-
نمایه ای از نظم نوین جهانی
شنبه ۵ شهریور ۱۳۸۴ ساعت ۱۶:۲۹
سایت عملیات روانی- به گفتة سارا بردی، رییس ادارة نظارت برتسلیحات سبک و همسر جیم بردی، مشاور مطبوعاتی کاخ سفید در دورة ریاست جمهوری رونالد ریگان: « ایجاد دولتی سوسیالیستی، فقط در صورتی امکانپذیر است که همة مخالفان آن خلع سلاح شوند.» تشکیل دولت سوسیالیستی، هدف نهایی طرفداران جهان تک قطبی است. بنابراین آیا در فقدان ناسیونالیسم، از تعریف نظم نوین جهانی، دولت تک قطبی، یا حکومت جهانی... یا هر اصطلاح دیگر آن آگاهی دارید؟ حتی اگر راجع به این اصطلاحات
سایت عملیات روانی- به گفتة سارا بردی، رییس ادارة نظارت برتسلیحات سبک و همسر جیم بردی، مشاور مطبوعاتی کاخ سفید در دورة ریاست جمهوری رونالد ریگان: « ایجاد دولتی سوسیالیستی، فقط در صورتی امکانپذیر است که همة مخالفان آن خلع سلاح شوند.» تشکیل دولت سوسیالیستی، هدف نهایی طرفداران جهان تک قطبی است. بنابراین آیا در فقدان ناسیونالیسم، از تعریف نظم نوین جهانی، دولت تک قطبی، یا حکومت جهانی... یا هر اصطلاح دیگر آن آگاهی دارید؟ حتی اگر راجع به این اصطلاحات نیز شنیده باشید، این مقاله هشداری واقعی است که باید به آن توجه کنید. ریشههای نظم نوین جهانی نخبگان (طبقة ثروتمند، با تمایلات سیاسی و بسیار با نفوذ)، با آگاهی از این که مردم آمریکا هرگز مایل به چشم پوشی از آزادیها و حقوقی که در قانون اساسی تصریح شده نیستند، در سال 1991 برای عملی کردن طرحی که جورج بوش از آن به عنوان «نظم نوین جهانی» یاد کرده بود، به بحث و گفتگو با یکدیگر نشستند. هدف از این طرح از بین بردن استقلال و حقوق مردم بود بدون این که حتا از آن آگاه شوند، وتمام این کارها برای ادغام آمریکا و سایر کشورها زیر چتر یک دولت واحد انجام می شد. تشکیل دولت جهانی، ایدة جدیدی نیست. حدود دویست سال است که هدف ویرانگر تسلط یک کشور برتمام کشورهای جهان مطرح است و طی چند دهة اخیر، به رغم تمایل نخبگان برای مخفی نگاه داشتن آن هرچه بیشتر علنی، متهورانه و خطرناک شده است. اما مردم، مترسکی که آنان تصور میکردند نیستند. بسیاری از محققان، تمایل به تسلط برجهان را به حدود سال 1776، یعنی تاریخ تاسیس آمریکا منتسب می کنند. در آن زمان آدام ویشاوپتکه یک یسوعی سابق و عضو فرقه فراماسونری بود( شاید بتوان آن را نخستین جامعة سرّی مقتدر شناخته شده به شمار آورد) اصطلاح «روشنفکری » را ابداع کرد. هدف این ایده، همانگونه که در کتاب اثبات توطئه جان رابینسون در سال 1798 آمده، «ریشهکن کردن اصول اخلاقی مذهبی و عرفی، از بین بردن تمایزهای ملی و تحقیر وطن پرستی و سلطه برجهان است. » همچنین «روشنفکری» باعث ترویج شبه برادریها و تقویت سلطهگری جهانی از سوی عده ای از ثروتمندان یا نخبگان از طریق برنامههای گوناگونی مانند بورسیه رادز و ابزارهای دیگرشد. میدانید افرادی که «نظارت کننده» نامیده شدهاند و دربارة آنها و فرزندانشان بسیار شنیدهاید، حتّا امروز برای تشکیل دولت جهانی و به اطاعت درآوردن عامه مردم تلاش میکنند. آنها با استفاده از موقعیت عالی، زندگی اشرافی و اعتبار خود و نیز شبکه ارتباطی جهانی بینظیرشان(درمقابل چشمان ما) برای تحقّق این هدف تلاش میکنند. در حقیقت روشنفکری که هنوز وجود دارد و بسیار نیز فعال است، بر تزلزل ارزشهای اخلاقی و مذهبی و تبدیل آنها به اعمال و افکار غیر مجاز در جهت منافع روشنفکران و تبدیل شرافت به بیهودگی و احساسات به جای منطق تأکید دارد. آنها با شستشوی مغزی و کنترل ذهن مردم به وسیله تلویزیون، رادیو، روزنامه ها، مجلات، مطالب آموزشی و برنامههای محیطی و نیز نابود کردن بنیان خانواده و تحریف هر آن چه که روزگاری پسندیده بود، راه خود را باز می کنند. در حقیقت، بیتفاوتی مردم، راه را برای آنها هموار کرده است. اغلب مردم نمیدانند و نمیخواهند بدانند که این همه طی سالها برسرشان آمده و تنها یک قدم با افتادن در منجلابی که دیگر هیچ نوع آزادی، مالکیّت، ارزش، حق انتخاب و یا هر چیز دیگری که به آن علاقه دارند و به آن احترام میگذرند و پیشتر ارزش جنگیدن را داشته، فاصله دارند. ما هر چه بیشتر در راهی که نخبگان میخواهند قدم برمیداریم، زیرا نمیخواهیم زندگی کوچک آراممان مختل شود و خانههای آبرومند، اتومبیلهای گران قیمت، فرزندان نازپرورده و خوردن پیتزا را در حالی که مقابل تلویزیون نشسته و در یک دست کنترل تلویزیون و در دست دیگر نوشیدنی داریم، از دست بدهیم. ما نمیخواهیم با سخنان نویسندگانی همچون من و دیگران که حقیقت را بیان میکنند و از مردم میخواهند – توقع دارند – که دست به کار شوند، زندگی راحتمان خراب شود. مردم سراسرجهان چشمان خود را به روی واقعیت بستهاند و با آن که میبینند روشنفکران چه دامی برای آنها گستردهاند تا به طور کامل و برای همیشه آنان را گرفتار کنند، باز هم حقیقت را انکار میکنند. دکتر تیموتی دوایت، رییس دانشگاه ییل در سال 1798، پا را از این هم فراتر گذاشته و اظهار میدارد که روشنفکری برای تبدیل دولت همة مردم به دولت عدهّای اندک و نیز تضعیف نهادهای سنّتی (خانوادگی، مذهبی، آموزشی، شهری و غیره) شکل گرفته است. جان راسکین فیلسوف در سال 1867، با اشاعه ایدئولوژی حکومت دولت برکودکان به جای والدین آنها، پا را فراتر نهاد زیرا عقیده داشت پدران و مادران با القای ویژگیهای اخلاقی و معنوی به کودکان، ذهن آنها را خراب میکنند. وی این ایده خود را براساس کتاب جمهوری افلاطون استوار کرده بود که ابراز میداشت کودکان باید برای همه، یعنی تحت مالکیت دولت باشند. در نتیجه، اتهام راسکین این بود که ایده «دولت باید بر تمام مردم نظارت و کنترل داشته باشد» را مطرح کرد. راسکین یک کمونیست معترف بود که در سال 1885 اعلام کرده بود: « من کمونیست هستم ، سرخترین سرخها.» دکترینهای وی به دکترینهای جان دِوی (مانیفست انسان گرایانه، سال 1993) و تمام کسانی که طرفدار «آموزش ترقی خواه» هستند، افزوده و باعث شد تا هیلاری کلینتون دست به تألیف کتاب این طرح در یک روستا نتیجه بخش است، زند. این کتاب وسیلهای بود برای متقاعد کردن والدین که آنان صلاحیت تربیت کودکان خود را ندارند و در نتیجه دولت باید وارد عمل شود و ذهن انعطافپذیر کودکان را شکل دهد تا بتوانند به روشی که برادر بزرگ میخواهد، فکر کنند. نخبگان تصمیم گرفتند اجازة تربیت کودکانمان را از ما سلب کنند، مانع از محبّت کردن بیش از اندازه ما به آنها شوند، نگذارند ارزشها و اخلاقیات را به کودکانمان آموزش دهیم، آنها را تشویق به حضور در کلیساها و معابد کنیم، در انجام تکالیف مدرسه به آنها کمک کنیم (که مبادا به وقایع تاریخی غلطی که در کتابهای درسی آن ها ذکر شده پیببرند) و نظم وانضباط را به آنان نیاموزیم. به این ترتیب نقش ما به عنوان والدین از بین رفت و مادامی که روشنفکران جهان را همانند دو قرن گذشته تخریب کنند، اوضاع از این نیز وخیمتر خواهد شد. قدرت روشنفکری حدود یکصد سال پس از آن که دکتر دوایت، رییس دانشگاه ییل، روشنفکری را محکوم کرد، جوزف ویلارد، رییس دانشگاه هاروارد، نه تنها وی را تأیید کرد، بلکه در ادامة صحبتهای او گفت این روشنفکری در هیچ نقطه ای متوقف نخواهد شد وحتّا از استهزاء و انکار خداوند و هر چیزی که ریشه مذهبی داشته باشد، ابا ندارد. چنین روشنفکرانی به همراه همدستانشان، امیدوارند که بتوانند مردم عادی را اغفال یا حتّا مجبور کنند پیرو خطمشی و سیاست آنها شوند. این نخبگان – ثروتمندانی که بیشترین نفوذ را برجامعة آمریکا دارند- برای سلطهپذیر ساختن مردم، از تروریسم و هرج و مرج و نیز جرم و جنایت، مشکلات مالی، کودکان نافرمان و کنترل شیوهای مختلف ارتباطی جهان سود میجویند.آنگاه به راحتی میتوانند با اجرای طرح خود که تشکیل حکومت جهانی است، برمردان، زنان و کودکان حکومت کنند. اعمال روشنفکران تمام جنبههای زندگی آمریکاییان را تحت سیطره خود درآورده است: سیاست، آموزش و پرورش، فرهنگ و اقتصاد . آنها برای دستیابی به این هدف هواداران زیرمجموعه خود را برای شبکه سازی در کلیه حوزه های شغلی به کار گرفتند و «مهره های» خود را در پست های مهم گماشتند تا بتوانند به هدف خود که یکّه تازی از طریق حکومت تک قطبی بود، دست یابند. نقشه روشنفکران از روزگار ویشاوپت وسیسیل رادز و بورسیة وی پایهریزی شد که هدف از آن پرورش و شستشوی مغزی جوانان بود. بیل کلینتون، رییس جمهور سابق آمریکا، یکی از دریافت کنندگان این تعالیم است. نظم نوین جهانی مورد استقبال حامیان همیشگی نخبگان و همقطاران آنها که طرح مزبور را به پیش میراندند، قرارگرفت. این طرح امروزه به رغم وجود عده ای که با آن مبارزه میکنند، همچنان به راه خود ادامه میدهد و به دلیل نگرش منفعل و غیررقابتی اکثرآمریکاییان ، احتمال شکست آن اندک است. مردم آمریکا هر روز خود را با نظم نوین جهانی مواجه میبینند و برای متوقف کردن جریان سوسیالیستی، فابینیستی و استبدادی که آنها را تبدیل به بردگانی قراردادی و سرزمین، باورها و آزادیهایشان را غصب کرده، کاری از دستشان برنمیآید. نخبگان خواهان جامعهای فئودال و رعایایی سِرف هستند. وودرو ویلسون تمام توان خود را برای اجرای این طرح استبدادی به کار برد. ویلسون با تشویق مشاور خود کلنل هاوس ، اجازه رشد مارکیسم را داد و حتّا به ترویج آن نیز پرداخت. در اینجا، ذکر این نکته ضروری است که آمیختن مارکسیسم با کمونیسم یا کاپیتالیسم، منجر به ظهور فاشیسم- فابینیسم - سوسیالیسم که هدف همة تک قطبی گرایان است، خواهد شد و شیوه آن بر اساس منطق دیالکتیکی هگلی میباشد که از سوی گئورگ هگل ارایه شده و به شرح زیر است: منطق دیالکتیکی در زندگی دوگانگیهای فراوانی وجود دارد: گرم وسرد؛ تاریکی و روشنایی؛ جدید و قدیمی؛ بلند و کوتاه و از این قبیل. این دوگانگی در درون خود توجه دقیقی به پویایی وجود دارد، اما در حال حاضر تنها برای نشان دادن رواج افراط و تفریط مورد استفاده قرار میگیرد. در اغلب موارد، وقتی قطب های متضاد با یکدیگر ترکیب می شوند، چیز جدیدی را تشکیل میدهند، مانند ترکیب زرد با قرمز که به ایجاد رنگ «نارنجی» منجر میشود و سپس نارنجی خود را در مجموعة رنگها قرار میدهد و خود میتواند مجدداً با رنگ دیگری ترکیب شود و شکل یا رنگ دیگری به وجود بیاورد، مثل مخلوط نارنجی و آبی برای تشکیل رنگ سیاه. اصطلاح منطق دیالکتیکی در لغت به معنای ساختن چیزی جدید با ادغام چیزهای متضّاد است . این منطق مانند آونگی است که میان دو نیروی مخالف در نوسان است و همواره برای رسیدن به توازن کامل تلاش میکند و از اینرو در مرکز که توازن کامل برقرار است، قرار می گیرد. در این مورد، تنوع و تنش یک میانگاه به وجود میآورند: یعنی یک دولت جهانی که مردم تقریباً بهطور کامل درآن قرار دارند. هگل براساس تضّادها یا دیالکتیکها یا دو گانگی، فرضیهای را مطرح میکند مبنی براین که اگر یک ایدئولوژی ارایه شود (که فرضیه نامیده میشود) وایدئولوژی دیگری در خلاف آن ارایه شود ( ضد فرضیه)، این دو میتوانند برای تشکیل یک ایدئولوژی جدید با هم ترکیب (تلفیق) شوند. امروزه، این امر برجامعة آمریکا مسلّم است زیرا آنها شاهد تغییر کشورشان به جامعه ای سوسیالیستی هستند که از ترکیب کاپیتالیسم و کمونیسم موجودیت پیدا کرده است. سوسیالیسم -حکومت استبدادی (نظام فئودال) تلفیق امروز شاهد تحقّق این امر هستیم. کاپیتالیسم در حال تغییر به کمونیسم است همانگونه که در ادغام شرکت های تجاری مشاهده میشود که قدرت های انحصاری را تشکیل می دهند و به دیکته کردن وظایف و کنترل اقتصاد کشورمی پردازند ؛ البته این تنها یک مثال است. همانطور که کمونیسم به سوی کاپیتالیسم حرکت کرد که در فروپاشی دیوار برلین و دموکراسی معروف فراگیر روسیه شاهد شکل تلفیقی دولت بودیم (سوسیالیسم خوب). کودتا برضد گورباچف در سال 1991، چالشی دروغین بود زیرا وی جزو نخستین حامیان نظم نوین جهانی بود و در سیام اکتبر همان سال اظهار داشته بود: «[ماهم اکنون] ... با اتکا... به... سازمان ملل قادر به حرکت به سوی نظم نوین جهانی هستیم». سوسیالیسم عقیده براین بود که ویلسون نیز مانند راسکین، حامی اصلی سوسیالیسم باشد. در حقیقت، وی با امضای «قانون عقیمسازی» در سال 1912 از تولید مثل افراد دارای ناتوانی ذهنی، ناهنجاری ژنتیکی و معلولیّت جسمیممانعت بعمل اورد. وی همچنین به دلیل حمایت از تحصیلات برای عدهّای معدود (نخبگان) به جای همة مردم، مورد نکوهش قرار گرفت. وی طی نامهای به دبیران دبیرستان های شهرنیویورک نوشت: «ما خواستار تشکیل طبقه ای از افراد دارای تحصیلات عالی و طبقه ای دیگر برای انجام کارهای دستی سخت [بردگانی در خدمت طبقه تحصیل کرده] هستیم.» از این نقطه نظر، تلاش برای ایجاد حکومت جهانی گسترش یافت و کلیه جنبههای زندگی مردم از مذهب، سیاست، اقتصاد، آموزش، فرهنگ و تفریح گرفته تا فعالیّتهای روزمره را تحتالشعاع قرار داده است.همچنین افراد صاحب نفوذ در شرکت ها و در تمام سطوح آموزشی ، رسانهها، صنایع ، مؤسسههای مالی، بخش دفاعی، شرکتهای تولید انرژی و بسیاری از مشاغل و اجتماعات دیگر جهان را تحت نفوذ خود درآورده است. نخبگان برای رسیدن به هدف خود، حقوق ما را نقض، آرامشمان را مختل و امور را به ما دیکته میکنند، آنها برای ما تصمیم میگیرند و به وسیله رادیو، تلویزیون، مطبوعات، تبلیغات، انتخابات و سازمانهای دولتی و غیر دولتی(NGO) و نیز ابزارهای شرمآور دیگر، ما را فریب میدهند. اغلب تصمیمها در پشت درهای بسته ودر جلسات سّری اتخاذ میشوند و این قبیل گردهمایی ها فراوان دیده میشود. شورای روابط خارجی، انجمن مخفی پرایری ساین، کنفرانس بیلدربرگ، کمیسیون سه جانبه، اپوس دی، فراماسونری و نظایر آنها – همه برای یک منظور ایجاد شدهاند – نمونه هایی از این دولت تک قطبی یا نظم نوین جهانی به شمار می روند. اکنون میتوان تصور کرد که ما از کجا شروع کردیم و به کجا خواهیم رسید... و این چشم انداز زیبایی نیست. آیا شما میخواهید عضوی از این نظم نوین جهانی باشید؟ اگر پاسختان منفی است، پس باید در برابر آن بایستید و با آن مبارزه کنید. این مبارزه آغاز شده است و برای تداوم آن باید کاری انجام داد.
مقاله
نام منبع: FPI
شماره مطلب: 825
دفعات دیده شده: ۱۳۸۵ | آخرین مشاهده: ۳ هفته پیش