-
حمله امریکا به عراق، تلاش برای اقناع افکار عمومی
پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۸۲ ساعت ۱۲:۰۰
چکیده حمله نظامی امریکا به عراق در عرصه تعاملات راهبردی- امنیتی بینالمللی، رویدادهای تأمل برانگیز است. آنچه به نظر میرسد این است که دکترین امنیتی بوش در راستای ایجاد ثبات هژمونیکی مدنظر خود در نظام بینالمللی، مقوله سختافزاری تغییر رژیمهای واگرا با سیاستهای یکجانبهگرایانه امریکا را در دستور کار خود قرار داده است. حمله امریکا به عراق در بیستم مارس 2003 و عدم مشروعیت حقوقی این اقدام نظامی، فضای مناسبی را برای دستگاههای اطلاعرسانی- تبلیغاتی ای
چکیده حمله نظامی امریکا به عراق در عرصه تعاملات راهبردی- امنیتی بینالمللی، رویدادهای تأمل برانگیز است. آنچه به نظر میرسد این است که دکترین امنیتی بوش در راستای ایجاد ثبات هژمونیکی مدنظر خود در نظام بینالمللی، مقوله سختافزاری تغییر رژیمهای واگرا با سیاستهای یکجانبهگرایانه امریکا را در دستور کار خود قرار داده است. حمله امریکا به عراق در بیستم مارس 2003 و عدم مشروعیت حقوقی این اقدام نظامی، فضای مناسبی را برای دستگاههای اطلاعرسانی- تبلیغاتی این کشور در راستای اقناعسازی افکار عمومی جامعه جهانی ایجاد کرد. نوشتار حاضر میکوشد تا ابعاد مسئله را از دیدگاه محیط ادراکی- روانشناختی نخبگان نومحافظهکار حاکم بر این کشور و رویکرد تحلیل گفتمانی، بررسی و ارزیابی کند. مقدمه حوادث یازدهم سپتامبر 2001، به منزله نقطه عطف و فرصتی دگرگونکننده( ) موجب شد تا جرج بوش پس از رقابت انتخاباتی ابهامانگیز خود با ال گور بر سر ریاست جمهوری ایالات متحده، بر بسیاری از مشکلات داخلی امریکا چیره شود و در این راستا، بوش توانست سیاست خارجی تهاجمیجدیدی را با هدف ایجاد تغییرات گسترده هدفمند به جای جنگ صرف بر ضد تروریسم، آغاز کند. در این راستا، دکترین امنیتی کابینه بوش دچار دگرگونیهای خاص شد و در مقطعی مبحث تغییر دادن کنش کشورهای یاغی( ) مدنظر در کابینه دموکرات کلینتون به مقوله سختافزاری تغییر رژیمهای یاغی( ) تبدیل شد. توجیه و مشروعیت بخشیدن به روند دکترین امنیتی، بزرگترین مشکل کابینه بوش محسوب میشد؛ مسئلهای که در زمینه حمله امریکا به عراق از بیستم مارس2003، دامنگیر دستگاه اطلاعرسانی- تبلیغاتی امریکا بود. با توجه به عدم مشروعیت حقوقی حمله امریکا به عراق، این نوشتار در صدد است تا ابزارهای متقاعدسازی جامعه جهانی و نیز، روند تبلیغاتی ـ روانی هیئت حاکم امریکا را مورد بررسی و تحلیل قرار دهد. تبلیغات و روشهای اقناع افکار عمومی واژه تبلیغات از ارگان مرکزی کلیسای کاتولیک،( ) که به وسیله پاپ گریگوری پانزدهم در سال 1622 ایجاد شده بود، با محتوایی خاص و مفهومی ویژه گرفته شده است. در یکی از تعاریف تبلیغات که در فرهنگ وبستر( ) آمده، نوشته شده است: تلاش در جهت ارائه آموزهها، ایدهها، دلایل، شواهد یا ادعاها از طریق رسانههای ارتباطی برای تقویت هدفی یا مبارزه با هدف ضد آن. ترینس کالتر( ) طی نوشتاری بیان میکند «تبلیغات عبارت است از تلاش سنجیده فرد یا گروهی خاص برای شکل دادن، کنترل یا دگرگون کردن ایستارهای گروههای دیگر یا به کارگیری ابزارهای ارتباطی به قصد آنکه در وضعی معین واکنش افرادی که تحت تأثیر قرار گرفتهاند، برای تبلیغکننده، مطلوب باشد». لاسول( ) در تعریفی دیگر تبلیغات را مدیریت وسایل ارتباط جمعی در راستای اهداف قدرت تلقی کرده است. وی ابزارهایی را که در گیرندگان آن احساسی از علاقه یا نفرت را برانگیزد، جزء لاینفک تبلیغات بر میشمارد. اصولاً متفکران تبلیغات را یکی از مؤثرترین روشهای اقناع و جهتدهی به افکار عمومی ارزیابی میکنند. در تبلیغات، راههای القا و ترغیب مطرح است و از این رو گفته میشود تبلیغات، روشی مناسب برای ترغیب و متقاعدکردن افکار عمومی و تلقین ایدههایی است که هم بر رفتار و هم بر افکار مخاطبان اثر میگذارد. جوزف گوبلز، وزیر تبلیغات هیتلر و مطرحکننده تاکتیک روانی دروغ بزرگ( ) نیز در نوشتاری متقاعدسازی از طریق رسانهها و ابزار تبلیغاتی ـ روانی را مهمترین عامل غلبه بر تودهها و رسیدن به قدرت ارزیابی میکند. متقاعدسازی افکار عمومی از طریق دستگاههای ارتباط جمعی و تبلیغات، بر این اساس انجام میشود که هر چه سریعتر فکر و نظریهای را به مرحله عملیاتی( ) نزدیک کنند و در این راستا، همراه کردن افکار عمومی مخاطبان و مشروعیت بخشیدن به مقاصد مدنظرگروه یا دولت اقدامکننده، نقشی حیاتی در موفقیت روند مورد نظر دارد. در این راستا در تعاملات خاص بینالمللی، به ویژه در تحولات اخیر پس از یازدهم سپتامبر 2001، تبلیغات و ابزارهای اقناع افکار عمومی در گستردهترین شکل آن به کار گرفته شد؛ امری که شاید تا پیش از آن- در چنین سطح گسترهای- جهان با آن مواجه نشده بود. محورهای اصلی متقاعدسازی افکار عمومیدر حمله به عراق آنچه در دکترین امنیتی امریکا در زمینه تغییر رژیمهای یاغی مشاهده شده است، تأکید فراوان نومحافظهکاران حاکم بر کابینه بوش، در زمینه اولویتبخشی به مقولههای سختافرازی امنیت (نظامی- استراتژیک) با تأکید بر زمینههای نرمافزاری امنیتی (اقتصادی، فنی، فرهنگی و اجتماعی) است. در این مورد، اقدامات نظامی به شدت مدنظر پنتاگون و افرادی نظیر دونالد رامسفلد و پل ولفویتز (از نومحافظهکاران مؤثر بر سیاستهای استراتژیک پنتاگون و معاون وزیر دفاع امریکا) قرار دارد و چگونگی جلب افکار جامعه جهانی برای توسل به ساز و کارهای نظامی اهمیت دارد. آنچه در حمله 20 مارس 2003، به عراق مشاهده شد، ضرورت اقدام نظامی علیه صدام بود که از مشروعیت لازم بینالمللی برخوردار نبود ولی فضای روانی ناشی از التهاب حوادث تروریستی یازدهم سپتامبر و مدیریت بحران بوش برای تبدیل سریع چالش به فرصت از طریق ابزارهای روانی نظیر هویتیکردن امنیت و تروریست جلوه دادن مسلمانان، توانست بر قسمت اعظم افکار عمومی تأثیر بگذارد. در زمینه حمله به عراق نیز امریکا با محوریت تبلیغات و ابزارهای روانی- اقناعی خود در زمینه حمایت عراق تروریسم بینالمللی و ضرورت از میان بردن تسلیحات کشتار جمعی این کشور، تا حدود زیادی توانست افکار عموی بخشی از جامعه جهانی را با خود همراه سازد. نگاهی از رویکرد تحلیل گفتمانی( ) به سخنان بوش و دیگر نخبگان فکری و ابزارهای هیئت حاکم امریکا به خوبی میتواند ابعاد مسئله را از منظری تبلیغاتی- روانی جهت اقناع افکار عمومی، مشخص کند. در بیستم سپتامبر 2002، بوش در کنگره امریکا اعلام کرد: «ما علاوه بر مبارزه با گروههای تروریستی خاص، با ملتها و دولتهایی که آنان را حمایت میکنند نیز در مبارزه هستیم». وی سپس اعلام کرد که ما برای مبارزه با رژیمهای اهریمنی به قصد رهایی از شر آنها تصمیم قطعی گرفتهایم و افزود: «دولت امریکا منتظر دستیابی مسئولان کشتارهای تروریستی در جهان به سلاحهای کشتار جمعی نخواهد ماند». بوش در دکترین امنیتی خود تلاش کرد این فرضیه را به شدت به افکار عمومی القا کند که تهدیدهای تروریستی بینالمللی، خصلت جهانی یافته و ابعاد ملی آن رو به کاهش است. در این راستا، نخبگان امریکا تلاش کردند تا کشورهای غربی و افکار عمومی جهانی را در این زمینه بسیج کنند که امریکا تنها هدف نیست و هر کدام از کشورهای همگرا با امریکا میتوانند هدف حملات تروریستی بعدی باشند. دستگاه تبلیغاتی امریکا، ضمن بزرگ جلوه دادن فجایع احتمالی حملات تروریستی، بر ضرورت حملههای پیشدستانه( ) بر کشورهای یاغی تأکید فراوان کرد و طی پخش برنامههای هدفمند تبلیغاتی در رسانههای همگانی معتبر با درصد مخاطبان بالا، صلح و امنیت جهانی را در گروی اقدام نظامی پیشگیرانه در سه حوزه تروریسم، استبداد رژیهای یاغی و سلاحهای کشتار جمعی، عنوان کرده بود. رویکرد دولت بوش از هنگام مطرح شدن عبارت محور شرارت( ) و سعی در مبارزه و از بین بردن تهدیدهای ناشی از کشورهای ایران و کره شمالی و به خصوص عراق- به عنوان عامل تشنج در سیستم بینالمللی و ثبات هژمونیک مدنظر امریکا- بر اساس نگرشی امنیتی محور رقم خورده است، در این راستا ابزارهای خاص تبلیغاتی- روانی در سیستمهای اعلامی کابینه بوش به خوبی مؤید موضوع است: «ضمن اینکه اقدام علیه عراق به امنیت امریکا مربوط میشود میتوان گفت که صدام حسین تهدیدی علیه دموکراسی در جهان است، زیرا رژیم عراق، رژیم مستبد مسلح به سلاحهای کشتار جمعی است که میتواند صلح و امنیت بینالمللی و دموکراسی جهانی را به خصومت و بحران بکشاند، بر خلاف دوران دهه 90 که کنترل و مهار عراق از طریق بازدارندگانی عملی میشد، در حال حاضر، به دلیل برخورداری عراق از حجم وسیعی از تسلیحات کشتار جمعی، این سناریو قابل اعتماد نیست و به جای آن باید یک سناریوی تغییر بنیادین را در پیش گرفت». در این زمینه دستگاه تبلیغاتی امریکا برای سیاست متقاعدسازی خود، دست به فعالیتهای مؤثرتری زد، گزارش سرویس اطلاعاتی آلمان در دسامبر 2001، و سپس حجم وسیع تبلیغات مؤسسه مطالعات استراتژیک امریکا در مورد عراق در نهم سپتامبر 2002 در این مورد که عراق در صورت تهیه اورانیوم غنیشده از کشورهای دیگر، تا سال 2005 میتواند سه بمب اتمی بسازد و نیز اینکه عراق هنوز مجموعهای از سلاحهای شیمیایی و بیولوژیکی را در اختیار دارد، افکار عمومی جهانی را به شدت تحتالشعاع قرار داده بود و از همین رو، آمارهای اینترنتی به گونه شگفتی افزایش میزان موافقت مردم جهان را (به ویژه در ایالات متحده امریکا و کشورهای شمالی اروپا) نسبت به حمله پیشدستانه امریکا به عراق نشان میدادند. دیک چنی معاون بوش طی سخنانی که از شبکههای متعدد جهان پخش شد اعلام کرد: «صدام حسین نه تنها بدترین سلاحهای جهان را در اختیار دارد، بلکه قصد دارد از آنها استفاده کند و این خطری است که عراق متوجه جهان میکند». تبلیغ در زمینه تولید و در اختیار داشتن تسلیحات کشتار جمعی از نظر بوش بهترین گزینه برای اقناع افکار عمومی جهان برای حمله نظامی به عراق، تلقی میشد. در این مورد نطق بوش در کاخ سفید بسیار قابل توجه است: «مایلم یادآوری کنم که وقتی بازرسان سازمان ملل برای اولین بار وارد عراق شدند و از فعالیتهایشان جلوگیری شد، آژانس بینالمللی انرژی اتمی گزارشی منتشر کرد مبنی بر اینکه عراقیها تنها شش ماه تا ساختن بمب اتمی فاصله دارند. نمیدانم چه مدرکی مهمتر از این نیاز داریم؟» همراه با سیاستهای اعلامی خاص از سوی تیم بوش در رسانههای جهانی، وزارت دفاع امریکا طی هماهنگی ویژهای با سایر ارگانهای ذیربط در روند تصمیمگیری در مورد مسئله عراق، اقدامات مربوط به عملیات روانی علیه عراق را طراحی میکرد تا هنگام عملیاتی شدن، احمتال بروز واکنشهای سیاسی مخالف پدید نیاید. بوش در طی نطقهای هدفمند خود در راستای جنگ تبلیغاتی- روانی علیه عراق و جلب افکار عمومی دقیقاً چند ماه پیش از آغاز حمله به عراق میگوید: «زندگی، حیات انسانی و تمام امیدمان به دنیا، وابسته به یک تعهد واحد است و آن، اینکه عاملان کشتارهای جمعی تروریستی باید شکست داده شوند و هرگز اجازه داده نشود تا سلاحهای کشتار جمعی را به دست آورند یا از آن استفاده کنند». در این زمینه، تأکید بنگاههای تبلیغاتی امریکایی مبنی بر استفاده و تکثیر باکتری سیاه زخ در عراق و همکاری رژیم صدام با نیروهای القاعده، ابزار تبلیغاتی مؤثری جهت اقناع افکار جامعه جهانی تلقی میشود. در یک جمعبندی، میتوان گفت حمله امریکا به عراق با ایجاد هیجان ناشی از قطعیت نزدیک( ) اقدام عراق در استفاده از تسلیحات کشتار جمعی، به گونهای مناسب در جهت متقاعد کردن افکار عمومی جهان در این زمینه، صورت گرفت، هر چند تحولات بعدی در ماههای پس از استیلای نیروهای ائتلاف در عراق، در عمل، جنبه روانی- تبلیغاتی اقدامات بوش و کابینهاش را مشخص کرد. نتیجهگیری به نظر میرسد که ایالات متحده امریکا در زمینه مدیریت وسایل ارتباط جمعی برای شکل دادن، کنترل و دگرگون کردن افکار عمومی جهان تا پیش از آغاز جنگ علیه عراق در 20 مارس 2003، موفق عمل کرده است. تبلیغات و ابزارهای سخنپراکنی ایالات متحده با استفاده از ساز و کارهای ویژهای که ناشی از جو پدید آمده در عرصه تعاملات بینالمللی پس از حوادث یازدهم سپتامبر 2001 است، توانست با تمرکز روی چند محور دستیابی عراق به تسلیحات کشتار جمعی، حمایت رژیم عراق از تروریسم و ارتباط با گروه القاعده و ایجاد هیجان روانی در جامعه جهانی با تأکید بر مقوله قطعیت نزدیک اقدام عراق در استفاده از تسلیحات کشتار جمعی، به گونه مناسبی افکار عمومی را در راستای ثبات هژمونیکی مدنظر خود بسیج نماید و قسمت عظیمی از جامعه جهانی را در حمله پیشدستانه به عراق یا خود همراه کند، هر چند که در عمل، به ویژه طی دگرگونیهای بعدی پس از سیطره نیروهای ائتلاف بر عراق و عدم دستیابی به تسلیحات کشتار جمعی رژیم عراق، جنبه روانی- تبلیغاتی سیاستهای اعلامی امریکا در قبال مسئله عراق، شفافیت بیشتری یافت.
مقالات مجله
نام منبع: آرمین امینی
شماره مطلب: 2245
دفعات دیده شده: ۲۰۶۵ | آخرین مشاهده: ۳ ساعت پیش