-
رویکردی تئوریک به عوامل شکل دهی و کنترل افکار عمومی
شنبه ۱ مرداد ۱۳۸۴ ساعت ۱۲:۰۰
چکیده افکار عمومی پدیدهای روانی ـ اجتماعی و خصلتی جمعی است و عبارت از ارزیابی مشترک، روش و نظر مشترک گروهی اجتماعی در مسئلهای است که همگان به آن توجه و علاقه دارند و در لحظه معینی، بین عده زیادی از افراد، اقشار، طبقات یا سراسر اجتماع، عمومیت نسبی مییابد و عامه مردم آن را میپذیرند. افکار عمومی به شکل تأیید یا مخالفت با یک عمل، نظر، شخص، واقعه و به صورت خواسته، مطالبه، پیشنهاد و توصیه، تجلی مییابد. فرایند افکار عمومی را میتوان به سه بخش الف)
چکیده افکار عمومی پدیدهای روانی ـ اجتماعی و خصلتی جمعی است و عبارت از ارزیابی مشترک، روش و نظر مشترک گروهی اجتماعی در مسئلهای است که همگان به آن توجه و علاقه دارند و در لحظه معینی، بین عده زیادی از افراد، اقشار، طبقات یا سراسر اجتماع، عمومیت نسبی مییابد و عامه مردم آن را میپذیرند. افکار عمومی به شکل تأیید یا مخالفت با یک عمل، نظر، شخص، واقعه و به صورت خواسته، مطالبه، پیشنهاد و توصیه، تجلی مییابد. فرایند افکار عمومی را میتوان به سه بخش الف) شکلگیری ب) هدایت و ج) بازداری تقسیم کرد. رسانههای همگانی امروز در تشکیل، هدایت و انحلال افکار عمومی نقش بارز و انکارناپذیری دارند. برای شکلگیری افکار عمومی میتوان به نظریات کاشت، برجستهسازی، جوسازی، اعطای اعتبار اجتماعی رسانه به موضوع، غلبه بر جهل متکثر، برقراری رابطه بین موضوع و منافع شخصی شهروندان، اشاره کرد. مهمترین شیوهها در خصوص هدایت افکار عمومی عبارتند از، ارائه اطلاعات گزینششده، انگارهسازی و تأکید بر اصول و قوانین. برای انحلال افکار عمومی نیز از شیوههای القای دروغین رسیدن به هدف، ایجاد هراس اخلاقی، بزرگ جلوه دادن پیامدهای سوء، تزریق اطلاعات نادرست و تکذیب آن، نسبت دادن منافع جریان به اشخاص حقیقی و نسبت دادن عوامل نامرتبط به جریان استفاده میشود. واژگان کلیدی: افکار عمومی، مهندسی افکار عمومی، تنویر افکار عمومی، بازداری افکار عمومی، ویژگیهای افکار عمومی، تاکتیکهای شکلدهی افکار عمومی،کنترل افکار عمومی. مقدمه در عصر ارتباطات با گسترش رسانههای همگانی و شبکهای شدن جهان و همچنین باسوادتر شدن عامه مردم، نیروی تازهای با عنوان افکار عمومی پای به صحنه گذاشته است. این نیروی تازه که تجلی اراده مردم و خواست آنها است، در تمام جهان به ویژه در کشورهایی که نظامهای پارلمانی و مردمی دارند، نقش مهمی در شکل دادن به حوادث و رخدادهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دارد و کمتر نقش آن نادیده گرفته میشود. این مقاله با رویکردی تئوریک و در عین حال عملیاتی، موضوع افکار عمومی را بررسی کرده است. در بخش اول اشارهای به تعریف و تاریخچه آن شده است، در بخش دوم شرایط شکلگیری افکار عمومی تشریح و همچنین به تئوریهای ارتباطی نیز اشاره شده است. در بخش آخر تئوریهای ارتباطی در هدایت و بازداری افکار عمومی تشریح شدهاند. هر چند تئوریهای ذکر شده در این مقاله کم است اما این شیوه، رویکرد جدیدی برای استفاده از دانش در تحلیل افکار عمومی است. در نهایت این مقاله به استفاده از هیچ یک از این شیوهها ملتزم نیست. نگارنده به شکلگیری افکار عمومی در حوزه عمومی [با رویکرد به نظریات یورگن هابرماس] معتقد است. گفتار اول: کلیات افکار عمومی 1ـ تعریف افکار عمومی افکار عمومی، پدیدهای روانی ـ اجتماعی و خصلتی، جمعی است و عبارت است از ارزیابی، روش و نظر مشترک گروهی اجتماعی در مسئلهای که همگان به آن توجه و علاقه دارند و در لحظه معینی، بین عده زیادی از افراد و اقشار مختلف جامعه نسبتاً عمومیت مییابد و عامه مردم آن را میپذیرند. افکار عمومی به صورت تأیید یا مخالفت با یک عمل، نظر، شخص و واقعه با خواسته، مطالبه، پیشنهاد و توصیه تجلی مییابد (مهرآرا 1372 ص 371). شاید بتوان گفت این تعریف جامع، تا حدودی زوایای گوناگون افکار عمومی را در نظر گرفته است. اما افکار عمومی خاص، حد و مرزهای مشخص و تأثیرات مختلفی دارد. لذا میتوان افکار عمومی را از زوایای گوناگونی تعریف کرد. باید توجه داشت، بسیاری از محققان افکار عمومی، فعالیتهای خود را به عرصههای محدودی از افکار عمومی منحصر میکنند. آنها عقایدی را به مثابه افکار عمومی میدانند که به مسائل مهم سیاست عمومی یک کشور مربوط میشود. این تأکید از این اعتقاد ناشی میشود که افکار عمومی باید تعیینکننده سیاست عمومی یک کشور باشد. آنان با این عقیده طیفی از عقاید را که ارتباط انکارناپذیری با مسائل سیاسی دارند جدا میکنند (جونیون 1365 ص39). نکته آخر در خصوص تعریف افکار عمومی اینکه، «افکار عمومی چیزی نظیر ابر و دود است که در حالت تراکم و از دور، مشهود و محسوس و از نزدیک نامحسوس است» (هرنگ 1365 ص105). 2ـ پیدایش افکار عمومی افکار عمومی، به طور عمده محصول دوران روشنگری است. این اندیشه با فلسفههای سیاسی لیبرالی اواخر قرون هفدهم و هیجدهم (لاک و روسو) و به ویژه تئوری دمکراتیک قرن نوزدهم تلفیق شده است (پراسیس 1382 ص 21). به تعبیر دیگر ادغام واژههای عمومی و افکار در یک ترکیب مفهومی دارای اهمیت سیاسی به معنای امروزی فقط در فلسفههای دمکراتیک و لیبرال از سال 1700 به بعد پدیدار شد (پراسیس 1382 ص22). علی اسدی این موضوع را با رویکرد به فناوری رسانهای بیان میکند و میگوید: گسترش وسایل ارتباط جمعی مانند رادیو، تلویزیون و مطبوعات پرتیراژ، باعث پیدایش جامعه تازهای شد که در آن همه افراد، صرفنظر از اینکه در کجا زندگی میکنند و یا به چه گروه اجتماعی تعلق دارند از طریق تماس با منابع خبری از رویدادها و رخدادها آگاه شوند. تا جایی که حتی اگر در جامعهای میزان مشارکت اجتماعی مردم هم محدود باشد میزان آشنایی آنها با حوادث و رخدادها که نتیجه مشارکت آنها در این زمینه است، با آنچه در گذشته بود، فرق دارد (اسدی 1371 ص 42). در این جوامع تمامی شهروندان برای خود حقوقی قائل میشوند و همچون گذشته تمامی امور و تصمیمگیریها بر عهده حاکمان واگذار نمیشود. گفتار دوم: ساخت افکار عمومی الف- شرایط ایجاد افکار عمومی واقعه افکار عمومی در شرایط مشخصی به وجود میآید، این شرایط عبارتند از: 1ـ باید واقعهای مرکزی یا شماری از وقایع متناوب و پشت سر هم از یک نوع وجود داشته باشد. 2ـ فضا باید مساعد باشد. 3ـ محتوای افکار باید با الگوهای فرهنگی و جمعی مطابق باشد. 4ـ محتوای افکار باید پاسخگوی نیازهای ظاهری و باطنی افراد باشد. 5ـ افکار باید از طریق رسانههای همگانی گسترش یابد. 6ـ افکار عمومی باید با دخالت مستقیم شهروندان اشاعه یابد (کتبی 1376 ص60). در این خصوص به اعتقاد برخی کارشناسان برای شکلگیری افکار عمومی گذر از مراحل هفتگانه ذیل ضروری است. 1ـ پیدایش آگاهی: در این مرحله مردم از وجود موضوعی آگاه میشوند. اما در مورد واکنش نسبت به آن، احساس نیاز سریع نمیکنند. 2ـ فوریت بیشتر، مردم فوریت و ضرورت مسئله را حس میکنند، نظر غالب در این مرحله، درخواست مصرانه برای اقدام است. تشخیص میان آگاهی و فوریت در تفسیر صحیح افکار عمومی ضرورت اساسی است. 3ـ دستیابی به راهحل: در این مرحله مردم، بدون درک پیچیدگی موضوع راهحلهای مختلف مسئلهای را بررسی میکنند. توجه مردم بیشتر به راهحلهایی معطوف میشود که کارشناسان یا سیاستمداران با زیرکی آنها را ارائه کردهاند. از آنجایی که مردم راهحلهایی را که ارائه میشود، کاملاً درک نمیکنند میتوان مرحله سوم را دوران صحه گذاشتن نادرست نامید، یعنی مردم از پیشنهادهای ارائه شده اعلام حمایت میکنند، اما به محض مشخص شدن هزینههایی که باید بابت این موضوع بپردازند. از موضع خود کوتاه میآیند. 4ـ فکر خام: در این مرحله مقاومت مردم در مواجهه با راهحلهای مسئله و پیامدهای این راهحلها ظاهر میشود. در موضوعهای دشوار یعنی موضوعهایی که مستلزم تغییر و تحول اساسیاند، باید با ارائه راهحلهای واقعبینانهتر، بر فکر خام مردم فایق آمد. 5ـ ارزیابی انتخابات: در این مرحله مردم انتخاب میکنند، یعنی به ارزیابی دلایل موافق یا مخالف راهحلهای موضوع خاصی میپردازند. مرحله پنجم، مرحله دشواری است، زیرا در این مرحله میفهمند که راهحلهای آسان و کمهزینه، احتمالاً کارآیی نخواهد داشت، وقتی مردم به موضوع خاص و راهحلهای پیشنهادی توجه زیادی نشان میدهند، سرسختانه بر دیدگاه خود پافشاری میکنند، حتی وقتی پیامدهای ناگوار دیدگاهشان به آنان ارائه شود. 6ـ موضعگیری هوشمندانه: مردم ایده را قبول میکنند اما معمولاً در مورد آن کاری انجام نمیدهند، تا به مرحله هفتم برسند. در مورد برخی موضوعها دهها سال طول میکشد تا افکار عمومی به مرحله هفتم برسد، چاره هوشمندانه مرحله ششم، مستلزم آن است که مردم دیدگاه خود را مشخص کنند. تناقضات را از میان بردارند، واقعیات را در نظر گیرند و پیامد انتخابهایشان را نیز بپذیرند. 7ـ قضاوت مسئولانه از لحاظ اخلاقی و احساسی: مرحله اجرای افکار عمومی همان قضاوت اخلاقی و احساسی است. در این مرحله مردم خود را با موقعیتهای مختلف سازگار میکنند، دیدگاه و رفتارشان را تغییر میدهند و با احساسات دوگانه خود روبهرو میشوند، به تعبیری مرحله هفتم مرحله پیدا کردن چاره کار است (سالک 1378 ص8). بـ شرایط شکلگیری افکار عمومی برای شکلگیری افکار عمومی دو اصل یا عامل باید با هم جمع شوند. 1ـ موضوع یا مشکلی خاص 2ـ توجه عمومی حول و حوش آن موضوع. در ادامه این دو محور بررسی میشود. 1ـ اطلاعرسانی و آگاهیبخشی حول یک موضوع: همانگونه که از عنوان افکار عمومی بر میآید، منظور عقایدی عمومی است که به همگان مربوط باشد. امروز فقط رسانهها توان ایجاد این عقاید را بین همگان دارند. لذا اگر نقش اطلاعرسانی رسانهها نباشد، به پیروی از آن، آگاهی عمومی نیز نسبت به موضوع پیدا نخواهد شد و یا اگر هم پیدا شود، بدون اطلاعرسانی رسانهها، افکار عمومی در خصوص تمامی مسائل به سرعت شکل نخواهد گرفت و فقط میتواند، حول و حوش مسائلی خیلی مهم و حیاتی شکل بگیرد. با توجه به مطلب مذکور میتوان گفت رسانهها با اطلاعرسانی دقیق، نشان دادن کاستیها، بررسی زوایای پنهانی، ارائه آمار و ارقام در خصوص موضوع، باعث آگاهی عمومی شهروندان میشوند که این مهمترین و شاید نخستین مرحله در شکلگیری افکار عمومی است. 2ـ اعطای اعتبار اجتماعی رسانه به موضوع: (مهرداد 1380 ص82) زمانی که رسانههای همگانی موضوع یا سوژهای خاص را انعکاس میدهند، در اصل بخشی از اعتبار اجتماعی خود را نیز به آن موضوع انتقال میدهند و مخاطب نیز اینگونه برداشت میکند که حتماً موضوع مطرح شده حائز اهمیت بوده که رسانه مورد نظر آن را انعکاس داده است و اگر اهمیت نداشت، هیچگاه در رسانهها مطرح نمیشد. به این عمل رسانههای همگانی مرتن و لازرسفلد اعطای اعتبار اجتماعی رسانه به موضوع یا اعطای منزلت اجتماعی میگویند. اعطای اعتبار اجتماعی دو گونه موضوع را در بر میگیرد 1- موضوعات کلیدی و حساس 2- موضوعات کماهمیت. برای نمونه اگر در وضعیت فعلی موضوعات اقتصادی، اعتبار دریافت کنند، باعث رشد و هدایت مناسب افکار عمومی در جهت توسعه و پیشرفت جامعه میشوند و اگر این اعتبار به موضوعات و مسائل بیاهمیت و کذایی اعطا شود، آن مسائل در اولویت افکار عمومی قرار میگیرند و گمراهی جامعه را در پی خواهند داشت. 3- نظریه کاشت: گروه انبرگ استدلال میکنند که در امریکا، تلویزیون بخشی از پیامها را انتقال میدهد که بازتاب جریان اصلی فرهنگ امریکایی است. بنابر نظریه کاشت تلویزیون در کارکرد گزارشگری خود، به ابلاغ پیامهای به هم پیوستهای گرایش دارد که درسهای یکسانی را بارها به نمایش در میآورد. تلویزیون خالق و منعکسکننده اندیشهها و باورهایی است که از نیازهای نهادینه جامعه پیرامون، تأثیر میپذیرد و مردم را برمیانگیزد، تا پیوسته به محتواهایی توجه کنند که احتمالاً باورها و اندیشههای پیشین را تأیید میکند. جرج گربنر میگوید: کاشت، فرآیندی بیسمت و سو نیست، بلکه بیشتر شبیه فراگردی جاذبهای است و ... هر گروه از مخاطبان ممکن است، در جهتی متفاوت تلاش کنند اما همه گروهها تحت تأثیر جریان مرزی واحدیاند، از این رو کاشت بخشی از فرآیندی دائمی، پویا و پیشرونده تعامل میان پیامها و زمینههای قبلی است. نظریه کاشت به ما خاطرنشان میکند که ارتباطات در دنیای نهادین روی میدهد دنیایی که احتمالاً آفریده رسانهها است (ویندال 1376 ص364). بنابراین نظریه، افکار عمومی نیز از طریق اطلاعات رسانهای در طول زمان شکل میگیرد و مستقل از اطلاعات دستهبندی شده منظم رسانهای، کمتر محقق میشود. 4- برجستهسازی: برای مک کومبز و شاو در سال 1972 نخستین پژوهش درباره برجستهسازی است. هرچند این فکر که رسانهها اولویت همگانی را تعیین میکنند فکر کاملاً تازهای نبود، کارکرد برجستهسازی رسانهها، به تأثیر گذاشتن به آنچه مردم درباره آن فکر میکنند یا آنچه مهم تلقی میشود، میپردازد. راجرز و دیرینگ برجستهسازی را فرآیندی میدانند که از طریق آن رسانههای همگانی اهمیت نسبی موضوع و تأثیر گوناگون را به مخاطب منتقل میکنند.» دنیس مک کوئیل (1987) خاطرنشان میکند که فرآیند برجستهسازی به سه اولویت متفاوت مربوط میشود. اولویت اول در گروه سیاسی یا سایر گروههای ذینفع جای میگیرد. اولویت دوم رسانهها است که ارزشهای خبری و سلیقههای ملموس مخاطبان در آن تأثیر میگذارد و به آن شکل میدهد. اولویت سوم از آن همگان است که تصور میشود تحت تأثیر رسانهها هستند (ویندال 1376 ص353). بن اچ بگدیکیان درباره تأثیر برجستهسازی وسایل ارتباط جمعی میگوید: در میان صاحبنظران علوم سیاسی، این نکته بدیهی است که رسانهها نمیتوانند به مردم بگویند چگونه بیندیشند، آنها میگویند که به چه بیندیشید، آنچه رسانهها گزارش میدهند در دستور کار مردم قرار میگیرد و آنچه مسکوت میماند ممکن است برای همیشه فراموش نشود، اما امکان دارد زمانی که سخت به آن نیاز است در دسترس مردم قرار نگیرد. به این ترتیب در برجستهسازی صریحاً به شهروندان القا میشود که اولویتهای فکری آنها چه چیزهایی است و این تعیین اولویت، تا حدودی تعیین اولویت افکار عمومی در جامعه نیز خواهد بود. 5ـ جوسازی: تبلیغات و شکلدهی افکار عمومی، همراه با در اختیار گرفتن جریان اطلاعات است. کسانی که عقاید و رفتار عامه مردم را کنترل میکنند به حداکثر استفاده آگاهانه از اشکال ارتباطی دست مییابند و اطلاعات خاص را به نوبت یا همراه با اطلاعات دیگر منتشر میکنند. این روشی برای تعریف اطلاعات است زیرا نشاندهنده همراهی کاذب است (جووت 1374 ص28). به عبارت دیگر خبرهایی که از رسانههای همگانی منتشر میشود، رشته به هم پیوستهای از رخدادها را پدید میآورد، انجام این زنجیره حوادث و رخدادها، به تبلور افکار عمومی منجر میشود و هر گروه، خبرها را به نوعی برداشت و تفسیر میکند (اسدی 1371 ص 115). هر چند تعبیر رسانههای جمعی از رخدادها، مغایر با حقایق است. این تعابیر ساختگی به عنوان حقیقت در اذهان مردم فرو میرود، به عبارت دیگر رسانهها نسبت به افراد، مکانها و رویدادها، تعابیری میسازند که جایگزین حقایق میشوند و در نهایت این تعابیر اساس کنش متقابل افراد را تشکیل میدهند (کمالیپور 1373 ص 49). کازینو در خصوص جوسازی میگوید: در چنین حالتی افراد متوجه میشوند که عقاید و نظرهای مشترکی با دیگران دارند و حتی میدانند که عقاید آنها جزئی از افکار عمومی است، ولی به این نکته توجه ندارند که پیرو دیگران شدهاند و فکر میکنند عقیده و نظرشان ناشی از تأمل شخصی، انتخاب آزاد و سنجیده خودشان است. مشخصه جوسازی آن است که شخص علت انتخاب و گرایش به عقیدهای را نمیداند در حالی که نگرش بر عقاید، از خارج بر او تحمیل شدهاند و شخص تصور میکند، تصمیمش از روی استقلال رأی بوده است (کازینو 1363 ص 77). 6ـ غلبه بر جهل متکثر: پروفسور الیزابت نئول نئومن، جامعهشناس آلمانی، در سال 1374 نظریه مارپیچ سکوت را طرح کرد. مارپیچ سکوت در پاسخگویی به سؤال چگونگی شکلگیری افکار عمومی، مسائل تأثیر متقابل بین ارتباطات جمعی، ارتباطات فردی و درک شخصی از فکر خویشتن را در ارتباط با افکار عمومی دیگران در جامعه بررسی میکند. ایده اساسی و پایه این مدل آن است که بیشتر افراد کوشش میکنند تا از داشتن نگرشها و باورهای منزوی دوری کنند (محسنیان راد 1369 ص459). به عبارت بهتر شخص میخواهد همه او را تأیید کنند، نمیخواهد جدا بیفتد و مغلوب همه شود (شعار غفاری 1372 ص199). جهل متکثر در مارپیچ حلزونی سکوت، بدین معنی است که همه افراد ظاهراً حاضرند تغییرات پیشنهاد شده را بپذیرند و در عین حال نیز گمان میکنند دیگران با این تغییرات شدید، مخالفاند به عبارت دیگر جهل متکثر عبارت از باوری که بر جامعه حاکم است و همه تصور میکنند که باور خود آنها است و باور آنان از باور دیگران متمایز است (فرهنگی 1374 ص 30). در اینگونه مواقع رسانهها با نشان دادن جهل متکثر شهروندان و نمایش افکار تکتک آنها میتوانند این جهل را از بین ببرند و باعث شکلگیری افکار عمومی در مورد موضوع مورد نظر شوند. 7ـ برقراری رابطه بین موضوع و منافع شخصی شهروندان: در اکثر مواقع شهروندان توان برقراری ارتباط بین موضوعات مختلف و منافع شخصی خود را ندارند. آنان با توجه به اینکه در آن موضوعات هیچگونه منافع شخصی ندارند، از بحث و گفتگو و هر عمل دیگری خودداری میکنند. در این مواقع رسانههای همگانی با ایجاد رابطه منطقی بین موضوعات و منافع شخصی شهروندان، در شکلگیری افکار عمومی نقش مهمی را ایفا میکنند. خاطرنشان میشود امروز رسانههای همگانی امپریالیستی و استعماری، بین موضوعات و منافع شخصی شهروندان رابطهای نادرست ایجاد میکنند و این باعث ایجاد افکار عمومی کاذب و نیز جبههگیریهایی به نفع شبکهها یا سیاستمداران حاکم بر آن شبکهها میشود. نمونه بارز آن را میتوان در ایجاد دشمنان خیالی در عملیات روانی مشاهده کرد. در اینگونه مواقع هیچگونه دشمنی که بتواند تهدیدکننده باشد، وجود ندارد ولی سیاستمداران و کارگزاران تبلیغاتی برای دسترسی به مقاصد خود که همانا دورکردن شهروندان از موضوعات مهم و اساسی است، دشمنی ایجاد میکنند. با توجه به نظریاتی همچون کاشت، برجستهسازی، جوسازی، اعطای اعتبار اجتماعی رسانه به موضوع، غلبه بر جهل متکثر، رابطه بین موضوع و منافع شخصی شهروندان، مشاهده میشود که خیلی از سوژههای افکار عمومی، موضوعاتی رسانهای و به تعبیر دیگر انگارهایاند به این مفهوم که اگر رسانهها وجود نداشتند موضوعی که امروز با عنوان افکار عمومی از آن یاد میشود، وجود نداشت. البته در خصوص افکار عمومی این موضوع کلی است و اگر مراد از افکار عمومی صرفاً مسائل سیاسی باشد، کمتر مشمول این قانون میشود. به عبارت دیگر چون در موضوعات سیاسی همیشه دو طرف درگیر وجود دارد، لذا طرف رقیب برای بسیج افکار عمومی از تمامی شیوهها، تمهیدات و ترفندها استفاده میکند و این کمرنگ شدن نقش انحصاری رسانهها را در پی دارد. گفتار سوم: هدایت و کنترل افکار عمومی بعضی مواقع شکلگیری افکار عمومی مطلوب به نظر نمیرسد. این امر دو علت دارد. اول اینکه افکار عمومی مورد نظر با منافع سازمان مغایر است و دیگر اینکه افکار عمومی شکل گرفته در اثر انتشار اطلاعات غلط یا کلیشهای شکل گرفته و پیامدهای آن جز ضرر و زیان، چیزی به همراه نخواهد داشت. در توضیح مورد اول یعنی منطبق نبودن منافع با افکار عمومی، میتوان گفت که در بعضی زمانها افکار عمومی خواستههایی دارد که از توان و عهده مسئولان یا سازمانهای مرتبط خارج است و اگر افکار عمومی نیز به حال خود رها شود، احتمالاً باعث تشویش و تشنج در جامعه میشود. برای نمونه اگر افکار عمومی بر این عقیده باشد که تمامی قوانین و شرایط پذیرش در سازمان تجارت جهانی باید به یکباره پذیرفته شود، در صورت تحقق آن، شوک عظیمی به کشور وارد خواهد شد و جامعه به سوی بحران پیش خواهد رفت. افکار عمومی ناصواب افکاریاند که در اثر اطلاعات غلط به وجود میآیند. این اطلاعات غلط ممکن است توسط رقبا در اختیار شهروندان قرار گرفته باشد و یا دشمنان در خارج از کشور آن را طراحی و القا کرده باشند که باید با تنویر افکار عمومی و یا تمهیدات دیگر با این نوع افکار به چالش پرداخت. 1ـ هدایت افکار عمومی الفـ ارائه اطلاعات گزینش شده: افکار عمومی باید برای تصمیمگیری اطلاعات در اختیار داشته باشد (تصمیم عبارت است از رسیدن از قضایای معلوم به قضیه مجهول). حال اگر این اطلاعات از سخنی مشخص باشد، افکار عمومی نیز به نتایج مورد نظر میرسد (نظریه کاشت). به عبارت دیگر رسانهها با دادن اطلاعات طبقهبندی شده و خاص به مخاطبان باعث میشوند افکار عمومی نتایج مورد نظر را از اطلاعات به دست آورد، هر چند که رسانهها نیز نتیجهگیری نکرده باشند (ترفند رادیوهای بیگانه). در این مواقع است که افکار عمومی، عمل خود را نتیجه تصمیمگیری خود میداند و چون همگان عقل خود را برتر میدانند، لذا بر افکار و ایدههای خود تأکید زیادی دارند. البته در مواقعی که شهروندان سواد و معلومات کمتری دارند و یا ذاتاً با ایده مورد نظر موافقاند، نتیجهگیریها باید مستقیماً به آنها عرضه شود و از نتیجهگیری توسط مخاطب خودداری شود. بـ انگارهسازی در جهت دلخواه: کارل هوسمن میگوید: رسانهها، فضایی ساختگی ارائه میدهند، برداشتی ذهنی از جهان که ضرورتاً با جهان واقعی منطبق نیست. در رسانهها، خبر، ضرورتاً همان چیزی نیست که اتفاق میافتد بلکه چیزی است که منبع خبری آن را ارائه میدهد (هوسمن 1376 ص241). رضویزاده میگوید: در انگارهسازی خبری، کارگزاران خبری، آگاهانه و با برنامهریزی به تصویرسازی خبری یا انگارهسازی خبری دست میزنند، در انگارهسازی آنچه مهم نیست انعکاس واقعیت و رویداد است. در اینجا هدف و ماهیت کار، استفاده از دستمایه واقعیت رویدادی برای ارائه تفسیری پنهان در لفاف است (رضویزاده 1377 ص 912). برای هدایت افکار عمومی از واقعیات انگارههایی خلق میشود که تنها در راستای اهداف کارگزاران ارتباطی خواهد بود مانند ایجاد انگارهای از ایران در رسانههای امریکایی و غربی که درصدداند ایران را کشوری خشونتطلب جلوه دهند. این انگاره باعث میشود که در صورت تجاوز کشوری به ایران، افکار عمومی همسو با آن عمل کرده و به اعمال خلاف دیگران مشروعیت داده شود. جـ تأکید بر اصول و قوانین: اصولاً افکار عمومی از کاستیهای قوانین و هنجارهای موجود نشئت گرفته است و هدف این است که یا قوانین جدید تصویب و یا قوانین گذشته اصلاح شود. میتوان با دو نوع تأکید بر قوانین نسبت به هدایت افکار عمومی اقدام کرد. اول اعمالی که خارج از قوانین انجام میشود، خود نوعی جرم است و اگر در جامعه قوانین مورد احترام قرار نگیرند، آرامش و امنیت از جامعه دور خواهد شد و هرج و مرج جایگزین میشود. دومین ترفند که مخصوصاً در افکار عمومی سیاسی میتوان از آن استفاده کرد، ملزم ساختن رقیب به رعایت اصول و قوانین وضع شده خود گروهها است. به این معنا که هر گروه یا حزبی برای خود قوانینی تدوین و تصویب میکنند و یا خود را به اصولی پایبند میدانند، در اینگونه مواقع احتمال خارج شدن از قوانین و اصول نیز خیلی زیاد میشود و این فرصت خوبی است که از رقیب خواست تا به تعهدات خود عمل کند، در بیشتر مواقع در چارچوب قرار گرفتن، باعث کندی یا اخلال در فرآیند شکلگیری افکار عمومی میشود، البته اگر گروه مربوط، به تذکرات وقعی ننهد، آنگاه با اتهام بیتعهدی نسبت به گفتارها و اصول خود مواجه میشود. 2ـ بازداری افکار عمومی الفـ القای دروغین رسیدن به هدف: یکی از خصایص افکار عمومی که از دیرباز مورد مطالعه قرار گرفته، ناپایداری آن است. از آنجایی که افکار عمومی به گرایشها و منشهایی دلالت دارد که بر محور موضوعی خاص به وجود آمدهاند، روشن است که به محض از بین رفتن آن موضوع، موضعگیریها و واکنشهایی هم که به افکار عمومی شکل بخشیدهاند، نیز از بین میرود. فیلیپس دیویس در همین رابطه میگوید: افکار عمومی زمانی که به هدف خود نایل شود و موضوعی که سببساز تشکیل و تکوین آن بوده است، در قالب نظام قانونی و قوانین رسمی تحقق پذیرد، موجودیت خود را از دست میدهد (دیویس 1365 ص 68). حال اگر اینگونه القا شود که افکار عمومی به هدف خود رسیده است افکار عمومی نیز خود به خود منحل و محو میشود. برای القای این موضوع، میتوان به دو نحو عمل کرد. 1) هدف را به قدری کوچک کرد که بتوان برای آن مقصودی هر چند نامرتبط با افکار عمومی در نظر گرفت، مانند تزریق یارانه به جامعه و ادعای خوب شدن وضعیت اقتصادی. 2) ایجاد اهداف جدید و ارضای آنها است به این مفهوم که به جای رسیدن به هدف، هدف را تغییر داد و به اهداف دیگری به غیر از هدف اول دست یافت. بـ ایجاد هراس اخلاقی: نظریه هراس اخلاقی( ) بر این است که رسانههای همگانی برای انحراف افکار عمومی از موضوعات مغایر منافعشان، موضوعات جدیدی خلق میکنند که اهمیت موضوع قبلی را ندارد ولی به علت نوع انعکاس آن، موضوع قبلی فراموش میشود و همه نگاهها به موضوع جدید معطوف میشود. برای مثال اگر افکار عمومی به مشکلات اقتصادی جامعه معطوف است با طرح مشکلات امنیت شخصی، افکار عمومی منحرف میشود. در هراس اخلاقی عموماً رسانهها سوژههای جدید را به وجود میآورند. اگر رسانهها وجود نداشتند حوادث نیز هیچگاه مطرح نمیشدند. از خصوصیات اینگونه حوادث، پوشش وسیع خبری آنها است که همیشگی و به شکلهای گوناگون (اما جاذب و نافذ) ارائه میشوند. این اعمال باعث نادیده گرفته شدن حادثه پیشین و توجه به حادثه جدید میشود. جـ بزرگ جلوهدادن پیامدهای سوء: این اصل بر پایه هزینه و فایده بنا نهاده شده است، اینگونه که شهروندان برای فواید کوچک و ناچیز هزینه کلانی نمیپردازند، لذا زمانی که شما هزینه یک عمل را بیش از آنچه که وجود دارد نشان دهید، طبعاً تعادلی بین هزینه و فایده وجود نخواهد داشت و همچنین افکار عمومی رسیدن به مقصود مورد نظر را به صرفه ندانسته و از آن منصرف خواهد شد. تأکید بیش از حد بر پیامدهای سوء، منفی، ناخواسته، غیرمستقیم و بلندمدت رفتارها و تصمیمات در افکار عمومی، رویکرد دیگری برای توجیه این اصل است، بزرگنمایی آثار سوء، باعث غیراخلاقی و غیرمنطقی جلوه کردن اعمال و رفتار میشود و به دنبال آن شهروندان را دچار تردید میکند. برای مثال آزادی جنسی را پیامد آزادی سیاسی اجتماعی نشان دادن، باعث ایجاد تزلزل در افکار عمومی خواهد شد. دـ نسبت دادن منافع افکار عمومی به اشخاص و گروههای حقیقی: یکی دیگر از ترفندهایی که میتواند باعث از بین رفتن افکار عمومی شود، نسبت دادن منافع جریان افکار عمومی به اشخاص حقیقی است به تعبیر دیگر همه باید از منافع افکار عمومی بهرهمند شوند ولی اگر در این بین، منافع افکار عمومی فقط به عدهای معدود برسد، دیگر انگیزهای برای مشارکت همگان باقی نخواهد ماند و این زوال افکار عمومی در آن حوزه خاص را، به همراه خواهد داشت. هـ- تزریق اطلاعات و نظرات نادرست و تکذیب آن: شیوه تزریق اطلاعات و نظرات نادرست و تکذیب آن هر چند شیوهای غیراخلاقی است ولی به وفور از آن استفاده میشود. در این شیوه اطلاعات غلط و نادرست که مطلوب مردم و جریان افکار عمومی است به آنان تزریق میشود و چون این اطلاعات غلط مورد علاقه جریان افکار عمومی است، کسی در صحت و سقم آن شک نمیکند و زمانی که رهبران افکار عمومی، از آن اطلاعات به صورت رسمی بهره گرفتند، با تکذیب صاحب خبر و یا حتی رسوایی مواجه میشوند، که این امر باعث بیاعتباری رهبران فکری جماعت مورد نظر میشود. البته در بعضی مواقع روند تکذیب، شامل اطلاعات موثق نیز میشود که در این صورت بدبینی عموم جامعه نسبت به اطلاعات در آن مقطع زمانی را در پی دارد. حـ نسبت دادن عوامل نامرتبط: این شیوه تبلیغی نیز کاری غیراخلاقی است، زیرا مبلغان چیزی را نسبت میدهند که هیچگونه رابطهای با موضوع ندارد. ولی همین عامل بدبینی شهروندان و مردم نسبت به جریان را در پی دارد در این خصوص میتوان به انگ زدن و وابسته دانستن اشخاص و رهبران جریان افکار عمومی اشاره کرد که باعث بدبینی شهروندان نسبت به آن شخص و کل جریان میشود. این مسئله تردید و بلاتکلیفی و به تبع آن قدرت تصمیمگیری نداشتن شهروندان یا علاقهمندان و در نهایت کندی و ایستایی افکار عمومی را به همراه خواهد داشت. نتیجهگیری دو رویکرد نسبت به افکار عمومی وجود دارد. 1ـ تنویر افکار عمومی 2ـ هدایت و مهندسی افکار عمومی. در رویکرد اول اعتقاد بر این است که شهروندان در حوزه خصوصی در مورد مسائل و موضوعات به نتیجه شخصی میرسند و سپس این یافتهها را برای تحقق به عرصه عمومی میآورند و در قالب سخنرانی، مقاله و ... به جامعه عرضه میکنند و پس از چالشهای لازم اگر مورد اجماع قرار گرفت تبدیل به افکار عمومی، هنجار و یا پیشزمینهای برای تبدیل به قانون توسط حاکمیت میشود. در این رویکرد رسانهها دو نقش دارند 1) نقش واسطه که به عنوان سیستم عصبی جامعه، پیوند بین اعضا و گروههای جامعه را بی هیچگونه ایفای نقش در محتوا عمل میکنند. 2) تنویر افکار عمومی است و آن به معنای تهیه اطلاعات لازم و قابل فهم برای تمامی شهروندان است تا آنها نیز بر اساس این اطلاعات عینی، به تصمیمگیری حول موضوعات خاص اقدام کنند. رویکرد دوم مهندسی و هدایت افکار عمومی است. در این رویکرد حاکمان و کارگزاران رسانهای با توجه به قدرت رسانهها و فنون ارتباطی ـ تبلیغی که قدرت دستکاری اذهان شهروندان را دارند، در ایجاد افکار عمومی در راستای منافع خود و نه منافع شهروندان تلاش میکنند، که یورگن هابرماس به این عمل، باز فئودالیته شدن جامعه نام مینهد و آن را امری مذموم و نادرست میپندارد. اما با توجه به اینکه امروز از رویکرد دوم به وفور استفاده میشود و به خصوص در عملیات روانی فراملی به افراط از آن بهرهگیری میشود، در مقاله حاضر فنون و نظریات 1ـ شکلگیری 2ـ هدایت 3ـ بازداری افکار عمومی برای تحلیل این پدیده آورده شده است تا بتوان به مقابله با فعالیتهای مذموم دیگران اعم از داخلی و خارجی پرداخت که هیچ توجیهی برای استفاده مستقیم در مهندسی افکار عمومی ندارد.منابع ـ اسدی، علی (1371)؛ افکار عمومی و ارتباطات؛ انتشارات سروش ـ پرایس وینسنت (1382)؛ افکار عمومی؛ ترجمه علی رستمی و الهام میرتهامی؛ انتشارات مطالعات راهبردی ـ جونیو. و. ئوکی (1365)؛ تعریفی از افکار عمومی؛ از کتاب صدای مردم؛ ترجمه محمود عنایت؛ انتشارات کتابسرا ـ جووت کرت (1374)، ساختار تبلیغات سیاسی؛ ترجمه محبوبه ملکلو؛ فصلنامه رسانه؛ سال ششم شماره اول ـ دیویس فیلیپ (1365)، صدای مردم؛ ترجمه محمود عنایت؛ انتشارات کتابسرا ـ دیویسون فیلیپس (1375)؛ مقدمهای بر افکار عمومی؛ ترجمه نصرت فتی؛ نشریه افکار عمومی، شماره 7 انتشارات مرکز تحقیقات، مطالعات و سنجش برنامهای صدا و سیما ـ رضایی یزدی، محمد (1376)؛ مبانی نظری شناخت افکار عمومی؛ مرکز تحقیقات و توسعه صدای صدا و سیما ـ رضویزاده، سید نورالدین (1377)؛ وانمایی و سلطه در جریان بینالمللی خبر؛ مجموعه مقالات دومین سمینار برای مسائل مطبوعات ایران؛ جلد 2؛ انتشارات رسانه ـ سالک رضا (1378)؛ نقش ارتباطات رسانهای و میانفردی در شکلگیری افکار عمومی؛ نشریه افکار عمومی؛ شماره 8ـ انتشارات صدا و سیما ـ شعار غفاری، پرویز (1372)؛ سیر تحول شناخت آثار اجتماعی رسانهها؛ فصلنامه رسانه؛ سال چهارم؛ شماره دوم ـ فرهنگی، علیاکبر (1374)؛ رسانههای جمعی و نقش آنها در ساختار اجتماعی واقعیت؛ فصلنامه پژوهش و سنجش: شماره 5 ـ کازینو (1374)؛ قدرت تلویزیون؛ ترجمه علی اسدی؛ انتشارات امیرکبیر ـ کتبی، مرتضی (1376)؛ افکار عمومی، نیروی سیاسی کمشناخته؛ فصلنامه رسانه سال هشتم؛ شماره 2 ـ کمالیپور، یحیی (1372) عملکرد رسانهها در امریکا؛ فصلنامه رسانه؛ سال هشتم؛ شماره 2 ـ محسنیان راد، مهدی (1369)؛ ارتباط شناسی؛ انتشارات سروش ـ مهرآرا، علیاکبر (1373)؛ زمینه روانشناسی اجتماعی؛ انتشارات مهرداد ـ مهرداد، هرمز (1380)؛ مقدمهای بر نظریات و مفاهیم ارتباط جمعی؛ انتشارات فاران ـ ویندال سون؛ سیگنایزر بنو؛ اولسون جیمز (1376)؛ کاربرد نظریههای ارتباطات، ترجمه علیرضا دهقان؛ انتشارات رسانه ـ هوسمن کارل (1376)؛ بحران وجدان؛ ترجمه داود حیدری؛ انتشارات رسانه
مقالات مجله
نام منبع: حسن سبیلان اردستانی
شماره مطلب: 2280
دفعات دیده شده: ۳۸۰۹ | آخرین مشاهده: ۲ ساعت پیش