-
افکار عمومی امریکا در برابر بوش
دوشنبه ۲۸ -۳۴۴۴ ساعت ۰:۰۰
جرج دبلیو بوش انتخابات ریاست جمهوری سال 2000 را با حدود نیم میلیون رأی از دست داد [ گرچه با رای دادگاه فدرال و قاعده الکترال به ریاست جمهوری برگزیده شد] و پس از اعلام نتایج انتخابات دست به بازنویسی قانون مالیات فدرال و ترسیم مجدد نقشه دنیا زد. دستور کار دوره دوم ریاست جمهوری بوش به نحو جسارتآمیزی صریح بود – وی خواستار خصوصیسازی تأمین اجتماعی، یکسانسازی مالیاتهای فدرال، نوسازی دادگاهها و در کنار آن دمکراتیزه کردن دنیا بود – تا جایی که این
جرج دبلیو بوش انتخابات ریاست جمهوری سال 2000 را با حدود نیم میلیون رأی از دست داد [ گرچه با رای دادگاه فدرال و قاعده الکترال به ریاست جمهوری برگزیده شد] و پس از اعلام نتایج انتخابات دست به بازنویسی قانون مالیات فدرال و ترسیم مجدد نقشه دنیا زد. دستور کار دوره دوم ریاست جمهوری بوش به نحو جسارتآمیزی صریح بود – وی خواستار خصوصیسازی تأمین اجتماعی، یکسانسازی مالیاتهای فدرال، نوسازی دادگاهها و در کنار آن دمکراتیزه کردن دنیا بود – تا جایی که این سیاستها به مثابه انقلاب انگاشته شد. در ماه نوامبر، همچنان که لیبرالها هنوز مبهوت شکست خود بودند، جمهوریخواهان درحال بلند پروازی با نقشهای طنزآمیز از کره زمین بودند که آمریکای شمالی را به دو کشور ایالات متحده کانادا و سرزمین مسیح تقسیم میکرد، ظاهراً هیچ چیز نمیتوانست رئیسجمهور جمهوریخواه را مهار کند. شش ماه بعد، بوش در حالی صد روز نخست دوره دوم ریاست جمهوری خود را پشت سرگذاشت که نتایج نظرسنجیها محبوبیت وی را در پایینترین سطح در میان کل رؤسای جمهور منتخب دوم نشان میداد. آمریکاییان از شیوه هدایت کشورشان راضی نیستند. آنها علاقهای به اقتصاد وجنگ ندارند . آنها همچنین علاقهای به برنامههای بوش برای سایر کشورها ندارند. سیاستهای داخلی بوش اگر تا به حال شکست نخورده باشد – و خصوصیسازی تأمین اجتماعی که در وضعیت سکون پایدار قرار دارد، نزد دمکراتها، طرفهای مستقل و حتّا جمهوریخواهان به قدری منفوراست که فقط یک معجزه می تواند مشکل گشا باشد. هماکنون سؤال اینجاست که آیا محبوبیت روبه افول بوش – و تمایل وی به اصرار بر برنامه تأمین اجتماعیاش – طی دو سال آینده و پس از آن به ضرر حزب جمهوریخواه تمام میشود؟ محافظهکاران خواهان اصلاح قانون اساسی، تغییر قوانین سنا در مورد انتخاب قضات و بر هم زدن هنجارهای طولانی مدت مالی، زیست محیطی، جهانی و اجتماعی هستند. در عین حال، به نظر میرسد بوش گیر افتاده است. هیچ پولی در خزانهداری دولت جهت اجرای تخفیفهای مالیاتی وجود ندارد. ارتش آنقدر ضعیف شده است که توان حمله به کشوری دیگر (مثلاً ایران) را ندارد و دادگاههای فدرال سیاستهای اجتماعی وی را موشکافی میکنند. تعدادی از جمهوریخواهان برجسته از متوقف کردن افراطگرایی بوش سخن به میان آوردهاند. در بعضی موارد از قبیل طرحهای تأمین اجتماعی، جزییات بودجه فدرال یا تأیید نامزدهای منتخب بوش تعدادی از جمهوریخواهان میانهرو شروع به مخالفت با کاخ سفید کردهاند. به گفته تحلیلگران سیاسی در صورتی که مردم آمریکا از بوش رویگردان شوند، منطقی خواهد بود که منتظر رویگردانی بیشتری از سوی نمایندگان جمهوریخواه کنگره باشیم. ری تکزیرا، پیمایشگر دمکرات که وبلاگ محبوب Donkey Rising را اداره میکند گفت: «اگر بوش به 60 درصد محبوبیت نزد مردم برسد، موضوع کاملاً تفاوت خواهد کرد، اما اگر اعضای کنگره متوجه شوند که بوش نزد مردم آمریکا محبوب نیست، بیش از پیش با او مخالفت خواهندکرد.» اگر بگوییم که طبق نظرسنجیها، کل کشور به مخالفت با بوش برخاسته است، سخنی کاملاً درست نگفتهایم. آنچه صحیح است این است که کشور هیچگاه واقعاً طرفدار وی نبوده ست. تنها اقلیتی از مردم آمریکا با سیاستهای وی همواره موافق بودهاند. دلیل اصلییی که اکثریت مردم در ماه نوامبر گذشته وی را به ریاست جمهوری برگزیدند، موضع قاطع وی در یک موضوع بود: تروریسم. با این حال، محافظهکاران افراطی، انتخابات سال 2004 را چراغ سبزی برای اصولگرایان راستگرا دانستند – نشانهای از این که مردم خواهان خصوصیسازی تأمین اجتماعی، تغییر قانون مالیات و سیاست اجتماعی عموماً محافظهکار (از جمله ممنوعیت ازدواج همجنسبازان) هستند. بوش آن قدر خوشحال بود که مسئولیت خود را فراموش کرده بود. به نقل از کارل اگنی، مشاور سازمان گسترش دموکراسی، سازمان استراتژی سیاسییی که در جهت احیا برتری دمکراتها فعالیت میکند، «عقاید بسیار نامحبوب بوش کاملاً بر ملا شده است.» فهمیدن علت آن مشکل نیست: با وجودی که وی با اکثریت ضعیفی به پیروزی رسید، دلایل خوبی دارد که فکر کند میتواند سیاستهای خود را در کنگره به تصویب برساند. مایکل نلسون به عنوان کارشناسی سیاسی اظهار میدارد که چیزی منحصر به فرد در مورد پیروزی بوش وجود داشت – او ترتیبی داد که تسلط حزب خود را بر کنگره گسترش دهد – بیل کلینتون، رونالد ریگان و ریچارد نیلسون که همگی در دور دوم با آراء بیشتری انتخاب شدند، در انجام چنین کاری ناموفق بودند. به گفته فرانک نیوپورت که نظرسنجیهای موسسه گالوپ را انجام میدهد، محبوبیت بوش در اوایل فوریه یعنی حول و حوش سخنرانی سالانه او به حداکثر رسید. 57 درصد از پرسش شوندگان عملکرد او را تأیید و 40 درصد آن را رد کردند. بوش در سخنرانی خود سعی کرد موفقیتهای سیاست خارجی خود همچون برگزاری انتخابات در عراق را به سیاست داخلی خود مرتبط کند. وی انتظار داشت همانطور که مردم آمریکا از او درجنگ با عراق پشتیبانی کردند، از انتصابهای قضایی، برنامه مالیاتی و به خصوص خصوصیسازی تأمین اجتماعی او حمایت کنند. چنین حمایتی به وقوع نپیوست و ارقام حمایت از وی سقوط کرد. در آخرین نظرسنجی گالوپ آمار حمایت از بوش 48 درصد و مخالفت با او 52 درصد بوده است. (سایر نظرسنجیها ارقام مشابهی را نشان دادهاند) پیمایشگران دلایل متعددی را برای سقوط محبوبیت بوش عنوان میکنند: از جمله قیمت بالای بنزین و تصمیم جمهوریخواهان مبنی بر دخالت در پرونده تری شیاوو. اما مهمترین دلیل آن را قصد بوش برای خصوصیسازی تأمین اجتماعی میدانند. به گفته نیوپورت «هر چه بوش بیشتر درباره این موضوع صحبت میکند، ارقام او بیشتر کاهش مییابند.» اما همانطور که پلکروگمن بیان میکند برنامه تأمین اجتماعی بوش تنها یکی از سررشتههای رادیکالیسمی است که در کل دوره دوم زمامداری او دنبال میشود – بوش در سیاستهای اقتصادی، اجتماعی و خارجی خود طرفدار عقاید راستگرایی است که طبق نظرسنجیها فقط برای اقلیتی از آمریکاییان جذابیت دارد. پس میتوان مخالفت عمومی با برنامه تأمین اجتماعی را به منزله مخالفت با محافظهکاری رادیکال تعبیر کرد. ملت آمریکا ممکن است کلید کاخ سفید را به جمهوریخواهان داده باشند، اما نمیخواهند آنها با خشونت آن را اداره کنند. سایت سالون – 29 آوریل 2005 نویسنده: فرهاد مانجو برگردان: واحد ترجمه فراز سیستم
گزارش
نام منبع: salon
شماره مطلب: 318
دفعات دیده شده: ۱۷۲۴ | آخرین مشاهده: ۲ ساعت پیش