Sorry! your web browser is not supported;

Please use last version of the modern browsers:

متاسفانه، مروگر شما خیلی قدیمی است و توسط این سایت پشتیبانی نمی‌شود؛

لطفا از جدیدترین نسخه مرورگرهای مدرن استفاده کنید:

للأسف ، متصفحك قديم جدًا ولا يدعمه هذا الموقع ؛

الرجاء استخدام أحدث إصدار من المتصفحات الحديثة:



Chrome 96+ | Firefox 96+
عملیات روانی
  • افول قدرت آمریکا و ایجاد تعادل در جهان
    شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۵ ساعت ۱۷:۰۱

    نویسنده:هلنا کوبان سایت عملیات روانی _ اگر چه کشته شدن الزرقاوی و معرفی سه تن از وزیران عراق از سوی مالکی برای دولت بوش خوشایند است، اما باید گفت چشم انداز اقدامات بلند مدت در عراق برای وی و مقامات دولت او چندان رضایت بخش به نظر نمی‌رسد. گرچه کشته شدن زرقاوی ضربه‌ای مهلک به شبه نظامی‌گری در عراق محسوب می‌شود، اما این امر باعث توقف فوری شورش‌های غرب و مرکز این کشور نمی‌شود. از سوی دیگر، وزرای جدید دولت عراق برای اجرای سیاست‌های دولت با مشکلات فر

    نویسنده:هلنا کوبان سایت عملیات روانی _ اگر چه کشته شدن الزرقاوی و معرفی سه تن از وزیران عراق از سوی مالکی برای دولت بوش خوشایند است، اما باید گفت چشم انداز اقدامات بلند مدت در عراق برای وی و مقامات دولت او چندان رضایت بخش به نظر نمی‌رسد. گرچه کشته شدن زرقاوی ضربه‌ای مهلک به شبه نظامی‌گری در عراق محسوب می‌شود، اما این امر باعث توقف فوری شورش‌های غرب و مرکز این کشور نمی‌شود. از سوی دیگر، وزرای جدید دولت عراق برای اجرای سیاست‌های دولت با مشکلات فراوانی روبرو خواهند بود. در حالی که سه سال از آغاز طرح آمریکا برای بازسازی یک دولت کارآمد در عراق می‌گذرد، این طرح همچنان با موانعی همچون فساد، تفرقه و هرج و مرج روبرو گشته و موضوعات مهمی همچون وضعیت نظامیان آمریکایی در این کشور باعث نگرانی این دولت شده است. در این میان مساله‌ای که به شدت باعث نگرانی زالمای خلیل‌زاد و مقامات ارشد آمریکایی شده است، عدم توانایی آمریکا در تاثیرگذاری بر تحولات مهم عراق می‌باشد. اکنون به روشنی می‌توان دید که هیچ یک از سناریوهای خوشبینانه‌ای که بوش و مشاورانش در طول سه سال گذشته برای عراق تدارک دیده‌اند، به هیچ عنوان دست یافتنی نیست. اگر چه کاخ سفید قصد دارد شمار نظامیان آمریکایی در عراق را قبل از انتخابات میاندوره‌ای آمریکا در ماه نوامبر به هزار نفر برساند، اما شرایط بیانگر این حقیقت است که بهبود وضع امنیتی عراق به این زودی امکان‌پذیر نیست. برخی محافظه‌کاران و لیبرال‌های جنگ‌طلب مدعی هستند که هنوز زمان اعلام شکست بوش در عراق فرا نرسیده است. این افراد با اتخاذ دیدگاه‌های بلند مدت این استدلال را مطرح کنند که تنها تاریخ می‌تواند درباره آثار مثبت برکناری صدام قضاوت کند. در تکذیب چنین ادعایی باید پرسید آیا سه سالی که از حضور آمریکایی‌ها در عراق می‌گذرد خود بخشی از تاریخ به حساب نمی‌آید؟ سه سالی که جز رنج و مصیبت برای عراقی‌ها چیز دیگری در پی نداشته است. در این سه سال عراقی‌های زیادی کشته و زخمی شدند، شبه نظامی‌گری رشد کرد و مردم مجبور شدند به مکان‌های ناامن مهاجرت کنند. در چنین شرایطی نه تنها امکان بازسازی عراق میسر نیست، بلکه حتا کُند کردن سیر نزولی تحولات در این کشور هم غیرممکن به نظر می‌رسد. آخرین حیله سیاسی که دولت بوش به آن متوسل شد برگزاری انتخابات پارلمانی در عراق بود. اگر چه برگزاری این انتخابات یک موفقیت به حساب می‌آید، اما در تحقق هماهنگی‌های سیاسی و رسیدن به توانایی و صلاحیت مورد نظر برای یک دولت، ناکام ماند. به عبارت دیگر پس از برگزاری انتخابات پارلمانی عراق، اوضاع در این کشور به شدت روبه افول نهاد. هدف بوش از آغاز جنگ در خاورمیانه، به عراق محدود نمی‌شد. هدف دیک‌چنی، دونالد رامسفلد و دیگر مشاوران غیرنظامی بوش در پنتاگون و نومحافظه‌کارانی که در پشت صحنه این تصمیم‌گیری قرار داشتند، این بود که سایر کشورهای خاورمیانه و جهان را از سیاست‌های جنگ‌طلبانه خود آگاه کنند. از دیدگاه این افراد حمله به عراق، در بازی جهانی قدرت طلبی از اهمیت بالایی برخوردار بود. در عرصه‌هایی همچون خلیخ فارس، تنش‌های اراضی اشغالی، مبارزه با تروریسم، روابط بین‌المللی با دیگر قدرت‌های در حال رشد و حمله به عراق با هدف احیای قدرت و نفوذ آمریکا انجام گرفت. اما گردانندگان سناریوی عراق و تصمیم‌گیرندگان آن در محاسبات خود اشتباه کردند. آنان اگر چه رابطه بین این سناریو و موضوعات مهم عرصه بین‌الملل را به خوبی درک کرده‌ بودند، اما تصور آنها درباره موفقیت‌آمیز بودن این عملکرد کاملاً اشتباه بود. در حالی که پیروزی بوش در عرصه داخلی عراق می‌توانست کمک زیادی به تقویت موضع آمریکا در جوامع بین‌المللی کمک زیادی کند، اما این اتفاق هرگز رخ نداد. آمریکا هم اکنون در قبال قدرت‌های برتر منطقه و جهان از جمله ایران، روسیه، چین، هند و ونزوئلا با شکست مواجه شده است. دلیل بارز ناکامی بوش در عراق را می‌توان شکست آمریکا در قبال ایران و عدم توانایی واشنگتن در به چالش کشیدن سیاست‌های تهران دانست. تندروهای دولت بوش در سال 2002 اعلام کردند، حمله به عراق و تصرف این کشور، برای تحقق به اهداف آمریکا کافی نیست و حضور نظامی آمریکا در عراق باید مقدمات لازم برای کنترل دو کشور سوریه و ایران را فراهم آورد. آنها عقیده داشتند این کار باید با توسل به تمامی راهکارها – نظامی یا توسل به زور – صورت گیرد. یکی از مقامات دولت بوش در تأیید اهمیت کنترل ایران برای آمریکا اظهار کرده بود: هر کسی قادر است به عراق حمله کند، اما برای حمله به ایران به مردان واقعی نیاز است. پس از حمله به عراق، آمریکا در راستای سیاست‌های عنادورزانه خود علیه ایران، اقدامات مداخله‌جویانه خود را افزایش داد. کنگره آمریکا بودجه‌های هنگفتی به گروه‌های ضدایرانی داد تا برای به خطر انداختن ثبات این کشور تلاش کنند. در همین زمان نیز دولت بوش تلاش کرد ائتلاف بین‌المللی مقابله با ایران را تشکیل دهد. اما در ایران اتفاق دیگری رخ داد. ایرانی‌ها در انتخابات ریاست‌جمهوری با رأی به احمدی‌نژاد، نفرت خود از سیاست‌های زورگویانه و مداخله‌جویانه آمریکا و رژیم صهیونیستی را با قاطعیت به اثبات رساندند. بوش پس از تلاش‌های بی‌وقفه برای مقابله با ایران و دستاویز قرار دادن فعالیت‌های کاملاً صلح‌آمیز این کشور، زمانی که برای تشکیل ائتلاف جهانی علیه ایران با ناکامی مواجه شد، پیشنهاد مذاکره با تهران را مطرح کرد. اما تعلیق غنی‌سازی یکی از پیش‌شرط‌های دولت آمریکا برای انجام مذاکره با ایران بود. با توجه به این پیش‌شرط به خوبی می‌توان عدم حسن نیت آمریکا در ارایه این پیشنهاد را به اثبات رساند. کالین پاول، وزیر سابق امورخارجه آمریکا در سال 2003 و پیش از آغاز حمله به عراق نیز با طرح حل دیپلماتیک تسلیحات کشتار جمعی این کشور، سعی داشت به جامعه بین‌الملل بقبولاند برای حل این بحران تمام گزینه‌های دیپلماتیک را آزموده است. کاملاً واضح است که چنین پیش‌شرطی منصفانه نیست و ایران این پیشنهاد را نخواهد پذیرفت. در واقع آمریکا قصد دارد با تزویر و دورویی تمام چنین وانمود می‌کند که قصد دارد مساله هسته‌ای ایران را با توسل به راهکار دیپلماتیک حل کند، اما ایران این راهکار را نمی‌پذیرد و به نظر می‌رسد این فریب‌ها دیگر کارساز نیست و ایران از تهدید‌های آمریکا هیچ هراسی ندارد. در حالی که در اواسط تابستان 2003 تهدیدهای نظامی بوش کاملاً جدی به نظر می‌رسید، اما اکنون به این تهدیدات وقعی نهاده نمی‌شود؛ چرا که ارتش آمریکا گرفتار اوضاع داخلی عراق شده است، عراقی که اکنون نفوذ سیاسی ایران در آن بیشتر از آمریکا است. با اشاره به ماجرای گروگانگیری در سفارت آمریکا و به گروگان گرفته شدن 52 دیپلمات آمریکایی، اکنون دولت آمریکا 133 هزار نظامی در عراق دارد که هر یک از آنان می‌توانند یک گروگان باشند. در دهه 1980 ماجرای گروگانگیری باعث شد جیمی کارتر نتواند بار دیگر رئیس جمهور آمریکا شود آیا اکنون واکنش رای دهندگان سا 1980 خواهد بود؟ امروز آمریکا از لحاظ بین المللی در مقایسه با سال 2003 از قدرت کمتری برخوردار است. در سال 2003 گرچه مخالفتها با جنگ عراق زیاد بود، اما به هر حال بوش توانست 30 کشور را برای تشکیل ائتلاف اشغاگران عراق مجاب کند. تونی بلر نخست وزیر انگلیس 11 هزار نظامی در اختیار این ائتلاف قرار داد. این در حالی است که اکنون تعداد کشورهایی که حتا بخواهند حمایت لفظی خود را از ائتلاف ضد ایرانی اعلام کنند کاهش زیادی یافته است و سران مهم کشورهای جهان نیز درباره هر گونه حمله نظامی آمریکا به ایران به شدت هشدار دادند. در این میان تنها استثناء رژیم صهیونیستی است. در داخل آمریکا هم در مقایسه با سال 2003، حمایت مردم از سیاست‌های بوش و حمله احتمالی به ایران به شدت کاهش یافته است. اکنون با توجه به تلفات آمریکایی‌ها در عراق و هزینه‌های هنگفت نظامی، دیگر تصور اقدام نظامی بدون دردسر (چه در عراق و چه در ایران) آسان نیست. ریچارد هاس، رئیس شورای روابط خارجی آمریکا در 31 ماه می، در گفتگو با نیویورک تایمز گفت شرایط مربوط به آغاز گفتگو با تهران در مقایسه با چهار یا پنج سال گذشته بسیار متفاوت است و باید صراحتاً اعلام شود، که این شرایط اکنون به نفع آمریکا نیست. با اشاره به نگرانی درباره افزایش خطر تروریسم در مقایسه با دهه‌های قبل می‌توان گفت آمریکا پس از شکست شوروی سابق در افغانستان که با حمایت آمریکا انجام شد، اجازه داد در این کشور تروریستها تقویت شوند و در سطح جهان به ترور اقدام کنند. پس از پیروزی آمریکا در حمله به افغانستان هم تصور می‌شد که این پیروزی باعث تقویت و ثبات امنیت مردم افغانستان، و همسایگان این کشور و دیگر کشورهای جهان شود. اما در عرض چند روز پس از سقوط طالبان در کابل، رامسفلد وزیر دفاع آمریکا سخن از حمله به عراق را به میان آورد. گشایش جبهه دوم در هر جنگی خطرناک است. از سال 2003 باتلاق عراق، نظامیان آمریکا و هم‌پیمانان این کشور و نیز هزینه‌ی هنگفتی را در خود فرو برده است. در ضمن این مسأله باعث شده تا مشکلات افعانستان به فراموشی سپرده شود. مقایسه آماری عراق و افغانستان کم توجهی به مشکلات افغانستان را نشان می‌دهد. افغانستان 31 میلیون نفر جمعیت و 647 هزار کیلومتر مربع وسعت دارد. در این کشور 26 هزار نظامی بیگانه مستقر هستند و وعده‌های کمک مالی به این کشور برای سال‌های 2004 – 2009 مجموعاً 9/8 میلیارد دلار برآورد شده است. جمعیت عراق 27 میلیون نفر و وسعت این کشور 437 هزار کیلومتر مربع است. 140 هزار نیروی بیگانه در این کشور حضور دارند و کمک‌های وعده داده شده برای عراق از سال 2004 – 2007 برابر با 33 میلیارد دلار می‌باشد. قبل از مارس 2003 تقریباً هیچ تروریست بین‌المللی در خاک عراق حضور نداشت اما اکنون این کشور همانند افغانستان در زمان اشغال شوروی سابق، به محل جذب تروریست‌ها تبدیل شده است. از طرفی این روزها در افغانستان بخش‌های وسیعی از این کشور دوباره تحت کنترل طالبان در آمده است. حمله به عراق یک ریسک بزرگ سیاسی بود و برای آمریکا ناکامی و شکست غیرقابل جبرانی را به دنبال داشت. ادامه حضور نبودهای آمریکایی در عراق گسترش روزافزون تروریسم را به دنبال خواهد داشت. یکی از توجیهات دولت بوش برای حمله به عراق، حل بحران اراضی اشغالی بود. مقامات آمریکا ادعا می‌کردند با حمله به عراق و سرنگونی دولت صدام، کمک‌های مالی عراق به فلسطین قطع می‌شود و این مسأله مقامات فلسطینی را برای قبول شروط رژیم صهیونیستی متقاعد می‌کند. آنها همچنین عقیده داشتند حمله به عراق که با حمایت کشورهایی چون انگلیس و مصر صورت می‌گیرد، حل بحران اراضی فلسطینی را به دنبال خواهد داشت، چرا که این کشورها پس از اتمام جنگ عراق، بوش را مجبور خواهند کرد تا برای حل مشکلات مردم فلسطین اعمال نفوذ کند. هیچ یک از این ادعاها به وقوع نپیوست و نه تنها جنایات رژیم صهیونیستی علیه مردم فلسطین خاتمه نیافت، بلکه جنگ عراق باعث شد تا این رژیم از اوضاع آشفته منطقه و گسترش تروریسم کاملاً سوء استفاده کند. سیاست‌های یک جانبه اسراییل و ساخت دیوار حایل، بیش از پیش به مشکلات مردم فلسطین افزود. مقامات رژیم صهیونیستی حتا پس از سقوط صدام و مرگ یاسر عرفات، حاضر نشدند با رهبر دولت خودگردان فلسطین مذاکره کنند. دولت آمریکا نیز حتا علیرغم درخواست‌های انگلیس (بزرگترین حامی بوش در جنگ عراق) حاضر نشد حمایت‌های مالی و سیاسی خود از رژیم صهیونیستی را متوقف کند. کنگره آمریکا با تصویب لوایحی که کمک‌های مالی و سیاسی حائز اهمیتی را برای رژیم صهیونیستی به دنبال داشت، این رژیم را در اشغال هر چه بیشتر اراضی مردم فلسطین یاری داد. این رژیم حتا به نقشه راه بوش که در سال 2002 ارائه شده بود، وقعی ننهاد. گزارش‌های خبری همچنان از مرگ غیرنظامیان، ویرانی وانهدام شهرها و روستاها، سرگردانی اعراب در پاسگاه‌های ایست بازرسی، محصور شدن شهرها با سیم خاردارهای غیرقابل نفوذ و کنترل شدید نظامی در عراق و اراضی اشغالی خبر می‌داد. شباهت سیاست‌های رژیم صهیونیستی و آمریکا در این دو منطقه اشغالی عجیب نیست، چرا که آمریکا با پیروی از رژیم صهیونیستی، سیاست‌های خود را طراحی می‌کند. این امر بیش از آنکه تلاش آمریکا برای حل بحران اراضی اشغالی را به اثبات برساند، اتحاد و ائتلاف شیطانی آمریکا و رژیم صهیونیستی را منعکس می‌کند. سیاست‌های خارجی دولت بوش، وجهه آمریکا را در جهان به شدت مخدوش کرده است. خشونت‌طلبی و نظامی‌گری این دولت همواره نفرت جهانیان از آمریکا را به دنبال داشته است. تاریخ بارها شکست سیاست‌های امپریالیستی و استعمارگرانه را به اثبات رسانده است. واضح است که چنین سیاست‌هایی با اصول دموکراسی در تضاد می‌باشد و دیگر هیچ کشوری حاضر به قبول یوغ استعمار نیست. هر چند حمله به عراق در ظاهر به منظور مستعمره قرار دادن این کشور انجام نگرفت، اما در باطن با سیاست‌های استعمارگرانه شباهت‌های زیادی داشت. برای اثبات این حقیقت می‌توان به 2 نکته‌ی مهم استدلال کرد. آمریکا قصد داشت دولت عراق را طبق استانداردها و نقشه‌های خود تأسیس کند و هدف دیگر آمریکا از حمله به عراق کنترل اقتصاد این کشور طبق اصول و منافع شرکت‌های آمریکایی بود. زمانی که واشنگتن با مقاومت شدید عراق در قبال اقدامات فوق مواجه شد، به سیاست‌هایی متوسل شد که قدرت‌های استعمارگر در طول تاریخ از آنها بهره برده‌اند که از میان آنها می‌توان به ایجاد تفرقه، دستگیری و حبس، کنترل شدید، شکنجه و آزار مردم عراق اشاره کرد. به نظر می‌رسد فشار داخلی و جوامع بین‌المللی برای خروج نیروهای اشغالگر به حدی شدید شود که نیروهای آمریکایی قبل از اتمام دوره ریاست جمهوری جورج بوش مجبور به ترک عراق شوند. اما حتا با این اقدام نیز آمریکا قادر نخواهد بود به موضع خود در زمان قبل از جنگ دست پیدا کند و پیش‌بینی می‌شود وجهه آمریکا در جهان بیش از پیش مخدوش شود و افول قدرت آمریکا همچنان ادامه پیدا کند. مهم‌ترین دلیل اثبات ادعای فوق این است که آمریکا برای خروج نیروهای خود از عراق به همکاری و مشارکت دیگر قدرت‌های منطقه نیاز دارد. اما از آنجا که هنوز خطر قدرت‌طلبی آمریکا از بین نرفته است، قدرت‌هایی نظیر روسیه و چین هرگز چنین همکاری را با آمریکا نخواهند داشت. در واقع این قدرت‌ها می‌دانند که امکان دارد آمریکا سیاست‌های قدرت‌طلبانه خود را علیه آنان نیز بکار گیرد. بنابراین این قدرت‌ها برای کمک به آمریکا به منظور بیرون کشیدن خود از باتلاق عراق، هزینه هنگفتی را طلب خواهند کرد که البته این هزینه مادی نیست. در واقع این قدرت‌ها برای همکاری با آمریکا، از دولت این کشور تضمین‌های جدی را طلب خواهند کرد. اول آنکه آمریکا باید به آنها تضمین دهد دیگر هرگز جنگی نامشروع و ویرانگر نظیر جنگ عراق را به راه نخواهد انداخت. تضمین دیگر حل بحران اراضی اشغالی خواهد بود. به نظر می‌رسد خروج آمریکا از بحران عراق با تضعیف قدرت این کشور و در واقع قدرتمندتر شدن دیگر کشورها مقارن باشد قطعاً پس از خروج آمریکا از عراق، در سیاست‌های بین‌المللی پیشرفت‌هایی حاصل خواهد شد که ثبات جهانی را تقویت می‌کند. با این پیشرفت‌ها آمریکا قدرت و نفوذ خود را در حمایت از رژیم صهیونیستی از دست خواهد داد. آمریکا دیگر قادر نخواهد بود با صدور قطعنامه‌های بین‌المللی علیه رژیم صهیونیستی مخالفت کند. علاوه بر آن، آمریکا و دیگر قدرت‌های جهان مجبور خواهند شد برای ثبات افغانستان و دیگر مناطق جهان مثل سومالی، کنگو و دارفور که برای مدت‌های طولانی مورد اغماض قرار گرفته‌اند، چاره‌ای بیاندیشند. سرانجام این که ممکن است بین 300 میلیون آمریکایی و 6 میلیارد انسان دیگر که شهروند آمریکا نیستند، تعادل و برابری برقرار شود. علاوه بر اهداف فوق، بازخواست اقدامات نادرست بوش در آمریکا که به کشته شدن تعداد بی‌شماری عراقی و آمریکایی انجامید، نباید مورد اغماض قرار گیرد. شاید مردم آمریکا به آسانی حاضر نباشند افول قدرت کشورشان در جهان را بپذیرند. هم اکنون بسیاری از مردم آمریکا مانند انگلیسی‌ها و فرانسوی‌های 80 سال پیش می‌پندارند، دخالت سیاستمداران آمریکایی در امور دیگر کشورها امری طبیعی است. اما باید پرسید چرا مداخله‌های دولت آمریکا در امور دیگر کشورها برای مردم این کشور امری طبیعی است؟ که برای توضیح تمام دلایل این تفکر غلط به زمان زیادی نیاز است. اما برای اثبات این حقیقت بیان این نکته بس که پس از حملات 11 سپتامبر، سوءاستفاده دولت آمریکا از این حملات و ایجاد رعب و وحشت در دل مردم آمریکا چنین تصوری را در ذهن آنها قوت بخشید و باعث شد آنها به اشتباه فکر کنند برای دفاع از امنیت خود ناچار به جنگ‌افروزی و مداخله در امور دیگر کشورها هستند. تنها پس از افشای رسوایی‌های ابوغریب بود که مردم آمریکا تا حدی از غیرقانونی بودن جنگ‌افروزی‌های دولت بوش آگاهی پیدا کرده و به انتقاد از این سیاست‌ها پرداختند. امروزه اکثر مردم آمریکا عقیده دارند حمله به عراق اقدامی کاملاً نادرست بوده است و دولت باید زمان خروج نیروهای آمریکایی از این کشور را هر چه سریعتر اعلام کند. هر چند به چالش کشیدن سیاست‌های دولت بوش از سوی مردم آمریکا به خوبی بیانگر آگاهی تدریجی آنهاست، اما آنها همچنین باید با به چالش کشیدن ایده برتری آمریکا بر جهان از اقدامات مخرب و ویرانگر آتی دولت این کشور ممانعت به عمل آورند.



    مقاله
    نام منبع: Salon
    شماره مطلب: 4216
    دفعات دیده شده: ۱۹۴۳ | آخرین مشاهده: ۲ ساعت پیش