Sorry! your web browser is not supported;

Please use last version of the modern browsers:

متاسفانه، مروگر شما خیلی قدیمی است و توسط این سایت پشتیبانی نمی‌شود؛

لطفا از جدیدترین نسخه مرورگرهای مدرن استفاده کنید:

للأسف ، متصفحك قديم جدًا ولا يدعمه هذا الموقع ؛

الرجاء استخدام أحدث إصدار من المتصفحات الحديثة:



Chrome 96+ | Firefox 96+
عملیات روانی
  • اهداف رژیم صهیونیستی از جنگ علیه تروریسم
    یکشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۴ ساعت ۱۸:۴۱

    صبحی قندور سایت عملیات روانی – از 11 سپتامبر 2001 به این سو، در حالی که کشورهای دنیا سرگرم جنگ علیه تروریسم بوده اند، رژیم صهیونیستی سعی در بهره‌برداری همه جانبه از این فاجعه در راستای منافع بین‌المللی خود و نیل به اهدافی کرده که از سوی جامعه بین‌الملل محکوم شده است. این اهداف شامل موارد ذیل می‌باشد. نخست: مخدوش کردن چهره اسلام در غرب اسراییل و طرفداران آن در آمریکا و سایر کشورهای غربی تلاش کرده‌اند غرب را متقاعد سازند کل جهان اسلام «دشمن» ج

    صبحی قندور سایت عملیات روانی – از 11 سپتامبر 2001 به این سو، در حالی که کشورهای دنیا سرگرم جنگ علیه تروریسم بوده اند، رژیم صهیونیستی سعی در بهره‌برداری همه جانبه از این فاجعه در راستای منافع بین‌المللی خود و نیل به اهدافی کرده که از سوی جامعه بین‌الملل محکوم شده است. این اهداف شامل موارد ذیل می‌باشد. نخست: مخدوش کردن چهره اسلام در غرب اسراییل و طرفداران آن در آمریکا و سایر کشورهای غربی تلاش کرده‌اند غرب را متقاعد سازند کل جهان اسلام «دشمن» جدید آنهاست و این دشمن جدید خطرات سیاسی، امنیتی و فرهنگی برای آنها ایجاد می‌کند دقیقاً مانند خطر کمونیسم. رژیم اشغالگر قدس سعی در مقایسه اسلام با کمونیسم دارد به خصوص پس از این که شاهد واکنش غرب در خلال سال‌های جنگ سرد بود. چهره «زشت» کمونیسم در رسانه‌های غربی با تأکید روی تفاوت‌ در شیوه زندگی و آزادی‌های فردی بین «غرب کاپیتالیست» و «شرق کمونیست» به ترسیم در می‌آمد. اسراییل در ده سال گذشته در مخدوش کردن وجهه اسلام نزد بسیاری از رسانه‌های غربی موفق عمل کرده است. این کشور با انگشت گذاشتن روی جنبه‌های منفی جوامع اسلامی به معرفی چهره‌ای «زشت» از اسلام با هدف ایجاد جوی از نفرت نسبت به این «دشمن» جدید پرداخته است. فاجعه 11 سپتامبر همچون موهبتی برای رژیم صهیونیستی و حامیان آن بود. آنها طالبان را نماینده کل اسلام و کشورهای مسلمان معرفی کردند. البته جهان اسلام در وضعیتی غم‌انگیز به سر می‌برد اما طالبان پدیده‌ای منحصر به فرد است و نمی‌توان مشابهی برای آن در کل جهان اسلام یافت. اما کشورهای غربی هم اکنون اسلام را از پنجره طالبان می‌نگرند. در نظر آنان «اعراب افغان» به دلیل نقششان در گروه تروریستی القاعده بدترین نوع مسلمانان هستند. اسلام برای بسیاری از غربیان معادل «طالبان عقب مانده» و «تروریست‌های عرب» تلقی شد. هویت اسلامی و عربی مترادف با ترور و جهل شد – حتا اگر آن مسلمان یا عرب تمام عمرش را در غرب زندگی کرده بود. گویی ترور و جهل همچون بیماری مادرزادی است که اعراب و مسلمانان را آلوده کرده و به فرزندانشان نیز منتقل می‌شود. بی‌اطلاعی شدید غرب در مورد اسلام کلاً ، و در مورد اعراب جزئاً زمانی عیان می‌شود که آنها حتا بین مسلمانان و اعراب تفاوتی قایل نمی‌شوند. هر چند مسلمانان و اعراب وجوه اشتراک تاریخی و تمدنی فراوانی دارند، اما بسیاری از مردم غرب نمی‌توانند باور کنند که دهها میلیون عرب مسیحی و نه مسلمان وجود دارد و صدها میلیون نفر از مسلمانان نیز عرب نیستند. دوم: اسراییل به دنبال ایفای نقشی برجسته‌تر با پایان جنگ سرد به نظر می‌رسد اهمیت و نقش اسراییل در استراتژی غرب تا حد چشمگیری کم‌رنگ شده است به ویژه از زمانی که آمریکا به تنها ابرقدرت جهان با حضوری دایم در خاورمیانه، منطقه‌ای که اکثر دولت‌های آن با آمریکا پیمان همکاری امضا کرده‌اند، تبدیل شد. جنگ خلیج‌فارس در سال 1991 به رهبری آمریکا علیه تجاوز عراق آشکار ساخت که اسراییل تا چه اندازه وبال گردن آمریکاست. رژیم صهیونیستی به رغم دریافت‌ صدها میلیارد دلار کمک مالی از آمریکا طی پنج دهه گذشته نتوانست نقش مفیدی در کمک به آمریکا ایفا کند. بلکه بهترین نقشی که می‌توانست ایفا کند این بود که «هیچ اقدامی» انجام ندهد. اگر اکثر کشورهای خاورمیانه دوست آمریکا باشند و اگر کشتی‌ها، نیروها و پایگاه‌های آمریکایی در کل منطقه حضور دارند، از منظر امنیتی چه نیازی به اسراییل است؟ اسراییل پاسخی برای این پرسش یافته است و آن این که با تحریک غرب به جنگ «علیه تروریسم عربی و اسلامی» نقشی مهم برای خود دست و پا می‌کند. سوم: برابر سازی مقاومت مردم فلسطین در برابر اشغال با تروریسم در طی دوران جنگ سرد، آلمان شرقی همکاری امنیتی چشمگیری با کلیه سازمان‌های کمونیستی بین‌المللی که با مسکو کار می‌کردند، داشت. برلین مرکزی برای برنامه‌های آموزش جاسوس این سازمان‌ها برای مسکو بود. جاسوسان در آنجا یاد می‌گرفتند که چگونه انواع فعالیت‌های سیاسی و نظامی را سازماندهی کنند. پس از فروپاشی شوروی سابق و آلمان شرقی کمونیست، آشکار شد که فرمانده مرکز تربیت جاسوس آلمان شرقی (مارکوس ولف) جاسوسی دوجانبه بوده که در اصل برای اسراییل کار می‌کرده است. در مقابل اسراییل خواهان بخشایش وی شد و پناهندگی سیاسی به او داد. جالب توجه است که ولف مسؤول آموزش و هدایت کمونیست‌های فلسطینی نیز بود که عده‌ای از آنها هواپیمای مسافربری اسراییل را ربودند و مسؤول سلسله حملاتی به شهرهای اروپا بودند. بنابراین، بعید نیست رژیم صهیونیستی از برخی گروه‌های «اسلامی» برای نیل به اهداف خود در سایر نقاط دنیا بهره‌برداری کند. تاریخ اسراییل مملو از نمونه‌هایی است که در آنها عوامل جاسوسی این رژیم به انحاء مختلف سعی در اخلال در روابط کشورهای عربی و غرب کرده‌اند. در خلال جنگ کانال سوئز در سال 1956، عوامل صهیونیست سعی کردند منافع آمریکا را در منطقه به خطر اندازند تا آمریکا تحریک به مواجهه با مصر و حمله به این کشور با همدستی فرانسه وانگلستان شود. اسراییل هم اکنون دریافته است که با امضای قرارداد صلح با مصر، اردن و حکومت خودگردان فلسطین، این کشورها برای شروع جنگ با اسراییل دچار مشکل خواهند شد. سادات هنگامی که جنگ سال 1973 را «آخرین جنگ بین اعراب و اسراییل نامید» کاملاً درست می‌گفت. اما این سخن فقط در مورد حکومت‌های عربی صدق می‌کند نه در مورد اسراییل. قراردادهای صلح، اسراییل را از جنگ افروزی‌های مستمر با لبنان، سوریه، فلسطین و بقیه جهان عرب باز نداشت. این نتیجه طبیعی جنگ‌هایی است که به شکل‌گیری جنبش‌های مردمی برای مقاومت علیه اشغالگری و ظلم و تجاوز آن منجر شد. صهیونیست‌ها خطر این «دشمن» جدید یعنی جنبش مقاومت مردمی را پس از تجربه موفق جنبش مقاومت لبنان دریافته‌اند. موفقیت جنبش مقاومت لبنان تأثیر شگرفی هم بر جهان اسلام و هم جهان عرب داشت و همانند جرقه‌ای بود که انتفاضه دوم را در سرزمین اشغالی برافروخت. همه این رویدادها رویهمرفته اسراییل را متوجه خطر ادامه انتفاضه مردم فلسطین و احتمال تبدیل شدن آن به جنبش مقاومت گسترده‌ای علیه اشغال کرد. شارون (نماد تروریسم دولتی اسراییل) در تحقق وعده‌هایش مبنی بر متوقف کردن انتفاضه ظرف 100 روز ناکام ماند با آن که این دوره صد روزه مصادف با عدم حمایت اعراب از انتفاضه و عدم محکومیت گسترده بین‌المللی رفتار وحشیانه این رژیم علیه فلسطینیان بود. این وقایع همزمان با چشم بستن آمریکا بر قتل‌عام‌هایی بود که به دست شارون انجام شد و هنوز ادامه دارد. سه هدف فوق با یکدیگر مرتبط هستند و به صورت مجزا قابل حصول نمی‌باشند. حملات تروریستی 11 سپتامبر 2001 فرصتی به اسراییل داد تا به این اهداف خود نایل شود. یکی از مهم‌ترین موانعی که این رژیم تا قبل از 11 سپتامبر با آن مواجه بود، امتناع آمریکا از انتساب برخی کشورها و سازمان‌ها به عنوان تروریست یا حامی تروریستها بود. در جهان عرب پرسش‌های فراوانی درباره پدیده «بن لادن» مطرح است. این نکته مبهم است که چرا وی و گروهش از آغاز فعالیتشان، توجهی به مناقشه اعراب و اسراییل ندارند و علیه آمریکا و شوروی در افغانستان می‌جنگیدند. همین‌طور این که در خلال جنگ سرد آمریکا از کلمات «مجاهدین » و «جهاد» برای توصیف این مبارزان آزادی استفاده می‌کرد (حتا هالیوود این واژه‌ها را به نحو مثبتی در فیلم‌های جنگی مربوط به افغانستان استفاده می‌کرد) اما هم اکنون جهاد مترادف با تروریسم قلمداد می‌شود، یک معماست. موفقیت اسراییل در بهره‌برداری همه جانبه از بحران‌های فعلی با فقدان ارایه راه حل و یا انجام اقدامی از سوی کشورها و سازمان‌های اسلامی برای مقابله بهینه با تبعات 11 سپتامبر تحقق پیدا کرد. مردم فلسطین که خود به دو گروه ساکن در سرزمین‌های اشغالی و ساکن در بخش یهودی نشین تقسیم شده‌اند، دیگر نباید با تقسیم‌بندی دیگری به گروه‌های خواستار مذاکره با اسراییل و مخالف آن یا به جنبش مقاومت قانونی که به انجام عملیات علیه نیروهای اشغالگر می‌پردازد و گروه‌هایی که همه خطوط قرمز را زیر پا می‌گذارند، تقسیم شوند. قتل شهروندان غیرنظامی یهودی به آرمان فلسطینی‌ها صدمه زده و بهانه‌ای به دست شارون برای ادامه کشتارهایش داده است. رژیم صهیونیستی سعی در متقاعد کردن آمریکاییان و سایر غربی‌ها در یکی دانستن مقاومت مردم فلسطین و تروریسم و حملات 11 سپتامبر دارد از این رو مبارزه خود را علیه فلسطینیان مشابه جنگ آمریکا علیه طالبان و القاعده می‌پندارد. آمریکا باید در برابر چنین ادعای مضحکی احساس توهین کند و آن را رد نماید. چنین مقایسه غلطی به این معناست که آمریکا استعمار‌گری است که می‌خواهد اتباع خود را به افغانستان و عراق بفرستد مانند کاری که اسراییل در کرانه غربی و غزه انجام می‌دهد. آیا تاریخ آمریکا سرشار از جنبش‌های آزادی‌خواه نیست؟ آیا استقلال آمریکا پس از مقاومت و مبارزه در برابر اشغالگری انگلستان حاصل نشد؟ رژیم صهیونیستی طرح‌هایی برای کل منطقه در سر پرورانده و هم اکنون در حال اجرای آنهاست. موفقیت این طرح‌ها ظاهراً منوط به ایجاد تفرقه بین فلسطینیان و از بین بردن مقاومت آنهاست. این رژیم تصور می‌کند که چنین سناریویی تنها روش باقی مانده برای به اجرا گذاشتن طرح «خاورمیانه جدید» است پس از این که در دهه قبل در مادرید و اسلو به شکست انجامید. ازدواج سیاسی آمریکا و اسراییل کانون مشکلاتی است که چهره آمریکا را در جهان اسلام و عرب لکه‌دار کرده است. در نتیجه آمریکا در بسیاری از نشست‌ها و سازمان‌های بین‌المللی منزوی شده است. جهان عرب هم اکنون فرهنگی واحد و نه سیاست‌های واحدی دارد. فلسطین عامل کلیدی در مناقشه اعراب و اسراییل بوده و همچنان خواهد بود. فلسطین کلید مناقشات یا راه‌حل‌های آتی خواهد ماند، هیچ راه دیگری وجود ندارد. بزرگی مناقشات یا نوع راه حل‌ها به برنامه‌ریزی اعراب برای آینده‌شان بستگی دارد به جای این که منتظر بمانند تا دیگران برایشان برنامه‌ریزی کنند. به این بستگی دارد که چگونه اعراب با یکدیگر همکاری می‌کنند و به انتخاب روش مناسب و زمان مناسب از سوی جنبش مقاومت فلسطین بستگی دارد. همچنین به این بستگی دارد که آمریکا قصد ادامه سیاست‌های کورکورانه فعلی‌اش در حمایت از اسراییل را دارد یا تصمیم بگیرد این رژیم خود را مافوق قانون نداند و مانند بقیه دنیا تابع قوانین بین‌المللی باشد.



    مقاله
    نام منبع: amin
    شماره مطلب: 632
    دفعات دیده شده: ۱۵۲۴ | آخرین مشاهده: ۲ ساعت پیش