-
بررسى نقش مذهب در انتخاب مجدد جرج دبلیو بوش
سهشنبه ۶ بهمن ۱۳۸۳ ساعت ۹:۵۰
سکولاریسم و جدایى دین از سیاست، یکى از لوازم اساسى لیبرالیسم است که ساختارهاى حقوقى، سیاسى، اقتصادى و فرهنگى یک جامعه را فارغ از تأثیرگذارى و دخالت آموزههاى دینى ومذهبى مىداند. از دیدگاه جان لاک، بنیانگذار لیبرالیسم، «حکومت براى حفظ وحمایت ازجان، مال و آزادى به وجود آمده است. جامعه مدنى، وظیفهاى مدنى دارد و انسان را وا نمىدارد تا به آموزه مذهبى خاصى بگرود یا به گروههاى مذهبى معینى بپیوندد. کاربرد زور براى دست یافتن به یکنواختى مذهبى هم غیر
سکولاریسم و جدایى دین از سیاست، یکى از لوازم اساسى لیبرالیسم است که ساختارهاى حقوقى، سیاسى، اقتصادى و فرهنگى یک جامعه را فارغ از تأثیرگذارى و دخالت آموزههاى دینى ومذهبى مىداند. از دیدگاه جان لاک، بنیانگذار لیبرالیسم، «حکومت براى حفظ وحمایت ازجان، مال و آزادى به وجود آمده است. جامعه مدنى، وظیفهاى مدنى دارد و انسان را وا نمىدارد تا به آموزه مذهبى خاصى بگرود یا به گروههاى مذهبى معینى بپیوندد. کاربرد زور براى دست یافتن به یکنواختى مذهبى هم غیرممکن است هم این که با اخلاق مسیحى مغایرت دارد».1 با این همه، در عمل مشاهده مىشود که مهمترین کشور حامىلیبرالیسم، یعنى ایالات متحده آمریکا، رویکردى مذهبى در خط و مشىهاى داخلى وخارجى خود در پیش گرفته است و با استفاده ابزارى از مذهب، در صدد سیطره صهیونیسم مسیحى بر جامعه آمریکا و تمام جهان مىباشد. نوشتار زیر، ضمن بررسى اجمالى وضعیت مذهبى جامعه آمریکا وتعامل سیاست با مذهب در این کشور، به بررسىشخصیت، عقاید و اقدامات مذهبى جرج بوش، رئیسجمهور آمریکا و میزان تأثیر گذارى این مؤلفهها در پیروزى مجدد وى در انتخابات اخیر ریاست جمهورى آمریکا مىپردازد. الف) بررسى وضعیت مذهب در آمریکا از نظر دینى، اکثریت مردم آمریکا مسیحى هستند. در این کشور، هر سه فرقه اصلى دین مسیحیت، پروتستان، کاتولیک و ارتدوکس، با توجه به مهاجر پذیر بودن آن، حضور دارند؛ ولى جمعیت گروه مذهبى پروتستان، بیش از سایر گروههاست و بعد از آن، کاتولیکها و ارتدوکسها دومین و سومین گروه جمعیتى این کشور را تشکیل مىدهند. مذهب پروتستان مانند مذهب کاتولیک، تمرکزگرا نیست؛ چون کاتولیکهاى سراسر جهان، قیادت پاپ را مىپذیرند؛ ولى پروتستان مذهبى، داراى شاخهها و تقسیمات مختلفى است و به طور مرتب، تشکیلات جدید، ساخته و منشعب مىشود و در عین حال، این گروهها پس از انشعاب، با همدیگر خصومت، نزاع و جنگ فرقهاى ندارند؛ چون همه آنها پذیرفتهاند که همگى پیرو یک مذهب هستند. تعداد گروههاى پروتستان به چند هزار تشکل مىرسد و هر یک، کلیساهاى خاص خودشان را دارند و هر فرد مىتواند از یک تشکیلات مذهبى جدا شده، به تشکیلات دیگرى بپیوندد. در حال حاضر، بزرگترین شاخههاى کلیساى پروتستان در آمریکا، شامل پروسبیترینها، متدودیستها، اپیسکوپولینها، باپتیستها و انواع گروههاى جدیدتر بنیادگرا، مثل پنتکاستالیستها، سونتدىادونیستها، انواع اِوَنجلیستها و بالاخره مورمونها هستند.2 علاوه بر بنیادگرایى یهودى که تأثیرات آن بر سیاستهاى آمریکا مشهود است، در سى سال اخیر، به طور محسوسى شمار اعضاى کلیساهاى لیبرال کاهش یافته و بر شمار کلیساهاى محافظه کار و بنیادگرا افزوده شده است. علت این موضوع، این است که کلیساهاى سنتى لیبرال، تنها بر روى معنویات تأکید مىکنند؛ ولى فعالیت مذهبى و مناسک کلیساهاى بنیادگرا، به صورت پرشور و احساسى برگزار مىشود و در ضمن یک احساس عمیق همبستگى بین اعضا به وجود مىآید و حتى به طور جمعى به حالت خلسه فرو مىروند. گروههاى اونجلیست یا انجیلى (Evangelist) به شدت در عرصه تبلیغ مذهب، فعال هستند و رسالت خودشان را در تبلیغ دین و مسیحى نمودن دیگران تعریف کردهاند. یکى از بارزترین روشهاى مورد استفاده آنها، تبلیغ از راه تلویزیون و شبکههاى رادیویى و حتى ماهوارهاى به صدها زبان مختلف دنیاست.3 اکثریت قریب به اتفاق 80000 کشیش بینادگراى پروتستان که روزانه از 400 ایستگاه رادیویى سخنپراکنى مىکنند، خواهان مشیت الهىگرایى هستند. در قرن گذشته در آمریکا، مبلغان مسیحى تلاش کردند تا نوعى احساس ترس از دنیاى خارج را در مردم آمریکا القا کنند. فیلمهاى آرماگدون و طالع نحس از جمله فیلمهایى هستند که در آنها مردم آمریکا با هجوم یک دشمن خارجى روبهرو مىشوند. هدف اصلى در این فیلمها، ایجاد نوعى حالت وحشت در مردم آمریکا بود تا بتوان از این حالت وحشت براى هجوم استفاده کرد.4 آنها اعتقاد دارند که پیروان کلیساى پروتستان، براى ظهور دوباره مسیح باید چند خواسته مسیح راکه در تفاسیر انجیل در قرن بیستم به عنوان پیشگویىهاى انجیل بیان شده، عملى نمایند. این جریان نوظهور در پروتستانیسم، با عنوان «صهیونیسم مسیحى» شهرت دارد. طرفداران صهیونیسم مسیحى (Christian Zionism) مسیحیان پروتستانى هستند که معتقد به آرماگدون «Armageddon» و نبرد آخرالزمان هستند و معتقدند براى ظهور دوباره مسیح باید اقدامات و شرایط پیش از ظهور را فراهم کرد. این جریان، یک پدیده جدید دینى - سیاسى در مسیحیت است که براى اولین بار توسط کلیساى انگلیس در اواخر قرن نوزدهم میلادى به وجود آمد. به اعتقاد مسیحیان صهیونیست، در مرحله وقوع آرماگدون، جنگى فراگیر در جهان رخ مىدهد که در آن، همه زمین به سختى نابود خواهد شد. اصل این کلمه، هارمجیدو (یا هارمگیدو) است. مکان وقوع این جنگ، صحراى مگیدو در شمال اسرائیل و کرانه غربى رود اردن است. در این مکان، در گذشته، شهرى استراتژیک بوده که در مسیر عبور از شمال به جنوب و شرق به غرب قرار داشته است. جنگهاى زیادى در این مکان رخ داده است. این جنگ، میان نیروهاى خیر (یهودیان) و نیروهاى شر( مسلمانان از ایران و روسیه) رخ مىدهد و به همه دنیا کشیده مىشود. ریگان، رئیسجمهور اسبق امریکا نیز بسیار تحت تأثیر تعلیمات دینى - که توسط مادرش، نل ریگان دیده بود - قرار داشت. وى مىگوید: «این نبى خشمگین، حزیقال است که بهتر از هرکسى، قتل عامى را که عصر ما را به ویرانى خواهد کشاند، پیشگویى کرده است... این علامت آن است که فرا رسیدن آرماگدون، دور نیست». براى تبلیغات تفکرات صهیونیستها، ابزارهاى فراوانى وجود دارد. 85% سرمایه هالیوود، متعلق به صهیونیستهاست. از این رو، آنها به راحتى مىتوانند جهت رواج نظریات خود، به فیلمهاى سینمایى متوسل شوند. در فیلمهاى آرماگدون، ماتریکس، شمارش معکوس تا آرماگدون، امگا کد (یا مگیدو)و... بسیارى از کارگردانان و بازیگران معروف سینماى صهیونیست فعالیت مىکنند و در خدمت منافع اسرائیل هستند.6 مسیحیان بنیادگرا، با به خدمت گرفتن اصطلاح «قوم برگزیده» که یهودیان، خودشان را با این عنوان مىشناسانند، معتقدند در عصر حاضر، مسیحیان پروتستان آمریکا، رسالت ایجاد حکومت خدا را بر روى زمین بر عهده دارند و نه یهودیان معاصر. مسیحیان صهیونیسم، با تحریف مفاهیم دینى و سوء استفاده از عقاید مذهبى جامعه آمریکا، با شیطنتى خاص در صدد تعقیب منافع و اهداف نامشروع خود و ترسیم آیندهاى با تسلط کامل صهیونیزم بینالملل بر سایر ملتها و مذاهب جهان مىباشند. در یک جمعبندى، مىتوان مهمترین اهداف مسیحیان صهیونیست از ترویج چنین عقایدى را چنین بیان نمود: 1. تشویق و دلگرمى در گفتوگوهاى یهودیان و مسیحیان. 2. مقابله با افکار ضد یهودى. 3. آموزش با نگرش به ریشههاى یهودى دین مسیح (این برنامه در 200 مدرسه با 100000 دانشجو اجرا مىشود). 4. اقدامات بشردوستانه در میان پناهندگان یهودى. 5. مخالفت با مقامات یهودى میانهرو که به دنبال روشهاى مصالحهجویانه براى صلح در فلسطین هستند. 6. سوء استفاده از مسیحیت براى توجیه اعمال ضد حقوق بشر. 7. با تبلیغ تفکرات تدبیرگرایى (یا مشیتگرایى) در میان عموم تلاش مىکنند تا این باور را به وجود آورند که مسائلى که رخ مىدهد، همان است که در کتاب مقدس آمده و ما نباید با آنها مبارزه کنیم.7 قدرتهاى بزرگ جهان، سیاست خارجى خود را بر مبناى حوادثى که پیش از آن رخ مىدهد جهت داده، نقشههاى نظامى خود را به شکلى سامان دادهاند تا آمادگىهاى لازم براى این حادثه در آن رعایت شود. این در حالى است که مؤسسات دینى و رسانههاى این دولتها نیز مردم خود را براى استقبال از این حادثه آماده مىسازند. ب) تعامل سیاست و مذهب در آمریکا هر چند قانون اساسى آمریکا متضمن جدایى دین از سیاست است، اما امروزه به وضوح شاهد حضور دین و دیدگاههاى ایدئولوژیک در بین جامعه و دولتمردان آمریکایى هستیم. اگر از نگاهى تاریخى بخواهیم کاربرد مذهب در سیاستهاى داخلى و خارجى آمریکا را مورد بررسى قرار دهیم، با موارد متعددى روبهرو خواهیم شد که عبارتند از: 1. در جریان مقابله با خطر نفوذ کمونیسم، از آن جا که کمونیستها همیشه به ترویج بىخدایى و الحاد مىپرداختند، در نتیجه چنین تبلیغى مورد پسند مسیحیان آمریکا هم نبود و همین عامل، یک انگیزه قوى را براى مبارزه با کمونیسم در جامعه مذهبى آمریکا ایجاد کرد. 2. در طول تاریخ آمریکا، بسیارى از رؤساى جمهور بر ریشههاى مذهبى خود تأکید ورزیده، در سخنرانىهاى خود به تورات اشاره کردهاند. 3. استفاده کردن از نمادهاى مذهبى در فعالیتهاى سیاسى، بیشتر به زمانى بر مىگردد که احساس شد راست مسیحى و خصوصاً گروه «اکثریت معنوى» به عنوان یک نیروى تأثیرگذار در صحنه انتخابات حضور یافته است. جیمى کارتر هم که از لحاظ سیاسى، آدمى لیبرال است، عضو کلیساى محافظهکار برتیست جنوبى مىباشد. 4. درانتخاب رونالد ریگان به ریاست جمهورى ایالات متحده آمریکا نیز جمعیت طرفدار ارزشهاى اخلاقى، نقش مهمى داشت. ریگان پس از رسیدن به قدرت، برخى از شخصیتهاى راستگراى مسیحى را در پستهاى مهم سیاسى منصوب کرد. مسائلى از قبیل کاهش پرداخت مالیات از سوى اولیاى دانش آموزانى که در مدارس اسقفى و مذهبى تحصیل مىکردند ، اجازه خواندن دوباره نماز در مدارس و محکوم نمودن حکم دادگاه عالى، جهت دادن مجوز سقط جنین، برخى از اقدامات مذهبى ریگان در عرصه سیاست داخلى آمریکا بود و در عرصه سیاست خارجى نیز با تغییردادن گفتمان مذهبى، شخصاً اتحاد جماهیر شوروى را «امپراتورى شیطانى» نامید و صحبت از جنگ ستارگان به میان آورد. ریگان به طور مرتب از اصطلاح «آرماگدون» استفاده مىکرد و با استفاده از چنین عقاید مذهبى، حمایت همه جانبه آمریکا از اسرائیل را به عنوان مهمترین وظیفه ملت و دولت آمریکا ترسیم کرد. 5. گروه کوچکى متشکل از بنیادگرایان مسیحى بر هیئت حاکمه آمریکا تسلط یافتهاند. اینان نه تنها عهدهدار مناصب کلیدى در دولت بوش هستند، بلکه تشکیل دهنده هستهها و گروه مشاورانىاند که هم در شکل دادن به سیاست آمریکا و هم در تنظیم مطالب تأثیرگذارترین و مهمترین روزنامهها و نشریههاى آمریکایى، بازىگر اصلىاند. سالها بود که این گروه، در همه عرصهها یک گروه حاشیهاى به شمار مىآمدند. آنها در این دوران، علیه سقط جنین، همجنسبازى، هرزهگرى و مواد مخدر به مقابله پرداختند و با به قدرت رسیدن بنیامین نتانیاهو در اسرائیل، در مورد نحوه مقابله اسرائیل با اعراب، پیشنهادهایى به وى ارائه نمودند.8 اعمال نفوذ لابى قدرتمند یهودى - صهیونیستى بر سیاستمداران و مجامع سیاست گذارى آمریکا، محور اصلى جهتگیرى سیاست داخلى و خارجى این کشور را در مسیر دفاع و حمایت بى چون و چرا از دولت اسرائیل قرار داده است. تبلیغات بنیادگرایان مسیحى به نفع این دولت غاصب به حدى است که 25% مردم آمریکا عملاً به این فرقه پیوستهاند و اکثریت مردم آن کشور معتقدند که به برکت حمایت دولتشان از رژیم صهیونیستى است که خداوند به آنها روزى و نعمت مىدهد. ازسوى دیگر، آنها در فعالیتهاى خود تبلیغ مىکنند که صلح، نتیجهاى در بر ندارد و باید به دنبال جنگ بود و با استناد به آیات انجیل اثبات مىکنند که اکنون در آخرالزمان حضور داریم (نظریه جنگ تمدنها و مخالفت با روند صلح خاورمیانه). سایر مردم جهان نیز از آثار سوء این تبلیغات بىبهره نیستند. سربازان اسپانیایى شرکت کننده در جنگ عراق، خود را نمایندگان مسیح مىدانند و از علائم جنگهاى صلیبى استفاده مىکنند. 6. اعمال نظر تشکلهاى مذهبى درمسائلى نظیر طلاق، سقط جنین، حقوق همجنس بازان، اجراى مراسم مذهبى در مدارس، خانواده و جایگاه آن، همواره از موضوعات مهمى بودهاند که هم در حوزه سیاستگذارى و هم در حوزه عملکرد و جهتگیرىهاى مسئولین اجرایى آمریکا، تأثیرگذار بوده است. 7. در سال 2001م. نیز علیرغم آن که غرب سه قرن شعار سکولاریزم و جدایى دین از سیاست و زندگى اجتماعى را داده است، رئیسجمهور آمریکا جرج بوش دوم، در خطابه تحریکآمیز خود که پس از ویران شدن برجهاى دوقلوى تجارت جهانى در نیویورک ایراد نمود، همانند پاپ اوربان دوم، سخن از جنگ صلیبى دوم، به میان مىآورد. او به عنوان نماینده تمام عیار آمریکا، نه تنها ضرورتى در ادامه یک رفتار سکولار و غیردینى نمىبیند، بلکه علاوه بر سخنان حماسى مذهبى، کابینهاى تشکیل مىدهد که اعضاى کلیدى آن از چهرههاى کلیسارو و مقدسمآب مسیحى هستند. 8. تربیت نسل آینده سیاستمداران آمریکا بر اساس اصول واعتقادات مذهبى توسط بنیادگرایان مسیحى، شاهد دیگرى بر دخالت مذهب در سیاست آمریکاست؛ به عنوان نمونه در دانشگاه ریجینت - که دانشگاهى مسیحى است - رشته هاى حقوق، علوم سیاسى و روزنامهنگارى تدریس و دانشجویان براساس آموزههاى مذهبى یهودى - مسیحى پرورش مىیابند.9 ج) ابزار مذهبى بوش و نقش آن در پیروزى مجدد وى در انتخابات اخیر آمریکا همچنان که گذشت، در طول تاریخ آمریکا دخالت مذهب در سیاست - علیرغم سکولار بودن این کشور- به صورت متعدد اتفاق افتاده است. بسیارى از رؤساى جمهور این کشور چه در مبارزه انتخاباتى خود و چه در اعمال سیاست داخلى و خارجى خویش، از عامل مذهب استفاده کردهاند؛ ولى بعد از ورود جورج دبلیو بوش، مذهب نقش بسیار مهم و ارزندهاى در عرصه سیاسى آمریکا، به ویژه در سیاست خارجى آن پیدا نمود. تفکرات جرج بوش، زاییده تفکر ایدههایى است که از سالها پیش به وسیله مبلغان انجیل در اذهان مردم آمریکا در حال تزریق شدن بود. خبرنگار کاخ سفید در زمان جرج بوش پدر در کتابى در مورد خاطرات خود مىنویسد: پدر جرج واکر بوش در زمان به دنیا آمدن وى، نام او را جرج واکر بوش (Goarge walker Boucsh) گذارد؛ زیرا مىخواست و اعتقاد داشت که فرزند او، همان دیکتاتور آخرزمان است که به مدت هفت سال بر زمین حکومت خواهد راند. دیکتاتورى که انجیل یوحنا وى را 666 معرفى مىکند. در کتاب یوحنا آمده است: در آینده دیکتاتورى ظهور خواهد کرد که یک حکومت جهانى را رهبرى خواهد کرد و نوعى اتحاد نظامى و اقتصادى بین کشورهاى جهان به وجود خواهد آورد. انجیل یوحنا این دیکتاتور آخرالزمان را با عدد 666 معرفى کرده است. همچنان که پدر جرج بوش با افزودن نام میانى «واکر» به اسم جرج بوش، تلاش کرد که همان 666 آخرالزمان باشد.10 جورج بوش در ایام جوانى زندگى خود، کارنامه چندان درخشانى نداشته است. وى در سال 1985م. پس از حدود دو دهه مىگسارى و بطالت، وارد یک گروه مطالعاتى کتاب مقدس شد و طى مدت دو سال، موفق شد مطالعه هر دو کتاب مقدس (تورات و انجیل) را به پایان رساند. وى به مدد این موفقیت بزرگ، توانست عیب بزرگ مىگسارى را از عادات شخصى خود پاک کند و گام در راه جدیدى بگذارد.11 هوارد فاینمان در گزارشى که در مجله نیویورک زیر عنوان «بوش و خدا» به چاپ رساند، چنین توضیح داد: بوش که ذوق کمىدر مسائل تجریدى داشت، ولى در رابطه با مردم بسیار کنجکاو بود، به داستان تغییر مذهب پل، توجه بسیار نشان داد. از آن جا که بوش اعتقادات مذهبى را با بهرهبردارى از وسایل ارتباط جمعى درهم مىآمیزد، در دو دورهاى که فرماندار بود، مرتباً همراه با چندین غیبگو در نمایشهاى تلویزیونى ظاهر مىشد. او علاقه فراوانى به جیمز دابسن یکى از این غیبگوها و مجرى برنامه یک گروه دست راستى افراطى مذهبى، به نام «تمرکز بر خانواده» و نیز جیمز رابینسن یک مبلغ تلویزیونى انجیل داشت و آنها را بسیار تحسین مىکرد.12 جورج دبلیو بوش در سال 1993م. در زمان انتخابات فرماندارى تگزاس، چنین گفته بود: «تنها مؤمنان به عیسى مسیح، به بهشت مىروند». بوش، زمانى که فرماندار تگزاس بود و تصمیم گرفت براى کسب مقام ریاست جمهورى به رقابت با سایر مدعیان برخیزد، تصمیم شخصى خود را «مأموریتى از جانب خدا» نامید که بر دوش او نهاده شده است. او سعى خواهد کرد به این مأموریت پیغمبرگونه، جامه عمل بپوشاند. در این راستا، او تمامىکشیشهاى معروف منطقه را دعوت کرد تا طى یک مراسم روحانى که در مورد سیاستمداران چندان مسبوق به سابقه نیست، با وى «بیعت» کنند. او به کشیشهاى میهمان گفت: وى (مشخصاً از جانب خدا) براى نامزدى پست ریاست جمهورى برگزیده شده است. وقتى بوش تصمیم گرفت که در انتخابات ریاستجمهورى دوره گذشته شرکت کند، «کارل رووه»، استراتژیست سیاسى آمریکایى به بوش نصیحت کرد که بهتر است تا حد امکان درباره عقاید مذهبىاش با مردم آمریکا سخن بگوید. بوش در تمامىمراحل مبارزات انتخاباتىاش تأکید ورزیده بود که عیسى مسیح، متفکر محبوب اوست؛ «چون ناجى قلب او بوده است» وخود را «مردى با عشق مسیح در دل» معرفى مىکرد. وقتى یک خبرنگار از او درباره فیلسوف مورد علاقهاش پرسید، بوش پاسخ داد: « مسیح؛ زیرا او قلب مرا تسخیر کرده است».13 او در اولین سخنرانىاش به عنوان ریاستجمهورى اعلام کرده بود که « فرشتهاى بر فراز گردباد قرار دارد و طوفان را هدایت مىکند»؛ قیاسى غریب و متحیرکننده، با الفاظى بیشتر شبیه به پیشگویىهاى تورات. او به محض آن که قدرت را به دست گرفت، روز بیستم ژانویه را روز ملى نیایش اعلام کرد؛ در حالى که چنین روزى قبلاً در ماه مى وجود داشت. چندى بعد نیز برنامهاى اعلام کرد که طبق آن به کودکانى که در مدارس دولتى تحصیل مىکردند و مشکلات تحصیلى داشتند کمک شود تا جذب مؤسسات مذهبى شوند. در 23 ژانویه 2000م. او در جمع مردم اعلام کرد که قصد دارد بودجه مربوط به مؤسسات تنظیم خانوادهاى را که چه در خاک آمریکا و چه در خارج از آن با سقط جنین موافق هستند، قطع کند. در همان روز، هزاران طرفدار دست راستى افراطى مسیحى و کسانى که به او رأى داده بودند، در واشنگتن جمع شدند و خواستار لغو لایحه قانونى شدن سقط جنین که در سال 1973م. توسط دادگاه عالى تصویب شده بود، گشتند. آلن لیشمن، تاریخدان دانشگاه واشنگتن در آن هنگام نوشت: «اختلاط سیاست و مذهب، توسط یک رئیسجمهور، در دو هفته اول اشتغال، در تاریخ آمریکا بىسابقه بوده است».14 پس از وقایع یازده سپتامبر، اقدامات ریاستجمهور به طور آشکارى رنگ مذهبى غلیظترى به خود گرفت. کلمه «شیطان» که در متون مذهبى بسیار رایج است، اغلب در گفتههاى وى به کار مىرفت؛ او در سال 2001م. در سخنرانى خود گفت: اهریمن در بین ماست(The evil is one among us) از نظر او، اسامه بن لادن و گروهش، تجسمى از شیطان بودند. بوش زمانى که در حال تدارک آغاز جنگ علیه عراق بود، اعلام کرد: «این کشور [آمریکا] و دوستان ما همگى در برزخى میان جهانى پر از صلح و صفا و جهنمى پر از آشوب و اختناق به سر مىبرند و دائماً صداى زنگ خطر را مىشنوند. یک بار دیگر، این وظیفه [از جانب خدا] بر دوش ما نهاده شد تا از آرامش و آسایش مردممان و امیدوارىهاى نوع بشر دفاع کنیم. ما این مسئولیت را با جان و دل مىپذیریم... و ما با اطمینان به پیش مىرویم؛ زیرا این مسئولیت تاریخى به دوش کشورى نهاده شده است که شایستگى آن را کاملاً دارد». به نظر نمى رسد که بوش تردید چندانى در ابراز عقاید مذهبىاش داشته باشد. در یک سخنرانى دیگر در سپتامبر 2002م. بوش در رابطه با پروژه جنگىاش به بیان عباراتى ایدئولوژیک [از دین مسیحیت] پرداخت و گفت: «و نور [آمریکا] به تاریکى و ظلمت [دشمنان آمریکا] تابیده است و ظلمت هرگز بر نور فائق نخواهد آمد». بار دیگر، وقتى بوش در یک سوئیت پروازى در بیرون پایگاه هوایى «آبراهام لینکلن» حاضر شد، خطاب به نظامیان آمریکایى گفت: «هر جا که بروید، حامل پیام امیدوارى و صلح هستید... پیامىکه ازلى است و هنوز هم به قوت خود باقى است. به قول عیسى مسیح، اسیران و بردگان را آزاد کنید! آنهایى را که در قید و بند تاریکى و ظلمت گرفتار آمدهاند رهایى بخشید».15 عبارات فوق و اصطلاحاتى نظیر «مأموریت آسمانى» و یا «جنگ صلیبى» و واژه «آرماگدون» که دردوره ریاست جمهورى بوش پسر به اوج خود رسیده و او دائماً خود را یک مسیحى باز تولد یافته، معرفى مىکند، ناشى از اعتقاد بوش به صهیونیسم مسیحى است که شباهت بسیار زیادى به ادعاهاى پیغمبران دروغین عهد عتیق دارد. در جریان مبارزات انتخاباتى اخیر آمریکا، یکى از مهمترین عواملى که به پیروزى مجدد جورج بوش انجامید، مسئله مذهب بود. او خود را یک مسیحى واقعى مىداند و در سخنانش به کرّات از عبارات انجیل استفاده مىکند. او که به خاطر جنگ عراق محبوبیتش را از دست داده بود، با شعارهایى مانند مبارزه با سقط جنین و مقابله با فساد اخلاقى دولتمردان، از آن نوع که کلینتون به آن دچار شده بود و مخالفت با ازدواج همجنس گرایان، بالاخره توانست رأى مسیحیان دیندار آمریکا را براى پیروزى به دست آورد. نتیجه انتخابات حاکى از این بود که بنیادگرایان مسیحى که در ایالتهاى مرکزى و تا حدى جنوب شرقى آمریکا متمرکز هستند، بیشترین آراى را براى بوش کسب کردند. بر پایه آمار به دست آمده از شرکتکنندگان در انتخابات اخیر ریاستجمهورى آمریکا، 23 درصد آنان به خاطر عقاید مذهبى، 13 درصد به خاطر جنگ عراق و همچنین 17 درصد به خاطر مسائل اقتصادى در این انتخابات شرکت کردهاند. گفتنى است که رقم بالایى از شرکتکنندگان با اعتقادات مذهبىشان، نقطه ضعف جان کرى در انتخابات بودند. بیشتر آنان لاابالىگرى مذهبى را که تا اندازهاى در عقاید جان کرى و تیم او در آن دخالت داشته است، دلیل شکست کرى در انتخابات مىدانند.16 سرانجام این که بوش پسر بر خلاف پدرش، دائماً از سمبولیسم مذهبى استفاده مىکند و خودش را یک مسیحى متدین نشان مىدهد که سیاست را از دین جدا نمىداند. علیرضا محمدى پىنوشت 1. عبدالرحمن عالم، تاریخ فلسفه سیاسى غرب، تهران :وزارت خارجه،مرکز چاپ وانتشار،1377، ص 289. 2. مذهب در آمریکا، گفت وگو با دکتر کاووس سید امامى، روزنامه ایران، شنبه ? آبان،????. 3. همان. 4. مسیحیان صهیونیست، جرج بوش و دیکتاتور آرماگدون، خبرگزارى مهر. 5. واقعه آرماگدون، غرب و آمادگیهاى پیش از ظهور،عبدالکریم زبیدى، ترجمه امین میرزایى، فصلنامه موعود ش28. 6. محمد صالح مفتاح، سایت رهپویان. 7. به نقل از: مسیحیت صهیونیستى، سایت موعود. 8. یهودگرایى بوش،مرتضى شیرودى، ماهنامه پرسمان شماره 21 خرداد ماه 1383. 9. مسیح یهودى و فرجام جهان، همان، صص10-11. 10. مسیحیان صهیونیست، جرج بوش و دیکتاتور آرماگدون، خبرگزارى مهر. 16- زبان مذهبى بوش، على عبدالمحمدى، روزنامه شرق26 /1382/9 به نقل از Nation. 11. انجیلگراى مدرن، اریک لوران روزنامهنگار و کارشناس سیاست خارجى -ترجمه یاسمن شیبانى، منبع: باشگاهاندیشه. 12. زبان مذهبى بوش، همان. 13. انجیلگراى مدرن، همان. 14. زبان مذهبى بوش، همان. 15. مذهب برگ برنده بوش در انتخابات آمریکا!، سایت بازتاب،??آبان????.
مقاله
نام منبع: مجله موعود
شماره مطلب: 19
دفعات دیده شده: ۲۳۹۹ | آخرین مشاهده: ۱ هفته پیش