-
کیمیاگری دولت بوش: تبدیل خون به طلا
یکشنبه ۴ تیر ۱۳۸۵ ساعت ۱۶:۳۲
نویسنده: کریس فلوید سایت عملیات روانی - اخیراً روزنامه واشنگتن پست در خبری اعلام کرد ایران در سال 2003 با ارسال نامهای به دولت بوش، به این دولت پیشنهاد داده بود ایران و آمریکا درباره مسائل مهمی همچون فعالیتهای هستهای، مقابله با تروریسم، همکاری در مسائل عراق و اجرای طرح عربستان (تقسیم اراضی اشغالی به دو کشور مستقل اسراییل و فلسطین) به مذاکره و همکاری بپردازند. در واقع باید گفت این پیشنهاد شامل تمام مسائلی بود که جورج بوش دربارهی آنها ادع
نویسنده: کریس فلوید سایت عملیات روانی - اخیراً روزنامه واشنگتن پست در خبری اعلام کرد ایران در سال 2003 با ارسال نامهای به دولت بوش، به این دولت پیشنهاد داده بود ایران و آمریکا درباره مسائل مهمی همچون فعالیتهای هستهای، مقابله با تروریسم، همکاری در مسائل عراق و اجرای طرح عربستان (تقسیم اراضی اشغالی به دو کشور مستقل اسراییل و فلسطین) به مذاکره و همکاری بپردازند. در واقع باید گفت این پیشنهاد شامل تمام مسائلی بود که جورج بوش دربارهی آنها ادعای نگرانی میکرد و خواستار همکاری ایران در این زمینهها بود. اکنون باید پرسید دلیل عدم قبول پیشنهاد ایران برای مذاکره از سوی دولت بوش چیست؟ پاسخ این سوال بسیار واضح است. هدف آمریکا و بوش حل مسائلی چون مناقشات هستهای ایران، حل مناقشات اراضی اشغالی و مقابله با تروریسم بینالمللی نیست. با بررسی عملکرد دولت بوش در سالهای اخیر به آسانی میتوان به اهداف واقعی دولت بوش پی برد: دولت بوش همواره تمایل خود به سلطهگری، غارت و چپاول دیگر کشورها را به اثبات رسانده است و سنگاندازیهای این دولت در فعالیتهای هستهای ایران نیز از این سیاستها نشات میگیرد. در واقع دولت آمریکا در آرزوی ایران پیش از انقلاب است و تمایل دارند این کشور را همانند سه دهه قبل مورد غارت و چپاول خود قرار دهد. در واقع دولت آمریکا قصد دارد با همکاری ایادی خود در جهان غرب این کشور را به مستعمره خود تبدیل و منابع غنی آن را از آن خود نماید. مستمسک قرار دادن فعالیتهای صلحآمیز هستهای ایران نیز بهانهای است برای توجیه این سیاستهای استعماری و دولت بوش قصد دارد با اجرای بازی بلند مدت، اقدامات متجاوزانه خود را موجه جلوه دهد. علاوه بر این بهانه قرار دادن مناقشات هستهای ایران بوش و دیگر مقامات دولت وی را در رسیدن به بزرگترین هدف خود که ایجاد اغتشاش و آشوب در خاورمیانه است، یاری میدهد. جنگ افروزی و شایعه پراکنی در زمینه احتمال وقوع جنگ یکی از حربههای دائمی نودیوانگان آمریکا به شمار میرود. این کار از سویی باعث افزایش سرسامآور قیمت نفت و از سوی دیگر باعث انعقاد قراردادهای کلان تسلیحاتی و نظامی میشود. علاوه بر این تروریسم بینالمللی که در این هرج و مرج (که دولت آمریکا آگاهانه آن را به وجود آورده است) رشد پیدا میکند و کشورهای کلانی را به دنبال میآورد. چرا که رشد تروریسم در واقع باعث میشود مشاوران امنیتی برای توجیه تعاملات سیاسی خود، از بین بردن هرج و مرج های خود ساخته را بهانه قرار دهند. به این ترتیب بوش و زیردستان وی همانند کیمیاگران از ترس و وحشت طلا میسازند. طبق گزارش نیویورک تایمز بیش از 90 نفر از مقامات اداره امنیت داخلی آمریکا در جستجوی سودهای کلان از پست دولتی کنارهگیری کرده و به مشاغل خصوصی در شرکتهایی که از جنگ افروزیهای دولت عراق سود میبرند، روی آوردهاند. به این ترتیب فرصتطلبان دولت آمریکا برای دستیابی به سودهای کلان مالی استقرار صلح در خاورمیانه را دستاویز قرار داده و با گسترش جنگ و تروریسم در صدد رسیدن به اهداف شوم خود هستند. آتش جنگ عراق نیز در راستای همین سیاست افروخته شد. آمریکا همواره برای رسیدن به منافع خود، در خاورمیانه به جنگ افروزی و اشغالگری میپردازد و شکست اینگونه سیاستها، اهمیت نمیدهد و در صورتی که این سیاستها با شکست مواجه شوند، دوباره با ایجاد هرج و مرجی جدید، عملکرد نادرست خود را در پیش میگیرد و سناریوی جنگ افروزی و مال اندوزی را کماکان ادامه میدهد. تنها بازندگان این سناریوی تلخ مردم آمریکا و خاورمیانه هستند. بارها ثابت شده است که آنچه کوچکترین اهمیتی برای بوش و زیردستان وی ندارد، سرنوشت مردم عادی است. دولت بوش برای آزادی، امنیت، کودکان، سلامتی و جان و مال مردم عادی اهمیتی قائل نیست و تنها نکتهی مهم برای این دولت تسلط سیاسی و اقتصادی بر جهان است. این دولت فقط به منابع غنی و موقعیت ژئوپولتیک کشورهای خاورمیانه اهمیت میدهد. با بررسی سیاستها و عملکرد دولت بوش و آنچه این دولت از آن حمایت میکند یا آن را مورد اغماض قرار میدهد میتوان به اهداف و منافع خودخواهانه این دولت پی برد. پشت سیاستهای در حال تغییر و ادبیات کلامی دولتمردان آمریکا تنها منافع شخصی نهفته است. اگر بوش به راستی استقرار صلح در خاورمیانه را طالب بود به پیشنهاد همکاری ایران پاسخ میداد. اگر دولت آمریکا به راستی خواهان حل مناقشات هستهای ایران بود، به پیشنهاد همکاری و مذاکره ایران، پاسخ مثبت میداد. اما دولتمردان آمریکا این پیشنهادات را مورد اغماض قرار دادند چرا که مذاکره با ایران و حل مناقشات فعلی به هیچ عنوان در راستای منافع و اهداف آنها نیست. روزنامه نیویورک تایمز در سال 2003 و پیش از حمله آمریکا به عراق از پیشنهاد صدام حسین به آمریکا خبر داد. دولت عراق به آمریکا پیشنهاد همکاری همه جانبه درباره حل مناقشات اراضی اشغالی، همکاری با بازرسان تسلیحات کشتار جمعی و حتا انتخابات ریاست جمهوری تحت نظارت بینالمللی را داده بود. پیشنهاد اخیر میتوانست تمامی مسائلی را که آمریکا از آنها به عنوان بهانه برای حمله به عراق استفاده کرد، از بین ببرد. آمریکا ادعا داشت قصد دارد برای خلع سلاح تسلیحاتی، تغییر دولت، کاهش بحرانهای خاورمیانه و آزادی مردم عراق به این کشور حمله کند. پیشنهاد صدام حسین میتوانست تمامی اهداف فوق را بدون جنگ محقق کند. اما این پیشنهاد اهداف دولت آمریکا را محقق نمیکرد، چرا که نودیوانگان آمریکا به دنبال نفت و منابع غنی این کشور بودند. یک موسسهی تحقیقاتی وابسته به دیک چنی و رامسفلد در سال 2002 با انتشار گزارشی اعلام کرد، حضور ارتش آمریکا در عراق برای براندازی دولت صدام، اقدامی ضروری و استراتژیک است.در این گزارش همچنین ذکر شده بود حضور نظامی آمریکا در عراق میتواند همانند کاتالیزوری عمل کرده و مردم آمریکا را برای نقشههای نظامی و حضور ارتش آمریکا در کشورهای خارجی آماده کند. چنین جادوهایی نه تنها باعث میشود دولتمردان آمریکایی از رعب و وحشت مردم کشور خود به سود ها یکلان برسند، بلکه این اقدامات باعث میشود جنگ افروزیهای آتی دولت نیز توجیه شوند. هم اکنون به نظر میرسد دولت آمریکا خیال خام دستیابی به منابع و ثروت غنی ایران را در سر میپروراند و قصد دارند با ایجاد هرج و مرحی دیگر، به سودهای کلان دست پیدا کنند. اما دولتمردان آمریکا، باید هوشیار باشند که ایران با عراق تفاوت اساسی دارد و ممکن است سرانجامی تلختر از عراق در ایران انتظار آنها را بکشد.
مقاله
نام منبع: Lew Rock Well
شماره مطلب: 4345
دفعات دیده شده: ۱۹۵۰ | آخرین مشاهده: ۲ ساعت پیش