-
استراتژی عملیات روانی دفاعی و یا تهاجمی کدامیک؟
شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۸۶ ساعت ۱۱:۱۴
بروز جنگ در حوزه عملیات روانی نتیجه برخورد منافع است. از دیدگاه کلاوزویتس نوع سلاحها ممکن است تغییر کند، اما جنگ همیشه بر دو اصل مهم، استراتژی و تاکتیک مبتنی است. عملیات روانی باید همچون عملیات نظامی دقیق باشد. طراحی استراتژیک روز به روز با اهمیتتر میشود. کشورها ناگزیرند چگونه حمله کردن و محاصره رقبا را فراگیرند، بیاموزند چگونه از خود دفاع کنند و کی و چگونه به جنگ بپردازند. پیشبینی اقدامات و تحرکات رقیب مستلزم بهرهمندی از هوش سرشار است، کارش
بروز جنگ در حوزه عملیات روانی نتیجه برخورد منافع است. از دیدگاه کلاوزویتس نوع سلاحها ممکن است تغییر کند، اما جنگ همیشه بر دو اصل مهم، استراتژی و تاکتیک مبتنی است. عملیات روانی باید همچون عملیات نظامی دقیق باشد. طراحی استراتژیک روز به روز با اهمیتتر میشود. کشورها ناگزیرند چگونه حمله کردن و محاصره رقبا را فراگیرند، بیاموزند چگونه از خود دفاع کنند و کی و چگونه به جنگ بپردازند. پیشبینی اقدامات و تحرکات رقیب مستلزم بهرهمندی از هوش سرشار است، کارشناس عملیات روانی نیز ناگزیر باید همچون فرمانده نظامی، شخصیتی توانمند، مدبر، شجاع و بردبار باشد. عملیات روانی در کشاکش با کشورهای رقیب که دشمن محسوب میشوند در پی پیروزی در میدان نبرد است و شناخت منطقه نبرد شرط اساسی پیروزی است. منطقه نبرد در جنگهای نظامی، به اندازهای مهم است که اغلب جنگها به نام همان منطقه شناخته میشوند. در عملیات روانی (نبرد روانی) نیز منطقه همچنان مهم است؛ اما سؤال این است که منطقه نبرد عملیات روانی کجاست؟ برای نبرد روانی باید دانست تپه استراتژیک کدام است و سنگرها کجا هستند. اگر قصد دارید که با دشمن بجنگید، شناخت منطقه جنگ بسیار مفید خواهد بود. عملیات روانی در دفاتر، مجامع و یا در مساجد و مراکز تجمع نیست. عملیات روانی در منطقه پیچیدهای صورت میگیرد؛ مکانی تاریک و نمور، ناشناخته و سرشار از چالههای عمیق برای به دام انداختن افراد بیاحتیاط. آری، عملیات روانی در درون مغزها شکل میگیرد؛ درون مغز شما و در طول روزهای هفته. مغز، منطقه نبرد است، منطقهای بسیار مرموز که همه وسعت آن فقط شش اینچ عرض دارد. اینجا مکانی است که عملیات روانی صورت میگیرد. دشمن تلاش میکند که با تدبیر و قدرت، در مکانی به این کوچکی، رقیب را از پای درآورد. عملیات روانی، جنگی هوشمندانه است و در منطقهای رخ میدهد که هیچ کس آن را به درستی نمیشناسد. از آنجایی که نبرد فقط در مغز به وقوع میپیوندد، فراگیری فنون آن یکی از سختترین آموزشهای انسانی است. یک فرمانده با تجربه، منطقه نبرد را پیش از شروع جنگ مورد مطالعه قرار میدهد. تپهها، کوهها، رودخانهها را ارزیابی میکند و موقعیت دشمن را تجزیه و تحلیل مینماید. وضعیت و قدرت هر یک از واحدها، روی نقشه مشخص و قبل از شروع نبرد بررسی میگردد. بهترین غافلگیری، غافلگیر نشدن است، موضوعی که فرمانده امیدوار است که مجبور به پرداخت هزینه آن نشود. غافلگیر شدن اغلب، از جهتی اتفاق میافتد که فرمانده انتظار ندارد؛ اما در عملیات روانی این تشخیص بسیار مشکلتر است. چگونه میتوانید داخل مغز انسان را ببینید تا دریابید که منطقه نبرد شبیه به چیست و نقاط قوت دشمن کجاست؟ یکی از راههای دستیابی به مغز انسان، استفاده از تحقیق عملیات روانی است (رجوع کنید به سرمقاله شماره 14). دیگر نمیتوان با سؤال از مخاطب پی به عملیات روانی دشمن برد. آنچه شما باید بدانید این است که کشورهای رقیب در چه موقعیتی هستند و همانند یک فرمانده نظامی بدانید تپه استراتژیک در اختیار کیست؟ اقدام دوست این است که بتوانید با خواندن ذهن مخاطبان، نقشهای ترسیم کنید که از تجهیزات، توانایی و عوامل دشمن آگاه باشید. ترسیم منطقه فکری و روانی نبرد، امتیاز بزرگی به شما میدهد. اکنون به استراتژی باید عملیات روانی پرداخت. اگر حمله متوجه قله و منطقه استراتژیک باشد استراتژی جنگ تهاجمی اتخاذ شده است. با این امید که ممکن است راهی برای نفوذ به خطوط دشمن پیدا شود. در این صورت، جنگ سخت و پرهزینه است و قدرت برتر نیز به طور معمول، منابع کافی برای ضدحمله در اختیار دارد؛ اما اگر فتح قله هدف حمله نباشد، جنگ دفاعی در پیش گرفته میشود. قانون جنگ میگوید: «بهترین دفاع، بهترین حمله است». برای انتخاب بهترین گزینه در عملیات روانی آگاهی از اصول جنگ دفاعی و تهاجمی در عملیات روانی ضروری است. در عملیات روانی دفاعی سه اصل اساسی وجود دارد که یاد گرفتن آن آسان و به کار بردن آن مشکل است. برای برخورداری از عملیات روانی دفاعی موفق، باید تمام جزئیات و اصول آن بررسی شود. اصول عملیات روانی دفاعی به این شرح است: اصل اول: یک کشور زمانی میتواند به عملیات روانی دفاعی اقدام کند که در رأس باشد. این عبارت ممکن است صحیح به نظر برسد؛ اما این طور نیست، زیرا اغلب کشورها به غلط خود را در رأس میبینند؛ بیشتر آنها، بیش از آنکه حقایق صحنه بینالمللی را اساس کار خود قرار دهند صرفاً براساس دادههای کمّی به قضاوت میپردازند. باید اول به خود اعتقاد داشت، تا سپس بتوان دیگران را متقاعد کرد. کارشناس و مدیر عملیات روانی موفق، باید از واقعیت جهانی تصویر روشنی داشته باشد تا براساس آن به طور صحیح برنامهریزی کند. اصل دوم: بهترین استراتژی دفاعی در عملیات روانی داشتن جسارت حمله است. دفاع کننده به علت قرار گرفتن در موقعیت عالی برتر، افکار مخاطب را در اختیار دارد. بهترین راه برای نفوذ به آن، انجام حملات پیاپی است. به عبارت دیگر دفاع کننده با ایجاد چالش برای جامعه هدف، میتواند موقعیت برتر خود را تثبیت کند، ضروری است پیوسته به اصلاح رفتارها و استراتژیهای پیشین بپردازید. اصل سوم: همیشه باید از اقدامات مؤثر حریف جلوگیری کرد. به دلیل طبیعت جنگهای زمینی، سد راه شدن، اغلب مؤثر واقع میشود؛ اما باید توجه کرد که عملیات روانی در فکر و روان مخاطبان اتفاق میافتد و تأثیرگذاری بر آن، به زمان نیاز دارد. قدرت برتر به مرور و با گذشت زمان میتواند رفتار خود را اصلاح کند. از منظر دیگری نیز میتوان به استراتژی عملیات روانی نگاه کرد. کلاوزویتس معتقد است: «جایی که برتری مطلق در دسترس نیست، باید با استفاده از آنچه در توان دارید، در جهتی فعالیت کنید که به طور قطع به پیروزی میرسید». هیچ موضوعی مانند به کارگیری یک استراتژی خوب عملیات روانی، ذهن را اشغال نمیکند. استراتژی خوب میتواند بد باشد و استراتژی بد، خوب و این همه به کسی بستگی دارد که میخواهد از آن استفاده کند. در حقیقت استراتژی تهاجمی، درست مانند استراتژی عملیات روانی دفاعی است؛ اما در جهت عکس آن. هر دو به طور کامل به هم وابستهاند و تشخیص تفاوت آنها بسیار سخت است. عملیات روانی دفاعی برای قدرت برتر خوب و برای قدرتهای رده دوم و سوم بد است و برعکس. بنابراین بسیار ضروری است که پیش از اجرای استراتژی عملیات روانی از جایگاه جهانی خود شناخت کافی و واقعبینانه داشت. قدرتهای برتر باید در جنگ دفاعی شرکت داشته باشند، نه تهاجمی. عملیات روانی تهاجمی، ویژه کشورهای رده دوم و سوم است و در زمینههای خاص صورت میگیرد و این نقطه قوت (زمینه خاص) است که آنها بتوانند با قدرت برتر مبارزه کنند. هیچ کس نمیتواند نقطه قوت روانی یک کشور را برای شما شرح دهد. همانند جنگهای نظامی، روشهای عملیات روانی نیز علم نیست، بلکه هنر است. و نیازمند بهکارگیری نیروی تجزیه و تحلیل میباشد. اگر کشوری به اندازه کافی نیرومند نیستند باید حمله را آغاز کند. اصول عملیات روانی تهاجمی این موارد را دربرمیگیرد. اصل اول به نقطه قوت دشمن برتر توجه شود. اصل اول تهاجم به طور دقیق مانند اصل اول دفاع است. برای قدرت برتر بسیار آسانتر است که بر موقعیت خود تمرکز کند، تا تمرکزی که کشورهای رده دو و سه بر موقعیت قدرت برتر انجام میدهند. آنچه قدرت برتر در اختیار دارد تسلط بر مغز مخاطبان است. برای تصاحب آن، باید ابتدا موقعیت قدرت برتر را تضعیف و سپس خود را جایگزین کرد. پیروزی به تنهایی کافی نیست، دشمن نیز باید شکست بخورد؛ به ویژه قدرت برتر. عامل روحیه بسیار مهم است باید تأکید را بر تخریب روحیه رقیب گذاشت. اما اجرای آن توسط کشورهای رده دو چندان آسان نیست. بهترین استراتژی عملیات روانی تهاجمی برای کشورهای رده دو این است که از خود بپرسند: "چگونه میتوان قدرت آنها را کاهش داد؟" البته منظور نابودی فیزیکی آنها نیست بلکه عملیات روانی، جنگی فکری و روانی است و منطقه نبرد نیز فکر انسانهاست و تمام عملیات روانی تهاجمی باید به سوی آن حرکت کند؛ آتش توپخانه هم چیزی جز کلمات، عکس، فیلم، مقاله و صدا نیست. اصل دوم: در نقطه قوت قدرت برتر ضعفی پیدا و به آن حمله کنید. نکته اصلی این است که باید در نقطه قوت قدرت برتر دشمن نقطه ضعفی یافت، نه در نقطه ضعف آن؛ دشمن ممکن است آن نقطه را بیاهمیت تلقی کند و یا از آن چشمپوشی و به فراموشی سپارد. بنابراین میتوان گفت نوعی از نقطه ضعف وجود دارد که در عامل قدرت نهفته است. برای نمونه هر چه قدرت برتر گسترش یابد مشکلات تأمین امنیت و لجستیک افزایش مییابد. جنگ جهانی دوم در هر دقیقه 9000 دلار برای امریکا هزینه داشت. در جنگ ویتنام 22000 دلار و اکنون یک دقیقه آگهی بازرگانی در نمایش سوپر بال بیش از 1000000 دلار در دقیقه هزینه دارد. جنگ و عملیات روانی برای امریکا بسیار هزینه براست. اصل سوم: به بخشی از جبهه دشمن حمله کنید. حمله سراسری فقط از عهده قدرت برتر برمیآید. عملیات روانی تهاجمی باید از یک جبهه آغاز شود، در دنیای عملیات روانی نیز حمله فقط با یک فراورده روانی صورت میگیرد. این زمینهای است که کارشناسان عملیات روانی از آموزههای نظامی به دست آوردهاند. وقتی حمله از یک منطقه کوچک اجرا میشود، تمام نیروها متمرکز و با جدیت کار میکنند، در نتیجه میتوان یک برتری موضعی را به دست آورد. کلاوزویتس میگوید: «وقتی که برتری مطلق قابل دسترسی نیست، باید برتری نسبی را را استفاده از حداکثر توانایی نیروها، در منطقهای که پیروزی قطعی است به دست آورد.» عملیات روانی تهاجمی مأموریت سادهای نیست. در هر قدرتی نقطه ضعفی وجود دارد، به شرطی که بتوانید آن را پیدا کنید. پاشنه آشیل را فراموش نکنید. وقتی کشوری تلاش خود را بر مبنای افزایش قدرت در جهان میگذارد نه تنها قویتر نمیشود، بلکه ضعیفتر میشود. گاهی گسترش در سطح دنیا ضریب آسیبپذیری را افزایش میدهد، زمانی که ما بتوانیم آن نقطه ضعف را پیدا کنیم. آنچه به نظر میرسد، اگر کشوری توانایی قدرت برتر را نداشته باشد استراتژی عملیات روانی تهاجمی برای آن مناسبتر است، هرچند برای ارائه یک بازی خوب، باید ابتدا قوانین و اصول آن را یاد گرفت و سپس آنها را به فراموشی سپرد. به عبارت دیگر: شما مجبورید چگونگی بازی را یاد بگیرید، بیآنکه به قوانین آن فکر کنید. مدیر و کارشناس عملیات روانی، ابتدا باید اصول عملیات و جنگ روانی را به خوبی فراگیرد و سپس در زمانی که بازی شروع میشود، آنها را به فراموشی بسپارد. یک مدیر خوب عملیات روانی نباید پیاپی سؤال کند: ما مشغول چه جنگی هستیم؟ و چه اصولی را باید به کار بریم؟ او باید قوانین را فقط آن قدر بداند که بتواند آن را فراموش کرده و روی رقیب تمرکز کند. یک اصل روانشناسی این است که قوانین نیز مانند عادات خوب، فراگرفته میشوند تا فراموش شوند. مشکل عملیات روانی امروز، تنها کمبود قوانین و آموزش نیست، بزرگترین مشکل، ناتوانی در تشخیص زمان دقیق به کارگیری آنهاست. برای حل این مشکل باید از تجربههای تاریخی عملیات روانی بهره گرفت و اصول استراتژیکی مناسب را که بر جنگ و عملیات روانی حکومت میکند، شناسایی کرد. امروز هیچ چیز، مهمتر از استراتژی نیست. استراتژی و برنامه زمانبندی شده متناسب با توانایی کشور در رأس همه امور است و هیچ چیز دیگری به جای آن نمیتواند ما را به هدف برساند.
مقالات مجله
نام منبع: Scientific - Research Quarterly on Psychological Operations
شماره مطلب: 10645
دفعات دیده شده: ۱۹۰۹ | آخرین مشاهده: ۱۹ ساعت پیش