-
عملیات روانی رسانهای امریکا و اعراب در جنگ سوم خلیج فارس/میرفت بزی - لورا کرکی/قبس زعفرانی
پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۸۵ ساعت ۱۰:۳۳
(میرفت بزی، لورا کرکی؛ النزاع الاعلامی: العربی – الامیرکی فی تغطیة حرب الخلیج الثالثة؛ الجامعة اللبنانیة، کلیة الحقوق و العلوم السیاسة، دبلوم الدرسات العلیا، 2004-2005) مقدمه جهان امروز شاهد انقلابی بیسابقه در تولید و پخش تصاویر و میزان استفاده از آنها است. این انقلاب با پخش و گسترش استفاده از فرستندههای ماهوارهای به وسیله ماهوارههای اطلاعرسانی و تبلیغاتی - که از نیمه دهه گذشته به وجود آمدند - به اوج خود رسید. افزایش رقابت در اطلاعرسانی و ت
(میرفت بزی، لورا کرکی؛ النزاع الاعلامی: العربی – الامیرکی فی تغطیة حرب الخلیج الثالثة؛ الجامعة اللبنانیة، کلیة الحقوق و العلوم السیاسة، دبلوم الدرسات العلیا، 2004-2005)مقدمه جهان امروز شاهد انقلابی بیسابقه در تولید و پخش تصاویر و میزان استفاده از آنها است. این انقلاب با پخش و گسترش استفاده از فرستندههای ماهوارهای به وسیله ماهوارههای اطلاعرسانی و تبلیغاتی - که از نیمه دهه گذشته به وجود آمدند - به اوج خود رسید. افزایش رقابت در اطلاعرسانی و تبلیغات در حوزههای استراتژیک با استفاده از تعداد روزافزون ماهوارهها، به انتشار و گسترش فزاینده تبلیغات و اطلاعرسانی ماهوارهای کمک بسیاری کرد، به ویژه آنکه در مقایسه با انواع دیگر تبلیغات و اطلاعرسانی، ارزان و کمهزینه بهشمار میآمد. در استفاده از ماهوارهها برای پخش برنامههای و تبلیغاتی و اجرایی عملیات روانی، شبکه سی.ان.ان نخستین گام را برداشت. ایالات متحده از پایان جنگ جهانی دوم به اهمیت پخش تبلیغات، عملیات روانی و ارتباطات برای حاکمیت بر جامعه تبلیغاتی و اطلاعاتی که جامعه قرن آینده خواهد بود، پی برد و تلاش کرد از بعد مالی، سیاسی و دیپلماتیک در این حوزه نفوذ کند زیرا آن را به مثابه استراتژی حفظ حاکمیت و نفوذ خویش بر جهان تلقی میکرد.1 کشورهای عربی نیز چندان از این تغییر و تحولات دور نماندند و خیلی زود دهها شبکه ماهوارهای را - از 1993 م. - تأسیس کردند تا در دنیای اطلاعرسانی و تبلیغات نقش مؤثری ایفا کنند و عقبماندگی در عرصه تبلیغات و اطلاعرسانی را که بیشتر کشورهای عربی به آن گرفتار هستند، جبران کنند؛ هر چند نقش این شبکهها تاکنون از نظر تحولات و امکانات - به دلیل محدود بودن منابع مالی و نبود نیروهای فنی و تخصصی - محدود بوده است وموجب شده که در مقابله با تبلیغات و اطلاعرسانی غربی و به ویژه امریکایی کمرنگ باشد و چندان پر اثر عمل نکند، اما نقش آن در روشنگری ملل عربی در مورد مسائل جهانی و به خصوص مسائل و قضایایی که بر رژیمهای عربی تأثیر میگذارند مانند مسئله فلسطین و عراق که مورد توجه تمام کشورهای عربی میباشند، قابل توجه و مهم بوده است. حادثه یازده سپتامبر باعث شد تا شاهد انقلابی یکپارچه در تمام میدانهای مهم و حیاتی امریکا و جهان باشیم، به گونهای که این حادثه دورهای جدید را در تاریخ ملل و کشورها رقم زد. با توجه به این حادثه، ایالات متحده جنگ خویش علیه اسلام و اعراب را پس از سر دادن شعارهای بشردوستانهای چون آزادی، دمکراسی، دفاع از حقوقبشر و مبارزه با تروریسم آغاز و تلاش کرد تا برای حمایت از مواضع و دیدگاهها و تایید سیاستهایش با تکیه عمده بر تبلیغات و عملیات روانی، سیاستش را در سراسر جهان ترویج کند. بدینترتیب واقعگرایی و رعایت عدالت در گزارشهای خبری رسانههای آن، به عملی ناپسند تبدیل شد و مدیران و رهبران مراکز و مؤسسات مطبوعاتی از کارمندانشان خواستند تا ارزیابی خویش را نیز به خبر پیوست کنند و به بیان بیطرفانه وقایع اکتفا ننمایند. اصول و مبادیی که تا کنون مراکز پژوهشی، تحقیقاتی، علمی و مطبوعاتی غرب آن را تدریس میکردند2 دگرگون شد و عصر طلایی تبلیغات و اطلاعرسانی که با شفافیت، صداقت و تبلیغات و اطلاعرسانی معرفی شده همراه بود، به پایان رسید و فروپاشید. هنگامیکه دولت بوش تصمیم گرفت، عراق را به اشغال خود درآورد، سعی کرد تا به حمایت جهانی و بینالمللی به وسیله سازمان ملل متحد و همپیمانانش دست یابد و آشکار است، این حمایت و مشروع جلوه دادن جنگی که خطرات بسیار و دلایل اندکی به همراه داشت، نیازمند فراهمساختن و خلق شرایط روانی، معنوی و بسیج افکار عمومی مردم جهان و امریکا بود، به همین منظور، سناریوی خطر انتشار سلاحهای کشتارجمعی و تروریسم و حقوقبشر مطرح شد. برای توجیه و بسط این ایده باید ابزار و وسیلهای نیز در نظر گرفته میشد. آیا میتوان بهتر از فنون عملیات روانی و وسایل تبلیغاتی و اطلاعرسانی، ابزار دیگری برای ادای این وظیفه در نظر گرفت؟ هدف تبلیغات و عملیات روانی در جنگ، اقناعسازی مردم برای جنگیدن، حمایت و تأیید آن یا اقناع دشمنان برای ترک نبرد و تسلیم شدن است. پس در اصل، عملیاتی جنگی بهشمار میآید.3 در مواقع بسیاری جنگ تبلیغاتی، اطلاعاتی و عملیات روانی جایگزینی برای جنگ نظامی است و این کاملاً در جنگ سرد میان بلوک سرمایهداری غرب و بلوک سوسیالیستی شرق قابل ملاحظه بود که با پیروزی امریکا در واردساختن ضربهای کشنده با عملیاتی تبلیغاتی و اطلاعاتی و اثرگذاری روانی بر پیکره اتحاد جماهیر شوروی سابق و از بین بردن این کشور بدون جنگ نظامی همراه شد. بدینترتیب بوش، پاول و سایر نومحافظهکاران در دولت بوش، شروع به ایراد سخنانی از دستگاههای تبلیغاتی پیرامون خطر سلاحهای کشتارجمعی بر امنیت ملی امریکا نمودند تا ترویجدهندة این جنگ باشند و سلاحهای کشتارجمعی تبدیل به ابزار تبلیغاتی دولت بوش شدند. در این زمینه میتوان به شبکههای تلویزیونی چون فاکس نیوز، سی.ان.ان، ام.اس.ان.سی و رادیو مکرشافیل و حتی روزنامههای مهمی چون واشنگتن پست و وال استریت ژورنال اشاره کرد. این جانبداری تبلیغاتی و اطلاعرسانی امریکا حتی هنگام جنگ نیز ادامه داشت، بهگونهای که مهمترین خصوصیت پوشش تبلیغاتی جنگ علیه عراق، تراکم بیسابقه و ارائه بیمانند اطلاعات و گزارشها و تفاسیر و تصاویر بود. همچنین بهرهگیری از فنآوریهای پیشرفته در این جنگ چنان بود که باعث تبدیل این جنگ به حادثه بینظیر و استثنایی تلویزیونی شد. در برابر این واقعه، اعراب خود را با واقعیت مسمومی روبهرو یافتند که از گذر وسایل و ابزار تبلیغاتی و عملیات روانی غرب با بسیاری از چالشهای موجود، مقابله میکرد. بنابراین تلاش شد، شبکههای ماهوارهای عربی با شرایط زمانی و اوضاع و احوال جهانی همگام گردند و در ساخت تاریخ مشارکت نمایند و به نظاره نشستن حوادث، اکتفا نکنند. در صحنه تبلیغاتی شبکههای ماهوارهای عربی و امریکایی ، این سؤال مطرح میشود که آیا شبکههای ماهوارهای عربی منادی و تریبون تبلیغات امریکایی بودند؟ اگر خیر، آیا موفق شدند، به چالشهای موجود پاسخ گویند و انتقال دهنده حقایق و واقعیت حوادث باشند. از سوی دیگر آیا تبلیغات و اطلاعرسانی امریکا - آنگونه که تا کنون معروف است - تبلیغات و اطلاعرسانی آزاد بود؟ و آیا این تبلیغات و اطلاعرسانی عینی و واقعگرا بود و سرانجام آیا در مورد عراق و عراقیها راه انصاف را در پیش گرفت؟ با توجه به این مسائل، پژوهش حاضر به دو بخش تقسیم میشود. فصل اول به تبلیغات و اطلاعرسانی پیش از جنگ میپردازد و فصل دوم، ما را به پوشش تبلیغاتی و اطلاعرسانی جنگ علیه عراق و تناقضات موجود در حوادث بین تبلیغات و اطلاعرسانی عربی و امریکایی رهنمون میشود. میتوان گفت جنگ علیه عراق فقط جنگ نظامی نبود، بلکه در واقع دو جنگ بود، عملی و اثرگذار. به عبارت دیگر جنگ عملی، و جنگ تبلیغاتی و روانی که گاهی بیش از آنکه جنگ عملی باشد، جنگ تبلیغاتی و روانی به نظر میرسید. مهمترین خصوصیت پوشش تبلیغاتی و روانی جنگ علیه عراق تراکم غیرمعمول و ارائه بیسابقه اخبار و گزارشها و تصاویر بود.4 هدایت جنگ علیه عراق به طور کلی، از نظرایدئولوژیک پایه و اساس دیدگاه امریکایی در مورد جنگ و به ویژه جنگ با عراق از دیدگاههای صهیونیستی که آن را نومحافظهکاران شکل دادهاند، پیروی میکند. از این رو ملاحظه میشود، تبلیغات و عملیات روانی امریکا تا حدود زیادی با تمرکز بر این عقیده برای توجیه و هدایت جنگ نه تنها علیه عراق، که علیه سراسر جهان از آن الهام گرفته است. با توجه به این مقدمه و پیش از پرداختن مشروح به عملیات روانی، تبلیغات و اطلاعرسانی دولت امریکا برای زمینهسازی جنگ با عراق باید هرچند به اختصار مطالبی را درباره اصول و مبادی نومحافظهکاران بیان کرد. نومحافظهکاران، چه کسانی هستند و اصول و مبادی ایشان چیست؟ در بیستم ژانویه 2001 م. بوش پسر در حالی بر کرسی ریاست جمهوری امریکا تکیه زد که مجموعه اندیشمندان جناح میانهرو را که مدافع دمکراسی اجتماعی بودند و از حمایت اکثریت ملی - مردمی بهره میبردند، کنار زد. اینان اندیشمندانی بودند که رئیسجمهور پیشین امریکا، یعنی جان کندی بر آنها تکیه داشت. در حال حاظر، اندیشمندانی بافت اصلی دولت کنونی امریکا را تشکیل میدهند که به نومحافظهکاران معروفند اما این نومحافظهکاران از کجا آمده و سر برآوردهاند؟ خاستگاه نومحافظهکاران ایالت کالیفرنیا از شرق امریکاست. اگر چه اکثر اندیشمندان و راهبران این گروه از نیویورک و از یهودیان چپگرا میباشند اما بنیادگرایی پروتستان از جنوب سر برآورد. دولت کنونی امریکا آمیزهای از جناح راست با جناح سیاسیاش است و افرادی چون دونالد رامسفلد، ریچارد پرل، دیک چنی، کاندولیزا رایس و غیره را در بر میگیرد. این جناح مذهبی به نو راستگریان مسیحی معروف است و بوش پدر و جان اشکرافت یهودیتبار منتسب به آن و عضو آن هستند. این افراد با وجود اختلاف عقیده و عملکرد، به دلیل منافع مشترک گرد هم آمدند. این ائتلاف نه فقط در امریکا، بلکه برای تمام جهان بسیار مهم است، برای آنکه دو ایدئولوژی متفاوت یاد شده تصورات و برداشتهایی دارند، که پا را از مرزهای امریکا فراتر مینهد و توأمان به زمان حاضر و آینده جهان پا میگذارد. با توجه به این مطالب میتوان اصول و مبادی و افکار نومحافظهکاران را در موارد ذیل خلاصه کرد: 1. گسترش و نشر الگوی دمکراسی امریکایی در جهان سیاست از دیدگاه نومحافظهکاران به معنای تغییر و تحول اشیاست، به همین دلیل از تغییر ارزشهای جهانی بر اساس الگوی امریکایی آن، به ویژه دمکراسی امریکایی سخن به میان میآورند. بزرگترین خطر برای آنها از سوی رژیمها و نظامهایی است که ارزشهای دمکراسی امریکایی را رد میکنند، به همین دلیل تغییر این رژیمها و تثبیت و تحکیم ارزشهای امریکایی را باعث تحکیم پایههای امنیت و صلح در امریکا میدانند و در این راه به اصول، مبادی و قوانین بینالمللی و سازمانهای جهانی که هدف آنها حفظ امنیت و صلح جهانی است، توجه نمیکنند. 2. تکیه بر خط مشی پیشگیرانه و بازدارنده هدف دولت امریکا این است که همیشه امریکا را در مقام ابرقدرت جهان حفظ کند. شکست و نابودی طرحها و برنامههای هر دولت بزرگی که تلاش کند به رقابت برخیزد در دست امریکاست. در این راستا، امریکا هیچگاه خود را ملزم به پذیرفتن دیدگاهها و نظرات همپیمانان خویش نمیبیند و بر پیمانها و معاهدات خویش متعهد باقی نمیماند، بلکه به مقتضای زمان عمل میکند. از این روست که باید حضور دائمی خود را در شش قاره جهان برای حفظ برتری خویش و ایستادگی و بازداشتن رقبای احتمالی به محض اطلاع از نقش منطقهای آنها حفظ کند. در این راستا نومحافظهکاران اعتقاد دارند، دو موضوع مهم برای ایالات متحده وجود دارد. اول: کشورهای کمونیستی آسیا مانند کره شمالی و چین که باید بر این کشورها احاطه پیدا کرد و آنها را مطیع و فرمانبردار خویش نمود. دوم: کشورهای خاورمیانه دشمن امریکا مانند عراق، ایران و لیبی. این دو گروه از کشورها چالش دیگری مقابل ایالات متحده قرار میدهند و آن احتمال قاچاق سلاحهای بیولوژیکی، شیمیایی و فنآوری است که خطر بزرگی را برای امریکا به همراه دارد. پس از یازده سپتامبر استراتژی بازدارندگی برای نومحافظهکاران به منظور تعامل و برخورد با خطر نو ظهور تروریسم و کشورهای یاغی که تهدیدی برای منافع ایالات متحده به شمار میآیند، مفید و قابل استفاده نیست. به همین دلیل، آنها اعتقاد دارند، به محض احساس هر خطر که ایالات متحده را تهدید کند، باید به ضربات سریع یا پیشگیرانه روی آورد و تمام تلاش خویش را برای از بین بردن خطر و انتقال جنگ و نبرد به میدان و سرزمین دشمن به کار بست. 3. تأثیر مذهب بر سیاستمداران امریکایی مذهب تأثیر به سزایی بر زندگی سیاسی امریکا گذاشته است و این موضوع از خلال غلبه ارزشهای پروتستانی بر عقل و ذهنیت نخبگان امریکا و عضویت و انتساب اکثر رؤسای جمهور امریکا به حزب جمهوریخواه که پروتستانها از آن حمایت میکنند، کاملاً قابل ملاحظه است. به همین دلیل، بوش پسر ترجیح میدهد، از کلمه آزادی به جای دمکراسی استفاده کند، چرا که این کلمه برای او بیانگر آزادی، کشف و رسیدن به خدا معنا میدهد، همین طور از نزاع میان خیر و شر بسیار سخن میگوید و بسیار اتفاق افتاده که از شعارها و عبارات مذهبی در سخنرانیهای خویش استفاده کند؛ «ما ملتی در سایه خداوند هستیم، ما به خداوند ایمان داریم، بنابراین خداوند امریکا را مبارک میگرداند»؛ او برای قداست بخشیدن به جنگ علیه تروریسم دروغینش و در واقع برای تحقق اهداف سیاسی، نظامی و اقتصادیش از این شعارها استفاده میکند و برای گمراه نمودن افکار عمومی عنوان میکند که برای غلبه بر شیطان که در بنلادن و همدستانش تجسم پیدا میکند، جنگی عادلانه را آغاز کرده است و این به خوبی بیانگر گرایش مذهبی افراطی است که تثبیتکننده برتری خود بر دیگران با اثرپذیری از آموزههای توراتی است.5 طی پوشش خبری حوادث جنگ داخلی امریکا خبرنگار روزنامه دیلی میل عنوان کرد: «ایالات متحده نمیتواند با حقیقتی که به این نحو و شکل آشکار عرضه و ارائه میگردد، مقابله نماید.»6 اما این عصر طلایی از جنگ پورت آرتور رو به افول نهاد تا آنجا که پس از گذر از جنگ ویتنام و پاناما و جنگ دوم خلیج فارس در 1991 م. به مرحله احتضار رسید. همچنین شیوههای نظارت و کنترل مستقیم و غیرمستقیم فرض شده در پرتو آزادی دروغین مطبوعات در ایالات متحده تغییر کرد و اصطلاحات سیاسی - مطبوعاتی بسیاری با هدف فرض و تحمیل کنترل و نظارت بر وسایل و ابزار مطبوعاتی و تبلیغاتی به وجود آمدند، مفاهیمی چون، مصلحت و منفعت ملی بر آزادی مطبوعات مقدم است، خواستهها و نیازهای امنیت ملی امریکا برای مقابله با ضررها و زیانها، پا به عرصه وجود گذاشتند و چون ممکن بود این حقایق و واقعیتها افکار عمومی امریکا را مختل یا به آنها ضربهای مهلک وارد کند، لذا پنهان گردیدند. این مقولات به مرور زمان آن قدر تغییر کردند و متحول شدند تا به شیوهها و راهکارهای میدانی تبدیل شدند و به شیوهای عملی، در دو جنگ کره و ویتنام مورد استفاده قرار گرفتند و به زور از سوی دستگاهها و سازمانهای رسمی و دولتی نظارت و کنترل بر اطلاعات ارسالی از میدانهای جنگ تحمیل شدند. آن وقت بود که دولت امریکا با مشکل جدی هماهنگی و همخوانی میان شعار بازگرداندن دمکراسی به ملت و مردم ویتنام و شعار آزادی مطبوعات، به معنای آزادی خبرنگاران جنگی در بیان خسارات وارده به سربازان امریکایی و پخش تظاهرات و اعتراضات سراسری شهرهای امریکا علیه جنگ ویتنام مواجه شد.7 در ابتدا ایالات متحده - تبلیغ کننده بزرگ دمکراسی - برای حفظ دمکراسی تلاش کرد تا مطبوعات را از هر قید و بندی آزاد و از انحصار وسایل و ابزار تبلیغاتی و اطلاعرسانی جلوگیری کند. اما امروز این مفاهیم، اصول، مبادی و حتی قانون اساسی خود را زیر پا میگذارد، مانند هنگامی که کمیسیون ارتباطات فدرال در ژوئن 2002 م. به یکی از شرکتهای امریکایی اجازه میدهد تا چندین ایستگاه پخش رادیویی را تصاحب کند و این در حالی است که در قانون اساسی امریکا، بالاترین میزان مجاز تملک ایستگاههای رادیویی و تلویزیونی برای هر شرکت 35 درصد ذکر شده است. ایالات متحده در گذشته منادی جلوگیری احتکار تبلیغاتی - اطلاعاتی و حاکمیت و استیلای دولت بر مطبوعات بود، در حالی که امروز مخالف آن عمل میکند و در عمل حاکمیت این ایستگاهها به دست پنج شرکت افتاده است. این پنج شرکت بیش از 300 ایستگاه پخش رادیویی و ماهوارهای را در اختیار دارند و بر 80 درصد از برنامههای تلویزیونی و رادیویی پخش شده برای امریکاییها حاکمیت دارند.8 پس از یازده سپتامبر مشکلاتی در فعالیت خبرنگاران و روزنامهنگاران ظاهر شد. چون هر انتقادی که از دولت بوش صورت میگرفت با حمله به خبرنگار یا روزنامهنگار منتقد و بدنام ساختن وی همراه میشد. علاوه بر این موانعی بر سر راه خبرنگاران و روزنامهنگاران قرار داده میشد تا مانع دستیابی آنها به اطلاعات مورد نیازشان باشد. هلن توماس خبرنگار، منتقد و روزنامهنگار امریکایی در سپتامبر 2004 م. در مرکز گفتوگوی عربی در واشنگتن سیاست بوش، به ویژه در عراق و خاورمیانه را پس از حوادث یازده سپتامبر این گونه تفسیر میکند و میگوید، هر که با سیاست بوش مخالفت نماید، جزو تروریستها تلقی میشود، حتی اگر آن فرد شهروندی امریکایی باشد، و اعتقاد دارد که این منطق باعث شده است ایالات متحده احترام و شکوه خویش را در جهان از دست بدهد و تصاویر و برداشتهای ارزشی از دمکراسی ایالات متحده به سرعت تغییر یابد. وی همچنین از روزنامهنگاران و دستگاههای اطلاعرسانی و تبلیغاتی در سالهای حاکمیت بوش در کاخ سفید انتقاد میکند، زیرا معتقد است، این دستگاهها با طرح نکردن سؤالات عمیق و بیباکانه از مسئولان امورخارجه، دفاع و کاخ سفید، در ایفای نقش سنتی و متعارف خویش برای حفظ و انجام وظایف رکن چهارم تخطی کردهاند، همچنین دولت بوش را بزرگترین دولت کتمان کننده حقایق و سرّی و محرمانه جلوه دهنده همه امور معرفی میکند و از اندک بودن نشستهای مطبوعاتی برگزار شده از 2000 م. تاکنون انتقاد میکند، چرا که طی این مدت فقط سیزده نشست مطبوعاتی برگزار شده است که در مقایسه با نشستهای مطبوعاتی دولت فرانکلین روزولت - در هر هفته دو بار - آماری بسیار اندک و پایین است.9 امانوئل در مجله سیاست خارجی میگوید: ایالات متحده با سرعت سرسامآوری از اعتمادی که طی سالها به دست آورده بود روی برمیگرداند و این به سقوط و حتی فروپاشی سریع این کشور میانجامد.10 بدین ترتیب دولت امریکا دخالت مستقیم خویش را در توجیه، راهبری و تولید اطلاعاتی و تبلیغاتی آغاز کرد و در این راستا کنگره امریکا مقرر ساخت، اطلاعرسانی و تبلیغات دولتی توسعه یابد و به همین منظور سی و هفت میلیارد دلار بودجه به آژانس اطلاعات اختصاص داد تا فعالیتهای خویش را در حوزه اطلاعرسانی و تبلیغات گسترش دهد. بنابراین دولت بوش تلاش خود را بر محدود و مقید نمودن فعالیت روزنامهنگاران طی جنگ عراق متمرکز کرد، به گونهای که روزنامهنگاران و خبرنگاران را وادار ساخت تا ضمن حضورشان در عراق از اصول و قوانین پنجاه مادهای تبعیت کنند، همچنین به بهانه حفظ سلامتی آنها از رفت و آمد آزادانه و خودسرانه خبرنگاران و روزنامهنگاران جلوگیری کرد و این رفت و آمد و جابهجایی را ملزم به همراهی با نیروهای متحدین دانست.11 به این ترتیب تجربه امریکا در به خدمت گرفتن اطلاعات و تبلیغات، به نقطه آغازین خویش و چه بسا دورتر از آن بازمیگردد، و امروز ایالات متحده بر همان خطمشیهای اطلاعرسانی هدایت شدهای، تکیه میکند که زمانی به کشورهای بلوک شرق و اتحاد شوروی سابق تعلق داشت.12 هدایت تبلیغاتی - روانی جنگ علیه عراق دولت امریکا پس از حملات یازده سپتامبر به طور مستقیم بر بازیهای تبلیغاتی و روانی و ساخت تصاویر، داستانها و دروغها برای تولید مارکی برای سیاست امریکا تکیه نمود تا بدین وسیله رسالت خویش را به گوش تمام جهانیان برساند و در این راه بر کتابها، فیلمها، برچسبها، مجلات، مطبوعات و برنامههای رادیویی و تلویزیونی و غیره توجه خاص کرد. اینجاست که حملة تبلیغاتی - روانی آغاز و به دیپلماسی عام امریکا معروف میشود، به گونهای که قانون 2002 م. برای نشر و گسترش آزادی، تصویب و منتشر میشود. این قانون از وزارت امورخارجه امریکا میخواهد تا دیپلماسی عمومی، بخش مهمی از برنامهریزیهای سیاست خارجی امریکا را شکل دهد. بر اساس این قانون علاوه بر اینکه باید سیستم چند جانبه و چند وجهیای برای اطلاعرسانی شنیداری و دیداری و اینترنتی ایجاد شود. باید آموزشهای لازم نیز به روزنامهنگاران داده شود. در همین راستا و برای توجیه و هدایت سیاست ایدئولوژیک امریکا و خطمشی متکی بر آن، همچنین زیبا جلوه دادن تصویر امریکا برای جهان غرب و عرب، 135 میلیون دلار به تهیه و پخش برنامههای تلویزیونی در خاورمیانه اختصاص یافت.13 در راستای عملیات روانی امریکا بر روی جوامع عرب در هالیوود صحنههای فیلمی تولید شد که نقش مهمی را در آماده سازی برای جنگ علیه عراق ایفا نمود، به گونهای که فیلم ویژگیهای انسانی را از اعراب و مسلمانان سلب و آنها را صاحب رفتار غیرانسانی تصویر میکرد که امکان گفتوگو و مذاکره با آنها وجود ندارد. سرانجام دولت امریکا تمام تلاش خود را بر القای این ایده که اعراب و مسلمانان، همه، دشمن ارزشهای غربی هستند، متمرکز نمود. لازم به ذکر است که این حمله تبلیغاتی - روانی سینمایی پیش از یازده سپتامبر نیز به چشم میخورد، و ملاحظه میشود، پیش از این حوادث هم بیش از هزار فیلم از این نوع فیلمها و با چنین پیامهای تبلیغاتی نشان میداد که اعراب بیش از هر گروه و مجموعه انسانی در تاریخ بشری خبیث و شرور هستند.14 پس از جنگ جهانی دوم، نخستین بار بود که برای آمادهسازی افکار عمومی و توجیه و هدایت جنگ علیه یک کشور از تمام ابزار و وسایل استفاده میشد. ایالات متحده کشوری بیرقیب در میدان فنآوریهای اطلاعاتی و تبلیغاتی شد و مهارت بیهمتای خویش را در این زمینه به منصه ظهور رساند. بسیاری از دوایر تبلیغاتی درون دولت امریکا از کاخ سفید گرفته تا پنتاگون، آژانس اطلاعات مرکزی (سیا)، وزارت امورخارجه و همچنین مشاوران روابط عمومی تلاش کردند تا با تعبیر و بیان رسمی، قلبها و عقلها را به سوی استراتژی جرج دبلیو بوش که هدفش مقهور ساختن عراق با استفاده از زور و قدرت بود، جلب کنند. جنگ علیه عراق تقریباً سهسال پیش از اشغال این کشور توسط ارتش امریکا و با کمک حملات تبلیغاتی و روانی آن علیه رهبری عراق و نظام سیاسی حاکم بر این کشور و با تأیید و حمایت شورای امنیت ملی کشورهای همپیمان امریکا در اروپا و خارج از اروپا همراه بود، به این ترتیب نخستین گامهای سازماندهی یک کار اطلاعاتی - تبلیغاتی و روانی با استفاده از تجربههای جنگ ویتنام و پاناما و خلیج فارس در 1991 م. برداشته شد. اصطلاح پیشدستانه به عنوان مفهومی برای آغاز جنگ علیه عراق به کار گرفته شد و از آنجا که این نوع جنگ نمونه بیسابقهای در روابط بینالملل به شمار میآمد، رهبران و فرماندهان مراکز نظامی امریکا برنامههای تبلیغاتی - اطلاعاتی برای توجیه جنگ، آن هم با توجیهات نهچندان مستحکم، وضع نمودند، به همین دلیل وزارت دفاع امریکا در پاییز 2001 م. و به منظور نفوذ استراتژیک، مرکزی با مهارتهای آژانس خبری، برای بازی با افکار عمومی دایر کرد. اما در فوریه 2002 م. مأموریت این مرکز افشا و باعث شد، وزیر دفاع وقت دونالد رامسفلد عذرخواهی و این دفتر را تعطیل کند ولی به سرعت مرکز دیگری را افتتاح کرد و بر آن نام دفتر طرحهای ویژه گذاشت. به این ترتیب این جنگ بیش از هر جنگ دیگری در تاریخ جنگهای بشری، تبلیغاتی - اطلاعاتی گردید به اندازهای که آمادهسازی افکار عمومی برای جنگ علیه عراق برای اکثر مراکز مهم و اصلی تبلیغاتی و اطلاعاتی ایالات متحده به یک خط مشی پیگیری تبدیل شد و این جنگ تبلیغاتی - اطلاعاتی از بوش تا پاول و بلر بر زبان رهبران سیاسی افتاد. دولت بوش یازده سپتامبر 2002 م. را انتخاب کرد تا فشار عمدهای را بر کنگره اعمال و بدینوسیله جنگ علیه عراق را توجیه کند. دولت امریکا، فردای روز کارگر تلاشهای گستردهای کرد تا زمینههای جنگ علیه عراق را فراهم سازد. به همین منظور از رهبران کنگره دعوت به عمل آورد تا در جلسات گردهمایی ویژه وزیر دفاع (رامسفلد)، وزیر امور خارجه (پاول)، مدیر اطلاعات مرکزی (جرج تنت) حضور به هم رسانند. همچنین مشاوران بوش تلاش کردند، بهترین مکان را برای اعلام گشودن پرونده عراق بیابند و هیچ جا را بهتر از جزیره آلیس که مجسمه آزادی پشت سر بوش قرار میگرفت نیافتند. بوش یک روز پس از یازده سپتامبر 2002 - دوازده سپتامبر 2002 – و در مقابل مجمع عمومی سازمان ملل سخنرانی خویش را در حالی آغاز کرد که تهدیدات او علیه عراق، وضوح خاصی یافته بود. به گونهای که سخنرانی خویش را فقط به این موضوع اختصاص داد و بر بیست سال دروغ و ستیزهجویی عراق تأکید کرد و افزود که این موضوع برای امنیت امریکا زیانآور و خطری علیه صلح جهانی به شمار میآید. چون عراق دولتی تروریست و حامی و مدافع تروریستهاست و دلایلی بر دروغهای صدام ارائه کرد، از جمله اینکه عراق روابط عمیق و مستحکمی با سازمان تروریستی القاعده دارد و به دلیل در اختیار داشتن سلاحهای کشتارجمعی تهدیدی برای ایالات متحده است. در اینجا لازم به یادآوری است که به طور یقین همزمانی آغاز عملیات آمادهسازی جنگ علیه عراق با نخستین سالگرد حمله علیه امریکا اتفاقی و تصادفی نبوده است.15 همراه این تلاشها روزنامه واشنگتن پست گزارشی منتشر و اعلام کرد دولت بوش از ایجاد دفتری با هدف هماهنگ ساختن سیاستهای کاخ سفید و توجیه چهرة مثبت امریکا در خارج برای ارتباط بینالمللی سخن به میان آورده است. در همان هنگام روزنامه بریتانیایی تایمز گزارشی منتشر کرد که امریکا با بودجهای دویست میلیون دلاری حمله تبلیغاتی گستردهای علیه صدام حسین آغاز کرده است که افکار عمومی مشکوک اعراب در قبال اهداف و نیات امریکا را هدف قرار میدهد. همچنین مجله ویژه و خاص روابط عمومی نیز گزارشی منتشر کرد که در آن آمده بود: «وزیر دفاع امریکا (دونالد رامسفلد)، بر گروههای ارتباط استراتژیک که جزو گروههای فشار به شمار میآیند، تأکید کرد تا سیاست امریکا علیه رژیم عراق را توجیه و تصویب کند.» همچنین گروهی از جوانان شاغل در کاخ سفید انتخاب شدند تا هر روز برای برنامهریزی عملیات روانی و حمله تبلیغاتی - اطلاعاتی آموزش ببینند. از میان مهمترین بازیگران حملة تبلیغاتی امریکا برای قانع ساختن افکار عمومی به خطری که از سوی عراق متوجه جهان و جهانیان است میتوان از، مدیر ارتباطات کاخ سفید (دنی پاولیت) و مدیر دفتر ارتباطات جهانی (باکراسیکو) که مدتی به عنوان سخنگوی رسمی فرماندهی مرکزی امریکا (شنکام) عمل میکرد، نام برد. از دیگر بازیگران میتوان به سخنگوی رامسفلد (ویکتوریا کلارک) و سخنگوی پاول، (ریچارد پاتر) و مشاور دیک چنی (ماری ماتلین) اشاره کرد.16 سخنگوی فرماندهی مرکزی امریکا در فلوریدا میگوید: «هدف جنگ تبلیغاتی دستیابی به پیروزی تا حد ممکن بدون شلیک حتی یک گلوله اضافی است.» بر هیچ کس پوشیده نیست که عملیات روانی و فریب از قرنها پیش در جنگها استفاده شده است و ایالات متحده از این نوع جنگ در هر یک از جنگهای خلیج فارس در 1991 م. و حملة هوایی به کوزوو در 1999 م. همچنین افغانستان استفاده کرد، البته در تمامی این موارد شیوه و استفاده از این نوع جنگ محدود بود، اما در جنگ علیه عراق جنگ تبلیغاتی بُعدی متفاوت و استراتژی خاصی داشت، تا آنجا که مرکز متمرکز اطلاعات که آژانسی سرّی در ایالت تگزاس بود تأسیس شد و مجموعهای از کارشناسان برای پیوستن به گروه جنگ تبلیغاتی و عملیات روانی علیه عراق اعزام شدند.17 یکی از مسئولان وزارت دفاع امریکا (پنتاگون) اعلام کرد، پیش از آنکه رئیسجمهور امریکا جرج بوش، دستورات خویش را به نیروهای امریکایی جهت حمله به عراق صادر کند، این نیروها حمله تبلیغاتی گستردهای علیه عراق آغاز کرده بودند که در آن از نامههای الکترونیکی استفاده میشد که برای رهبران سیاسی، نظامی و اقتصادی عراق ارسال میگردید و آنها را به خیانت صدام و رژیمش تشویق میکرد. همچنین هواپیماهای امریکایی هشت میلیون اعلامیه را درون شهرهای عراق پخش و منتشر کردند که برخی از این شهرها فقط شصت و پنج مایل با جنوب بغداد فاصله داشتند. این اعلامیهها شامل هشدارهایی به افراد شاغل در نیروی هوایی بود. آمار و ارقام نشان میدهد، تعداد این اعلامیهها از اکتبر 2002 م. تا نهم آوریل 2003 م. به 8/43 میلیون اعلامیه رسید.18 همچنین فرستندههایی که به طور مستقیم برنامههای تلویزیونی و رادیویی را به زبان عربی برای مردم عراق پخش میکرد و آنها را به شورش علیه رژیم عراق تشویق میکرد، روی هواپیماهای نیروی هوایی امریکا از نوع ایسی-130 نصب گردید. از میان مهمترین مسائلی که دولت امریکا بر آن تأکید فراوان میکرد، ایجاد ارتباط بین رژیم صدام حسین و گروههای تروریستی بود، این حملات در شرایطی بود که افکار عمومی جهانی ارتباط دولت عراق و گروههای تروریستی را پذیرفته بودند و زمینه حمله به عراق فراهم شده بود. بوش در بسیاری از سخنرانیهای خویش این اتهامات را تکرار میکرد و در سخنرانی و گفتوگویی هم که در هشت فوریه 2003 پس از دیدار وزیر خارجهاش، کالین پاول با صاحبان رسانههای جمعی داشت به ارائه تفسیرهای ذیل پرداخت: «عراق کارشناسانی در امر بمبگذاری و مواد منفجره گسیل نموده است تا با سازمان القاعده همکاری نمایند، همچنین پایگاههای آموزشی برای آموزش سلاحهای بیولوژیکی و شیمیایی برای سازمان القاعده در عراق دایر نموده است و نیز یکی از اعضای القاعده در اواخر دهه نود و با کمک جستن از بغداد توانسته است به مواد و گازهای سمی برای سازمان القاعده دست یابد.» نوع و شیوه این سخنان تفاوت چندانی با همپیمان بوش، نخستوزیر بریتانیا تونی بلر نداشت چرا که در بیست و چهارم سپتامبر 2002 م. در برابر مجلس نمایندگان در لندن اعلام کرد: «عراق دارای سلاحهای شیمیایی و بیولوژیک است و میتواند موشکهای خود را ظرف چهل و پنج دقیقه به هر جای جهان که بخواهد، شلیک کند.» همچنین پاول در پنجم فوریه همان سال (2002 م.) تصریح کرد که: «صدام حسین اقدام به انجام تحقیقاتی بر روی حدود دوازده عنصر بیولوژیکی نموده است که میتواند باعث امراض و بیماریهایی مانند بیماریهای التهابی، ریوی، طاعون و وبا شود.» معاون رئیسجمهور امریکا (دیک چنی)، در مارس 2003 م. شبانگاه جنگ عنوان کرد: «ما اعتقاد داریم صدام حسین در واقع ساخت سلاحهای هستهای را دوباره آغاز کرده است» و همچنین در این حمله تبلیغاتی، نخستوزیر دولت اسپانیا و متحد بوش (خوزه ماریا ازنار) مشارکت کرد و در پنجم فوریه 2003 م. در مقابل مجلس قانونگذاری اسپانیا تأکید کرد: «ما همه میدانیم که صدام حسین دارای سلاحهای کشتارجمعی است. همچنین میدانیم، سلاحهای شیمیایی در اختیار دارد.»19 تمام این دروغها توسط دستگاههای ارتباط جمعی غرب که تبدیل به وسایل و ابزار تبلیغاتی شده بودند، بیآنکه از واقعیت و حقیقت و درستی این سخنان مطلع شوند، منتشر شدند. این وسایل و دستگاهها حتی شامل دستگاههای تبلیغاتی و اطلاعرسانی مهم ایالات متحده مانند شبکه فاکس نیوز و سی.ان.ان و ام.اس.ان.سی و رادیو مکرشانیل و حتی روزنامههای معتبری چون واشنگتن پست و وال استریت ژورنال میشد. به این ترتیب، گروهی تندرو که رهبری دستگاههای تبلیغاتی و اطلاعرسانی را در اختیار داشتند و پیرامون بوش را فراگرفته بودند، طی شش ماه توجیه جنگی را که نه سازمان ملل و نه افکار عمومی جهان خواهان آن بودند، برای گمراهسازی افکار عمومی جهان آغاز کردند. با وجود اثبات دروغ بودن ادعای دیدار فرمانده مهاجمان یازده سپتامبر (محمد عطا) با مسئولی از سازمان اطلاعات عراق در پراگ پایتخت جمهوری چک، تحقیق و تفحص در یافتن دلایلی که صدام حسین را به نحوی با سازمان القاعده مرتبط سازد، ادامه یافت و مسئولان بلندپایه و مشاوران امریکایی چون ویلیام سافیر عنوان کردند، مسئولان چک همچنان به دیدگاه خویش در مورد رابطه عطا با مسئولان عراق اسرار دارند. با وجود اینکه نخستوزیر جمهوری چک (ماکلاو هاوول) به بوش گزارشاتی مبنی بر دروغ بودن این خبر ارسال کرد، چنی و پاول بر وجود این رابطه تأکید کردند مسئولان امریکایی در مورد ارتباط عراق با القاعده و اتهاماتی که به آن وارد ساختند، و بر خلاف قضایا و مسائل دیگر همواره بر عدم بیان منابع اطلاعاتی خویش اصرار میورزیدند و فقط به این گفته که منابع سری این اطلاعات را ارائه کردهاند و امکان برملا ساختن ماهیت آنها در حال حاضر وجود ندارد، اکتفا میکردند.20 اینجاست که نقش تبلیغات، اطلاعرسانی و تأثیر شگرف آن بر افکار عمومی از طریق هدایت داستان رابطه عراق با القاعده و مشروعیت بخشیدن به این اطلاعات نه بر پایه وجود دلایل قاطع بلکه به خاطر تکرار مداوم آشکار میشود. همچنین در راستای اشاعه و نشر ایدة حمایت عراق از تروریسم، بر گزارشی که به انواع و اقسام تروریسم بینالمللی میپرداخت و از سوی وزارت امورخارجه امریکا ارائه شده بود و اینکه عراق تنها کشور در جهان است که تجاوزات سپتامبر 2001 م. را محکوم نساخت توجه شد. پس از آن اتهام دیگری به عراق وارد شد که عنوان میکرد، این کشور سلاحهای کشتارجمعی در اختیار دارد و از آنجا که این سلاحها تهدیدی علیه همسایگان، منطقه، امنیت و صلح بینالمللی ایجاد میکند، امریکا آن را تهدیدی علیه خویش و تمام جهان فرض کرد.21 در این راستا دولت بوش برای توجیه حمله به عراق بر استفاده از اطلاعاتی اصرار ورزید که در صحت آنها شک و تردید وجود داشت و به عمد وزیر امورخارجه (پاول) را موظف به کشف ماهیت اطلاعاتی کرد، که امریکا آنها را بهدست آورده و عنوان میکرد، عراق این سلاحها را در اختیار دارد، چرا که این اطلاعات جایگاه مهمی را در سخنرانیهای بوش بر افکارعمومی جهان احراز میکرد. گزارشهای گروههای بازرسی و جستوجوی سازمان ملل متحد دربارة این سلاحها که همگی تأکید بر از بین بردن آنها توسط عراق طی مدت کوتاهی پس از جنگ دوم خلیج فارس میکردند، نیز نتوانستند، رئیسجمهور امریکا (جرج بوش) را وادار سازند، از صحبت پیرامون پایگاهها و انبارهای سلاحهایی که میتواند امریکا را هدف قرار دهند، منصرف شود. همچنین علیرغم سرفرودآوردن صدام حسین - اگرچه با تأخیر - در مقابل فشارهای بینالمللی که خواهان گشودهشدن درهای عراق در مقابل بازرسان بینالمللی برای حصول اطمینان از در اختیار نداشتن سلاحهای داشتند. باز دولت بوش بر حمله به عراق اصرار ورزید و کار توجیه و هدایت ایدة در اختیار داشتن سلاحهای هستهای در کنار سلاحهای بیولوژیک و شیمیایی توسط عراق را ادامه داد و حملة گستردة تبلیغاتی - اطلاعاتی پیرامون وجود خطر آنتراکس (میکروب سیاه زخم) و سلاحهای هستهای- را آغاز کرد و بر این موضوع که عراق اقدام به تولید چنین سلاحهایی جهت شلیک آنها به ایالات متحده و از بین بردن تعداد بیشتری از امریکاییان بیگناه مینماید تأکید و تمرکز کرد.22 همچنین در راستای ترویج و نشر تبلیغاتی و اطلاعاتی جنگ، این نکته یادآوری میشد که عراق در جنگ علیه ایران و شیعیان جنوب عراق از سلاحهای شیمیایی استفاده کرده است و پس از گذشت سالها و نادیده گرفتن مسئله حلبچه، این موضوع دوباره احیا و از آن در دستگاههای اطلاعرسانی و تبلیغاتی استفاده و یادآوری شد که چگونه دولت عراق از گازهای شیمیایی و همچنین سلاحهای شیمیایی علیه ساکنان کرد حلبچه استفاده کرده است. لازم به ذکر است که مسئله حلبچه برای سالهای سال از دید دستگاههای اطلاعرسانی و تبلیغاتی امریکا پوشیده نگه داشته شده بود.23 دلیل مخفی نگه داشتن این موضوع این بود که در صورت بیان و آشکار ساختن این فاجعه، دولت بوش با مشکل و مسئله بزرگی مواجه میشد، چون عملیاتی که علیه این شهر کردنشین صورت گرفته بود، در زمانی به وقوع پیوست که صدام حسین همپیمان امریکا و دشمن سرسخت [حضرت] آیتالله خمینی [ره] در ایران بود و این شرکتهای امریکایی بودند که مواد هستهای، بیولوژیک و شیمیایی را به عراق دادند و عراق از آنها علیه ساکنان حلبچه استفاده کند. این داستان مجدداً پس از آنکه دولت بوش آماده حمله به عراق شد، در رسانههای غربی مطرح شد. آن هم پس از اینکه خاطرة فاجعه حلبچه از اذهان زدوده و پاک شده بود، این بار داستان به شکلی مناسب از سوی دولت امریکا و دستگاههای اطلاعرسانی و تبلیغاتی بدون ذکر دخالت امریکا در این بمباران و مورد سرزنش و ملامت قرار گرفتن توسط جهانیان، به دلیل کمک به رژیم صدام حسین در این فاجعه انعکاس یافت. بدین ترتیب طی یک ماه پنجاه و هفت مرتبه از فاجعه حلبچه نام برده شد و در مارس 2003 م.، ماهی که جنگ در آن شروع شد از فاجعه حلبچه صد و چهل و پنج مرتبه یاد شد. البته آن هم با حذف کامل نقش کمکی که امریکا در این راه به دولت عراق کرده و باعث شده بود تا این نوع سلاحهای خطرناک در اختیار رژیم عراق قرار گیرد.24 در حقیقت این حمله تبلیغاتی و اطلاعاتی علیه عراق و رژیم فاسدش، زادة لحظه یازده سپتامبر نیست، با اینکه بیش از هر حادثه دیگری با حوادث یازده سپتامبر همزمان گردید. یکی از مسئولان کاخ سفید در نوامبر 2002 م. اقدام به تشکیل گروه کاری جدیدی با نام گروه آزادسازی عراق نمود که از جمله هیئتهای تبلیغاتی، اطلاعاتی و لابیهای تابع طرح قرن جدید امریکا به شمار آورده شد. (طرح امریکا در قرن 21 را پل ولفوو ویتز در 1992 م. که معاون وزیر دفاع امریکا، دونالد رامسفلد، بود به همراه گروهی از نومحافظهکاران تهیه و تدوین نمود. این طرح در راستای اهداف سیاست خارجی امریکا و از جمله برای تغییر رژیم عراق و به عنوان نخستین گام به منظور استیلا بر عراق بود.) این کمیسیون بیانیهای منتشر کرد که در آن از عبارات مبهم بسیاری چون نشر و گسترش دمکراسی در عراق و تأسیس دولتی در این کشور که به حقوق بشر احترام بگذارد استفاده شده بود. اما هدف نمایندگان و اعضای مجموعه که خلاص شدن از صدام حسین صرفنظر از داشتن یا نداشتن سلاحهای کشتارجمعی بود کاملاً آشکار بود. به گونهای که گفتند: «مشکل عراق در سلاحهای صدام حسین خلاصه نمیشود، بلکه مشکل خود شخص صدام حسین است». این دقیقاً با سخنان پاول که در سازمان مللمتحد ایراد نمود مطابقت دارد چرا که در آن بر شخص صدام حسین و سیاستهای استبدایش که با زیرپا گذاشتن حقوق بشر و قطعنامههای سازمان ملل متحد همراه بود، تأکید و تمرکز کرد و پس از آن، به بهانههای دیگر پرداخت. این هیئت خود را هیئت مستقلی معرفی کرد که خواهان همکاری با دولت امریکاست. این هیئت تنها هیئت فعال جهت بسیج افکار عمومی و جلب حمایتها در براندازی رژیم صدام حسین نبود، بلکه وزارت امورخارجه امریکا از طرح دیگری نیز حمایت کرد که به گروه دیپلماسی عمومی عراق معروف شد، هیئتی که مطبوعات امریکا درباره آن اعلام کردند، هدف آن آموزش تبلیغی و اطلاعاتی فعالان مخالف رژیم عراق و آماده ساختن آنها برای حمایت و پشتیبانی از دیدگاههای بوش در رسانههای ارتباط جمعی امریکاست. براساس یک گزارش مطبوعاتی، گروه اپوزیسیون رژیم عراق آموزشهایی پیرامون برنامههای تبلیغاتی و اطلاعرسانی مناسب در شبکههای تلویزیونی امریکا و چگونگی ایراد سخنرانی یا نگارش مقالات در روزنامههای امریکایی دیدند. اما مهمترین نکته این بود که وزارت امور خارجه امریکا در ذهن موضوعاتی را القاء میکرد که باید در فعالیتهای تبلیغاتی و روانی تکرار میشد. رسالت آنها به طور آشکار دمکراسی و انتخابات عمومی بود. علاوه بر هیئت آزادسازی عراق و گروه کاری تبلیغاتی - اطلاعاتی اپوزیسیون عراق، گروههای کاری امریکا در قرن بیست و یک از جمله عوامل مهم و هدایتکننده تبلیغات به سوی رژیم عراق بودند. ضروری است که در راستای مؤسسات و مراکز تبلیغاتی و اطلاعاتی که تأسیس و ایجاد گردیدند، به دفتر نفوذ استراتژیک نیز اشاره شود. این دفتر توسط وزارت دفاع امریکا به منظور نفوذ بر افکار عمومی از طریق اشاعه اطلاعات نادرست به وجود آمد که ابزاری برای ارائه اطلاعات غلط به نویسندگان و صاحبان جراید در سراسر جهان بود. رامسفلد به اجبار در نشستهای مطبوعاتی خویش وجود این دفتر را انکار و آن را تعطیل کرد ولی در نهایت ضمن دیدارش از امریکای لاتین به وجود این دفتر اعتراف کرد.25 به این نکته اشاره میشود که بر پایه تبلیغات صورت گرفته بیشتر ایستگاههای رادیو و تلویزیونی بزرگ امریکایی با تمرکز بر دعوت بسیاری از سیاستمداران، مشاوران، ژنرالها و مزدوران سازمان مرکزی و اطلاعات و جاسوسی و سایر شخصیتهایی که حامی سیاست خارجی امریکا بودند و از طریق این افراد به آمادهسازی جنگ علیه عراق به اشاعه دیدگاههای خود پرداختند. در جهان عرب حتی یک صدا که به مخالفت با این حمله بر پا خیزد شنیده نشد و به این وسیله زمینههای حمله به عراق فراهم شد.26 دولت بوش توانست، افکار عمومی امریکا و به ویژه مدافعان دمکراسی را از بسیاری از مسائل مهم و قابل توجه دور سازد و سخن خویش را فقط بر پرونده عراق متمرکز نماید.27 سرانجام باید به زبان پر ابهام اصطلاحات فریبندهای اشاره کرد که دولت امریکا بر آن تکیه میکرد و در دستگاههای ارتباط جمعی برای ترویج و نشر جنگ اعلام شدهاش علیه عراق مورد استفاده قرار میگرفت. دولت بوش از تعبیرات زبانی و لغوی برای مخفی و پوشیده نگهداشتن معانی واقعی و حقیقی کلمات استفاده میکرد، مانند بهسازی مجدد دفاع امریکا که بسیاری آن را بسان اهدافی که در طرح امریکا در قرن بیست و یک امریکا نهفته بود خطوط اصلی حاکمیت امریکا بر جهان و ادامه این حاکمیت دانستند. همچنین از اصطلاحات آسیب و ایجاد وحشت به جای قتل و کشتار و آوارگی، تغییر نظام به جای اشغال و تجاوز و نقش محور شر و غیره استفاده شد. قابل توجه است که در مقابل این حمله تبلیغاتی و اطلاعرسانی گسترده و وسیع از سوی دولت امریکا از گذر تبلیغات و اطلاعرسانی و از زبان رهبرانش، واکنش قابل ملاحظهای از سوی رهبران عرب مشاهده نشد، حتی نقش تبلیغاتی و اطلاعرسانی عربی تقریباً از صحنه و میدان غایب بود، به استثنای برخی سخنان و تصریحاتی که از سوی صحاف، وزیر تبلیغات و اطلاعات عراق، از شبکه العراقیه ایراد گردید. در اینجا لازم به ذکر است، صحاف که مورد تأیید صدام حسین بود، شرطبندی میکرد که این جنگ بیش از آنکه جنگی واقعی و میدانی باشد، جنگی تبلیغاتی است، و عنوان میکرد: «باید با این جنگ بسان یک جنگ تبلیغاتی که در آن دستگاههای اطلاعرسانی و تبلیغاتی امریکایی و بریتانیایی به همراه صدها ایستگاه رادیویی و ماهوارهای و مطبوعات رسمی و مخالفان عراق مشارکت دارند، برخورد کرد.» با توجه به مطالب یاد شده و پس از سرعت یافتن وقوع حوادث و افزایش و بالا رفتن زبان جنگ، صحاف اقدام به تشکیل هیئتی دائمی به نام هیئت نظارت تبلیغاتی نمود که صبح هر روز آن را به ریاست خویش منعقد میکرد تا توسط دستگاههای اطلاعرسانی و تبلیغاتی عراق از طریق رؤسای هیئت تحریریه و مدیران کل وزارت، توجیهات و ملاحظات لازم و برنامههای عالی که رئیسجمهور عراق آنها را برای مقابله با حملات تبلیغاتی - اطلاعاتی امریکا و بریتانیا وضع میکرد، ابلاغ شود.28 پوشش جنگ علیه عراق تبلیغات و اطلاعرسانی امریکایی طی جنگ از همان ابتدا ایالات متحده در جنگ اخیر خویش علیه عراق سعی کرد تا با تمرکز بر ابزار و وسایل بسیاری مانند دعوت بیش از پانصد روزنامهنگار و خبرنگار برای همراهی با نیروهایی که وارد کویت خواهند شد یا در پشت سنگرها برای پوشش نیروهای نظامی در هر عملیات از زمان آغاز تهیه، تدارک و تجهیز تا پایان عملیات فعالیت خواهند کرد، بر تصاویر حوادث جنگ و نبردی که در عراق دایر بود و به مردم میرسید، حاکم شود.29 بدینترتیب ایالات متحده اقدام به وارد نمودن خبرنگاران و روزنامهنگارانی نمود که همراه نیروهای نظامی دورههای آموزشی و تمرینی خاص و ویژهای را در مورد چگونگی برخورد با اوضاع و احوال جدید دیده بودند. این روزنامهنگاران و خبرنگاران سرباز نمیتوانستند جز آنچه نیروهای نظامی همراه آنها اجازه میداد
مقالات مجله
نام منبع: Scientific - Research Quarterly on Psychological Operations
شماره مطلب: 10632
دفعات دیده شده: ۱۵۴۵ | آخرین مشاهده: ۲ هفته پیش