-
اسلام سیاسی در اروپا و آمریکا
سهشنبه ۵ مهر ۱۳۸۴ ساعت ۵:۰۹
دکتر پیتر اسکری سایت عملیات روانی – از 11 سپتامبر 2001، دربارة حضور میلیونها مسلمان در آمریکا بحثهای فراوانی مطرح و در آنها بر نقش ارزشها و هنجارهای اسلامی تأکید فراوانی شده است. بسیاری عقیده دارند که بهترین راه برای درک رفتار مسلمانان آمریکا، درک ارزشهای آنها است که نوعاً از تاریخ و به ویژه از قرآن مجید، کتاب آسمانی مسلمانان، استنباط میشود. چنین رویکردی مؤثر خواهد بود، اما تا درجهای و فراتر از آن مثمر ثمر نخواهد بود زیرا تمرکز بیش از
دکتر پیتر اسکری سایت عملیات روانی – از 11 سپتامبر 2001، دربارة حضور میلیونها مسلمان در آمریکا بحثهای فراوانی مطرح و در آنها بر نقش ارزشها و هنجارهای اسلامی تأکید فراوانی شده است. بسیاری عقیده دارند که بهترین راه برای درک رفتار مسلمانان آمریکا، درک ارزشهای آنها است که نوعاً از تاریخ و به ویژه از قرآن مجید، کتاب آسمانی مسلمانان، استنباط میشود. چنین رویکردی مؤثر خواهد بود، اما تا درجهای و فراتر از آن مثمر ثمر نخواهد بود زیرا تمرکز بیش از حد بر ارزشها به طور عام، چشم ما را بر روی حقایق میبندد. درک ارزشها و هنجارهای جاری تنها زمانی امکانپذیر است که در بطن اجتماع مدّ نظر قرار گیرند زیرا تنها در اجتماع است که صورت واقعی به خود میگیرند و با سایر ارزشها و هنجارها به رقابت میپردازند. زمانی که چنین نگرشی داشته باشیم، طبعاً پرسشهای بیشماری به ذهنمان خطور میکند. مسلمانان آمریکایی در تلاش برای پایبندی به ارزشهای مذهبی خود، چه نوع منابع اقتصادی و اجتماعی در اختیار دارند؟ زمانی که این ارزشها در محیط غالب غیرمسلمان قرار میگیرند، چگونه تغییر مییابند؟ و شاید مهمترین پرسشی که این روزها مطرح است، این باشد که سازمانها و جنبشهای سیاسی جامعة آمریکا چگونه بر شیوة عملکرد مسلمانان در حوزة سیاسی تأثیرگذار هستند؟ من به عنوان یک محقق و مدرس دریافتهام زمانی که این رویکرد محیطی برای درک پدیدههای سیاسی و اجتماعی باشد، بهترین کارکرد را خواهد داشت. من دانشجویانی را که به سیاستهای آمریکا علاقمند بودهاند تشویق کردهام که نه تنها به مطالعة اصول نظری مقامات بپردازند بلکه شیوههای ملموسی را که این اصول در تعامل با رسانهها، نهادهای قانونگذاری، احزاب سیاسی حامی آنها، گروههای ذینفع و سایر نخبگان سیاسی با اصولی مشابه یا متفاوت، فعلیت مییابند، مدنظر قرار دهند. نتیجة دیگر چنین رویکردی این است که به ما امکان میدهد اسلام و مفاهیم سیاسی آن را با مفاهیم سیاسی کشور خود و اروپا مقایسه کنیم. قاعدتاً ارزشها و هنجارهای جوامع مسلمان در هر دو منطقه باید کاملاً مشابه باشد. آن چه تفاوت دارد، بافت آن است یعنی تعامل واقعی باورها و ارزشهای اسلامی با نهادهای جوامع اروپا و آمریکا. براساس تحقیقاتی که تاکنون انجام دادهام، میتوانم بگویم که در جامعة آمریکا نسبت به اروپا کمتر مسألة «برخورد تمدنها» به چشم میخورد. در این خصوص دلایل چندی وجود دارد، از جمله این که آمریکا کشوری است که بر پایة مهاجرت بنا شده است. اما اگر بخواهم نسبت به خطرات موجود هشدار بدهم، درعین حال باید نسبت به آسودگیخاطر بیش از اندازه نیز هشدار بدهم. با توجه به رشد جمعیت اقلیتهای مسلمان در جوامع غربی و به ویژه آمریکا، به زودی شاهد مشکلات و تنگناهای سیاسی خواهیم بود. نخست، قصد دارم این موضوع را از جنبه جمعیتشناختی بررسی کنم زیرا این حوزه در اروپا و آمریکا دارای شباهتهای بیشماری است. در هر دو جامعه، تعداد مسلمانان در حدود سه درصد کل جمعیت است. البته این درصدها تقریبی هستند زیرا بیشتر کشورها و از جمله آمریکا در سرشماریهای خود مذهب افراد را در نظر نمیگیرند و این در حالی است که در اروپا نژاد افراد مدّ نظر نیست. در هر دو منطقه، نکته قابل توجه این است که تعداد مسلمانان چه از طریق زاد و ولد و چه مهاجرت رو به افزایش است. بعلاوه، در آمریکا آمار مربوطه نشان میدهد که در حال حاضر تعداد مسلمانان با جمعیت یهودیان این کشور برابری میکند به ویژه در شهرهای بزرگی چون دیترویت، نیویورک، شیکاگو و لسآنجلس، حضور اقلیت مسلمان بسیار ملموس است. در اروپا نیز جمعیت مسلمانان بسیار چشمگیر است. بیشترین تجمع مسلمانان در فرانسه است که 7 تا 10 درصد از جمعیت این کشور را تشکیل میدهد و در نتیجه پس از مسیحیت، اسلام دومین دین بزرگ این کشور محسوب میشود (دستکم از جنبة جمعیتشناسی). هلند دومین جمعیت بزرگ مسلمان را دارد (با حدود 4/4 درصد). در آلمان و بلژیک جمعیت مسلمانان در حدود 7/3 درصد است. انگلستان در بین کشورهای اروپایی با 5/2 درصد، کمترین تعداد مسلمانان را در خود جای داده است. عامل مهم دیگر پراکندگی فراوان جمعیت مسلمانان در نقاط مختلف دنیا است. شاید به جرأت بتوان گفت اسلام دینی است که از بیشترین پراکندگی در روی کرة زمین برخوردار است و این پراکندگی هم در اروپا و هم در آمریکا به چشم میخورد. مثلاً، در بلژیک مسلمانان تٌرک حضوری ملموس و مشکلات خاص خود را دارند. مسلمانان فرانسه بیشتر اهل کشورهای الجزایر، مراکش و تونس هستند. آلمان دارای همگنترین جمعیت مسلمانان است که اکثر قریب به اتفاق آنها اهل ترکیه هستند. مسلمانان انگلستان بیشتر اهل جنوب آسیا به ویژه هند، پاکستان و بنگلادش هستند. تنوع و پراکندگی مسلمانان در هر یک از این کشورها، اتخاذ سیاستی مشترک در قبال آنها را دشوار کرده و نیز سازماندهی مسلمانان را با مشکل مواجه میکند. این مشکلات به دلیل ساختار شدیداَ غیرمتمرکز اسلام تشدید میشوند. به دلیل عدم وجود روحانیون و استقلال مساجد و روحانیون آنها از یکدیگر، شانس کمی برای یکپارچه کردن این جوامع پراکنده وجود دارد. اسلام در اروپا و آمریکا دارای گرایشهای کاملاً متفاوتی است که در بین آنها شیعه و سنی قدیمیترین و شناختهشدهترین هستند. با وجود این، تنوع و پراکندگی مسلمانان در آمریکا بسیار بیشتر از کشورهای اروپایی است. بر خلاف اروپا، آمریکا محل سکونت مسلمانان نقاط مختلف دنیاست شامل خاورمیانه، شمال آفریقا، جنوب آسیا، فیلیپین و کشورهای حوزة بالکان. همچنین آمریکا، وطن جمعیت معتنابهی از مسلمانانی است که تنها ادعای مسلمان بودن میکنند در حالی که سایر مسلمانان آنها را قبول ندارند- این دسته شامل پیروان فرقههای لوییس فراخان و نیز فرقه احمدیه میباشد که ریشة آنها به هندوهای اواخر قرن نوزدهم باز میگردد که از دهة 20 میلادی شروع به مهاجرت به آمریکا کردند. تفاوت دیگر مسلمانان اروپا و آمریکا موقعیت اجتماعی و اقتصادی آنهااست که دقیقاً به دلیل مهاجرتشان بازمیگردد. مسلمانان اروپا نوعاً برای بازسازی این کشورها پس از جنگ دوم جهانی و به عنوان کارگران موقت وارد این قاره شدند. در نتیجه، بخش عظیمی از آنها به عنوان کارگران کارخانهها، معادن و سایر صنایع در کشورهای اروپایی باقی ماندند. اغلب این کارگران دارای تحصیلات و فرهنگ پایینی بودند (مانند مکزیکیهایی که به آمریکا مهاجرت کردند). در نتیجه، مسلمانان امروز اروپا نشانههایی از وضعیت مهاجران اولیه را به همراه دارند. آنها عمدتاً جزو طبقه کارگر باقی ماندهاند و مشکلاتشان همانند مشکلاتی است که سایر افراد طبقة کارگر در جوامع صنعتی دارند. این مشکلات در اروپا و در مناطق حاشیهای شهرها که از وضعیت اقتصادی نابسامانی برخوردار هستند، بیش از مراکز شهری محسوس است. این امر موجب میشود که مشکلات مسلمانان اروپایی بیش از مسلمانان آمریکا قابل درک و ملموس باشد. این موضوع در فرانسه مصداق عینی دارد زیرا گاهی اوقات پلیس از ورود به مناطق حاشیهای که محل سکونت مسلمانان است، امتناع میورزد. این شرایط برای مسلمانان آمریکا کاملاً متفاوت است. مسلمانان در ابتدا به عنوان دانشجو وارد این سرزمین شدند و قطعاً آنان نیز نشانی از شرایط مهاجران اولیه را در خود دارند. آنها افراد تحصیلکرده و دارای مشاغل خاصی هستند که شرایطشان با شرایط همتایانشان در اروپا کاملاً تفاوت دارد. این امر در مساجدی که مسلمانان در آمریکا ساختهاند، کاملاً نمود پیدا میکند. امروزه در اغلب شهرهای آمریکا مساجد با عظمت که سنگهای قیمتی در ساختمان آنها بکار رفته است به راحتی یافت میشوند، در حالی که در اروپا چنین مساجدی وجود ندارد زیرا در این کشورها مسلمانان توانایی پرداخت هزینة ساخت مسجد را ندارند و مجبورند مکانی را در ادارهها، کارخانهها و یا انبارها به طور موقت اجاره کنند؛ و نیز به دلیل این که آنها از ثروت و پشتوانهای برای اجاره یک ساختمان برخوردار نیستند. اما در این جا سؤالاتی مطرح میشود که این اقلیتها با چه مشکلات سیاسی روبرو هستند؟ در مواقع رأیگیری، حتا مسلمانان واجد شرایط آمریکایی نیز به تدریج نسبت به رأی دادن تمایل نشان دادهاند در حالی که در ابتدا اغلب از سیاست دوری میجستند و نسبت به آن سوءظن داشتند که این سوءظن با ابراز نارضایتی مسلمانان قدیمیتر از غیرمسلمانان شدت مییافت. اما با در نظر گرفتن موقعیت اجتماعی و اقتصادی و نیز دیدگاههای محافظهکارانه آنها در اغلب مسایل اجتماعی تعجبی ندارد که در انتخابات مسلمانان آمریکا تمایل داشته باشند که به جمهوریخواهان رأی دهند. در انتخابات ریاست جمهوری سال 2000، حدود 70 درصد از مسلمانان (که بیشتر آنها سیاهپوست بودند) به جورج بوش رأی دادند زیرا وی برخلاف اَلگور، کاندیدای حزب دموکرات، ادعا میکرد که از آنان حمایت خواهد کرد. البته جای تعجب نیست که اکنون موضع وی تغییر کرده است. به رغم نمایشهای از قبل برنامهریزی شدهای از استقبال مسلمانان عراقی دیربورن دیترویت، در حال حاضر اغلب مسلمانان و سازمانهای اسلامی آمریکا احساس میکنند دولت بوش به آنها خیانت کرده است. نه تنها اکثریت مسلمانان با جنگ عراق مخالف بودند، بلکه مورد ستم به دلیل قانون پاتریوت و پیگیریهای قضایی دیوان عالی کشور به بهانه مبارزه با تروریسم قرار دارند. در حال حاضر بیش از 1200 نفر از مسلمانان شهروند آمریکا و نیز خارجی در زندانهای سراسر این کشور به سر میبرند. زندانهایی که تنها بر ظلم دولتی که زمانی ادعای حمایت از مسلمانان را داشت، افزوده است. امروزه هیچ حمایتی از سوی محافظهکاران و نهادهای جمهوریخواه از مراسمی که توسط مسلمانان برگزار میشوند صورت نمیگیرد. در عوض میتوان بلندگوها و غرفههایی را مشاهده کرد که بیانگر حمایت سازمانهای چپگرا (دموکرات) از این رویدادهاست، سازمانهایی از قبیل: اتحادیه آزادیهای مدنی آمریکا، انچمن وکلا و رادیوپاسفیک. مسلمانانی که در این قبیل مراسم حاضر میشوند، تمایلی به درک فاصله میان ارزشهای اجتماعی محافظهکاری خود و اهداف آزادیخواهانه این متحدان جدید خود ندارند. همچنان که مهندسی مشتاق در برنامهای که با حمایت کمیتة اقدامات سیاسی مسلمانان (MPAC) برگزار شده بود، از من پرسید: «چرا من نباید از اتحادیة آزادیهای مدنی آمریکا حمایت کنم؟» و این در حالی بود که وی از موضع این اتحادیه در قبال مسایلی نظیر سقط جنین، مسائل جنسی و موادمخدر هیچ اطلاعی نداشت. بعضی افراد از این تناقضها بیشتر آگاه هستند. در ضیافت شامی که اخیراً برای جمعآوری کمک مالی برای احداث یک مدرسه اسلامی در اُرنجکانتی کالیفرنیا برگزار شده بود، پیمانکار اصلی این پروژه که دارای اهلیت سوری بود کنار من نشسته بود؛ وی یکی از مسلمانانی بود که در سال 2000 از بوش حمایت کرده بودند. او نیمی از زمان حضور خود در آن میهمانی را صرف شکایت از بوش، اشکرافت و قانون پاتریوت کرد و نیم دیگر آن را نیز به صحبت دربارة این که چگونه اتحادیههای ایالت کالیفرنیا شرایط کاری را برای او دشوار کردهاند، پرداخت. زمانی که من گفتم دوستان جدید وی در جناح چپ به عقاید او دربارة اتحادیهها اهمیتی نمیدهند، وی ابروان خود را در هم کشید و گفت: «میدانم، میدانم.» معمولاً در اروپا، مسلمانان به سختی میتوانند اقامت بگیرند و این امر به سیستم انتخاباتی این کشورها مربوط میشود اما این سیستمها در حال تغییر هستند. در انتخابات پارلمانی اخیر بلژیک، کلیه احزاب مهم طی اقدام بیسابقهای در پی گنجاندن نام نامزدهای مسلمان در فهرست کاندیداهای خود بودند. اما در فرانسه که ایدئولوژی جمهوریخواه دولت به هویت دینی و نژادی بهعنوان چالشی غیرقانونی نگاه میکند، تاکنون چنین رویدادهای حائز اهمیتی رخ نداده است. با وجود این، حزب سوسیالیست فرانسه اعلام کرده است که مهاجران غیر فرانسوی باید حق رأی دادن در انتخابات شهرداریها را داشته باشند. چنین طرحهایی نشان میدهد که این رأیدهندگان جدید از جناح چپ حمایت خواهند کرد، اما جالب این جاست که این تصورات زیر سؤال برده میشود. سیاستمداری از پاریس که در سال 2002 به عنوان نمایندة مجمع ملی انتخاب شد، طی مصاحبهای به من گفت که وی بیشتر از رقیب سوسیالیستش آرای مسلمانان و اعراب را کسب کرده است. به دلیل عدم درج اطلاعات مربوط به مذهب یا نژاد در برگههای رأیگیری (که باز هم با اصول اساسی سیستم فرانسه مغایرت دارد)، چنین گزارشهایی دقیق نیستند، اما بسیار معنادار میباشند. البته، در اروپا بیشتر نگرانیهای سیاسی به آشوبطلبی و خشونت جوانان مسلمان نسل دوم مربوط میشود. چنین مشکلاتی بیشتر در انگلستان، بلژیک و به ویژه فرانسه گزارش شده است که در فرانسه به دلیل گسترش حملات ضد یهودی شورشیان جوان مسلمان، این نگرانیها بیشتر هم شده است. جالب است بدانید که چنین ترسی از مسلمانان در بین آمریکاییان وجود ندارد. اما در عوض آمریکاییان نگران ارتباط میان فعالیتهای تروریستی و مسلمانان هستند و البته چنین نگرانیهایی نیز قطعاً متوجه جوانان مسلمان و به ویژه پسران و حتا دختران مهاجران یا به عبارت دیگر نسل دوم مهاجران است. البته این نگرانیها در مواقعی چندان هم بیمورد نیست؛ با ورود گروههای مهاجران، بزرگترین مسایل نه در مود مهاجران نسل اول، بلکه دربارة فرزندان آنها نمود پیدا میکند زیرا انتظارات آنها همیشه از سوی جامعة میزبان قابل پذیرش نیست. جوانانی که در شرایط سخت بزرگ میشوند، به فعالیتهای ضداجتماعی روی میآورند. آنها از مسکن مناسبی برخوردار نیستند و به همین دلیل جوانانی که در مناطق بد آب و هوای صنعتی به دنیا میآیند و رشد میکنند و هیچ چیز خوبی در اطرافشان نمیبینند، کمکم به فعالیتهای خشونتآمیز روی میآورند و شرایط این افراد مشابه مسلمانان جوان طبقة کارگر اروپا است که موجب گرایش آنها به ایدئولوژی اسلامی به عنوان راهی برای رهایی از شرایط اسفبارشان میشود. من میدانم که چه شرایطی موجب میشود گروههای مهاجری که در آمریکا به دنیا آمده و رشد کردهاند، آمادگی جذب شدن در این جریانات را پیدا کرده و درنتیجه هویت نژادی، فرهنگی یا دینی خود را فراموش کنند. زمانی که چنین جوانانی به دانشگاه راه مییابند، از خود میپرسند که چه بر سرشان آمده و غالباً درصدد یافتن هویت فرهنگی خود برمیآیند. امروزه، این امر الگوی بسیاری از جوانان مسلمان شده است. همانطور که یک زن جوان فلسطینی که در شیکاگو به دنیا آمده و بزرگ شده به لوییس کاینکار سوسیالیست گفته بود: « من میدانم که خانوادهام اهل فلسطین هستند، اما به نظر میرسد که هیچکس دربارة فلسطین چیزی نشنیده است، به همین دلیل من همیشه میگویم که عرب هستم. البته، در حال حاضر اطلاعات زیادی کسب کردهام و حالا دیگر افتخار میکنم که فلسطینی هستم... من واقعاً نمیدانستم که فلسطینی بودن یعنی چه، فقط میدانستم عرب هستم چون والدینم همواره به من میگفتند. اما وقتی وارد دانشگاه شدم، دربارة فلسطین چیزهای زیادی فهمیدم. ما فلسطینیان راه درازی را پیمودهایم و هنوز هم راه درازی در پیش داریم و من از فلسطینی بودنم به خود میبالم.» لازم است بدانید که مسلمانان نسل دوم به آسانی نمیتوانند از ارزشهای کشور والدین خود پیروی کنند؛ آنان خود را در شرایط زندگی در آمریکا یافته و به آن خو گرفتهاند و در حالی که جامعة آمریکا بهتر از اروپا آنها را در بافت خود جای میدهد، اما این بدان معنا نیست که این پذیرش بدون چالش است. در حقیقت، یکی از جنبههای فرهنگ آمریکا که هنگام اندیشیدن به مسلمانان مهاجر نادیده گرفته میشود، آمادگی آمریکاییان برای دفاع تهاجمی و رسیدن به منافع خود در عرصة سیاسی است. مسلمانان و به ویژه فرزندان آنها که سیاست را در کشور خود امری کثیف و حتا خطرناک یافتهاند، اکنون فهمیدهاند که سیاست در آمریکا یکی از جنبههای پذیرفتهشده و مشروع زندگی است. از این رو تعجبی ندارد که آنها بخواهند در این پروسه شرکت داشته باشند. اما مهمترین مسأله مسلمانان آمریکا نحوه تعریف خودشان برای جامعه است. من اخیراً دربارة تنوع و پراکندگی جامعة مسلمانان آمریکا و نیز تمایلات گوناگون قبیلهای که ارتباط پیچیدة میان این گروهها را تشدید میکند، مطالبی ارایه کردهام. مثلاً مسلمانان پاکستانی به اندازة فلسطینیان یا سوریها نگران مسایل خاورمیانه نیستند. بنابراین جالب است بدانید در شرایط کنونی، یکی از نیروهای اصلی که موجب مخدوش شدن انسجام مسلمانان آمریکا میشود سیاست ضدتروریستی این کشور است. برای مثال، اقداماتی که پس از حادثه 11 سپتامبر برای بازداشت مظنونین صورت گرفته، به منظور خنثیسازی تأثیر تحرکات نژادی با استفاده از اهرم قانون بوده است. در چنین شرایطی، لازم است آمریکاییهای غیرمسلمان بدانند که مسلمانان آمریکایی برای دفاع از حقوق مدنی خود از الگویی پیروی میکنند که از سوی سایر اقلیتها به ویژه یهودیان و سیاهپوستان آمریکا پیریزی شده است به مسلمانان آمریکا آزادی بیان داده شده است و آنها نیز با استفاده از این حق، به افشای سیاستهای تجاوزکارانه آمریکا در خاورمیانه میپردازند. ممکن است آن چه را که من در این جا مطرح کردم، همان تصوری نباشد که مسلمانان دربارة «پذیرفته شدن» دارند. اما به جرأت میتوان گفت که این تحولات سیاسی چالشهایی بیش از نقش نژاد و مذهب را مطرح میکنند. طرح پرسشهایی دربارة پیامدهای سیاسی چنین تحولاتی، در این مقوله نمیگنجد.آنچه در این برهه اهمیت دارد، درک روندی است که در جریان است : روند بحثانگیز و رو به رشد مطالبة هویت سیاسی از سوی یک گروه جدید و آماده شدن آن برای به دست آوردن موقعیت خود در عرصه سیاسی آمریکا.
مقاله
نام منبع: مؤسسه بروکینگز
شماره مطلب: 989
دفعات دیده شده: ۱۸۸۴ | آخرین مشاهده: ۲ ساعت پیش