-
طرح ریزی متمرکز معضلی در عملیات روانی
دوشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۲ ساعت ۱۲:۰۰
طرحریزی متمرکز و اجرای غیرمتمرکز معضلی در عملیات روانی استیون کالینز عبدالمجید حیدری چگونگی تأمین پشتیبانی مؤثر و به هنگام از فرماندهان تاکتیکی مشکلی است که امروزه عملیات روانی نظامی با آن رو به روست؛ مسئلهای که هیچ یک از کارشناسان عملیات روانی اهمیت آن را انکار نمیکنند. در واقع، بحث اصلی در این مورد آن است که بهترین راه دستیابی بدین هدف، به ویژه با توجه به ضرورت طرحریزی متمرکز و اجرای غیرمتمرکز عملیات روانی کدام است؛ مسئله
طرحریزی متمرکز و اجرای غیرمتمرکز معضلی در عملیات روانی استیون کالینز عبدالمجید حیدری چگونگی تأمین پشتیبانی مؤثر و به هنگام از فرماندهان تاکتیکی مشکلی است که امروزه عملیات روانی نظامی با آن رو به روست؛ مسئلهای که هیچ یک از کارشناسان عملیات روانی اهمیت آن را انکار نمیکنند. در واقع، بحث اصلی در این مورد آن است که بهترین راه دستیابی بدین هدف، به ویژه با توجه به ضرورت طرحریزی متمرکز و اجرای غیرمتمرکز عملیات روانی کدام است؛ مسئلهای بسیار مهم است؛ چرا که تغییر بنیادین محیط اطلاعات جهانی با مأموریتهای مختلفی همراه شده است که هماکنون، نیروهای نظامی در بیشتر موارد خود را در حال اجرای آنها میبینند. در این مقاله، به طور کوتاه وضعیت جاری مسائل مربوط به پشتیبانی عملیات روانی از فرماندهان تاکتیکی بیان میشود و در این راستا، عملیات بوسنی به منزله مطالعه موردی برای تأمین پشتیبانی عملیات روانی تاکتیکی تحلیل و توصیههایی درباره چگونگی رفع ضعفهای موجود در این حوزه ارایه میشود. عملکرد مؤثر در عصر اطلاعات در گذشته، نیروهای عملیات روانی نظامی، به طور منطقی میتوانستند انتظار داشته باشند که به یک منطقه عملیات احتمالی اعزام شوند و بدین ترتیب، روند اطلاعرسانی محلی را تحت کنترل خود درآورند؛ چرا که یا اصولاً رسانههای محلی وجود نداشتهاند یا قوانین درگیری نظامی به آنها اجازه میداد تا مانع از فعالیت این رسانهها شوند. همچنین، نیروهای عملیات روانی میتوانستند انتظار داشته باشند که به منطقهای اعزام، تحت دکترینی موسوم به دکترین واین برگر وارد عمل شوند و از کاربرد حداکثر نیروی نظامی در دوره زمانی محدودی تحت کنترل متمرکز و شدید فرمانده نیروهای مشترک حمایت کنند. بدین ترتیب، دکترین و سیاست عملیات روانی برای حمایت از این الگوی اطلاعات نظامی که متحملترین الگو بود، توسعه یافت و این پیشفرضهای طرحریزی، شعار راهنمای نیروهای عملیات روانی یعنی طرحریزی متمرکز و اجرای غیرمتمرکز را شکل داد. البته امروزه، انتظارات فضای جنگ کاملاً متفاوت است؛ چرا که عملیات صلح با ویژگیهای مختلف رایج است و نیروهای عملیات روانی میتوانند انتظار داشته باشند که برای مدت زمانی طولانی در محیطی عمل کنند که رسانههای پیشرفته و نیرومند محلی، با پیامرسانی عملیات روانی رقابت کنند. افزون بر آن، اکنون، رقیبان بینالمللی دیگری مانند اخبار شبکه کابلی سی.ان.ان یا بنگاه سخنپراکنی انگلیس بی.بی.سی که در برابر عملیات روانی قرار دارند، در همه مناطق درگیری حاضرند؛ بنابراین، در حال حاضر، به نظر نمیرسد که عملیات روانی، دیگر بتواند همچون گذشته خروجیهای اطلاعات یک منطقه را به طور کامل کنترل کند. همچنین، امروزه، فرمانده نیروهای مشترک به دلیل ضرورت عملیاتی، بارها مجبور است ساختار فرماندهی خود را غیرمتمرکز و بخش مهمی از اختیارات تصمیمگیری را به ویژه در آن دسته از عملیات صلح که ممکن است شرایط مکانی آنها بسیار متفاوت باشد، به فرماندهان تاکتیکی مستقر در صحنه نبرد واگذار کند. در واقع، برای داشتن عملکرد مؤثر در محیط اطلاعات جهانی با سیستم فرماندهی و کنترل احتمالاً غیرمتمرکز باید دکترین و سیاست جاری عملیات روانی دگرگون شود. تجربه بوسنی عملیات تلاش مشترک در بوسنی مطالعهای موردی است که به ما میگوید چرا نیروهای عملیات روانی باید شیوه تأمین پشتیبانی عملیات روانی تاکتیکی را تغییر دهند. بسیاری از فرماندهان اظهار کردند که درگیری بوسنی (1992 تا 1995) همان قدر که یک جنگ زمینی محسوب میشده، یک جنگ رسانهای نیز بوده است. مارک تامپسون در مقالهای با نام جنگافروزی، به شکل قانعکنندهای نقش اساسی رسانهها، به ویژه تلویزیون را در اشاعه و هدایت تنفر قومی نهفته نشان میدهد. تلاش جاری عملیات روانی نظامی کشورهای متحد در منطقه بالکان، به سال 1993 برمیگردد که طراحان گروه چهارم عملیات روانی ارتش امریکا مستقر در فورت براگ، سم مشارکت عملیات روانی را در طرحهای مختلف احتمالی برای نیروهای متحد ناتو در جنوب اروپا، که در شهر ناپل ایتالیا مستقر بودند، توسعه داد. هنگامی که در نوامبر سال 1995، توافقنامه صلح دیتون امضا شد، عملیات روانی جایگاه ویژهای در طرحریزی نیروهای متحد در جنوب اروپا پیدا کرد. در نتیجه، در این سال، نیروهای عملیات روانی برای حمایت از ناتو به سارایوو اعزام شدند. ستاد گروه رزمی مشترک عملیات روانی در سارایوو روند عملیات روانی را در بوسنی کنترل میکرد. هرچند تأثیر کلی عملیات روانی در بوسنی موضوع اصلی این مقاله نیست، اما باید یادآور شد که گروه رزمی مشترک این عملیات، تنها برای اداره صحنه نبرد، باید اقدامات بسیاری از جمله سطحبندی روند عملیات روانی و متقاعدکردن نیروهای اجرایی ناتو یا گروه فرماندهی نیروهای حفظ ثبات و نیز سازمانهای بینالمللی مختلف در سارایوو را انجام میداد. از آنجا که به نظر میرسید در مناطق استقرار لشکرهای زمینی، گروه رزمی مشترک عملیات روانی پاسخگوی نیاز لشکرها نیست و در بسیاری از تحلیلهایش و در نمادگرایی تولید عملیات روانی، کاملاً سارایوو ـ محور میباشد، لشکرها به طور دائم، ناراحتی خود را از پشتیبانی عملیات روانی ابراز میکردند. برای نمونه، منطقه عملیاتی در بوسنی به سه منطقه مسئولیت بین سه لشکر چند ملیتی تقسیم شده بود. یک لشکر را فرانسویها، دیگری را انگلیسیها و لشکر سوم را امریکاییها فرماندهی میکردند. در اوایل مأموریت در بوسنی، لشکر چند ملیتی تحت فرماندهی امریکا ـ لشکر شمال ـ که در توزلا استقرار داشت، به رغم آن که در مقایسه با دیگر لشکرها از پشتیبانی عملیات روانی بسیار گستردهای برخوردار بود، چندان از اهمیت عملیات روانی آگاه نبود. در واقع، ذهنیت کلی حاکم بر این لشکرها، انجام عملیات روانی مؤثر را مشکل میکرد. برای نمونه نیروهای چند ملیتی تحت فرماندهی انگلیس (لشکر جنوب غربی)، که در مقایسه با دو لشکر دیگر، کمترین سرباز و بیشتر منطقه عملیاتی را در اختیار داشت، از آغاز مأموریت ناتو در تاریخ 20 ماه دسامبر سال 1995، قاطعانه به گشتهای پیاده و سواره اقدام و بلافاصله، برای بازشناسی نیروهای اجرایی ناتو از نیروهای حفاظتی سازمان ملل متحد شیوه جدیدی را ایجاد کرد. برعکس، نیروهای امریکایی لشکر شمال گشتهای خود را به صورت ستونی و دست کم با چهار خودرو انجام میدادند که دستکم یک جنگافزار اجتماعی بر آنها نصب بود و سربازان نیز به تجهیزات کامل جنگی مجهز بودند. تمامی این اقدامات موجب شد تا سربازان عملیات روانی تاکتیکی در لشکر شمال به سختی بتوانند وظیفه خود را درباره شناخت مردم بوسنی انجام دهند و از طریق گفت و گوهای رودررو با بوسنیاییها و پخش منابع (روزنامه، اعلامیه و غیره) در میان آنها، برای تغییر دیدگاههایشان تلاش کنند. پیام روشنی که لشکر شمال برای مردم بوسنی فرستاد، این بود که بوسنی از نظر وضعیت شدید حفاظتی حاکم بر نیروها برای سربازان امریکایی امن نیست، در حالی که انتظار پیام روشن و مهم این باشد که بوسنی برای ساکنان آن و برای هر کس دیگری امن است. چنین اشتیاق مفرطی به حفاظت از نیروها در بوسنی موجب شد تا یکی از ناظران امور بگوید: «... اعزام نیرو به بوسنی [برای امریکاییها] کاملاً شبیه پیاده شدن در کره ماه است، با این هدف اصلی که انسانها را به فاصله دوری بفرستند و دوباره سالم به وطنشان برگردانند». نیروهای اسکاندیناوی لشکر شمال که در قالب نیروهای حفاظتی سازمان ملل در منطقه حضور داشتند، کوشیدند تا امریکاییها را متقاعد کنند که لازم نیست حالت خصمانه آشکاری در برابر مردم بوسنی از خود نشان دهند. افزون بر این، برخی از افراد در ستاد نیروهای اجرایی بر اساس گفتههای نیروهایی که در بخش مربوط به لشکر شمال خدمت میکردند، بسیاری از اقدامات خصمانه را ناشی از حالت پرخاشگرایانه لشکر چند ملیتی تحت فرماندهی امریکا عنوان کردند. منطقه مسئولیت لشکر چند ملیتی شمال در بوسنی و هرزگوین میزان کار عملیات روانی لشکر شمال عبارت بود از: 1) بیش از چهل سرباز عملیات روانی تاکتیکی که در میان تیپهای تحت امر پراکنده بودند؛ 2) فرستندههای رادیویی در توزلا و برچکو (فرستنده مستقر در برچکو در نهایت، از موج AM به FM ارتقا داده شد)؛ 3) استودیویی رادیویی، که برای پخش برنامههای زنده از سوی لشکر شمال در بچکو ساخته شد؛ 4) تعداد زیادی پرسنل ستادی مسئول طرحریزی عملیات روانی در توزلا به فرماندهی یک سرهنگ دوم، البته، برخی از فرماندهان لشکر شمال نیز برای گفتوگو در برنامههای تلویزیونی محلی دعوت میشدند. در نهایت نیز، مشخص شد که فرماندهان لشکر شمال به رغم تأکیدی که بر حفاظت از نیروها داشتند، به ارزش مدیریت ادراک اهمیتی نمیدادند تا جایی که یکی از فرماندهان تیپهای امریکایی در بوسنی گفت: «در واقع جناحها نگران رسانهها و دوربینها هستند که دقیقاً رویدادها را رقم میزنند. من میتوانم بگویم پشتیبانی هوایی نزدیک بالگردهای تهاجمی یا فلان تعداد MK19S [مارک] دارم؛ مسائلی که کاملاً روشناند، حتی میتوانم بگویم از نظر نیروی انسانی از شما برترم. اما من گرفتار تایم، نیوزویک و سی.ان.ان هم هستم؛ موضوعی که تأثیر زیادی بر رفتارها [نیروها] دارد.» نکته دیگر این که، سطح پشتیبانی عملیات روانی، فرماندهان لشکر شمال را راضی نمیکرد. در واقع، نیاز دکترین و سیاست امریکا و ناتو به طرحریزی متمرکز و اجرای غیرمتمرکز عملیات روانی مسئلهای بود که بیشترین نگرانی را ایجاد کرد؛ چرا که سرخوردگی ناشی از این امر با پیشرفت عظیم قابلیت تجهیزات تولید رسانهای تشدید میشد، پیشرفتی که امکان اداره انتشارات رومیزی و نیز ویرایش دیجیتالی تولیدات دیداری ـ شنیداری را با یک رایانه شخصی معمولی فراهم میآورد. هر چند امروز، قابلیت تولید برنامههای بسیار کیفی عملیات روانی با استفاده از یک دستگاه رایانه برای همگان فراهم است، اما عامل تحریککننده متناقضی که حتی برای کنترل متمرکزتر مورد بحث است، تکثیر تولیدات رسانهای محلی و بینالمللی است. امکان اینکه این برنامه عملیات روانی که برای تأثیر محلی تولید شده است، بتواند تأثیر استراتژیکی داشته باشد، روز به روز در حال افزایش است؛ بنابراین، چندان دور از ذهن نیست اگر پیشبینی کنیم که یک اعلامیه یا پوستر عملیات روانی تولید شده در سطح محلی یا یک پیام نسنجیده سیاسی بتواند به سرعت، از طریق ماهواره به میلیونها خانه در سراسر جهان ارسال شود. با توجه به آنچه گفته شد، میتوان نتیجه گرفت که عملیات روانی در بوسنی، هیچگاه نتوانست به آن سطحی از پشتیبانی مورد نیاز لشکر شمال برسد. مونتگمری میگز سپهبد امریکایی و جانشین فرماندهی لشکر شمال، از بخش جنگ اطلاعاتی زمینی ارتش امریکا درخواست کرد تا تعدادی پرسنل را به منظور کمک به وی در زمینه طرحریزی و هماهنگی امور مربوط به افسران اطلاعات به بوسنی اعزام کند. هر چند از تلاشهای بخش جنگ اطلاعاتی زمینی استقبال شد، اما روشن بود که آنها اطلاع زیادی از سیاست ممنوعیت توسعه اهداف و موضوعهای عملیات در سطح لشکر، ندارند. لشکر چند ملیتی جنوب غربی نیز به شکل مشابهی به علت نبود یک تلاش نیرومند محلی برای انجام عملیات روانی و اعزام یکسویه برخی از پرسنل از کشور انگلیس برای تولید برنامههای عملیات روانی محلی، مانند انتشار یک مجله خبری هفتگی با نام موستاوی به معنی پلها سرخورده شده بود. این عامل، با کمترین نظارت از سوی گروه رزمی مشترک عملیات روانی، وارد عمل شد. نیروهای فرانسوی لشکر چند ملیتی جنوب غربی به رغم آنکه از نظر تاریخی، سابقه گستردهای در ایجاد اختلال در عملیات روانی داشتند، در نهایت، توانمندی عملیات روانی خاصشان را از جمله راهاندازی یک ایستگاه رادیویی اف.ام برای موستار و روند عملیات روانی عمدتاً مستقلی برای منطقه لشکر خود آغاز کردند. در واقع، علت شکست عملیات روانی در سطح تاکتیکی در بوسنی نظاممندتر از آن بود که بسیاری میخواستند القا کنند. کارشناسان عملیات روانی باید به این نتیجه برسند که محیط عملیاتی در بوسنی دیدگاه محتملی در مورد آینده و سازگاری متناسب با آن بود، بدین ترتیب مشخص میشود عملیات روانی، بدون تغییرات مهم، پاسخگوی فرماندهان تاکتیکی نیست و هیچگاه، در چهارچوب چرخه اطلاعات یک رقیب پیشرفته، مانند رسانههای محلی در کشورهای مورد هدف عمل نمیکند. درسهای عملیات روانی در بوسنی هر چند ممکن است اعلامیه کوچکی که برای یک روستا صادر میشود ـ البته به طور خاص، جزء مواردی باشد که از شبکههای بینالمللی نشان داده میشود، اما امروزه، فرماندهان سپاه و لشکر بیشتر با برخی از عملیاتها روبرو هستند که توسعه تولیدات و برنامههای عملیات روانی خاص خود را ایجاد میکند که به طور ویژهای برای منطقه عملیات آنان طراحی شده است، ضمن آنکه دکترین عملیات روانی و سیاست کاربردی امریکا به طرف یک درگیری کاملاً متمرکز با شدت متوسط یا زیاد در محیطی شبیه عملیات طوفان صحرا گرایش پیدا میکند. البته، فرماندهان تاکتیکی نظامی محلی در بسیاری از عملیاتها، به آزادی عمل زیادی نیاز دارند که البته، بیشتر اوقات نیز به آنها تفویض میشود. در اینجا، برای اصلاح ضعفها و توسعه پشتیبانی عملیات روانی در محیط اطلاعات جهانی امروز، توصیههایی به این شرح ارایه میشود: تغییر دکترین و سیاست عملیات روانی به گونهای که فرمانده نیروهای مشترک اجازه داشته باشد و ترغیب شود که اختیارات تصویب تولید عملیات روانی را فرماندهان لشکرها تفویض کند تا بتواند برنامههای عملیات روانی تاکتیکی را در منطقه مسئولیت خود اجرا کنند. تغییرات اخیر در تجهیزات صحرایی و تمرینات فرماندهی و کنترل عملیات روانی، قابلیتی برای فرماندهان لشکرها فراهم میآورد تا بتواند این عملیات را بدون اختیارات موازی با یکدیگر اجرا کنند، عوامل تاکتیکی عملیات روانی بیشتر تحت تأثیر درسهایی قرار داشتند که در بوسنی فرا گرفته بودند، اکنون، به یگان پشتیبانی خود ملحق شدهاند و دیگر بر اساس دکترین پیشین که در آن، کنترل عملیاتی لشکرها از طریق کنترل تاکتیکی انجام میشود که غالباً به عهده گروه رزمی مشترک عملیات روانی لشکرها با توانمندیهای تولید و توسعه عملیات روانی محدود تقویت میشوند. البته، هنوز هم سیاست عملیات روانی خواهان آن است که فرمانده نیروههای مشترک تمامی تولیدات را تصویب کند. امکان ایجاد آسیبهای ناشی از پیامدهای ناخواسته عملیات روانی، عاملی است که موجب میشود تا در برخی از موارد، درباره واگذاری اختیار به فرماندهان تاکتیکی برای هدایت روند عملیات روانی خاص خودشان، رغبت چندانی دیده نشود. البته، این مسئله را نیز مطرح کرد که قابلیت اجرای عملیات روانی محلی، از امکان گفتن بیمحابای حرفهایی به یکی از رسانهها مهمتر نیست. در واقع، فرماندهان لشکرها بیشتر با رسانهها مصاحبه میکنند و این کار از مسئولیتهای فرماندهی محسوب میشود. محدودیتها و اقدامات مبتنی بر حس مشترک، که در برخورد با اصحاب مطبوعات اعمال میشود، شبیه دستورالعملهایی است که باید براساس آنها، عمل و در عین حال، روند عملیات روانی محلی را هدایت کرد. همچنین به روشهایی که فرماندهان را به پذیرش مسئولیت اقداماتشان ملزم میکند، نیز شبیه است. به فرماندهان در سطح لشکر اجازه داده میشود تا امور عملیات روانی خاص خود را هدایت و برنامههای مربوط بدان را تصویب کنند، ضروری است که آموزش فراگیری در دانشکدههای افسران ارشد ارایه و پیش از تصدی فرماندهی، دورههایی در مورد توانمندیها ومسئولیتهای عملیات روانی برگزار شود. هنگامی که بخش مهمی از ابزار قدرت عملیات روانی اعطا میگردد، فرماندهان مزبور باید آموزش به کارگیری درست این ابزارها را فرا گیرند. جهتگیری دکترین عملیات روانی بیش از اینکه به طرف عملیات متعارف گرایش داشته باشد، به پشتیبانی در عملیات صلح گرایش دارد. در واقع عملیات روانی، دیگر نمیتواند تمرکز خود را به طور کامل بر عملیات متعارف و پشتیبانی در محیط درگیریهای با شدت متوسط تا زیاد اعمال کند، بلکه باید بیشتر برای این چالش آماده باشد که از طریق انواع مختلف عملیات پشتیبانی نظامی. به طرز مؤثری وارد عمل شود. عملیات روانی برای رویارویی با چالشهای مربوط به دگرگونی پویای محیط اطلاعات جهانی و کثرت عملیات بدون جنگ باید از بسیاری از جنبهها دگرگون شود، فرآیندی که بخش مهمی از آن را پرداختن به نگرانیهای فرماندهان تاکتیکی و تأمین پشتیبانی عملیات روانی مورد نیاز آنها تشکیل میدهد. در واقع خودداری از پذیرش تغییرات یا اعمال اصلاحات جزئی، سرخوردگیها را افزایش میدهد و ممکن است عملیات روانی را به جای پذیرش این اصلاحات، به خودداری از آنها وا دارد.
مقالات مجله
نام منبع: استیون کالینز
شماره مطلب: 2092
دفعات دیده شده: ۲۱۸۸ | آخرین مشاهده: ۲ هفته پیش