Sorry! your web browser is not supported;

Please use last version of the modern browsers:

متاسفانه، مروگر شما خیلی قدیمی است و توسط این سایت پشتیبانی نمی‌شود؛

لطفا از جدیدترین نسخه مرورگرهای مدرن استفاده کنید:

للأسف ، متصفحك قديم جدًا ولا يدعمه هذا الموقع ؛

الرجاء استخدام أحدث إصدار من المتصفحات الحديثة:



Chrome 96+ | Firefox 96+
عملیات روانی
  • جنگ علیه تروریسم و بازی با کلمات
    چهارشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۴ ساعت ۱۶:۴۲

    جورج لاکوف سایت عملیات روانی – جنگ بوش اگرچه از نظر سیاسی به نفع وی و همدستانش بوده، امّا درواقع هرگز برای مبارزه با تروریسم نبوده است. این جنگ در تثبیت قدرت موفقیّت‌آمیز بوده، امّا در مواجه با تهدید واقعی نتیجه‌ای معکوس داشته است. دیگر عبارت «جنگ علیه تروریسم» کاربرد ندارد و «چالش جهانی در مواجه با افراط‌گرایی خشن» جایگزین آن شده است. عبارت «جنگ علیه تروریسم» با دقّت انتخاب شده بود. «جنگ»، واژه‌ای سرنوشت‌ساز و یادآور این است که کشور با تهدی

    جورج لاکوف سایت عملیات روانی – جنگ بوش اگرچه از نظر سیاسی به نفع وی و همدستانش بوده، امّا درواقع هرگز برای مبارزه با تروریسم نبوده است. این جنگ در تثبیت قدرت موفقیّت‌آمیز بوده، امّا در مواجه با تهدید واقعی نتیجه‌ای معکوس داشته است. دیگر عبارت «جنگ علیه تروریسم» کاربرد ندارد و «چالش جهانی در مواجه با افراط‌گرایی خشن» جایگزین آن شده است. عبارت «جنگ علیه تروریسم» با دقّت انتخاب شده بود. «جنگ»، واژه‌ای سرنوشت‌ساز و یادآور این است که کشور با تهدید نظامی مواجه است، تهدیدی که به روش نظامی و با کمک ارتش، هواپیما، بمب و مانند آن قابل دفع است. چارچوب جنگ مستلزم استفاده از نیروهای ویژه‌ای است که رییس جمهور به عنوان فرماندة کل قوا در اختیار دارد. همچنین، این که جنگ یادآور وطن‌دوستی است و عدم حمایت ازآن خیانت محسوب می‌شود ، کنگره را وامی‌دارد به رییس جمهور اختیار تام بدهد تا مبادا وطن‌فروش قلمداد شود. این چارچوب پایان جنگ-پیروزی در جنگ و خاتمة مأموریت- را نیزتعریف می‌کند. قانون جنگ، نابودسازی است. جنگ توجه مردم را از مسایلی مانند مشکلات روزمره، شغل، آموزش، بهداشت و مسایل اقتصادی سلب و صرف هزینه‌های هنگفت و اعزام سربازان به میدان نبرد بدون داشتن تجهیزات مناسب را توجیه می‌کند. همچنین، مرگ ده‌ها هزار انسان بی‌گناه، شکنجه، دادگاه نظامی و پروسه‌های غیرضروری و نیز ترس مردم از آژیر قرمز را نیز توجیه می‌کند. امّا در عین مفید بودن از لحاظ سیاسی، در برطرف کردن تهدید واقعی نتیجه معکوس به بارآورد و موجب ریشه‌کن شدن تروریسم نشده است. کالین پاول وقوع «جنایت» را چارچوبی قابل استفاده عنوان کرده است. جنایت، جستجوی جهانی برای یافتن جنایت‌کاران را موجّه می‌سازد و حضور نیروی نظامی را در کنار اقدامات پلیسی ضروری می‌سازد و انرژی و بودجه کشور را صرف آن مسأله می‌کند: اطلاعات، دیپلماسی، سیاست، اقتصاد، مذهب، نظام بانکی و غیره. و این امر سبب می‌شود که آمریکا از نظر نظامی همچنان قوی بماند و در شرایط بهتری با مواردی مانند کرة شمالی و دارفور مواجه شود. این در حالی است که چارچوب «جنایت» به رییس جمهور قدرت بیشتری نمی‌‌دهد و مفرّی برای گریز از مشکلات داخلی به حساب نمی‌آید، بلکه تنها به دادگاه‌های بین‌المللی کشیده می‌شود و در نتیجه نمی‌تواند برای دولت آمریکا موفقیتی در پی داشته باشد. واژة «ترور» مختص هیچ کشور یا فرد خاصی نیست، بلکه نوعی احساس و رفتار است که به آن معنا می‌بخشد. «جنگ علیه تروریسم» یک استعاره است. ترور به وسیلة سلاح یا قطعنامة صلح نابودشدنی نیست. جنگ علیه تروریسم پایانی ندارد. دلایل جنگ‌افروزی بوش نیز پایان‌ ناپذیرند. این نکتة قابل توجه است که عبارت «جنگ علیه تروریسم» معنای خود را از دست داده و عبارت «چالش جهانی در مواجهه با افراط‌گرایی خشن» جای آن را گرفته است. این جایگزینی، درست متعاقب بمب‌گذاری‌های لندن به وقوع پیوست. در آن هنگام، برای تفکّر و صحبت دربارة تروریسم استفاده از چارچوب جنگ دشوارتر شده بود وآمریکا ادعا می کرد که جنگ عراق با پیروزی همراه بوده و خاتمه یافته است، امّا به‌زودی روشن شد که تا پایان جنگ راه درازی در پیش است و هیچ پیروزی حاصل نشده و تنها محصول جنگ ظهور تروریست‌های جدید بوده است. آخرین توجیه جنگ – مبارزه با تروریسم در عراق و نه در آمریکا - با بمب‌گذاری‌های لندن از دست رفت. به همین دلیل اصطلاح «جنگ علیه تروریسم» باید جایگزینی می‌یافت. ژنرال ریچارد مایرز، رییس ستاد مشترک ارتش آمریکا و فرماندة نیروهای اشغالگر عراق اظهار داشت که وی از ابتدا با این اصطلاح مخالف بوده است زیرا نام جنگ انسان را به یاد افرادی یونیفرم‌پوش می‌اندازد، در حالی که راه‌حل این معضل بیشتر دیپلماتیک، اقتصادی و سیاسی است تا نظامی. و این، سخن مخالفان جنگ بوده است. لارنس دیریتا، سخنگوی وزارت دفاع آمریکا اذعان داشت که تغییر نام، دلیل «تغییر تفکر ما» نبوده است. امّا زمانی که چارچوب جنگ سرنوشت‌ساز و یادآور واژة «جنگ» باشد، جا انداختن آن در اذهان مردم باعث تغییر ذهنیت افکار عمومی می‌شود: اگر چارچوب جنگ برای مردم مشخص نباشد، شکست سیاسی رییس جمهور در جنگ کمتر محسوس خواهد بود. عبارت جدید غیرقابل درک، طولانی و پیچیده است و تقریباً مجبور به از بر کردن آن هستیم: «چالش جهانی در مواجهه با... آه، بله افراطی‌گری خشن». این عبارت می‌گوید سیاست دولت مشابه واژه‌هایی است که برای آن به کار رفته‌اند: غیرقابل درک، طولانی و پیچیده. عبارت جدید در ذهن نمی‌ماند و نکتة حایز اهمیت نیز همین است. واژة «چالش» یادآور چارچوب جنگ نیست، بلکه واقعی‌تر و متضمّن پایانی نیست؛ ممکن است پیروزی در بر نداشته باشد زیرا «مأموریت» آن نامعلوم است و نمی‌توان گفت چه زمانی انجام می‌شود. حذف واژة جنگ، گناه شکست را از دوش سیاست‌های جنگی دولت برمی‌دارد و توجه مردم را از 200 میلیارد دلار هزینه و هزاران نفری که تاکنون قربانی شده‌اند، سلب می‌کند. همچنین بازگشت سربازان به وطنشان را نیز توجیه می‌کند. وقتی جنگی نباشد، شکست نیز معنایی نخواهد داشت. واژة «جهانی»، توجه را از منطقه‌ای خاص منحرف می‌کند و واردشدن به هر کشوری و در هر زمانی را توجیه می‌کند. همچنین معنای آن بسیار گسترده است و درعین حال فرصت اعمال قدرت را فراهم می‌آورد. واژة «خشن‌» بسیار مهم است. اگر دشمنان خشن باشند، استفاده از خشونت علیه آنان قابل توجیه است و نه تنها در زمینة دیپلماسی، بلکه در زمینة اقتصاد و سیاست نیز از آمریکا انتظار می‌رود که از عنصر خشونت استفاده کند. واژة «افراط‌گرایی» با دقت خاصی انتخاب شده است. این واژه به خارج و داخل مرزهای آمریکا هر دو اشاره دارد. دولت بوش از عنوان «تروریست» برای فعالان ترقی‌خواه استفاده می‌کند و FBI و IRS را در برابر آن‌ها قرار می‌دهد: فعالانی مانند اعضای پِتا (گروه حمایت از حیوانات) که موضوع قاچاق پوست‌های گران‌قیمت را افشا کردند. راست گرایان رادیکال نیز این واژه را دربارة طرفداران محیط زیست به‌کار می‌برند. همچنین از این واژة برای توجیه سرکوب مخالفان داخلی نیزاستفاده می‌شود. آن‌چه بیشترین اهمیت را دارد، مسأله‌ای است که عنوان نشده است. دولت بوش به طور ضمنی اذعان کرده است که جنگ باعث ریشه‌کن شدن تروریسم نخواهد شد و جنگ عراق هیچ‌گونه توجیهی نداشته است. در این جا پرسش‌های مهمی مطرح می‌شوند: اگر این یک «جنگ» نیست، آیا باز هم کنگره نیروهای نظامی در اختیار رییس‌جمهور قرار می‌دهد؟ اگر دیگر جنگی وجود ندارد، پس چگونه در گوانتانامو هنوز هم زندانیانی وجود دارند؟ به غیر از جنگ هیچ چیز دیگری نمی‌تواند این مسایل را توجیه کند. اگر جنگی وجود ندارد، آیا باز هم لازم است نیروهای ذخیره و گارد ملی را فراخوانیم؟ و آیا چارچوب جدید به همان چارچوب قدیمی استناد می‌کند؟ آیا هرگز جنگ علیه تروریسم وجود داشته است؟ و آیا اندیشیدن به این موضوع اشتباهی بیش نبوده است؟ اهمیت نوع بیان به دلیل وجود چارچوب‌ها است زیرا در غیر این صورت چارچوبی به وجود نمی‌آمد. «جنگ علیه تروریسم» چارچوبی سیاسی به وجود آورد مبنی بر این ‌که جنگ مناسب‌ترین وسیله برای از بین بردن تروریسم بوده و جنگ عراق نیز در پاسخ به حملات 11 سپتامبر به وقوع پیوسته است. «جنگ علیه تروریسم»، روشی برای القای تفکر اجتناب‌ناپذیر بودن چنین سیاستی به مردم بوده است. این سیاست در حال حاضر مردود است. واژه‌ها باید تغییر کنند. سیاستمداران امیدوارند که با حذف واژگان قدیمی و ظهور واژه‌های جدید، چارچوبی جدید نیز پا به عرصه بگذارد و سیاست قدیمی به دست فراموشی سپرده شود. هدف این است که مردم دیگر جنگ عراق را با تروریسم ارتباط ندهند و شکست در این جنگ را به‌عنوان شکست در مهار تروریسم تعریف نکنند. به این ترتیب، می‌توان قسمت اعظم نیروها را تا پیش از انتخابات میان دوره‌ای کنگره به آمریکا بازگرداند، بدون این‌که این امر نشان‌دهندة شکست دولت در مبارزه با تروریسم باشد. حال ترقّی‌خواهان چه باید بکنند؟ به مردم یادآوری کنند که هنوز هم جنگی در جریان است، این که چنین سیاستی از اول اشتباه بوده است، این که درحال ‌حاضر دولت با فعّالان مخالف جنگ موافق شده و نمی‌توان تنها با استفاده از واژه‌ها جنگ را متوقّف کرد. ضمناً آن چه را که کارل راو همین چند هفتة پیش گفته بود، به مردم یادآوری کنند: «محافظه‌کاران با مشاهدة وحشیگری حملات 11 سپتامبر، آمادة جنگ شدند.» امّا محافظه‌کاران اشتباه می‌کردند، زیرا اگر اینگونه نبود هنوز هم باید با غرور دربارة جنگ صحبت می‌کردند.



    مقاله
    نام منبع: alternet
    شماره مطلب: 779
    دفعات دیده شده: ۱۴۹۷ | آخرین مشاهده: ۵ روز پیش
jpg   جنگ علیه تروریسم و بازی با کلمات | حجم فایل: 44.16 KB