Sorry! your web browser is not supported;

Please use last version of the modern browsers:

متاسفانه، مروگر شما خیلی قدیمی است و توسط این سایت پشتیبانی نمی‌شود؛

لطفا از جدیدترین نسخه مرورگرهای مدرن استفاده کنید:

للأسف ، متصفحك قديم جدًا ولا يدعمه هذا الموقع ؛

الرجاء استخدام أحدث إصدار من المتصفحات الحديثة:



Chrome 96+ | Firefox 96+
عملیات روانی
  • دیپلماسی عمومی، تسخیر قلمروی روانی و اطلاعاتی راهی برای کسب پیروزی دیپلماسی عمومی، تسخیر قلمروی روانی و اطلاعاتی راهی برای کسب پیروزی
    جمعه ۱ آبان ۱۳۸۳ ساعت ۱۲:۰۰

    دیپلماسی عمومی؛ تسخیر قلمروی روانی و اطلاعاتی راهی برای کسب پیروزیلیندا اِروشا ـ وارهال علی پور‌قلیچکیده عملیات اطلاعاتی و دیپلماسی عمومی،( ) در موفقیت هر عملیات نقشی حیاتی ایفا می‌کنند. اما با وجود این، دولت ـ و به ویژه نیروهای نظامی ـ در طراحی و بهره‌برداری از دیپلماسی عمومی چندان مناسب عمل نکرده‌اند. این دیپلماسی در ایالات متحده نه تنها ابزار جذابی نبوده است، بلکه به طور دائمی و سنتی در کمک به شکل‌دهی و سازماندهی میدان نبرد

    دیپلماسی عمومی؛ تسخیر قلمروی روانی و اطلاعاتی راهی برای کسب پیروزیلیندا اِروشا ـ وارهال علی پور‌قلیچکیده عملیات اطلاعاتی و دیپلماسی عمومی،( ) در موفقیت هر عملیات نقشی حیاتی ایفا می‌کنند. اما با وجود این، دولت ـ و به ویژه نیروهای نظامی ـ در طراحی و بهره‌برداری از دیپلماسی عمومی چندان مناسب عمل نکرده‌اند. این دیپلماسی در ایالات متحده نه تنها ابزار جذابی نبوده است، بلکه به طور دائمی و سنتی در کمک به شکل‌دهی و سازماندهی میدان نبرد به جای آنکه به صورت کنشی عمل کند به صورت واکنشی عمل کرده است. به ویژه همان طور که در پی حوادث سپتامبر سال 2001 مشخص شد، قلمروی اطلاعاتی در اختیار کسی قرار می‌گیرد که در کسب و کنترل آن (برتری اطلاعاتی) از بیشترین فرصت استفاده کند. هر یک از دو طرف درگیر، امریکا و یا نیروهای طالبان می‌توانستند این قلمرو و ابتکار عمل رسانه‌ها را به دست بگیرند و عناوین روزنامه‌ها و مهم‌تر آنکه افکار عمومی را تحت سلطه خود قرار دهند. ناتوانی ایالات متحده و نیروهای نظامی این کشور در رقابت با سایر کشورها در سطح دیپلماسی عمومی، از دوران ویتنام و زمانی که تصاویر این جنگ به منازل عموم مردم راه یافت همواره یکی از معضلات اساسی بوده است. در عصر پیشرفتهای فناوری، بسیار عجیب است که فردی همچون صدام بتواند فضای نبرد را به دلخواه شکل داده و علیه دشمنی همچون امریکا جنگ تبلیغاتی موفقی را به راه بیاندازد و سازمان ملل را برای بازنگری به تحریمهای تحمیلی بر عراق تحت فشار قرار دهد. این در حالی است که این جنگ ممکن است چندان در نظر ناظران معمولی به چشم نیاید. این تحقیق، تلاش تبلیغاتی صدام را در سال 2000 به تفصیل بیان می‌کند و خاطر نشان می‌سازد که چگونه فنون مختلف دیپلماسی عمومی همچون همراه نمودن نام با چهره( ) می‌تواند آراء عمومی را تغییر دهد. با مقدمه قرار دادن این جنگ تبلیغاتی و با تبیین میزان ارزش کسب قلمروی اطلاعاتی، حوادث 11 سپتامبر مجالی را فراهم آورد تا استراتژی دیپلماسی عمومی وزارت دفاع و دولت ایالات متحده را از ابتدایی‌ترین روزهای شکل‌گیری آن یعنی زمانی که نیروهای نظامی ایالات متحده خود را برای عملیات آزادی پایدار( ) مهیا می‌ساختند، بازنگری کنیم. با بررسی یکصد روز اول این عملیات متوجه می‌شویم که انتقاد اولیه نسبتاً شدیدی نسبت به آن وجود داشت چرا که دولت با آمادگی بسیار کم وارد جنگی متفاوت با کشوری شده بود که فاقد دولت ملی بود. با ادامه این عملیات، کنترل دیپلماسی عمومی به تدریج به یک اولویت تبدیل شد. همه مقامات دولت علاوه بر متقاعد کردن اعضای ائتلاف به اینکه این جنگ علیه اسلام نیست[!] بر این امر واقف بودند که تداوم حمایت مردمی برای جنگی طولانی علیه تروریسم، به ویژه زمانی که شمار تلفات نیروهای نظامی افزایش می‌یابد، بسیار حیاتی خواهد بود. حال با وجود گذشت چند ماه از عملیات آزادی پایدار، دولت در نتیجه تلاش و درک بهتر از دیپلماسی عمومی همچنان از حمایت مردمی کشورش بهره‌مند است و می‌تواند بر حفظ برتری اطلاعاتی که توانست از اسامه بن لادن و طالبان باز پس گیرد تلاش نماید. مقدمه در این جامعه و جوامع مشابه، هیچ چیزی همچون احساسات مردمی اهمیت ندارند. با همراه کردن احساسات مردمی هیچ ناکامی به وجود نمی‌آید؛ بنابراین، کسی که بتواند به احساسات مردمی شکل دهد، بیشتر از کسی که سعی دارد به مقررات و تصمیمات اتخاذ شده عمل کند، موفق می‌شود. با احساسات مردمی است که او می‌تواند مقررات و تصمیمات را ممکن و یا ناممکن سازد.1 با ورود جهان به هزاره جدید، ماهیت درگیریها در حال تغییر است. دیگر نمی‌توان دشمن را یک دولت ملی فرض کرد که ارزشهای مشابه با جهان غرب دارد. جدا از آنکه ما ناچاریم با کشورهای فاقد دولت ملی روبه‌رو شویم، رویکرد نیروهای نظامی به جنگ نیز تغییر یافته است. افزون بر این، اینترنت به یکباره مرزهای پیشرفت در میدان نبرد را همگانی ساخته است و برنامه‌ریزیهای سنتی برای سناریوهای استفاده از نیرو در برابر نیرو،( ) اکنون جای خود را به سناریوی مبهم‌تر یعنی درگیری کم‌شدت( ) داده است. اگر بتوان جنگ اطلاعاتی را به طرز مناسبی طراحی کرد و آن را به سرعت در تمامی سطوح به کار بست، شکل جنگ به طور کامل تغییر می‌یابد. در ابتدا، استفاده از گزینه‌های اطلاعاتی بازدارنده منعطف( ) که در دکترین پشتیبانی اطلاعاتی در عملیات مشترک (0ـ2ـJP) ترسیم شد، می‌تواند پیش از آنکه هر هواپیمایی به هوا برخیزد، میدان نبرد را شکل داد. برای نمونه، به دست آوردن حمایت مردمی و اقدام به جلب و حفظ اعتماد مردم باید پیش از آغاز عملیات نظامی در نظر گرفته شود. اطلاعات نیز همچون نیروی نظامی، اقتصاد و سیاست، یکی از ابزار قدرت ملی محسوب می‌شود. دولت ‌باید از این سلاح نیز همچون سلاح یا ابزار دیگر استفاده کند و یا میدان نبرد را به طرف مقابل واگذار نماید. علاوه بر این، تلاشهای رسانه‌ای یا دیپلماسی عمومی چه شکل نوشتاری و چه گفتاری آن، در تبیین حمایت مردمی و ائتلافی در گذشته، نقش اساسی داشته و در جلب حمایت و حفظ اعضای ائتلافی که باید پاسخگوی مردم خویش باشند، بسیار مهم است. با پیشرفت فناوری، درگیریها اغلب در عرض چند دقیقه از طریق رسانه‌ها بی‌آنکه مورد جرح و تعدیل قرار گیرند به خانه‌های مردم در سراسر جهان راه می‌یابند. در دهه 1960 برای نخستین‌بار، جنگ به شیوه مناسبی از طریق خطوط ارتباطی و ماهواره‌ای به منازل شهروندان امریکایی و عموم مردم جهان راه یافت. بسیاری از امریکاییها شاهد تصاویر جنگ ویتنام در منازل خود از طریق اخبار شبانه بودند. تقریباً چهار دهه بعد، در 11 سپتامبر سال 2001 تصاویر گرفته شده از برخورد هواپیمای دوم با مرکز تجارت جهانی تا ابد در ذهن و جان تمام مردم جهان نقش بست. تصاویر ارسالی از رایانه‌ها و تلویزیونها بدون آنکه توضیح و مقدمه‌ای داشته باشند مردم جهان را حیرت زده کرده و همه را در عرض چند ثانیه گردهم آوردند. حتی کشورها با مشاهده این تصاویر آن را محکوم کردند و اقدامات تروریستی، تیتر اصلی تقریباً تمام روزنامه‌های جهان شد. امروز در افغانستان، اخبار فوری با استفاده از تلفنهای تصویری ماهواره‌ای به سرعت به تصاویر تلویزیونی ... و عکس‌العمل فوری مردم تبدیل می‌شود. در مرکز عملیات هوایی (AOC)،( ) تحلیلگران اطلاعاتی همواره برای اثبات گفته‌های خویش در کمین اطلاعات تصویری‌اند. حال استفاده از تصاویر برای جلب حمایت مردمی برای عملیات نظامی چه جلوه‌ای دارد؟ چه می‌شد اگر علاوه بر مصاحبه‌های نظامی و کنفرانسهای مطبوعاتی، یک عملیات دیپلماسی عمومی مشخصی نیز توأم با عملیات نظامی صورت می‌گرفت. این امر برای نیروی هوایی بسیار حیاتی است چرا که اغلب عملیات صورت گرفته در گذشته نزدیک در وهله اول با استقرار و استفاده از قدرت هوایی صورت گرفته است. با وجود این، در گذشته دولت ما ـ به ویژه نیروهای نظامی ـ در استفاده از دیپلماسی عمومی چندان موفق عمل نکرده‌اند. این دیپلماسی در ایالات متحده نه تنها ابزار جذابی برای استفاده نبوده است، بلکه در کمک به شکل‌دهی و سازماندهی میدان نبرد به جای آنکه به صورت کنشی عمل کند به صورت واکنشی عمل کرده است. به عبارت دیگر وزارت دفاع نتوانسته است این نوآوری را به کار بندد. در جهان امروز، قلمروی اطلاعاتی در اختیار کسی قرار می‌گیرد که بتواند این قلمرو (برتری اطلاعاتی) را به دست آورده و تحت کنترل خود درآورد؛ چه ایالات متحده و چه دشمنان، این قلمرو را به دست آورند، نه تنها قادر خواهند بود از آن به نفع خود استفاده کنند بلکه تیتر اصلی رسانه‌ها و مهم‌تر از آن افکار عمومی را تحت سلطه خود قرار خواهند داد. فرض من در این مقاله ساده است: دیپلماسی عمومی ابزار بسیار با ارزشی است و وزارت دفاع به ویژه نیروی هوایی ‌باید برای این امر برنامه‌ریزی کرده و از آن در تمام ابعاد درگیری استفاده کند. این فرض، عملیات دیپلماسی عمومی عراق در سال 2000 را که با موفقیت به کار گرفته شد و همچنین واکنش دیپلماسی عمومی به ویژه در جواب به عملیات هوایی را در 100 روز اول عملیات آزادی پایدار، (اشغال افغانستان) بررسی خواهد کرد. در بخش نتیجه‌گیری، پیشنهادات صریحی را ارائه خواهم داد که می‌تواند برای نیروهای مسلح راهگشا باشد و خود را برای کسب و حفظ سریع قلمروی اطلاعاتی در هر جنگی آموزش داده و مهیا سازد. دیپلماسی عمومی و قلمروی اطلاعاتی به گفته هانز ان تاچ ( ) نویسنده کتاب برقراری ارتباط با جهان، دیپلماسی عمومی یعنی: فرایند برقراری ارتباط دولت با مردم کشورهای خارجی در تلاش به ایجاد درک و فهم برای افکار، آمال، نهادها و فرهنگ ملی و همچنین اهداف و سیاستهای جاری ملی.2 کاملاً واضح است که در این تعریف، دیپلماسی عمومی به مخاطبان بین‌‌المللی می‌‌پردازد و مسئولیت پرداختن به مخاطبان داخلی را به بخش امور اجتماعی واگذار می‌‌کند ... که شناسایی آن دشوار بوده و تفکیکی واقعی محسوب نمی‌‌شود. بنابراین، هرگونه ارجاعی به دیپلماسی عمومی در ادامه مقاله متضمن پرداختن به مخاطبان داخلی و خارجی است. اطلاعاتی که هم اکنون در اختیار عموم چه در سطح داخلی و چه بین‌‌المللی قرار دارد، بر شکل‌‌گیری و جهت‌‌گیریهای مردم اثرگذار بوده و مهم‌‌تر از آن به تعیین افکار عمومی کمک می‌‌کند. اینکه افکار عمومی چه در سطح داخلی و چه بین‌‌المللی، عامل بسیار مهمی در امور بین‌‌الملل محسوب می‌‌شود و بر تصمیم‌‌گیریها و اقدامات دولتهای مختلف اثرگذار است، بر کسی پوشیده نیست. در این راستا، می‌‌توان گفت که راهبردهای دیپلماسی عمومی که از سوی دولتهای مختلف اتخاذ می‌‌شوند هم مخاطبان داخلی و هم بین‌‌المللی است. فرهنگ لغت وبستر( ) برای واژه دیپلماسی دو تعریف ارائه داده است که یکی هنر و عمل رهبری مذاکرات بین‌‌الملل و تعریف دوم مهارت رهبری امور بدون برانگیختن خشونت است که به نظر تعریف دوم برای موضوع مورد مطالعه مناسبت‌‌تر است. خشونت را در این تعریف می‌‌توان به معنای افکار عمومی منفی در نظر گرفت که در عصر جنگ ویتنام کاملاً مشهود بوده و متعاقباً توانست سیاستهای دولت ایالات متحده نسبت به جنگ را رهبری کند. با در نظر گرفتن تعریف دوم از فرهنگ وبستر و با مدنظر قرار دادن جنگ ویتنام به عنوان یک تصویر تاریخی، دیپلماسی عمومی می‌‌تواند هر دو گروه از مخاطبان را در بر گرفته و بر همین اساس در این مقاله بررسی شود. بیش از 200 سال است که نوعی دیپلماسی عمومی در ایالات متحده به کار گرفته شده است. در حقیقت در سال 1790 بنجامین فرانکلین( ) در راستای اهداف و نهضت انقلابی ایالات متحده در اروپا به رساله‌‌نویسی اقدام کرد.3 اما در جهان امروز هیچ مرزی برای جریان اطلاعاتی وجود ندارد. امروزه می‌‌توان اطلاعات را با اشاره یک دکمه به دور افتاده‌‌ترین مناطق جهان ارسال کرد. امروزه ابتکار عمل در دیپلماسی عمومی در دست نخستین کسی است که اطلاعات را منتشر می‌‌سازد، هرچند ممکن است این اطلاعات نادرست باشند. بنابراین در دنیای امروز لازم است که دولتها راهبردی کنشی برای دیپلماسی عمومی اتخاذ کنند. در این راهبرد لازم است که ابتکار دیپلماسی عمومی به سرعت تحت کنترل قرار گیرد. هنر عملی کسب و حفظ قلمروی اطلاعاتی برای هر دولتی جنبه کلیدی داشته این در حالی است که کسب ابتکار عمل در آن برای عملیات‌ نظامی بسیار حیاتی است. دیپلماسی عمومی ابزاری با ارزش برای نیروهای نظامی است. اما برای اینکه بتوانیم شاهد حداکثر تأثیر آن باشیم، وزارت دفاع ‌نباید تنها سازمان به کار برنده از راهبرد کنشی دیپلماسی عمومی باشد، بلکه حداقل باید شورای امنیت ملی، وزارت دفاع و وزارت کشور در این امر تلاشی همگرا داشته باشند. این حقیقت در جنگ علیه تروریسم کاملاً مشهود بود. پس از حمله به مرکز تجارت جهانی و پنتاگون، بوش ظرف چند ساعت برای تسکین شهروندان امریکایی در صفحه تلویزیون ظاهر شد. وزارت کشور، وزارت دادگستری، اف.بی.آی (دفتر بازرسی دولت فدرال) و حتی وزارت دارایی همگی با بوش همراه شده و خواسته‌های خود مبنی بر جنگ علیه تروریسم را در صدر افکار عمومی قرار دادند. هدف از تمرکز مستمر بر پوشش رسانه‌‌ای چه گفتاری و چه نوشتاری به طور کلی اطلاع‌‌رسانی به عموم مردم ایالات متحده و مخاطبان بین‌‌المللی است. گذشته از آن، چنین نشر خبری، بحران را در صدر عناوین خبری روزنامه‌های مهم قرار داده و روزهای متمادی آن را به بحث اصلی تلویزیونها و سایتهای خبری اینترنتی تبدیل می‌‌کند. در 11 سپتامبر 2001، جهان تحت تأثیر بازتاب خبری سی.ان.ان( ) قرار گرفت. تروریستیها به ظاهر با زمان‌‌سنجی حمله به برج دوم و با آگاهی از اینکه دوربینها بر مرکز تجارت جهانی متمرکز خواهند بود، نخستین گروهی بودند که از این بازتاب خبری سود بردند. در عرض چند دقیقه، تمام برنامه‌های مقرر، قطع و جای خود را تا چهل و هشت ساعت به پوشش بی‌‌وقفه خبری از این رویداد دادند. از 11 سپتامبر تمام بخشهای روزنامه‌های مهم (همچون واشنگتن پست، نیویورک تایمز، دنور پست و غیره) به واکنش نامتقارن جدید ایالات متحده اختصاص یافتند. چه این بازتاب بر حمله به امریکا معطوف می‌‌شد و چه عملیات آزادی پایدار و یا تلافی امریکا، عملیات دیپلماسی عمومی به صورت شبانه‌‌روزی توانسته بود این قلمروی اطلاعاتی را درنوردد. تا 11 سپتامبر 2001 دولت ایالات متحده به نظر تمایلی برای کسب قلمروی اطلاعاتی نداشت. دشمنانی همچون صدام حسین توانسته بودند با وجود اشتغال نیروهای امریکایی به جنگ و بدون آنکه با کمترین و یا هیچ واکنشی از سوی امریکا ـ به ویژه وزارت دفاع ـ روبه‌‌رو شوند، مسائل خود را در معرض توجه جهان قرار دهند. بنابراین کسانی که در پی مطالعه، بررسی و دریافت اطلاعات بودند برای رد ادعاهای صدام در مورد منابع و کارخانه‌های هسته‌‌ای عراق، منبع جایگزین خبری نداشتند. در واقع کشور ما به دشمنان و رقبای خود اجازه داد که قلمروی اطلاعاتی را بدون هیچ تقلایی تحت اختیار خود قرار دهند. با وجود این، از زمان 11 سپتامبر و با رویارویی رهبری نظامی ایالات متحده با دشمنی که هیچ شباهتی با دشمنان قدیمی ندارد، و در فضایی که همه چیز به سرعت در حال تغییر است. رهبران نظامی دیگر نمی‌‌توانند فضای نبرد را یک فضای تک بعدی در نظر بگیرند. رهبری نظامی در عصر حاضر به جای شکست دشمن با توسل به اعمال نیروی غالب، باید همواره در پی راههای هوشمندانه‌‌تر برای غلبه بر دشمن و پیشنهاد آنها به وزیر دفاع باشد. رهبری نظامی، همواره باید از خود سؤال کند که چگونه می‌‌توانیم بر فکر و اندیشه دشمنان تأثیر بگذاریم و چگونه می‌‌توانیم موجب انحراف حلقه مشاهدات، تمایلات، تصمیمات و اقدامات( ) آنها شویم؟ در کنار این مسئله، رهبری نظامی باید برای جلب حمایت شهروندان به وزیر دفاع مشاوره داده و به کشورهای ائتلافی کمک کند تا شهروندان خود را در جریان عملیات قرار دهند. درگیریهای گذشته اثبات کرده‌ است که احساسات مردمی می‌‌تواند شاخص کلیدی برای حفظ ائتلاف و ادامه عملیات نظامی باشد. با پیشرفت فناوری، نیروهای نظامی لازم است همواره در پی یافتن و پیشنهاد دادن راههایی برای اطلاع‌‌رسانی فوری به عموم مردم باشند. علاوه بر این، نیروهای نظامی باید برای مدیریت و سازگارسازی گزارشها در مجموعه‌های خبری که امروزه به صورت شبانه‌‌روزی در طول مدت سال جاری‌اند، راههایی را توصیه کنند. در چندین سال گذشته، نیروی هوایی، نخستین نیروی نظامی به کار گرفته شده در عملیات‌ بوده است. فرماندهی یگان هوایی در نیروهای ائتلافی( ) به منظور کسب موفقیت باید در حین آمادگی برای نبرد، تحلیل از قلمروی اطلاعاتی را در دستور کار خود لحاظ کنند و بر اساس این تحلیل، فرماندهی یگان هوایی در نیروهای ائتلاف لازم است در ارائه طرحهای خود به فرماندهی نیروهای ویژه مشترک( ) در نیروهای ائتلاف یا فرماندهی کل منطقه‌‌ای که مجری عملیات دیپلماسی عمومی همراه با آغاز حملات است، به صورت کنشی رفتار نمایند. ماهیت این طرح باید به دست آوردن و تحت کنترل درآوردن قلمروی اطلاعاتی در روزهای آغازین هر عملیات باشد و یا در صورت امکان قبل از آنکه پرچم جنگ برافراشته شود (این به معنای مهیا کردن میدان نبرد با استفاده از پیامها، تصاویر، نوشته‌های خود و غیره است). با وجود این، نیروی هوایی و وزارت دفاع به تنهایی می‌‌توانند قلمروی اطلاعاتی را تحت اختیار خود درآورند. این مستلزم یک همکاری یکپارچه بین تمام سازمانها و نهادهای دولتی است. نمونه مناسب از این اقدام را در حادثه 11 سپتامبر تروریسم شاهد بودیم. وزیر خارجه کالین پاول و وزیر دارایی پاول او نیل( ) به سرعت یک هیئت میان‌سازمانی و یک ائتلاف را تشکیل داد که به سرعت قطع حمایتهای مالی از تروریسم و نخستین پیروزی در جنگ علیه تروریسم را در پی داشت. با وجود این، گذشته از آنکه دولت ایالات متحده باید از طریق سازمانها و مراکز در تلاش برای به دست آوردن قلمروی اطلاعاتی باشد، قرارگیری در کنار رسانه‌ها نیز بسیار ضروری است. این امر رسانه را به یک دارایی بسیار با ارزش تبدیل می‌‌کند که اخبار را بی‌درنگ در اختیار مردمی که تشنه آخرین تحولات جاری‌اند، قرار می‌‌دهد. راههای زیادی وجود دارد که نشان می‌‌دهد نیروی نظامی چگونه می‌‌تواند در کسب و تداوم برتری اطلاعاتی به صورت کنشی عمل کند. برای اثبات اینکه این اهداف چگونه از طریق دیپلماسی عمومی قابل دستیابی‌‌اند، به کارگیری موفقیت‌‌آمیز از عملیات تبلیغاتی توسط یکی از کشورهای مخالف را بررسی خواهیم کرد. مبارزه دیپلماسی عمومی عراق در سال 2000 هرچند جنگ خلیج فارس از سال 1991 خاتمه یافته است، اما نیروهای نظامی ایالات متحده برای اطمینان از اجرای طرح منطقه پرواز ممنوعه از سوی ایالات متحده و انگلستان همچنان حضور خود را از سال 1996 در عراق حفظ کرده‌اند. صدام حسین در پی غفلت امریکا برای شرح وضعیت حضور خود در منطقه، زمینه را برای تسخیر قلمروی اطلاعاتی مناسب یافت. در اواخر سال 1999، وی دولتش را به برپا کردن نبرد مدیریت افکار عمومی مکلف نمود. به طور کلی، این نبرد از رنج و محنت زنان و کودکان عراقی استفاده می‌کرد و آن را نتایج شوم استفاده از قدرت هوایی در جنگ خلیج‌فارس و تحریمهای اعمال شده از سوی سازمان ملل معرفی می‌کرد و با ادعای اینکه تحریمهای اعمالی به عراق طولانی، ظالمانه و غیرانسانی است و باید به آن پایان داده شود، توانست افکار عمومی جهان را تحت تأثیر قرار دهد. در ژانویه سال 2000، مردم جهان به تدریج پیش‌نمایی را از آنچه روی داده بود دریافتند. برای صدام روشن بود که وی به منظور پایان دادن به تحریمها و متعاقب آن ادعای پیروزی بر قدرتهای غربی باید احساسات مردم جهان را برانگیزد. با آغاز نبرد لفظی حساب‌شده‌ای که رسانه‌های خبری جهان آن را نشر می‌دادند، کشور عراق تأکید کرد که تحریمها و حملات هوایی تعمداً و همواره مردم بی‌گناه و مراکز غیرنظامی عراق را آماج هدف خود قرار داده‌اند. این مبارزه نظامی اعلام قطع حمایت از ادامه تحریمهای اعمال شده علیه عراق از سوی دو عضو (چین و روسیه) شورای امنیت سازمان ملل و امتناع دولت فرانسه از شرکت در عملیات منطقه پرواز ممنوعه پس از عملیات روباه صحرا در دسامبر سال 1998، افکار عمومی را به این سمت سوق داد که شاید تحریمهای سازمان ملل علیه عراق به پایان راه خود رسیده است و باید بازنگری شود. عراق سعی کرد تا افکار عمومی را نسبت به مسئله تحریمها بسنجد. منبع نشر خبر عراق بود که هدف آن کسب قلمروی اطلاعاتی بود. آیا دیگر کشورها این اخبار را پخش می‌کردند و به چه میزان آن را پوشش می‌دادند؟ آیا شبکه خبری سی.ان.ان این مسئله را در عناوین خبری خود لحاظ کرده بود؟ در آغاز نشر این اخبار آماج هدف، قدرتهای غربی بودند و این به آن دلیل بود که این دو کشور بودند که عملیات نظارت بر جنوب( ) و نظارت بر شمال( ) را اجرا می‌کردند. بعد از اجرای چند مأموریت و عملیات هوایی، عراق مدعی می‌شد که غیرنظامیان هدف حملات بوده‌اند و شماری از افراد غیرنظامی را به عنوان آمار کشته و زخمی آن روز معرفی می‌کرد. کار نشر این اخبار توسط سرویسهای خبری چندی به طول نیانجامید. موضوع مقالات همواره رنج و عذاب زنان و کودکان و اتهام به غیرنظامی بودن اهداف بود. مسئله‌ای که بسیار تأکید می‌شد، افزایش شمار کشته و زخمی غیرنظامیان در پی‌ عملیات نظارت بر شمال و جنوب و منطقه پرواز ممنوعه بود. مقالات به گونه‌ای نوشته می‌شدند و افکار عمومی را به این باور سوق می‌دادند که هواپیماهای مورد استفاده در عملیات نظارت بر شمال و جنوب ـ یعنی نیروی هوایی و نیروی دریایی ـ بیشتر در پی اجرای تحریمهای شورای امنیت سازمان هستند تا در پی اعمال طرح مناطق پرواز ممنوعه و حفاظت از شیعیان و کردها. این مبارزه پس از چند ماه نخستین آثار خود را بر ایالات متحده بر جای گذاشت و افزایش آمار تلفات زنان و کودکان و همچنین اخبار ضد تحریم موجب واکنش کنگره ایالات متحده و افکار عمومی شهروندان امریکایی در اوایل سال 2000 شد. در کنگره، حدود هفتاد عضو آن که در تلاش برای پایان دادن به تحریمهای عراق بودند طی نامه‌ای به کلینتون اظهار داشتند که قطعنامه‌های سازمان ملل برای تضعیف صدام نتیجه‌ای جز مرگ ماهانه هزاران کودک زیر پنج سال از سوء تغذیه و بیماری به دنبال نداشته است.4 در یک گردهمایی اعتراض‌آمیز در نیویورک که در مقابل دفتر نمایندگی ایالات متحده در سازمان ملل برگزار شد، 86 نفر از تظاهرات کنندگان به دلیل امتناع از ترک محل اعتراض به تحریمهای سازمان ملل علیه عراق، بازداشت شدند.5 این نکته شایان ذکر است که همزمان با ارائه نامه اعضای کنگره امریکا به کلینتون و گردهمایی اعتراض‌آمیز در نیویورک، مقامات ایالات متحده و سازمان ملل رژیم عراق را به محروم کردن شهروندان خود از کمکهای غذایی و اقتصادی و در عوض حمایت از ارتش و نخبگان طرفدار رژیم متهم کرد، اتهامی که در رسانه‌ها بسیار کم انعکاس یافت و دلیل آن ضعف ایالات متحده در مبارزه دیپلماسی عمومی بود. کوفی عنان دبیر کل سازمان ملل، نیز از تحریمهایی که از سوی قدرت هوایی در حال اعمال بود، اظهار نگرانی کرد. این اظهار نگرانی، ادعای صدام را مبنی بر اینکه ایالات متحده با این کار در حال نابودی مردم عراق است، تقویت کرده و مبارزه افکاری صدام را بیشتر به موفقیت سوق داد. علاوه بر آن، در پایان ماه مارس سال 2000 کوفی عنان هشدار داد که اگر برنامه نفت در برابر غذا که به منظور کمک به غیرنظامیان بی‌گناه عراقی که برای دوران تحریم ترتیب داده شده بود به سرعت شکل کارآمدتری به خود نگیرد، سازمان ملل در خطر شکست در جنگی تبلیغاتی با عراق قرار خواهد گرفت.6 از بیانیه دبیر کل سازمان ملل چنین برمی‌آمد که نبرد عراق کاملاً آثار خود را بر جای گذاشته باشد. در این حال مقالات خبری در مورد صدام که تا آن زمان در لابه‌لای مقالات کوتاه خبری در صفحات میانی روزنامه‌ها گم بود، در صفحات اول و دوم روزنامه‌های مهم همچون تایمز و واشنگتن پست به چاپ می‌رسید. با قوت گرفتن مرحله اول نبرد تبلیغاتی، عراق وارد مرحله دوم یعنی توأم نمودن نام با چهره شد. این مرحله از نبرد بر انتشار زندگینامه کودکانی که ادعا می‌شد در اثر حملات هوایی کشته شده‌اند و همچنین بر برنامه‌هایی تلویزیونی که این کودکان بی‌گناه را به تصویر می‌کشید و آنها را راهی منازل عموم مردم می‌کرد، معطوف شده بود. همزمان با انتشار داستانهایی از کشتار مردم که ادعا می‌شد آماج هدف هواپیماهای مأمور به پرواز در مناطق پرواز ممنوعه قرار گرفته بودند، یک برنامه مستند تلویزیونی به نام تاوان پس دادن ـ کشتار کودکان عراقی که توسط یک خبرنگار و فیلم‌ساز مشهور به نام جان پیلگر( ) تهیه شده بود در ایالات متحده انتشار یافت. این برنامه مستند 90 دقیقه‌ای مشکلات رو به افزایش کودکان عراقی را از زمان عملیات توفان صحرا و رنج و عذاب آنها در پی تحریمهای اعمال شده پس از جنگ خلیج‌فارس را پوشش می‌داد.7 مسئله‌ای که به هیچ وجه تحت پوشش قرار نگرفت بی‌مبالاتی دولت عراق در برنامه نفت در برابر غذا و ساخت کاخهای مجلل توسط صدام بود (کاخهایی که برخی از آنها برخوردار از خندق و در شرایطی در حال ساخت بود که عراق در سخت‌ترین خشکسالی در 100 سال گذشته قرار گرفته بود.)8 اثرگذارترین داستانی که انتشار یافت ـ و به واقع احساسات عموم مردم را جریحه‌دار کرد ـ داستان پسر بچه چوپانی بود که ادعا می‌شد در ماه مه در طی عملیاتی در منطقه پرواز ممنوعه کشته شده است.9 روزنامه‌های مهم داستان این پسر بچه 13 ساله به نام عمران هبری جویر( ) را در صفحه اول خود منتشر کردند.10 این داستان، حکایت پسر بچه را که چگونه در حین عملیات هوایی ایالات متحده و انگلستان در نزدیکی نجف از پا درآمده بود و سرش تکه پاره و ردای سفیدش آغشته به خون شده بود، به تصویر می‌کشید. این داستان می‌گوید: که این نوجوان هیچ فرقی با نوجوانان هم سن و سال خود نداشت؛ او از بازی با توپ فوتبال خود در اطراف روستایش لذت می‌برد و تازه کلاس پنجم را پشت‌سر گذاشته بود. عموم مردم جهان با این قضیه و آثار آن همدردی می‌کردند. به نقل از این داستانها این اعضای گارد ریاست جمهوری نبودند که در طی حملات هوایی کشته می‌شدند، این بار نوجوان بی‌گناهی که در آستانه جوانی و در حالی که مشغول کارهای روزانه بود به خاک و خون کشیده شده بود. نوجوان بی‌گناهی که با دیگر نوجوانان در سایر کشورها تفاوتی نداشت. این داستان با ابراز نگرانی اتحادیه عرب و شورای همکاری خلیج فارس از ادامه حملات هوایی، به سرعت تأثیر خود را بر جای گذاشت. با بازتاب مسائل عراق در رسانه‌های خبری، برای صدام روشن بود که احساسات ضد امریکایی رو به افزایش است. بسیاری از کشورهای عربی از استقرار نیروهای نظامی ایالات متحده در خاک مسلمانان به شدت اظهار نگرانی می‌کردند. با بهره‌برداری از این ضعف، صدام دامنه این مبارزه را گسترش داد و ـ گاهی اوقات با مبالغه ـ کشورهای مسلمان را به حمایت قدرتهای شرور غربی متهم کرد. در پی محکوم کردن حملات هوایی، عراق گزارشی را از هواپیماهایی که از عربستان سعودی و ترکیه در حمایت از عملیات نظارت بر جنوب و شمال برمی‌خواستند، منتشر کرد. اما بسیاری از این گزارشها به مطبوعات جهان راه پیدا نکرد و این احتمالاً به نفع عراق بود. این مسئله می‌توانست به مبارزه صدام لطمه وارد کند چرا که وی توانسته بود نظر شاه فهد و دیگر سران عرب را به سوی خود جلب نماید و بعداً می‌توانست از آنها در کمک به لغو تحریمها استفاده کند. بازگشایی سفارتخانه کشورهای منطقه خلیج فارس در عراق و استقبال از پروازهای بشردوستانه به بغداد برای عراق، ضرورت داشت. عراق به خوبی می‌دانست که با این کار نمی‌تواند نظر سازمان ملل را با توجه به اینکه دو کشور ایالات متحده و انگلستان اعضای دائم شورای امنیت‌اند، تغییر دهد، اما در عوض می‌توانست با این کار دوستانی را برای خود در دادگاه بیابد. عمان که هیچگاه رابطه‌ای با عراق نداشت و همچنین قطر، نخستین کشورهایی بودند که در اوایل سال 2000 سفارت خود در عراق را بازگشایی کردند و در پی آن امارات متحده عربی در فوریه همان سال و بحرین در آوریل/مه، در پی اقدامات بشردوستانه سفارت خود را در عراق بازگشایی کردند.11 تا مه سال 2000 چهار کشور از هفت کشور شورای همکاری خلیج فارس روابط دیپلماتیک خود را با عراق از سرگرفتند. این اقدام اعتبار بیشتری را در صحنه دیپلماتیک به عراق اعطا کرد، روابط کشورهای عرب را تقویت کرد و به عراق و هم‌پیمانانش توان بیشتری برای مبارزه با تحریمهای سازمان ملل بخشید. افکار و موج سیاسی به طور ناباورانه‌ای در حال تغییر به نفع عراق بود. در جولای سال 2000 اردن از سازمان ملل درخواست کرد تا با انجام پروازهای بشردوستانه به عراق موافقت نماید، چرا که تحریمها کاملاً به اقتصاد عراق لطمه وارد ساخته بود. برخی از روزنامه‌های چین ضرر اقتصادی عظیم ترکیه را ناشی از تحریمهای اعمال شده به عراق معرفی کردند.12 این گزارشها مقدمه‌ای بر انجام پرواز اختصاصی بشردوستانه روسیه در ماه آگوست شد. گفتنی است که این پرواز موافقت سازمان ملل را در پی نداشت. این پرواز باب پروازهای بعدی را باز کرد. به نقل از مرکز فرماندهی نیروی هوایی، تا پایان سال 2000 بیش از 100 پرواز بشردوستانه به عراق انجام شد که 60 درصد از آن با موافقت و تأیید سازمان ملل صورت گرفته بود.13 درصد موافقت سازمان ملل رو به افزایش بود چرا که این گونه پروازها به قدری معمول شده بود که به طور خودکار تأیید سازمان ملل را به همراه می‌آورد. در حقیقت اگر کشورها خواستار تأیید سازمان ملل می‌شدند، درخواست آنها با موافقت سازمان ملل توأم می‌شد؛ تنها پروازهایی که مشمول موافقت سازمان ملل قرار نمی‌گرفت، آن تعداد از پروازها بودند که حتی در پی کسب تأییدیه از سازمان ملل برنمی‌آمدند.14 به طور کلی 16 درصد از این پروازها روسی، 16 درصد اردنی، 13 درصد سوری و 11 درصد پروازها نیز از کشور ترکیه بود.15 البته این اقدام روسیه و سه کشور دیگر به خاطر تخطی از تحریمها و حمل غیرقانونی نفت از عراق چندان دور از انتظار نبود. البته پروازهای دیگری از کشورهایی همچون امارات متحده عربی و یمن نیز صورت می‌گرفت، اما جالب‌ترین پرواز و آنچه توجه بسیاری از مردم را به خود جلب کرد، پروازهای انجام شده از کشورهای فرانسه و انگلستان بود. هر دوی این پروازها با موافقت دولتهای متبوع خود صورت ‌گرفت، اما پروازهای صورت گرفته از انگلستان از سوی بازیگران حاشیه‌ای دولت لیبرال افراطی بود.16 در سپتامبر سال 2000 و در پی بازگشایی فرودگاه بین‌المللی صدام حسین پس از ده سال در بغداد، روسیه برای از سرگیری پروازهای مسافری به عراق اعلام آمادگی کرد.17 سوریه و اردن به سرعت از سازمان ملل خواستند تا با از سرگیری پروازهای مستقیم به عراق موافقت کند.18 تا سپتامبر سال 2000، پروازهای بشردوستانه به عراق به رویدادی عادی تبدیل شد. به طور کلی، عملیات نظارت بر شمال و جنوب با از سرگیری پروازهای بشردوستانه و ارسال مواد غذایی و دارو به مردم بی‌گناه عراق مخالفتی نداشت. نگرانی عمده آنها ایمنی هواپیماهایی بود که گاهی اوقات باید در حین سورتیهای گشتی آن روز، بر فراز مناطق پرواز ممنوعه به پرواز درمی‌آمدند. این بار نیز طبق معمول این گزارش هرگز منتشر نشد و نتیجه آن، موفقیت دیگری برای صدام بود. همزمان با نخستین پروازهای بشردوستانه به بغداد، حتی کوهن، وزیر دفاع وقت امریکا، نیز اظهار داشت که صدام در مبارزه تبلیغاتی خود به ویژه در میان ملل عرب موفق عمل کرده است.19 افزون بر آن، این برداشت روز به روز در میان مردم تقویت می‌شد که قدرت هوایی ائتلاف باعث عدم موفقیت تحریمهای سازمان ملل شده است. استراتژی سیاسی ترکیب قدرت هوایی با تحریمهای اقتصادی سازمان ملل برای دور نگاه داشتن ارتباط تجاری و سرمایه‌گذاری کشورها با عراق به نظر در دستیابی به آمال خود ناکام مانده بود.20 اصرار بر ادامه پروازهای بشردوستانه به بغداد از کشورهای متعدد به لحاظ سیاسی به این معنا بود که آنها با ادعای صدام مبنی بر اینکه تحریمها بیشتر به اقشار کم‌درآمد ضربه وارد می‌کند تا رهبری عراق و اینکه باید فوراً به فریاد مردم عادی عراق رسید، موافق بودند. ذکر این نکته نیز جالب است که باعث ناکامی تحریمها نه تنها دولت عراق یا سازمان ملل بلکه هواپیماها و خدمه‌های هوایی که مأمور اجرای عملیات هوایی بودند، معرفی می‌شدند. این مسئله روزنامه‌ها را ترغیب کرد تا در نوشته‌های خود بین تحریمها و مأموریتهای مناطق پرواز ممنوعه تفاوتی قائل نشوند و خوانندگان را به این تفکر وادارند که این دو با هم در ارتباط‌اند. این مسئله فرماندهی مرکزی نیروی هوایی و نیروی هوایی ایالات متحده را با این معضل روبه‌رو کرد که قدرت هوایی ممکن است عامل اصلی ناکامی کل مأموریت در عراق تلقی شود در حالی که وظیفه نیروی هوایی در واقع همان طور که گفته شد اجرای طرح منطقه پرواز ممنوع بود. نیروی هوایی علی‌رغم مبارزه دیپلماسی عمومی عراق همچنان در عراق باقی ماند. فرماندهی مرکزی نیروی هوایی و نیروهای ویژه مشترک ناظر بر جنوب غربی آسیا( ) فرصتهای بسیاری داشتند تا بتوانند حتی خود را از این مبارزه اطلاعاتی خارج نمایند، اما دستورات اکید ستاد فرماندهی مرکزی آنها را مکلف کرده بود که در هیچ شرایطی دست به اقدام نزنند. لازم به ذکر نیست که شکست در برابر جنگ لفظی عراق بسیار تأسف‌بار بود، اما در آن حال نیروهای نظامی آمادگی جنگ در قلمروی اطلاعاتی را نداشتند. اما این امر با وقوع حوادث 11 سپتامبر سال 2001 به سرعت تغییر یافت. غلبه بر قلمروی روانی و اطلاعاتی پس از 11 سپتامبر دیپلماسی عمومی در جنگ علیه تروریسم را می‌توان اشاعه مطالب درخصوص انگیزه‌ها و مقاصد ایالات متحده عنوان کرد. علاوه بر آن دیپلماسی عمومی به اقدامات حال و گذشته ایالات متحده در خاورمیانه و همچنین به دیدگاههای آن در خصوص اسلام نیز معطوف شده است. در جنگ (به اصطلاح) علیه تروریسم، دیپلماسی عمومی به اندازه هر سلاح موجودی در انبارهای تسلیحاتی ستاد فرماندهی مشترک اهمیت دارد و پیروزی در آن در مواقع درگیری به اندازه هر حوزه دیگری دشوار است. این دیپلماسی همه خبرنگاران، سرویسهای خبری، کارکنان تلویزیونی و سایتهای اینترنتی در سراسر جهان را به خدمت درآورده و نقش مهمی را در انتقال اخبار به توده‌های مردم ایفا می‌کند. موفقیت در دیپلماسی عمومی به همان میزان در آماده شدن برای اقدام نظامی مهم است که در آماده کردن صحنه نبرد. این دیپلماسی در صورتی که کشورهای ائتلافی مجبور باشند تا مدت زمان طولانی و با وجود شکستهای اجتناب‌ناپذیر همچنان حضور خود را حفظ کنند، بسیار با ارزش است. علاوه بر این اگر بخواهیم با شکست شبکه‌های تروریستی و حامیان آنها و با تلاش گسترده، صلح حاصل از نابودی این شبکه‌ها را در اروپا، خاورمیانه و همچنین در ایالات متحده تداوم بخشیم، دیپلماسی عمومی نقشی بسیار مهم ایفا می‌کند. باید یادآور شویم که این مقاله در بازنگری به دیپلماسی عمومی پس از 11 سپتامبر، صرفاً 100 روز نخست پس از این واقعه را بررسی می‌کند. این بخش از مقاله به اتفاقات بعد از 11 سپتامبر و آغاز عملیات هوایی (عملیات آزادی پایدار) در 8 اکتبر سال 2001 می‌پردازد. تحلیل ارائه شده در این بخش، آراء نویسنده است. بسیاری از مشکلات و وجوه اختلافی که تاکنون بحث و بررسی شده است همزمان با تلاش دولت به اصلاح و تقویت موضع دیپلماسی عمومی خود، از سوی دولت مورد خطاب قرار گرفته‌اند. در روزهای اولیه جنگ و جدا از زد و خورد و درگیری در افغانستان، درگیری دیگری در جبهه غیرنظامی در تلاش و رقابت برای جلب افکار مسلمانان رخ داد. ایالات متحده و اسامه‌بن‌لادن هر دو حداکثر تلاش خود را به کار بستند تا بتوانند حمایت بیش از یک میلیارد مسلمان را در سراسر جهان به سوی خود جلب کنند. در 7 اکتبر سال 2001، فنون مهار و دستکاری رسانه‌های مدرن، سلاح جدیدی را به فهرست سلاحهای بن‌لادن افزود. اسامه‌بن‌لادن دریافت که افغانستان دسترسی خود را به جهان از دست داده است، ولی می‌دانست که با برخورداری از نرخ بالای بی‌سوادی و اتکا به فناوریهای جهان سومی، انتقال این پیام بسیار مشکل خواهد بود. با وجود این، کلمات ساده و استفاده زیرکانه وی از اتفاقات گذشته و فنون روان‌شناسانه و همچنین اذعان به بدگمانیهای موجود، نسبت به وی که در یک حلقه فیلم ویدئویی ضبط شده بود تا حدودی مؤثر واقع افتاد. در حالی که دولتهای مسلمان اظهارات وی را رد کردند، اما بسیاری از مردم این کشورها، صحبتهای وی را شنیدند و آنچه را که وی تشریح کرده بود، پذیرفتند. وی در اظهارات خود به حضور نیروهای بیگانه در عربستان سعودی و اشغال رام‌الله( ) و رفح( ) توسط نیروهای رژیم صهیونیستی اشاره کرد و از 80 سال ظلم روا شده به افغانستان سخن گفت.21 وی علاوه بر آن با اشاره به رنج و محنت کودکان عراقی بر این حقیقت صحه گذاشت که تحریمهای سازمان ملل موجب عذاب عمومی در عراق شده است. هر چند صحبتهای وی به نظر نمی‌آمد بتواند باعث تغییر روند عملیات در افغانستان شود، اما تأثیر مستقیمی بر مسلمانان خارج از منطقه برجای گذاشت. در پی اظهارات بن‌لادن، روزنامه‌های سراسر جهان از افزایش اعتراضات ضد امریکایی مسلمانان از جمله مردم پاکستان، فیلیپین و اندونزی خبر دادند. بدیهی است که این اعتراضات موجب نگرانی شدید ایالات متحده و هم‌پیمانانش شده بود و این نگرانی به ویژه در میان هم‌پیمانانی که بخشی از جمعیت آنها مسلمان بودند، بیشتر بود. ایالات متحده پی برده بود که اگر بن‌لادن با این تبلیغات و دستاویز قرار دادن گذشته و رسانه‌های گروهی بتواند مسلمانان را نسبت به ادعاهای خود متقاعد سازد، در جلب افکار و حمایت جامعه مسلمانان برای جنگی طولانی علیه تروریسم، کار بسیار دشوار یا ناممکنی را پیش‌ رو خواهد داشت. در مقایسه با عملیات توفان صحرا یا عملکرد نیروهای ائتلافی، در حال حاضر وزارت دفاع پیشرفتهای حاصل از عملیات علیه (به اصطلاح) تروریسم را از پنتاگون گزارش می‌کند. رئیس ستاد مشترک، ژنرال مایرز و رامسفلد، وزیر دفاع، به سرعت ابتکار عمل را در دست گرفتند و در جلسات توجیهی ترتیب داده شده پنتاگون برای توجیه عموم مردم حضور یافتند. آنها با اتکاء به گزارشهای ارسالی از وضعیت صحنه نبرد، سعی داشتند در کنار کارکنان دفتر ریاست جمهوری، مردم را در جریان پیشرفت درگیریها قرار داده و به ایشان اطمینان دهند که نیروهای نظامی در صدداند که شبکه‌های تروریستی را به جرم فاجعه یازده سپتامبر به پای میز محاکمه بکشانند، اما با وجود این و در پی برنامه‌ریزی پنتاگون، آنها به مردم اجازه نمی‌دادند که با فرماندهان نظامی صحنه نبرد آشنا شوند. این کار، این احساس را در برخی از افراد ایجاد کرد که این درگیری تحت رهبری واشنگتن قرار دارد تا فرماندهان موجود در صحنه نبرد و نظارت سیاسی گسترده‌ای بر عملیات صورت می‌گیرد. با ادامه جلسات توجیهی، فرماندهان واقع در صحنه جنگ از جمله ژنرال تامی فرانکس،( ) سپهبد چارلز اف والد( ) و دریابان چارلز دبلیو مور( ) تحت پوشش خبری بیشتری از سوی مطبوعات قرار گرفتند. گاهی اوقات و به ویژه زمانی که طالبان در گزارشها سرعت عمل به خرج می‌دادند، به نظر می‌آمد که اگر اخبار و اطلاعات، مستقیماً از صحنه نبرد گزارش می‌شد، اعتماد مردم به پنتاگون افزایش می‌یافت.22 مسلماً خبرنگاران مستقر در صحنه نبرد در مقایسه با خبرنگاران مستقر در واشنگتن بهتر در جریان امور هستند. آنها موقعیت کاملاً مناسب‌تری داشتند و پدیدآورندگان گزارشهای خبری برای واشنگتن می‌باشند و احتمالاً در مقابله با ادعاهای طالبان از اعتماد مردمی بیشتری بهره‌مندند. فرماندهان مستقر در صحنه نبرد با وجود رشد فناوری و پیشرفتهای حاصل در ابزار اطلاعاتی، مراقبتی و شناسایی می‌توانند در ارزیابی خسارات ناشی از جنگ کنش‌گراتر عمل کنند و با قبول ناکامیهای خود، مزیت برخورداری از رسانه‌ها را از طالبان پس بگیرند. اما پنتاگون در جلسات توجیهی مطبوعاتی به جای آنکه کنش‌گرا عمل کند، بسیار واکنش‌گرا ظاهر شد. برای نمونه اگر پنتاگون پنجشنبه خبر دهد که در جریان بمباران روز سه‌شنبه بیمارستانی مورد اصابت قرار گرفته، آیا با این عدم اطلاع‌رسانی به موقع می‌تواند حمایت مردم را با خود همراه داشته باشد؟ مردم همیشه به طور ناخودآگاه در پی کسب اطلاعات از منابعی‌اند که قلمروی اطلاعاتی را در اختیار داشته باشند و در بیان حقایق به موقع عمل کنند. مردم در بسیاری از مواقع به جای گزارشهای پنتاگون ادعاهای طالبان را حقیقت در نظر می‌گرفتند و با این کار پنتاگون مجبور می‌شد چند روز بعد با رد ادعاهای طالبان مردم را متقاعد کند. همان طور که استنباط می‌شد، پنتاگون برای مقابله با ادعاهای طالبان نمی‌خواست با ارائه گزارشهای تلافی‌جویانه به مقابله به مثل بپردازد. با وجود این، ایالات متحده با حفظ موضع دیپلماسی عمومی واکنشی خود به طالبان اجازه داد تا به سرعت در گزارش خسارات غیرنظامی، ابتکار عمل در قلمروی اطلاعاتی را به دست گیرد. طالبان با ارائه گزارشهای کنش‌گرایانه از عملیات و مأموریتهای ایالات متحده به رسانه‌ها و توجه به اشتباهات ایالات متحده و یا کشته شدن مردم بی‌گناه به راحتی با احساسات مردم بازی می‌کرد. هرچند گزارشها جهت‌دار بودند، اما این گزارشها به طور مستقیم از صحنه نبرد تهیه می‌شدند و در اختیار مردمی که تشنه خبر بودند، قرار می‌گرفت. در اینجا مانند مسئله عراق، منبع اطلاعاتی رقیبی وجود نداشت و مردم تحت تأثیر گزارشهای به موقع طالبان قرار می‌گرفتند. لازم بود که پنتاگون در مواقعی که اشتباهی صورت می‌گرفت بیشتر آماده جوابگویی باشد. هیچ درگیری آن طور که باید و شاید در راستای مقاصد تعریف شده، حرکت نمی‌کند و خطر وقوع یک جنگ تمام‌عیار همواره وجود دارد. پنتاگون در پوشش خبری بمبی که در 13 اکتبر سال 2001 به روستایی اصابت کرده بود خوب عمل کرد؛ با وجود این با توجه به سطح فناوری ایالات متحده، بخشودنی نیست که کارشناسان سازمان ملل نخستین کسانی باشند که از تخریب یکی از انبارهای مهم صلیب سرخ خبر دهند.23 دولت باید برای تداوم حمایت مردمی، آنها را در جریان پیشرفت جنگ قرار دهد، اما از سوی دیگر نیز می‌بایست چهره مناسبی را از نیروهای نظامی به تصویر بکشد. اینکه تمام عملیات موفقیت‌آمیز بوده و هر بمب رها شده دقیقاً به مرکز اهداف اصابت می‌کند یک خوش‌بینی کاذب است که ممکن است صرفاً در کوتاه‌مدت حمایت مردمی را جلب نماید، اما در واقع این ادعا در درازمدت موجب تضعیف حمایت مردمی و کاهش اعتماد به دولت می‌شود و پنتاگون را به تحریف آزادانه مطالب متهم خواهد ساخت.24 در آغاز عملیات آزادی پایدار، (اشغال افغانستان) پنتاگون در برابر اشتباهات عملیاتی پاسخگو ظاهر نشد. علاوه بر این، گزارشهای دیرهنگام پنتاگون و اتهام غیردیپلماتیک و بدون مدرک وزیر دفاع رامسفلد مبنی بر کذب بودن ادعاهای طالبان نسبت به خسارات غیرنظامی به دولت ایالات متحده اجازه نداد تا بتواند خود را از این ادعاها دور نگاه دارد. طالبان نیز همچون صدام با هوشیاری دریافت که برای غلبه بر روح و جان مردم باید به جزئیات کشتار زنان و کودکان بی‌گناه توجه کند. علاوه بر آن با چاپ یک تصویر و نام در یکی از مقالات خبرگزاری آسوشیتدپرس( ) قربانیان طالبان به کودکان بی‌گناه افغانی و نه تروریست تبدیل می‌شدند. گزارشهای مکرر از خسارات غیرنظامی توسط طالبان باعث تضعیف نیروهای ائتلاف در کمتر از ده روز پس از آغاز عملیات شد. در 17 اکتبر سال 2001 وزیر کشور عربستان سعودی شاهزاده نایف( ) به خبرنگاران اظهار داشت که عربستان با تروریسم مخالف است، اما از سوی دیگر واکنش ایالات متحده را تصدیق نمی‌کند چرا که این واکنش موجب کشته شدن مردم بی‌گناه شده است.25 همان طور که بوش ظاهراً اذعان داشت حفظ حمایت مردمی در موفقیت عملیات آزادی پایدار (اشغال افغانستان)، بسیار حیاتی است، به طرق مختلف می‌توان این حمایت را جلب و در حفظ آن تلاش کرد، اما در امریکا نیز همچون سایر نقاط جهان این آراء عمومی است که به شکل‌گیری دیدگاههای سیاسی کمک می‌کند. تقریباً 7 هفته پس از 11 سپتامبر سال 2001، بسیاری از مردم در کشورهای مختلف اروپایی و حتی خاور دور خواستار قطع عملیات نظامی در افغانستان شدند. در این برهه، تصاویر انتشار یافته طالبان از افغانیهای فقرزده که خارج از خانه‌های خود آماج اصابت بمبها قرار می‌گرفتند، منجر به شکل‌گیری اعتراضات خیابانی و تذکر برخی از کشورها در پی ورود جهان اسلام به ماه رمضان شد. برای نمونه در ترکیه، تنها عضو مسلمان سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو)، نظرسنجیهای عمومی نشان داد که بین 57 تا 70 درصد از مردم با دخالت مستقیم این کشور در عملیات به رهبری ایالات متحده مخالفند.26 وزیر دفاع هند، جرج فرناندز،( ) نسبت به هدف ایالات متحده برای ریشه‌کن کردن شبکه‌های تروریستی تردید داشت و اشاره کرد؛ این عملیات یک خطر بلندمدت است.27 حتی در کویت نیمی از اعضای منتخب پارلمان بیانیه‌



    مقالات مجله
    نام منبع: لیندا اروشا- وارهال
    شماره مطلب: 2174
    دفعات دیده شده: ۱۸۷۵ | آخرین مشاهده: ۲ ساعت پیش