-
خنثیسازی جنگ روانی و عواقب پس از آن
دوشنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۴ ساعت ۱۷:۳۰
سایت عملیات روانی- طی ماههای گذشته دولتمردان امریکا و سیاستورزان این کشور با رفتاری متناقض دست به عملیات روانی کم شدت اما دراز مدت زده و از یک سو با پیش کشیدن توجه به آرای جهانی در برخورد با پرونده هستهای ایران و ابراز تمایل به اعطای امتیازات شکلیِ فریبنده میکوشند خود را علاقمند به تعامل نشان دهند و از سوی دیگر با روی آوردن به ادبیات زورمدارانه، اتهامات بیاساس و فاقد وجاهت قانونی و بینالمللی را به جمهوری اسلامی ایران وارد آورند. در واقع، دو
سایت عملیات روانی- طی ماههای گذشته دولتمردان امریکا و سیاستورزان این کشور با رفتاری متناقض دست به عملیات روانی کم شدت اما دراز مدت زده و از یک سو با پیش کشیدن توجه به آرای جهانی در برخورد با پرونده هستهای ایران و ابراز تمایل به اعطای امتیازات شکلیِ فریبنده میکوشند خود را علاقمند به تعامل نشان دهند و از سوی دیگر با روی آوردن به ادبیات زورمدارانه، اتهامات بیاساس و فاقد وجاهت قانونی و بینالمللی را به جمهوری اسلامی ایران وارد آورند. در واقع، دولتمردان امریکا علیرغم تعهدات خویش در پیماننامه الجزایر مبنی بر عدم دخالت در امور جمهوری اسلامی، به راحتی این تعهد خویش را فراموش کرده و سعی در پاک نمودن صورت مسأله دارند. با آن که در اولین واکنشها طی سال گذشته به موضوع عراق، انگشت اتهام را به سوی ایران نشانه رفتند و با طرح تئوری «ایران بهشت تروریستها» در کنار عراق سعی نمودند توجه جهانیان را به این نقطه معطوف دارند، با رفتار دیپلماتیک و سیاست پراگماتیک ایران در عراق مواجه شدند و زمانی که پیشفرضهای خود در تحریک جامعه بینالمللی نسبت به ایران را با شکست مواجه دیدند و به خصوص روابط صمیمانه مقامات ایران و دولت جدید عراق و همچنین همبستگی ملی دو کشور همسایه را تجربه کردند، به موازات، موضوع پرونده هستهای را روی میز کار بوش قرار دادند و البته پرونده هستهای ایران با وجود تمام پیچیدگیها، به دلیل عملکرد شفاف ایران مسیر خود را پیمود و از دستور کار آژانس موقتاً خارج شد و به حوزه مذاکرات نمایندگان سه کشور اروپایی و ایران راه یافت. در چنین شرایطی که آمریکا متحد دیرین خود، اروپا را اهل مذاکره دید، راهکار خود را تغییر داده و ظاهراً بدون اعتنا به گزینهی جنگ – که البته خود نیز از عواقب آن مطلع بود – لحن مسالمتجویانه با ماهیت مطالبهگرانه، به خود گرفت. مقامات امریکایی در این مرحله به مذاکرات تمکین کرده و وقتی رشته کار رااز دست خود رها شده یافتند، بنای مشارکت ظاهری و اعطای امتیازات را در دستور قرار دادند، غافل از آن که جمهوری اسلامی تحت هیچ شرایطی و امتیازی، قایل به از دست دادن حقوق مسلم ملی خود نبوده و بر سر اصول هیچگاه به مذاکره نمی نشیند و این را مقامات طراز اول نظام از تریبونهای مختلف ابراز داشته و بر حق ماهوی ایران بر اصل غنیسازی تأکید ورزیدند. در عین حال، امریکا ضمن ارایه چنین چهرهی مسالمتجویانهای، از زاویهای دیگر چهرهی کثیف خود را به نمایش گذارد و با اعلام رسمی جنگ روانی و طرح کنگره این کشور در تخصیص بودجهای سه میلیون دلاری – علاوه بر دهها میلیون دلاری که به صورت پنهان در براندازی نظام مقدس جمهوری اسلامی هزینه میشود – در حمایت از حرکتهای به اصطلاح دموکراسیخواهانه و اپوزوسیون خارج از کشور، امکانات رسانهای خود را علیه جمهوری اسلامی بسیج کرد. جالب توجه آن که اسکات مککللان سخنگوی کاخ سفید چنین طرحی را ناقض پیمان الجزایر ندانسته و آن را دخالت در امور ایران بر نشمرد. جنگ رسانهای دولت امریکا در این زمان شکل دیگری به خود گرفت. از یک سو جنگطلبان نومحافظهکاری چون پل ولفوویتز، دیک چنی، دونالد رامسفلد و کاندولیزا رایس تهدیدات لجام گسیخته خویش را پی در پی تکرار میکردند و از سوی دیگر ماشین تحلیلگری امریکا نیز با طرح مسأله عدم گزینه جنگ به واسطه افرادی نظیر کنت پولاک و موسساتی چون کارنگی ایندومنت، بروکینگز، وودرا ویلسون، تئوری فروپاشی از درون را دامن میزدند. البته در چنین فضای روانی، نمیتوان به نقش مزورانه آژانس یهود و سازمانهایی نظیر ایپک، جینسا، مرکز تحقیقاتی موشهدایان، مرکز مطالعات دانشگاه بن گوریون و رسانههای صهیونیستی در تغییر و تنظیم و آمادهسازی افکار عمومی اشاره نداشت؛ از تهدیدات جنایتکار جنگی چون آریل شارون و وزیر امور خارجه رژیم صهیونیستی، سیلوان شالوم گرفته تا ماجرای دروغپردازانهی دست دادن ریاست محترم جمهوری با کاتساوای صهیونیست و تأکید رسانهها بر ایرانی بودن وی، همه بخشی از این جنگ روانی دو رویکرده به حساب میآمدند. با وجود چنین هجمه رسانهای و در کنار آن تبلیغات فراگیر علیه ایران نظیر تولید انبوه وسایل بازی، البسه و ... با نشان حمله به ایران، خبر تولید فیلم حمله هستهای ایران به آمریکا، تولید ترس در جامعهی آمریکایی و زمینهسازی فضای جهانی، جمهوری اسلامی ایران یک تنه و با ابزار حکمت، عزت و مصلحت از این گذرگاه تنگ همچنان به سلامت میگذرد. همانطور که اشاره شد استراتژیستهای آمریکایی زمانی که دریافتند گزینه جنگ مطلوب به مصادره نیست، ماهیت عملیات روانی خود را معطوف به درون ایران کردند. و همچنان که به دوران انتخابات ریاست جمهوری نزدیک میشدیم به تدریج بر حجم مصاحبهها، گفتگوها، تهدیدات، حمایتهای رسانهای و موضعگیریهای تند علیه مشارکت مردم در انتخابات افزودند و با تمام توان ایرانیان را به تحریم انتخابات دعوت کردند. این مورد تا آنجا پیش رفت که جورج بوش شب قبل از انتخابات با نادرست خواندن و فرمایشی بودن انتخابات در ایران، مردم ایران را طی بیانیهای رسماً دعوت به عدم مشارکت نمود. کاندولیزا رایس و اسکات مککللان نیز با غیرانتخابی بودن انتخابات و اعتراض به این که چرا صلاحیت 1000 نفر از کاندیداها رد شد – مثلاً توقع داشتند یکی از صدها نفری که زیر بیست سال بودند و دغدغهشان امتحان کنکور بود ریاست جمهور ایران شوند! - بر طبل تحریم کوبیدند. خدای را شاکریم که ملت ایران پاسخی قاطعانهتر از قبل و کوبندهتر از هر زمان با برگههای سبز خود به دولتمردان امریکا داد و از این امتحان سربلند بیرون آمد. شگفت آن که امریکاییان، با این تصور که کسی در انتخابات شرکت نمیکند صدها خبرنگار را راهی ایران کردند و این خود بیشتر شرمندهشان کرد و با وجود پوشش ناقص رسانههای دیداری، شنیداری و مکتوب غرب از میزان مشارکت مردم، جهان به چنین حجمی از دموکراسی بالید و دولتمردان امریکا پی به اشتباه خود بردند. به قول عبدالعزیز حکیم،رییس مجلس اعلای عراق که در جریان انتخابات در ایران حضور داشت: «ایران نمونه واقعی و الگوی دموکراسی برای مسلمانان است.» با انجام مرحله دوم رأیگیری، آمریکاییان که خود از نتیجه به دست آمده شگفتزده شده بودند و فکر نمیکردند مردم ایران با چنین مشارکتی دکتر احمدینژاد را منتخب جمهور خود بدانند، بار دیگر نگاه از درون و مقولهی فروپاشی از درون برگرفته و برنامه جنگ روانی علیه ایران در فضای بینالملل را پیش گرفتند. طی روزهای گذشته موج رسانههای آمریکایی با ایجاد اتهامات تخریبی شدید الحن مبنی بر حضور دکتر احمدینژاد در ماجرای تسخیر لانه جاسوسی و مانور بر روی اتهام بیاساس تروریست بودن ایشان و از سوی دیگر ماجرای سفر ریاست محترم مجلس شورای اسلامی به بلژیک، سعی در مخدوش نمودن چهرهی سیاسی ایران داشته و فضای بینالملل را ملتهب مینمایانند.صرفنظر از آنکه اقدام دانشجویان ایرانی امری افتخارآمیز بوده و به زعم رهبر کبیر انقلاب، انقلاب دوم محسوب میشد و پرونده روشن و انقلابی دکتر احمدینژاد نیز برهمگان به اثبات رسیده است و صرفنظر از آنکه پیشینه سیاسی اکثر قریب به اتفاق روسای جمهور آمریکا بسیار سیاه و ناخواندنی است، لزوم هوشیاری ملی و خنثیسازی عملیات جدید دشمن کاملاً احساس میشود. در این بین توجه به استحکام داخلی، عدم توسعه غافلانه و یا عامدانه دیدگاههای تخریبی آن سوی آب، کالبدشکافی ماجرای تسخیر لانه جاسوسی، تبیین جهانی اهمیت انتخاب مردم ایران و پوشش رسانهای مناسب در جهت تنویر افکار عمومی ضروری است. باید دانست سالهاست که دولتمردان امریکا خصومت پنهان و پیدای خود را با بهرهبرداری از امکانات گسترده رسانهای به اجرا در میآورند. ایجاد جنگ روانی و پس از آن بهرهبرداری از آن نظیر ماجرای اخیر که همراستا با آن منجر به بلوکه کردن داراییهای چهار شرکت ایرانی در امریکا و لایحه مجدد تحریم ایران گردید، سیاست اثبات شدهی امریکاست. گاهی ماشین تبلیغات روانی امریکا متمرکز بر درون ایران شده و جهان را به خود مشغول میکند و گاهی متمرکز بر بیرون و وجه بینالملل ایران شده و ایران را به خود مشغول میکند. به زعم ایشان مهم این نیست که چه نتیجهای عاید دولت امریکا شود، مهم این است که از عنصر زمان در جهت پیشبرد اهداف منطقهای امریکا به نحو مطلوب استفاده شود. به هر حال به اعتقاد ما جهان امروز چنانچه بیشتر و بهتر با واقعیات درون ایران آشنا شود، فریب خدعههای زورمدارانه آمریکا را نخواهد خورد و به باتلاق دیگر اما، سهمگینتری نسبت به عراق فرو نخواهد رفت.
گزارش
نام منبع: سایت عملیات روانی
شماره مطلب: 574
دفعات دیده شده: ۱۳۵۴ | آخرین مشاهده: ۲ روز پیش