-
مفاهیم راهبردی فرهنگها در جنگ
پنجشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۴ ساعت ۱۲:۰۰
چکیده سیاستگذاران و رهبران عالیرتبه بیش از هر زمان دیگری نیازمند یک حس ژرفنگریاند تا بتوانند نیروهای غیرملموس حاضر در محیطی را که کشورها در قرن بیست و یکم با آن سر و کار خواهند داشت، ارزیابی کنند. وقتی که، در دنیای پر هرج و مرج، نیروهای نمادین مثل جنگجویان و جادوگران، عینیت یافته و به واقعیت تبدیل میشوند، وظیفه سیاستگذاران و رهبران تحلیل و ارزیابی مفاهیم آنها و ارائه راهکار مناسب است، تا کشور بتواند تهاجم این نیروها را خنثی سازد. مقدمه
چکیده سیاستگذاران و رهبران عالیرتبه بیش از هر زمان دیگری نیازمند یک حس ژرفنگریاند تا بتوانند نیروهای غیرملموس حاضر در محیطی را که کشورها در قرن بیست و یکم با آن سر و کار خواهند داشت، ارزیابی کنند. وقتی که، در دنیای پر هرج و مرج، نیروهای نمادین مثل جنگجویان و جادوگران، عینیت یافته و به واقعیت تبدیل میشوند، وظیفه سیاستگذاران و رهبران تحلیل و ارزیابی مفاهیم آنها و ارائه راهکار مناسب است، تا کشور بتواند تهاجم این نیروها را خنثی سازد. مقدمه جان راسکین( ) شاعر قرن 19 به هنگام صحبت در مورد بینش، مضمون مناسبی را برای رهبران ارائه میکند: صدها نفر میتوانند سخن بگویند برای یک نفر که میتواند فکر کند اما هزاران نفر میتوانند فکر کنند برای فردی که دارای بینش است. واضح دیدن، شعر است، پیشگویی است و مذهب همه در یکجا1 این مقاله در تلاش است برای مسئولان حفظ امنیت کشور، بینشهای مختلفی را دربارة محیطی پیچیده فراهم سازد. فعالیت در این نوع محیطها، که گاهی جنگهای کمشدت نامیده میشوند و اکنون تحت عنوان عملیات صلحآمیز کمخشونت طبقهبندی میشوند، بهتر انجام خواهد شد اگر نقش اساسی فرهنگهای بشری و جنبه زمان را برای مثال در افول دولت ـ ملت در نظر بگیریم. افول دولت ـ ملت سؤال در مورد علت افول دولت ـ ملت غرب به مهمترین مسئله آگاهی راهبردی ملی تبدیل شده است. دولت ـ ملت، به صورت نمادین نشانگر مخزن ارزشهای سیاسی و اجتماعی غرب است که از تمدن و فلسفه یونان قرن پنجم تکامل یافته است. ایدة افول دولت ـ ملت، به عنوان یک اصل سازماندهنده، تمام ارزشهایی را که دولت به حول آن تشکیل شده و وزارت دفاع باید بر مبنای آن عمل کند، به چالش میکشد، با وجود این، محدوده فکری متعلق به سیاستمردان دولت ـ ملت، اقتصاد و ساختارهای نظامی دیگر کاربرد مناسبی برای احتمالات بیکران از جنگهایی که در برآوردهای اطلاعاتی ملی از آن به عنوان پیچیده یاد میشود، ندارند. زبان جدیدی مورد نیاز است تا به عوامل فرهنگی، که تاکنون مورد اغماض قرار گرفتهاند ولی کلید موفقیت در محیط جنگهای کمشدت محسوب میشوند، معنی دهد. البته تلاشهای انجام شده برای معنی دادن به جنگها نشانهای از ظهور زبان جدیدی است. برای مثال استفاده فزاینده از واژه جنگجو که برای توصیف یک سرباز در سطح ابتدایی به کار میرود، کلمهای است پیشنظامی( ) و به همین ترتیب به دنیای کهن تعلق دارد. بنابراین اطلاق واژة جنگجو به اعضای گروه یا دستهای که هدف نهایی آنها مبارزه برای حمایت از رهبرشان است مناسب به نظر میرسد. اصطلاحاتی مانند قبیلهای و بدوی نیز برای توصیف جنگ در کشورهایی مانند سومالی به کار رفتهاند. این زبان علیرغم مشکلساز بودن تلاش دارد کیفیت ملموس نشدنی جنگهای نشئت گرفته از فرهنگ را در جایی که سرعت درگیری حائز اهمیت است و یا در جایی که با معیارهای غربی هیچگونه نظمی در نبردها وجود ندارد، توضیح داده و آن را روشن سازد. در قرن بیست و یکم کشور ما ناگزیر خواهد بود با موقعیتهای اضطراری پیچیده و فراوانی درگیر شود. به عنوان مثال احتمال دارد درگیریهای داخلی، همزمان با خشکسالی، بلایای طبیعی و یا فناوری دست به دست هم داده باعث زیاد شدن پناهندگان یا افراد رانده شده گردد. این چنین درگیریها نه تنها باعث فشار به ساختار نیروی نظامی، فرماندهی و کنترل میگردد، بلکه بینش رهبران کشور را نیز به چالش میکشد. قطعاً هر موقعیت اضطراری یا جنگ با بقیه تفاوت خواهد داشت و این مسئله باعث میشود شانس ارائه راهکارهای متعارف برای آنها به حداقل برسد. بنابراین، سؤال در مورد علت افول دولت ـ ملت روشن میسازد تفکر جدیدی در زمینه تاریخ تمدنها، برای رهبران کشور مورد نیاز است. به عنوان مثال دولت ـ ملت غربی با تأکید خاص خود روی دلیل و منطق، با طرز تفکر کشورهای آفریقایی متفاوت است. در بینش غرب، فرد در تمام کارها در نقش اصلیترین عامل، حکمفرمایی میکند، اما در مشرق زمین فرد یک شریک کوچکتر در کارها تلقی میشود. رهبران کشور باید از دانش در دسترس، سود جسته و ماهیت جنگها در کشورهای غیرغربی را با دقت ارزیابی کنند. برای درک بوسنی و هرزگوین و چچن رهبران و هواداران آنان باید حضور پیچیده تمدنهای بزرگ را ارزیابی کنند. به اعتقاد ساموئل هانتینگتون( ) بیشتر کشورها تمایل زیادی دارند تا بر اساس فرهنگ و تمدن خود دستهبندی شوند و توسعه اقتصادی یا سیاسی در بین آنها اهمیت کمتری دارد. دیگر جهان اول، دوم و یا سومی وجود ندارد تا توسط نخبگانی از آکسفورد یا هوربون رهبری شوند. در عوض قسمتهای مختلفی از کشورهای گوناگون تا حدودی توسط حس ملیگرایی و هویت فرهنگی هدایت میشوند.2 در تمام این موارد فرهنگ بشری همان عامل فراموش شده است. فرهنگ: عامل فراموش شده در جنگهای کمشدت ممکن است آتش برتر در میدان نبرد، کسب برتری موقت نظامی را سبب گردد. اما این مسئله الزاماً تأثیر خیلی زیادی در نتیجه نبرد نخواهد داشت. برنامهریزیهای حاضر در مورد این نوع جنگها هنوز روی عامل نظامی تأکید دارند و مسئله فرهنگ را نادیده میگیرند. بحثهای متعدد در مورد پرل هاربر و مناقشه اسمیتسونین( ) دربارة انولاگی( ) به هنگام برگزاری مراسم پنجاهمین سالگرد حادثه هیروشیما و ناکازاکی هنوز مباحث گوناگون دانشکدههای نظامی را تحت تأثیر قرار داده است. به رغم وجود این مشکلات، بندرت در این کلاسها مسئله فرهنگ بشری از دیدگاه تخصصی ارزیابی شده است و مبحث ادیان جهان به جز در متون مطالعات منطقهای اصلاً تدریس نمیشود. درک صحیح فرهنگ میتواند به سؤالات مهم نظامی و غیرنظامی همانند تمایل دشمن برای مبارزه، عزم نیروهای متخاصم برای حفظ مواضع، یا آمادگی مردم عادی برای حمایت از نیروهای شورشی یا فرماندهان جنگی، پاسخ مناسبی ارائه کند. فرهنگ، که تمام موارد مبهم و غیرملموس را شامل میشود، به جز موارد خیلی سطحی در برنامهریزیهای راهبری گنجانده نمیشود با وجود این در کارهای تحقیقی در مورد مشکلات ظهور ملتها، زیاد به چشم میخورد. الگوی مناسب در مباحث فرهنگ بشری، بحث دایرة بشریت از فیلسوف معروف ارنست کاسیرر( ) است که در کتاب او تحت عنوان مقاله در مورد بشر( ) آمده است. 3 دایرة مورد نظر کاسیرر مشتمل بر شش گروه است: دانش، زبان، تاریخ، دین، هنر و اسطوره. در خصوص این دستهبندیها به طور اختصار در زیر بحث شده است و به اهمیت نمادین آنها ـ که موضوع مقالهای دیگر خواهد بود ـ اشارهای نشده است. علم هنگامی که رهبران ما جهان سوم را ارزیابی میکنند، چارچوب و معیار آنها جهان سوم نیست بلکه ایالات متحده (با توان نظامی و صنعتی بالا) است. این طرز نگرش، رتبه دانش موجود در بین اکثریت عامه مردم در کشوری همانند سومالی را که ممکن است نیروهای بومی، به طور گسترده از فناوری ساده و حتی ابتدایی تسلیحاتی به جای دانش پیچیده نظامی استفاده نمایند، نادیده میانگارد. تیز کردن یک قطعه چوب و قرار دادن آن در زمین یا تلهگذاری نیازی به آموزش و استعداد بالا ندارد. موقع ارزیابی محدوده دانش در محیطهای LIC، نباید سطح همترازی پیشرفت با تواناییهای موجود، نادیده گرفته شود. در یک آگهی که به تازگی شرکت امریکایی در امور فناوری نظامی آن را منتشر کرده است، یک سرباز امریکایی در بالای قله دیده میشود که به صورت نمادین قلة موفقیتهای علمی را نشان میدهد. زیر پای این سرباز، در روح و سبک یکی از نقاشیهای معروف جوزف براندت( ) به نام این گف( ) صحنه نبردی قرون وسطایی شامل شوالیههای زرهپوش با شمشیر و زوبین به چشم میخورد. این تصاویر متضاد، نشانگر چیزی است که در کمین بهترین سربازهای امریکا در قرن بیست و یکم نشسته است، جایی که واقعیتهای اولیه جنگهای کمشدت با موفقیتهای فناوری رودررو قرار خواهند گرفت. در جنگهای فرسایشی مثل جنگ ویتنام، نیروی انگیزه و ایثارگری میتوانست با دانش برتر، برابر شود و این اصل دردناک را یادآور میشود که ریشة موقعیتهای علمی را اسطوره تشکیل میدهد. زبان اکثر مردم زبان را عمدتاً در اصطلاحات علمی و به عنوان توانایی ایجاد ارتباط با طرف مقابل در نظر میگیرند اما در این خصوص عوامل دیگری نیز ممکن است دخیل باشند. برای مثال فرهنگهایی که زبان پیشرفته دارند، قادرند خود را در عبارتهای پیچیده مورد نیاز برای پیشرفتهای اجتماعی مطرح کنند. اما در جوامع ابتدایی برای انتقال اندیشهها، زبان نیازمند طرف مقابل یا ارتباط رو در رو با انسان دیگر است. آداب و رسوم گفتاری، گروه را در سطح معینی از پیشرفت نگه میدارد و بدون کلمات نوشتاری، گروه قادر به ارتقاء به سطوح بالاتر نیست. از زبان برای خودآگاهی نیز استفاده میشود. هرچقدر مردم خودآگاه باشند، بهتر میتوانند نمادهای گنجانده شده در زبانشان را بروز داده و به دیگران منتقل کنند. بنابراین تفکراتی همانند عشق، شفابخش و جنگجو برای مردم بدوی به صورت ناهشیار( ) باقی میماند و در مراسم مخفی و مراسم مذهبی به صورت پنهانی محصور میشود. رهاسازی این تفکرات نیازمند حرکت به سمت خودآگاهی است و این امر زمانی عینیت خواهد یافت که زبان گفتاری را پشت سر گذاشته باشیم. بنابراین زمانی که مردم بدوی احساسات نهان خود را برای بیگانگان آشکار میکنند، این عمل را توأم با واهمه انجام میدهند زیرا باور دارند هرچقدر حقیر به حساب آوردن آن نماد یا احساس معین، ممکن است به ناپدید شدن آن منجر شده و قبیله یا طایفهای برای همیشه صدمه ببیند. تاریخ رهبران و سیاستگذاران این نکته را فراموش کردهاند که تاریخ برخلاف برخی کشورها در جاهای دیگر همیشه مکتوب نیست. همانگونه که بعدها در مورد چین مشاهده خواهیم کرد. جستوجوی خردمندانه برای نقل صحیح حوادث جاری همیشه در جاهای دیگر دنیا تنها انگیزه مورخین برای ثبت وقایع نبوده است. بایستی از رویکردهای گوناگون به موقعیت انسان در رابطه با کائنات ـ و امپراطور ـ آگاه باشیم. بی چنین ادراکی، ارزیابیهای اطلاعاتی مناسب از گزارشهای منابع خبری ناممکن خواهد بود. این مسئله به نوبه خود ممکن است به ارائه یافتههای غلط بر مبنای تحلیلهای تحریف شده از حوادث به سیاستگذاران، منجر شود. نظریات عقلانی در مورد تاریخ سیاسی مرهون یونانیان باستان است که پیشتاز تفکرات منطقی و ادراکی از تاریخ بر اساس واقعیتها و آیندهنگریهای جدید بودند. امروزه رهبران دولتی با دنیایی روبهرو هستند که توسط زبانها و آداب و رسوم مختلف، روشهای تفکرات گوناگون را بیان میکنند و خود این زبانها و آداب و رسوم نیز از لحاظ فرهنگی در پایتخت ملتها به منصه ظهور میرسند. همانگونه که آندره مالروکس( ) به یک موزه بدون مرز اعتقاد دارد. به همان ترتیب یک تاریخ بدون مرز نیز وجود دارد که در آن هنر تمامی فرهنگها به گونهای که تا به حال حتی تصور نمیشد در دسترس قرار گرفته است. قرار دادن انسان مدرن در معرض نمایشگاهی بیکران از نمادهای دنیا، نیازمند مطالعه موشکافانه از فرهنگ بشر است تا بتوان مفهوم تاریخ را درک کرد. دین دین نیروی خود را از راز بنیادین تجارب مذهبی در تمام فرهنگها دریافت میکند. اسلام، که برخی آن را در تضاد با دنیای غرب قلمداد میکنند، سیاست را از مذهب جدا نمیداند، در حالی که سنت سکولاریستی امریکا، کلیسا را از دولت جدا میسازد. به عنوان مثال، ممکن است رهبران امریکا از دیدن اینکه مسلمین سراسر جهان با اسلام حس یکپارچگی دارند، حتی اگر این گرایش تدریجی یا تقریباً نامحسوس باشد، شگفتزده میشوند. نادیده گرفتن نکته مزبور با نادیده گرفتن نیروهای گوناگون این اعتقاد، در تمام ابعاد آن برابر است. به زبان سادهتر، ارزیابی نظم جنگهای مبارزان اسلامی یا درک روشهای گروههای اسلامی، تنها جنبة ظاهری است که در کنار نیروهای گوناگون خود، دین باید در نظر گرفته شوند. اینکه هندسه سیاسی تفکر هندیها ریشه در مندلای( ) (دایرهها و اشکال هندسی پیکره خدایان) مذهبی دارد تصادفی نیست. هایزیخ زیمر( ) در کتاب خود تحت عنوان فلسفههای هندوستان توضیح میدهد که چگونه قاعده اصلی هندی در مورد پیوستگی و یکپارچگی توسط یک رشته از دایرههای هم مرکز از دوستان و دشمنان طبیعی4 نشان داده میشود. هنگامی که از دانشآموختگان ارتش سؤال شد در این فلسفه نزدیکترین دایره به پادشاه نشاندهنده چیست، بیشترشان واژه دوست را برگزیدند زیرا در تفکر غربی، شخص خود را با حلقهای از دوستان به عنوان نخستین خط هشدار در برابر خطر قریبالوقوع محصور میسازد. اما تحلیل زیمر این را نشان نمیدهد. در طرح هندوها، اولین حلقه همیشه از دشمنانی تشکیل شده که همسایگان خیلی نزدیکند و آمادهاند تا به سرعت فرود آمده و قدرت را از دست پادشاه بربایند. هنر شخصیت تخیلی ژان لوک پیکارد( ) به پرچمدار جوان خود که از امتحانات ناوگان ستارگان خود واهمه دارد میگوید: «هنر، تاریخ و فلسفه را مطالعه کن زیرا بعد از مطالعه آنها است که تمام این موارد برای تو معنی پیدا خواهند کرد».5 در دنیای جمعآوری و تحلیل اطلاعات، اغلب هنر را به عنوان زیرمجموعهای از فرهنگ نادیده میگیرند و آن را فقط در بافت هنرهای تزئینی بررسی میکنند. با وجود این، در تاریخ بشریت، هنر نمایانگر رموز نمادهای تصویری است که برای گروههای مردم ارزشمند است. در خلق یک اثر فرهنگی، هنرمند به ابزار متعالی( ) قدرت تبدیل میشود.6 برای سیاستمداری که ایرلند شمالی را مطالعه میکند، تحقیق در مورد دیوارنقشها و شعارهای روی دیوارهای بلفاست تا حد زیادی داستان مبارزات آنجا را آشکار میسازد. در امریکای لاتین نیز احساسات گروههای درگیر با طبقه حاکم به تصویر کشیده شده است. در این کشورها، خدا اغلب به شکل یک بومی، یا یک کشاورز، که نماد مبارزة درونی و احساسی گروه است، نشان داده شده است و همچنین تندیس راه درخشان توسط سندرو لومینوسو( ) مظهر فردی است که راه را نشان میدهد. در میدان تیان آن من( ) نیز، تندیس آزادی که دانشجویان آن را خلق کردهاند ظاهری غربی دارد ولی مورخ هنری کارآزموده میتواند ویژگیهای چینی آن را تشخیص دهد. اسطوره اسطوره را میتوان در داستانهای کهن در مورد قهرمان، مادر و یا پیرمرد عاقل مشاهده کرد. کهنالگوها، حلقههای روانشناختیاند که قدرت زیادی دارند. آنها شامل مخلوقات مافوق طبیعی و خیالی میشوند که غیرنظری بوده و تمام معیارهای تفکر غربی را به چالش میطلبد. طرز تفکر اسطورهای با تفکر نظری که محصول تمدنهای خیلی پیشرفته و عقلانی است، در تضاد است. اسطوره با احساسات بیان میشود. مفهوم این کلام این است که مردم بدوی به جای اینکه در مورد چیزها فکر کنند، آنها را احساس میکنند. جادو یا کلمات رهبر یک قبیله باعث میشود فرد، نیروی داستانهای بزرگ اسطورهای را در فرهنگ قبیلهای خود احساس کند. این امر باعث ایجاد نیروی مضاعف در شخص شده، به او محبت میدهد و شجاعت فوقالعادهای را در میدان نبرد خلق میکند، حتی اگر طرف متخاصم نیروی آتش برتر یا تعداد نفرات بیشتری داشته باشد. مردم اغلب بر اساس انرژی اسطورة فعال درونشان نبرد میکنند. خلاصه الگوهایی مثل دایرة بشریت ارنست کاسیرر برای رهبران و سیاستگذارانی که با محیطهای جنگ کمشدت سرو کار دارند که در آن محیطها ممکن است الگوهای کلاسیک جنگاوری غربی و تشابهات عقلانی با آرمانهای غربی وجود نداشته باشد، باعث ایجاد هوشیاری و آمادگی میشود. پیشنیاز دیگر برای درک جنگهای کمشدت، آگاهی از مسئله زمان در ارتباط با فرهنگ بشری است. مسئله زمان7 ارزیابیهای انجام شده از میدان جنگ این سؤال را نیز شامل میشود که دشمن چه زمانی حمله خواهد کرد؟ با وجود این، مشکل بسیار اساسیتر در مورد زمان در سطوح عمیقتر مسئله وجود دارد که عملکرد موفقیتآمیز سیاست خارجی، از عراق گرفته تا فیلیپین را تحت تأثیر قرار میدهد و آن عبارت است از شیوههایی که رویکرد زمان در سایر فرهنگها به تمام مراحل زندگی و حتی از این طریق جنگهای نظامی را تحت تأثیر قرار میدهد. برای بحث در مورد مشکل زمان هیچ جای دنیا مثل آسیا مناسبتر به نظر نمیرسد، جایی که امریکا در تاریخ معاصر خود دلخراشترین دههها را در مواجهه با دشمنی که از تمام جهات نظامی پایینتر به نظر میرسید، تجربه کرده است. در حالی که سربازان امریکایی در ویتنام از شکیبایی آشکار دشمن و رغبت آنان برای قربانی کردن امروز به منظور پیروزی فردا صحبت میکردند، عامل زمان فقط به شکل ظاهری در سطح راهبردی فقط برای پاسخ به این سؤال مطرح بود که چه زمانی نبرد تحت شرایط دلخواه امریکا پایان خواهد یافت؟ در غرب زمان، کمی است و با واحدهایی اندازهگیری میشود که منعکسکننده پیشرفت زمان در فرهنگ غربی بوده و نشاندهنده طول مدتی است که بشر میتواند در آن کار کرده و در دنیای بیرونی پیشرفت نماید. اف.اس.سی نورثروپ( ) در کتاب برخورد غرب و شرق پیشروی غرب را در طول یک زنجیرة تئوریکی و شرق را در طول یک زنجیرة زیبایی تئوریکی و زنجیرة زیبایی شناختی ارزیابی میکند.8 به عقیدة نورثروپ غرب و شرق میتوانند به طور متقابل در یک داد و ستد از هم سود ببرند که در آن غرب برای بهرهجستن از بعد عبارت و درونیافتی زندگی به شرق سفر کند و شرق نیز برای به دست آوردن دانش، فناوری و سیاست که از لحاظ تئوریکی در غرب بنیاد شده است به آن سو روی آورد. در شرق، این اصل زیباییشناختی خود را به عنوان یک کیفیت و نه کمیت بیان میکند، جایی که زمان نه با ساعتها و دقیقهها بلکه احساسی از تداوم بیانتها و روشنایی، اندازهگیری میشود. بنابر این ایده، در چنین محیطی مرگ و زندگی شروع و پایان مطلق نیستند. این خصیصه کیفی، ریشه در زمان کیهانی( ) دارد که در آن موقعیت فرد متفاوت از موقعیت فرد در نفس ـ زمان( ) غربی است. در شرق، در حوادث کائنات، فرد شریک کوچکی بیش نیست، اما در غرب از فرد به عنوان صاحب تمام مراسم یاد میشود. در این برداشت، فرهنگ هندوستان را در نظر بگیرید. به طور کلی فلسفه هندی زمان را به صورت حرکتی بیانتها از طریق حلقههای متعدد9 در نظر میگیرد که هر چرخه را برهمن یا همان خدای غیربشری( ) و بالاترین واقعیت از اوپانیشاد خلق میکند. هاینریخ زیمر در کتاب خود تحت عنوان فلسفههای هندوستان، زمان را به صورت زیر تعریف میکند: گذشته، حال و آینده به موجودات گذرا تعلق دارند. زمان پدید و ناپدید شدن است پس زمینه و عنصر گذرا بودن است، چارچوب و محتویات فرایندهای شناور ذهنی و اهداف در حال تغییر و میرا، از تجربه است.10 بنابراین، زمان کهن الگوی ازلی است و تناوبی در نظر گرفته میشود و تفکر هندی تحت تأثیر این باور قرار گرفته است. ماری لوئیس فن فرانس( ) در کتاب خود تحت عنوان زمان، روند و آرامش، پندار تناوبی زمان در اعتقاد هندوها را به صورت زیر خلاصه کرده است: واحد اولیه زمان یوگا یا زمانه (000/080/1 سال) است ... . یک تناوب کامل، یا ماهایوگا از چهار یوگا تشکیل شده است... یک ماهایوگا یا سال بزرگ شامل 000/12 سال آسمانی است که هر کدام از این سالها مشتمل بر 360 سال معمولیاند. هزاران ماهایوگا یک کالپا11 (فرم یا شکل) را ایجاد میکنند.11 نام دیگر کالپا ابرزمانه( ) است که همان مدت زمان سپری شده بین منشأ و نابودی سیستم جهان است. دوباره یک احساس جاودانگی دست میدهد که زنجیرة زیباییشناختی نورثروپ را تداعی میکند. ادوارد کونزه( ) در کتاب خود به نام: بودا، جوهره وجودی و گسترش آن، ابرزمانه را به صورت زیر تشریح میکند: تصور کنید که یک کوه از جنس صخرههای خیلی سخت و خیلی بزرگتر از هیمالیا وجود دارد و یک انسان هم باید با یک تکه پارچه ظریف و نفیس بناریسی در هر قرن فقط یکبار به این کوه ضربه بزند ـ در این حالت مدت زمانی که طول میکشد کل کوه سائیده شده و از بین برود در حدود یک ابرزمانه است.12 این نوع توصیفات، اساس باستانی و جاودان کیفیت زمان را در فرهنگ هندی نشان میدهد. در مورد جنگهای کمشدت، مردمی که فرهنگشان از زمان کیهانی نشئت میگیرد ممکن است به نسبت مردمی که فرهنگ غربی را پذیرفتند، عکسالعملهای متفاوتی داشته باشند. به عنوان مثال آمادگی شخص برای قربانی کردن خود در مبارزه و یا برعکس انجام کارهای عدیده برای شرکت نکردن در سلب جان فرد دیگر، ممکن است برای یک غربی تعجبآور باشد. ما باید آماده باشیم تا در جاهایی که باور زمان کیهانی در آنها غالب است، با نوع رفتار متناقض روبهرو شویم. اگر جنبههای گوناگون مفهوم زمان مورد توجه قرار نگیرد. عملیات هیچگاه موفقیتآمیز نخواهد بود. در چین، کشور دیگر آسیایی که از فرهنگ بزرگی متأثر است، زمان به گونهای مشابه فرهنگ هندیها بیان شده و جداسازی آن از آیینهای مذهبی، آیندهبینی و زندگی روزمره ناممکن است. از لحاظ تاریخی، چینیها حس قدرتمند ناگسستنی را حفظ کردهاند که این احساس در موازنهای نزدیک بین زندگی فرد و جهان هستی بیان میشود و در این موازنه جهان هستی همیشه در جستوجوی مداوم برای یافتن یک توازن هماهنگی است. پیشگوییهای اولیه تا حدودی به دلیل احتیاج برای حفظ رابطه صحیح بین انسان و طبیعت گسترش یافت و آی ـ چینگ( ) (کتاب تغییرات) تأثیر خود را تا عصر حاضر حفظ کرده است، به نحوی که این تأثیر را میتوان در سخنرانیهای ایراد شده توسط فرماندهان دانشگاه نظامی در جشن فارغالتحصیلی به سال 1946 مشاهده کرد. در این سخنرانیها به دانشآموختگان گوشزد میشد که باید بر اساس پیشگوییها زندگی کنند. در مثال دیگر، دنگ شیائوپینگ( ) در سخنرانی خود که منعکسکننده دگرگونپذیری حس زمان است، دربارة تحریمهای امریکا علیه چین اینگونه اظهار میکند: اگر شما میخواهید چین التماس کند، نمیتوانید این کار را انجام دهید. اگر این تحریمها صدها سال نیز طول بکشد، مردم چین برای رفع آن التماس نخواهند کرد».13 صدها سال مورد اشاره دنگ با واحد زمان که معمولاً توسط رهبران غربی استفاده میشود و تأکید به موفقیتهای به دست آمده در طول زندگی یک فرد دارد، قطعاً متفاوت است. زمان مورد نظر دنگ متأثر از باورهای باستانی چین مثل منسیوس( ) است که چین را در حال پیشرفت در چرخههای پانصدساله پیشبینی کرده است. حتی این طول زمان در مقایسه با زمان کیهانی، بسیار ناچیز مینماید. در چین حتی با زمان تاریخی نیز خیلی متفاوت از آنچه در غرب مرسوم است، برخورد میشود. مورخین میکوشند حوادث را دقیق و بیکم و کاست ثبت نمایند تا نسلهای آینده بتوانند از تلاش مورخین عبرت بگیرند. اما در چین سنتی، هرگاه احساس نیاز شود، بیدرنگ حوادث گذشته دگرگونه جلوه داده میشوند. چینیها نوشتههای اسلاف خود را از لحاظ تاریخی به عنوان مراجع بیچون و چرا در نظر میگیرند. کنفسیوس( ) به ما میگوید: من اختراع نمیکنم و فقط منتقل میکنم ... . من به عهد عتیق اعتقاد دارم و به آن عشق میورزم.14 کیفیت جاودانگی در تفکر چینی به تفصیل در کتاب لائوتسو( ) تحت عنوان تائوث چینگ( ) (قرن 6 قبل از میلاد) بیان شده است و جایی که تائو (طریق) بینام، مشهود، تغییرناپذیر و بیکران است، نوعی یکپارچگی اساسی در جهان وجود دارد که خارج از زمان و فضا تأثیرگذار است. در مورد زمان، هندوستان و چین دیدگاه مشترک دارند. در این دیدگاه به سان یک گلوله ریسمان که روی فر میغلتد و از هم باز میشود زمان نیز باز میشود و تداوم مییابد. در دنیای عرب نیز احساس مشابهی وجود دارد، اما در آن دیدگاه، روی میز، همان صحرای شبیه جزیره عربستان ـ محل تولد اسلام ـ است. تی.ئی.لارنس( ) در کتاب خود به نام هفت ستون حکمت،( ) صحرا را عامل جداسازی سیاست و اخلاقیات عرب از بقیه دنیا برشمرده و بر تأثیر آن روی دین و زمان صحه میگذارد. به عنوان مثال اعراب در طرز تفکر جمعی خود،( ) چیزی را که به غیر از خدا باشد یا از نعمات خدا نباشد، نمیتوانند قبول کنند. خدا( ) به اعتقاد لارنس در فرهنگ عرب «هسته تمام فعالیتهاست و طبیعت و ماده مثل آینهای وجود او را منعکس میکنند».15 در مورد مسئله زمان، چرخهای دائمی وجود دارد، زیرا عرب چیزی را که در گذشته از خدا بوده یا نبوده، درک نمیکند.16 خدا خوراک، جنگ، لذت، ابتداییترین فکر، منع آشنا و یار آنها بوده است.17 همانگونه که انیشتین ثابت کرده است زمان بنا به برداشت هر فردی، مطلق نیست بلکه نسبی است. برای اعراب، ماهیت بیکران و در حال تغییر صحرا به صورت نمادین وحدانیت با خدا و آهنگی برعکس باور غرب و بینش او در مورد زمان را نشان میدهد. جک برک( ) در کتاب خود تحت عنوان: عرب، تاریخ و آیندة آنها اینچنین عنوان میکند: در موسیقی عربی، زمان در فردیت خواننده که دارای اصالت عالیتری نسبت به همتای غربی خود است، بیان میشود. وی سپس توضیح میدهد که چگونه ممکن است یک عرب: از جایگاه ارکستر بیرون آمده و به مدت یک یا دو ساعت بدیههسرایی کند. علت این کار این است که عبدالوهاب، ستارة عرب با بدیههسرایی شروع کرد. این نوع تلفیق موسیقی، شنوندة غربی را گیج میکند اما در عوض قدرت خواننده را نشان میدهد.18 برای چنین اجرایی، شخص باید در خارج از زمان قرار داشته باشد. این بیتوجهی به زمان را میتوان در بیاهمیتی و توجه اندک به قرارهای ملاقات یا قرار گذاشتن داخل جلسات و کنفرانسها مشاهده کرد. رافائل پاتای( ) در کتاب ذهنیت عرب( ) مثالی در مورد اینکه چطور ممکن است جلسهای مهم ساعتها و یا روزها زودتر از موعد مقرر تمام شود و یا اینکه هیچ نتیجهای ـ به مفهوم غربی ـ از جلسه عاید نشود، آورده است: اگر (یک هیئت)، به بنبست برسد، ممکن است موضوع را به وزیر امورخارجه ارجاع دهند تا در مورد آن تصمیمگیری شود؛ اینجا نیز ممکن است به بنبست برسند. پس مسئله را به نخستوزیر ارجاع میدهند. وی نیز به خاطر ناتوانی در اخذ تصمیم، مسئله را به کنفرانس سران( ) میسپارد، اما زمانی که مسئله حل شد دیگر خیلی دیر شده است و طبعاً مجلس به اتفاق آراء به یک نتیجهگیری میرسد ـ که در اکثر موارد ـ توسط اعضای دولت اجرا نمیشود.19 بنابراین زمان در فرهنگ عرب لایتناهی بودن یوگای هندی را تداعی میکند. زمان که بر پایة زندگی دنیوی اندازهگیری میشود با مرحله زمان معنوی که در آن یک چشم برهم زدن همانند یک هزار سال به نظر خواهد رسید20 برابر نیست. تلاش برای توضیح نقش زمان در فرهنگهای غیرغربی در نظریة سیجی یونگ( ) به نام تقارن( ) بیان شده است که اصل تصادف را در این امر دخیل میداند. این نظریه به دلیل اینکه اعمال بشر را دخیل دانسته و در مورد تصمیماتی که برای غرب ممکن است غیرمنطقی به نظر برسد، توضیحاتی ارائه مینماید که حائز اهمیت است. به بیان دیگر، تقارن در مقایسه با یک تصادف ساده، تصادفی با معنی و با مفهوم است و به ارتباطی اشاره دارد که ورای دانش محدود ما قرار دارد. مثال زیر فرق بین تصادف با معنی و تصادف ساده را نشان میدهد: 1ـ کسی دماغ خود را پاک میکند. همزمان هواپیمایی سقوط میکند. این نوع حوادث از نوع تصادفیاند. 2ـ زنی یک پیراهن آبی میخرد، اما در روزی که عزیزی از دست رفته، فروشگاه به جای پیراهن آبی یک پیراهن مشکی تحویل میدهد. در این حالت حوادث ارتباط پرمعنایی با هم دارند. دو حادثه تصادفی به هم ارتباط ندارند بلکه ارتباتشان به صورت نمادین است. یونگ فلسفه تقارن خود را به هنگام مطالعة شرق تعمیم داد. وی ارتباطات تصادفی را فقط به عنوان واقعیتهای آماری در نظر گرفت که بنابراین نمیتوانستند مطلق باشند. تقارن حالت تصادفی حوادث را چیزی فراتر از شانس محض در فضا و زمان در نظر میگیرد.21 برای یونگ هیچ چیزی در دنیای کهنشانسی اتفاق نمیافتد.22 هیچ جمعآوری آماری به مفهوم دنیای مدرن وجود ندارد، ولی بدون کمک آمار نمیتوان رابطه میان علت و معلول را اثبات کرد. روح در این باور بیرون بعد زمان و فضا قرار دارد. یک مثال خاص در این زمینه، روح زمان است که نشان نیروی انگیزه و اصلی در ورای عقاید مشخص، داوریها و اعمال ماهیت گروهی دارد.23 نتیجه حس ژرفنگری که در ابتدای مقاله به آن اشاره شد( ) از چشم خرد بودا و چشم سوم شیوا( ) که باعث ارائه بینش متحد میشود، مشتق شده است. بیش از هر زمانی، درک اصل موضوع در هر جنگ کمشدت معینی برای رهبران عالیرتبه و سیاستگذاران که مسئولیت هدایت ملت با مهارت و درایت لازم به آنها واگذار شده، مورد نیاز است. متأسفانه به فیلسوفان فرهنگی، مردمشناسان فرهنگی و افراد مشابه، اغلب به عنوان افرادی نگاه میشود که تأثیر آنها در شکلگیری سیاست و راهبردها غیرمستقیم است. درونبینی آنها در مورد شیوة زندگی مردم سایر کشورها، برای پیشبینی و پیشگوییهای درازمدت که در بینشسیاست خارجی مورد نیاز است، با ارزش به حساب میآید. این مقاله نمیگوید که رهبران باید تلاش کنند تا زمینه فکری وسیع مربوط به زمان و فرهنگ را خود تحت پوشش قرار دهند، اما در عین حال به این نیز تأکید دارد که هنگامی که بقای نهادهای غربی در شکل موجود مورد بحث است، این ادراک به خصوص در این برهه از زمان به منزلة بحثی اساسی مطرح است. این بحث همچنین در مورد مشکلات مشاهده شده در دولتهای شکست خورده یا در حال شکست که استفاده از ادوات نظامی در آنها اساساً موفق نخواهد بود، نیز صدق میکند.یادداشت 1) E. T. Cook and Alexander Wedderbum, eds.. Liberty Edition: The Works of John Ruskin (London: George Allen, 1909-1910), V, 533. See also Harold Bloom, ed.. Modern Critical Views: John Ruskin (New York: Chelsea House Publishers, 1986), p. 51. 2) Samuel P. Huntington, \\\\\"The Clash of Civilizations?\\\\\" A Foreign Affairs Reader (New York: Council on Foreign Relations, 1993), pp. 23, 27. 3) Ernst Cassirer, Essay on Man (New Haven: Yale Univ. Press 1944), P. 68. 4) Heinrich Zimmer, Philosophies of India (New York: The World Publishing Company, 1956), pp. 113-18. 5) Lines spoken by Patrick Stewart in his role as Jean-Luc Picard in \\\\\"Star Trek: The Next Generation,\\\\\" shown on television station WDCA Washington, D.C., 30 January, 7:00-8:00 p.m. 6) Marian L Pauson, Jung The Philosopher: Essays in Jungian Thought (Bern: Peter Lang, 1988), p.54. 7) Originally published as, \\\\\"Low Intensity Conflict in Asia: A Matter of Time,\\\\\" The Journal of Low Intensity Conflict and Law Enforcement, 3 (Summer 1994). 8) F. S. C. Northrop, The Meeting of East and West (New York: Collier Books, 1963), p. 375. 9) Lewis M. Hopfe, Religions of the World (5th ed.; New York: Macmillan 1991), p. 105. 10) Zimmer,p. 450. 11) Marie-Louise von Franz, Time: Rhythm and Repose (New York: Thames and Hudson, 1978), p. 11. 12) Edward A. Conze, Buddhism: Its Essence and Development (New York: Harper & Row, 1951), p. 49. 13) Patrick E. Tyier, \\\\\"China Issuing what may be Deng\\\\\'s Final Book,\\\\\" The New York Times, 4 November 1993, p. A3. 14) Wing-tsit Chan, A Source Book in Chinese Philosophy (Princeton, N.J.: Princeton Univ. Press, 1963), p. 31. 15) T. E. Lawrence, The Seven Pillars of Wisdom (New York: Doubleday & Company, 1926), p 41. 16) Ibid. 17) Ibid. 18) Jacques Berque, The Arabs: Their History and Future (New York: Praeger, 1964), p. 219, in Raphael Patai, The Arab Mind (New York: Charles Scribners Sons, 1973), p. 171. 19) Leila S. Kadi, Arab Summit Conferences and the Palestinian Problem (1936-1950) (1964-1966), Palestine Books No. 4 (Beirut: Research Centre, Palestine Liberation Organization, 1966), p. 189, in Patai, p. 241. 20) Ibid. 21) C.G. Jung\\\\\'s work, unless otherwise indicated, are taken from the Collected Works (C.W.) second edition, 20 vols., Princeton Univ. Press. Foreword to the I\\\\\'Ching, C.W. 11: 972 (592). 22) \\\\\"Synchronicity: An Acausual Connecting Principle\\\\\" (1955), C.W. 8: 501 (94); also Marian L Pauson, Jung the Philosopher (Bern: Peter lang, 1988), 31-43; Lucien Levy-Bruhl, How Natives Think, trans. Lilian A. Clare (New York: Alfred A. Knopf, 1925), pp. 73-74 23) \\\\\"The Phenomenology of the Spirit in Fairytales\\\\\" (1948), C.W. 9,1: 209 (386).
مقالات مجله
نام منبع: پل. ام. باتودسکی/ بیژن ایرانپاک
شماره مطلب: 2256
دفعات دیده شده: ۲۰۶۹ | آخرین مشاهده: ۲ ساعت پیش