-
تحلیل گفتمان سیاسی مقامات کاخ سفید پس از واقعه 11 سپتامبر
پنجشنبه ۱ مرداد ۱۳۸۳ ساعت ۱۲:۰۰
تحلیل گفتمان سیاسی مقامات کاخ سفید پس از واقعه 11 سپتامبر تلاش به منظور بسترسازی روانی برای یکهتازی در عرصه نظام بینالمللسیدقاسم منفرداشاره حادثه 11 سپتامبر فرصتی را برای نومحافظهکاران کاخ سفید فراهم کرد تا بتوانند امیال و خواستههای خود را به بهانه مبارزه با تروریسم به جهان تحمیل کنند و از رهگذر این حادثه بیشترین بهرهبرداری را به دست آورند. مقامات کاخ سفید در نخستین واکنش در قبال این حادثه جهان اسلام را مخاطب قرار دادند و ان
تحلیل گفتمان سیاسی مقامات کاخ سفید پس از واقعه 11 سپتامبر تلاش به منظور بسترسازی روانی برای یکهتازی در عرصه نظام بینالمللسیدقاسم منفرداشاره حادثه 11 سپتامبر فرصتی را برای نومحافظهکاران کاخ سفید فراهم کرد تا بتوانند امیال و خواستههای خود را به بهانه مبارزه با تروریسم به جهان تحمیل کنند و از رهگذر این حادثه بیشترین بهرهبرداری را به دست آورند. مقامات کاخ سفید در نخستین واکنش در قبال این حادثه جهان اسلام را مخاطب قرار دادند و انگشت اتهام به سوی کشورهای اسلامی نشانه گرفتند. همچنین در این راستا، برای توجیه بیشتر حملات خود به کشورهای اسلامی ظهور تروریسم و گسترش سلاحهای کشتار جمعی را بهانه قرار دادند، ولی در هر دو مورد حمله به کشورهای افغانستان و عراق از یافتن تروریستهای ادعا شده و سلاحهای کشتار جمعی که در حملات روانی خود بارها علیه این کشورها به کار برده بودند، ناتوان ماندند و دنیا به بطلان استدلالهای غرب کاملاً آگاه شد. مقدمه منطقه خاورمیانه از دیرباز به سبب موقعیت جغرافیایی ـ سیاسی خاص خود، همواره مورد توجه قدرتهای بزرگ بوده است. پس از اتمام جنگ دوم جهانی، ایالات متحده از جمله کشورهایی بود که به شدت مترصد گسترش نفوذ خود در این منطقه بود. واقعه یازدهم سپتامبر به واقع فرصت مغتنمی را برای نومحافظهکاران جدید کاخ سفید به دست داد تا از طریق شعارهایی چون لزوم مبارزه با تروریسم، برخورد با طالبان، سرنگونی رژیم عراق و امحاء سلاحهای کشتار جمعی، حضور سیاسی ـ نظامی خود را در منطقه به طور روزافزونی تقویت کنند. به دنبال این جریان ارتش ایالات متحده در طول 31 روز موفق شد بدون استفاده از نیروی زمینی و بدون مواجه شدن با مخالفت کشورهای قدرتمند همسایه افغانستان یعنی چین و روسیه، این کشور را به تصرف خود در آورد. همچنین این کشور توانست در 19 مارس 2003 در مدت زمان کوتاه، حکومت صدام را ساقط کند و کنترل نسبی اوضاع این کشور را در اختیار بگیرد. از این رو مقاله حاضر بر آن است تا با تحلیل گفتمان سیاسی تصمیمسازان بلندپایه سیاست خارجی ایالات متحده، نظیر جرج بوش، دیک چنی، معاون رئیس جمهوری و کالین پاول، وزیر امور خارجه چگونگی بسترسازی روانی، برای موجه جلوه دادن اقدامات یکجانبهگرایانه این کشور در منطقه خاورمیانه را از سوی مقامات کاخ سفید مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد. تحلیل گفتمان سیاسی جرج بوش در توجیه لزوم حضور ماشین جنگی ایالات متحده در منطقه خاورمیانه در 29 ژانویه 2002 میلادی بوش، طی سخنرانیای ایران، عراق و کرهشمالی را محور شرارت معرفی کرد. وی همچنین در سخنرانی دیگری در دانشکده نظامی وست پرینت در 2 ژوئن 2002، آشکارا آموزه جدید دفاعی پیشدستانه را استراتژی جدید دولت خود معرفی کرده و افزود: «امریکا باید به کشورهای دیگر حمله کند تا تهدید بالقوه به تهدیدی واقعی تبدیل نشود.»1 در همین راستا در 29 آوریل 2003، وزارت امورخارجه امریکا در گزارش سالانه خود 27 سازمان را با عنوان گروههای تروریست معرفی کرد. در 12 سپتامبر 2002 جرج بوش طی سخنانی در مجمع عمومی سازمان ملل در خصوص اهداف دولتش در عراق اعلام کرد: «هدف اولیه نیروهای ائتلافی در عراق، ایجاد دولتی خودمختار برای مردم عراق است که توسط روندی منظم و دمکراتیک به دست آمده باشد ... این روند باید براساس احتیاجات مردم عراق صورت گیرد ... شورای دولتی جدید عراق، بردباری و آزادی فکری را که لازمه مردمسالاری است، از خود نشان داده است، اما به کمک احتیاج دارد چون جوان است ... دولت دیکتاتوری عراق قدرت زیادی در بیثبات کردن خاورمیانه داشت و با ایجاد مردمسالاری قدرت زیادی در الهام بخشیدن به خاورمیانه خواهد داشت ... مردم در خاورمیانه و جهان از امنیت بیشتری بهرهمندند چون مهاجمی بیثبات و یک متحد ترور سقوط کرده است.»2 با توجه به سخنان بوش، هدف اصلی امریکا در عراق این گونه معرفی شده است: ایجاد دولتی خودمختار برای مردم عراق، استقرار مردمسالاری در این کشور و توجه به خواستههای مردم عراق. همچنین علت ادامه حضور نظامی ایالات متحده در عراق چنین عنوان شده که به دلیل جوان بودن شورای حکومتی، برای استقرار مردمسالاری نیازمند کمک دیگران است. به این ترتیب یکی از مهمترین دلایل تداوم حضور ارتش امریکا در عراق کمک به استقرار بنیان دمکراسی در این کشور معرفی شده است. وی همچنین در خصوص توجیه حمله به عراق به نقش مهم این کشور در تحولات خاورمیانه اشاره میکند و اظهار میدارد که عراق به عنوان یک حکومت دیکتاتور موجبات بیثباتی در خاورمیانه را فراهم آورده بود و همین امر سبب مقابله امریکا با این کشور شد. وی ادامه میدهد که سقوط رژیم صدام توسط نیروهای ائتلاف ثبات و امنیت را برای مردم منطقه و جهان به ارمغان آورده است. بنابراین جرج بوش یکی از اهداف عمده جنگ با عراق را دمکراتیزه کردن عراق و بازگرداندن ثبات و امنیت به منطقه معرفی میکند. وی همین طور در 28 ژانویه 2003 در گزارش سالانه خود با عنوان گزارش وضعیت ایالات متحده به مجالس سنا و نمایندگان ایالات متحده، شهامت و رأفت را مشخصه سیاست دولت خود معرفی و اعلام کرد: «پرچم امریکا، نشانه چیزی بیش از قدرت و منافع ماست.»3 جرج بوش در این گزارش به حضور نظامی امریکا در افغانستان اشاره کرده و گفت: «ما در افغانستان به آزاد کردن مردمی تحت ستم کمک کردیم ... و به کمک خود برای استقرار امنیت در کشورشان، بازسازی جامعهشان و تعلیم و تربیت کودکانشان چه دختر و چه پسر ادامه میدهیم».4 بوش در خصوص مبارزه با تروریسم اعلام کرد: «امریکا رهبری جهان را در مبارزه با تروریسم بر عهده دارد ... امروز وخیمترین خطری که امریکا و جهان با آن مواجه است ... وجود رژیمهای یاغی است که در صدد دستیابی به تسلیحات هستهای، شیمیایی و میکروبی بر میآیند یا این تسلیحات را در اختیار دارند ... ممکن است این رژیمها از چنین تسلیحاتی به منظور اخاذی، اقدام تروریستی و کشتار جمعی استفاده کنند ... تنها ملت امریکا و متحدان ما هستند که جهانی صلحآمیز را از جهانی سرشار از هرج و مرج و هشدار همیشگی مجزا میسازند.»5 بررسی سخنرانی بوش در کنگره، چند مطلب مهم را نشان میدهد؛ نخست اینکه رویکرد سیاست خارجی ایالات متحده در عرصه نظام بینالملل چیزی فراتر از کسب و حفظ منافع ملی است و امریکا در کنار منافع ملی و امنیت ملی خود در ظاهر برای بسترسازی روانی به وضعیت مردم جهان نیز توجه میکند. وی در خصوص توجیه حمله نظامی امریکا به افغانستان اعلام میکند، که هدف عمده ما در این اقدام آزاد کردن مردم تحت ستم و استقرار امنیت در این کشور بوده است. وی همچنین مقابله با تروریسم و امحاء سلاحهای کشتار جمعی را عامل سیاست نظامیگیری این کشور در مواجهه با دیگر واحدهای سیاسی در خاورمیانه معرفی میکند. به این ترتیب در اینجا به اصطلاح مقاصد بشردوستانه و تلاش برای بازگرداندن امنیت به جامعه جهانی اهداف کلی سیاست خارجی امریکا معرفی شده است و از این طریق بوش به دفاع و توجیه از سیاست خارجی خود پرداخته است. یک سال بعد یعنی در ژانویه 2004 بوش در گزارش سالانه خود به کنگره اعلام کرد که جنگ عراق و مبارزه با تروریسم، امریکا را امنتر کرده است.6 علیرغم اینکه بوش یکی از دلایل عمده حمله به عراق را برخورداری این رژیم از سلاحهای کشتار جمعی که برای امنیت جهانی مخاطرهآمیز است، معرفی کرده بود، اما ارتش امریکا از اول ماه مه 2003 که جرج بوش در عرشه ناو هواپیمابر یو.اس.اس. آبراهام لینکلن، طی سخنرانیای پایان جنگ عراق را اعلام کرد، تاکنون نتوانسته است شواهدی را مبنی بر وجود چنین تسلیحاتی در عراق پیدا کند. بوش در هشتم فوریه 2004 ضمن تصدیق این مطلب افزود: ممکن است سلاحها نابود، مخفی و یا از عراق خارج شده باشد. وی ادامه داد: حتی اگر هیچ سلاحی هم در عراق پیدا نشود، به هر حال صدام حسین توان تولید این گونه سلاحها را داشت.7 در واقع بوش بر خلاف ادعایی که بر مبنای آن ماشین جنگی ایالات متحده را وارد خاک عراق کرد، اکنون پس از پایان جنگ، با بر ملا شدن ابطال ادعای دولتش، با دلایلی نظیر این که به هر حال صدام تهدیدکننده امنیت جهانی بود و یا این که صدام توان تولید چنین سلاحهایی را داشت به توجیه مداخله نظامی امریکا در خاک عراق، مبادرت ورزیده است. تحلیل گفتمان سیاسی دیک چنی در خصوص توجیه یکجانبهگرایی ایالات متحده در عرصه نظام بینالملل دیکچنی، معاون رئیس جمهوری امریکا در دسامبر 2003 طی سخنرانیای در مجمع جهانی اقتصاد، به توجیه عملکرد ایالات متحده در عرصه سیاست خارجی پرداخته و رویکرد دولت بوش را در جهت اعاده ثبات و امنیت بینالمللی معرفی کرد. وی نیز همچون دیگر مقامات بلندپایه در تیم تصمیمسازی دولت امریکا در صدد است تا به نوعی فضای روانی مناسبی را نسبت به سیاستهای ایالات متحده در عرصه نظام بینالملل، ایجاد کند. وی در ابتدای سخنرانیاش با اشاره به بهبود وضعیت افغانستان و عراق پس از جنگ و همچنین اشاره به تاریخچه تشنجات در خاورمیانه و تنشهای داخلی اروپا در خلال جنگ دوم، به اهمیت نقش ایالات متحده اشاره کرد که مداخله امریکا در جریانات اخیر موجبات بهبود اوضاع را چه برای کشورهای خاورمیانه و چه برای اروپا، همراه آورد و این موضوع را یک تجربه تاریخی مثبت از عملکرد ایالات متحده در عرصه جهانی معرفی کرد و بر لزوم تداوم همکاری هر چه بیشتر میان اتحادیه اروپا و امریکا، تأکید کرد. با این مقدمه، چنی اضافه کرد که امروزه رهبران امریکا مسئولیت بزرگتری نسبت به حفظ ثبات و امنیت بینالمللی دارند. وی با اشاره به واقعه 11 سپتامبر و خطری که تروریسم بینالملل میتواند برای امنیت جهانی ایجاد کند اضافه کرد: همیشه گروههای کوچکی بودهاند که مایلاند از قتل بیهدف برای ایجاد نگرانی و ارعاب استفاده کنند. اما از برخی جهات حیاتی، تروریسم قرن بیست و یکم مبین خطری جدید و بسیار بزرگتر است. امروز ما با شبکه جهانی پیشرفتهای از تروریستها رو به رو هستیم که با ارزشهای آزادی، رواداری و آزادی که بنیان جوامع ما را تشکیل میدهد، مخالفاند.8 دیک چنی معتقد است: تروریسم بینالملل به این دلیل خطرناک است که با ارزشهای آزادی که بنیان جوامع غربی است مخالف است. چنی نیز، همچون جرج بوش توجه افکار عمومی را به مسئله سلاحهای کشتار جمعی و تلاش گروههای تروریستی برای احراز چنین جنگافزارهایی، معطوف میکند: ما میدانیم آنان هر کاری برای تولید یا دستیابی به سلاحهای شیمیایی، میکروبی، رادیولوژیک و حتی هستهای میکنند.9 پس به اعتقاد دیک چنی، تروریستهای بینالمللی تهدیدکننده امنیت جهانیاند به این دلیل که اولاً مخالف ارزشهای غربیاند و ثانیاً برای ضربه زدن به منافع جوامع غربی از هیچ کاری حتی تلاش برای کسب سلاحهای کشتار جمعی غیر متعارف، دریغ نمیکنند. «مردمان متمدن باید هر آنچه در توان دارند، برای شکست تروریسم و توقف پخش سلاحهای کشتار جمعی تلاش کنند.»10 وی مسئولیت جوامع غربی را در مواجهه با تهدیدهای اخیر به سه رکن اساسی تقسیم میکند و میگوید: «نخست، باید با ایدئولوژیهای خشونت در سرچشمه و از طریق ترویج دمکراسی در سراسر خاورمیانه بزرگ و فراتر از آن برخورد کنیم. دوم، باید با هم با این خطرات مقابله کنیم ... سوم، وقتی دیپلماسی شکست میخورد، باید آماده باشیم با مسئولیتهایمان رو به رو شویم و در صورت لزوم از زور استفاده کنیم.»11 جملات فوق حاوی چند مطلب اساسی است. یکی اینکه دیکچنی ادعا میکند خاورمیانه، علیرغم این که مرکز ظهور ادیان الهی است مرکز ایدئولوژیهای خشونت است و تهدیدکننده ساختار تمدن دمکراتیک غربی، چنی در ادامه اضافه میکند که رفاه و امنیت، لازم و ملزوم یکدیگرند و وقتی امنیت در جامعهای تهدید شد و از آن رخت بربست، از رفاه نیز خبری نخواهد ماند. بنابراین به عقیده وی نخستین کاری که جوامع غربی در برابر جوامع رادیکال و مروج خشونت باید انجام دهند، ترویج مردمسالاری در این جوامع است. مسئله دومی که به آن اشاره میکند، لزوم اتحاد و مسئولیتپذیری مشترک میان اروپا و امریکاست، چرا که این دو دارای اهداف مشترک و دشمنانی مشترکند و بالاخره مطلب مهم دیگری که وی بر آن تأکید دارد لزوم کارگیری قوه قهریه در زمان مقتضی است. بنابراین چنی در صدد اشاره به این مطلب است که خطر جدید نه فقط منحصر به منافع امریکا، بلکه منافع اروپاییان را نیز تهدید میکند، تا از این طریق با ایجاد دشمن مشترک همگرایی لازم را ایجاد نماید، این کشور همچنین در صدد است تا به نوعی افکار عمومی اروپا را به همسویی و همگرایی با سیاستهای ایالات متحده در مقابله با تهدیدی به اسم تروریسم در منطقه خاورمیانه ترغیب کند: «راهبرد پیشنگرانه ما در قبال آزادی، ما را نسبت به حمایت از کسانی که در سراسر خاورمیانه میکوشند و برای اصلاح، فداکاری میکنند، متعهد میکند. از تمام دوستان و متحدان دمکراتیک خود در همه جا و به خصوص اروپا میخواهیم در این تلاش با ما همراه باشند.»12 در اینجا هدف امریکا گسترش آزادی و ایجاد حکومت به اصطلاح دمکراتیک در سراسر خاورمیانه بزرگ معرفی شده است. برای تحقق این منظور از کشورهای اروپایی خواسته شده تا با امریکا همقدم شوند، چرا که این اقدام سببساز تسری ارزشهای اروپایی ـ امریکایی و تأسیس حکومتهایی دمکراتیک در این منطقه میشود. «کمک به مردم خاورمیانه بزرگ برای فائق آمدن بر فقدان آزادی نهایتاً رمز پیروزی در جنگ گستردهتر با تروریسم است.»13 بنابراین به عقیده چنی کمک به استقرار مردمسالاری امریکایی و آزادی در خاورمیانه هرچند به دلیل سابقه تاریخی در این منطقه کاری سخت و طاقتفرساست و نیازمند همکاری فشردهتر امریکا با دیگر شرکای اروپاییش است، اما پیروزی در این مسیر به مثابه شکست افراطیگری و مقابله با تروریسم بینالملل است. در واقع ایالات متحده خود را به نوعی ملزم به گسترش دمکراسی امریکایی در سراسر جهان میداند و در صدد است که در این راه همپیمانان اروپاییاش را نیز با خود همراه کند. تحلیل گفتمان سیاسی کالین پاول در خصوص توجیه حضور نظامی ایالات متحده در خاورمیانه ژنرال کالین پاول، وزیر امور خارجه امریکا در 13 دسامبر سال 2002 در بنیاد هریتج امریکا طی سخنرانیای به بیان سیاست خارجی امریکا در خاورمیانه پرداخت. وی در ابتدا به اهمیت موقعیت جغرافیایی ـ سیاسی و روابط گسترده تجاری با این منطقه اشاره کرد و سپس افزود: «متأسفانه هزاران نفر از شهروندان ما در حوادث یازدهم سپتامبر به دست تروریستهایی کشته شدند که در خاورمیانه متولد شدند و عقاید بنیادگرایی و تندرویی را در این منطقه به دست آوردند.»14 پس به زعم آقای پاول خطری که شهروندان غربی را تهدید میکند از جانب کسانی است که در خاورمیانه زندگی میکنند و عقاید افراطی مذهبی دارند. وی سیاست امریکا در خاورمیانه را بر مبنای جنگ با تروریسم و خلع سلاح عراق تشریح میکند. وی تصریح کرد که ایالات متحده مصمم است تا با چالشها و تشنجات موجود در خاورمیانه که به نوعی منافع ایالات متحده را تهدید میکنند، به شدت مقابله کند. وی همچنین با بیان ساختار اجتماعی کشورهای خاورمیانه به وضعیت حقوق بشر در این کشورها پرداخته و از وضعیت نامناسب زنان، میزان بیسوادی، معضل بیکاری و شرایط نامساعد معیشتی در این جوامع سخن به میان آورد. پاول با تشریح وضعیت اقتصادی کشورهای خاورمیانه افزود: نبود فرصتهای اقتصادی که به مرز ناامیدی و یأس رسیده است و نوع نظامهای اقتصادی، مجموعه خطرناکی را به وجود آورده است و مردم در خاورمیانه به صدای سیاسی قویای نیاز دارند. تا زمانی که از دمکراسی و مردمسالاری حمایت نشود، آزادی در خاورمیانه و در هر منطقه دیگری از جهان رشد نمیکند، بوش، به همه ملتهای جهان در این باره هشدار داده است.15 مطالب فوق در بردارنده چند نکته اساسی است. نخست این که از نظر ژنرال پاول وضعیت اقتصادی، آموزشی و معیشتی در کشورهای خاورمیانه چنان وخیم است که منجر به سرخوردگی و ناامیدی مردم شده است. دوم اینکه از نظر دولت امریکا مردم خاورمیانه از نظامهای حاکم بر خود خسته شدهاند و نیازمند وجود یک نیروی سیاسی قوی برای ایجاد تحولی اساسی در وضعیت موجوداند، و سرانجام این که آزادی و مردمسالاری در جوامع خاورمیانه پا نمیگیرد، مگر این که از سوی بازیگران بزرگ بینالمللی توجه و حمایت شود. بنابراین بوش به اصطلاح بر خود میداند تا تمام تلاش خود را جهت اعطای آزادی و مردمسالاری به مردم خاورمیانه به کار گیرد. «هر کشوری که در خاورمیانه عقب بماند آیندهای نخواهد داشت و زمان آن رسیده است تا امیدها برای پیشرفت به وجود آید و امریکا میخواهد در کنار ملتهای خاورمیانه بایستد تا آنان به سوی صلح و ساخت زندگی بهتر برای کودکان خود، حرکت کنند.»16 وی سپس اعلام میکند که طرح امریکا برای خاورمیانه، طرحی است که این کشور را به طور جدی در کنار اصلاحات و آینده جدید برای خاورمیانه قرار میدهد. کالین پاول تصریح میکند: «جرج بوش ... از من خواست ابتکار و طرحی تهیه کنم تا ملتهای خاورمیانه را برای مقابله با چالشها و نیازهای بشری یاری کنم».17 در واقع این مطلب نشاندهنده این است که دغدغه اساسی ایالات متحده برای لشکرکشی به منطقه خاورمیانه ظاهراً ماهیتی بشردوستانه دارد و یکی از مهمترین اهداف امریکا بهبود وضعیت زندگی مردم این منطقه است! وی ادامه میدهد: «این طرح تأکیدی بر پایبندی بیشتر ما به تعهدات گذشته برای همکاری با همه ملتهای خاورمیانه است تا زندگی بهتری برای خودشان بسازند و امید به آینده را در خود زنده کنند. این نشانه تلاش و پایبندی ما به دفاع از حقوق بشر و امت بشری در خاورمیانه است».18 جملات فوق حاوی دو بخش مهم است؛ تعهد و دفاع از حقوق بشر. سؤال این است که ایالات متحده نسبت به چه چیزی یا چه کسی احساس تعهد میکند؟ به اعتقاد آقای پاول، امریکا خود را نسبت به بهبود وضعیت زندگی مردم خاورمیانه، متعهد و مسئول میداند. موضوع اخیر دلالتی است بر پایبندی این کشور بر مبنای دمکراسی و دفاع از حقوق بشر در سطح جهان. هرچند اشغال افغانستان و عراق مدعای پاول را کاملاً رد مینماید سرکوب مردم این کشورها به بدترین شکل ممکن یادآور خاطرات حکومتهای میلیتاریستی غرب در نیمه دوم قرن بیستم است. همچنین شکنجه زندانیان ابوغریب نماد دروغگویی حاکمان امریکا است. پاول در ادامه سخنانش اشاره میکند که در مرحله اول در صدد بازسازی و بهبود اوضاع اقتصادی کشورهای خاورمیانه هستیم و تلاش خواهیم کرد تا راه را برای پیوستن این کشورها به سازمان تجارت جهانی هموار کنیم و در مرحله دوم برآنیم تا به نوعی به مطالبات سیاسی مردم منطقه جامه عمل بپوشانیم. بنابراین تلاش برای ایجاد یک اقتصاد آزاد از یک سو و ایجاد فضای باز سیاسی از سوی دیگر، محورهای اصلی طرح امریکا برای خاورمیانه معرفی شدهاند. تحلیل گفتمان جریانات راستگرا در امریکا؛ زمینهسازی برای حمله نظامی به عراق پس از واقعه 11 سپتامبر و به دنبال فضای روانی حاصل از آن، جریانات راستگرای افراطی امریکا در صدد برآمدند تا به نوعی بسترهای لازم را برای حمله نظامی ایالات متحده به افغانستان و عراق و حضور نظامی این کشور در منطقه خاورمیانه، آماده کنند. در پنجم ژوئن سال 2003، جان بولتون، معاون وزیر امور خارجه امریکا در امور خلع سلاح و امنیت بینالمللی، در جلسه استماع کمیته روابط بینالملل مجلس نمایندگان این کشور، با تأکید بر نظریه Rollback Doctorine اعلام کرد که بر اساس این نظریه، ایالات متحده باید در مقابله با سلاحهای کشتار جمعی حتی به جنگ و عملیات نظامی متوسل شود. نظریه اخیر بلافاصله مورد حمایت کالین پاول، وزیر خارجه و کاندولیزا رایس، مشاور امنیت ملی امریکا، قرار گرفت.19 در واقع براساس نظریه اخیر، ایالات متحده برای مقابله با تهدیدات علیه امنیت ملی خود، ولو به طور یکجانبه، باید وارد عمل شده و به حفظ منافع ملی و امنیت ملی خود در عرصه نظام بینالملل مبادرت ورزد. از سوی دیگر طیف گستردهای از اعضای غیرنظامی ارشد پنتاگون همراه بخش عظیمی از فرماندهان ارشد نظامی و برخی مقامات امنیت ملی سابق امریکا که تحت حمایت وسیع گروههای راستگرا در مطبوعات و رسانههایی همچون فاکسنیوز و والاستریت ژورنال، قرار دارند، به شدت از تهاجم نظامی امریکا به خاک عراق، پشتیبانی کردند. روزنامه والاستریت ژورنال با طرح این موضوع که مظنون اصلی تدارک و ارائه هاگ سیاه زخم، گروههای تروریستی عراق هستند، در صدد بود تا به نوعی افکار عمومی و بسترسازی روانی داخل و خارج امریکا را علیه عراق هدایت کند. از سوی دیگر جریاناتی در درون امریکا در تلاش بودند تا به نوعی رژیم عراق را با حملات یازدهم سپتامبر مرتبط کنند. تیمی متشکل از هنری کیسینجر، وزیر امور خارجه اسبق امریکا، جیمز وسلی، رئیس سابق سیا در کابینه کلینتون، دیوید جرمیا، جانشین سابق ریاست ستاد مشترک ارتش امریکا، هارولد براون، وزیر دفاع دولت کارتر، دنکوایل، معاون رئیسجمهوری کارتر و جیمز اشلزینگر، وزیر سابق دفاع و انرژی امریکا، همچنین معاون دونالد رامسفلد (پل ولفوویتز) تنظیمکننده و اجراکننده عملیات روانی در درون ایالات متحده برای تحت تأثیر قرار دادن اذهان عمومی علیه عراق و ترغیب سیاستمداران کاخ سفید برای انجام تهاجم نظامی به عراق بودند.20 در همین راستا در آوریل 2001، جان نگروپونته، نماینده امریکا در سازمان ملل متحد در نامهای به شورای امنیت این سازمان اعلام کرد که: ممکن است ما به این نتیجه برسیم که برای دفاع از خود نیاز به گسترش عملیات نظامی در قبال برخی سازمانها و دولتهای دیگر داریم.21 این سخن نماینده ایالات متحده در سازمان ملل، به صراحت گویای این مطلب است که امریکا دیگر قادر نیست تا در چهارچوب قوانین سازمان ملل و ساختار کنونی نظام بینالملل به حفظ منافع ملی و امنیت ملی خود مبادرت کند. در اینجا علناً اعلام میشود که امریکا در صدد است تا به طور یکجانبه و بدون در نظر گرفتن سازمان ملل، اهداف نامشروع خود را در عرصه نظام بینالملل دنبال کند. ارزیابی نهایی حوادث یازدهم سپتامبر، همانطور که اشاره کردیم، دستاویزی شد برای تصمیمسازان سیاست خارجی ایالات متحده، تا با طرح شعارهایی همچون مبارزه با تروریسم، دمکراتیزه کردن حکومتها در خاورمیانه، مبارزه با سلاحهای غیرمتعارف کشتار جمعی، مبارزه با رژیمهای حامی تروریسم، حقوق بشر، آزادی و مواردی از این دست، ابتدا در آسیای میانه به اشغال نظامی افغانستان مبادرت کنند و سپس به دنبال اجرای چند عملیات روانی از سوی مقامات نظامی و سیاسی درون حاکمیت و همین طور رسانههای گروهی، مطبوعات و گروههای راستگرای افراطی، زمینه را برای حضور نظامی در خاورمیانه و اجرای سناریوی نظامی علیه عراق آماده کنند. در واقع یکجانبهگرایی افراطی از شاخصههای بارز سیاست خارجی محافظهکاران جدید است. همان طور که پیشتر به تفصیل به آن اشاره کردیم، در لوای چند شعار به ظاهر بشردوستانه، امریکا در صدد بر هم زدن وضعیت موجود در نظام بینالملل و تثبیت ساختار نظام تکبعدی و نهادینهکردن قدرت هژمونیک خود در عرصه بینالمللی برآمد. به هر حال باید اذعان کرد که دو عامل اکتساب و حفاظت از منافع ملی و امنیت ملی و بهطور دقیقتر تلاش برای تثبیت قدرت هژمون ایالات متحده در مواجهه با دیگر واحدهای سیاسی در عرصه نظام جهانی، راهنما و تنظیمکننده سیاست خارجی این کشور است. در چشماندازی کلی اهداف سیاست یکجانبهگرایانه ایالات متحده امریکا در منطقه خاورمیانه را میتوان چنین برشمرد: 1ـ تأمین و حفظ منافع امریکا در خاورمیانه؛ 2ـ سرکوب و منکوب کردن جریانات اسلامی؛ 3ـ تسری ارزشهای امریکایی و همچنین تقویت حضور نظامی در منطقه؛ 4ـ تغییر در ساختار قدرت ژئوپلیتیکی منطقه؛ 5ـ تلاش برای نهادینه کردن ساختار قدرت هژمونیک خود در عرصه نظام بینالملل؛ و 6ـ تسلط بر منابع نفت عراق برای به چالش فراخواندن اوپک و ... .منابع: 1- http://www.hamshahri.org/vijenam/diplomay/No.2/Nov.2003. 2- http://www.Persian.usinfo.state.Gov.12,Sep.2002. 3- http://www.bbc.co.uk/Persian/News/Story/29,Jan,2003. 4ـ همان. 5ـ همان. 6- http://www.bbc.co.uk/Persian/News/Story/21,Jan,2004. 7- http://www.bbc.co.uk/Persian/News/Story/8,Feb,2004. 8- http://www.hamshahri.org/vijenam/diplomay/No.10/Apr.2004. 9ـ همان. 10ـ همان. 11ـ همان. 12ـ همان. 13ـ همان. 14ـ همان. 15ـ همان. 16ـ همان. 17ـ همان. 18ـ همان. 19- http://www.hamshahri.org/vijenam/diplomay/No.12/May.2004. 20- http://www.hamshahri.org/vijenam/diplomay/No.1/Nov.2001. 21ـ همان.
مقالات مجله
نام منبع: سید قاسم منفرد
شماره مطلب: 2157
دفعات دیده شده: ۲۲۹۰ | آخرین مشاهده: ۳ هفته پیش