-
سازمان عملیات روانی انگلیس از گذشته تا کنون/امیرهوشنگ طهماسبیپور/حجتاله مرادی
سهشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۵ ساعت ۱۱:۱۶
چکیده محققان و صاحبنظران عملیات روانی، تا کنون تعاریف مختلفی از عملیات روانی ارائه دادهاند اما میتوان عملیات روانی را سلاحی روانی که با تمام قوا همه ادراک انسان را هدف قرار میدهد و او را به تغییر رفتار در میدان نبرد و دیگر عرصهها وادار میسازد تعریف نمود. دولت انگلیس به عنوان استعمارگر پیر سالیان درازی به شکلدهی افکار عمومی مردم جهان پرداخته ولی تا کنون اطلاعات کمی در خصوص ساختار و سازمان عملیات روانی آن در اختیار محققان و دانشپژوهان ایران
چکیده محققان و صاحبنظران عملیات روانی، تا کنون تعاریف مختلفی از عملیات روانی ارائه دادهاند اما میتوان عملیات روانی را سلاحی روانی که با تمام قوا همه ادراک انسان را هدف قرار میدهد و او را به تغییر رفتار در میدان نبرد و دیگر عرصهها وادار میسازد تعریف نمود. دولت انگلیس به عنوان استعمارگر پیر سالیان درازی به شکلدهی افکار عمومی مردم جهان پرداخته ولی تا کنون اطلاعات کمی در خصوص ساختار و سازمان عملیات روانی آن در اختیار محققان و دانشپژوهان ایرانی قرار گرفته است. هدف این مقاله شناسایی اجمالی ساختار و سازمان عملیات روانی انگلیس از ابتدای قرن بیستم تا کنون میباشد و به دنبال پاسخگویی به این سؤال است که آیا عملیات روانی در فرایند طرحریزی دکترین نظامی و سیاسی( ) انگلیس جایگاهی دارد یا خیر؟ واژگان کلیدی: عملیات روانی، انگلیس، جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم، افکار عمومی. مقدمه استفاده از کلمات سن تزو( )، استراتژیست نظامی چین باستان که اظهار میدارد: «وادارکردن دشمن به تسلیم بدون بهرهگیری از نیروی نظامی، اوج مهارت است.» معمولاً به صورت جز جدانشدنی از هر سخنرانی درخصوص عملیات روانی، تبدیل شده است. با وجود این، تاریخ بشر آکنده از جنگها و نبردهایی است که این گفته سنتزو در آن اتفاق نیفتاده است. به عبارت دیگر میتوان گفت سن تزو در مورد اصل بازداری( )، سخن گفته است، اما هنگامی که دولتها به دلیل ناکامی اصل بازداری، یا به دلیل مصالح و منافع ملی خود وارد جنگ میشوند، ناگزیرند از تمام سلاحهای در دسترس خود برای پیروز شدن استفاده کنند. فنون عملیات روانی که با روشهایی نرم اما سهمگین، همه ادراک انسان را هدف قرار میدهد و او را به تغییر رفتار در میدان نبرد و دیگر عرصهها وادار میسازد، از مهمترین این سلاحها به شمار میرود. هرچند این تاکتیکها و فنون به مرور زمان و به دلیل استفاده مکرر و دستیابی به روشهای نوین انتشار و پخش، پیشرفتهتر شدهاند اما همه صورتهای مختلف آن دارای یک نقطه مشترک هستند: «هدف تمامی آنها انسان است.» واژه تبلیغات( ) اساساً چیزی که در موردش صحبت میکنیم همان تبلیغات است که امروزه در غرب به مثابه یک واژه منفی در نظر گرفته میشود. البته این واژه همیشه در غرب ناپسند نبوده است. این کلمه برای نخستینبار در قرن هفدهم میلادی توسط کلیسای کاتولیک برای توصیف سازمانی که در جهت مبارزه با رشد پروتستانیسم( ) ایجاد شده بود، به کار گرفته شد. تبلیغات در آغاز به معنی پراکندن ایدهها و ارزشها و بیشتر درخصوص اعتقادات بود و به معنی خاص در مورد اعتقاد به سازمان و مردمی به کار میرفت که هماهنگ با قوانین خدا( ) اداره میشدند. در دوران باستان، پیش از پیدایش اسلام، فرماندهانی همچون کورش کبیر، اسکندر( ) و ژولیوس سزار( )، به نیاز سربازان خود برای تشویق به جنگ و نیز حفظ حمایت عمومی در پشتیبانی از مبارزات نظامی انجام شده توسط پدران، برادران و پسرانشان، واقف بودند، کسانی که باید تا لحظه برداشت محصول از زمینهای کشاورزی خود دور میماندند. بنابراین بیشتر جنگهای ادوار پیشین نبردهایی کوتاه و وحشیانه بودند که پیروزی در آنها باعث برگزاری جشنهای بزرگ و ایجاد بناهای تاریخی و الهامبخش هنر، مجسمهسازی، نمایشها و مراسم گوناگون بوداند میدان رزم، عرصهای بود که مردان جایگاه خود را در تاریخ نقش میزدند و عملکرد خوب در این میادین روی موقعیت آنها در جامعه و زندگی پس از مرگ، تأثیر به سزایی داشت به ویژه اگر مذهب در بین آنها عاملی مهم و بنیادین به شمار میرفت.(باکر، 1955، ص 22) هنر و دانش تبلیغات قدمت آن به پیش از قرن بیستم میلادی و عصر جنگهای صنعتی و کشتارهای وسیعی که به تبع آن پیش آمد، باز میگردد. هدایت تبلیغات نامنظم بود و به اشخاصی که به صورت غریزی به اهمیت کارکردهای روانشناسی پی برده بودند، بستگی داشت. با رشد علم و کمرنگ شدن نقش کلیسا در غرب به عنوان وسیلهای برای درک دلیل حضور بشر در این جهان، عملکرد ذهن انسان به موضوع شگفتیها و شیفتگیهای روزافزونی تبدیل شد. در حالی که توجه همگان به غرایز اصلی انسان یعنی نیاز به تنفس، خوردن، آشامیدن، خواب و تولید مثل معطوف بود، روانشناسان به کند و کاو عمیقتری در عملکرد مغز انسان و فرایند استدلال و عدم استدلال پرداختند. زمانی که فروید( )، یونگ( ) و اسکینر مشغول پژوهش بودند، تبلیغات به پدیدهای اجتماعی تبدیل شده بود و جامعهشناسان از مباحثی همچون رفتار جمعیت و حق انتخاب فرد صحبت میکردند. فرایند متقاعدسازی یا همان چیزی که در مفهوم کاملاً بیطرفانه، عملکرد تبلیغات حول محور آن میچرخد، برای سیاستمداران جاذبه خاصی پیدا کرد و ثبت و اعلام رأی به معنی ارج نهادن به حق انتخاب مردم تلقی شد. فناوریهای جدیدی همچون تلگراف، رادیو، سینما و حتی تلفن و رایانه در پاسخ به افزایش سواد و دانش و مشارکتهای سیاسی مردم، انفجار اطلاعاتی عظیمی را خلق کرد. عصر اطلاعات( ) که گاهی دانشمندان از آن به عنوان عصر تبلیغات یاد میکنند، در پیش بود.(گارنت، 2002، ص 223) جنگ جهانی اول (1914-1918م.) در ابتدا تعداد اندکی، به خصوص در ارتشهای غربی، اهمیت عملیات روانی را درک کردند. سنت پنهانکاری و رعایت سلسله مراتب، موانع اصلی در برابر توسعههای جدید در زمینه علنیبودن به شمار میرفتند. بنابراین هنگامی که جنگ جهانی اول آغاز شد، میهنپرستی معیار تهییج و تشویق جامعه غربی به شمار میرفت و در نتیجه جایگاه و منزلتی برای تبلیغات وجود نداشت. این میهنپرستی – که در برابر تبلیغات سازمانیافته برافراشته شده بود - پدیدهای بود که از بدو تولد توسط محیط پیرامون و به صورتهای مختلف همچون تمجید نمودن از موفقیتها و دستاوردهای ملی در نبردها و دیگر موارد، به مردم آموزش داده شده بود. برای نمونه لرد کیچنر (وزیر دفاع وقت انگلیس) در حالی که دستان خود را با حرارت تکان میداد فریاد میزد: «کشورتان به شما احتیاج دارد.» توجه کنید وی از واژه کشورتان به جای کشور ما استفاده کرده است. تنها پس از انبوه کشتهشدگان در 1915م. و 1916م. در جنگ بود که بریتانیا و مقامات آن متوجه شدند تسلیحات جدید همانند تانک، هواپیما و تبلیغات مورد نیاز است تا بنبست جنگی که انتظار میرفت تا آغاز سال 1917 پایان یابد، شکسته شود. زمانی که انبوه نفرات نتوانست بر چند وجب خاک فایق آید، پس هر چیز دیگری ارزش امتحان را داشت. دلیل این تکامل آرام به سوی جایگزینی سازمانیافته تبلیغات در میدان نبرد را در جنگ جهانی اول میتوان، در چند حادثه کلیدی در انگلیس پیدا کرد: • «در 1915م. آلمانها اعلامیههایی منتشر و در خطوط انگلیسیها پخش کردند. اما زمانی که پیشنهاد شد انگلیسیها نیز مقابله به مثل نمایند، ژنرال ویلسون( )، رئیس ستاد کل فرماندهی ارتش انگلیس، با لحنی تمسخرآلود گفت: «هدف، فقط کشتن آلمانیهاست.» • در 1916م. احضار به خدمت برای نخستین بار در انگلیس اجباری شد، این مسئله توجه وسیعتری را درخصوص توضیح فداکاری فردی، فراتر از میهنپرستی محض میطلبید. پس از آن دولت لوید جرج( ) که نسبت به عقاید جامعه آگاهتر بود جایگزین دولت آسکوئیت( ) شد.(ویلسون، 1940، ص 3). • در 1917م. امریکا وارد جنگ شد اما روسیه زیرفشار جنگ داخلی و انقلاب، از جنگ کنارهگیری کرد. با نزدیک شدن چهارمین کریسمس، فرسودگی جنگ اندک اندک آشکار میشد و پیآمد آن مورد بررسی قرار گرفت و همزمان در ارتش فرانسه نیز شورشهایی آغاز گردیده و روحیه مردم در جبهه و پشت جبهه تقلیل یافت. • در 1918م. لوید جرج، نخستین وزارت اطلاعات انگلیس را به ریاست لرد بیوربروک( ) بنیانگذار روزنامه دیلیاکسپرس به منظور بهبود و ارتقای روحیه افراد خودی و نیروهای متفق از طریق تبلیغات، و مقابله با آن چیزی که اکنون جنگ روانی نامیده میشود، تأسیس کرد. همچنین سازمان تبلیغات ضدآلمان در کروهاوس( ) ایجاد شد و ریاست آن به لرد نورث کلیف( )، بنیانگذار روزنامهنگاری مدرن و صاحب امتیاز دیلی میل و تایمز( ) واگذار شد. این جداسازی تبلیغات در مورد متفقین و عوامل داخل انگلیس از یک سو و تبلیغاتی که هدف آن دشمنان انگلیس بودند از سوی دیگر، برای نخستینبار به انگلیسیها اجازه داد تا تفاوت بین هدایت تبلیغات، که در سطوح کاربردی تا حد زیادی به معنی اقناعسازی است، و نبرد روانی، که در سطوح رزمی هدایت میشود، را از هم تمییز دهند. به عبارت دیگر این امر تفاوت بین تبلیغاتی که برای جمعیت غیرنظامی طراحی شده و جنگ روانی که هدفش سربازان دشمن هستند را مشخص کرد، زیرا هنوز روشهای انتشار تبلیغات برای دستیابی به جمعیت غیرنظامی آلمان که فاصله زیادی با ارتش آن کشور در فرانسه داشتند در دسترس نبود.(لیپر، 1940، ص 12). تجربههایی از جنگ جهانی اول لرد نورث کلیف اذعان میدارد: «تبلیغات موثر احتمالاً یک سال از زمان جنگ را کوتاه نموده و جان میلیونها نفر را نجات داد». البته وی بنا به سمتی که داشت باید این ادعا را میکرد. یکی از تحسینکنندههای اصلی، کارکردهای روانی در جنگ آدلف هیتلر( ) بود که دو فصل از کتاب زندگی من( ) را به تجارب خود در زمان جنگ جهانی اول اختصاص داده است. جالب اینکه هیتلر به عنوان سرباز وظیفه در جبهه غربی جنگ جهانی اول متوجه شده بود انتشار اندک اعلامیهها که در آغاز 1915م. شروع شده بود، کمکم بیشتر و بیشتر شده و سپس به انبوهی از اعلامیهها تبدیل شده بود. ژنرال لوندن دورف( )، فرمانده مستقیم هیتلر اظهار نموده است: «ما مثل خرگوشی که محسور مار میشود افسون شدهایم. سربازان ما درست به همان ترتیبی که دشمن میخواهد فکر میکنند». به نورث کلیف، لقب وزیر تخریبکننده اعتماد به نفس آلمانها، داده بودند. وی سرانجام در 1918م. به این سمت منصوب گردید. چه کسی پیش از وی این کار را در انگلیس انجام میداد؟ در حقیقت این کار به عهده دایره جنگ وزارت دفاع انگلیس و به ویژه بخشی از آن که به ام. آی .7 .بی( ) معروف است، محول شده بود. تاریخنگاری جنگ جهانی اول تا حد زیادی این واحد را فراموش کرده است، اما درواقع پخش تمام مطالب مربوط به جنگ روانی در جبهههای جنگ و در طول جنگ، حتی پس از تأسیس کروهاوس با نظارت این یگان انجام میشد، پخش اعلامیهها، دستکم در جبهه غربی انگلیس بیشتر توسط بالن انجام میشد، زیرا در اواخر 1917م. دو خلبان اسیر شده به اتهام پرتاب اعلامیه به عنوان جنایتکار جنگی و در دادگاه غیرنظامی محاکمه شدند. هرچند بعدها با این خلبانان به عنوان اسرای جنگی برخورد شد اما نیروی هوایی انگلیس برای جلوگیری از تکرار این حوادث اجازه پرتاب اعلامیهها را توسط هواپیماها صادر نکرد و این آغاز یک سنت طولانی مقاومت در برابر به خطر انداختن جان خدمههای هوایی به خاطر بمبهای لعنتی (اعلامیهها) بود.(فریدمن، 2003، ص2). درون دنیای جاسوسی بریتانیا که در زمان جنگ به دلیل شهرتش در تبلیغات موفقیتآمیز به خود میبالید در پایان جنگ ماشین تبلیغات خود را منحل و فقط سازمان اخبار دایره خارجی( ) را حفظ کرد. این سازمان انتشاراتی دولت، از سازمانی که در داونینگ استریت( ) ایجاد شده بود، در حدود ده سال قدیمیتر و نشاندهنده آن چیزی بود که اکنون از آن به عنوان روابط عمومی رسمی یا اصلاح چرخشی( ) یاد میکنیم. با وجود این، آن سوی مرزهای انگلیس با پا به عرصه گذاشتن حکومت کمونیستی در اتحاد جماهیر شوروی پیشین و ظهور دولت فاشیستی ضدکمونیستی در ایتالیا، آلمان و مناطق دیگر همچون اسپانیا (پس از جنگ داخلی توسط فرانکو)، اروپا دستخوش تقسیمات تکاندهنده شد. این رودررویی ایدئولوژیها، فعالیت جدیدی را در امور دیپلماسی با عنوان تبلیغات بینالمللی و با استفاده از رسانه جدید (رادیو) و سینمای ناطق آغاز کرد تا بتواند قلب و ذهن جمعیت اروپا را که به نحو فزایندهای تحت نفوذ رژیمهایی با عقاید چپ و راست درمیآمدند، تسخیر کنند. هیتلر، موسولینی( ) و استالین( ) همگی علاقه شدیدی به تبلیغات به عنوان وسیلهای برای تحکیم و حفظ قدرت سیاسی پیدا کرده بودند. علیرغم تفاوتهای زیادی که آنها با هم داشتند، اما همگی از دشمن مشترکی صحبت میکردندکه همان کشورهای امریکا، انگلیس، فرانسه و … بودند و در برابر ظهور قدرتها و اندیشههای دیگر مقاومت میکردند. در این میان، بریتانیا که خود را پیشتاز استفاده از تبلیغات در جنگ جهانی اول میدانست، اکنون خود را در موضعی دفاعی میدید. درگیری اعتقادی در سالهای بین جنگ اول و دوم، شاهد چند فعالیت ابتدایی از جانب انگلیس در زمینه جنگ روانی و در قلمرو سازمانهای جاسوسی بود. اطلاعات اندکی در این زمینه وجود دارد، اما در طی بحران مونیخ( ) در 1938 م. زمانی که اروپا به خاطر چکسلواکی در آستانه جنگ قرار گرفت، بریتانیا درگیر یک عملیات تبلیغاتی سیاه و پیچیده شد. این عملیات شامل استفاده از رادیو لوکزامبورگ برای پخش دیدگاههای دولت انگلیس درخصوص بحران یادشده در خاک آلمان تحت سلطه نازیها بود. این مسئله از لحاظ فنی، نقض یکی از توافقات بینالمللی اتحادیه ملل در جلوگیری از به کارگیری رادیو برای مقاصد تبلیغاتی به شمار میآمد. این نکته که انگلیس باید درخواستی را به صورت مستقیم و مؤثر به ملت آلمان - نه از طریق دولت آن کشور - ارائه میکرد، در واقع آخرین میخ، به تابوت اصولی بود که دولت - ملتها را از دخالت در امور داخلی کشورهای دیگر منع میکردند. جنگ جهانی دوم هرچند در طی جنگ جهانی اول هماهنگ شدن تلاشهای نبرد روانی انگلیس چندین سال طول کشید، اما این بار موضوع فرق میکرد. درحقیقت شب آغاز حمله، نیروی هوایی انگلیس( )، آلمان را اعلامیهباران کرد. اعلامیهها به مردم آلمان اطمینان میداد که انگلیس به آنها اعلان جنگ نداده و هدف انگلیس حکومت نازیها است. این مضمون، که امروزه نیز در عملیات روانی مورد توجه و درصدد شکاف بین حکومت و ملت است، باید در جنگ جهانی دوم و به ویژه پس از اعلام تسلیم بلاشرط نیروهای متحدین در 1942م. خیلی سریع متوقف میشد. از نقطهنظر نبرد روانی، این بزرگترین اشتباه سیاسی کل جنگ بهشمار میرفت. سیاست یادشده با تأکید بر تسلیم کامل و تعهد به آتشبس مورد توافق و معاهدة صلح (همانند 1918م.)، عملیات روانی را از مضامین کلیدی محروم کرد. بر این اساس، پیامهایی چون «علیه حکومت خود بپاخیزید تا بتوانید دوباره به جامعه ملل برگردید.» (1918م.) یا حتی پیامهای تسلیم بیاثر شدند زیرا تسلیم ممکن بود به پیگردهای مربوط به جنایات جنگی منجر شود. جوزف گوبلز( )، وزیر تبلیغات نازیها از این موضوع خوشحال شد. این تصمیم سیاسی، چنان سرنوشت مردم آلمان پس از جنگ (اول) را به سرنوشت نازی گره زده بود که هیچ کدام از تبلیغات خود گوبلز قادر به انجام این کار نبود. این مسئله، نازیها را قادر کرد تا مضمونهای خود همانند مرگ یا پیروزی را ترویج داده و جنگ را تا سرحد مرگ ادامه دهند زیرا عواقب شکست خیلی هولناکتر مینمود.(دلمر، 1962، ص 21). در حقیقت مردم و ارتش آلمان تا سرحد مرگ جنگیدند. اما در ماههای آغازین جنگ احتمال این کار دور از انتظار بود. به همان نسبتی که نیروهای آلمان با حملههای برقآسای خود در لهستان و اروپای غربی پیش میرفتند، این پنداشت که تبلیغات موفق همیشه طرفدار دولت پیروز است بر همگان آشکار میشد. این انگلیسیها بودند که هم از لحاظ نظامی و هم از لحاظ روانی در حالتی دفاعی به سر میبردند. پس از نبرد دانکریک، تبلیغات و نبرد روانی جزء چند گزینه محدودی بودند که برای انگلیسیها باقی مانده بود. در این مورد انگلیسیها یک برگ برنده در اختیار داشتند: رادیو بی.بی.سی. در مدت یک نسل پس از تأسیس آن در دهه 1920م. بی.بی.سی. به یک نهاد بینالمللی تبدیل شده بود. در مدت شش سال از جنگ جهانی دوم، این شبکه به یک سازمان موثق بینالمللی با شهرتی جهانی تبدیل شده بود، اعتباری که هیچ شبکه خبری در آن زمان به آن دست نیافته بود. جنگ واژهها بی.بی.سی. مسئول تبلیغات رادیویی سفید (یا علنی) انگلیس شد و تا حدودی مستقل از نظارت وزارت اطلاعات( ) (ام. ا. آی.) انگلیس آغاز به کار کرد. وزارت اطلاعات انگلیس عنوان میکرد: «بایستی واقعیت را بگوییم، نه چیز دیگری را و تا حد امکان کل واقعیت را.» هنگامی که بی.بی.سی. با گسترش حوزه مسئولیت خود به پخش برنامه به دیگر زبانهای خارجی در کشورهای تحت کنترل آلمانها اقدام کرد، این اصل خیلی موشکافانه در برنامهها اعمال شد و تا حد زیادی به اعتبار اطلاعات ارائه شده این سازمان، به عنوان مورد اعتمادترین ایستگاه خبری زمان جنگ جهانی دوم کمک کرد. آلمانها از این سیاست زمان جنگ به قدری وحشتزده شدند که گوش دادن به رادیوهای خارجی را ممنوع و مجازات مرگ را برای متخلفین تعیین کردند. این بار دیگر هیچ هیپنوتیزمی از طرف دشمن در کار نبود. هرچند مردم زیادی در مناطق اشغالشده اروپا به بی.بی.سی. گوش میکردند، اما این مطلب، نظام تبلیغاتی انگلیسیها را از نقطهنظر عملیات روانی با چالشی هولناک روبهرو ساخت. با وجود این، رادیو بی.بی.سی. قسمت اعظم اعتبار خود را با رویکرد جدید متکی بر خبر( )، به دست آورد. در مدیریت جنگ سیاسی نیاز به ایجاد دیدگاههایی در حمایت از مأموریت مورد تبلیغ چرچیل( ) مبنی بر شعلهور نگهداشتن اروپا به کمک شایعات و یا عوامل انگلیسی، جاسوسی و شورشها، آغاز شده بود. سفتون دلمر( ) از دایره مدیریت جنگ سیاسی، استفاده از برنامههای سیاه را برای نیل به این هدف پیشنهاد کرد.(فیلیپ، 1968، ص 2). دلمر با استفاده از اسم رمز واحد تحقیق، چند ایستگاه رادیویی سیاه به نام سولداتن سندر کالایس( ) و جیاسیک( ) یا گوستاو زیگفرید اینز( ) ایجاد کرد. دلمر در این رادیو نقش گوستاو در یک نمایشنامه را بازی میکرد و به ظاهر یک مخالف آلمانی بود. هدف این برنامهها جذب شهروندان عادی و تابع قانون آلمان بود تا ناغافل از اینکه برنامههای مزبور از انگلیس پخش میشوند، به آنها حتی به صورت اتفاقی هم که شده، گوش کنند: هدف خیلی ساده بود: «کاشت بذر تردید در دل نازیها و نیروهای مسلح آلمان مبنی بر وجود مخالفت داخلی؛» زیرا نیروهای مسلح آلمان همیشه به عنوان یک هدف سخت در نظر گرفته میشدند که در اثر سیاست تسلیم بلاشرط جنگ جهانی اول سختتر نیز شده بودند. هدف برنامههای متفقین از پخش برنامهها و پرتاب اعلامیهها، بیشتر اطلاعاتی بود تا تبلیغاتی، و منظور از این کار تحریک افراد به فرار، پناهندگی، تسلیم و یا شورش بود. با وجود این، موثق بودن و یا موثق جلوه کردن پیامها امری ضروری مینمود. برای نمونه، زمانی که در 1943م. امریکا اعلامیههایی را روی واحدهای آلمانی مستقر در ایتالیا پخش و اعلام کرد که در صورت تسلیم شدن با اسرای جنگی عادلانه رفتارخواهد شد و صبحانهای شامل نان و تخممرغ به آنها داده خواهد شد - علیرغم صحت این ادعا - آلمانها آن را باور نکردند.(دلمر، 1962، ص 20). مدارک مربوط به عملیات روانی انگلیس در جنگ جهانی دوم در طی سالیان گذشته و پس از اینکه مدارک مربوط به رمزگشایی و جاسوسی آشکارتر شدند، مورخین نتیجه گرفتند که توانایی در شکست رمز اینگما( ) که آلمانها از آن استفاده میکردند دستکم دو سال شکست آلمانها را سرعت بخشیده است. آنها درخصوص تبلیغات و عملیات روانی این ادعا را ندارند. شاید این مسئله به سیاست تسلیم بلاشرط مربوط میشود و یا شاید هم به کارآیی تبلیغات داخلی نازیها و ناتوانی نیروهای متفقین در شکست روحیه نظامیان و مردم عادی آلمان برمیگردد. بیش از یک و نیم میلیارد اعلامیه بین 1939 - 1945م. توسط نیروهای متفقین پخش شد. فناوریهای ماهرانه با به کارگیری اصل فریب برای نخستین بار آزمایش شد که از این زمره میتوان به عملیات پایداری( ) اشاره کرد که آلمانها را در خصوص مکان واقعی عملیات پیاده شدن نیروهای متفقین در فرانسه، گمراه کرد. اما بدون در نظر داشتن مدارک کلی متفقین، باید تأکید شود این جنگ یک جنگ تمام عیار( ) محسوب میشد و فاصله بین جبهه نظامی و غیرنظامی تا حدزیادی باریک شده بود. اکنون با پیدایش بمبافکنها، گویی افراد غیرنظامی نیز در خط مقدم قرار داشتند و چون جنگ شش سال به طول انجامیده بود، دست کم برای انگلیسیها تبلیغات تمام عیار حرف روز به شمار میرفت. این تبلیغات چندین مشخصه داشت که آن را از دیگر انواع تبلیغات انجام شده توسط آلمان متمایز میکرد. این مشخصهها موارد زیر را شامل میشود: • آنها بر اصل واقعیت موثق و هماهنگ با پذیرش راهبرد واقعیت استوار بودند. البته این بدان معنی نیست که متفقین کل واقعیتها را میگفتند بنابراین اصل سانسور، جزئی ضروری در این مورد به شمار میرفت و اخبار، پیش از ارسال به رسانهها سانسور میشدند تا جلوی نفوذ عوامل آلمان یا ستون پنجم گرفته شود. • تبلیغات انگلیسیها بر مبنای اهمیت سانسور خبری و به منظور امنیت عملیات و حفظ روحیه پایهگذاری شده بود. • جنگ سیاسی انگلیس که توسط مدیریت جنگ سیاسی، هدایت میشد، معیار شیوههای اتخاذ شده توسط دایره جنگ روانی در مراکز عالی فرماندهی و ستاد نیروهای متفق در اروپا را در پی ورود امریکا به جنگ تعیین میکرد.(گارنت، 2002، ص 214) • این یک تلاش مشترک نظامی - غیرنظامی محسوب میشد و برای هر مبارزهای که هدفش نظامیان و غیرنظامیان بود، ضرورت داشت. جنگ سرد با توجه به عواقب جنگ جهانی اول، انگلیس تصمیم به انحلال ماشین تبلیغاتی خود گرفت. اما این بار (پس از جنگ جهانی دوم) قسمتهایی از آن به شکل اداره مرکزی اطلاعات( ) به منظور هدایت مبارزات تبلیغاتی دولت انگلیس دربارة موضوعاتی همچون بهداشت عمومی و امنیت جادهها به کار خود ادامه داد. این مسئله به درک انگلیس از این نکته برمیگردد که، دولت باید در زمان صلح نیز برنامههای خود را برای مردم، روشن سازد. اما موقعیت انگلیس در جهان رو به افول بود که در دهههای 1940، 1950 و 1960 م. در عبارت کنارهگیری از امپراطوری متجلی شد. هنگامی که بریتانیا امپراطوری خود را از دست داد و در تلاش بود تا نقش جدیدی در موضوعات جهان یا قاره اروپا برای خود پیدا کند. دو ابرقدرت امریکا و اتحاد جماهیر شوروی پیشین، پس از جنگ به وجود آمدند. آغاز جنگ سرد در 1947 م. و پس از آن به این معنی بود که نبرد ایدئولوژیک بین دو شیوه متضاد زندگی نیازمند مبارزات تبلیغاتی جهانی به منظور تسخیر قلبها، افکار، احساسات و مغزها میباشد، موضوعی که انگلیس پس از فروپاشی امپراطوری خود همیشه در این مورد دور از انظار باقی مانده بود.(اولیور، 1998،ص 77). انگلیس تحت عنوان سازمان تحقیقات اطلاعات که وابسته به وزارت امورخارجه انگلیس بود، نبردی پنهانی را از طریق رسانهها هدایت میکرد. اما در نبرد روانی، راهبردی که برای چهل سال آتی نیز بتواند ادامه یابد، نقش انگلیسیها در مقایسه با تلاش سیا و کا.گ.ب خیلی کمرنگتر بود. امریکاییها در یک سطح آشکار و در جهت رویارویی با سخنپراکنیها و تبلیغات متعدد سازمانهای شوروی پیشین که تلاش میکردند کشورهای جهان سوم را زیر نفوذ خود درآورند، سازمان اطلاعاتی ایالات متحده( ) را تأسیس کردند. در حقیقت انگلیس تنها زمانی به اهمیت نبرد روانی پی برد که جنبشهای استقلالطلبانه به جنگ چریکی مسلحانه در مستعمرات انگلیسی روی آوردند. در مالایا( )، عدن( )، قبرس( )، کنیا و بحران سوئز( )، انگلیسیها به پخش اعلامیهها و برنامهها پناه آوردند تا به اصطلاح واقعیت را از دیدگاه خود بازگو کنند. معروفترین مروج جنگ روانی در درگیریهای کمشدت، ژنرال تمپلار( ) بود که تجاربش در مالایا توسط امریکاییها در اوایل دهه 1960 م. و با افزایش درگیری آنها در ویتنام مورد بهرهبرداری قرار گرفت. تا آن زمان، تبلیغات سفید توسط سازمانهای سیاسی غیرنظامی و استراتژیک همچون سازمان اطلاعاتی ایالات متحده انجام میشد، تبلیغات پنهان توسط سازمانهای اطلاعاتی و نبرد روانی آشکار در سطح راهبردی، توسط ارتش انجام میشد و این دو مسئله کاملاً جدا از هم و به صورت یک سنت درآمده بود. هرچند هماهنگی بین سازمانهای متعدد در عمل همیشه اتفاق نمیافتاد، ولی به نیازی مبرم تبدیل شده بود. انفجار تبلیغات در عصر اطلاعات به واقعیتی جداناپذیر از زندگی تبدیل شده بود. اما اهمیت تبلیغات فقط در زمانهای جنگ همانند نبرد فالکلند( ) در سال 1982 م. برای مردم انگلیس آشکار شد. ایرلند شمالی موضوع متفاوتی بود. که تبلیغات و عملیات روانی ویژهای به آن معطوف شده بود.(کارنت، 2002، ص 215). جنگ خلیج 1991 م. در پی شکست امریکاییها در ویتنام، نبرد روانی ارتش امریکا وارد یک دوره رکود و بیاعتباری شد. اما رونالد ریگان( ) که از وی به عنوان ارتباطگر بزرگ یاد میکنند، دوباره آن را احیا کرد. رسانهها در یک سطح کاربردی، به عنوان وسیلهای برای هجوم سیلآسای واقعیتها و ارزشهای غربی به کشورهای تحت نفوذ جماهیر شوروی به کار رفت و به ویژه پس از ورود تلویزیون ماهوارهای و فناوریهای ارتباطی جدید همانند ویدئو و فکس (و سپس تلفن همراه)، این کار وارد مرحله جدیدتری شد. میزان کمکی که این فناوری جدید ارتباطی، به پایان دادن جنگ سرد کرد هنوز مورد بحث است، اما تصور فروپاشی دیوار برلین و سقوط رژیمهای مخالف هژمونی حاکم جهانی بدون دخالت آنها کمی سخت مینماید. اولین نشانه اهمیت گروه احیا شده عملیات روانی ارتش امریکا در سطح تاکتیکی به 1989 م. و رخداد پاناما مربوط میشود. سپس به دنبال تهاجم عراق به کویت در آگوست 1990 م. ، بوش پدر بر آن شد تا طرحریزیهای عملیات روانی را به عنوان بخش لاینفک با عملیات طوفان صحرا( ) ادغام نماید. اما سهم انگلیسیها در عملیات گرانبی( ) تنها 5% کل عملیات را پوشش میدهد و به واقع فقط یک افسر عملیات روانی انگلیس به صورت تمام وقت در منطقه حضور داشت. موفقیت عملیات روانی امریکا در جنگ خلیج، آغاز عصر جدیدی بود در زمینه چیزی که اکنون برایش واژه فزونگر نیروی رزمی انتخاب شده است. شصت و نه هزار عراقی تسلیم شده و یا میدان نبرد را ترک کردند، که این میزان خیلی بیشتر از کشتههای آنان بود و طبعاً هزینه کمتری را برای جنگ به دنبال داشت.(کارنت، 2002، ص 216). عملیاتی غیر از جنگ در دهه اخیر در انگلیس دوران پس از جنگ خلیجفارس، شاهد یک سلسله بحرانهای بینالمللی در بوسنی( )، سومالی( )، رواندا، هائیتی و کوزوو بود. آنها همگی شاهد این قضیه بودند که عملیات روانی در حمایت از عملیات نظامی جایگزین جنگ گردید. ناهنجاری این عبارت نشانگر این شناخت است که هم اکنون یک نظم نوین جهانی( ) (و به قولی بینظمی) ایجاد شده و راههای جدید تفکر به وجود آمده است تا آن چیزی را که خیلیها از آن به عنوان انقلاب در امور نظامی نام میبرند، ارائه نماید. این انقلاب، در کنار قوانین جدید عملیاتی در مورد مسائل جهانی و توسط پیشرفتهای حاصله در فناوریها و به ویژه در رسانهها تقویت گردید. عملیات روانی به عنوان ابزاری مفید و موثق در حمایت از عملیات ارتش انگلیس در نظر گرفته شده گرچه، محصولات و حتی اندیشه ورای آنها، با شکلهای سنتی عملیات روانی متفاوت بود. مشخصات ضروری و محتوای این تفکر جدید حول محور پدیدههای زیر متمرکز است: • درگیریهای درون حکومتی (یعنی داخل حکومتها) به عنوان یک قاعده جایگزین درگیریهای میان حکومتی میگردید. • حکومتهایی که از درون میپاشیدند، اغلب درگیر جنگهای داخلی شده و دست به نابودی زیرساختهای غیرنظامی میزدند. تصویرهایی دلخراش از زنان و کودکان بیگناه که توسط این حکومتها خلق شده بود بلافاصله توسط سرویسهای بینالمللی تلویزیونی همانند سی.ان.ان. به تمام دنیا ارسال میگردید. • این تأثیر سی.ان.ان سیاستگذاران غربی را مجبور ساخت تا کاری انجام دهند که مداخلههای بینالمللی همانند مداخلههای انجام شده در شمال عراق به سال 1991 و سومالی به سال 1992 از این دسته باشند. • به دلیل اینکه نیروی نظامی به صورت روزافزونی در عملیاتی به غیر از جنگ با افراد غیرنظامی سروکار دارند. ارتباط مؤثر با آنها مورد نیاز بود تا به عنوان مثال عملیات حفظ صلح به عملیاتی موفقیتآمیز تبدیل شود. • انگلیسیها واژه جدیدی را که اطلاعات عمومی( ) یا حمایت اطلاعاتی( ) بود به جای واژه عملیات روانی به کار بردند تا در عملیاتی چون پاکسازی مینها و یا توزیع غذاهای امدادی به کار گرفته شود. • این دگرگونی از میدانهای نبرد سنتی به سمت فضاهای عملیاتی که نیازمند روشهای جدید تفکر بود برای خیلی از کارکنان نظامی آموزش دیده به روشهای سنتی دشوار مینمود. • در این فضاهای جدید، ارتباطات و اطلاعات نقش اصلیتری نسبت به قبل ایفا نمودند و در حقیقت پیروزی یا شکست مأموریت میتوانست به آنها بستگی داشته باشد. (سومالی 1992-1993 م.) • در نتیجه مرز بین عملیات روانی، امور نظامی - غیرنظامی و امور اجتماعی یا اطلاعات عمومی در زمان صلح به نسبت ترسیمات واضح و معین شده در مدارک آییننامهای نظامی در انگلیس، تا حدودی نامشخص میگردد. • آنچه امروزه در طراحیهای نظامی نقش داشته و ظهور اصول عملیات اطلاعاتی به آن مربوط میشود خود واقعیت میباشد.(کارنت، 2002، ص 218). نتیجهگیری با رهایی از حساسیت در مورد واژه تبلیغات در انگلیس، امروزه عملیات روانی فاصله زیادی با تصویر منفی که به آن نسبت داده میشد، گرفته است و تغییر نام گروه عملیات روانی پانزده انگلیس به گروه حمایت اطلاعات پانزده در 1999 م. نشانه این دوری میباشد. عملیات روانی هنوز به دنبال تغییر یا تقویت استنباط بشر میباشد. اما امروزه نه تنها به مأموریت کمک میکنند بلکه به مردم مورد هدف عملیات نیز مساعدت مینمایند. گرچه امروزه وظیفه این عملیات حمایت از صلح و کمک به نیروهای سنتی است و ضرورت استفاده از عملیات روانی با توجه به تغییر در دنیای اطلاعات و نقش افکارعمومی در شروع و پایان جنگها ضروری است و شاهد این مدعا یکصد و سه میلیون اعلامیهای است که در 1999 م. و در جنگ کوزو بین نیروهای صرب توسط نیروهای ناتو و 29 میلیون اعلامیه توسط امریکا در سال 2003 در تجاوز به عراق پخش شد، اما هنوز عملیات روانی با همان جنبه اخلاقی روبهرو است : تشویق دیگران به زنده ماندن بهتر است یا کشتن آنها؟ English refrence 1. FO 898/70, Letter to the Minister of Economic Warfare from Reginald Leeper, 30 September 1940. 2. FO 898/70, letter to RAD Brooks from Valentine Williams, 7 July 1940. 3. FO 898/70, Department EH – “Inspired Rumours” – Weekly Report, week ending 13 July 1940. 4. The Big Lie, by John Baker White, Evans Brothers Ltd, 1955, pp 15-22. 5. Herb Friedman’s article Deception and Disinformation: www.psywarrior.com/DeceptionH.html 6. Black Boomerang, by Denis Sefton Delmer, Secker & Warburg Ltd, 1962, pp 20-21. 7. The Secret History of PWE, by David Garnett, St. Ermins Press, 2002, p. 214. 8. My Silent War, by Kim Philby, Macgibbon & Kee,1968 , p.2. 9. Britain’s Secret Propaganda War, 1948-1977 by Paul Lashmar and James Oliver, Sutton Publishing Ltd, 1998, p.77.
مقالات مجله
نام منبع: Scientific - Research Quarterly on Psychological Operations
شماره مطلب: 10679
دفعات دیده شده: ۱۴۶۱ | آخرین مشاهده: ۲ هفته پیش
