آن دشوار بود. در عرض چندین ساعت پس از حملات 11 سپتامبر، نام بنلادن و القاعده در سراسر انگلستان و امریکا به نرخ رایج تبدیل شد و شهرت او در صحنة بینالمللی به میزان یک رهبر جهانی افزایش یافت. وی به نظر دارای تعصبات دینی و عقاید فرهنگی عمیق است. چهرهای که از او در فیلمهایش به نمایش گذاشته میشد بسیار مؤثر افتاد و چهرة او را به عنوان یک رهبر تثبیت کرد. تبلیغات عمدتاً یکی از سلاحهای مهم گروههای تروریستی است که ممکن است فاقد زیرساخت، سازماندهی و منابع لازم باشد. ترس ناشی از آن، نیاز به اطلاعات و اطلاعرسانی در مورد ابزار این عقاید را افزایش میدهد. این تبلیغات، مردمی را که در معرض ظلم امریکا یا رژیمهای طرفدار آن هستند و فرهنگ و مذهبشان مورد هجوم واقع شده است، بیشتر گردهم میآورد. نیروهای طالبان از طریق کنترل رسانهها میتوانستند اطلاعات دریافتی از سوی مردم را به انحصار خود درآورند. ماهیت شبکه بنلادن که از اعتماد و ارتباط اجتماعی و عقیدتی برای تبلیغ استفاده میکند، ابزار مهمی در جنگ تبلیغاتی به شمار میآید. این نوع فعالیت وارونه و رایج اما در عین حال سری، امکان کنترل آن را دشوار مینماید، بنابراین هرگونه استراتژی تبلیغاتی مؤثری باید از این اصل به عنوان یک منبع استفاده کند. این نوع تبلیغات، در جامعهای همچون افغانستان مهمترین و رایجترین نوع برقراری ارتباط است. رهبران عمدتاً در نقش کاریزمای مردم خویشند و پیروانشان اعتماد و احترام زیادی را برای ایشان قائلند که این کار مشروعیت و اختیار بیشتری را به سخنان ایشان میبخشد. این نوع فعالیتها، میتوانند حمایت گروهها و اقشار مختلفی را به سوی خود جلب کنند. ضمن آنکه اینترنت نیز به ابزار نسبتاً جدیدی برای سازماندهی و نشر اطلاعات در سطح بینالمللی ظهور یافته است. طالبان از عقاید مخاطبین خود، بهرهبرداری میکرد. این تبلیغات تأکید داشت که جنگ طالبان علیه امریکا جنگ در راه اسلام است و همه مسلمانان اگر به ایمان خود بها میدهند باید از آنها پیروی کنند. در واقع، طالبان، ایدئولوژیای را مطرح کرد که با فعالیت تبلیغاتی کاملاً متناسب بود؛ این ایدئولوژی فراگیر بود و میتوانست پیروان خود را به تبعیت دقیق از قوانین خودخوانده فراخواند و از پایبندی و ترک نشدن مسیری که دین برای آنها تعیین کرده اطمینان به دست آورد. الول( ) معتقد است که هر قدر فعالیتهای ایدئولوژیک و تبلیغاتی وارد زندگی افراد شوند، مؤثرتر خواهند بود. غلبه بر این نوع تلاش تبلیغاتی که توانایی هدایت و جلب افکار و اذهان مردم را از دور دارد، بسیار دشوار مینماید. اهداف تبلیغاتی انگلستان عمدهترین اهدافی که انگلستان برای مقابله با تلاشهای تبلیغاتی طالبان دنبال میکرد عبارت بودند از: • جلب حمایت مردم انگلستان از جمله اقلیتهای مسلمان • جلوگیری از رفتار افراطآمیز داخلی، در عین تأکید بر فوریت و میزان تهدید و از این رو ضرورت مداخله • آماده کردن شرایط مطلوب برای تصویب قانون اضطراری مدیریت بحران • ارائه تصویر یک دولت کنشگرای برخوردار از رهبری قوی و نه بازیچه امریکا • بهبود تصویر رابطة بین انگلستان و امریکا آنگس تاورنر( ) از مقامات وزارت دفاع، بر اهمیت آراء و عقاید در جبهه داخلی و رابطه مستقیم آن با روحیه سربازان تأکید فراوان داشت. گزارش از میزان تلفات در طول جنگ به کاهش حمایت مردمی در کشورهای عضو ناتو منجر میگردید. همراهی مردم نه تنها برای دفاع بلکه برای روحیه سربازان از جنبة حیاتی برخوردار است؛ اگر دولت احساس کند که مردم از عملیات نظامی پشتیبانی میکنند، وزارت دفاع [انگلستان] منابعی را که نیاز دارد به احتمال بیشتری به دست میآورد. استراتژی سرمایهگذاری دفاعی وزارت دفاع [انگلستان] متعهد به ایجاد روابط داخلی و خارجی بهتر با نیروهای خود و همپیمانان از جمله ناتو؛ وزارت دفاع دیگر کشورها؛ شرکای دفاعی تجاری و پارلمان، رسانهها و عموم مردم میباشد. (تاورنر، 2000) پوشش رسانهای جنگ افغانستان نحوة پوشش رسانهای در طول جنگ افغانستان با دیگر پوششهای خبری مربوط به بحران و اقدامات تروریستی در یک راستا بود و بسیاری از نمونههایی که مورد بررسی قرار گرفت نشان از همین حقیقت دارد. پوشش خبری در داخل انگلستان از الگویی پیروی میکند که ایجاد رعب و وحشت، پیگرد مظنونین و تلاش به تثبیت و اشاعة تنش رو به افزایش را به تصویر میکشد. سخنرانی تونیبلر نخستوزیر انگلستان در مجلس عوام در چهارم اکتبر سال 2001 نمونهای است از اینکه دولت انگلستان چگونه از این روش برای کسب اهداف اطلاعاتی در داخل استفاده میکرد. این روش سعی داشت تا با محکوم کردن خشونتهای ناشی از نژادپرستی که از ترس عمومی از تروریسم ناشی شده بود به مسلمانان انگلستان اطمینان بخشد. وی در چند جمله نخست از سخنرانی خود اشاره میکند که بسیاری از قربانیان از مسلمانان بودند و مسلمانان به صلح متعهد میباشند. در پی سخنرانی بنلادن مبنی بر اینکه این جنگ، جنگ با مسلمانان است، رسانههای جمعی انگلستان سعی میکردند به مسلمانان انگلستان این تفکر القا شود که جنگ افغانستان جنگ عرب و علیه اسلام نیست. انتظار انتقاد از بلر که به ابزار امریکا تبدیل شده و خود را درگیر جنگهای امریکا کرده وجود داشت. به همین دلیل بود که بلر بر ماهیت چندجانبه بودن جنگ و اینکه انگلستان و امریکا همپیمان هستند، تأکید کرد. این برای بلر مسئلهای است که در طول جنگ عراق نیز همچنان دامنگیر او بوده است (بی.بی.سی، 2001). بلر در سخنرانی خود بنلادن را کانون خشم معرفی کرد و با مرتبط کردن گروه القاعده و طالبان آنها را متهم ساخت. وی اشاره کرد که جزئیات مداخله و مشارکت انگلستان را نمیتوان به وضوح آشکار کرد. وی بر ماهیت بشردوستانة این مداخله چندجانبه تأکید میکند و این تفکر را به مردم القا میکند که اوضاع معیشتی مردم افغانستان با اقدام نظامی بهبود پیدا میکند (بی.بی.سی، 2001). خیلی از مقامات اطلاعاتی جهان پیش از حملات 11 سپتامبر، گروه القاعده را شبکهای برخوردار از سازماندهی ضعیف میشناختند که از مشکلات داخلی بیشمار و نامنسجم در اهداف رنج میبرد. به نظر ایجاد رعب و وحشت پس از حملات 11 سپتامبر توأم با موفقیت بسیار بود. چرماک( ) معتقد است که تروریسم به نخستین پاسخ ممکن برای وقایعی که توضیحی برای آنها وجود ندارد تبدیل شد که شبیه فاجعه انفجار فضاپیمای کلمبیا است. پس از این کار انگلستان به راحتی با استفاده از ترس مردم، برای تغییرات قانونی و سیاسی اعم از اقداماتی که در جهت تسهیل تعقیب و گریز تروریستها صورت میگیرد، همچنین برای راههای پیشگیری اتفاقات مشابه و یا حتی جنگی همچون عراق، توجیهی پیدا کرد. بلر در پایان سخنرانی خود به تغییرات سیاسی در آینده و به اطمینان از اینکه دولت، امنیت و اقتصاد انگلستان را تضمین خواهد کرد، اشاره نمود. احساس ناامنی که پس از حوادث یازده سپتامبر به وجود آمد به معنای اقامة مخالفت بسیارکم با تغییرات گسترده تبلیغاتی، امنیتی، سیاسی و نظامی معرفی شد (ص 22، 2003). با وجودی که سخنرانیهایی بلر به طور اجتنابناپذیری جانبدارانه و مغرضانه بودند، اما رسانهها خود ابزار ارتباطی مستقل میباشند که میتوانند نمایی از جنگ را ارائه دهند که توام با شناخت اولیهای از جغرافیا، فرهنگ، مذهب، عقاید سیاسی و تاریخ است که به منزله حقیقت ارائه میشوند. چارچوبهای تفسیری ایجاد شده از رویدادها، به نحوة نگاه به دولت و جهان به طور کل انسجام میبخشد. اشلی( ) معتقد است با وجود این، رسانهها اغلب بر منابع رسمی اطلاعات و مرکز سیاسی کشور یعنی دولت خود متکیاند. بلر، بر اهمیت تصاویر واقف بود و از قضا استعداد بدی در این زمینه ندارد. اصرار وی بر واکنش به پخش نوار ویدئویی بنلادن از شبکه الجزیره، تاکتیکی بود که حتی به دورافتادهترین نقاط جهان عرب نیز رسید (ص 5، 2001). روشن است که دولتها همیشه موفق نمیشوند تصویر امیدبخشی را از خود به رسانهها ارائه دهند. با وجود این، در جنگ افغانستان دولت انگلستان همواره مراقب بود تا این تصویر حفظ شود. تداوم در تبلیغات بسیار مهم است؛ تلاش تبلیغاتی بیبرنامه که در پی یک حمله صورت میگیرد تأثیر درازمدت نخواهد داشت. تبلیغات انگلستان به ارزشها و خصوصیات و شرایط موجود امروزی همچون هیجانات مهاجرین و وطنپرستیهای پنهان (نژادپرستی) توجه دارد. برای نمونه، روزنامه گاردین در یکی از شمارههای خود به نقل از جک استراو میگوید که نهضت بنلادن به پدیدة نازی شباهت دارد (وات، 2001). استراو( ) معتقد است سخنرانیهایی همچون سخنرانی بلر، عمدتاً با قالبی حمایتی از سوی رسانههای انگلستان مواجه میشد. مدیریت دقیق در رسانهها خود به وجود تداوم که در مسئله تبلیغات داخلی حیاتی است، کمک میکند. در واقع، خبرنگارانی که جنگ را گزارش میکردند نگران دشواری انتقال اخبار و حفظ تعادل بودند در حالی که برخی ترجیح میدادند که کمتر زبان به سخن باز کنند و تصویر منفی را از جنگ ارائه دهند. مطالبی را که سردبیران برای چاپ جستجو میکردند، همیشه مطالبی نبود که خبرنگاران احساس میکردند مهم باشند. با برخی از خبرنگاران در ارائه مقالاتشان مخالفت صورت میگرفت. یکی از خبرنگاران گفت که او شدیداً احساس میکرد که باید خبری را که از کشته شدن خانوادة مرد افغانی در بمباران مناطق غیرنظامی توسط نیروهای امریکا حکایت داشت پخش کند. تنها فرزند باقیمانده این خانواده به شدت زخمی شده بود و در بیمارستان بستری بود. او میخواست با یکی از کارکنان سفارت امریکا در این خصوص صحبت کند، این در حالی است که امریکاییها این موضوع را مکرراً تکذیب میکردند و گفتههای وی را باور نمیکردند. این خبرنگار درماندگی و تأسف خود را اینگونه ابراز میکرد که تنها یک یا دو مورد از مطالب متعددی که وی احساس میکرد مهم هستند توانستند از فرایند سانسور خارج شوند. یکی از سخنرانیهای جکاستراو خطاب به روزنامه سوسایتی بر گزارش مسئولانه و خطرات قضاوت عجولانه معطوف بود که به نوعی سانسور و کنترل اخبار را گوشزد میکرد (2003). کنترل اطلاعرسانی از نظر وزارت دفاع انگلستان به قدری مهم است که آنها وقایع در شرف وقوع در افغانستان را زمانی که در مراحل اولیه خود هستند با سردبیران مطبوعات به گفتگو میگذارند و این کار را در تمام مدت ادامه میدهند. تمام خبرنگارانی که با نیروهای نظامی اعزامی همراه میشوند باید مجوز و نسخهای از مقررات وزارت دفاع انگلستان و دیگر قوانین مشمول آن وضعیت را که باید از آنها پیروی نمایند، دریافت کنند.خبرنگاران با محدودیتهای بسیار وزارت دفاع، مواجهاند. آنها حتی باید مراقب باشند که بر روحیه نیروها و اقشار مردم تأثیر سوء نگذارند (کتاب سبز، 2002). با وجود این، تعامل میان نیروهای نظامی و رسانهها به نظر میرسد در مورد جنگ عراق به طور کلی کمتر از گذشته شده است. لینچ ادعا میکند که وزارت دفاع انگلستان بر خبرنگاران نظارت ندارد و تنها سربازان امریکایی بر اوضاع نظارت دارند (ریو، 2001). وزارت دفاع انگلستان ادعا میکرد که بیشتر محدودیتهایی که بر گزارش خبرنگاران اعمال میشد، ناشی از نگرانیهای افشای اطلاعات و ایمنی به دلیل میزان سفرهای مستقل و بدون حمایت نیروهای نظامی بود. نیاز به شفافسازی گزارشهای تهیه شده توسط نمایندگان طالبان در اسلامآباد از میزان تلفات غیرنظامی به دلیل جلوگیری از ورود خبرنگاران غربی به افغانستان این مسئله را بسیار دشوار کرده بود. ورود به افغانستان از 9 ماه قبل از جنگ ممکن نبود تا اینکه شبکه خبری بی.بی.سی اجازه یافت گروه کوچکی از جمله یکی از اعضای مورد مصاحبه را تحت کنترل نیروهای طالبان از طریق اسلامآباد به کابل اعزام کند. آنها پس از مشکلات اولیه، توانستند مصاحبههای بسیاری را از مردم افغانستان تهیه کنند. همچنین گزارشهای مستقلی را نیز از اقدامات نظامی تهیه کردند. آنها از حمله به اهداف غیرنظامی مانند یک کارخانه کاشیسازی، انتقاد کردند. در جریان درگیریها یکی از بمبها در نزدیکی ساختمان اقامت آنان اصابت کرد و ملاقات خبرنگار گروه را با شبکه الجزیره در روز بعد منتفی کرد چرا که دفتر کار این شبکه کاملاً در طول بمبارانها تخریب شد. به گزارشگران اخطار شده بود که خود را وارد معرکه جنگ نکنند مگر زمانی که از حمایت برخوردار باشند و این برخی را به این فکر واداشته بود که آنها مجبورند در کنار حمایت نیروهای نظامی حضور یابند. به هر حال، حضور و تهیه گزارش در این جنگ به مراتب دشوارتر از جنگ قبلی در سال 1991بود. علیرغم همة این مشکلات، این گروه در طول جنگ افغانستان توانسته بود هرآنچه را که میخواهد گزارش کند بدون اینکه به گفتة خودشان مشکلی از سوی طالبان گریبانگیر آنها شده باشد. آنها به شدت از برداشت و تصور رایج عموم مردم در آن برهه از نیروهای طالبان که ایشان را بد و نیروهای ائتلاف را خوب میپنداشتند، انتقاد میکردند (وات، 2001). خبرنگاران انگلیسی این احساس را داشتند که مردم انگلستان نتوانستند تصویر کاملی از وقایع و شرایط سیاسی این جنگ دریافت کنند. این امر عمدتاً به دسترسی نداشتن و مشکلات پشتیبانی، پخش برخی از مطالب خاص و همچنین بیتفاوتی خوانندگان انگلیسی به وضعیت افغانستان نسبت داده میشود. تلاش تبلیغاتی انگلستان در داخل کشور، علیرغم تلاش برای حفظ تداوم و اجرا کردن نمونههای استراتژیکی موفقی از تبلیغات که به اهداف خود نایل میآمدند، دارای نواقصی بود. گرچه تلاشهای زیادی در زمینه مدیریت رسانه صورت گرفت، اما این کار اساساً باناکامی مواجه شد و وزارت دفاع انگلستان نتوانست به طور مؤثری با مردم ارتباط برقرار کند. اهداف تبلیغاتی امریکا اهداف امریکا در تبلیغات داخلی کمی متفاوت بود: • جلب حمایت مردم امریکا به اقدامات انجام شده؛ • جلوگیری از هیجان داخلی و در عین حال تأکید بر فوریت و میزان تهدید و در نتیجه ضرورت مداخله؛ • آماده کردن شرایطی که بتوان در آن قوانین اضطراری و مدیریت بحران را به تصویب رساند؛ و • ایجاد تصویر کنشگرایی از دولت، و برخوردار از یک رهبر قوی و قادر به دفاع از کشور با غلبه بر آسیبپذیریها. تبلیغات امریکایی در تلاش بود مردمی را که احساس آسیبپذیری میکردند پشت یک رهبر قوی گردهم آورد. بسیار مهم بود که این جنگ به مثابه ویتنامی دیگر در نظر نیاید، تصور مردم از موفقیت در این جنگ، جایگاه بوش، اقتدار و امکان موفقیت انتخاباتی آتی وی را ارتقا میبخشید. با وجود این، تلاش تبلیغاتی امریکا نیز خالی از نقص نبود؛ رامسفلد، وزیردفاع امریکا پیش از اینکه بگوید انتظار داریم که بتوانیم مخفیگاه بنلادن را شناسایی کنیم اعلام کرد که: بعید است بتوانیم او را بیابیم (راون، 2001). امریکا در مقایسه تنها از این تبلیغات که سرزمین امریکا همانند بندر پرل هاربر مورد حمله قرار گرفته، برای ایجاد احساسات میهندوستانه میان مردم بهرهبرداری میکرد. تصویرپردازی و تقسیمبندی خوب علیه بد برای ایجاد همبستگی در مردمی که تصمیم به اقامه جنگ گرفته بودند به طور بسیار مؤثری مورد استفاده قرار گرفت. علیرغم اشتباهاتی نظیر آنچه ذکر شد، در مجموع، جنگ کلامی به طور مناسبی تداوم یافت. گرچه با ادامة بمبارانها، این حمایت کمی رنگ باخت اما این مسئله با به کار گرفتن برخی از فنون تبلیغاتی از سوی متخصصین تبلیغات رفع شد. خبرنگاران امریکایی نیز به دلیل اتکا بیش از حد به نیروهای ویژه، با مشکلات زیادی در صحنه نبرد مواجه بودند. با وجود این، خبرنگاران امریکایی نسبت به خبرنگاران انگلیسی از برتری اطلاعاتی بیشتری برخوردار بودند. برخورد تبعیضآمیز با خبرنگاران توسط نیروهای انگلیسی و امریکایی بسیار چشمگیر بود. قوانینی که در بگرام بر خبرنگاران انگلیسی تحمیل شده بود بسیار محدودکنندهتر بود. یکی از خبرنگاران انگلیسی اظهار داشت که افسران روابط عمومی مصمم بودند که از تماس گزارشگران انگلیسی با نیروهای انگلیسی بدون حضور یک افسر روابط عمومی جلوگیری کنند. وی معتقد است که این تفاوت، بسیار مهم است. نحوة برخورد نیروهای نظامی امریکا با خبرنگاران بسیار همکاری جویانهتر و روابط میان آنها آن طور که گفته شد توأم با تنش نبود. خبرنگار امریکایی برخورد خشونتآمیز نیروهای نظامی انگلیسی در بگرام را به یاد دارد. در یک مورد، ولی از توجیهی که خبرنگاران انگلیسی شده بودند مطلع نبود و تصور کرد که ورود به یکی از مناطق ممنوع قبلی هماکنون آزاد شده است. وی پس از مدتی با برخی از سربازان امریکایی در یکی از ساختمانها مصاحبه کرد و زمانی که در حال بازگشت به محل کار خود بود، یکی از افسران روابط عمومی او را متوقف و مورد بازجویی قرار میدهد. وی به افسر روابط عمومی میگوید که از محدودیتها اطلاع نداشته است. آن افسر در پاسخ میگوید که «پسر شیطونی شدهای، این طور نیست؟» با وساطت افسران روابط عمومی امریکایی بود که مسئله خاتمه یافت. به گفته وی، افسرانی انتخاب شده بودند که از تجربه کافی برخوردار نبوده و هیچگونه اعتمادی بین افسران روابط عمومی انگلیسی و خبرنگاران وجود نداشت (گاردین، 2001). بسیاری از خبرنگاران برخورد تبعیضآمیز نیروهای نظامی انگلیسی و امریکایی با خبرنگاران را به خصوصیات مطبوعات کشورهای مربوطه نسبت میدادند. بیشتر روزنامهها به ویژه روزنامههای قطع کوچک انگلیسی، غیرحرفهای به نظر میآیند و تنها میتوانند به جعل و به هم بافتن مطالب بپردازند و یا برای کارکنان نظامی اسباب دردسر شدهاند. بنابراین نحوه برخورد انگلستان با رسانهها ظالمانه به نظر میرسد، گرچه این نحوه برخورد بر همه رسانهها به طور برابر حتی رسانههای امریکا و خبرنگاران حرفهایتر انگلیسی اعمال میشد (گاردین، 2001). وزارت دفاع امریکا بعضی اوقات تمایز بین عملیات اطلاعاتی و مدیریت رسانه را کمرنگ میکند. رسانههای امریکا در مقایسه با رسانهها در انگلستان کمتر حس بازجویی و بیشتر حس وطنپرستی دارند. عملیات روانی امریکا در خارج که تحت کنترل دکترین عملیات روانی است، در مسیر آماده شدن برای عملیات روانی، از توجه به اهداف داخلی باز نمیماند. این دکترین، مردم امریکا را از طریق روابط عمومی هدف قرار میدهد و تلاش میکند که با تبلیغات خارجی مقابله کند گرچه تصریح مینماید که باید احتیاط لازم صورت گیرد تا مطالب دستکاری و تحریف نشوند. مک وتی( ) یکی از خبرنگاران خبره در زمینه امنیت ملی در شبکه خبری ای.بی.سی معتقد است که رسانههای امریکا در طول جنگ به شدت تحت کنترل پنتاگون قرار داشتند. در اینجا شایان ذکر است که وزارت دفاع انگلستان، عملیات روانی علیه مردم انگلستان را به طور مستقیم به عمل نمیآورد و در داخل، تلاش اطلاعاتی تنها از طریق نفوذ غیرمستقیم رسانهها صورت میگیرد (مک وتی، ص 286، 2002). اهداف تبلیغاتی امریکا و انگلستان این دو همپیمان تلاش میکردند در صحنة بینالمللی، اهداف تبلیغی ذیل را به دست آورند: • امریکا: تصریح دوبارة قدرت امریکا در جهان؛ • انگلستان: تحکیم پیمان خود با امریکا برای افزایش نفوذ انگلستان؛ • جلب حمایت جامعه بینالمللی و به ویژه خاورمیانه به سوی جنگ؛ و • تأکید بر تهدید پیش روی ثبات منطقهای و بینالمللی. وزارت امورخارجه انگلیس در گزارشی میگوید: پس از 11 سپتامبر، موجی از ناامنی جهان غرب را در نوردید، و در این حال، امریکا و انگلستان نیاز پیدا کردند که وجهه خود را در جهان دوباره تثبیت کنند. به مرزهای امریکا تعرض شده بود و این نیاز احساس میشد که امریکا باید برتری خود را بازیابد و ضعف نشان ندهد. بیم از وجود حملات بعدی زیاد بود. این برداشت در انگلستان نیز وجود داشت و برای سیاست خارجی انگلستان مهم بود که از آغاز در کنار امریکا قرار گیرد. برای مثال، به نشانه همبستگی و تثبیت دوباره روابط فراآتلانتیکی، انگلستان در حین تعویض نگهبانان در کاخ باکینگهام، سرود ملی امریکا را نواخت. سه لازمة بازدارندگی؛ توانمندی، اعتماد و ارتباط از سوی هر دو کشور مورد تأکید دوباره قرار گرفت و استراتژیهای تبلیغاتی آنها در اعلام خطر به دشمنان واقعی و احتمالی نقش مهمی را ایفا کرد (ص 30). دو هدف تبلیغاتی آخر که پیش از این بدان اشاره شد، پایههای تبلیغات بینالمللی انگلستان و امریکا را در تشکیل ائتلاف برای جنگ شکل میداد. تضمین حمایت بینالمللی برای جنگ نه تنها برای حفظ حمایت داخلی بلکه برای جذب کمکهای عملی، دیپلماتیک و مالی که آنها را به قدرتی خطرناک تبدیل میکرد، حیاتی بود. برخی از مفسران بر این عقیدهاندکه امریکا از بزرگی بیش از اندازة امپراتوریاش در عذاب است. این کشور نیازمند اولویتبندی و کاهش میزان آمادگیاش برای جنگیدن در 5/2 جنگ به 5/1 جنگ است. علاوه بر مشکلات مالی، سیاست امریکا همواره از گذشته بین نیاز به اولویتبندی کردن مسائل داخلی و نیاز به تضمین موقعیت خود در صحنة بینالمللی شاهد تنش بوده است. بنابراین، امریکا از توسعه یک اقتصاد بینالمللی باز، از اروپایی که بتواند از منافع خود حفاظت کند و همچنین از افزایش استفاده از تبلیغات و دیپلماسی در مقایسه با ابزار نظامی، منافع سیاسی و مالی زیادی (که باعث ارتقاء ثبات میگردند) به دست میآورد. وزارت دفاع انگلستان و پنتاگون هر دو از اصول دایم( ) به عنوان اهرمهای اصلی قدرت، دیپلماسی تأثیرگذار، اطلاعات، و جبهههای نظامی و اقتصادی استفاده میکنند. تلاش تبلیغاتی انگلستان براساس دکترینش در سراسر دولت این کشور جریان دارد و فعالیتهایی همچون فعالیتهای دیپلماتیک، اقتصادی و امنیتی / نظامی و همچنین دیگر فعالیتهای اطلاعاتی را دربرمیگیرد. وزارت دفاع انگلستان، نقش تبلیغاتی خود را در شاخة نظامی / امنیتی مدل دایم میداند. این مدل هم عملیات اطلاعاتی را (که در ادامه بدان پرداخته خواهد شد) شامل میشود که به طور مستقیم قابل کنترل است و هم عملیات رسانهها را در میگیرد که تلاش میشود تا بر آنها تأثیر گذاشته شود و پیش از این به تفصیل ذکر شد. در گزارش مرکز اطلاعات نیروهای ائتلاف آمده است که تأثیر جهانی شدن بر ارتباطات و برتری بینالمللی امریکا، جهان را از هر زمانی در گذشته برای انگلستان و امریکا قابل دسترسیتر مینماید. برتری و نفوذ بی.بی.سی، ایستگاههای رادیویی همچون وی.اُ.ای( ) و برنامههای تلویزیونی به این معنا است که رسانهها به نظر اساساً رو به امریکایی و یا غربی شدن پیش میروند. پوشش خبری همهجانبه و اشباعسازی رسانهای از پیشنیازهای اساسی برای تأثیرگذاری در هر استراتژی تبلیغاتی محسوب میشود، اطلاعات منتقل شده ضرورتی ندارد که جدید باشند اما باید اطلاعاتی را که به مخاطبین انتقال یافته است، تأیید نمایند. بنابراین به ویژه زمانی که ما با کشورهای پیشرفته ارتباط داریم و یا از آنها مورد حمایت واقع میشویم، دیگر نمیتوان بر اهمیت فناوری در حفظ برتری در تبلیغات خارجی تأکید کرد. این ارتباط خود به طور واضح، برتری را در سطح بینالملل برای ما به دنبال دارد (BCLC، 2004). علیرغم این امر، ترس از اینکه همپیمانان ممکن است نتوانند فاتح جنگ اطلاعاتی شوند، آلیستر کامبل( ) را به تأسیس مراکز اطلاعاتی ائتلاف( ) واداشت، استراتژیای که به سقوط میلوسویچ در جنگ سال 1999 کوزوو انجامید. این مراکز، اقدامات نیروهای ائتلاف را تبلیغ، و بر اهمیت نظامی و اطلاعاتی آن تأکید میکردند و با اطلاعات غلط و گمراهکنندهای که از گروه القاعده الهام میگرفت مقابله میکرد. تحلیل تبلیغات خارجی انگلستان و امریکا نشان میدهد که تلاشهای صورت گرفته برای حفظ حمایت بینالمللی به میزان زیادی توام با موفقیت بود و علاوه بر آن حمایت سازمانملل نیز برای اقدام نظامی جلب شد. اقدام نظامی از سوی بسیاری از کشورها مورد حمایت واقع شد و روابط با دولتهایی همچون چین و روسیه به واسطة موضع مشترک مبنی بر نابودی و حذف تروریسم تقویت یافت. عمدة اهداف با بهرهگیری از فنون تبلیغاتی به ویژه به دلیل جهانی شدن رسانهها به دست آمد. اما این تأثیر در جهان اسلام کمتر بوده است. اهداف تبلیغاتی امریکا و انگلستان در افغانستان و جهان اسلام امریکا و انگلستان سعی داشتند این اهداف را در افغانستان و سایر نقاط جهان اسلام به دست آورند: • ممانعت از دلسوزی و حمایت مردم افغانستان از القاعده و طالبان؛ • اصلاح تصویر منفی مردم افغانستان از امریکا و انگلستان؛ • تخریب روحیه القاعده و طالبان؛ • متقاعد ساختن مردم افغانستان از اینکه این مداخله نشاندهندة خوی امپریالیستی امریکا نیست و اینکه مردم مورد هدف امریکا نیستند؛ و • متقاعد ساختن مردم افغانستان از اینکه مداخله به نفع آنها و کشورشان است. اگرچه در جنگهایی همچون جنگ خلیجفارس و کوزوو تلاشهای تبلیغاتی موفقی صورت گرفت، اما تا پایان جنگ سرد، سازمان اطلاعات امریکا در درون وزارت امورخارجه قرار داشت و دیپلماسی عمومی در حاشیه قرار داشت. گرچه امریکا هنوز مبلغی معادل یک میلیارد دلار سالانه خرج 200 مأموریت دیپلماسی عمومی در سطح بینالملل میکند، اما این مبلغ به عقیده برخی از کارشناسان امریکایی همچنان ناکافی است. برخی معتقدند که این امر باعث شکلگیری جوی از خشونت در برخی از نقاط جامعه بینالمللی شده است. از 11 سپتامبر سال 2001 یعنی از زمانی که امریکا سعی داشته وجهه و جای پای خود را به ویژه در خاورمیانه بازیابد، این جو تقویت شده است. امریکا برای انتقال دیدگاههای خود به جهان اسلام از فنون زیادی از جمله نشریات و سایتهای اینترنتی استفاده کرده است. عملیات روانی در عملیات نظامی مورد استفاده واقع میشوند و این عملیات بر اساس دکترین عملیات روانی مشترک مگر در موارد استثنایی اجرا میشود (ص 10، 2004). تیلور به نارساییهای تبلیغات غربی اشاره میکند و معتقد است که این یک مشکل درازمدت بوده و از طرفی مردم بسیاری از کشورهای اسلامی همچنان در مورد غرب نامتقاعد باقی میمانند. این مسئله در روابط با دولتهای مسلمان مشکل حساسی را مطرح میکند؛ هرچند این را نمیتوان جنگ صلیبی علیه اسلام دانست. در افغانستان، موفقیت در جلب اذهان و افکار مردم، در کسب پیروزی بسیار مهم است. امریکا برای رفع مشکلات ناشی از اختلافات فرهنگی و طرز فکر ضدامریکایی که در طول سالها از سوی طالبان به مردم القا شده است، تلاش زیادی میکند (ص 8، 2001). ریو معتقد است عملیات اطلاعاتی انگلستان عبارتند از عملیات روانی در سطح بینالملل (پخش اعلامیه، استفاده از ایستگاههای رادیویی، روزنامه و غیره) که همگی آشکارا صورت میگیرند، جنگ الکترونیکی (فریب، عملیات رایانهای، استراق سمع، ارسال پارازیت و غیره) و تخریب فیزیکی وسایل ارتباطی. تیلور معتقد است که بریتانیا در جنگ روانی غرب، نقش اصلی را در جنگ افغانستان و جنگ خلیجفارس ایفا کرد. جایی که صدای امریکا تنها میتوانست مدت کوتاهی به زبانهای محلی پخش داشته باشد، شبکه جهانی بی.بی.سی( ) بسیار چشمگیرتر ظاهر میشد. ظاهراً، بیش از هشتاد درصد مردم کابل و بیش از نیمی از سایر نقاط کشور به بخش فارسی / پشتو بی.بی.سی گوش میدادند.(2004) تنها 36 درصد مردم افغانستان باسواد هستند، از این رو، نقل سینهبهسینه و رادیو عمدهترین منابع اطلاعاتی محسوب میشوند. ایستگاه رادیویی طالبان واقع در کابل به نام صدای شریعت به عنوان نخستین اولویت نیروهای مهاجم، از کار انداخته شد. در 17 اکتبر 2001، امریکا رادیوهای باطریدار و نیروهای انگلستان رادیوهای دستی برای مردم تهیه کردند. برنامههای انگلستان مناسبتر از برنامههای همتای امریکایی خود بودند چرا که شبکه امریکایی از موسیقی شاد استفاده میکرد (که از سوی طالبان ممنوع شده بود). از سوی دیگر آنها از چنین موسیقیای تنها در مراسم و جشنها استفاده میکردند و این کاملاً با اوضاع بمباران مغایر بود. این خود نشان دهنده درک ناکافی نیروهای امریکایی از مردم افغانستان دارد. مهم است که هرگونه تلاش تبلیغاتی ریشه در فهم و درک مخاطبین خود داشته باشد. منابع اطلاعاتی مورد اطمینان و احترام از سوی مردم عادی در کشورهای اسلامی همچون افغانستان، رهبران دینی و محلی و نه تونیبلر و جرج بوش هستند. ناکامی در غلبه بر این مسئله، مشخصاً در برآوردن اهداف تبلیغاتی امریکا یک نارسایی محسوب میشد. به نظر میرسد که عملیات روانی انگلیسی، نوآورانهتر و انعطافپذیرتر بود که این خود برتری در کسب اهداف به شمار میآید و ممکن است ناشی از گذشته استعماری و بینالمللی انگلستان باشد. برتری فناوری امریکا (برای نمونه ایستگاههای هوایی رادیویی به نام کماندو سولو( ) که وسایل ارتباطی دشمن را نیز با اختلال مواجه میسازد) شاید در این شرایط کمی نامناسب به نظر برسد. انگلستان به شدت بر عملیات کمشدت با تأکید بر اطلاعات اتکا دارد. انگلستان در اقدامات عملی خود و برای جلب رضایت مردم، به آنها اختیاراتی میداد، برای مثال، از مساجد حمایت میکرد. نماینده وزارت خارجه انگلستان در کشورهای مشترک المنافع( ) برای جلب حمایت مسلمانان در داخل و خارج یک واحد رسانهای اسلامی تأسیس کرد. این اقدام باعث شکلگیری روابط با رسانههای اسلامی گردید. این واحد جلسات توجیهی و مصاحبه با سخنگویان کشورهای مشترک المنافع را در اختیار آنها قرار میداد و نوشتههایی را به زبانهای مختلف منتشر میکرد (ص40، 2002). هر دو کشور امریکا و انگلستان از تهیه و نشر اعلامیه تبلیغاتی در عملیات روانی خود استفاده میکردند. برخی از اعلامیههای دولت انگلستان به شکل ساده و کارتونی تهیه میشد تا بیسوادها هم گرچه نه همه، بتوانند از آن استفاده کنند. اگرچه بادهای شدید از آغاز جنگ افغانستان مانع از فروریختن اعلامیههای تبلیغاتی میشدند، اما امریکا این کار را در 15 اکتبر با 385 هزار نسخه اعلامیه که روی برخی از شهرهای شمالی ریخته شد، آغاز کرد. اعلامیههای امریکایی و انگلیسی به لحاظ مضمون مشابه بودند و میتوان آنها را اینگونه دستهبندی کرد: تهدیدات، منافع، اخطارها، تضعیف روحیه و سپس اعلامیههای همبستگی. بیشتر اعلامیهها و تبلیغات رادیویی در ظاهر به آگاهسازی شهروندان افغانی از اینکه آنها هدف حملات نیستند و بر مقابله با تبلیغات ضدغربی معطوف بود. برای نمونه فریدمن( ) میگوید: برنامههای خبری 18 اکتبر عمدتاً بر شکستن عزم نیروهای طالبان و برای تضعیف توان آنها متمرکز شده بود. برای مثال: «طالبان توجه کن! تو محکومی. آیا این را میدانستی؟ همان لحظهای که تروریستهای مورد حمایت تو، هواپیماهای ما را در اختیار گرفتند، تو خود را محکوم به مرگ کردی … بالگردهای ما پیش از آنکه روی رادارهای شما رویت شوند، بارانی از مرگ را از فراز اردوگاههایتان بر سرتان فروخواهند فرستاد. بمبهای ما به قدری دقیق هستند که ما میتوانیم آنها را حتی از ورودی پنجرههایتان عبور دهیم … شما تنها یک راه انتخاب دارید. همین حالا تسلیم شوید و ما به شما فرصت دوباره میدهیم. اجازه میدهیم که زنده باشید» (2002). این مثال، مستقیماً شنونده افغانی را مورد خطاب قرار میدهد و به او میگوید که امیدی ندارد و برای مجسم کردن عاقبتی که در انتظار اوست از تصویرپردازی قوی استفاده میکند. در این خصوص ادعا میشود که فناوری غربی، فوقالعاده دقیق و وقفهناپذیر است، اما این بسیار مبالغهآمیز میباشد. شواهدی وجود دارد که نشان میدهد تأکید بر دقت سلاحها ممکن است برای غربیها نتیجة عکس داشته باشد، یعنی زمانی که غیرنظامیان مورد هدف قرار میگیرند، این کار در نظر مردم عمدی جلوه میکند. در نهایت این پیام به خواننده تنها یک فرصت برای زنده ماندن میدهد و آن تسلیم کردن خود است. روزنامه ساندی تایمز( ) گزارش کرد که امریکا برای عنوان این مطلب به افغانها که غرب قصد کمک به آنها دارد و اینکه امریکا مایه ثروت برای آنها خواهد بود، برای افغانها حتی از هوا پول میریخت. این اقدامات پیامی را به دنبال داشت و آن اینکه «ما اگر از روی رغبت افغانها به هدفمان نرسیم، با قدرت قاطع خود خواهیم رسید» (میک، 2001). مسلم است که تصویرپردازی در تلاشهای تبلیغاتی امریکا مهم است. برخی از اعلامیههای تبلیغاتی نمایی از ملاعمر را به تصویر کشیده بودند با موهای تافته و چشمانی باز با این نوشته که "ما مصمم هستیم.» چامسکی میگوید «تعیین شخص خاصی به عنوان دشمن و معرفی او به عنوان سمبل بدی، بسیار راحتتر از تلاش برای درک مقاصد شرارتها است» (ص 37، 2001). چامسکی در این دیدگاه خود که تعیین شخص خاصی به عنوان دشمن و یا ارائه یک چهره سمبلیک از کسی به لحاظ تبلیغاتی مهم است، اشتباه نکرده است. ارائه تصویر واضحی از کسی و هدایت تنفر آنها به سمت وی در مخاطبین تأثیر عمیقی دارد. در این خصوص ملاعمر و بنلادن هدف تهاجم هستند همان طور که صدام حسین در جنگ خلیجفارس و هیتلر در جنگ جهانی دوم بودند. با وجود مخالفت انگلستان در مورد ناعاقلانه بودن ادامه حملات در طول ماه مبارک رمضان، امریکا به این مطلب توجهی نکرد. با وجود این، در بمبارانها، یک اعلامیه به شکل کارت تبریک به همراه تعدادی خرما که یاد آور ماه مبارک رمضان است به نشانه احترام به این ماه و به نشانه دوستی میان کشورهای درگیر از هواپیماها به زمین پرتاب میشد. اعلامیههای دیگری نیز با استفاده از تصویرپردازی واضح تلاش میکردند هویتهای فرهنگی موجود و تعصبات شهروندان افغانی را با نشان دادن تروریستهای القاعده در حال کمین با لباسهای قرمز و جمله «تروریستهای خارجی را بیرون برانید» مورد خطاب قرار دهند. این، رجوع واضحی است به ریشههای پاکستانی بسیاری از نیروهای طالبان و تلاش به جلب حمایت مردم افغانستان با معرفی نیروهای طالبان به عنوان دشمن مشترک که میتوان با کمک یکدیگر در نابودی آنها کوشید. با وجود این، این تبلیغات از تعصبات موجود به نحوی سوءاستفاده میکند که برخلاف اصول ادعا شده فرهنگ غرب است. الول با این ایهام که دولتها در عین اینکه میتوانند برای دفاع داخلی و یا خارجی از اقدامات روانی کمک بگیرند، و به ارزشهای دمکراسی و هویت بشری احترام بگذارند، مخالف است (ص232، 1973). این بحث کاملاً در تضاد با دیدگاههای کولتر( ) است. وی معتقد است که تبلیغات در دمکراسیها از این جهت که کثرتی از تبلیغات را ارائه میدهد که در نتیجه مانع از انحصارطلبی شده و در حقیقت مناظره و تفکر مستقل را تشویق خواهد کرد، موجه است. اگرچه این مورد، قابل اعمال در تبلیغات داخلی کشورهاست اما برای تبلیغات خارجی بحثانگیز است از این جهت که در طول جنگ افغانستان، اطلاعات به سرعت سانسور میشد و با انحصارطلبی همپیمانان جایگزین میشد. از اواسط ماه نوامبر، تبلیغاتگران غربی به تشویق مردم افغانستان و ارائه اطلاعاتی آغاز کردند که بتواند امریکاییها را در ردیابی مخفیگاه بنلادن کمک کند. به همین منظور پاداشی تعیین شد و در برخی از اعلامیهها متناسب با فرهنگ افغانستان، تصویرپردازیهای بیشتری صورت گرفت. در هشت دسامبر، در این اعلامیهها موجودی شیطانی برگرفته از قرآن در کنار تصاویری از طالبان به تصویر کشیده شده بود تا به این نکته اشاره کند که نیروهای طالبان متأثر از روح پلید شیطان هستند. در طرف دیگر این اعلامیهها چهرة نیروهای طالبان به صورت جمجمههایی طراحی شده بود که یادآور تبلیغات ضدهیتلری در جنگ جهانی دوم بود. این تکنیک اگر چه در اروپا مؤثر بود، ولی در افغ
مقالات مجله
نام منبع: Scientific - Research Quarterly on Psychological Operations
شماره مطلب: 10652
دفعات دیده شده: ۱۶۶۸ | آخرین مشاهده: ۲ روز پیش