-
رسانه ها و جنگ روانی
دوشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۲ ساعت ۱۲:۰۰
رسانهها و جنگ روانی دکتر یونس شکرخواه دولتها همواره، مسائل بینالمللی را از جنبههای سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی با انگیزه حفظ تمامیت ارضی، رفاه ملی، اقتصادی و فرهنگی، امنیت ملی، پرستیژ ملی و کسب قدرت به منزله یک واقعیت، تجزیه و تحلیل کردهاند، اما از این واقعیت مهمتر، درک این نکته است که امروز، روابط بینالملل حکم منبع تغذیه را برای هر ملت دارد. نویسنده این مقاله بر این باور است که ارتباطات و مسلح شدن به نگرشی ارتباطی اصلیت
رسانهها و جنگ روانی دکتر یونس شکرخواه دولتها همواره، مسائل بینالمللی را از جنبههای سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی با انگیزه حفظ تمامیت ارضی، رفاه ملی، اقتصادی و فرهنگی، امنیت ملی، پرستیژ ملی و کسب قدرت به منزله یک واقعیت، تجزیه و تحلیل کردهاند، اما از این واقعیت مهمتر، درک این نکته است که امروز، روابط بینالملل حکم منبع تغذیه را برای هر ملت دارد. نویسنده این مقاله بر این باور است که ارتباطات و مسلح شدن به نگرشی ارتباطی اصلیترین حافظ منبع تغذیه مزبور برای حفظ حیات ملت است؛ ملتی که با انقلاب بزرگ و بیسابقهای به نام انقلاب اسلامی به یک الگوی انقلابی بینظیر جهانی تبدیل شده و در عین حال، برای اندیشمندان و نظریهپردازان جهان نیز حکم یک الگوی پرمحتوای مطالعاتی را یافته است. این انقلاب از جنبه مجاری ارتباطی خود، به ویژه از جنبه زیرساختهای ارتباطی آزمایشگاه بزرگی است که درسهای بیشماری را برای فراگیری در خود جای داده است؛ درسهایی که جهان در آستانه کسب آنهاست. «چه درسی باید از انقلاب ایران در ارتباط با نقش فناور ارتباطی در جهان سوم گرفت؟ باید توجه بیشتری را به روابط میان فردی، به ویژه رسانههای کوچک مانند ضبط صوت و اعلامیههایی کرد که دست به دست میچرخند، چرا که در نهایت، این مردم هستند که میتوانند یکدیگر را به کنش در ابعاد گسترده وا دارند. هر چند آیتالله [العظمی] خمینی بر خلاف شاه، رسانههای قدرتمند جمعی، مانند رادیو، تلویزیون، امواج مایکرویو و ماهوارههای ارتباطی را در اختیار نداشت، اما از فناوریهای ارتباطی بهترین استفاده را کرد.» (راجز،1988) این سخنان اورت ام راجرز، یکی از پیشتازان اندیشه نوآوری در غرب است. وی شرط نوآوری را کنترل پیامها و در عین حال، بهرهگیری از کارگزاران ارتباطی میداند. البته، منظور وی از نوآوری موردنظر چیزی جز مدرنیسم به مفهوم غربی نیست. باید یادآور شد که راجرز پیرو اندیشههای دانیل لرنز، نظریهپرداز امریکایی و یکی از معماران نوسازی برای رژیم پهلوی است. آن گونه که گفته میشود انقلاب به اصطلاح سفید شاه محصول مقدمه یکی از کتابهای لرنر به نام گذر از جامعه سنتی، نوسازی خاورمیانه است (معتمدنژاد، 1370 ص 12). در ایران آیتالله[العظمی] خمینی، نفرت طبقاتی و خشم مردم ایران را با شور مذهبی درآمیخت، عشق به خدا نفرت از امپریالیسم مخالفت با سرمایهداری = انقلاب که خاورمیانه را به کانون بالقوه درگیری و جنگ انقلابی تبدیل کرد. اما آیتالله[العظمی] خمینی در حرکت پرشور و واحدی، به کاری بیش از ترکیب آن سه عنصر دست زد. وی همچنین، رسانه موج اول، یعنی موعظههای چهره به چهره روحانیان برای مؤمنان را با فناوری موج سوم، ترکیب کرد، یعنی نوارهای صوتی حاوی پیامهای سیاسی روحانیت که در مسجدها به طور مخفی برگزار میشد، با دستگاههای ارزان قیمت در همان مسجدها تکثیر میگردید. «شاه برای مقابله با آیتالله[العظمی] خمینی از رسانههای موج دوم، یعنی مطبوعات، رادیو و تلویزیون استفاده میکرد، به محض آنکه آیتالله[العظمی] خمینی توانست وی را سرنگون کند و کنترل دولت را در دست بگیرد، فرماندهی این رسانههای متمرکز موج دومی را نیز در اختیار گرفت.» (تافلر ترجمه خوارزمی، 1370 ص 108). این ارزیابی ارلین تافلر، نظریهپرداز سرشناس معاصر امریکاست. به اعتقاد وی، در بحرانهای سیاسی آینده جهان، تاکتیکهای اطلاعاتی حرف اول را خواهد زد و محور مانورهای قدرت را همین تاکتیکهای اطلاعاتی شکل خواهند داد؛ تاکتیکهایی که چیزی نیست جز قدرت تحریف در اطلاعات، که بخش عمده آن حتی پیش از رسیدن به رسانهها، انجام خواهد شد. از دیدگاه وی، عرصه نبرد فردا را گستره فرستندهها، رسانهها، پیامگیران و پیامسازان شکل میدهد. تافلر در عین حال، برخی از تاکتیکهای این نبرد را که امروز، دوران جنین خود را سپری میکنند، معرفی کرده است که در اینجا، به اختصار مرور میشوند. تاکتیکهای جنگ روانی رسانهای 1) تاکتیک حذف که کاملاً روشن است و بر حذف کردن پارهای از اطلاعات استوار میباشد. 2) تاکتیک کلیبافی که در آن، جزئیات بزرگ جلوه داده میشوند، بیانیههای دیپلماتیک را میتوان نمونه برجستهای از آنها دانست. 3) تاکتیکهای زمانبندی که معمولترین آنها تأثیر در بخش پیام است تا پیامگیر زمینگیر شود. 4) تاکتیک قطرهچکانی که در آن، دادهها به جای آن که در یک سند ارایه شوند، در زمانهای گوناگون به مقدار کم پخش میشوند. 5) تاکتیک تبخیر که در آن، شایعه پخش میشوند تا مخاطب سردرگم گردد؛ تاکتیک برگشتیای که ساختن دروغ برای تست حریف است. 6) تاکتیک دروغ بزرگ که منظور از آن، همان شیوههای دکتر گوبلز، عنصر تبلیغاتگر هیتلر است. اینک، با این مقدمه متمرکز بر نقش ارتباطات، جنگ روانی را اجرای فعالیتهای سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی طی جنگ یا جنگ سرد، برای تحت تأثیر قرار دادن افکار و اعمال گویند. اصلیترین هدفهای جنگ روانی تضعیف اراده جنگیدن دشمن یا دشمن بالقوه برای تقویت اراده مردم خود یا مردم کشور متحد یا دستیابی به اهداف دیپلماتیک است. جنگ روانی اغلب از طریق تبلیغ یا حرکت ایدئولوژیک که بر استراتژیها و تاکتیکهای دقیق معطوف به اهداف مشخص مبتنی است، هدایت و راهبری میشود. سلاحهایی که در جنگ روانی به کار میروند، عبارتند از: تلویزیون، فیلم، گردهمایی عمومی، تظاهرات، شعارها، پوسترها، کتابها، روزنامهها و مجلهها، کنفرانسهای خبری و دیگر ابزارهایی که بر تفکر و عواطف نخبگان فکری و عامه مردم تأثیر میگذارند. میتوان جنگ روانی را در سطوح محدودتر وپیچیدهتر برای گمراهسازی سیاستگذاران و فرماندهان نظامی به کار گرفت. (پلانو و اولتون، 1988 ص210). در موشکافی این تعریف بدین نتیجه میرسیم که هدف جنگ روانی، پیروزی بر قلبها و اندیشههاست. جنگ روانی میخواهد در ذهن مخاطب خود، نوعی رفتار و اندیشه کلیشهای ایجاد و باور یک فرد را نسبت به یک نظام ارزشی، تخریب کند. کاملاً بدیهی است که این پیروزی از کسب یک قطعه زمین بسیار بادوامتر است. حالا برای این که به مفاهیم ارتباطی و به عبارت بهتر، به نقش متحول ابزارها و رسانههای جمعی پیشرفته نزدیکتر شویم، از تعریف جنگ روانی به تعریفی از تبلیغ میرسیم. تبلیغ هر نوع ارتباط برای نشان دادن دادهها، ایدهها و انگارهها در ذهن بشر برای تأثیرگذاری بر افکار، عواطف یا کنشهای فردی یا گروهی است و اهداف آن عبارتند از: 1) کسب حمایت دوستانه یا تقویت آن؛ 2) شکلدهی یا تغییر نگرشها یا طرز تلقیها نسبت به ایدهها و رخدادها؛ 3) تضعیف یا تحلیل بردن قدرت دولتهای خارجی غیردوست یا تضعیف برنامهها و سیاستهای آنها؛ 4) مقابله با تبلیغات خصمانه دیگر گروهها یا کشورها. تبلیغ برای مؤثر بودن باید در راستای منافع مخاطبان انجام شود، نزد ایشان معتبر باشد، غالباً تکرار شود، ساده، پیوسته و جذاب باشد و با موقعیتی ملی یا منطقهای تشخیص داده شود و طوری عمل کند که مخاطب متوجه ماهیت تبلیغاتی آن نشود. هر چند تبلیغ ممکن است در شکل توسل به ایدهآلیسم جلوهگر شود یا واقعی باشد، اما میتواند از طریق انتخابهای دقیق، تحریف یا بر اشتباههای صریح استوار شود. در واقع، فعالیتهای تبلیغاتی، ابزارهای جنگ روانی هستند و کنشهای نوع بشر را برای انطباق با منافع دولت فرستنده تعقیب میکنند؛ بنابراین، اگر فعالیتهای تبلیغاتی ابزارهای جنگ روانی هستند، آیا کارشناسان عملیات روانی از ماهیت و کاربرد آنها آگاهند؟ و همگان فنون کاربرد آنها را نیز میدانند؟ انقلاب تکنولوژیک در ارتباطات اجتماعی باعث شده است تا دسترسی به افکار میلیونها انسان و تأثیرگذاری بر آنها آسان شود و همین سهولت در دسترسی است که میزان تلفات را در این جنگ ارتباطی در قیاس با نبردهای نظامی، بسیار گستردهتر کرده است. به عبارت بهتر وسایل ارتباطی از گلولههای سلاحهای جنگی بسیار جنگبارترند. امریکا نخست، با اسلحهای به نام رادیو اروپای آزاد کرملین و سپس، در دو نوبت، به کوبا با اسحله رادیو مارتی و تلویزیون مارتی یورش برد. در واقع، امریکا مجوز شلیک همه این سلاحها را از کنگره گرفته بود و رادیو صدای امریکا مجری آن بود. بیگمان، در حال حاضر، فناوری ارتباطات یکی ابزارهای سیاسی سیاست خارجی است؛ فناوری که میتوان با آن به سرعت به محیط سیاسی دولتها وارد شد و آن را به نفع خود تغییر دارد. فناوری ارتباطی این امکان را به بازیگران عرصه روابط بینالمللی داده است تا میدان مانور خود را از حیطه ملی تا دورترین سطح بینالمللی گسترش دهند و از طریق این نبرد ارتباطی، منافع ملی خود را تأمین کنند. در واقع، بر خلاف دیروز که شبکه رسمی ارتباطات بینالمللی هر دولت را شمار سفارتخانهها و دیپلماتهای آن دولت تشکیل میداد، امروز، هر پیامی که از مرزهای ملی به سطوح بینالمللی ارسال میشود، حکم یک سفیر پرقدرت نامرئی را دارد؛ سفیری که تمامی راههای صعبالعبور را در ثانیهها میپیماید و موریانهوار علایق و منافع رقیب را تخریب میکند و این امر به معنای افزایش قدرت دولت فرستنده پیام است. امروز این سفیر کوچک آمده است تا مفاهیم بزرگ و در عین حال، گنگ روابط بینالملل را روشن کند، داشتن اطلاعات و شبکه ارتباطی، مقولههای آگاهی و اراده سیاسی را روشنتر میکند. ارزیابی توان، وزن و اراده سیاسی نظامها همواره، برای دیپلماتها پیچیده بوده است، اما هماکنون، ارتباطات در حال اندازهگیری آسان این توان اراده است مثل اینکه ما به مرحلهای وارد شدهایم که دوره انطباق وضعیت فراملی ارتباطات بر روابط بینالملل است، جهان به مرحلهای وارد شده است که در آن، انگارهسازی و برجستهسازی حرف اول را میزند. در جهان امروز، وسایل ارتباط جمعی، جهان ذهنی و غیرواقعی را به دنیا مخابره و تعیین میکنند که برای نمونه، امروز، مردم دنیا به کودتا در فیلیپین، فردا به لایه ازن، روز بعد، به ایدز و هفته بعد، به موضوع دیگری بیندیشند. باید یادآور شد که تمام این دستور جلسهها را کسانی برای مردم دنیا تعیین میکنند که کنترل خبرگزاریها و رسانههای بینالمللی را در دست دارند. در واقع، نقش انگارهسازیها و برجستهسازیها معنای واقعی خود را مییابد. «آسوشیتدپرس 17 میلیون، یونایتدپرس 11 میلیون، فرانس پرس 3 میلیون و 350 هزار و رویترز 1 میلیون و 500 هزار واژه را در روز به جهان مخابره میکنند.» (مولانا، 1371 ص47). به عبارت دقیق، این چهار غول روزانه، 32 میلیون و 850 هزار واژه را همچون خدنگ به جهان شلیک میکنند، ضمن آن که باید یادآور شد در عرصه تصویر، نیز وضع به همین منوال است. در این ارتباط، گوشهای از تحقیق دالگران را یادآور میشویم: «بر اساس تراکمی که گزارشهای شبکههای خبری تلویزیونی ایجاد میکنند، بینظمی و نابسامانی در جهان سوم، ابدی جلوه میکند. این خشونت یک خشونت ویژه، آشکار، پرهیاهو و غالباً غیرمنطقی است. البته غرب در این گزارشها طرفدار منطق است ... در جهان سوم، فساد سیستماتیک است و با نقض حقوق بشر نیز با ویژگی مشابهی برخورد میشود. در بیشتر گزارشها، بدویت به طور ضمنی ارایه و در برخی از موارد، نسبتاً به طور صریح تصویر میشود. در گزارشهای مربوط به جهان سوم، شکل خاصی از حقیقت به بیننده ارایه میگردد، یک حقیقت صوری از یک حقیقت محض.» دیدگاههای هربرت شیلر، پژوهشگر منتقد امریکایی، که بیش از سه دهه در قلمرو مقولههایی، چون رادیو، تلویزیون، تبلیغات و ارتباطات تحقیق کرده است، در خور توجه است. به اعتقاد وی، که پیشتاز انتقاد از فرآوردههای رسانههای غربی در جهان سوم و طلایهدار روشنسازی مفاهیمی چون، امپریالیسم فرهنگی و رسانهای است، سیستم جهانی کنونی حاکم بر جریانهای تلویزیونی، از سوی تولیدکنندگان برنامههای تلویزیونی غربی، به ویژه امریکا شکل گرفته و هدف آن، حفظ شرایط کنونی جهانی است (شیلر، 1976). متأسفانه در عرصه ماهوارهها نیز، وضعیت به همین منوال است. مجادله موجود در زمینه ماهوارهها بیشتر بر دو جنبه متمرکز شده است: جنبه نخست: جریان آزاد اطلاعات در حال حاضر، غربیان جریان آزاد اطلاعات را به صورت یک حق غیر قابل نقض مطرح کردهاند. این آزادی دوفتکو در پی مباحث معروف به کنترل جریان اطلاعات مطرح شد و پس از جنگ جهانی دوم، به منزله یک اصل مورد تصویب قرار گرفت: «از سال 1948، کنفرانس بینالمللی سازمان ملل متحد درباره آزادی اطلاعات با زمینهسازی قبلی و پشتیبانی مستقیم امریکا در ماههای مارس و آوریل آن سال در ژنو برگذار شد و به دنبال آن اعلامیه جهانی حقوق بشر در مجمع عمومی ملل متحد در 10 ماه دسامبر همان سال به تصویب رسید. بر اساس ماده نوزدهم این اعلامیه درباره آزادی اطلاعات، نظم بینالمللی حاکم بر ارتباطات جهانی بر مبنای جریان آزاد اطلاعات گذشته شد.» (معتمدنژاد، 1369 ص11). امریکاییان با طرح نظریه جریان آزاد اطلاعات در پی دستیابی به هدفی اصلی، یعنی گسترش سلطه کاخ سفید در سطح جهانی بودند. آنها با طرح این نظریه میخواستند حاکمیت ملی دیگر کشورها را از طریق تهاجمهای نوشتاری، صوتی و تصویری خدشهدار کنند و به همین دلیل هم بود که جهان سومیها و بلوک شرق سابق و همچنین، فرانسه با این نظریه مخالفت کردند، اما این نظریه سالها مقاومت کرد و سرانجام با تلاشهای جهان سومیها، غیرمتعهدها و بلوک شرق به خروج امریکا از یونسکو ـ که مجری همین نظریه جریان آزاد اطلاعات بود ـ انجامید، ولی متأسفانه مجدداً در دوران فدریکو مایور دبیر کل وقت یونسکو، به رغم تلاشهای دهه 70 محققان یونسکو که علیه سلطه جریان آزاد اطلاعات بودند، مجدداً موجبات حذف آن فراهم آمد. جنبه دوم: حاکمیت ملی هر چند در حال حاضر، اصل حمایت از جریان آزاد اطلاعات کماکان مطرح است، اما از سوی دیگر، اصل حاکمیت ملی نیز مطرح میباشد و در حقیقت، اساس قانونهای بینالمللی به شمار میآید. در حال حاضر، تضاد بین همین دو اصل به محور مناقشهآمیزی در سطح بینالمللی تبدیل شده است. ناظران روابط بینالملل معتقدند جریان آزاد اطلاعات و در واقع، بمباران ماهوارهای رادیویی بلوک شرق سابق از سوی امریکا یکی از عوامل فروپاشی کمونیسم به حساب میآید. همچنین، صاحبنظران ارتباطات نیز امروز، جریان آزاد اطلاعات را یکی از اهرمهای قوی مداخلهگر امریکا به حساب میآورند. آنها میگویند امریکا از همان زمانی که واشنگتن در نخستین اصلاحیه قانون اساسی 1791 امریکا این نکته را گنجاند که کنگره ایالات متحده امریکا نمیتواند با وضع قانونی، آزادی بیان و مطبوعات را محدود کند و نیز از زمانی که در ماده نوزدهم اعلامیه جهانی حقوق بشر، با پشتیبانی امریکا و به رغم مخالفت بلوک شرق، این نکته گنجانده شد که کسب اطلاعات، اخبار و انتشار آن باید بدون ملاحظات مرزی انجام شود، امریکا به فکر مداخلهگری از طریق ابزارهای ارتباطی و براندازی حاکمیتهای مخالف خود بوده است. هنگامی که جنوبیها نظریه نظم نوین جهانی ارتباطی و ارتباطی را علیه نظریه جریان آزاد اطلاعات مطرح کردند، امریکا از یونسکو خارج شد و کمکهای خود را از این نهاد دریغ کرد. مهمترین خواستههای جنوبیها در طرح نظریه نوین جهانی ارتباطی و اطلاعاتی، تعادل در اختصاص فرکانسهای رادیویی و حمایت در برابر پخش مستقیم ماهوارهای بود. در حقیقت، این خواستهها تغییرات زیرساختی، حقوقی، قانونی و رویهای را در سطح جهانی خواستار است؛ موضوعی که به ویژه در مورد پخش مستقیم تلویزیونی از طریق ماهوارهها صدق میکند: «پخش مستقیم تلویزیونی، به انتقال مستقیم تصویرهای تلویزیونی از طریق ماهواره، به آنتنهای بشقابی متصل به گیرندهها اطلاق میشود. قوانین بینالمللی در این زمینه نامطمئن است و در آمیزهای از مسائل بحثانگیز تکنولوژیک، حقوقی و سیاسی پیچیده شده است ... مجمع عمومی سازمان ملل در سی و هفتمین اجلاسیه خود (1982 ـ 1983) قطعنامهای درباره اصول حاکم بر استفاده از ماهوارهها برای پخش تلویزیونی مطرح کرد که با 107 رأی موافق، 13 رأی مخالف (اغلب کشورهای غربی) و 13 رأی ممتنع پذیرفته شد.» (بلدسوی، 1987 ص163). البته، علت مخالفت غربیان کاملاً روشن بود؛ زیرا، آنها نمیتوانند با هیچ اصلی که بر جریان اطلاعات حاکم شود، موافق باشند؛ زیرا، در حال حاضر، از جنبه سختافزاری و حتی نرمافزاری دست بالا را دارند و به عبارت دیگر، در حال حاضر، در این جریان نابرابر و نامتعادل اطلاعاتی و ارتباطی، حرف اول را میزنند و حفظ شکاف اطلاعاتی ناشی از وضع موجود، به نفع آنهاست. بهتر است در اینجا تنها به نقش شبکه تلویزیونی سی.ان.ان بپردازیم. «60 درصد از 92 میلیون خانواده امریکایی، مشترک تلویزیونی سی.ان.ان هستند. بیش از 60 میلیون خانه در سطح جهان از طریق ماهواره با سی.ان.ان تغذیه میشوند. در بیش از 250 هزار تا از اتاقهای هتلهای جهان میتوان به سی.ان.ان دسترسی یافت، ضمن آن که حالا در هر کجای جهان، تنها یک آنتن بشقابی میتواند همه را به زیر چتر سی.ان.ان ببرد.» (شولین، 1990 ص34). مورد جنگ دوم خلیج فارس در جهان امروز، رسانهها مجریان اصلی جنگ روانی هستند؛ جنگی که هر روز در حال وقوع است. اوج هنرنمایی در این جنگ در جریان حمله امریکا و متحدانش علیه عراق در ماجرای اشغال کویت بود. مایکل دیور، مسئول انگارهسازی در کابینه ریگان، در اشاره به این جنگ گفت: «صحنه اصلی عملیات برای جنگ اطلاعاتی ما نخست، تلویزیون و در مرحله دوم، رسانههای نوشتاری بود که البته، نتوانستیم به خوبی این جبهه را کنترل کنیم.» (نیویورک تایمز، 1991). در این ارتباط اظهار نظر باب سیپچن، گزارشگر نیوزویک، جالب توجه است: «در واقع، طوفان صحرا دو جنگ بود: جنگ متحدان علیه عراق و جنگ نظامیان علیه مطبوعات.» (لوس آنجلس تایمز، 1991). در این جنگ رسانههای غربی با سانسور کامل به انگارهسازی پرداختند و در طول جنگ، به محوی عمل کردند که گویی مردم شاهد یک بازی یارانهای هستند. در واقع، وانمود میکردند که امریکاییان شکستناپذیر بیآنکه حتی به یک سرباز آنها کوچکترین جراحتی وارد شود، مراکز مهم عراق را نابود میکنند، ضمن آن که حتی یک غیرنظامی عراقی هم آسیب نمیبیند؛ تبلیغاتی که تنها اط کارکردهای ارتباطی و اطلاعاتی محافل غربی ناشی میشد. هنگامی که حدود 2 میلیون سرباز، 10 هزار تانک، بیش از 5 هزار اراده توپ، 3900 هواپیمای جنگنده، 1800 هلیکوپتر و 175 رزمناو آماده آغاز جنگ در خلیج فارس بودند، جرج بوش پدر رئیس جمهور موقت امریکا به کنگره این کشور گفت: «این جنگ عادلانه است و مسائل اخلاقی در نظر گرفته شده و موضوع، تنها جنگ سپیدی علیه سیاهی و خوبی علیه شرارت است. ما آمادهایم تا برای دفاع از نظم نوین جهانی دست به اعمال زور بزنیم.» (رابینس، 1992 ص202). سپس، همین رسانههای مدافع جریان آزاد اطلاعات بودند که در پردازش این تصویر برای جهانیان وارد عمل شدند، به ویژه رادیو صدای امریکا با 42 زبان برای 130 میلیون شنونده بیشترین تلاش را در این زمینه بکار برد. آنها حتی با صراحت نوشتهاند که: «ضبط دیداری یا شنیداری موقعیت پرسنل هنگامی که در حالت اضطراب یا شک شدید هستند، مجاز نیست. تصویربرداری از مجروحان در حالی که تغییر شکل یافته یا تحت عمل جراحی پلاستیک هستند ممنوع است. مصاحبه با پرسنل یا تصویربرداری از آنها در حالی که تحت رواندرمانی هستند، مجاز نیست». (نیوزویک، ژوئن 1991). البته این اظهارات، تنها بخشی از واقعیتها بوده و دستورالعملهای اصلی در جلسات پنهانی سردبیران، نظامیان و سیاستگذاران کاخ سفید رد و بدل شده بود. جنگ خلیج فارس مورد ویژهای نبود و تنها برای غرب حساسیت بیشتری داشت؛ بنابراین، انگارهسازی به همان روش سابق در اینجا نیز دنبال شد: «دانشجویان ارتباطات جمعی بارها این موضوع را که خبر چیست؟ مورد بحث قرار دادند، اما در کنشهای قدرتهای بزرگ غالباً ارزش خبری دارد و از دیگر سو کشورهای پیرامون (جهان سومی) هیچ گاه به طور مشخص از جنبه خبری مورد توجه قرار نگرفتند.» (جانسن، 1992 ص4). یک حقیقت این یک حقیقت است که ما به عصر انقلاب ارتباطات وارد شدهایم. در این ارتباط به این مورد دقت کنید: «تولید کالاهای الکترونیک ـ بدون در نظر گرفتن کشورهای عضو بلوک شرق سابق ـ در سال 1990 به 904 میلیارد دلار امریکا بالغ شد و این رقم برای سال 1992 برابر هزار میلیارد دلار بود ... . در ضمن، تا سال 2000، دو نفر از سه نفر در دنیا از محصولات و خدمات ارتباطی استفاده خواهند کرد.» (اطلاعات، 1991). اما منظور از این انقلاب ارتباطی چیست؟ آیا باید از این انقلاب بترسیم؟ غرب در ادامه جنگ ارتباطی خود که اوج جنگ روانی است، میخواهد در این زمینه ما را فریب دهد. انقلاب ارتباطی در جنبه سختافزاری خود به وقوع پیوسته است، اما تلاش غرب، به ویژه امریکا بر این نکته متمرکز شده که گسترش فناوری، نوآوری سیستماتیک و سرعت انتقال پیامها را که جنبه تکنولوژیک ارتباطات است، با جنبه انسانی ارتباطات به شکل گنگ مخلوط کند. انقلاب اصلی ارتباطات هنوز در راه است. این انقلاب در جنبه انسانی ارتباطات رخ خواهد داد؛ انقلابی که ما اکنون، با آن سر و کار داریم در جنبه تکنولوژیک ارتباطات به وقوع پیوسته است. انسانها به روابط متقابل نیاز دارند، اما این روابط متقابل باید رضایتبخش باشد، نه این که شکل تهاجم فرهنگی به خود بگیرد. در حال حاضر، غرب از جنبه تکنولوژیک ارتباطات با همین نیت تهاجم فرهنگی استفاده میکند تا از وقوع انقلاب دوم، یعنی انقلاب در عرصه انسانی ارتباط جلوگیری کند. در واقع، غرب میخواهد با یکپارچهسازی فرهنگی از طریق وسایل ارتباطی همین تعریف خود را از انقلاب ارتباطی حفظ کند، آن که انقلاب ارتباطی را باید از جنبه انسانی تعریف کرد.
مقالات مجله
نام منبع: دکتر یونس شکرخواه
شماره مطلب: 2089
دفعات دیده شده: ۲۷۳۵ | آخرین مشاهده: ۳ هفته پیش