-
تبلیغات امریکا در جنگ ویتنام و عراق/گردآوری و ترجمه: عبدالمجید حیدری
شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۸۶ ساعت ۱۱:۱۸
اشاره امریکا حدود پنجاه درصد ثروت جهان را در اختیار دارد ولی جمعیتش تنها 3/6 درصد جمعیت جهان است. در چنین وضعیتی، این کشور درصدد است با ایجاد یک الگوی رابطه بتواند این موقعیت را بیآنکه به منافع ملی آن آسیبی جدی وارد آید، در دستور کار خود قرار دهد. برای این کار باید احساسات و افکار عمومی جهانیان را با خود همراه کند و به این منظور به اهدافی مبهم و غیرواقعی نظیر حقوقبشر، ارتقا معیارهای زندگی و ایجاد (به اصطلاح) دمکراسی، متوسل میشود. در این مقاله،
اشاره امریکا حدود پنجاه درصد ثروت جهان را در اختیار دارد ولی جمعیتش تنها 3/6 درصد جمعیت جهان است. در چنین وضعیتی، این کشور درصدد است با ایجاد یک الگوی رابطه بتواند این موقعیت را بیآنکه به منافع ملی آن آسیبی جدی وارد آید، در دستور کار خود قرار دهد. برای این کار باید احساسات و افکار عمومی جهانیان را با خود همراه کند و به این منظور به اهدافی مبهم و غیرواقعی نظیر حقوقبشر، ارتقا معیارهای زندگی و ایجاد (به اصطلاح) دمکراسی، متوسل میشود. در این مقاله، به تاریخ اخیر امریکا و تبلیغاتی که برای توجیه آن در نزد مردم این کشور به کار گرفته شده میپردازد. بافت تاریخی درگیریها به طور خاص مورد تأکید قرار میگیرد. واژگان کلیدی: تبلیغات، ویتنام، عراق، رسانههای جمعی مقدمه برای آشنایی با تاریخ باشکوه ویتنام لازم است جغرافیای این کشور را بررسی کنیم. ویتنام در جنوب چین واقع است و منطقهای ساحلی است که با خلیج تانکن ، دریای جنوبی چین، و خلیج تایلند احاطه شده است. کامبوج و لائوس مرز جنوبی این کشور را تشکیل میدهند. دلتای رود سرخ در شمال این کشور و دلتای مکونگ در جنوب آن قرار دارد. ویتنام شمالی، سرزمینی کوهستانی با زمینهایی مسطح در اطراف رود سرخ است و ویتنام جنوبی عمدتاً سرزمینی باتلاقی و مسطح است. اقلیم گرمسیری و خاک حاصلخیر ویتنام امکان شکوفایی کشاورزی در بسیاری از مناطق به ویژه در دلتاهای رودخانهای این کشور را فراهم کرده است ولی ماهیگیری صنعت اصلی مناطق ساحلی ویتنام محسوب میشود.(Leuhusen) واژه ویت اصطلاحی قومی است که منشاء زبانشناختی آن ناشناخته است. نام کلمهای چینی به معنای جنوب و ویت ظاهراً به معنای آن سوی مرزها است. مفهوم نام سایر مکانها در این کشور سادهتر است؛ نامهایی نظیر انام یعنی جنوب آرام شده و تانکن که به معنای پایتخت شرقی است. دورههای متوالی سلطه، خارجی و مقاومت داخلی از مشخصههای تاریخ ویتنام است. از اولین سلسله پادشاهی حاکم بر این کشور یعنی نام ویت که سابقه آن به حدود 206 قبل از میلاد تخمین زده میشود، اطلاعات زیادی در دست نیست. در 111 قبل از میلاد، سلسله هان از چین بر ویتنام سلطه یافت، بنابراین، این منطقه به یکی از استانهای چین تبدیل شد و این وضعیت همچنان ادامه داشت تا 939 بعد از میلاد که اولین دولت مستقل در ویتنام تأسیس شد. پس از آن، ویتنامیها از سال 1075 تا 1077 میلادی با سلسله سانگ جنگیدند. در طی قرن سیزدهم، ویتنامیها با حملات متعدد مغولها مواجه شدند که در نخستین حمله (در سال 1258) از آنها شکست خوردند و در حملات بعدی (به ترتیب در سالهای 1258 و 1287) مغولهای متجاوز را وادار به عقبنشینی کردند. در سال 1407، سلسله مینگ از چین بر ویتنام تسلط یافت تا سال 1428 که سلسله لی جای آنها را گرفت. در اواخر قرن شانزدهم و اوایل قرن هفدهم نیز سوداگران غربی از راه رسیدند و آن، زمانی بود که قدرتهای اروپایی به دنبال آن بودند که کل جهان را در نوردیده و به مستعمره خود درآورند.(PBsonline) ابتدا پرتغالیها آمدند تا مراکز تجاری خود را در (ویتنام) افتتاح کنند و سپس هلندیها و فرانسویها از راه رسیدند. البته ویتنام در آن زمان، خودمختار بود و قدرت در داخل کشور بین خانوادههای ترینه و نگوین تقسیم شده بود. در شمال، خانواده "ترینه" در اطراف پایتخت یعنی هانوی ساکن بود در حالی که در جنوب، شهر "او" واقع در دلتای حاصلخیز مکونگ مرکز اصلی محسوب میشد. قبل از قرن بیستم، جنگ و نزاع بین این دو خانواده از جمله مصادیق درگیریهای متعددی بود که بین مناطق شمالی و جنوبی ویتنام وجود داشت. دوره کوتاه جنگ طایفهای در ویتنام زمینه بمباران شهر دانانگ از سوی فرانسویها را فراهم کرد و این شهر از سال 1847 تا 1858 در اشغال آنها بود. هندوچین فرانسه: استعمار و توسعه (قرن نوزدهم) در طی قرن نوزدهم، هنگامی که کشورهای غربی از طریق امپریالیسم منطقهای در صدد اثبات برتری جهانی خود بودند، فرانسویها به دنبال سلطه بر ویتنام و دستیابی به منابع این کشور بودند. فرانسویها در اوت 1858 در ساحل "دانانگ" پیاده شدند و در ابتدا فقط قصد داشتند یک کنسولگری و یک مرکز تجاری در این شهر افتتاح و ایجاد کنند. اما هنگامی که دادگاه سلطنتی ویتنام از پذیرش این درخواست امتناع کرد، فرانسویها شهر دانانگ را اشغال کردند. «استعمار ویتنام بخشی از طرح فرانسه مبنی بر ایجاد یک منطقه نفوذ راهبردی و مذهبی در هندوچین بود.»(به نقل از سایت اینترنتی VWAM)، فرانسویها تجاوز جاهطلبانه خود به ویتنام را با یک سیاست ضدکاتولیکی توجیه کردند؛ زیرا مذهب کاتولیک پس از مذاهب بودایی و کنفوسیوسی، دین برتر ویتنامیها محسوب میشد. اشغال شهر دانانگ سرآغاز چندین دهه حضور استعماری فرانسویها در ویتنام بود. ویتنام در برابر سلطه غربیها بسیار آسیبپذیر بود؛ سیاست انزواطلبی ویتنامیها باعث شد تا آن کشور از لحاظ توسعه اجتماعی، اقتصادی و صنعتی، کشوری عقبمانده محسوب شود. تعدادی از اعضای دادگاه سلطنتی به مشکلات ناشی از سیاستهای امپراتور پی بردند و برای پیشرفت و صنعتی کردن ویتنام اقداماتی را آغاز کردند. هرچند این افکار ترقیخواهانه، در مسیر آداب و رسوم ویتنامیها گام برمیداشت اما این طرح در ویتنام موفق نشد و موجب شد تا تجاوز به این کشور و اشغال آن از سوی فرانسویها آسانتر شود. فرانسویها پس از اشغال دانانگ، ابتدا کشور تحتالحمایه کوچین چین را در ویتنام جنوبی تأسیس کردند و در سال 1861، سایگون را به جای او و هانوی (که در آن زمان پایتختهای سنتی ویتنامیها بودند) به عنوان پایتخت استعماری خود اعلام کردند. در سال 1883 هنگامی که فرانسه سلطه خود را به مناطق شمالی نیز گسترش داد، ویتنام رسماً استقلال خود را از دست داد. در طی دهه 1880 ، تانکن و انام نیز به مناطق تحت اشغال دولت فرانسه افزوده شد. در میان سه بخشی از ویتنام که زیر سلطه فرانسویها بود، تانکن (نسبت به موقعیت هانوی) در منتهیالیه شمالی واقع شده بود و انام (نسبت به موقعیت "او") در مرکز و کوچین چین در منتهیالیه جنوبی قرار اشت. این سه بخش تحتالحمایه ساختارهای حکومتی متمایزی داشتند کوچین چین در ابتدا یک دولت نظامی بود ولی کارکنان دولت و فرانسویها مقیم شده سرانجام یک شورا و حاکم غیرنظامی انتخاب کردند؛ این ساختار جدید به الگویی تبدیل شد که "تانکن" نیز از آن تبعیت کرد. در انام، امپراتور ویتنام عنوان خود را حفظ کرد ولی تحت کنترل فرانسویها و تابع مقررات آنها بود. فرانسه در سال 1891، لائوس و کامبوج را با این سه بخش تحتالحمایه ادغام کرد و هندوچین فرانسه را تشکیل داد که تا زمان جنگ جهانی دوم، پابرجا بود.(Ferraro) ویتنامیهای در سرتاسر تاریخ کشورشان همواره با سلطه خارجی جنگیدهاند و این سنت با تجاوز فرانسویها یک بار دیگر به منصه ظهور رسید. مقامات دولت ویتنام یا مأمورین عالیرتبه در بخش تحتالحمایه کوچین چین از همکاری با فرانسویها یا خدمت به آنها امتناع کردند. همچنین، هنگامی که فرانسویها تانکن و انام را هم به مستعمرات خود افزودند و نخبگان تحصیل کرده ویتنام نیروهای کشاورز را در حملات چریکی سازماندهی کردند، فرانسویها با مخالفت مواجه شدند (Olson) قدرت غالب نیروهای فرانسوی سرانجام مقاومت ویتنامیها را درهم شکست و سلطه فرانسه را بر منطقه تثبیت کرد. هندوچین فرانسه: استثمار و مقاومت (قرن بیستم) تا قرن بیستم، فرانسویها مقدمات سلطه، امنیت، و سازمان لازم برای شروع استثمار منابع ویتنام را فراهم کرده بودند. دولت ویتنام به گونهای تأسیس و پایهگذاری شده بود که از سلطه فرانسویها و مقررات آنها حمایت میکرد. نظام سیاسی ویتنام را فرانسویها کنترل میکردند. ویتنامیها از مشارکت سیاسی محروم بودند و اعتراضات و تظاهرات عمومی آنها پیوسته سرکوب میشد. فرایند تولید و فروش بسیاری از تولیدات نظیر الکل، نمک، و تریاک در انحصار دولت بود. این انحصار فروشها و دیگر اقدامات سیاسی سود صاحبان صنایع خارجی را به بالاترین سطح رساند. قطعات بزرگی از زمینهای زراعی در دلتای حاصلخیر مکونگ در ویتنام جنوبی به مهاجران فرانسوی داده شد. البته به تعداد کمی از ویتنامیها که برای پیشبرد منافع فرانسویها کار میکردند نیز، زمین واگذار شد. با تشکیل نظام کشت و زرع کوچین چین به یک منطقه عمده صادرات برنج تبدیل شد. با وجود این، بار دیگر مالیاتهای شدیدی وضع شد و مصرف برنج در داخل ویتنام عملاً کاهش یافت. کاشت کائوچو و بهرهبرداری از معادن نیز رایج شد. این مشاغل جدید با شرایط بسیار خطرناکی همراه بود و کارگران مقاطعهکار نیز مجبور بودند به این کارها تن بدهند و اگر تلاش میکردند تا از این مشاغل شانه خالی کنند به حبس و زندان محکوم میشدند. هرچند فرانسویهای پیشرفته، منابع و فناوریهای نوین را به ویتنام آوردند ولی از این موارد صرفاً برای بهرهبرداری از زمین و مردم این کشور استفاده میشد و به همین دلیل، فرصتهای آموزش و پرورش برای مردم ویتنام در دوره استیلای فرانسویها بر هندوچین عملاً کاهش یافت. در حالی که فرانسویها تلاش میکردند تا به ویتنامیها القا کنند که آنها از طریق تبادل فناوری و توسعه منابع به کشور آنان کمک میکنند، احساسات ویتنامیها با اشغال کشورشان توسط فرانسویها برانگیخته شد و به شکلگیری نهضتهای مقاومت ملی متعددی انجامید که با فرارسیدن قرن جدید، سازمانیافتهتر شد. یک مورد شاخص از این نهضتها، نهضتی بود که توسط دانش پژوهان کنفوسیوسی افراطی تأسیس شد و همگی اعضای آن را روشنفکران، نجیبزادگان، و جوانان تشکیل میدادند. آنها مروج دمکراسی بودند که در منطقه آنها که به شدت تحت تأثیر اشکال سنتی حکومت امپراتوری بود تفکری جدید محسوب میشد. پیروزی ژاپن بر روسیه در سال 1904 باعث دلگرمی ویتنامیها و الهامبخش حرکتهای مقاومت آنها شد. در حقیقت، بسیاری از انقلابیون ویتنامی برای تحصیل، فراگیری تجارب و طرحریزی مقاومت به ژاپن میرفتند. سرانجام، مقامات فرانسوی از کمک ژاپنیها مطلع شدند و برای استرداد تمامی دانشجویان ویتنامی از ژاپن با دولت این کشور وارد معامله شدند. این سیاست کامل اجرا نشد و بسیاری از مقامات ژاپنی همچنان به شورشیان و دانشجویان ویتنامی برای فرار به کشورهای دیگر نظیر چین و کره کمک میکردند. برخی گروههای مقاومت معتقد بودند که میتوانند از سیاستمداران پیشروی فرانسوی بخواهند که براساس یک فرایند دموکراتیک و مفاد قانونی تصریح شده در قانون اساسی فرانسه برای آزادی ویتنام اقدام کنند. این رویکرد مسالمتجویانه و حقوقی، رویکردی بیتأثیر و نامتعارف بود. پس از جنگ جهانی اول، هیچ پیشرفت مهمی در این زمینه رخ نداده بود و فرانسویها نیز از توجه به حرکات مقاومت یا سازش با آنها امتناع میکردند، بنابراین احساسات ملیگرایانه در ویتنام حتی شدیدتر هم شد. در این میان، انقلاب اکتبر 1917 روسیه هم در راه بود و رشد کمونیسم میتوانست تأثیر عمدهای بر ویتنام داشته باشد. در همین زمان، یک انقلابی جوان ویتنامی از منطقه انام در حال تنظیم دادخواستی برای ارائه به پیمان ورسای بود. نام این دانشجو، نگوین تت تان و اسم مستعارش نگوین آی کواک بود که سرانجام در سرتاسر جهان با نام هوشی مینه معروف شد. او تا حد زیادی تحت تأثیر و شیفته انقلاب کمونیستی روسیه بود و در سال 1921، برای تأسیس حزب کمونیست فرانسه به گروهی از روشنفکران فرانسوی پیوست. یک سال بعد، او به عنوان یکی از نمایندگان کمونیسم بینالملل برای آموزش، به روسیه عزیمت کرد. رهبران روسیه متوجه توان بالقوه او شدند و از شور و شوق او تقدیر کردند. نگوین آی کواک در سال 1942 به عنوان یکی از اعضای هیئت مشاوران حزب کمونیست چین به این کشور اعزام شد.(Olson) او برای تشکیل انجمن جوانان ویتنامی و آموزش نیروهای جوان کمونیست ویتنامی در مسکو و چین از ارتباطاتش با روسیه و چین استفاده کرد (که همین دوگانگی مکان آموزش باعث ایجاد درگیری بین هواداران روسی و چینی حزب کمونیست ویتنام شد). این سازمان در تلاش به منظور جذب جوانان برای آزادسازی ویتنام با دیگر گروهها رقابت میکرد ولی دیدگاه و منابع نگوین آی کواک بسیار جذاب بود. در حالی که بسیاری از فعالان مقاومت صبورانه منتظر بودند تا فرانسه سیاستهایش را در ویتنام تغییر دهد، خیلی زود مشخص شد که این اتفاق رخ نخواهد داد مگر آن که اقدامات شدیدتری از سوی گروه نگوین آی کواک اتخاذ شود. او به این نکته پی برد که ابتدا باید بسیاری از سازمانهای مقاومت و یا دستکم سازمانهایی را که ایدئولوژی مشابهی دارند با هم متحد کند، بنابراین حزب کمونیست هندوچین را در سال 1930 تشکیل داد. از این زمان به بعد، حرکات آزادیبخش ویتنامیها در جهت کمونیسم و در بین دو گروه عمده تقسیم شد. این دو گروه تحت تأثیر دو حزب خارجی مخالف بودند و از سوی آنها پشتیبانی میشدند. فرانسویها موضع سختی بر ضد تمامی گروههای مقاومت اتخاذ و براساس این موضع عمل میکردند. جنگ جهانی دوم: شکست فرانسویها و استیلای ژاپنیها حمله سریع ژاپن و اشغال مناطقی در آسیا از سوی این کشور در جنگ جهانی دوم، حکومت خارجی جدیدی را برای ویتنام به ارمغان آورد. این کشور همچنین تحت تأثیر وقایعی قرار گرفت که در صحنه اروپا جریان داشت. هنگامی که آلمان به فرانسه حمله کرد، دولت ویشی برای اداره ویتنام تشکیل شد. دولت ویشی به اشغال هندوچین توسط ژاپنیها تن در داد و در عوض، در قدرت باقی ماند. هنگامی که جنگ به پایان نزدیک میشد و نیروهای متفقین در آستانه پیروزی قرار گرفتند، ژاپنیها مجبور شدند مقامات دستنشانده فرانسوی را در هندوچین ساقط و ویتنام را به عنوان یک کشور مستقل و تحت حمایت خود اعلام کنند. چند ماه بعد، ژاپن پس از آنکه از سوی امریکا مورد اصابت دو بمب اتم قرار گرفت، خود را تسلیم کرد. با سقوط دولتهای فرانسه و ژاپن، ویتنام سرانجام در موقعیتی قرار گرفت که استقلال واقعی خود را اعلام و تثبیت کند. نگوین آی کواک مصمم بود تا از این وضعیت بهرهبرداری کند و حزب کمونیست او در هندوچین در سال 1941، تشکیل اتحاد انقلابی برای استقلال ویتنام را اعلام کرد. این سازمان بیشتر با نام ویت مینه معروف شد و نگوین آی کواک از این نیرو به عنوان ابزاری برای اجرای طرح انقلابی خود استفاده کرد. این جبهه متحد از مجموعهای از ایدئولوژیهای کاملاً متفاوت تشکیل میشد که همه آنها نه از عقاید کمونیستی نگوین آی کواک اطلاع داشتند و نه با آن موافق بودند. چون نگوین آی کواک با ژاپن که یکی از دشمنان اصلی امریکا بود، میجنگید، بنابراین امریکا با تبادل اطلاعات نظامی و نیروی انسانی از او پشتیبانی میکرد.(Ferraro) ایدئولوژی کمونیستی مخالف نگوین آی کواک در مقایسه با نقش او به عنوان یک آزادیبخش، یک عامل ثانویه محسوب میشد. مقامات ملیگرای چینی ابتدا از جبهه متحد نگوین آی کواک حمایت کردند ولی هنگامی که به وابستگی سیاسی او پی بردند، او را زندانی کردند تا اینکه در سال 1943، قدرت و توان تأثیرگذاری او را کشف کردند و دریافتند که وجود او برای تداوم استقلال ویتنام لازم است. نگوین آی کواک در نظر همگان به عنوان رهبر جبهه ویت مینه تثبیت شد و نام هوشی مینه را برای خود برگزید که در زبان ویتنامی به معنای آورنده نور است. ویتنام پس از جنگ جهانی دوم هنگامی که جنگ جهانی دوم پایان یافت، ویتنام دستخوش هرج و مرج سیاسی بود. وقتی که فرانسویها و ژاپنیها قدرت خود را از دست دادند، چینیها و انگلیسیها به قدرت رسیدند. ملیگراهای چینی براساس توافقی که درخصوص پذیرش تسلیم ژاپن با متفقین به عمل آوردند از طرف شمال تا جنوبیترین مدار شانزدهم جغرافیایی این منطقه را اشغال کردند و انگلیسیها هم ویتنام جنوبی را به اشغال خود درآوردند. وضعیت ویتنام حتی پس از حضور چینیها و انگلیسیها نیز کاملاً آشفته بود، لذا فرصتی استثنایی برای هوشی مینه و ویتمینه فراهم شد تا بتوانند خاک این کشور را به کنترل خود درآورند و به عنوان نیروی سیاسی غالب ویتنام به صحنه قدرت وارد شدند. در ماه اوت 1945، انقلاب اوت آغاز شد و نیروهای چریکی هوشی مینه کنترل شهرهای هانوی و "او" را به دست گرفتند و در همانجا بود که اساس حکومت خود را پایهریزی کردند. بیشتر مردم ویتنام بر این عقیده بودند که ویت مینه نماینده جبهه ملی واقعی کشور است و تا ماه سپتامبر، هوشی مینه خود را به عنوان رئیسجمهور جمهوری دموکراتیک ویتنام اعلام کرد. او یک دولت انتقالی در هانوی تأسیس کرد که تا هنگام ورود نیروهای متفقین به ویتنام همچنان پابرجا بود. هوشی مینه دریافت که برای آشتی با جامعه جهانی باید جنبههای کمونیستی نهضت خود را پنهان کند، بنابراین حزب کمونیست هندوچین را در سال 1945 به طور رسمی منحل کرد (ولی عملاً این حزب همچنان در قدرت باقی ماند). هوشی مینه ابتدا در سال 1946 قصد داشت استقلال ویتنام را از طریق مذاکره با فرانسه به دست بیاورد. او بعد از ارتباط کاری نزدیکی که در طی جنگ جهانی دوم با امریکا داشت انتظار داشت که همچنان از حمایت این کشور برخوردار شود. اما اتحاد نزدیکتر امریکا با فرانسه باعث شد تا این کشور برای کمک به فرانسه تمایل بیشتری داشته باشد. همچنین، افزایش نگرانی ناشی از جنگ سرد باعث شد تا امریکا که از تأثیر زنجیرهای کمونیسم در هراس بود از عقاید کمونیستی هوشی مینه احساس نگرانی کند و نفوذ کشور فرانسه را در منطقه ترجیح دهد. در نتیجه امریکاییها میلیاردها دلار کمک مالی و نیز تجهیزات نظامی در اختیار فرانسه قرار دادند. فرانسه سرانجام جمهوری دموکراتیک ویتنام را به عنوان یک کشور آزاد در اتحادیه فرانسه به رسمیت شناخت و برای تعیین این موضوع که آیا ویتنامیها خواهان وحدتاند یا نه، یک همهپرسی نیز برگزار کرد. حفظ این رابطه شکننده میسر نشد و تنشهایی بین دو کشور رخ داد که با بمباران هایفونگ از سوی فرانسه به اوج خود رسید. در مقابل در دسامبر 1946، هوشی مینه فرمان یک حمله آفندی علیه فرانسه را صادر کرد. در این حمله، هانوی و مناطق شمالی و مرکزی ویتنام به صحنه نبرد تبدیل شد و با این نبرد یک دهه جنگ استقلال ویتنام آغاز شد. تلاش ویتنامیها برای کسب استقلال (1954 – 1945) دهه پس از جنگ جهانی دوم، یک دوره آشفتگی در تاریخ جهان و ویتنام را به تصویر میکشد. تاریخ طولانی مقاومت در مقابل سلطه خارجی و وجود یک رهبر ملیگرای قدرتمند همانند هوشی مینه برای ویتنامیها کافی بود تا بسیج شوند و در یک جنگ طولانی علیه فرانسویها شرکت کنند. فرانسویها مشخصاً نیروی نظامی برتر را در اختیار داشتند ولی ویتنامیها از تاکتیکهای زیرکانهای استفاده میکردند و از آشنایی و مأنوس بودنشان به مناطق روستایی که آسیبپذیری کمتری داشت بهره میبردند. ویتنامیها از درگیریهای وسیع دوری میکردند و بیشتر بر انهدام یگانها و تأسیسات منفرد فرانسویها تأکید داشتند. ملیگراها قادر بودند نیروی عظیمی را بسیج کنند و بر همین اساس میتوانستند شمار تلفات بالا را نیز تحمل کنند. فرانسویها تلاش میکردند تا با ویتنامیها تماس برقرار کنند و برخی از آنها و به ویژه غیرکمونیستها را برای جنگیدن به خدمت بگیرند ولی موفق به این کار نمیشدند. فرانسه برای جلب رضایت ملیگراهای ویتنامی در سال 1949 با تأسیس دولت خودمختار ویتنام در چارچوب اتحادیه فرانسه موافقت کرد. با ظهور کمونیسم در چین که تا حد زیادی موجب تقویت تلاشهای ویتنامیها شد، فرانسویها نیز در روابطشان با ویتنام به تدریج تحت فشار قرار گرفتند. ویت مینه بخش زیادی از مناطق هممرز با چین را به کنترل خود درآورد و بدین ترتیب، چینیها میتوانستند تجهیزات و کمکهای نظامی مورد نیاز آنها را به طور مستقیم تأمین کنند (Olson). یک بار دیگر، ارتباطات کمونیستی هوشی مینه کاملاً مؤثر واقع شد و حمایت بیشتری در میان مردم ویتنام برایش به ارمغان آورد. او در سال 1951 جبهه متحد ویت مینه را در اتحادیه ملی ویتنام یا لین ویت - که یک ائتلاف ملیگرای چندحزبی بود – ادغام کرد. هوشی مینه در قالب یک بازسازی وسیعتر، حزب کارگران ویتنامی یا لائو دانگ را تشکیل داد. این گروه به عنوان چهره دیگری از حزب کمونیست عمل میکرد. با این همه سازمانهای مختلفی که با یکدیگر در حال همکاری بودند، این بار، تقسیمبندی صرفاً بین فرانسه و ویتنام بود نه بین ملیگراها و دیگر گروهها. در سال 1945، ویت مینه در نبردی حساس به پایگاه نظامی فرانسوی دین بین فو حمله کرد. چیزی که ظاهراً قرار بود دامی از سوی فرانسویها برای ویتنامیها باشد، نتیجه معکوسی به بار آورد؛ زیرا ژنرال وو نگوین جیاپ توانست طرح فرانسویها را نقش بر آب کند. او به روستاییان ویتنامی دستور داد تا قبضههای توپ را پیاده و به صورت قطعات جداگانه به وسیله دوچرخه به کوههای اطراف حمل کنند. از این توپها که در نقاط استراتژیک نصب شد برای انهدام تنها فرودگاه موجود استفاده شد و این کار امکان حمله آفندی موفقیتآمیز ویت مینه به پایگاه "دین بین فو" را فراهم کرد. هرچند نبرد "دین بین فو" پیروزی عمدهای برای ویت مینه بود، این پیروزی هزینه بسیار بالایی برای ویتنامیها داشت به گونهای که تلفات آنها حدود ده برابر تلفات فرانسویها بود. آنچه از جنگ ویتنام میشد مشاهده کرد این بود که ویتنامیها عملاً برای پذیرش تعداد تلفات بالا راغبتر از فرانسویها بودند. شکست نیروهای فرانسوی در "دین بین فو" آخرین ضربهای بود که کار را تمام کرد و مردم فرانسه مخالفت خود را با جنگ در ویتنام قاطعانه اعلام کردند. فرانسویها سرانجام تصمیم گرفتند به جنگ پایان دهند و در بیستم ژوئن 1954 پس از آنکه دیپلماتهایی از امریکا، شوروی سابق، انگلیس، چین، فرانسه، و ویتنام در کنفرانس ژنو با هم ملاقات و در مورد قطعنامهای برای ویتنام با هم موافقت کردند، جنگ استقلال ویتنام رسماً پایان یافت. بر اساس توافقات ژنو مقرر شد ویتنام از مدار جغرافیایی هفدهم به ویتنام شمالی و جنوبی تقسیم شود (Ferraro). همچنین مقرر شد فرانسویها از ویتنام شمالی و نیروهای ویت مینه از ویتنام جنوبی عقبنشینی کنند. شمال به جمهوری دموکراتیک ویتنام تبدیل شد و به کنترل هوشی مینه و حزب لائو دانگ درآمد. جنوب هم به جمهوری ویتنام جنوبی به رهبری نگو دین دیم تبدیل شد. دیم ابتدا در ویتنام جنوبی بسیار محبوب بود و امریکا از او حمایت میکرد ولی هنگامی که سیاست اذیت و آزار دهقانان، بوداییان، و کمونیستها را در پیش گرفت، افکار عمومی به مخالفت با او پرداخت. در توافقات ژنو هم تصریح شده بود که وحدت مجدد ویتنام از طریق یک انتخابات آزاد در سال 1956 صورت پذیرد ولی به علت درگیری و تنش شدید بین ویتنام شمالی و جنوبی، این انتخابات هرگز برگزار نشد. منادیان جنگ با اوجگیری تنشها بین امریکا و شوروی سابق، به تدریج کانون توجه جهانی هر چه بیشتر به ویتنام معطوف شد. مرز دقیق بین دو ویتنام، جهان کوچک جنگ سرد بود که مدار جغرافیایی هفدهم خط مقدم آن محسوب میشد. توانمندیهای نظامی ویتنام شمالی افزایش یافت و این مسئله باعث نگرانی امریکا شد(Hammond). بنابراین، امریکا برای توقف نفوذ زنجیرهای کمونیسم در آسیا و جهان حمایتش را از "دیم" و ویتنام جنوبی دو چندان کرد. بودجه، امکانات، و نیروهای فراوانی که از سوی دولتهای کندی و جانسون به ویتنام فرستاده شد جنگ ویتنام در سال 1965 را در پی داشت. در این میان، تنها دستاورد رویکرد انحرافی "دیم" آن بود که ویت کنگها یا همان نیروهای کمونیست ویتنام جنوبی به ویژه از سال 1961 تا 1962 روزبهروز نیرومندتر شوند. هنگامی که "دیم" - که مورد حمایت امریکا بود - اقدامات سرکوبگرانه بیشتری را در سال 1963 علیه بوداییها اعمال کرد، تعدادی از راهبان بودایی را بر آن داشت تا به عنوان اعتراض اقدام به خودسوزی کنند. اتفاق بسیار مهمی نیز در یازدهم ژوئن 1963 رخ داد و آن، زمانی بود که یک راهب پیر 66 ساله به نام تیچ اوانگ دو مقدس در اعتراض به مبارزه ضدبودایی "دیم" در یکی از خیابانهای سایگون خودسوزی کرد. هنگامی که تصاویر او بر روی صفحات تلویزیون و روزنامههای جهان نقش بست، شعلههایی که جسم او را سوزاند، بر وجدان ویتنامیها، امریکاییها و افکار عمومی جهان نیز زبانه کشید. این اتفاق نشانههایی از آغاز سقوط رژیم "نگو دین دیم" را به همراه داشت(VWAM). این واقعه همچنین یکی از نخستین رویدادهایی بود که آن چنان انعکاس جهانی و پوشش رسانهای وسیعی یافت که روح و احساسات امریکاییها را در ارتباط با ویتنام تحت تأثیر قرار داد. قدرت رسانههای جمعی: عملیات"تت" هرچند هنوز هم بحث و جدلهای فراوانی در مورد عملیات تت که در سال 1968 صورت گرفت وجود دارد، بسیاری از ناظران در خصوص یک موضوع کلی اتفاقنظر دارند: این عملیات با توجه به تغییری که در افکار عمومی ایجاد کرده بود، زمینهساز بازنگری کلی سیاست امریکا نسبت به جنگ ویتنام شد. به دیگر سخن، عملیات "تت" افکار عمومی امریکاییها را به سوی بدبینی هرچه بیشتر نسبت به این جنگ و نقش امریکا در آن سوق داد؛ بعدها همین بدبینی باعث تغییر سیاست امریکا شد. ریشه تغییر افکار عمومی در این زمینه، تصویری بود که رسانهها از عملیات "تت" به نمایش گذاشتند. دان اوبردورفر در کتاب "تت: نقطه عطف جنگ ویتنام" میگوید: «عملیات تت رویدادی بسیار مهم و یکی از نقاط عطف روزگار ما بود»(329). «او تأثیر قدرتمند این عملیات بر مقامات تصمیمگیرنده دولتی و افکار عمومی امریکاییها» را مورد تأکید قرار میدهد و نتیجهگیری میکند که «مردم امریکا و بسیاری از رهبران آنها به این نتیجه رسیدند که جنگ ویتنام مستلزم تلاشی وسیعتر در یک گستره زمانی طولانیتر است که عملاً ارزش آن را ندارد»(331). دو دهه بعد، جیمز اولسن و رندی رابرتز همین نکته را در کتاب "جایی که دومینو سقوط کرد "به این صورت بیان کردند: «عملیات تت یک پیروزی استراتژیکی کوبنده برای کمونیستها بود … امریکاییها دیگر حوصله لفاظی در مورد پیروزی را نداشتند»(186). آرت بوخ والت در ستون روزنامهاش با عنوان ژنرال کاستر میگوید «دشمن را به فرار واداشتهایم بدبینی عمومی در مورد این جنگ را که با عملیات "تت" القا شده بود به طرز ماهرانهای برای اولسن و رابرتز معنا کرد(187). و در آخر، جدیدترین گزارش در مورد عملیات "تت" کار استادانه جیمز ویرتس است با عنوان "عملیات تت: شکست اطلاعاتی در جنگ" که دیدگاههای اوبردورفر، اولسن و رابرتز را منعکس میکند. ویرتس در آغاز این گزارش میگوید: «عملیات تت به علت تأثیر عمیقش بر دیدگاه امریکاییها در مورد درگیری در آسیای جنوب شرقی، نبرد سرنوشتساز جنگ ویتنام بود. پس از این عملیات، بسیاری از امریکاییها سرخورده شدند … عملیات تت در نزد افکار عمومی امریکاییها و حتی برای اعضای کابینه دولت امریکا ثابت کرد که … مداخله این کشور تأثیر چندانی بر اراده و توانمندی ویت کنگها و مردم ویتنام شمالی نداشته است»(2-1). و بالاخره این که عملیات تت با "ادعاهای ارتش و دولت جانسون مبنی بر پیشروی در جنگ نیز، در تناقض بود"(2). عملیات "تت" نقطه عطفی بسیار مهم در جنگ ویتنام بود. هرچند این عملیات از نظر نظامی عملیات بسیار موفقی نبود، از منظر سیاسی و روانی عملاً بسیار موفق بود. عملیات "تت" به منزله یک شوک بود و نیروهای امریکایی و ویتنام جنوبی در تلاش برای به دست گرفتن مجدد کنترل منطقه متحمل تلفاتی شدند که البته به اندازه تلفات نیروهای ویتنام شمالی نبود. تلفات نیروهای متحد [امریکایی و ویتنام جنوبی] بالغ بر 12000 نفر میشد که حدود دو سوم آنها از نیروهای ویتنام جنوبی بودند در حالی که کمونیستها حدود نیمی از نیروهای رزمنده خود را از دست دادند، یعنی بیش از 40000 نفر از 84000 نفر. البته در نهایت، آنچه که به عنوان مهمترین جنبه این عملیات به ثبت رسید، رسانههای جمعی و واکنش مردم امریکا بود. تصاویری که بر صفحات تلویزیون امریکاییها به نمایش درآمد، واکنش سریع و اعتراض گسترده نسبت به این جنگ را به دنبال داشت. دولت امریکا به مردم این کشور این گونه القا کرده بود که نیروهای امریکایی با موفقیت کامل مشغول جنگ بوده، و پیروزی آنها بر نیروهای ویتنام شمالی و انهدام آنها نزدیک است. اما هنگامی که فیلم عملیات "تت" از طریق اخبار شبانگاهی به نمایش گذاشته شد، مردم امریکا دچار شوک، عصبانیت و نومیدی شدند. اکثریت وسیعی از مردم امریکا خواستار بازگشت نیروهایشان به کشور و پایان دادن به این جنگ بیهوده شدند. به همین خاطر، عملیات "تت" به نقطه عطف بسیار مهمی در این جنگ تبدیل شد. این عملیات، نگرش مردم به این جنگ و توانایی آنها برای پشتیبانی از آن را تغییر داد. امریکاییها که فکر میکردند نیروهایشان عملاً هیچ درگیری نداشتهاند با مشاهده تصاویر این عملیات از رسانهها و پی بردن به واقعیت جنگ، دچار شوک شدند. به همین علت، مقاومت ضدویتنامی افزایش یافت و حتی مقامات دولتی علنی و آشکار بر ضد جنگ سخنرانی کردند. یک ژنرال چهار ستاره گمنام ویتنامی به نام وو نگوین جیاپ مسئولیت سازماندهی این عملیات غافلگیرانه را به عهده داشت. در 31 ژانویه 1968، کمونیستهای ویتنامی عملیات آفندی وسیعی را در سرتاسر ویتنام جنوبی آغاز کردند. از آنجا که این جنگ در آغاز سال نوی قمری ویتنامیها موسوم به "تت" شروع شد، به "عملیات تت" معروف شد. این عملیات برای امریکاییها بسیار غافلگیرانه بود؛ زیرا هر دو طرف معمولاً متارکه موقت جنگ در ایام تعطیلات را، رعایت میکردند. چند هفته طول کشید تا نیروهای امریکا و ویتنام جنوبی توانستند شهرهای اشغال شده را بازپس بگیرند. هرچند این عملیات از نظر نظامی برای ویتنام شمالی خیلی موفقیتآمیز نبود، از نظر روانی و سیاسی بسیار موفقیتآمیز بود. ویرتس میگوید: «این عملیات تا حد زیادی با ادعاهای خوشبینانه دولت امریکا مبنی بر اینکه جنگ را برده است، در تناقض بود.» طرح این عملیات دو هدف عمده داشت: هدف اول، حمله به مقر توپخانه تفنگداران دریایی امریکا در خسان و حمله همزمان به تمامی مراکز استانها و شهرهای عمده ویتنام جنوبی نظیر "او"، بان می زوت ، مای زو ، کان زو ، و بن تر و هدف دوم نیز حمله به سفارت امریکا در سایگون بود. جان کالوین در کتابش با عنوان "جیاپ: آتشفشانی در زیر برف" معتقد است که: اهداف اولیه این شورش و عملیات آفندی مرکب، آن بود که رژیم سایگون بیثبات شود و امریکا نیز مجبور شود راهحلی مبتنی بر مذاکره را انتخاب کند(19). تحقق این اهداف هم جان بسیاری از نیروهای ویتنام شمالی را گرفت و هم در ارتباط با امریکا و پوشش رسانهای نشان داد که بسیار مخرب است. عملیات "تت"، وجهه لیندون جانسون رئیسجمهور وقت امریکا را کاملاً تخریب کرد و وضعیت جنگ را به طور کامل تغییر داد. البته جنبههای دیگری از عملیات "تت" وجود دارد که در هنگام ارزیابی این نبرد نظامی میبایست بررسی شود. این عملیات از نظر تاکتیکی واقعاً ضربهای جانانه بود. در حقیقت، نام ژنرال ویتنامی یعنی "وو نگوین جیاپ" شاید به خاطر این عملیات و موفقیتی که میتوان بدان نسبت داد برای همیشه در یادها باقی بماند. شاید جالبترین موضوع این واقعیت باشد که او این عملیات را با این قصد که عملاً به یک پیروزی نظامی دست پیدا کند، شروع نکرد. ژنرال "جیاپ" به این نکته واقف بود که نیروهای امریکایی و ویتنام جنوبی احتمالاً شهرهایی را که در تصرف اوست، بازپس خواهند گرفت. او البته این را هم میدانست که در حین عملیات ممکن است از نظر ظاهری و روانی خسارت عمدهای را متحمل شود. خسارت ظاهری ناشی از بمبارانها و حملات توپخانهای باعث شد که بسیاری از شهرهای تاریخی ویتنام پس از این حملات به تلی از خاک تبدیل شود. اما خسارات روانی این عملیات شاید بزرگترین پیروزی بود که در قالب پوشش مجدانه وقایع این جنگ از طریق رسانههای جمعی امریکایی برای ویتنامیها حادث شد. ژنرال "جیاپ" میدانست که از طریق این پوشش رسانهای میتواند احساسات عمومی مردم امریکا را به شدت تحت تأثیر قرار دهد. به علت همین تغییر احساسات بود که میزان حمایت امریکاییها از این جنگ عملاً به صفر رسید. مردم امریکا دیگر نمیتوانستند تحمل کنند که نیروهایشان برای چیزی بجنگند که به اعتقاد آنها یک پیروزی تحقق نیافتنی بود. ژنرال "جیاپ" مردی بود که آمادگی خطرپذیری را داشت. او احساس میکرد که چیز زیادی ندارد که از دست بدهد؛ زیرا نیروهایش در نبردهای متعارف، درهم کوبیده و عقب رانده شده بودند. بنابراین، جیاپ قصد داشت طرحی را تنظیم کند که مشروعیت دولت سایگون را کاهش دهد و در عین حال باعث شود که واشنگتن دیگر برای به دوش کشیدن بار جنگ ویتنام تمایلی نداشته باشد. برای این منظور، جیاپ یک نقشه متهورانه طراحی کرد که دو اصل کلی داشت. نخست، آنها به مقر توپخانه تفنگداران دریایی در خسان حمله میکردند و به طور همزمان تمامی مراکز استانها و شهرهای بزرگ را هم آماج حمله قرار میدادند. دلیل توجیه کننده این نقشه آن بود که امریکاییها به هیچ وجه نمیتوانند از همه طرف از "خسان" دفاع کنند؛ زیرا این کار میتوانست آنها را به آخر خط برساند. به همین خاطر، جیاپ میدانست که وارد آمدن چندین شکست کوچک میتواند به فاجعه بزرگی تبدیل شود. بدیهی است که نیروهای ویتنام شمالی فکر میکردند که نمیتوانند تمامی شهرهایی را که آماج حمله قرار میدهند به اشغال خود درآورند، ولی این انتظار که مردم جنوب بر ضد امریکاییها قیام میکنند نیز، اتفاق نیفتاد. کالوین یادآور میشود که "در حمله به شهرها، هدف این نبود که با یک حمله پیروزی به دست آید بلکه قرار بود یک سری شکستهای ایذایی به امریکاییها وارد شود و اعتبار دولت سایگون از بین برود»(24). ویتنامیها فکر میکردند که وقتی امریکا بتواند نیروهای آنها را شناسایی کند و به عقب براند به جز حجم عظیمی از نارضایتی، چیز زیادی برایشان باقی نمیماند. جیاپ فکر میکرد که این شکست بزرگتر از آن است که امریکاییها بتوانند تحمل کنند و در نتیجه از جنگ رویگردان میشوند. بعد از این عملیات، بسیاری از واقعیتهای موجود مبین این موضوع بود که این رویداد به نقطه عطف جنگ ویتنام تبدیل شده است. هرچند نیروهای ویتنام شمالی عملاً مغلوب شدند، تأثیرات ویرانگر این عملیات و نیز پوشش نامطلوب رسانههای جمعی از آن، باعث شد تا جانسون، رئیسجمهور وقت امریکا، از ادامه جنگ منصرف شود. ژنرال ویلیام سی وست مورلند برای تأمین امنیت ویتنام جنوبی مصرانه بیش از 206 هزار نیرو درخواست کرده بود. او همچنین قصد داشت تعدادی از این نیروها را برای حملهای محدود به ویتنام شمالی انتخاب کند. جانسون رئیسجمهور امریکا با یک تنگنای جدی مواجه بود. او برای تأمین نیروی انسانی که ژنرال "وست مورلند" درخواست کرده بود یا باید نیروهای امریکای را از اروپا خارج میکرد که مسئله خوشایندی نبود و یا میبایست نیروهای احتیاط را فرامیخواند که میتوانست فاجعهای سیاسی باشد. مشاوران عالی جانسون مخالف جنگ شده بودند و او باز هم یک گزارش توجیهی دیگر از سازمان جاسوسی امریکا (سیا) دریافت کرد که همانند سایر گزارشهای قبلی موجبات رنجش مشاوران جنگطلب او را فراهم آورد. بنابراین، جانسون در روز 31 مارس 1968 بر صفحه تلویزیون ظاهر شد و اعلام کرد که امریکا بمباران ویتنام شمالی را متوقف میکند و برای یافتن یک راهحل صلحآمیز خواستار ملاقات با رهبران ویتنام شمالی است. او همچنین اعلام کرد که تحت هیچ شرایطی نامزد دور بعدی انتخابات ریاست جمهوری نخواهد شد و مدت باقیمانده از دور فعلی ریاستجمهوریاش را نیز به استقرار صلح در هندوچین اختصاص خواهد داد. هیچ کس پیدا نمیشد که از این جنگ حمایت کند و همه از آن رویگردان شده بودند. مردم امریکا با عملیات "تت" شوکه شدند. بارها به آنها گفته شده بود که نه تنها دشمن در ویتنام تحت کنترل است، بلکه ابتکارعمل نیروهای امریکایی نیز بسیار موفقیتآمیز است. ادوین موئیز در کتابش با عنوان "عملیات تت و عواقب آن" میگوید: «فرماندهی امریکا در ویتنام تا اواخر 1967، اطلاعیههای بسیار خوشبینانهای در مورد تضعیف نیروهای کمونیست و نزدیک بودن پیروزی صادر میکرد؛ اما این اطلاعیهها تا حد زیادی بر افکار واهی و پوچ استوار بود.» عملیات "تت" به مردم امریکا نشان داد که اوضاع جنگ واقعاً فاجعهآمیز است. نمیشد واقعیتهای عملیات "تت" را نادیده گرفت و روشن شدن حقیقت وحشتناک جنگ ویتنام، مردم امریکا را مات و مبهوت کرده بود. جان کالوین میگوید: «این واقعیت که دشمن متحمل خسارت بسیار شدیدی شده بود و قمار سنگینی را باخته بود هیچ اهمیتی نداشت؛ زیرا به نظر میرسید که این جنگ، جنگی بیپایان است و هیچ هدف واقعگرایانه و مشخصی ندارد.»(33) ژنرال وست مورلند و تمامی مورخان معتقداند: عملیات "تت" که از طریق رسانههای جمعی به عنوان یک شکست برای امریکا به تصویر کشیده شد برای نیروهای ویتنام شمالی نیز یک شکست مصیبتبار بود. آنها نیمی از 84 هزار نیرویی را که در این جنگ درگیر کرده بودند، از دست دادند و ویت کنگها عملاً متلاشی شدند. برخلاف انتظار شمالیها، مردم جنوب نه تنها برای کمک به نیروهای مهاجم قدمی برنداشتند؛ بلکه در ابراز تنفر و مقاومت با نیروهای امریکایی همراه، و برای نخستین بار با هم متحد شدند و نیروهای داوطلب برای ارتش ویتنام جنوبی دوبرابر شد. در امریکا، عملیات "تت" این واقعیتها را روشن کرد که این جنگ صرفاً یک جنگ داخلی نیست؛ مردم جنوب اصلاً دوست ندارند تحت سلطه کمونیستها زندگی کنند و از کمک امریکاییها استقبال میکنند؛ و این، نیروهای ویتنام شمالیاند که با قتلعامهایشان در شهر "او" و حملات موشکی به مردم غیرنظامی به حرکت مسالمتآمیز پایان دادهاند. اکنون زمان آن فرا رسیده بود که دانشگاهیان و رسانههای جمعی به این واقعیت پی ببرند که در این آزمون هم شکست خوردهاند. رسانهها که فکر میکردند فرصتی به دست آوردهاند تا اخبار را به گونهای دستکاری کنند که دیدگاه خود را در مورد جنگ به شکل مؤثری بر مردم تحمیل کنند، اکنون به رغم اینکه گزارشهایی از جبهه نبرد دریافت میکردند که با تصاویر موردنظر آنها مغایرت داشت همچنان تصویری از یک فاجعه ترسیم، و آگاهانه آن را تقویت میکردند. این تصویر از سوی مشاوران جانسون رئیسجمهور وقت امریکا جدی گرفته شد و درست زمانی که ممکن بود پیروزی محقق شود، نتیجه جنگ را کاملاً تغییر داد. رسانهها توان دولت امریکا را برای تصمیمگیری جدی در مورد حیاتیترین منافع امنیتیشان در زمان جنگ به یغما بردند. دلیل واقعی این تغییر سیاست پس از عملیات "تت" در این جمله جانسون مشاهده میشود که خطاب به ژنرال "وست مورلند" میگوید «که پیگیری جنگ به شکل تهاجمیتر از لحاظ سیاسی عملی نیست». یکی از باورنکردنیترین پدیدهها در تاریخ جنگ که به برکت رسانهها در این دوره به وجود آمد این بود که هیچ ارتباط منطقی بین آنچه عملاً در ویتنام داشت اتفاق میافتاد و واکنشهایی که در پشت جبهه نسبت به آن ابراز میشد، وجود نداشت. واکنشی که نسبت به پیروزی نشان داده میشد، یأس و نومیدی بود و این همان چیزی است که رسانهها آن را "پیروزی روانی" مینامند و خودشان آن را به وجود آوردند. رسانهها باعث شدند تا حرکتهای ضدجنگ در امریکا به هر نشانه کوچکی از موفقیت نیروهای امریکایی در عملیات "تت" با ترس و وحشت پاسخ دهند مبادا که کشورشان در این جنگ پیروز شود. برای نمونه، جرج مک گاورن نامزد ریاست جمهوری امریکا به جیمز وب از کهنه سربازان جنگ ویتنام و وزیر سابق نیروی دریایی گفت: «آنچه شما درک نمیکنید این است که من نمیخواستم امریکا در آن جنگ پیروز شود.»(Webb) و یا عنوان سرمقاله شماره آوریل – ژوئن 1968 نشریه ملی کهنه سربازان ویتنام این بود: «پروفسور خواستار تحقیق کنگره درباره رفتار رسانهها نسبت به جنگ ویتنام است.» که منظور لئونارد مگرودر بود که در آن زمان با یک "درخواست از کنگره" خواهان آن شده بود که کنگره در این مورد تحقیق کند که چگونه پیروزی عمده نیروهای امریکایی به عنوان یک شکست به مردم امریکا گزارش شده بود. این درخواست از سوی دوازده سازمان از سازمانهای بزرگ کهنه سربازان ویتنام و ژنرال وست مورلند نیز حمایت میشد. "مگرودر" از کتاب ژنرال ویلیام وست مورلند با عنوان گزارشهای یک سرباز نیز چنین نقل میکند: «پس از شکست دشمن در عملیات "تت" باز هم میشد جنگ را به شکل مطلوبی پایان داد، اما قرار نبود این کار انجام شود. مطبوعات و تلویزیون به جای پیروزی، شکست را تبلیغ میکردند.» هرچند صدا و تصویر شلیکهای توپ با عملیات "تت" و در کمتر از 24 ساعت از میادین نبرد به خانه امریکاییها منتقل شد، خبرنگاران قبلاً با به تصویر کشیدن سربازانی که به شکلی با عملکرد آنها موافق بودند از ایده پوشش خبری جنگ جهانی دوم در سالهای اول استفاده کرده بودند. با وجود این، بسیاری از مورخان معتقدند که: خبرگزاریها تأکید بیش از اندازه بر پوشش خبری جنگ را با ارسال گزارشهایی آغاز کردند که جنبههای خستگی از جنگ را نشان میداد. دوربینها ابعاد فرهنگی، اجتماعی، و تاریخی جنگ را به صورت تیره و تار نشان میدادند و در نتیجه درک و احساس امریکاییها را در این زمینه تغییر میدادند. برای نمونه، رسانهها در بسیاری از موارد گزارش میکردند که سربازان ویت کنگ به ساختمان سفارت امریکا حمله کردهاند در حالی که در واقع چنین حملهای هرگز صورت نگرفته بود بیست و شش نفر به طرف دیوارهای ساختمان سفارت حرکت کرده بودند ولی سه تفنگدار دریایی از ورود آنها به داخل ساختمان جلوگیری کردند. بسیاری از منابع رسانهای با نقش امریکا در جنگ مخالف بودند و نگرشی انتقادی نسبت به جنگ داشتند. تصاویری که رسانهها میگرفتند همه را تحت تأثیر قرار میداد. این تصاویر میتوانست تأثیراتی ماندگار و فراموش ناشدنی بر همه ملت بر جای بگذارد. یکی از به یاد ماندنیترین صحنههای این جنگ، صحنهای بود که یک افسر ویتنام جنوبی را نشان میداد که داشت با یک تپانچه به شقیقه مرد کوچک اندامی که دستانش از پشت بسته بود، شلیک میکرد. تنها با یک تصویر، جهان توانست بارها و بارها صحنه اعدام یک نیروی ویت کنگ را ببیند. آن چه بیشتر مایه نگرانی است این است که تصویر مزبور یک فیلم بدون صدا بود و خبرگزاری ان.بی.سی. برای تأثیرگذاری بیشتر، صدای شلیک گلوله را بر روی آن مونتاژ کرد. صدا از آن جهت مهم است که مردم امریکا را هر چه بیشتر به این جنگ نزدیک میکند. این تصویر با اضافه کردن صدا، صرفاً تصویر مردی نبود که با تپانچه سر مرد دیگری را نشانه گرفته است؛ بلکه تصویر مردی است که به طرفش شلیک شده و میمیرد. تصویر ادی آدامز از ژنرال نگوین نگاک لون به صورت مردی موقر و ملبس به لباس نظامی در حال شلیک به سر یک جوان ریزنقش ویتنامی مظنون، بیشک یکی از نگران کنندهترین عکسهای آن زمان بود. این ویت کنگ مظنون برعکس ژنرال "لون" یک پیراهن شطرنجی به تن دارد و دستانش از پشت بسته است. او عملاً یک جوان بیدفاع است ولی قدرت تأثیرگذاری این عکس از آنجا ناشی میشود که در آن، پسری با ظاهری تقریباً ترحمبرانگیز در مقابل هیکل تنومند "لون" نشان داده میشود. جای تعجب نیست که این تصویر برای هفتهها رسانههای امریکایی را به سلطه خود درآورده بود و حتی بعدها به نماد تمامی اقدامات غلطی تبدیل شد که در جنگ ویتنام جریان داشت. این تصویر برای بسیاری از افراد این ایده را تداعی میکرد که مردم ویتنام جنوبی یعنی همان مردمی که امریکاییها در آنجا مستقر بودند، آن گونه که دولت میخواست به مردم بقبولاند که قربانیان بیدفاع حمله، کمونیستها نبودند؛ بلکه مردمی بودند که میتوانستند انواع وحشیگریها را از خود نشان دهند. عکس "آدامز" که روز بعد سرمقاله نیویورک تایمز را با این عنوان تزیین کرد که «درگیریهای خیابانی در ویتنام ادامه دارد، د
مقالات مجله
نام منبع: Scientific - Research Quarterly on Psychological Operations
شماره مطلب: 10647
دفعات دیده شده: ۱۶۲۸ | آخرین مشاهده: ۱۹ ساعت پیش