-
لابی یهود و سینمای امریکا
شنبه ۱ فروردین ۱۳۸۳ ساعت ۱۲:۰۰
لابی یهود و سینمای امریکاآرمین امینیاشاره یکی از ابزارها در مقوله عملیات روانی، رسانههای دیداری ـ شنیداری است که برای تأثیرگذاری بر ادراک مخاطب از آن استفاده فراوان میشود. در این زمینه، نوشتار حاضر میکوشد فیلمهای تأثیرگذار روانی ـ اجتماعی تولید شده در سینمای امریکا را که به ذهنیتپردازی ویژه در بینندگان بر اساس اهداف از پیش تعیین شده رژیم صهیونیستی میپردازد، مورد بررسی قرار دهد. مقدمه در عرصه تعاملات بینالمللی، واحدهای مل
لابی یهود و سینمای امریکاآرمین امینیاشاره یکی از ابزارها در مقوله عملیات روانی، رسانههای دیداری ـ شنیداری است که برای تأثیرگذاری بر ادراک مخاطب از آن استفاده فراوان میشود. در این زمینه، نوشتار حاضر میکوشد فیلمهای تأثیرگذار روانی ـ اجتماعی تولید شده در سینمای امریکا را که به ذهنیتپردازی ویژه در بینندگان بر اساس اهداف از پیش تعیین شده رژیم صهیونیستی میپردازد، مورد بررسی قرار دهد. مقدمه در عرصه تعاملات بینالمللی، واحدهای ملی در راستای پیشبرد اهداف و اولویتهای مدنظر خود، از تمامی ابزارهای موجود به منظور افزایش سطح تأثیرگذاری خود بهره میگیرند. در این زمینه، استفاده از امکانات و نیروهای تبلیغاتی ـ روانی، اهمیت فراوان دارد. عملیات روانی، به یک تعبیر امکان تأثیرگذاری در محیط ادراکی ـ روانشناختی نیروهای متخاصم یا رقیب به گونهای است که در راستای گزینههای راهبردی نیروی خودی باشد. امروزه، به ویژه در دوران پسا جنگ سرد و پایان دوران ژئوپلیتیک به مفهوم دو قطبی آن، ماهیت تعاملات و سیاستگذاریهای امنیتی ـ راهبردی، دگرگونیهای ساختاری فراوان یافته و ساز و کارهای عملیات روانی تا حدی جایگزین ابزارهای امنیت سختافزاری، شده است. در مقوله عملیات روانی، رسانههای دیداری ـ شنیداری، اهمیت بسزایی برای تأثیرگذاری گسترده بر محیط ادراکی مخاطب و افکار عمومی دارد، به واقع، اگر بتوان در شاکله ذهنی و برداشتهای معطوف به تجربه هدف مخاطب، دگرگونی اساسی، بر اساس سناریونویسیهای از پیش تعیین شده، صورت داد، میتوان اذعان کرد که در راستای تأمین اهداف راهبردی معطوف به ارتقای قدرت خودی، گامهای اساسی برداشته شده است. با توجه به جایگاه و کارکرد رسانه های دیداری ـ شنیداری، به ویژه صنعت سینما در راستای جهتدهی به ذهنیت مخاطبان، این رسانه از جایگاه ویژهای به منظور عملیات روانی ـ تبلیغاتی، برخوردار است. بسیاری از دولتها و گروههای قومی و فراملیتی در راستای اهداف خود از سینما بهره گرفتهاند که در این زمینه، استفاده لابی صهیونیستی از صنعت سینما در ایالات متحده امریکا به مثابه قدرت هژمون و تأثیرگذار در نظام بینالمللی، جای تأمل فراوان دارد. به واقع، پیوندهای اساسی میان سرمایهداران و لابی صهیونیستی و سینماپردازان امریکایی، در راستای اهداف جنبش صهیونیسم مقولهای است که اهمیت بسیار دارد. در این زمینه، نوشتار حاضر میکوشد تا با بررسی فیلمهای تاثیرگذار روانی ـ اجتماعی تولید شده در سینمای امریکا که به ذهنیتپردازی ویژهای در بینندگان بر اساس اهداف از پیش تعیین شده صهیونیستی پرداختهاند، از سال 1948 و تشکیل دولت اسرائیل تا پایان جنگ سرد 1991 و به یک تعبیر پایان توازن استراتژیکی به نفع اعراب، محیط ادراکی ـ روانشناختی سینمای ایالات متحده را مورد ارزیابی و بررسی موردی، قرار دهد. گفتار نخست: رسانه سینما به مثابه ابزاری مؤثر واژه رسانه، بار محتوای ویژهای دارد. اصولاً، یک رسانه ابزار کارآیی برای برقراری ارتباطات است. رسانهها، به یک تعبیر، محصول فرهنگ صنعتیاند، هر چند در معنای عام آن از قدرت بیشتری نیز برخوردارند. رسانههای دیداری ـ شنیداری از جمله سینما به دلایل متعدد از مؤثرترین ابزارهای جهتدهنده و ذهنیتبخش سیاسی، راهبردی، به شمار میآیند؛ اصولاً سینما بیان غیرطبیعی را آن گونه طبیعی میسازد که همچون خود طبیعت به نظر میرسد. در فیلم، صحنهها، چشماندازها و رویدادها، آنچنان در ذهن بینندگان تأثیر میگذارند که گویی همه آنها زندگی واقعیاند. فیلمها، دامنه گستردهای از جلوههای سینمایی را بر اساس اهداف و نیات تولیدکننده فیلم، به مخاطبان ارائه میدهند. بسیاری معتقدند ابزار رسانهای سینما، به یک عبارت، مبنای خودشناسی مخاطبان را دگرگون میکند، ذهن بیننده را به ابرفضاهای پست مدرن میکشاند و گاه با چاشنی قرار دادن مقولههای ارزش ـ سیاسی، در ذهنیتسازی و مدیریت ادراک مخاطبان، تأثیرات شگرفی را بر جای میگذارد. رسانه سینما با همراه کردن گام به گام بیننده با خود، با بهرهگیری از حالات همبستگی و تعامل میان ذهنی، انگارهها یا مفاهیم کنترل کنندهای را به مخاطب ارائه میکند که شاید به تعبیر فیلسوف فرانسوی، لویی آلتوسر، یک ساز و کار ایدئولوژیکی برای توجیه وضع موجود، تلقی شود. ژوزف کلاپر معتقد است که رسانههایی مانند سینما سه نوع دگرگونی اساسی را در ذهنیت مخاطبان ایجاد میکنند: تغییر عقیده، تغییرات جزئی و تقویت وضع موجود. بر این اساس، سینما، یک رسانه کاراست. سینماگر میکوشد تا در راستای ذهنیتسازی مخاطب، با کوچکترین واکنش مثبت او و در لحظه تعیینکننده و خطیری، ایستارهای سیاسی ـ راهبردی خود را بیان کند. سینما، رسانهای دیداری ـ کلامی است که بر مبنای ارزشگذاریهای ویژه سازندگان فیلم، بیننده را از حالت سردرگمی خود تفسیری به تفسیر مطلوب خود سوق دهد. اصولاً سینما، بر مبنای تصویرهایی ایجاد شده است که در آن، معانی برای دلالت و جهتدهی، به کار گرفته میشوند. موسیقی فیلم و الگوهای توان شخصیت داستانی، نیز از جمله عوامل تعیینکننده در این راستا، قلمداد میشوند. کانت، فیلسوف آلمانی در آثار خود به این نکته میپردازد که «هیچ دریافت ادراکی، بدون وجود مفهوم، وجود نخواهد داشت». شاید با استعاره از این عبارت بتوان اذعان کرد که سینما به مثابه ابزار رسانهای مؤثری، مفاهیمی جهتگیری شده را به ما ارائه میکند که چهار چوب ذهنی ـ روانی ما را شکل میدهد. گفتار دوم: سینمای امریکا و لابی یهود طی تاریخ پیدایش سینما، که بیش از صد سال قدمت دارد، افزون بر هزار فیلم سینمایی صرفاً در مورد یهودیان، مسائل قومی، آرمانهای ایدئولوژیکی و سیاسی آنها در سینمای ایالات متحده، ساخته شده است. جالب آنکه حتی در نخستین فیلمهای سینمایی، مانند رقص یهودی (1903) توماس ادیسون، نمادی از مقوله قومیت یهودی و آرمانهای آنان دیده میشود، به ویژه طی سالهای 1945-1991، تعداد فیلمهایی که به طور مستقیم یا غیرمستقیم به موضوع کشتار یهودیان از سوی نازیها میپردازد، در سینمای امریکا بسیار در خور توجه است، جانبداری ویژه سازندگان این آثار از آرمانهای مدنظر صهیونیستها و اصرار تأمل برانگیز آنها در راستای ذهنیتسازی به نفع صهیونیسم و به زبان اعراب و مسلمانان کاملاً مشهود است. تأکید بر شرایط بسیار سخت و غیرانسانی یهودیان طی دوران اقامت در اروپا و خارج از سرزمین موعود (فلسطین اشغالی، به زعم مرام صهیونیستی) و شخصیتهای اصولاً کلیشهای ترحم برانگیز یهودی از ویژگیهای اساسی این گونه فیلمها، به شمار میآید. بیشتر فیلمهای امریکایی ساخته شده در زمینه قوم یهود، با اطمینان از تلقی موافق تماشاگران و مخاطبان نسبت به باور و مرام صهیونیستی، لزوم نجات قوم یهود از خطر کشتار دسته جمعی و زندگی آنان در ارض موعود را مورد تأیید قرار میدهند. خاطرات آن فرانک (1959)، کار جورج استیونس یکی از معروفترین آثار سینمایی امریکایی مربوط به قتل عام یهودیان است. فیلم بر مبنای خاطرات دختر یهودی پانزده سالهای به نام آن فرانک است که پیش از کشته شدن به دست نیروهای آلمان نازی در هلند، آخرین امیدها و واگویههای خود را به گونهای که مهر تأییدی بر مظلومیت قوم یهود طی تاریخ بشریت است، بیان میکند. جالب آنکه به جز نقش آن فرانک در فیلم که میلی پرکینز غیریهودی، ایفاگر آن است، دیگر نقشها به بازیگران یهودی سپرده شد. واکنشهای عاطفی ویژه در میان بینندگان امریکایی نسبت به یهودیان و لابی صهیونیستی، در سطح وسیعی پدیدار شد و فیلم با پیامهای ریز و درشت، تبلیغاتی ـ روانی خود به مثابه یکی از ابزار مؤثر عملیات روانی صهیونیستی، کارایی خود را در گستره وسیعی بر جای میگذارد. بسیاری از فیلمهای ساخته شده در این زمینه، بر اساس آثار رماننویسان مطرحی، مانند ویلیام گلدمن، فردریک فورسایت و آیرالوین، شکل گرفتهاند که از مقوله نسلکشی یهودیان به منزله یک رویداد عظیم در تعاملات بشری یاد کردهاند. در سال 1960 و حدود دوازده سال پس از تشکیل دولت یهود، اتوپرمینگر فیلمساز امریکایی، فیلم اکسدوس را با سرمایه شرکت فیلمسازی ام.جی.ام و آر.ک.او که گرایش صهیونیستی داشتند، با هزینه دو میلیون دلار در 212 دقیقه و به شیوه سوپرپاناویژن 70 میلیمتری، تولید میکند که به توجیه توسعهطلبی و گرایشهای نژادی صهیونیستها در اراضی اشغالی میپردازد. داستان فیلم از قبرس (1947) به تروریستهای ایرگون به منظور مبارزه علیه اعراب و انگلیسیهاست. به واقع، اکسدوس نام کشتیای است که شیصد مسافر را به فلسطین منتقل میکند. قهرمانان فیلم همگی پس از مدتی به عضویت گروه هاگانا در میآیند که خواهان استقلال و پیدایش یک دولت یهودی است و جالب آنکه همگی، افرادی آرمانجو و صلحطلباند. در یکی از صحنههای فیلم، آری یکی از شخصیتهای اصلی فیلم در سرزمین فلسطین، میگوید: «من یک یهودیام، این سرزمین من است» و در صحنههای پایانی فیلم، کارن دیگر شخصیت اصلی فیلم به دست عربی ناشناس، به گونهای مظلومانه، کشته میشود. فیلم بازتابهای گستردهای را در میان مخاطبان بر انگیخت، حتی بسیاری از اسرائیلیهای میانهرو به علت آنکه فیلم تأکید ویژهای بر تروریستهای ایرگون دارد، به سازندگان آن اعتراض کردند. رادیو قاهره نیز فیلم اکسدوس را توطئه امپرالیستی صهیونیستی نامید. واقعیت آن است که پرمینگر به اهداف لابی صهیونیستی مشروعیت ویژهای بخشید و بر وجه تعرضی ایدئولوژی اسرائیلیها به عنوان یک حق مشروع و طبیعی، تأکیدکرد. طی سالهای دهه 70، نیز فیلمهای تبلیغی ـ روانی بسیاری در راستای منافع راهبردی رژیم صهیونیستی تولید شدند. فیلمهای پرونده اورشلیم (1972) ساخته جان فیلن، رزباد (1975) تولید اتوپرمینگر، مرد بعدی (1976) ساخت ریچارد سارافیان، یکشنبه سیاه (1977) کار مناخیم گولان، از جمله فیلمهایی بودند که به شدت ذهنیت مخاطبان را نسبت به مسئله دولت یهود و مناقشه فلسطینیها و رژیم صهیونیستی به منزله طولانیترین درگیری در سدههای اخیر، تحت تأثیر قرار دادند. فیلم پرونده اورشلیم بیانگر گرایش نخبگان اجرایی ـ نظامی رژیم صهیونیستی به ثبات در فلسطین و یافتن راهحلهای مسالمتجویانه با اعراب است. فیلم رزباد به ربوده شدن پنج زن از سوی چریکهای فلسطینی میپردازد. در فیلم مرد بعدی، که شون کانری در نقش خالد عبدل محسن، وزیر امور خارجه عربستان سعودی، ظاهر میشود، روند شکلگیری صلح از سوی این فرد از طریق همگرایی و همکاری امنیتی ـ راهبردی کشورهای عضو اپک با رژیم صهیونیستی، به تصویر کشیده میشود که در پایان فیلم، خالد عبدل محسن به دلیل تلاش فراوان برای حل و فصل مسالمتآمیز اختلافات بین دولت یهود و اعراب به طرز فجیهی به قتل می رسد و جالب آنکه پیش از کشته شدن، طی یک سخنرانی آتشین برای مخاطبان، بر دوست داشتن رژیم صهیونیستی تأکید ویژهای میکند که شاید به گونهای سخنرانی به تصویر کشیده شده در فیلم مرد بعدی را تأییدی بر سخن معروف جان سالیمون دانست که میگفت: «همه ضد سامیها، یهودی نیستند». فیلم عملیات رعد مناخیم گولان، ماجرای حمله کماندوهای رژیم صهیونیستی به هواپیماربایان فلسطینی و رهایی 103 گروگان رژیم صهیونیستی از فرودگاه انتبه اوگانادا در سال 1976 را به تصویر میکشد. آنچه در فیلم جلب نظر میکند، آن است که بازیگران آن به جز کلاوس کینسکی و معدودی دیگر که نقش تروریست را ایفا میکند، همگی اسرائیلیاند. نکته جالب دیگر آنکه، مناخیم گولان، به جای آنکه بازیگرانی را برای ایفای نقش اسحاق رابین و دیگر مسئولان سیاسی ـ امنیتی رژیم صهیونیستی به کار گیرد، از فیلمهای مستند که کنش دراماتیک داشتند، در میان فیلم استفاده کرد و در فیلم، با به کارگیری صحنههای بیشتر از عملیات آزادسازی گروگانها و تأکید بر جنبههای هیجانی و احساسی بر مقوله توان نظامی رژیم صهیونیستی، به گونهای غیرمستقیم، تأکید میکند. فیلم فهرست شیندلر اثر کارگردان بلند آوازه امریکایی استیون اسپیلبرگ به نجات جان یهودیان به وسیله شیندلر سرمایهدار همدست نازیها اشاره میکند و انتخاب یک نازی به منزله منجی یهودیان، همانند انتخاب یک عرب در فیلم مرد بعدی و قتل او به دلیل علاقه به اسرائیلیها، اتفاقی نیست، بلکه بر اساس یک محور روانی ـ تبلیغی بر ذهن و محیط ادراکی ـ روانشناختی مخاطبان هدف، انجام میپذیرد. فهرست شیندلر اسپیلبرگ، هفت جایزه اسکار، از جمله دو جایزه ویژه اسپیلبرگ، اسکار بهترین فیلم سال را دریافت کرد. آنچه به نظر میرسد، آن است که سینمای امریکا در دوران جنگ سرد (1945 ـ 1991) و سپس، در دوران فروپاشی شوروی سابق و دوره پسا جنگ سرد (تاکنون 1991)، همواره تحت تأثیر لابی صهیونیستی و در تضاد با منافع راهبردی ـ امنیتی اعراب ارزیابی میشود. نتیجهگیری به واقع، سینمای امریکا، سراسر متأثر از تلاش لابی صهیونیستی به منظور تغییر نگرش مخاطبان هدف و ذهنیتسازی آنان بر مبنای هنجارهای معطوف به منافع راهبردی ـ امنیتی رژیم صهیونیستی است. اصولاً، در آثار سینمایی امریکا، شخصیتهای دارای گرایش صهیونیستی، اشخاص منطقی و متمایل به حفظ صلح و ثبات بینالمللی و طرفدار حل و فصل مسالمتآمیز کشمکش دیرین با فلسطینیها، معرفی میشوند که قهرمانان مثبت فیلم نیز به شمار میآیند. از سوی دیگر، اعراب به ویژه فلسطینیها، افرادی ناهنجار، متمایل به چالشآفرینی و تروریسم به مخاطب امریکایی، معرفی میگردند که شخصیتهای منفی فیلم، ارزیابی میشوند. آنچه مسلم است، سینمای امریکا به مثابه یک رسانه دیداری ـ شنیداری مؤثر در زمینه بازشناسی محیط ادراکی ـ روانشناختی مخاطبان و شیوههای تأثیرگذاری و نفوذ بر منظومه شناختی مخاطبان در آن بسیار قابل تأمل است.
مقالات مجله
نام منبع: آرمین امینی
شماره مطلب: 2142
دفعات دیده شده: ۲۳۱۴ | آخرین مشاهده: ۱۵ ساعت پیش