Sorry! your web browser is not supported;

Please use last version of the modern browsers:

متاسفانه، مروگر شما خیلی قدیمی است و توسط این سایت پشتیبانی نمی‌شود؛

لطفا از جدیدترین نسخه مرورگرهای مدرن استفاده کنید:

للأسف ، متصفحك قديم جدًا ولا يدعمه هذا الموقع ؛

الرجاء استخدام أحدث إصدار من المتصفحات الحديثة:



Chrome 96+ | Firefox 96+
عملیات روانی
  • استراتژی تولید وحشت و بهره گیری از اضطراب غیر عقلانی در عملیات روانی استراتژی تولید وحشت و بهره گیری از اضطراب غیر عقلانی در عملیات روانی
    پنج‌شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۳ ساعت ۱۲:۰۰

    استراتژی تولید وحشت و بهره‌گیری از اضطراب غیرعقلانی در عملیات روانیاعظم حسینیچکیده ساختار روانی بشر متشکل از چارچوبی است که تمامی عکس‌العملها و رفتار آدمی از آن ریشه می‌گیرد. برای نمونه، پدیده روانی ترس، عکس‌العملهایی را در اندام موجود زنده ظاهر می‌کند که به اشکال گوناگون درک و دریافت می‌شود. هرچند از نظر علمی جسم ما ماهیتی جدای از روان دارد ولی کارکرد درست و یا نادرست سیستمهای مختلف آن به طور آشکاری در روان تأثیر می‌گذارد و موجب

    استراتژی تولید وحشت و بهره‌گیری از اضطراب غیرعقلانی در عملیات روانیاعظم حسینیچکیده ساختار روانی بشر متشکل از چارچوبی است که تمامی عکس‌العملها و رفتار آدمی از آن ریشه می‌گیرد. برای نمونه، پدیده روانی ترس، عکس‌العملهایی را در اندام موجود زنده ظاهر می‌کند که به اشکال گوناگون درک و دریافت می‌شود. هرچند از نظر علمی جسم ما ماهیتی جدای از روان دارد ولی کارکرد درست و یا نادرست سیستمهای مختلف آن به طور آشکاری در روان تأثیر می‌گذارد و موجب تعادل یا عدم تعادل آن می‌شود. ریشه‌های درخت استعمار از خاک وحشت و هراس توده‌های مردم تغذیه می‌کند، اتفاقاً استعمار و ترس، افزون بر اینکه در رابطه متقابل با همدیگر هستند، رابطه علت و معلولی نیز دارند. بدین ترتیب که، هرچه وحشت بیشتر باشد، نظام سلطه تواناتر و هرچه وحشت کمتر باشد، نظام سلطه ضعیف‌تر خواهد بود. همچنین، شهامت و جسارت بیشتر، آزادی بیشتری را به همراه می‌آورد و جسارت و شهامت کمتر، آزادی کمتری را در پی دارد. از نظر روان‌شناسی نیز، انسان هرچه بیشتر بترسد بیشتر تمکین می‌کند؛ یعنی، ترس انسان، تمکین می‌آورد. از دیدگاه روان‌شناسی اجتماعی، شیوع اعتیاد به ترس، هراس اجتماعی را به دنبال دارد و از اینجاست که ابرقدرتها بر ملل ضعیف سلطه پیدا می‌کنند. در این مقاله، ترس و وحشت به عقلانی و غیرعقلانی تقسیم می‌شود. سپس، سوء استفاده سازمانهای تروریستی از روان‌شناسی مورد بحث قرار می‌گیرد. شخصی کردن حمله در نتیجه ترس و وحشت، بهره‌گیری تروریستها از رسانه‌ها، نقش رسانه‌ها و دولت در مقابله با استراتژیهای تولید وحشت، بهره‌گیری از ترس غیرعقلانی و حتی، خرافات در عملیات روانی، آن هم به وسیله کارشناسان نظامی ایالات متحده، موضوعات دیگری هستند که در این مقاله به تفصیل درباره آنها سخن گفته شده است. واژگان کلیدی: وحشت، ترس غیرعقلانی، رسانه‌ها، باورها و ارزشهای مخاطبان، خرافات، ترور، اضطراب، عملیات روانی. مقدمه بی‌تردید، ترس و وحشت یکی از سلاحهایی است که ابرقدرتها، به ویژه امریکا و نیز تروریستها در راستای عملیات روانی خویش می‌خواهند با تمسک به آن، عزم و اراده ملتها و حکومتها را در هم بشکنند. ترس، عاملی است که به استرس منجر می‌شود. این عامل را می‌توان با ایمان و اعتقاد راسخ به خالق هستی، رهبری مناسب، روحیه خوب یگانی و آمادگی و کیفیت بالای تجهیزات، تحت کنترل درآورد. قرآن کریم، در توصیف مجاهدان راستین می‌فرماید: ان الذین قالوا ربناالله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه الاتخافوا و لاتحزنوا و ابشروا بالجنه التی کنتم توعدون آنان که گفتند محققاً پروردگار ما خدای یکتاست و بر این ایمان پایدار ماندند، فرشتگان بر آنان نازل شوند (و مژده دهند) که نترسید و اندوهگین نشوید و بشارت دهند ایشان را به بهشتی که وعده داده می‌شدند.1 امام خمینی(ره) می‌فرماید: ترس و هراس را از خود دور کنید ... پیشوایان بزرگوار ما، حوادثی چون روز عاشورا و شب یازدهم محرم را پشت سر گذاشته‌اند و در راه دین خدا یک چنان مصائبی را تحمل کرده‌اند. در یکی از آثار کهن فارسی، نیز درباره پرهیز از ترس می‌خوانیم: در بلاها باز است، و انواع آفت محیط، با این همه، دل از خود نشاید برید.2 اقول لها و قد طارت شعاعا من الابطال ویحک لاتراعی می‌گویم به آن نفس در حالی که از ترس دلاوران دارد پرواز می‌کند و می‌گسلد، وای بر تو مترس. (بیت از ابونعامه) و هیچ پناهی مرا بهتر از سایه عقل نیست، و هیچ کس مرا، دستگیرتر از سالار خرد نه، و قوی رأی به هیچ حال، دهشت به خود راه ندهد و خوف و حیرت را در حواشی دل مجال نگذارد. مقاله حاضر، از دو موضوع اساسی عملیات روانی سخن به میان می‌آورد. نخست، از ترس و وحشت به مثابه استراتژی جنگ روانی که گروههای تروریستی از آن استفاده می‌کنند. دیگری، تاکتیکهای تولید وحشت غیرعقلانی در جنگ روانی که بیشتر توسط امریکاییها اجرا شده است. مفهوم نوین تروریست تروریست نوین با جنایتکار عادی تفاوت دارد، چرا که او انگیزه خود را از برنامه‌ای سیاسی دریافت می‌کند. هرچند عملیات تروریستی (آدم‌کشی، خرابکاری و گروگان‌گیری) ممکن است مانند اعمال یک جنایتکار عادی باشد؛ با وجود این، این کارها برای تروریست، وسیله‌ دستیابی به هدفهای بزرگ‌تری هستند که جنبه مسلکی، دینی، یا اقتصادی دارند. بدین ترتیب، هدف نهایی تروریست، که جنبه سیاسی دارد، از میان هدف موقت و مهمی عبور می‌کند؛ مانند پدیدآوردن احساس ترس از توقف کامل امور در جامعه هدف. تروریسم در تلاش است به احساس امنیت جامعه صدمه بزند و زندگی روزمره را از هم بگسلد تا به توانایی کشور هدف آسیب برساند. هدف این استراتژی، به ترتیب، عبارت است از تحریک افکار عمومی برای ایجاد فشار به تصمیم‌گیرندگان برای پذیرفتن خواست تروریستها. در نتیجه، افکار عمومی جامعه هدف به ابزاری تبدیل می‌شود تا برنامه سیاسی تروریسم به پیش برود. تروریستها الزاماً به مرگ چند نفر یا دهها نفر و یا حتی چند هزار نفر نمی‌اندیشند. به بیان دقیق‌تر، آنان می‌خواهند قوه تخیل جامعه هدف، به سود آنها کار کند. در حقیقت، ممکن است که تروریستها بدون انجام دادن حتی یک حمله، بتوانند به اهداف خود نائل شوند؛ وحشتی که آنها در نظر دارند می‌تواند با پخش مداوم اخبار تهدیدها و اعلامیه‌ها از راه مصاحبه‌های رادیو و تلویزیون، ویدئو و تمامی روشهای رایج عملیات روانی تولید شود. تروریسم نوین، با سرپیچی از هنجارها و قوانین نبرد، حملاتش را روی غیرنظامیان متمرکز می‌کند؛ بنابراین، در منزل به خط مقدم جبهه بدل می‌شود. حمله به غیرنظامیان برای تروریستها، هم هدفی آسان است و هم مؤثر؛ ضمن آنکه حمله ناگهانی، به اضطراب عمومی می‌انجامد. پیام این حمله چنین است: هر کس، هر جا، هر زمان، ممکن است هدف بعدی باشد. این تهدید، به تداوم زندگی معمولی غیرنظامیان لطمه می‌زند. هنگامی که انسان مجبور باشد در هر یک از اعمال روزانه، برای چگونه زنده ماندن در برابر تهدیدهای خشونت‌آمیزی که در هر زمان و مکان ممکن است روی دهد برنامه‌ریزی کند، آنگاه زندگی روزمره سرشار از اضطراب می‌شود. معمولاً حمله وحشت‌آفرین متعارف، تأثیر عینی به نسبت محدودی دارد که اثربخشی آن در توانایی بیان کردن پیام تروریستها نهفته است. این پیامها به سه گروه از مخاطبان تعلق دارد. کسانی که از تشکیلات تروریستی حمایت می‌کنند و نیز جامعه‌ای که تروریست می‌خواهد به آنان خدمت کند و افکار عمومی بین‌المللی. پیام بدین صورت است: ما موفق شده‌ایم. ما قدرت دشمن را خنثی کرده و به بیشتر نقاط آسیب‌پذیر آنها صدمه زده‌ایم. بنابراین، حمله تروریستی، پشتیبانی عمومی از سازمان تروریستی را تقویت می‌کند؛ به گرایش افراد نسبت به عضویت در سازمان آنها کمک کرده و به طور کلی، افزایش روحیه این جامعه را سبب می‌شود. برای جامعه‌ای که آماج حمله تروریستی قرار گرفته است، بر خلاف مورد پیشین، چنین پیامی صادر می‌شود: به رغم وجود تمامی حامیانتان، که ارتش، قوای سیاسی و سخت‌افزار نظامی را شامل می‌شود، شما از ما در امان نیستید. وقتی که غیرنظامیان احساس کنند در منازل و محیط کارشان در امان نیستند، زندگی روزمره آشفته شده و زیان جبران‌ناپذیری به روحیه فردی و ملی وارد می‌شود. پیام چنین است: تا وقتی به خواسته‌های ما تن در ندهید، از امنیت خبری نیست. حملات تروریستی به آرامی پیام سوم را به افکار عمومی بین‌المللی می‌فرستد. تروریستها، برای اینکه نشان دهند عزم و اراده‌شان برای دستیابی به هدفهای سیاسی جدی است و این هدفها را با هر وسیله و هر بهایی دنبال خواهند کرد، حمله خود را به اطلاع مردم دیگر جهان نیز می‌رسانند. هدف حمله تروریستی این است که توجه افکار عمومی بین‌المللی را به پیکار و خواسته‌های خود جلب کند. پیام ناگوارتری که در این نمایش عزم و اراده نهفته چنین است: شما، کشورهای غیردرگیر در پیکار، باید به دشمنان ما فشار بیاورید تا به خواسته‌های ما تن در دهند. در غیر این صورت، ممکن است شما هدف بعدی باشید. طبقه‌بندی ترس نخستین هدف تروریستها، ایجاد ترس در جامعه هدف است، تا با اهرم ترس دولت را به پذیرش درخواست خود وادار سازند؛ زیرا، دولتها همواره تلاش می‌کنند تا از حملات تروریستی پیشگیری کنند. موفقیت این استراتژی بستگی دارد به اینکه ترس از حمله تا چه اندازه نامتناسب و بیش از خطر واقعی نشان داده شود. ترس موجود در جامعه‌ای که زیر سایه تروریسم به سر می‌برد دو مؤلفه دارد: عقلانی و غیرعقلانی. ترس عقلانی محصول امکان رویارویی با مرگ همراه با خشونت بر اثر حمله تروریستی است که با مقداری اضطراب متناسب با احتمال واقعی بروز حادثه همراه است. در جامعه‌ای که حملات زیادی را تجربه کرده این اضطراب طبیعی است. با این حال، عاملی پنهان به نام اضطراب غیرعقلانی وجود دارد که به هیچ روی، با احتمالات واقعی کشته شدن یا صدمه دیدن بر اثر حملات تروریستی، یا حتی وقوع حمله تروریستی ارتباطی ندارد. هدف موقت سازمان تروریستی ایجاد اضطراب غیرعقلانی است. این شیوه به خوبی بر جامعه هدف فشار وارد می‌آورد. تروریستها امیدوارند با بزرگ‌نمایی تهدید ــ القای این تفکر که مرگ همراه با خشونت در هر گوشه‌ای در کمین آنها است ـ اضطراب قربانی را به اندازه‌ای افزایش دهند که او حس همبستگی را رها کند. تروریسم، به منزله عملیات روانی محض، می‌کوشد فرد را از گروه جدا و جامعه را به افراد بی‌شماری تبدیل کند که همگی به ترس مبتلا شده، در خانه‌ها را به روی خود بسته‌اند و قادر نیستند تا در مقام شهروند، کارمند و اعضای فامیل به زندگی روزمره خود بپردازند. افزون بر این، تروریسم در تلاش است با بزرگ‌نمایی تهدید بالقوه و تأکید بر اینکه امنیت از دیگر مقوله‌های سیاسی اهمیت بیشتری دارد به باور فرد درباره ارزشهای اجتماعی جامعه خود لطمه بزند. تروریسم از تخیل قربانی بر علیه خود او استفاده می‌کند. در ادامه، درباره ترس غیرعقلانی، تاکتیکهای تولید وحشت و بهره‌گیری از خرافات و عقاید موهوم در جنگ روانی، با ذکر نمونه‌های متعدد، به تفصیل سخن خواهیم گفت. سوء استفاده از روان‌شناسی سازمانهای تروریستی وقت و تلاش بسیار و نیز تدابیر بی‌شماری را برای دست‌یابی به روشهای عملیات روانی صرف می‌کنند. آنها جامعه هدف را به دقت زیر نظر می‌گیرند تا ضعفها و شکافهایی را در آن بیابند و به آنها دامن زده یا از آنها سوء استفاده کنند. تروریستها رسانه‌های کشور هدف را بررسی می‌کنند تا دریابند که چگونه می‌توانند تهدیدهای خود را بهتر عملی کنند، ترس جامعه را افزایش دهند، مردم را به خرده‌گیری از حکومت تحریک کرده و یا انتقاد از دولت و سیاستهایش را گسترش دهند. آنها نظرات متناقض موجود در جامعه را به دقت جمع‌آوری و از آنها برای ضربه زدن به عقاید مردم و تأیید درستی روشهای خود استفاده می‌کنند. سازمان تروریستی از ابتدا می‌داند که با انجام دادن حملات تروریستی به طور کامل به اهداف خود دست نخواهد یافت. بدین منظور، او باید از خود قربانیان برای نیل به اهدافش استفاده کند. بنابراین، موفقیتی را که با تجهیزات نظامی نمی‌توان حاصل کرد با استفاده از جنگ بلندمدت فرسایشی یعنی جنگ روانی می‌توان به دست آورد. جنگ فرسایشی به تدریج عزم پیکار را در جامعه هدف، تحلیل می‌برد و شرایط را بر ضد قدرت حاکم دگرگون می‌کند. فردی کردن حمله یکی از آشکارترین نمونه‌های چنین سیاستی در نبرد، تأثیری است که عملیات تروریستی به وسیله حمله غیرمستقیم بر اعضای جامعه هدف می‌گذارد. این تأثیر ــ فردی کردن حمله ــ می‌تواند پس از حمله‌ای تروریستی در خیابانی شلوغ یا مرکز خرید پرجمعیتی دیده شود. واکنش فوری بیشتر مردم به محض شنیدن این حمله چنین است: همین هفته پیش من آنجا بودم. یا همسرم در بلوک مجاور کار می‌کند. یا خاله من درست پایین همین خیابان زندگی می‌کند. گرایشی ذاتی در نهاد مردم نهفته است که تمایل دارند وقایع را به نحوی به خود نسبت دهند؛ گرایشی که سازمان تروریستی به خوبی از آن آگاه است. این‌چنین فردی کردن حملات تروریستی، در جامعه هدف سبب می‌شود که تأثیر حمله از قربانیانی که در آنجا بوده‌اند فراتر رفته و به مردمی برسد که در آن منطقه نبوده‌اند. این پیام ــ حتی اگر کاملاً بی‌اساس باشد ــ بسیار خطرناک است. اعضای جامعه هدف کم‌کم باور می‌کنند که تنها یک تصادف باعث شده است که خود یا عزیزانشان از این حادثه جان سالم به در ببرند و برای همیشه نمی‌توان روی تکرار چنین تصادفی حساب باز کرد. البته با در نظر گرفتن حساب احتمالات، این ترسها با واقعیت همخوانی ندارند. احتمال مخاطره‌آمیز بودن حمله‌ای تروریستی از مخاطره‌آمیز بودن سانحه رانندگی یا حتی حادثه درون منزل یا محل کار کمتر است. در حقیقت، احتمال فوت ناشی از یک بیماری خطرناک، از برداشتن جراحت سطحی در حمله‌ای تروریستی بسیار بیشتر است. با این حال، تروریستها با سوء استفاده از روان‌شناسی، در ایجاد اضطراب نامتناسب از تهدید واقعی ـ نوعی ترس غیرعقلانی ـ موفق می‌شوند. از لحاظ آماری، با اینکه احتمال خسارت طبیعی ناشی از تروریسم، از سوانح رانندگی یا حوادث دیگر کمتر است، لیکن فضای روانی‌ای که عملکرد تروریستی ایجاد می‌کند سبب می‌شود تا ترس بزرگی در جامعه به وجود آید و احتمال وقوع چنین حوادثی به مراتب بیش از حوادث دیگر ارزیابی شود. بهره‌گیری از رسانه‌ها دولتها و سازمانهای دولتی بر اثر عملکرد تروریسم درمانده شده‌اند. توانایی گروه کوچکی از افراد به نفوذ در افکار عمومی، و نیز، بزرگ‌ترین سازمانهای دولتی جهان، همان چیزی است که تروریسم به منزله تهدید استراتژیک برای کشورهای مختلف در پی آن است. نمونه‌ای از بهره‌برداری سازمانهای مختلف، اعم از تروریستی یا آزادی‌بخش، از پیامدهای روان‌شناسی کردارشان را می‌توان در روش تعامل آنها با رسانه‌ها مشاهده کرد. بدین ترتیب پس از هر عملیاتی که بر علیه آنان انجام می‌شود، سخنگوی سازمان با امید به اینکه رسانه‌های خبری سخنان او را پخش خواهند کرد، اعلام می‌کند به تلافی حمله اخیر، سازمان متبوعش سلسله حملاتی را اجرا خواهد کرد. سخنگوی این سازمان با لحن تهدید‌آمیز اظهار می‌کند سازمان ما، حمله اخیر را با ده حمله تلافی خواهد کرد. ولی اهمیت واقعی این تهدید در چیست؟ آیا منظور او این است که اگر هیچ‌گونه حمله نظامی بر علیه این سازمان صورت نمی‌گرفت تمامی حملات این سازمان متوقف می‌شد؟ و هنگامی که او از ده حمله سخن می‌گوید آیا منظور او این است که این حملات طی چند ساعت آینده، یا چند هفته آینده، یا چند سال آینده به وقوع خواهد پیوست؟ و پس از این ده حمله آیا سازمان به ناگاه حملاتش را خاتمه خواهد داد؟ یا صرفاً از بهانه دیگری برای حمله یازدهم استفاده خواهد کرد؟ اگر چه این تهدید اهمیت چندانی ندارد، لیکن می‌تواند در دوره‌های آرامش بین حملات، به افزایش اضطراب منجر شود. به علاوه، این تهدید ترس را به جامعه هدف سرازیر می‌کند؛ یعنی، پس از نخستین حمله افکار عمومی به این فکر فرو خواهند رفت که: هنوز نُه حمله دیگر، همانند این حمله، در راه است! گاهی اوقات، سازمانهای تروریستی با آگاهی از اینکه حملات جنبه ویژه و غافلگیر‌کننده داشته است و برای جامعه هدف اهمیت خاصی دارد؛ از ترسی که بر اثر حمله‌ای موفقیت‌آمیز ایجاد می‌شود، استفاده می‌کنند. به سوی سیاست جامع ضد تروریسم متأسفانه، اغلب به نظر می‌رسد که سوء استفاده سازمانهای تروریستی علاوه بر رسانه‌ها و مخاطبانشان روی تصمیم‌گیرندگان و مسئولان امنیتی کشورها نیز تأثیر می‌گذارد. تمامی انسانها بارها بازیچه دست تروریستها می‌شوند و بدین ترتیب، به افزایش اثربخشی عملیات روانی تروریستها کمک می‌کنند. بیشتر وقتها رسانه‌ها، بستر تبلیغاتی تروریستها را فراهم می‌آورند و آنها نیز نظرات خود را مطرح کرده و از روان‌شناسی سوءاستفاده می‌کنند. این کار نه با مخفی نگاه داشتن حمله، بلکه با پخش مصاحبه‌ها و نوارهای ویدئویی که خود تروریستها تهیه کرده‌اند، انجام می‌گیرد. تصمیم‌گیرندگان، به طور علنی تهدیدهای تروریستها را بی‌اساس می‌خوانند؛ بنابراین، به رغم آنکه اظهارات آنان پذیرفتنی است، باید اذعان کرد که آنان چاره دیگری ندارند. طبیعتاً تمامی این موارد، اضطراب عمومی را افزایش می‌دهد. افزون بر این، گاهی اوقات مسئولان امنیتی تمایل دارند هشدارهای اطلاعاتی مبهمی درباره حملات قریب‌الوقوع بدهند، هرچند این تبلیغات بر افزایش امنیت عمومی منجر نشود. این امر، سطح اضطراب را افزایش می‌دهد و احساس ناامنی و گمگشتگی همگانی را تشدید می‌‌بخشد. بدین ترتیب، کسی که از شرایط موجود آگاهی ندارد به کدام روش عمل خواهد کرد؟ کسانی که وظیفه مبارزه با تروریسم را بر عهده دارند باید روشهای خود را با پیروی از دیدگاه تأثیر روان‌شناسی تروریسم بررسی کنند؛ نه صرفاً با نگرش مقابله با تهدید فیزیکی. در غیر این صورت، آنها پیروزی در نبرد را ــ کامیابی در کشف و خنثی کردن حمله‌ای ویژه ـ به خطر می‌اندازند و حتی ممکن است به شکست در نبرد منجر شود. تروریسم هنگامی به پیروزی می‌رسد که بتواند چنان اضطرابی در جامعه ایجاد کند که زندگی روزمره مختل شود؛ آن هنگام است که جامعه، جنگ در برابر تروریسم را واگذار کرده است. جامعه‌ای که در تهدید تروریسم زندگی می‌کند می‌تواند، و اساساً حق دارد، کمک دریافت کند و برای آنکه قادر باشد اضطراب نامعقولی را که تروریسم به وجود آورده کاهش دهد باید آموزش ببیند. هر دولتی وظیفه دارد که برای شهروندان خود، ابزارها و اطلاعات لازم را به منظور مقابله با سوءاستفاده تروریسم فراهم کند. این امر تنها با آموزش محقق می‌شود؛ یعنی، مسلح کردن جامعه به دانش لازم، برای پیشگیری از آسیبهای استراتژیک نوین. این کار باید بر پایه پژوهش جامعی بنا نهاده شود که هدفش معرفی تروریستها و استفاده نابخردانه آنها از روان‌شناسی، به منظور نیل به اهدافشان، باشد. بر پایه این اطلاعات، ابزارها می‌توانند به منظور خنثی کردن این سوءاستفاده‌ها گسترش یابند. جامعه هدف باید بیاموزد که برای گریز از افتادن در دام تروریستها، به اخبار رسانه‌ها در مورد حملات تروریستی به دیده انتقادی بنگرد. افراد باید لحظه‌ها را به خوبی شناسایی کنند یعنی، مواقعی را که ترس عقلانی به اضطراب غیرعقلانی تبدیل می‌شود تشخیص دهند. در این مرحله، آموزش باید ابزارهای روان‌شناسانه‌ای را به فرد بدهد که سطح اضطراب غیرعقلانی را در وجود خود کاهش دهد. به طور کلی، اعضای جامعه هدف دائماً از خود می‌پرسند: تروریستها از من توقع دارند که در برابر حملاتشان چگونه رفتار کنم؟ آیا من می‌خواهم نقشی را ایفا کنم که آنها در استراتژی تروریستی خود برای من تعیین کرده‌اند؟ نقش رسانه‌ها رسانه‌ها نه تنها نمی‌خواهند ابزاری در دست سازمانهای تروریستی باشند؛ بلکه، مایل هستند نقش مهمی در خنثی کردن آسیب روان‌شناسانه تروریسم ایفا کنند. در یک جامعه مردم‌سالار، وظیفه رسانه‌ها تهیه بی‌وقفه اطلاعات موثق است؛ هرچند، آنها باید از تمایل ذاتی به بزرگ‌نمایی وحشت از حمله تروریستی بر حذر باشند، تا مبادا به منزله وسیله تبلیغاتی تروریستها عمل کنند. رسانه‌ها نباید به هنگامی که حمله‌ای تروریستی در حال انجام است گزارش تهیه کنند و در عوض، باید بازتاب ترس و وحشت بی‌نهایت را کم‌اهمیت جلوه دهند. از همه مهم‌تر اینکه، آنها باید از انتشار نوارها و مصاحبه‌هایی که با تروریستهای ویژه انجام گرفته و به وسیله سازمانهای تروریستی تهیه شده است اجتناب کنند. در جامعه مردم‌سالار حتی در مورد چنین مسئله دشوار و حساسی، جایی برای سانسور وجود ندارد. هر چند، با آنکه روزنامه‌نگار باید حرفه‌ای باقی بماند، لیکن او باید در مقام عضوی از جامعه خود از مسئولیت خویش آگاه باشد و از اینکه آلت دست تروریستها شود تا به اهداف تروریستی خود برسند پرهیز نماید. نقش دولت پیروزی در بعد روانی و تغییرات بعدی در سیاست عمومی از نخستین هدفهای استراتژیک گروههای تروریست است. سوءاستفاده دولتها از افکار عمومی، به‌ویژه، برای حکومتهای مبتنی بر دموکراسی خطرناک است. بنابراین، تصمیم‌گیرندگان و سیاستمداران به منظور کمک به خنثی کردن آثار توطئه تروریستها، مسئولیت مردم کشور خود را بر عهده دارند. به عبارت دیگر، تصمیم‌گیرندگان می‌توانند با تخصیص اعتبارات لازم در زمینه فعالیتهای آموزشی، به جامعه خود کمک کنند. افزون بر این، آنها باید هوشیار باشند و با پرهیز از کشمکشهای سیاسی بین‌حزبی، ترس از حملات تروریستی را تشدید نکنند. گذشته از همه اینها، تصمیم‌گیرندگان باید درمان و بدلی برای آسیبهای استراتژیک روان‌شناسی شناسایی کنند که بتواند همراه با اتخاذ سیاستهای ضدتروریسم تأثیر روان‌شناسی حملات تروریستی، بر روحیه شهروندان، ملت، حامیان و فعالان گروههای تروریستی را خنثی سازد. حمله تروریستی، هدف اصلی نیست؛ بلکه وسیله‌ای برای رسیدن به هدف است. همان‌گونه که تروریستها جامعه هدف را به خوبی شناسایی کرده‌اند؛ کسانی که با تروریسم مقابله می‌کنند نیز، باید دست‌کم، شناخت کاملی از تروریستها و روشهای آنها داشته باشند. اغلب، آگاهی از اینکه کسی در حال توطئه است و آگاهی از چگونگی شکل‌گیری این توطئه، به خودی خود، سلاح نیرومندی برای مقابله با توطئه است. ترس غیرعقلانی و بهره‌گیری از خرافات در عملیات روانی ترس، جنگ‌افزار است؛ تقریباً همان‌گونه که تفنگ یا یک تانک جنگ‌افزار به شمار می‌رود. اگر شما دشمن خود را به قدر کافی بترسانید، ممکن است بدون درگیری، او را شکست بدهید. چنین منطقی در پس جنگ روانی نهفته است؛ یعنی، جنگ‌افزاری که ذهن را نشانه‌گیری می‌کند. متخصصان نظامی و اطلاعاتی ایالات متحده، در جنگهای تمام‌عیار و عملیات پنهانی آرام خود در گوشه و کنار جهان، تجربه بسیاری در هنر ارعاب به وسیله تبلیغات کسب کرده‌اند. برخی از موفقیت‌آمیزترین (و شاید شگفت‌انگیزترین) عملیات روانی، ایجاد باور به نیروهای مافوق طبیعی بوده است. بسیاری از عملیات روانی ابتدایی ایالات متحده، حاصل تاکتیکهایی بود که به ذهن فرمانده عملیات پنهان، سرتیپ نیروی هوایی، ادوارد جی. لنزدیل،( ) (1909ـ1987)، خطور می‌کرد. وی با اعتقاد راسخ به اثربخشی عملیات روانی، پیشگام این نوع عملیات به حساب می‌آید. لنزدیل عقیده داشت که ویژگی مهم عملیات روانی، شناخت کامل باورها و ارزشهای مخاطبان جامعه هدف است. وی استدلال کرد که اگر می‌خواهیم مبارزه عملیات روانی مؤثر واقع شود، باید از آداب و رسوم و اسطوره‌هایی که به فرهنگ جامعه شکل می‌دهند بهره‌برداری شود. لنزدیل، استراتژی خود را باقساوت هر چه تمام‌تر در فیلیپین به کار برد. در آنجا، وی در اوایل دهه 1950، در مقام رئیس عملیات جاسوسی سیا در عملیاتهای ضد شورش علیه شورشیان هوک( ) فیلیپین خدمت می‌کرد. لنزدیل بعدها نوشت: بر اساس خرافات، منطقه عملیات هوک، مکان روح‌زده‌ای بود که اشباح و موجودات اسرارآمیزی داشت. یکی از ترفندهای عملیات روانی مورد علاقه وی این بود که ترس همگانی از آسوانگ( ) یا روح خون‌آشام را افزایش دهد تا بدین وسیله، چریکها را از سرزمین اشغال شده هوک بیرون براند: «جوخه‌ای از نیروهای عملیات روانی بدین منظور فرا خوانده شدند. وی داستانی را در شهر پخش کرد مبنی بر اینکه، روح خون‌آشامی در روی تپه‌ای که شورشیان هوک در آنجا مستقر هستند زندگی می‌کند. دو شب پس از انتشار این داستان، شورشیان هوک مجبور شدند تا از پایین تپه به سمت اردوگاه کوهستانیشان که در بالای تپه قرار داشت عقب‌نشینی کنند. در همین هنگام، جوخه عملیات روانی، که پیش از این به منطقه اعزام شده بود، در سر راه آنها کمین کرد. وقتی که شورشیان از کنار جوخه‌ای که در کمین بود گذر کردند، آنها آخرین نفر گروه شورشی را ربودند و به طوری که مشاهده نشوند در تاریکی شب گریختند. آنها به روش روح خون‌آشام دو سوراخ در گردن وی ایجاد کردند، سپس او را از پاشنه پا آویزان کرده و خون او را کشیدند و جسد او را به همان مسیر بر گردانده و رها کردند. وقتی که شورشیان هوک در جست‌و‌جوی نفر گم شده به آنجا برگشتند و جسد رفیق خود را بدون خون یافتند، تمامی اعضای گروه یقین کردند که دوستشان به چنگال روح خون‌آشام گرفتار آمده و چنانچه در آن تپه باقی بمانند نفر بعدی یکی از آنان خواهد بود. بدین ترتیب، هنگامی که صبح فرارسید تمامی شورشیان از آن محل گریخته بودند». از دیگر حیله‌های ضدشورشی ترس‌آور لنزدیل، ترفندی بود که او آن را چشم خدایی( ) نامید. هنگامی که سربازان دولتی با کمک اطلاعات جمع‌آوری شده درباره تلاشهای ضد جاسوسی، اسامی شورشیان هوک را با بلندگو صدا زدند و اخطار کردند که چنانچه شورشیان خود را تسلیم نکنند کشته خواهند شد؛ لنزدیل برای ترساندن غیرنظامیان نقشه‌ای را طراحی کرد که نظارت دائمی را با کمک دیوارنوشته‌ای به نام چشم همه جا نگر به مورد اجرا می‌گذاشت. بعدها او نوشت: «این روش، به ویژه، در شهرهایی که برخی از ساکنان آن به کمک‌رسانی پنهانی به شورشیان شهرت داشتند مفید بود. با این روش، ارتش می‌خواست به این مردم هشدار بدهد که آنها مورد سوءظن هستند. شب‌هنگام، موقعی که شهر در خواب بود، یک گروه عملیات روانی آهسته به شهر آمدند و چشمی را بر روی دیوار منازل کسانی که مورد سوءظن بودند کشیدند. صبح روز بعد حضور مبهم این چشمان بد‌خواه اثر هوشیارکننده شدیدی داشت». پس از پایان کمک به سرکوب شورش در فیلیپین، لنزدیل در سال 1954 به ویتنام اعزام شد. در آنجا او عملیاتهای پنهانی سازمان مأموریت نظامی سایگون( )را هدایت کرد. این سازمان گروه کوچکی از مأموران نظامی و اطلاعاتی ایالات متحده بودند. بنا به گفته لنزدیل، در سال 1955، سازمان اس.ام.ام چند طالع‌بین ویتنام شمالی را به خدمت گرفت و مقرر شد آنها پیشگوییهایی درباره نزول بلایایی بر سر رهبران و مسئولان ویتنام متحد بنویسند و جدا شدن ویتنام جنوبی را پیشگویی کنند. او گزارش کرد که این عملیات بر پایه شناخت ما از اثربخشی طالع‌بینی در جنگ روانی در جنوب شرقی آسیا استوار بود. به خاطر کارهایی که لنزدیل در فیلیپین و ویتنام انجام داد، به عنوان کارشناس رئیس جمهور در فرونشاندن شورشها و انقلابها در مراحل ابتدایی شهرت یافت. در سال 1962، رئیس جمهور کندی به لنزدیل مأموریت داد تا عملیات مانگوس( ) را طراحی کند؛ یعنی، یک رشته عملیات پنهانی برای تضعیف دولت انقلابی تازه تأسیس کوبا. لنزدیل، در طرحهای مانگوس تدارک وسیعی برای تبلیغات ضد کاسترو در نظر گرفت؛ اسناد طرح‌ریزی به کلی سری او، که اکنون نیز جزء مدارک طبقه‌بندی شده محسوب می‌شود، نحوه استفاده از تمامی رسانه‌ها در این عملیات را به تفصیل بیان می‌کند. بسیاری از نوآوریهای تبلیغی لنزدیل بر فنون آزمایش و خطای نبرد رادیویی پنهانی متکی است؛ ولی برخی از طرحهای عملیات روانی او که از جنبه بلندپروازانه بیشتری برخوردار بودند رویکردی فراواقعیت‌‌گرایانه( ) داشتند. برای نمونه، او طرحی را پیشنهاد کرد تا مردم کوبا را متقاعد کند که به واقع، فیدل کاسترو ضدمسیح است، تا بدین ترتیب، این ترفند، فکر بازگشت مسیح از آسمان را به ذهن مردم القاء کند. طرح لنزدیل، که همکارانش آن را نابودی به وسیله روشنایی نامیدند، عبارت بود از شبیه‌سازی حادثه‌ای مقدس با استفاده از شلیک گلوله‌های منور بر فراز آسمان هاوانا. گرچه این طرح ضدکاسترو یا ضدمسیح هرگز به نتیجه نرسید، اما گویای این حقیقت است که نظامیان ایالات متحده از نقش ارزنده‌ای که موضوعات ماوراءالطبیعی در عملیاتهای پنهانی دارند آگاه‌اند و از آنها استفاده می‌کنند. منطقه ناآرام خارجی دیگری که توجه طراحان امنیت ملی ایالات متحده را در دهه 1960 به خود جلب کرد جمهوری کنگو بود. سازمان سیا و وزارت دفاع امریکا بر آن شدند تا از فرصت به دست آمده در کنگو، برای آزمون روشهای نوین ضدآشوب استفاده کنند و بدین ترتیب، به کمک بررسیهای متعددی که روی جامعه کنگو انجام دادند، نقاط ضعف و قوت روشهای روان‌شناختی مقابله با شورشیان را به دست آورند. در سال 1964، ارتش ایالات متحده مأموریت یافت تا یکی از شگفت‌آورترین استراتژیهایی که تاکنون در تاریخ نبرد متعارف اتخاذ شده را تدوین کند. این گزارش با نام سحر، جادو، افسون و پدیده‌های روان‌شناختی دیگر و پیامدهای آنها بر عملیاتهای نظامی و شبه‌نظامی در کنگو، به نبرد غیرطبیعی، بحث درباره تاکتیکهای ضدافسون؛ برای متقاعد کردن شورشیانی که از سوی ساحران پشتیبانی می‌شوند و به جادو و معجونهای سحرآمیز اعتقاد دارند، می‌پردازد. جیمز آر.پرایس و پل جوریدینی،( ) دو تحلیل‌گر اداره پژوهش عملیات ویژه( ) در دانشگاه واشنگتن، گزارش عملیات ماوراءالطبیعی را تهیه کردند. این اداره که مرکزی تحت حمایت بخش نظامی برای پژوهش در مورد بعد انسانی عملیات ضدشورش است، گزارشهایی را تهیه کرد که سیاست و عوامل اجتماعی دیگری را که در کشورهای مورد علاقه پنتاگون نقش دارند به تصویر می‌کشید. همچنین، در سال 1964، اداره پژوهش عملیات ویژه امریکا، طرح ننگین کاملوت( ) را طراحی کرد. این طرح، تلاش سازمان‌یافته‌ای بود برای سنجش علمی آن دسته از عوامل اجتماعی که در تثبیت یا بی‌ثبات کردن کشورهای در حال توسعه نقش دارند. هنگامی که اخبار مربوط به این پروژه به کشورهایی که قرار بود در این بررسی شرکت داشته باشند درز یافت، اعتراضهای بین‌المللی شدیدی را موجب شد، که توقف این پروژه را به‌ دنبال داشت. منتقدان، پروژه کاملوت را نمونه آشکاری از جاسوسی اجتماعی نامیدند. گزارش اداره یاد شده در مورد خرابکاریهای ماوراءالطبیعی در کشور کنگو در خور همین طبقه‌بندی است. این گزارش، هم جنبه انسان‌شناسی و هم جنبه استراتژیک دارد و نشان می‌دهد که مطالعه فرهنگهای انسانی تا چه حد می‌تواند به منزله سلاح به کار گرفته شود. بر اساس مقدمه این گزارش، پرایس و جوریدینی برای مرکز تحلیل اطلاعات ضد‌شورش اداره پژوهش عملیات ویژه، کار می‌کردند و ارتش، آنها را برای تهیه تحلیلی با عنوان نقش مفاهیم ماوراءالطبیعی یا خرافی در عملیات ضد‌شورش در کنگو، به خدمت گرفته بود. ضرورت این مطالعه از آنجا ناشی می‌شد که مفهوم جادو، سحر و افسون به وسیله عناصر شورشی استفاده می‌شد. این گزارش، جزئیاتی را شرح می‌دهد: «گفته می‌شود که اعمال جادویی در شرطی کردن عناصر مختلف و پیروان آنها برای نبرد با نیروهای دولتی مؤثر است. به شورشیان قبایل گفته شده بود که شما به طور سحرآمیزی در برابر آتش سلاحهای ارتش کنگو مصونیت دارید. بنابراین، ترس از نیروهای دولتی در میان شورشیان کاهش یافته، و برعکس، ترس از شورشیان در میان نیروهای دولتی افزایش یافته بود». پس از بررسی پدیده شورش متکی به جادو، این گزارش، کارآمدی هزینه - فایده تلاش برای به‌کارگیری تاکتیک ضد‌جادو در برابر شورشیان را برآورد کرد تا به جای نابودی آنها، بتواند آنها را جذب کند. این گزارش، همچنین ادامه می‌دهد: در مناطقی که شورشیان به معجونها و اعمال پرستشواره‌گرایی( ) برای حفاظت از آتش دشمن اقدام می‌کنند، پیشنهاد ابداع و به کارگیری اعمال جادویی در عملیاتهای ضد‌شورش، بدیهی و وسوسه‌انگیز است. برای نمونه، طراحان عملیات ضد‌شورش می‌توانند معجونها و شیوه‌های دیگری در قالب خرافاتهای گروه هدف ابداع کنند تا با آنها طلسمهای جادوگران شورشیان را خنثی کرده و بر آنها غلبه کنند. ولی، تحلیلگران اداره پژوهش عملیات ویژه هشدار دادند که با دامن‌زدن به اندیشه‌های غیرطبیعی به منظور پیشگیری از شورش، نیروهای دولتی باید به آگاهی خود از باورهای غیرعقلانی بیفزایند تا بتوانند بر جو حاکم غلبه کنند. این گزارش، تهدید پیامدهای ناگهانی را چنین خاطرنشان می‌کند: «ترس از جادو و افسونگری همان‌طور که می‌تواند بر ضد مقابله با شورشیان عمل کند همچنین می‌تواند از آنها به نفع مقابله با شورشیان استفاده کند. دولت مرکزی باید از راهکارهای پنهان غلبه بر یک جنبش مبتنی بر چنین روشهایی به طور موفقیت‌آمیزی استفاده کند. مفاهیم جادو و افسونگری که در حال حاضر، شورشهایی را باعث می‌شوند در آینده نیز ممکن است مسئله‌آفرین شده و مشکلات بزرگ‌تری را به وجود آورند». این گزارش، در پایان، پیشنهاد می‌کند که می‌توان از وسایل سنتی ـ مانند نیروهای غیر‌طبیعی ـ برای سرکوب شورشیانی که به افسونگری اعتقاد دارند استفاده کرد: «هرگونه مطالعه نمونه‌های تاریخی شورشها، که به کاربرد اعمال خرافی می‌پردازد، به این نتیجه می‌رسد که اقدام متقابل نظامی نیرومند با به‌کارگیری طبیعت سنتی، نتایج بهینه‌ای در سرکوب شورشها به بار می‌آورد». این گزارش، به مقامات دولتی توصیه می‌کند که روحیه و اعتقاد راسخ می‌تواند بر ترس خرافی ناشی از شورشهای متکی بر افسونگری غلبه کند. اقدامات ضد افسونگری نامطمئن بودن و غیرضروری بودن سلاح ضدشورش را ثابت خواهد کرد. پرایس و جوریدینی به ارتش امریکا اطمینان دادند که دلایل متعددی وجود دارد که ثابت می‌کند، سربازان با انضباطی که در تیراندازی مهارت دارند و افسران لایق آنان را هدایت می‌کنند، می‌توانند به سادگی بر بسیاری از باورهای آسیب‌ناپذیری جادویی غلبه کنند. چند سال بعد، هنگامی که اشغال نظامی ایالات متحده در ویتنام به اوج خود رسیده بود،گروههای عملیات روانی موسوم به فاتحان قلبها و جانها در تلاش بودند که با گسترش وحشت، مردم ویتنام را متقاعد کنند که مقاومت بی‌فایده است. نیروهای عملیات روانی امریکا از اعلامیه‌ها، بلندگوها و عملیات رادیویی بسیاری استفاده کردند تا نشان دهند که مرگ وحشت‌آوری در انتظار کسانی است که با نیروهای ایالات متحده و ویتنام جنوبی به مقابله برخیزند و در این راستا، گاهی اوقات، از موضوعات غیرطبیعی استفاده می‌کردند. یکی از اعلامیه‌های عملیات روانی امریکا، تصویر یک چریک ویتنامی و نقاشی جمجمه‌ای همراه با آس پیک( ) را نشان می‌داد. این اعلامیه، عمل برخی از سربازان ایالات متحده را یادآوری می‌کند که تعدادی از ورقهای بازی را به نشانه فال مرگ با جنازه قربانیان خود باقی می‌گذاشتند. پیام روی اعلامیه چنین تعبیر می‌شد: «ویت‌کنگ! این نشانه مرگ است! نبرد خود را بر علیه آرمان ملی ادامه بده و مطمئن باش مرگ غم‌انگیزی، مانند این، در انتظار توست!» جنگ روانی در ویتنام؛ شکلهای بسیار افراطی و رعب‌آوری داشت. پیتر واتسون، در کتابش به نام پیکار در اندیشه: استفاده‌های نیک و بد نظامی از روان‌شناسی، برخی از شیوه‌های عملیات روانی مبتکرانه و عجیب‌تری را به تفصیل بیان کرد که ایالات متحده آنها را گسترش داده بود. واتسون با بررسی گزارشهای نظامی طبقه‌بندی شده، دریافت که ویت‌کنگها نسبت به دفن شدن در یک گور بی‌نشان، بسیار خرافاتی هستند؛ بنابراین، او عملیات روانی مبتنی بر روح را پایه‌ریزی کرد و آن را عملیات ارواح سرگردان نام نهاد. نیروهای تبلیغات با کمک بلندگوهایی که بر روی بالگرد نصب شده بود در منطقه نبرد با ویت‌کنگها صدای ناله و شیون ارواحی را تولید می‌کردند که گویا در این منطقه سرگردان هستند. در یک برهه از جنگ تبلیغاتی، ارتش ایالات متحده دستوری مبنی بر استفاده از خرافات در عملیات روانی در ویتنام صادر کرد. این سند را، اداره کل امور اجتماعی ایالات متحده( ) تهیه و برای بهره‌برداری از آسیب‌پذیریهای دشمن در زمینه خرافات و باورهای سنتی تعصب‌آمیز، رهنمودهایی صادر کرد. این اداره توضیح داد که اگر نیروهای عملیات روانی به اندازه کافی روح ویتنامی را درک کنند و اطمینان داشته باشند که دشمنان آنها مستعد پذیرش ترفندهای آنها هستند، در آن صورت، باورهای خرافی می‌تواند سودمند واقع شود. یک دهه پس از آنکه ایالات متحده نیروهایش را از ویتنام خارج کرد، سازمان سیا تلاش وسیعی را در زمینه شورش آغاز کرد. طی دهه 1980 شورشیان کنترا، که تحت حمایت سازمان سیا با دولت ساندنیستهای نیکاراگوا مبارزه می‌کردند، بارها از قدرتهای بزرگ خواستند که به وعده‌های خود مبنی بر پشتیبانی از آنان عمل کنند. بدین ترتیب سازمان سیا، کنتراها را ضد‌کمونیست معرفی و از آنان به عنوان رزمندگانی یاد کرد که با دشمنان مسیح نبرد می‌کنند. بر اساس گفته‌های ادگار چامورو،( ) (اهل کشور نیکاراگوا که در مقام مدیر برگزیده سیا در امر تبلیغات کنترا به امریکا خدمت می‌کرد) یکی از مهره‌های سیا پیشنهاد کرد شایعه‌ای چاپ شود مبنی بر اینکه پاپ نیز یک کنترا است؛ اما من فکر کردم این شایعه خیلی احمقانه است و معتقد بودم ما باید زیرک‌تر از این باشیم؛ به این ترتیب، متن شایعه با اندکی اصلاح به این صورت چاپ شد: پاپ با ماست. اعلامیه دیگری از کنترا، تصویری از پاپ بود با این عنوان که: انتخاب کنید! کلیسا یا ساندنیستهای کمونیست. پوستر کنترا تصریح می‌کرد: کلیسا رهایی‌بخش است! در اکتبر سال 1983 نیز، نیروهای نظامی ایالات متحده در پی حمله به گرانادا، به تبلیغاتی متوسل شدند که مضامین مسیحی داشت. یک اعلامیه عملیات روانی، رهبران ارتش انقلابی موقت( ) گرانادا را در هیبت چهار اسب‌سوار اپاکالیپس( ) ـ شخصیتهایی که در بخش صلح سرد از پیشگویی کتاب مکاشفات انجیل توصیف شده‌اندـ نشان می‌داد. آیا از دست عملیات روانی ماوراءالطبیعی کاری بر می‌آید؟ آیا سربازان و غیرنظامیان دشمن، نیروهای تبلیغات خارجی را به استفاده از ترفندهای غیرطبیعی بر می‌انگیزند؟ بر اساس تجربه‌های کارشناسان عملیات روانی، پاسخ این پرسشها روشن نیست. گاهی اوقات تبلیغات غیرطبیعی، بر جامعه هدف تأثیر گذارده است، گاهی نیز فقط بینش نیروهای مهاجم را افزایش داده تا از دور، واقعیتهای بومی را درک کنند. کارایی این روشها هر چه باشد، آنچه مسلم است این است که، جنگ ماوراءالطبیعی همواره سلاحی بوده که برای ایجاد ترس به کار گرفته شده است.یادداشت 1. قرآن؛ سوره فصلت، آیه 30. 2. صحیفه نور (لوح فشرده)، جلد 1، صفحه 166. 3. منوچهر دانش پژوه؛ کلیله و دمنه، چاپ اول، انتشارات هیرمند، تهران، 1374، ص 175. 4. Noy S. Combat Stress Reactions In: R. Gal, D. Mangelsdorff, ed. Military Psychology, John Wiley & Sons, p. 511. 5. Boaz Ganor; Terror as a Strategy of Psychological warfare WWW.ict.org.il/spotlight/spotlight-frame.htm. July, 15, 2002. 6. Jon Elliston; Psywar Terror Tactics WWW.ParaScope.com/ds/1096/Psydoc.htm, 1996.



    مقالات مجله
    نام منبع: اعظم حسینی
    شماره مطلب: 2182
    دفعات دیده شده: ۲۰۰۷ | آخرین مشاهده: ۴ روز پیش