Sorry! your web browser is not supported;

Please use last version of the modern browsers:

متاسفانه، مروگر شما خیلی قدیمی است و توسط این سایت پشتیبانی نمی‌شود؛

لطفا از جدیدترین نسخه مرورگرهای مدرن استفاده کنید:

للأسف ، متصفحك قديم جدًا ولا يدعمه هذا الموقع ؛

الرجاء استخدام أحدث إصدار من المتصفحات الحديثة:



Chrome 96+ | Firefox 96+
عملیات روانی
  • وزارت دادگستری آمریکا باید اشغال شود/«نظام کیفری» در غرب جایگزین «نظام اجتماعی» شده است
    چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۲۰:۵۳

     یک پایگاه تحلیلی در مقاله ای با اشاره به حادثه تیراندازی به «تریون مارتین» و محکومیت ناعادلانه «مومیا ابوجمال»، پرده از حجم گسترده فساد و رشوه خواری در اداره پلیس آمریکا برداشته و جایگزینی نظام اجتماعی غرب، با نظامی کیفری را پدیده ای غیرمتعارف و قابل تامل می داند.   پایگاه تحلیلی «زی کامینیوکیشن» در مقاله ای به


     یک پایگاه تحلیلی در مقاله ای با اشاره به حادثه تیراندازی به «تریون مارتین» و محکومیت ناعادلانه «مومیا ابوجمال»، پرده از حجم گسترده فساد و رشوه خواری در اداره پلیس آمریکا برداشته و جایگزینی نظام اجتماعی غرب، با نظامی کیفری را پدیده ای غیرمتعارف و قابل تامل می داند.

    خبرگزاری فارس: «نظام کیفری» در غرب جایگزین «نظام اجتماعی» شده است

      پایگاه تحلیلی «زی کامینیوکیشن» در مقاله ای به قلم «مارک لوئیس تیلور» با گشودن پرونده دو جوان رنگین پوست، به تبیین اهداف جنبش اشغال وزارت دادگستری آمریکا می پردازد.

    * جمعیت زندانیان رنگین پوست در آمریکا، نسبت به دهه هفتاد، 7 برابر شده است

    «تریون مارتین» و «مومیا ابوجمال». یکی مرده، و یکی سی سال از عمر خود را در سلول محکومان به اعدام از دست داده است. فاصله سنی این دو از یکدیگر، به اندازه یک نسل بود. محل زندگی شان نیز متفاوت بود، و همینطور سرگذشتشان. اما داستان تحت نظر گرفته شدنشان، تعقیب کردنشان، و شلیک به آنها، شباهت عجیبی به هم دارد؛ داستانی یک شکل، که در مورد افراد بسیار دیگری نیز تکرار شده است. 

    قرار است تریون و مومیا، هر دو توسط انبوهی از فعالان اجتماعی که در 24 آوریل در واشنگتن گردهم آمدند تا در «اشغال وزارت دادگستری» -حرکتی وابسته به جنبش «اشغال» - شرکت کنند، به دیگران معرفی شوند با این هدف که بتوان تغییرات مثبتی در پیش فرض متداول مجرم شناختن جوانان رنگین پوست ایجاد کرد.

    تریون و مومیا شتاب دهنده های ارزشمندی برای ارتقای سطح آگاهی های ملی در مورد خشونت پلیس، سوءرفتار دادستانی، و حتی افزایش خیره کننده هفت برابری جمعیت زندانیان رنگین پوست در آمریکا از دهه 70 تا کنون -که چیزی بیش از 60 درصد کل جمعیت 4/2 میلیون نفری زندانیان آمریکا را تشکیل می دهند- محسوب می شوند.

    * در غرب، «نظام کیفری»، جایگزین «نظام اجتماعی» می شود

    رویه شدت یافته مجرم تلقی کردن مردم بی گناه رنگین پوست و فقیر نه تنها زندان ها را تغذیه می کند، که می تواند دولت و سازمان های وابسته را با ثروت انباشته شده در کیف پول طبقه بالانشین «یک درصدی ها»، به شکل نامتعادلی رشد یافته است، روز به روز پروارتر کند. همانطور که جامعه شناس دانشگاه کالیفرنیا، «لوئیک واکان» در کتابش با عنوان «مجازات فقرا»، آورده است، افزایش زندان ها می تواند منجر به شکل گرفتن نظام کیفری نوظهوری گردد که در آن عاداتی چون تحت نظر بودن و آداب و رفتار پلیسی و دادگاهی «جایگزین یک نظام اجتماعی می شود؛ و سازمان های دولتی با بلعیدن بودجه های مصوب و دزدیدن از حقوق کارمندانشان، میزان کارآمدی جامعه در زمینه آموزش، همدلی و همیاری را تحلیل می برند.»

    * پس از واقعه یازده سپتامبر، همه رنگین پوستان «مظنون» هستند

    تریون و مومیا تنها دو آمریکایی از میان خیل عظیمی از افراد -و به ویژه جوانان رنگین پوست و بسیاری از دگراندیشان- هستند که تحت نظارت پلیس قرار گرفته و با آثار مرگبارش نیز مواجه شده اند. «ما همه مظنونیم» عنوان کتابی است به قلم «ترم نگوین»، و ویراستاری «کالرلاینز»، که از مشکلات روزمره جوامع مهاجر، پس از واقعه یازده سپتامبر و همینطور مصائب تعداد حتی بیشتری از ما [ساکنین غرب] در نظام نظارتی دنیای امروز غرب سخن می گوید. تنها در همین دو ماه اخیر، شاهد شکل گرفتن فهرست طویلی از اسامی جوانان مرده ای بوده ایم که همگی به دست پلیس کشته شده اند: «رامارلی گراهام»، «جاستین سیپ»، «کندرک مک دید»، «دانته پرایس»، «رکیا بوید»، «کنث اسمیت»، «شیما العوادی»، و «اروین جفرسون». در حالی که هنوز یاد این افراد رنگین پوست، که به شکل مشابهی جان خود را از دست داده اند، از خاطره ها محو نشده است: «آمادو دیالو»، «وینسنت چین»، «مایکل چو»، «شان بل»، «آنتونی بئاز»، «اسکار گرانت»، «فونگ لی»، «تیشا میلر»، «متیو شپارد»، «جیمز برد»، «مارک داگن»، «النور بامپرس»، و تعداد بسیاری از افراد دیگر.

    وقتی که با صحبت از مرگ تریون مارتین، می کوشم تا در خصوص جمعیت قابل توجه قربانیان خشونت پلیس، تلنگری به اذهان عمومی وارد آورم، افسردگی ویرانگری مرا دربرمی گیرد؛ افسرده می شوم زیرا می دانم این تلنگر باید از طریق همان رسانه های بی ارزشی منتقل شود که غالبا می کوشند چهره ای شیطانی از مردم رنگین پوست به نمایش بگذارند، یا اینکه آنها را به سادگی نادیده می گیرند، درست همانطور که نظام کیفری امروز را؛ افسرده می شوم زیرا می دانم که همین رسانه ها، به خود به تقویت این تصور غلط، که مورد تریون یک استثنا است، کمک می کنند. 

    * تریون مارتین، در 17 سالگی، تنها به علت پوست سیاه، و مورد ظن قرار گرفتن از سوی یک سفیدپوست، به قتل رسید

    تریون مارتین، که توسط «جورج زیمرمن»، یک نگهبان منطقه ای داوطلب، زیر نظر گرفته شده بود، در 17 سالگی به قتل رسید. زیمرمن با تلفن همراهش به پلیس گفته بود که تریون «به نظر حال خوشی نداره، انگار موادی، چیزی مصرف کرده.» زیمرمن که پس تیراندازی، در ابتدا توسط پلیس دستگیر شده بود، اندکی بعد آزاد شد، زیرا پلیس و دادستان های رده بالا، داستان «دفاع از خود» او را باور کرده بودند؛ بخشندگی بزرگوارانه ای که به ندرت در پرونده هایی مشابه، که متهم آن جوانی رنگین پوست، و قربانی یک سفیدپوست است، دیده می شود.

    مقامات قضائی برای هفته ها هیچ کاری نکردند. اما سرانجام اعتراضات ملی موفق شد، پرونده تریون مارتین را مجددا باز کند، و در نهایت زیمرمن بار دیگر بازداشت شد. هرچند، او در این لحظه به قید کفالت آزاد است. هیچ مشخص نیست که در دادگاه چطور با ادعای دفاع از خود او برخورد خواهد شد. اما اگر به تاریخ نگاه کنیم، احتمال پیروزی تریون و خانواده اش بسیار اندک است.

    * مومیا ابوجمال، بدون داشتن سابقه کیفری، از 15 سالگی تحت نظر نیروهای محلی و فدرال بود

    حالا بهتر است به دیگر مرد جوانمان بپردازیم، مومیا ابوجمال. در سال 1982، زمانی که او محکوم به مرگ شد، 28 سال سن داشت، بدون هیچ سابقه کیفری. او از 15 سالگی زیر نظر مقامات محلی و فدرال قرار داشت. او که در یکی از محلات فقیرنشین فیلادلفیا متولد شده بود، در جوانی به یک اقدام گرا بدل شد و در دوره دبیرستان، به مدت 16 ماه به عضویت «گروه پلنگ های سیاه» درآمد. پس از آن به ریاست دانش آموزی دبیرستان خود رسید، اما زمانی که تلاش می کرد نام دبیرستان را از «بنجامین فرانکلین» به «مالکوم ایکس» تغییر دهد، با برخورد مسئولان مدرسه مواجه شد و با حکم تعلیقی که دریافت کرد، دیگر نتوانست تحصیلات خود را به پایان برساند.

    اما با توجه به مدرک دیپلم متفرقه ای که مومیا موفق به اخذ آن شده بود، در 17 سالگی توانست وارد کالج گودارد ورمونت شود. او برای مدتی مرخصی گرفت تا به فیلادلفیا برگردد و کمک حال خانواده اش باشد. در آنجا به شغل خبرنگاری رادیویی مشغول شد و در این حرفه توانست جایزه نخست «انجمن خبرنگاران سیاه پوست» در فیلادلفیا را به خود اختصاص دهد.

    * مومیا به اعدام محکوم شد، چون موفق شده بود از تیراندازی پلیس به قتل رسیده، جان سالم به در برد

    و تا اینجا او تازه 27 سال داشت. تا اینکه در سحرگاه شوم 9 دسامبر 1981، مومیا در حالی که به عنوان یک راننده تاکسی مشغول به کار بود -تا بتواند نیازهای اقتصادی خانواده اش را تامین کند- پلیس سفیدپوستی به نام «دنیل فالکنر» را دید که داشت برادرش را کتک می زد. مامور پلیس و مومیا هر دو مورد اصابت گلوله قرار گرفتند و روی زمین افتادند. شاهدان عینی می گویند که در آن زمان مرد دیگری به سرعت از آنجا گریخت. مامور پلیس جان خود را از دست داد.

    مومیا در سال 1982 به مرگ محکوم شد، به جرم شلیک به پلیس، و به جرم جان سالم به در بردن از تیراندازی فاکنر. مومیا در زمان بازداشت در صحنه جنایت به شکل وحشیانه ای توسط ماموران پلیس کتک خورده بود. مضحکه-دادگاهی که مومیا را به مرگ محکوم کرد، ماه ها پس از زمان دستگیری او برگزار شد. در سال 2000، «سازمان عفو بین الملل»، دادگاه سال 1982 و روند تجدید نظر را فاقد اعتبار لازم، و این پرونده را نیازمند به تجدید دادرسی اعلام کرد.

    * مومیا ابوجمال، خبرنگار موفق سیاه پوست و مشهورترین زندانی سیاسی آمریکا، سی سال از عمر خود را به ناحق در سلول محکومان به اعدام گذارنده است

    در نهایت در سال 2011 و پس از تحمل سی سال مجازاتی ناعادلانه و مشقت بار در سلول کوچک محکومان به اعدام، دادگاه فدرال، حکم اعدام مومیا را غیرقانونی اعلام کرد. مومیا هنوز در حال گذراندن مجازات حبس ابد -بدون امکان عفو- در زندان عمومی پنسیلوانیا است. مبارزات مردمی برای «آزادی فوری» مومیا هنوز ادامه دارد؛ و در این مبارزه افراد بسیاری شرکت دارند، از برنده جایزه نوبل، تا اسقف اعظم، دزموند توتو.

    مومیا رادیو و حرفه روزنامه نگاری خود را همچنان از داخل زندان پیگیری می کند. حالا او به نامدارترین زندانی سیاسی آمریکا بدل شده است، به «صدای بی صدا» یی که با نقدهای کوبنده خود به سیستم های اقتصادی و سیاسی آمریکا می تازد. مومیا اخیرا از داخل زندان تریون مارتین را «فرزند مردم» نامید، زیرا «تریون های بی اسم و رسم فراوانی» در سرتاسر آمریکا بوده اند، که در شرایطی ناعادلانه کشته شدند.

    * ریزو، رئیس پلیس فیلادلفیا، علاقه وافری به کتک زدن پسربچه های سیاه پوست داشت

    مومیا نیز در نوجوانی زیر نظر پلیس فیلادلفیا و اف بی آی قرار داشت. «تری بیسون» در زندگینامه مومیا، که بر اساس منابع مستقل و مصاحبه هایی با خود مومیا و خانواده اش تنظیم شده است، می گوید او نوجوانی بسیار باهوش و خلاق بود که سوالات بزرگی در مورد زندگی و مسائل دینی داشت؛ و به علاوه، اشتهای فراوانی نیز به مطالعه کمیک استریپ های اسپایدرمن نشان می داد.

    مومیا سال های نوجوانی خود را زیر سلطه شهردار و رئیس پلیس بدنام فیلادلفیا، «فرانک ریزو» گذراند. ریزو از سخت گیری های مدنی «قانون و نظم» جدید دولت فدرال در دهه 60 نهایت استفاده را می برد. او در نوامبر سال 1967 آماده بود تا با لذت تمام پسرهای سیاه پوست دبیرستانی را چنان به باد کتک بگیرد، که ردی از خون روی پیراهنشان به جا بماند.

    یک روز، این پسرهای دبیرستانی از کلاس های درس به خیابان آمدند تا در رژه آرام و صلح آمیزی در خیابان های فیلادلفیا، خواستار «مطالعات سیاه»، و بهبود وضعیت ساختمان و محیط ویرانه دبیرستان خود شوند. مومیای 13 ساله در آن روز، پس از مدرسه، برای مدتی کوتاه به شرکت کنندگان در این رژه پیوست، ولی بعد به سرعت به خانه برگشت تا به درس هایش برسد. مومیا آن روز آنقدر در خیابان نماند که خشونت ریزو را تجربه کند، اما هنوز فرصت زیادی برای این کار داشت. 

    * پلیس مومیا را به آغوش پلنگ های سیاه انداخت

    در سال 1968، مومیا در 14 سالگی، به همراه سه نوجوان دیگر به ورزشگاه فیلادلفیا رفت تا اعتراض خود را به نامزدی «جورج والاس»، فرماندار شدیدا جدایی گرای [خواستار جدایی سفیدپوستان از سیاه پوستان] آلاباما، در انتخابات ریاست جمهوری نشان دهد. به محض اینکه این نوجوانان حرکت خود را شروع کردند، گروهی از مردان گردن کلفت به آنها حمله کرده، و آن سه کودک را چنان زیر مشت و لگد گرفتند که مادر مومیا نتوانست او را در بیمارستان بشناسد. در طول این درگیری، او با فریاد از پلیس کمک خواست، اما اینطور که خود او می گوید، همانطور که روی زمین افتاده بود، متوجه شد که یکی از مهاجمان زیر لباس های شخصی اش، شلوار یونیفرم پلیس را به پا دارد. مومیا بعدها نوشت که با این اتفاق، «آنها او را به آغوش پلنگ های سیاه انداختند.»

    مومیا که در گروه پلنگ های سیاه، به عنوان افسر اطلاعات مشغول شده بود، تنها در فیلادلفیا کار نمی کرد، بلکه گهگاه به دفاتر نیویورک، شیکاگو، و اوکلند نیز رفت و آمد داشت. در 15 سالگی از محل ترور «فرد همپتون»، گنگستر پرجذبه ای که به یکی از اقدام گرایان پلنگ های سیاه تبدیل شد، دیدن کرد. همپتون به دست پلیس شیکاگو، زمانی که در رختخوابش در حال استراحت بود، به قتل رسید. مومیای 15 ساله بعد از بازدید از آپارتمان محل جنایت اینطور نوشت که مائو درست می گوید: تقریبا همیشه، «قدرت سیاسی، از لوله تفنگ بیرون می آید.» -در اینجا مومیا به دنباله ای از قتل ها در آن زمان، به دست پلیس اشاره می کند، که بعدها مشخص شد همگی در راستای نقشه شوم اف بی آی برای حذف پلنگ های سیاه انجام شده بودند.

    * مومیای 15 ساله، بدون هیچ سابقه کیفری، یک پرونده 700 صفحه ای در اف بی آی داشت

    در پرونده اف بی آی در مورد مومیا، او در فهرست امنیتی قرار گرفته بود؛ مساله ای که باعث می شد اطلاعات مربوط به او به «سازمان اطلاعات نیروی دریایی»، «اداره تحقیقات ویژه»، «سازمان مخفی»، و «اطلاعات ارتش» نیز گزارش داده شود؛ و در نهایت، با وجود اینکه مومیا هرگز مرتکب جرمی نشده بود، یک پرونده 700 صفحه ای در اف بی آی، به این اقدام گرای نوجوان اختصاص داده شده بود.

    سال ها بعد، دیگر کاری از دست وزارت دادگستری برنمی آمد، اما دست کم، سبعیت رایج نیروی پلیس فیلادلفیا، بر همگان آشکار شد. در سال 1979 دادخواستی علیه کل اداره پلیس تنظیم شد که در تاریخ آمریکا بی نظیر بود.

    * پلیس از فرصت به دست آمده در جنایت 9 دسامبر استفاده کرد تا بیشترین صدمه جسمی ممکن را به مومیا وارد کند

    به شکل غریبی درست همزمان با پرونده تریون، سر و کله یک «جورج» دیگر نیز در خاطرات مومیا پیدا شد. «جورج فنکل»، افسر پلیس و فرمانده «دفاع غیرنظامی» ریزو، در تیم ضدشورش. فنکل با گروهش به دفتر پلنگ های سیاه در فیلادلفیا، یعنی جایی که مومیا در آن کار می کرد، رفته و آنجا را کاملا زیر و رو کرد. فنکل همانطور که اعضای گروهش ماشین میمیوگراف مومیا را بلند می کردند، گفت: «ما قدرت آتش بیشتری داریم.» افراد فنکل مومیا و سه نوجوان دیگر را با اتهاماتی ساختگی دستگیر کردند -و تنها مومیا را شب نگه داشتند. طبق نوشته های بیسون، فنکل یک بار دیگر، وقتی سوار اتومبیل از کنار مومیا و دوست دخترش که در آن زمان نخستین فرزند او را باردار بود، می گذشت، سرعتش را آهسته می کند و در حالی که لبخندی بر لب داشت، می گوید «می خواهم پیاده شوم و آن بچه را با لگد از شکمش بیرون بکشم.» مومیا و دوستش جوابی نمی دهند، و فقط آرام از آنجا دور می شوند.

    به گفته «جی. پاتریک اوکانر» در کتابش با عنوان «پرونده مومیا ابوجمال»، پلیس می خواست از فرصت پیش آمده در صحنه جنایت نهم دسامبر استفاده کند و مومیا را بکشد، زخمی کند، یا تا جایی که می خورد کتک بزند. «آلفونزو جوردانو» سربازرس مسئول تحقیقات و جمع آوری شواهد در صحنه، برای جلوگیری از کتک خوردن مومیا از دست پلیس هیچ قدمی برنمی دارد، شاید حتی این اتفاق به دستور خود او صورت گرفته باشد.

    * بازرس پرونده مومیا، بعدها به اتهام فساد و رشوه خواری به زندان افتاد

    جوردانو باید ماه ها پیش از موعد دادگاه بازنشسته می شد، با این حال این اتفاق نیفتاد، تا تنها چند روز پس از پایان دادرسی، که او از اداره پلیس بازنشسته شد. او یکی از 35 مامور پلیسی بود که پرونده مومیا را در دست داشتند. جوردانو در نهایت به اتهام اختلاس، فساد، و دستکاری شواهد به ضرر متهم، محکوم و به زندان منتقل شد. احتمال دستکاری این افراد در پرونده مومیا، سبب شد تا تحقیقات گسترده ای در بازبینی روند کار در وزارت دادگستری آغاز شود.

    * نقل قول مومیا از مائو، زمینه ساز حکم اعدام او بود

    دادستان ها با ذکر نقل قول مومیای 15 ساله از مائو که می گفت «قدرت سیاسی از لوله تفنگ بیرون می آید» هیئت منصفه را برای اعلام حکم اعدام علیه او به صف کردند؛ در حالی که در حقیقت مومیا از این جمله در ذم خشونت سلاح گرم استفاده کرده بود، و نه در مدح آن. مومیا از مائو نقل قول کرده بود تا بگوید پلیس در برابر اعضای گروه پلنگ های سیاه، از اسلحه گرم استفاده می کند؛ همانطور که در برابر جنبش بومیان آمریکا استفاده کرد -و همچنین آمریکایی های آسیایی تبار، یا حتی اسپانیولی زبان ها. محکوم کردن متهم به جرم نقل قولی ساده از عقیده ای سیاسی، نه تنها حرکت شرورانه ای محسوب می شود که بعدها و در دیگر پرونده ها به نقض آشکار قانون تعبیر شد.

    * مومیا با وجود اعلام بی گناهی، هنوز با حکم ابد -بدون امکان عفو- در زندان به سر می برد

    احتمال فساد در اداره پلیس و دستکاری در شواهد، نیاز به تحقیقات جدی و اضطراری دارد. به غیر از مورد مومیا، پرونده های بسیار دیگری با داستان هایی مشابه وجود دارد: «نیل فبر» در سال 1981 بازداشت، و در سال 1982 محکوم شد، اما مدتی بعد بیگناه تشخیص داده و از حکم اعدام نجات یافت. علی رغم بی گناه شناخته شدن مومیا و دیگر موارد مشابه، پرونده او هنوز به طور کامل مورد بازبینی قرار نگرفته است و پنسیلوانیا در بازبینی و اصلاح مواردی از احکام نادرست و ناعادلانه اعدام موفق عمل نکرده است. در 24 آوریل و در جریان اشغال وزارت دادگستری، معترضان کوشیدند تا تمام این موارد را به گوش مردم برسانند.

    * «قدم زدن با پوستی سیاه» حکم اعدام تریون مارتین را صادر کرد

    «جان ادگار وایدرمن»، برنده جایزه پن فاکنر یک بار پرسیده بود: «چه کسی از میان ما محکوم به اعدام نیست؟» خیابان تریون در استنفورد فلوریدا، جایی بود که «قدم زدن با پوستی سیاه» در آن، منجر به بریدن حکم اعدام برای مارتین جوان شد. بسیاری از جوانان رنگین پوست در همین مسیر، مرگ را قدم به قدم جلو خواهند رفت، یا در حقیقت به واسطه رنگ پوستشان به ارث خواهند برد. مومیا سی سال در سلول محکومان به مرگ زندگی کرد؛ به عنوان یک «موجود زنده» او هنوز محکوم به مرگ است. حالا دیگر زمان آزادی است، برای او، و بسیاری از دیگر افراد که در نظام کیفری امروز، موقیعتی مشابه او دارند -حتی برای آن دسته از جوانان رنگین پوستی که زیر نظر گرفته شده اند و ممکن است روزی هدف گلوله پلیس قرار گیرند- کسانی که قربانی خشونت هستند اما فراموش نشده اند. آنها در ذهن تمام فعالان مدنی و در دنیای دیگری که می کوشیم تا بسازیم، هنوز زنده اند.



    گزارش
    نام منبع: خبرگزاری فارس
    شماره مطلب: 19330
    دفعات دیده شده: ۹۰۳ | آخرین مشاهده: ۲ ساعت پیش