-
عملیات روانی امریکا علیه کشورهای اسلامی
پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۸۲ ساعت ۱۲:۰۰
عملیات روانی امریکا علیه کشورهای اسلامیمحمد حمدی الحجار حسین قربانیاشاره در مورد شیوههای امریکا برای اعمال عملیات روانی بر ضد شوروی سابق و دیگر دشمنانش، تاکنون مباحث زیادی مطرح و شیوههای این کشور با استفاده از شواهد، بررسی شده است. با توجه به وسعت جهان اسلام از نظر جمعیت، فرهنگ، قومیت و … و با توجه به اینکه پیروان دین اسلام در حال افزایش است (به نحوی که پیشبینی میشود تا سال 2023 اسلام بیشترین پیروان را خواهد داشت) و به ویژه ب
عملیات روانی امریکا علیه کشورهای اسلامیمحمد حمدی الحجار حسین قربانیاشاره در مورد شیوههای امریکا برای اعمال عملیات روانی بر ضد شوروی سابق و دیگر دشمنانش، تاکنون مباحث زیادی مطرح و شیوههای این کشور با استفاده از شواهد، بررسی شده است. با توجه به وسعت جهان اسلام از نظر جمعیت، فرهنگ، قومیت و … و با توجه به اینکه پیروان دین اسلام در حال افزایش است (به نحوی که پیشبینی میشود تا سال 2023 اسلام بیشترین پیروان را خواهد داشت) و به ویژه با توجه به این مطلب که منافع امریکا در بیشتر مناطق جهان با چالش گرایشهای اسلامی مواجه است؛ چگونگی مبارزه و برخورد امریکا با دنیای اسلام به مطالعات بسیار عمیق و علمی نیاز دارد. البته، پر واضح است که امریکا در رویارویی با جهان اسلام مجبور است به ابعاد نرمافزاری منازعه بپردازد؛ بنابراین، عملیات روانی از شاخصترین مؤلفههای بعد نرمافزاری جنگ است. این مقاله با ارائه بحثهای تئوریک و نیز شواهد تاریخی در صدد است گوشههایی از تلاشهای عملیات روانی امریکا را بازگو کند و در پایان، توصیههایی را به خوانندگان ارائه دهد. مقدمه از زمان فروپاشی اتحاد شوروی و شعلهور شدن جنگ دوم خلیج فارس در سال 1991، دولتهای منطقه ـ به ویژه ایران ـ از سوی امریکا در معرض یک عملیات روانی هدفمند، سازماندهی شده و مطالعه شده قرار گرفتند. طبیعت و گرایشهای حکومت امریکا همواره تهاجمی و نظامی بوده است، زیرا سیاستمداران آن یا صاحبان شرکتهای بزرگ هستند یا در چنین شرکتهایی سهام دارند یا در مقام مدیران عالیرتبه این شرکتها موظفاند که در راستای منافع خود و افزودن به ثروتهایشان تلاش کنند. همچنین، فعالیت این شرکتها یا در زمینه تجارت نفت است یا در صنایع بزرگی که به تولید جنگافزار میپردازند، بنابراین، بودجههای توسعه تسلیحات نظامی و جنگافزار نظامی را در سطح میلیاردی جذب میکنند. هر چند آیزنهاور ـ رئیس جمهور پیشین امریکا ـ مردم را از تسلط این شرکتها بر سیاست بر حذر داشته بود، اما میتوان گفت سیاست خارجی امریکا را ژانرالهای پنتاگون و کارخانههای صنایع جنگ تعیین میکنند. معروف است که مناقشات سیاسی و عملیات روانی ابزار اجرای سیاست خارجی و ستون فقرات آن هستند. در همین راستا، جیمز پلدوین معاون فرمانده نیروی دریایی امریکا در مقدمه کتاب جنگ سیاسی گفته است: «غالباً جنگ با به کارگیری وسایل نظامی تعریف میشود که از طریق، در صدد کسب اهداف سیاسی است، اما باید گفت عملیات روانی سیاسی برای دستیابی به این اهداف، راه مؤثرتری است. در این راستا به کارگیری تصاویر، افکار، سخنرانی، شعار، تبلیغات، فشار اقتصادی و فناوری اطلاعات، بر سیاست دشمن اثر میگذارد». در واقع، کشورهای اسلامی از دهه هفتاد به بعد با پیامهای عملیات روانی زندگی میکنند. اوج این وضعیت را در حمله امریکا بر ضد تروریسم و توطئههای این کشور در بحران عراق شاهد هستیم. از این پس، دخالتهای بیپرده امریکا در امور کشورهای اسلامی و خطرهای آن برای دولتهای منطقه را بیشتر شاهد خواهیم بود؛ دخالتهایی که با شعار توسعه دموکراسی و یکسانسازی اقتصادی و سیاسی انجام میگیرد. حکومت امریکا اکنون عملیات روانی ویرانگری را بر ضد جهان اسلام و حتی بر ضد مردم امریکا بر پا کرده است. حوادث 11 سیپتامبر شرایطی را فراهم کرد تا این جنگ از پیش آماده شده – که سیاست خارجی بوش را در مورد خاورمیانه شکل میدهد – امکان اجرا پیدا کند. البته جورج بوش پس از انتخاب شدن به ریاست جمهوری امریکا به دنبال چنین بهانهای بود، وی هرگونه تعریف دیگری از تروریسم را رد و خود را تنها مرجع تعریف و تعیین مصادیق تروریسم معرفی کرد و در این راستا، رفتار هر دولتی را که با سیاستهای وی موافق نباشد، هدف بمباران عملیات روانی قرار میداد. اهداف پنهان و واقعی حکومت امریکا در برابر عراق از چشم ناظران سیاسی پوشیده نیست، اما متأسفانه در اثر اعمال نیروی عملیات روانی امریکا بر دولتهای اسلامی و حتی اخیراً بر برخی دولتهای اروپایی، این اهداف بر ضد ملت عراق متمرکز شده است. البته بعضی از دولتهای عربی در این زمینه مقصر هستند؛ زیرا آنها باور دارند که باید به خواستههای امریکا پاسخ مثبت بدهند. در واقع، این عمل آنها تسلیم شدن در برابر خواستههای امریکا برای رهایی از تهدید عراق بود. مسئله مهمتر اینکه، اهداف امریکا در پشت پرده براندازی حکومت در عراق، جهانی کردن ادعاهای دروغی است که کارشناسان عملیات روانی در پنتاگون آنها را میسازند. بنابراین، بهانهتراشیها و ادعاهای آنها در توجیه جنگ بر ضد عراق به گونهای است که رفتهرفته همه باور میکنند که اهداف اعلام شده امریکا، اهداف واقعی جنگ است. به بیان دیگر، آنها دروغهایی را اختراع میکنند و در اثر تکرار این دروغها از وسایل ارتباط جمعی مخاطبان دچار شک و تردید میشوند که آیا این ادعاها را باور کنند یا برای خنثی کردن آنها تلاش کنند؟ بنابراین، مخاطبان باید اهداف پنهان آنها را کشف و بر اطلاعات دروغ تمرکز کنند و از این طریق، آنها را افشا کنند. این، بهترین شیوه رد توجیهات تبلیغاتی حکومت امریکا برای شروع جنگ در کشورهای دیگر است. در غیر این صورت، کشورهای مردمی قصور بزرگی را مرتکب میشوند که عدم آگاهی آنها را نسبت به آثار عملیات روانی نشان میدهد. آیا آن کشورها تجاهل میکنند یا واقعاً از روشها و خطرهای عملیات روانی بیاطلاعند؟ به راستی در فرهنگ سیاسی امریکا عملیات روانی نان سیاست و اکسیر حیات است. بنابراین بررسی مشروحی در مورد اهمیت عملیات روانی در سیاست امریکا انجام میگیرد. عملیات روانی- تبلیغاتی: اصول و به کارگیری در مفهوم امریکایی نخست به برخی از گفتههای سیاستمداران و نظامیان امریکایی درباره تأثیرات عملیات روانی و جایگاه آن در سیاست خارجی امریکا اشاره میشود. پل اسمیت از محققان برجسته مؤسسه دفاع ملی در مورد جنگ سیاسی میگوید: «در جنگ، کشتن عنصر اساسی نیست بلکه عنصر اساسی مجبور کردن دشمن به رفتار موافق اراده ماست». بنابراین، در اینجا عملیات روانی قرینه اراده سیاسی است و این نوع از جنگ، با ابزار خاص خود و با اشکال مختلف وارد صحنه میشود تا درجات بیشتری از فشار را بر دشمن وارد کند. هما میدوکان( ) میگوید: «روشنگری استعماری بهتر از توپخانه است که بر بدنها غلبه میکند. عملیات روانی امریکا از طریق شکنجه روح عمل میکند». دگلاس بلورفاب رئیس آژانس اطلاعات مرکزی امریکا سیا میگوید: «نقش عملیات ویژه (روانی) در استراتژی ایالات متحده در دهه هشتاد چنین بود: این کشور به مدت دو سال انواع کمکهای اقتصادی را بدون چشمداشت اقتصادی خاصی در اختیار برخی کشورها قرار دارد که در واقع هدف آن پشتیبانی از عملیات ویژه بود». امریکا در زمینه تبلیغات، موفق عمل کرده است، چرا که در زمینه بازاریابی تجاری برای کالاهای خود در جهان موفق بوده است. این کشور به دلیل اینکه برای بحثهای روانشناسی رفتاری اهمیت زیادی قائل است، پیشگام بلامنازع این علم در جهان است. روانشناسی، ارتباط بین رفتار و ذهن انسان را بررسی میکند، بنابراین با شناخت کارکردهای روانی میتوان رفتار را دگرگون کرد. آن دسته از شرکتهای تبلیغاتی که روانشناسان را برای برنامهریزی به کار گرفتهاند همواره موفق بودند. آنها کالاهای لوکس را به منزله نیاز افراد جا انداختهاند. این شاخه از روانشناسی، روانشناسی مصرفکننده نامیده( ) میشود. بنابراین، میبینیم کوکاکولا به نوشیدنی رایج و همبرگر به غذایی سریع در همه کشورها تبدیل شدهاند، از این قبیل، موارد دیگری را هم میتوان نام برد؛ همچنان که مفهوم امریکایی جهانی شدن در صدد ترویج فرهنگ امریکا به طور اخص و تمدن کشورهای صنعتی به طور اعم است. در نتیجه، جهانی شدن، مساوی با امریکایی شدن معنا میشود و تبلیغات هدفدار و جهتدار به دنبال معرفی روش زندگی امریکایی در جایگاه مدل رفتاری، اعتقادی، مصرفی و فکر سیاسی است. اما در سطح به کارگیری تبلیغات در زمینه سیاسی افقهای وسیعی وجود دارد، زیرا در این زمینه تبلیغات ابعاد و روشهای متعددی را اتخاذ کرده است. از جمله این روشها، روشهای ارتباطاتی است که هدف آن وارد کردن خودکار یک تصور در ساختار شناختی افراد است به نحوی که افراد متوجه نمیشوند که در معرض تبلیغات قرار دارند، برای نمونه به اخبار ناقص یا گمراهکنندهای که جهان، روزانه در معرض آن قرار دارد، به ویژه اخبار مربوط به آنچه که امریکا آن را مبارزه با تروریسم مینامد، میتوان اشاره کرد. در این خبرها، از تعقیب سران القاعده و کشف پروژههای تروریستی آنها صحبت میشود و مردم، به طور دائم از خطر آنها ترسانده میشوند بدون اینکه صحت یا سقم این اخبار معلوم شود. دستگاه تبلیغاتی امریکا این شایعات را به عنوان حقایق مطرح میکند. شاید بتوان گفت بهترین مثال در این زمینه، اظهارات کالین پاول، وزیر امورخارجه امریکا، در چهارم فوریه 2003 در شورای امنیت سازمان ملل است. وی مجموعهای از تصاویر ماهوارهای را به اعضای شورای امنیت نشان داد و ادعا کرد که این تصاویر از اردوگاههای تروریسم در عراق، تسلیحات ممنوعه و کامیونهایی که سیستمهای ساخت عاملهای شیمیایی و میکروبی را حمل میکنند، برداشته شده است. پاول در این اظهارات بر خطر گاز اعصاب و سیاه زخم تأکید کرد و در مورد میزان کشندگی آنها به طور مشروح سخن گفت. وی نتیجهگیری کرد که این وسایل با کمک القاعده برای کشتار امریکاییان تدارک دیده شده بنابراین جنگ بر علیه صدام حق ماست. با بررسی گفتار پاول در مییابیم که عمل وی یک تاکتیک روانی است؛ یعنی حلقهای از حلقههای عملیات روانی برای ایجاد وحشت در بین امریکاییان با استفاده از اطلاعات غلط و حتی دروغ تا اینکه برای جنگ با عراق آماده شوند، ولی بازرسان تسلیحاتی موردی از آن همه تسلیحات ادعایی نیافتند، سرنوشت گاز اعصاب و میکروب سیاه زخم روشن نشد و بازرسان نیز از هرگونه غوغا پیرامون امکان به کارگیری این عاملها از سوی عراقیها خودداری کردند (بعدها در جریان جنگ نیز وجود تسلیحات اثبات نشد). بنابراین، عمل پاول در آن تاریخ، واقعی جلوه دادن خطری موهوم در افکار عمومی با هدف توجیه جنگ عراق به اتهام گمراهی بازرسان و نقص قطعنامه 1441بود، از این رو، در میان مردم تردیدهایی مبنی بر احتمال وجود این خطرها و تهدید مردم امریکا ایجاد میشود. این غوغاسازیها با هدف ایجاد عکسالعمل مردمی انجام میشود که به تأیید جنگ حتی خارج از چهارچوب حقوق بینالملل منجر شود. از دیگر تأثیرات عملیات روانی- تبلیغاتی، نفوذ و جهتدهی به مردم بیطرف (بدون موضع سیاسی) است که از طریق تکرار پیامهای تبلیغاتی رسانهای متعدد انجام میگیرد. به عنوان مثال در پایان جنگ جهانی دوم در حالی که مردم امریکا از سوی اتحاد شوروی هیچ نگرانی احساس نمیکردند و شوروی در واقع، دوست امریکا و بر ضد دشمن مشترک یعنی نازیسم بود، هیچ امریکایی فکر نمیکرد که کشورش مورد هجوم شوروی قرار بگیرد- صرفنظر از اینکه شوروی در مورد تسلیحات و نیروی نظامیاش دچار خودستایی شده بود- در این شرایط، ابزارهای تبلیغاتی امریکا نظر مردم را بر ضد اتحاد شوروی برگرداندند. در این دوره برخی از سیاستمداران و ژنرالها تغییر شغل دادند و به عنوان تحلیلگر و ناظران سیاسی در رسانهها مشغول شده بودند. آنها دست به دست هم دادند تا افکار عمومی را به این سمت هدایت کنند که تهدید شوروی واقعیت دارد. آنها برای استوار ساختن این تلقین از کلمات پرده آهنین برای وصف اتحاد شوروی استفاده کردند تا با نسبت دادن عنصر پیچیدگی و ابهام به روسها از طریق تغییر ساختار شناختی و سیستم اعتقادی در سطح روانی، وجود خطر روسها را به امریکاییان القا کنند. در دهه 1950 این کارشناسان برای تکمیل زرادخانه عملیات روانی به ایجاد پناهگاههایی در مقابل حملات هوایی دست زدند تا میزان وحشت از اتحاد شوروی را بالاتر ببرند (مانند جنونی که هماکنون نسبت به ترس از تروریسم ایجاد شده است). سپس کارخانجات تسلیحاتی پس از اینکه مردم انگیزه کافی برای پرداخت مالیات برای توسعه تسلیحات پیدا کردند به تولید مقدار بیشتر تسلیحات اقدام کردند. زمانی که مقادیر زیادی اسلحه انباشته شد، ناچار باید مورد مصرفی پیدا میشد؛ لذا جنگ کره با شعار مبارزه با نفوذ کمونیسم، از کره شمالی آغاز شد و پس از آن، جنگ ویتنام شروع شد و مردم امریکا همواره از صفحه تلویزیون بیرحمی و شرارت را میدیدند. ایالات متحده مدام شعارهایی پیشگیرانه بر ضد کمونیسم و خطرهای آن تکرار میکرد و برای مردم امریکا این سوال پیش آمده بود که آیا مفهوم چنین شعاری صحیح است و مصداق آن چیست؟ جالبتر از همه اینکه تبلیغات بر ضد کمونیسم و شوروی آن قدر تکرار شده بود که سالها پس از فروپاشی شوروی، گروه زیادی از مردم امریکا همچنان کمونیسم و اتحاد شوروی را دشمن خود میدانستند و تصور میکردند امریکا با بحران بزرگی مواجه است. رؤسای دولتهای بعدی نیز منافعشان را در ترویج صنایع جنگی و اشتغال کارخانهها به ساختن تسلیحات میدیدند که از این طریق، سودهای سرشاری نصیب آنها میشد و البته در این راه، بنگاههای تبلیغاتی با ایجاد وحشت، بازاریابی میکردند. افزون بر این، اهداف استراتژیک امریکا برای سیطره بر منابع نفتی و ثروت و ایجاد امپراطوری سرمایهداری امریکا ایجاب میکرد تا همواره دشمنانی برای امریکا خلق شود. همانگونه که از مطالعه جنگ سرد و بحرانهای خطرناکی مانند بحران موشکی کوبا، که جهان را در آستانه جنگ هستهای قرار داد، مشخص میشود تبلیغات سیاسی، در پشتیبانی سیاست خارجی امریکا نقشی اساسی بازی میکرد، از سوی دیگر، در جریان مسابقه تسلیحاتی، ساختن تجهیزات قویتر و شدیدتر مورد نظر قدرتهای بزرگ قرار گرفت. در دورهای که تبلیغات ضدکمونیستی امریکا در پی برنامهریزی برای تسهیل حضور نظامی امریکا در تمامی جهان بود، روشهای دیگری از تبلیغات بر رفتار اجتماعی یا هواداریهای گروهی متمرکز شده بود. این مسئله مربوط به سالهای آخر جنگ سرد میشد؛ زمانی که جنگ زمینی ایدئولوژیک از اروپا به نقاط دیگر دنیا از جمله دولتهای بیطرف در جهان سوم منتقل شد. عملیات پنهانی هریروستک( ) رئیس سابق آژانس اطلاعاتی امریکا در کتاب خود که در سال 1977 چاپ شد، عملیاتهای سری امریکا را چنین توصیف میکند: «در اواسط دهه 1950 عملیات پنهان امریکا صرفاً بلوک شرق و غرب را به تبلیغات سیاه و سفید تقسیم میکرد، بنابراین، غرب، مساوی با آزادی و شرق، برابر با بندگی و ذلت بود. اما در دهه شصت، زمانی که کوشش تبلیغاتی امریکا متوجه جهان سوم شد لازم بود تا این روش تلطیف و مناسب با جامعههای جدید غیرسرمایهداری طراحی شود». عملیات تبلیغاتی پنهان در جهان سوم در واقع، مبارزهای برای سیطره بر وسایل اطلاعرسانی، نویسندگان و ستوننویسان روزنامهها با در اختیار گرفتن مجلات و خبرگزاریها و استفاده از روزنامهنگاران محلی برای تبلیغات بر ضد ارزشهای این کشورها بوده است. مقالات، پس از ارسال به این روزنامهها، مناسب با مصرف محلی تنظیم و برای چاپ آماده میشدند. در این روزنامهها، برای جلب مخاطب، از داستانهای هیجانانگیز نیز استفاده فراوان میشد. حقیقت امر آن است که مخاطب را میتوان با دقت و به صورت هدفمند به طرف مجموعه خاصی از عقاید هدایت کرد، زیرا تولیدکنندگان ایدئولوژی و انگیزه برنامههای مجهولی برای گیرندگان پیام ارسال میکنند. واقعیت امر این است که به کارگیری همکاران بومی و پشتیبانی پنهان عملیات روانی داخلی- و مسایلی از این قبیل – ثابت کرده است که تبلیغات باید به صورت گمراهکننده باشد تا پذیرفته شود. بنابراین به تعبیر دیگر پیام باید طوری ساخته شود که به منزله حقیقتی آشکار قابل تصدیق باشد و از داخل جامعه برخیزد؛ لذا، این گونه تبلیغات، تبلیغات پنهان یا تبلیغات سیاه نامیده میشود. این گونه پیامها باید به همراه و در میان پیامهای معمولی دیگری گنجانده شود، همچنان که روستک در یادداشتهایش گفته است عملیات سیاه برای موفقیت باید این پیامها را از سوی منابع مجهول و ناشناخته گزارش کند تا منبع اصلی تبلیغاتی پنهان بماند. به عنوان مثال رادیو بیگانهای که از آسیای مرکزی پخش میشود، اسنادی را ارائه میکند که مخاطبان گمان میکنند این اخبار از سفارت روسیه به بیرون درز کرده است. بنابراین، چنین تبلیغاتی ـ به ویژه هنگامیکه زمان زیادی برای طراحی آن صرف شده باشد ـ با هدف دستیابی به تحولات سیاسی یا اجتماعی، بخشی از پیروزی بزرگ که جنگ سیاسی نامیده میشود، میباشد. چنین جنگی همراه با فشارهای دیپلماتیک است. در حال حاضر امریکا این فشارها را بر ضد دولتهای اسلامی به کار میبرد. کمک اقتصادی، نظامی، تشویق، ترساندن و … روشهایی است که امریکا در جریان حمله به افغانستان بر پاکستان اعمال کرد و نتیجه دلخواه را ـ که همراهی پاکستان بود ـ به دست آورد. دخالتهای فرهنگی که امروزه بر امور دولتهای اسلامی اعمال میشود تا برنامههای مذهبی و نظارتی آنها بر کتابهای درسی دگرگون شود، تأثیر زیادی بر مردم کشورهای مورد هدف میگذارد. تبلیغات میتواند مخاطبان را از جهت عاطفی فریب دهد. مطالعات روانی در دو دهه اخیر در امریکا اثبات کرده است که استفاده از عنصر نژاد میتواند تأثیرات تکاندهندهای بر مردم داشته باشد. در تحقیقاتی بر روی بچههای رنگین پوست امریکا معلوم شد که آنها عروسک سفید رنگ را بیشتر از نوع سیاه رنگ آن انتخاب میکنند. این رویکرد که به خود بیزاری تعبیر میشود، به عنوان پدیدهای بدیهی تبلیغ شد و متأسفانه برخی از سیاهپوستان نیز به آن اعتقاد دارند. با استفاده از همین روش، میسیونرهای پرتستان اعزامی امریکا به مناطق مختلف جهان دهها سال است که اشکال مختلف سرمایهداری توراتی( ) را ترویج میکنند و در روان مردم این اعتقاد را گسترش میدهند که خیر یا نعمت، پاداشی است که خداوند آن را به صورت اشیاء مادی اعطا میکند؛ بنابراین، فقر کاستی اخلاقی فرد فقیر را حکایت میکند. ملاحظه میکنیم که چگونه در این تفسیر مفهوم فقر و طبقه فقیر تحریف شده است. دایر کردن کلیساهایی در لیبریا و اشتغال به تجارت از آن طریق، موضوع تبلیغات و پوشش مستمر تبلیغاتی را تفسیر میکند. در سالیان اخیر گروههایی از پروتستانها و مؤسسات توراتی از طریق امریکا در لیبریا تأسیس شد. آنها برای جذب لیبریاییها تلاش کردند. نمایندگان امریکا، جذب مشارکت مالی برای امریکا را یکی از وظایف نمایندگیهای کلیسا ـ در خارج ـ میدانستند. برای نمونه، در ساخت کلیسا از مردم کمک مالی دریافت کردند، اما اسم و سازماندهی و رسوم امریکایی و سفیدپوستان بر آنها حاکم شد و از مردم خواسته شد که در برنامههای کلیسا شرکت کنند تا با آیین جدید آشنا شوند. ایجاد تشویش و ابهام در هویت دینی ـ مخصوصاً در دینداران جوان ـ هدف اصلی این برنامههاست. در لیبریا از اعضای جوان کلیسا خواسته شد که آشکارا ارتباط خود را با کلیسا و کشیشها بپذیرند و خود را در مرتبه پایینتری نسبت به آنها به حساب آورند. آنچه در این میان مبهم است اینکه آنها با به کارگیری ابعاد روانی به دنبال توهین به هویت و شخصیت فردی جهان سومیاند؛ و این امری است که سیا به طور مداوم در مورد نسل جدید جهان سومی اعم از مسلمانان و مسیحی به آن میپردازد و از جمله به عنوان نفی حجاب سنتی مسلمانان است. نمایندگیهای مذهبی امریکا در لیبریا یادآوری میکنند که ثروت، عامل مهمی در سعادت بشر به شمار میآید و تفاوت بین کره شمالی و جنوبی را در این رابطه مثال میزنند. قدرتهای غربی نمیتوانند از طریق ایجاد نمایندگیهای مستقیم درهمه کشورهای به تبلیغات و تأمین منافع خود بپردازند؛ بنابراین، در بعضی کشورها، منافع خود را از طریق نفوذ در رسانهها پیگیری و حفظ میکنند. در بعضی از کشورهای جهان سوم فعالان تبلیغاتی اجیر میشوند و با جهتدهی از سوی مراکز جاسوسی فعالیت میکنند. این حجم عظیم از عملیات تبلیغاتی نشان میدهد که تغییر دادن افکار عمومیکشورها کار بسیار پیچیدهای است. همچنین کشورهای ثروتمند قادرند با تهدید کشورهای ضعیف به قطع کمکهای اقتصادی، در ساختار اطلاعات مردم دخالت و مشارکت کنند. کشورهای غربی اداره فنی برخی رسانهها را در کشورهای جهان سوم به دست میگیرند. از همین رهگذر، این کشورها برخی از برنامههای پیچیده را در این رسانهها اجرا و در ضمن آنها، پیامهای تبلیغاتی خود را ارسال و وضعیت افکار عمومی را کنترل میکنند. آنها تغییرات افکار عمومی را کنترل و بر افکار مخالف نظارت میکنند. فریب و گمراهسازی؛ دانشی مستقل کتابهای روانشناسی اجتماعی، راههای متعددی را مطرح میکنند که با استفاده از آنها میتوان مخاطب را فریب داد یا گمراه کرد. کسانی که در معرض تبلیغات قرار دارند، در صورتی که تبلیغات به صورت پنهان و ناخودآگاه اعمال شود، احتمال تأثیرپذیری آنها بیشتر است، اما اگر پیام تبلیغاتی به صورت مستقیم و تأکیدی بیان شود، به طور طبیعی انسانها در برابر چنین تبلیغاتی مقاومت میکند. در صورتی که مخاطب، خود، موضوع تبلیغات باشد و مسائل به صورت غیرمستقیم مطرح شود، عکسالعمل منفی کاهش خواهد یافت. مخاطبان تبلیغات در صورتی که پیام تبلیغاتی را از منابع مختلفی دریافت کنند به نحوی که آن منابع، منبعی خاص را تقویت کنند، احتمال اینکه پیام را بپذیرند بیشتر است. برای نمونه، زنان اگر مطلبی را که از کسی شنیدهاند، از چند نفر دیگر مخصوصاً کارشناسان و متخصصان و یا کسانی که مانند آنها فکر میکنند، بشنوند سریعتر آن مطلب را قبول میکنند، در بعضی شرایط و در مورد برخی مسائل ممکن است پیام تبلیغاتی بسیار قوی عمل کند و آن از طریق گفت و گو بین دو نفر مخالف است که بالاخره یکی از دو طرف ـ مثلاً به علت عدم اطمینان به او ـ تأئید نمیشود. به عنوان مثال شبکههای تلویزیونی گاهی گفت و گویی را بین دو نفر برگزار میکنند و از بیننده میخواهند که با دنبال کردن گفت و گو، در نهایت، خود قضاوت کند. در اینجا مخاطب مجاز است که یکی از طرفین را تأیید و دیگری را رد کند اما اگر حتماً یکی از آن دو صادق است؟ در عملیات روانی، کارشناسان تبلیغات، برای دامن زدن و برانگیختن تغییرات در مواضع و تفکرات، به طور گسترده از روشی استفاده میکنند که راه آهن مطلوب نامیده میشود. این روشی که با استفاده از برخی افراد یک جامعه نسبت به آن جامعه انجام میشود، برداشتهای غلط و گمراهکنندهای را خلق میکند که به تولید اعتقادات خاصی منجر میشود، به نحوی که گویی این اعتقادات واقعی هستند. تفسیر این مسئله بسیار ساده است؛ زیرا همه افراد، جزئی از گروهها هستند و در عادات و ارزشهای مشترکی با گروههای دیگر مشارکت دارند، یعنی روابط متقابل در جریان است. بنابراین، برای نمونه، فردی که به ایمان اسلامی مقید است به طور طبیعی پارهای از امور ـ مانند مصرف الکل یا خوردن گوشت حرام ـ را رد میکند. مخالف و پرهیز از مسکر و گوشت غیر پاک از اعتقادات دینی ناشی میشود. بنابراین، حمله جهتدار برای تغییر یا تخریب این اعتقاد دینی باید به صورت پیچیده و تدریجی اجرا شود تا اطلاعات از فرمان دینی را از بین ببرد؛ چرا که به عنوان مثال دعوت صریح از مسلمانان برای مصرف مشروب تلاش بیهودهای است که مقاومت و مخالفت مخاطبان را در پی دارد، اما اگر این دعوت به صورت پنهان و غیرمستقیم به عمل آید، میتواند مثمرثمر باشد. مثلاً اگر برنامهای اجرا شود که در آن پیرامون فوائد شرب خمر مناظرهای صورت بگیرد، به طور طبیعی در این گفت و شنود مطالبی از هر دو طرف ـ موافق و مخالف ـ پذیرفته خواهد شد؛ بنابراین، وظیفه این برنامه ایجاد فضاهای تناقض عاطفی در قبال پذیرش یا رد مشروب در آن واحد( ) است؛ یعنی یقینی که پیش از این شرب خمر را به طور قاطع رد میکرد با تردید روبرو بشود و به تعبیر دیگر، ساختار شناختی اشخاص به سستی گراید. در چنین شرایطی، اغلب یقینها که در واقع انفعالی و غیرقاطع است، لرزان میشود و عامل تبلیغات به هدف خود که خلق شناخت مطلوب است، دست مییابد. قدم بعدی در این روش و این تحول اعتقادی ـ رفتاری این است که کارشناسان تبلیغات برخی از افراد جامعه اسلامی یا مزدورانی را در شکل شهروند مسلمان، به نوشیدن مشروب در مقابل دید مردم وادار کنند، و این عمل، به عنوان تأکید بر افکار جدید ـ که نماد آن خوردن مشروب است ـ انجام شود؛ با این توجیه که این شخص، مسلمان مدرن و واقعگرایی است. لذا امروزه میبینیم که امریکا این روش را به میزان خطرناکی در رابطه با جوامع مسلمان به کار میبندد. به راستی به کارگیری چنین عواملی برای چنان نقشهایی در مقابل پول، افراد مسلمان را بر آن میدارد که فکر کنند که امریکاییان میپندارند هر چیزی ـ حتی عقاید دینی ـ قابل خریداری است. بنابراین، لازم است این امور از طریق رسانهها به اطلاع مردم رسانده شود تا فرهنگ ملی در مقابل نفوذ بیگانه محفوظ بماند. روش یاد شده، توانایی استفاده از ابزار تلقین و القا را به کارشناسان عملیات روانی میدهد. در این روش که نیروی گمراهکننده نام گرفته است، به افراد تلقین میشود که آنها کفایتهای زیادی دارند و به دلیل برخورداری از مراتب بالا قادرند بر دیگران نیز تأثیر بگذارند. چنین فعالیتهایی، کارشناسان تبلیغات را قادر میسازد تا هدایت فکری را در جهان سوم تحت تأثیر قرار دهند و با شست و شوی مغزی نسل جوان تأثیر رهبران دینی را بر آنها بکاهند. بنابراین افکاری که هدف تبلیغات قرار گرفتهاند، رفتار جدیدی پیدا میکنند؛ به نحوی که ضمن محکوم کردن مخالفان با مشروبخوری، بر ضد کسانی که آنها را به دلیل افکار جدید لائیک سرزنش میکنند، واکنش تند نشان میدهند؛ و این، نتیجه رویکرد تبلیغات به تلویزیون، مطبوعات و غیره است. روشن است که غربیها از ترویج مصرف الکل و گوشت حرام به دنبال نفع اقتصادی نیستند، بلکه آنها به دنبال تخریب اعتقادات عمومی اسلامی هستند تا نسل جدید ـ در جهان سوم ـ از اصول اسلامی دور و به راحتی در فرهنگ غربی حل شود. دامن زدن به هویت گروهی،( ) نزد کارشناسان تبلیغات کلید مؤثری است و آنها برای اشاعه و ایجاد چنین هویتی میکوشند. عضویت در گروه، نرمها و رفتارهای خاصی را میطلبد و افراد عضو گروه باید به دنبال تأمین خواستههای گروه باشند، اساسنامه مشترکی بین اعضای گروه وجود دارد که هویت گروه و رفتار افراد باید با آن مطابقت داشته باشد. این فرهنگ از طریق اعضای گروه به افراد دیگر جامعه منتقل میشود. تبلیغات روانی غرب باید به دنبال سرمایهگذاری و بهرهبرداری از هویت گروهی باشد. تبلیغات باید به افراد، رهنمود رفتاری بدهد و آنها را از طریق فریب( ) به ظهور تغییرات جدید متقاعد کند و برای کسانی که مخالفت میکنند، در نهایت، باید از روشهای پیچیدهتری برای متقاعدکردن استفاده بشود. اما گفت و گوی فرهنگی صرفاً نباید بر تأیید موضعی و دفاع از آن اکتفا کند، بلکه تبلیغات موظف است مواضع را بر افراد تفهیم کند و بداند که چگونه حوادث مختلف و مواضع صوری بر رفتار و نهایتاً جامعه تأثیر میگذارد. در میدان عملیات روانی این نکته اثبات شده است که تغییر رفتار برای ظهور، نیاز به زمان دارد. انباشته شدن پیامهای تبلیغاتی و ادامه آن به ایجاد تغییر رفتار منجر میشود. باید به قلب جنبشهای اجتماعی زد و جنبشهای دیگری را خلق کرد. سرهنگ میخائیل دیوار، افسر اطلاعات انگلیس که کارشناس تغییر با این روش است میگوید: «ظهور یک تمایل در ذهن، بدین صورت است که یک موضوع باید دائماً و به طور منظم تکرار شود تا در ذهن جا بگیرد. در این صورت، ذهن تمایل پیدا میکند تا دست کم توجهی به آنچه که اتفاق میافتد داشته باشد. بنابراین، تکرار منظم پیام تبلیغاتی میتواند در ضمیر ناخودآگاه فرد قرار بگیرد و به تغییر مطلوب منجر شود. (فن گمراهسازی در جنگ روانی، سال 1989 میخائیل دیوار)». از تبلیغات روانی میتوان برای تخریب اعتقادات و شکلگیری مجموعه جدیدی از اعتقادات و رفتار استفاده کرد. در بیشتر مواقع این نوع از هجوم حذفی میباشد؛ یعنی نیازی به تأسیس و ترویج عقیده جدیدی نیست بلکه فعالیت بر نفی حرکتهای موجود متمرکز میشود. این کار از راههای متعددی امکان میپذیرد. باید افراد مورد نظر با توجه به موضوعات خاصی هدایت شوند. باید از شعار گروههای مترقی استفاده شود و از تاکتیکهایی برای خلق گروه جدید در صفوف اجتماع برای جایگزین کردن به جای اجتماع پیشین بهره برده شود. جریان نژادپرستی در ایالات متحده درباره آنچه گفته شد، توضیح بیشتری میدهد. در دهه شصت قرن بیستم، در این کشور جنبشی قوی ظاهر شد که هدف آن بیداری شهروندان سیاهپوست بود. این حرکت از شعارهایی مانند سیاه زیباست استفاده میکرد به نحوی که این شعارها وسیلهای شده بود برای بازسازی روحیه سیاهان که به دست نسلهای تبعیض نژادی تخریب شده بود. پایگاه مردمی و گسترش این حرکت و شور و هیجانی که از سوی مردم ابراز میشد، باعث شد این گرایشها در همه ابعاد اجتماعی و ارتباطی گسترش یابد. بنابراین، طراحان تبلیغات و سیاستگذاران در امریکا برای کنترل این جنبش تا اندازهای با آن همراهی کردند. در سینما، تبلیغات تجاری و مطبوعات نیز احترام به اقلیتها و حقبرابری آنها را تبلیغ کردند. اما در نیمه اول دهه هشتاد همه این رویکردهای مثبت نسبت به سیاهان از بین رفت، چرا که تبلیغات توانسته بود در میان سیاهپوستان این تحول اعتقادی را به وجود آورد که مثلاً سیاه زیبا نیست بلکه تهدید است. این تحول در نتیجه اجرای روش تشویق و تنبیه در قبال سیاهان به دست آمده بود. به عنوان مثال، دانشجویان دانشگاه کالیفرنیا الگوی ویژهای را برای برخورد تبعیض نژادی اجرا میکردند. آنها با اتومبیل خود به اتومبیل جوانان سیاهپوست میزدند، پلیس نیز همواره راننده سیاهپوست را جریمه میکرد؛ در نتیجه، تصور افتخار به رنگ سیاه به سرعت رنگ باخت و کار به جایی رسید که مردان سیاهپوست جنایتکاران بالقوه تلقی میشدند و نوعی بدگمانی ملی نسبت به آنها شکل گرفته بود؛ تصوری که اکنون نسبت به اعراب در امریکا مطرح است. در سال 1988 نیز جورج بوش پدر ـ در جریان مبارزات انتخابی ـ از تاکتیک دشمنی بر ضد سیاهان استفاده کرد و موفق نیز شد. وی سردمدار جریانی شده بود، که معتقد بودند سیاهپوست امریکایی ـ ویلیام هورتون ـ که متهم به تجاوز به عنف بود، متناسب با جرم محکوم نشده و فرماندار ماساچوست برخورد کافی با وی نکرده است. بنابراین، این سیاهپوست تبدیل شد به نماد مردان سیاهپوستی که خود را هدف دشمنی سفیدپوستان میدیدند و شاهد رشد دشمنی با سیاهپوستان بودند. این واقعیات را میتوان نتیجه رفتارهای تبعیض نژادی ریشهدار و در عین حال موهوم جامعه امریکا تفسیر کرد. همانند این وضعیت را در سیستمهای حکومتی استبدادی مبتنی بر تبعیض نژادی قبیلهای در جهان سوم نیز میبینیم. در این جوامع نیز، امتیازات به گروه حاکم با پیروان آنها منحصر است. در امریکا، سیاهپوستان پستهای حکومتی سطح پایین را عهدهدار میشوند و سطوح عالی هرم حکومت به سفیدپوستانی تعلق میگیرد که از نظر نژاد آنگلوساکسون باشند. رایس، مشاور امنیت ملی و پاول، وزیر خارجه، در این میان استثنا هستند. تبلیغات غرب چگونه چهره رهبران جهان سوم را تخریب میکند ویلیام بلوم در سال 1988، در کتاب اطلاعات امریکایی؛ قصه فراموش شده توضیح میدهد که چگونه دستگاه عملیات اطلاعاتی ـ روانی امریکا با استفاده از روش اتهام به فساد در نیمه دهه پنجاه چهره احمد سوکارنو، رئیس دولت اندونزی، را خراب کرد. مردم اندونزی از این ماجرا حیرت زده شده بودند، چرا که سوکارنو را به عنوان نماد ملیگرایی در جهان سوم میشناختند. امریکاییان پس از شکست تلاشهایشان برای سرنگونی سوکارنو و همچنین ناکام ماندن برنامهیشان برای ترور او در مقام یک رهبر ضداستعمار، به این نتیجه رسیدند که با استفاده از تبلیغات، وی را به کمونیستها منسوب کنند و سپس او را در مقابل چشم مردم زیون و پست جلوه دهند. بر اساس آنچه بلوم در کتابش گفته است، سازمان اطلاعات امریکا شروع به ساخت و انتشار سلسله گزارشهایی در این باره کرد که سوکارنو با یک زن فاسد روس، روابط خاص دارد و آن زن سوکارنو را تهدید کرده است که اگر برخی از خواستههای او را انجام ندهد، این ماجرا را افشا خواهد کرد. پس از اینکه این تبلیغات توانست کمی موفقیت کسب کند، سازمان اطلاعات امریکا تصمیم گرفت که شاهدی را نیز در این مورد عرضه کند. آنها یک حلقه فیلم در میان مردم پخش کردند که روابط نامشروع سوکارنو را با معشوقه روسیاش نشان میداد. این نوار را پلیس لوس آنجلس تهیه کرد در این فیلم از شخصی که شباهت بسیار زیادی به سوکارنو داشت استفاده شده بود. به گفته نویسنده این کتاب، سازمان اطلاعاتی امریکا برای بسیاری از رهبران مخالف از این گونه مدارک مخرب تهیه دیده است. نفت در کره ماه یکی از روشهای بازی تبلیغاتی روانی، آلوده کردن و تخریب اطلاعات است. در اثر اجرای این روش، تصدیق یا تکذیب بیشتر مفاهیم برای مردم دشوار میشود. در این شرایط، سیستم تبلیغاتی گامهای بیشتری را برای القای یک پیام بر میدارد. به عنوان نمونه، این نظریه پرداخته میشود که ذخایر عظیمی از نفت در کره ماه وجود دارد. نفت در سرزمینهای دارای زیست جانوری یافت میشود، در حالی که ماه غیر از صخره و کوه چیز دیگری ندارد؛ بنابراین، هیچ فکر سالمی این نظریه را نمیپذیرد، اما فریبهای تبلیغاتی از روشهای خاص برای باورپذیر کردن نظریه استفاده میکنند که دائماً پیرامون این موضوع بحث کنند و سؤالاتی را در این رابطه برانگیزند، سپس مقالات و گفت و گوهایی را در این باره به راه میاندازد. سرانجام، اخباری نیز راجع به اکتشافات نفت در ماه انتشار میدهند. آنها به دنبال تعمیق برخی باورها در اذهان مردم به منزله اعتقادات هستند. نفس اعتقاد به این موضوع که در ماه نفت وجود دارد، سودی برای آنها ندارد، بلکه آنها با تمرین چنین موضوعاتی به دنبال گمراهسازی و ابهام و در نهایت به دست گرفتن افکار عمومی در جهان سوم هستند. در نمونهای دیگر، در سال 1991 سیستم اطلاعاتی امریکا با استفاده از تصاویر هوایی گمراهکننده که نشان میداد تانکهای عراقی حریم مرزهای عربستان را نقض کردهاند، دولتمردان عربستان قانع کردند تا به جنگ عراق رضایت دهند. در واقع، فشارهای عملیات روانی امریکا اصل مهمی در تحریک نیروهای مسلح و همچنین عامل اصلی در اقناع افکار عمومی برای اقدام نظامی است. امریکا از حملات رسانهای همچون یک روش منظم برای مبارزه با مخالفان و ساقط کردن جریانهای خواستار عدالت اقتصادی و اجتماعی استفاده میکند و با این روش، جنبشهای دینی را که منافع غرب را به خطر میاندازند از بین میبرد. روستیک، رئیس سابق اطلاعات امریکا، در کتاب خود میگوید: «در پایان جنگ جهانی دوم من به سیاستمداران امریکا توصیه کردم که: هرکس بر رادیو تسلط داشته باشد، میتواند بر برلین تسلط داشته باشد». این، اشارهای بر اهمیت تبلیغات مسلط است. جاسوسان و خرابکاران در حال حاضر، فناوری عملیات روانی و تبلیغات نقش مهمی در کشورهای اسلامی جهان سوم دارد، بنابراین اگر کشورهای غربی در این کشورها شبکهای از دوستان را به عنوان عوامل نفوذ بگمارند، میتوانند، ضمن القای افکار خود به مردم کشورهای هدف، از وجود این دوستان، در مواقع مناسب برای دخالت و آگاهی از اطلاعات آن کشورها استفاده کنند. به تعبیر دیگر، میتوان در مواقع ضروری با استفاده از حملات سیاسی و ارتباطی از طریق کمک دوستان در دولتهای مورد نظر ـ برای برپا کردن جنگ یا وارد شدن در جنگ غیابی( ) و تخریب حرکات سیاسی و گماردن حکومتهای دست نشانده ـ عمل کرد؛ امری که در حال حاضر در حکومت حامد کرزای در افغانستان جاری است مانند آن را نیز در عراق انجام دهد، البته اگر بتواند با معارضان عراق تعامل کند. بنابراین بدون نفوذ در حکومتها این اعمال و فعالیتهای ممکن نیست. در اکتبر سال 1991 دفتر بازرسی عمومی در امریکا سمیناری را درباره تهدیدات جهان برگزار کرد که طی آن مقالاتی در مورد همکاریهای خارجی پس از جنگ سرد ارائه شد. یکی از این مقالات که رابرت کانگستون آن را نوشته بود، به موضوع اطلاعات و نقش آن در کنترل فرآیندهای سیاسی پرداخته بود. این مقاله که درباره عملیات روانی و فعالیتهای پنهان صحبت میکرد عنوان نمود: «عملیات روانی فرآیندی است که نفوذ کلمات را به عنوان سلاح غیرخشن به کار میگیرد». وی معتقد بود که اگر از این روش، درست استفاده شود، احتمال شکست به پایینترین حد خود میرسد. او توصیه کرده بود که کارشناسان بایستی دادههای اطلاعاتی را جمع کنند تا اینکه نقاط ضعف و قوت و قابلیتهای افراد هدف تبلیغات شناسایی شوند. وی اشاره کرده بود که شناسایی شخصیتهای مورد اعتماد برای رهبری کشورهای هدف و از میدان خارج کردن مبارزان و کسانی که برای منافع امریکا خطرساز هستند، از جمله اهداف یک عملیات روانی موفق است. همان طور که کانگستون گفته است، امریکا نمیتواند با دولتهای مخالف که منافع امریکا را تهدید میکنند به درستی مبارزه کند، شرط این مبارزه به دست آوردن اطلاعات کافی از داخل این حکومتهاست تا از این طریق، از مواضع دولتمردان در قبال امریکا و حتی از برنامههای آن دولتها مطلع شود؛ بنابراین، به کارگیری دولتمردان مطیع در کشورهای یاغی، مهمترین گام در تغییر این رژیمهاست. در غیر این صورت، ممکن است امریکا در قبال فوائد کوتاه مدت گماردن حکومتهای دستنشانده گرفتار مسئولیتهای بلندمدت در سطح محلی یا منطقهای و حتی جهانی شود. با توجه به این اوصاف، واضح است که رهبران غربی حملات تبلیغاتی روانی و عملیات روانی خود را بر دشمن باقی مانده پس از جنگ سرد، ادامه خواهند داد و شاید این دشمن اکنون مسلمانان باشند. آنها به تداوم واردات محصولات معدنی و نفتی ارزان قیمت نیاز دارند، بدین دلیل، امریکا در پی خنثی کردن حرکتهای ایدئولوژیک ضد منافع خویش است. جیمز بالدوین، رئیس پیشین دانشگاه دفاع ملی در واشنگتن، میگوید: «مؤثرتر از استقرار تجهیزات نظامی برای تحقق اهداف سیاسی، جنگ روانی سیاسی است که فریبنده است و برای رسیدن به هدف خود از تصاویر، افکار، سخنرانی، شعار و فشار اقتصادی و فناوری تبلیغات برای تأثیرگذاری بر اراده سیاسی دشمن استفاده میکند. اکنون پس از فروپاشی اتحاد شوروی و خارج شدن جهان از حالت دو قطبی، امریکا به صورت روزافزون دنیا را با جنگ کم شدت فتح میکند و سیطره اقتصادی و جنگ سیاسی، سپر امنیت ملی امریکا خواهد بود». بررسی و تحلیل موضوعی که رئیس پیشین آژانس اطلاعاتی امریکا آن را طرح کرده و به روشهای جنگ روانی و تبلیغات یا سازوکار تأثیر آن بر افکار، رفتار و اعتقادات و طراحی عملیات روانی مربوط است در واقع مستند به توضیحات و دادههای فریبندهای است که پایبندی به اخلاق ندارد و اهداف کارکردگرایی را دنبال میکند. گزینش برخی از نمونهها برای چگونگی تغییر رفتار سالم و اعتقاد در مورد شرب خمر و خوردن گوشت حرام و خلق تفکر مسلمانان مترقی و بازاریابی این فکر در میان نسل جوان و مطرود قلمداد کردن اعتقادات سنتی و سوق دادن آنها به طرف تمدن غربی، همگی از اهداف جهانی شدن فرهنگی و فکری است. این مقاله قصد نقد این تفکر و مسائل مربوط به اجرای آن را در سطح سیاسی و اجتماعی ندارد، هر چند به نکاتی در این باره اشاره شد، اما گفتنی است که مواضع فکری غربی درباره محرمات اسلامی راجع به خوردن و نوشیدن، مستند بر اصول دینی نیست، چرا که مسیحیت اصولی نیز، مانند همه انبیا، شرب خمر را حرام کرده است؛ زیرا منبع تشریع همه ادیان، یکی است. اینها تعالیم خداوند هستند که همه ادیان توحیدی بدان معتقدند؛ بنابراین، مسیحیت و اسلام در نفی آن مشترک هستند، اما مواضع کنونی حاکم بر غرب در واقع قائل بر اشباع رغبتهای انسانی بدون تقید به هیچ گونه قاعدهای است. در مقایسه با شهرنشینان غربی مشاهده میشود که روستاییان بیشتر به تعلیمات دینی و مراسم دینی متعهد هستند. همچنین، حفظ شئونات زن در روستاهای غرب بیشتر از شهرها محترم و محفوظ است. آزادیهای جنسی یکی از این رفتارهاست که به برداشتهای منفی نسبت به غرب منجر شده است، زیرا آن تمایل، غیر شرعی است. همچنین جرائم جنسی و انواع جرائم دیگر که گروههای تجاری با انگیزه کسب ثروت به آنها دامن میزدند و دیگر اعمال غیرمشروع که به طور کل بازدارندگی رفتاری را نابود و به سوی مواد مخدر و مسکر ترغیب میکنند، در برداشت منفی از غرب نقش دارند. هیچ انسان فهیده و دانشمندی نمیپذیرد که مصرف نکردن الکل نشانه ارتجاع و عقبافتادگی است و همه میدانند که به دلیل زیانهای مشروب است که دین آن را حرام کرده است. از سوی دیگر، باید توجه که تبلیغات برای دگرگونی در رفتار و اعتقادات، لزوماً در هر شرایطی و در هر جامعهای مؤثر نیست. گاهی جنگ روانی در دستیابی به اهدافش شکست میخورد، چرا که متغیرهایی( ) وجود دارد که باعث شکست یا موفقیت آن در شرایط مختلف میشود، مانند تجویز دارو از سوی پزشک که فردی را بهبودی میدهد اما در فرد دیگری با همان مرض اثر نمیکند، زیرا نیازهای اشخاص متفاوت است و هر بدنی هر دارویی را نمیپذیرد. بنابراین ممکن است دارویی برای بیماری تجویز شود، برای بیمار دیگری با همان علائم تجویز نشود. نسخه سیاسی موفق واحد هم برای همه جوامع پیدا نمیشود. بله، برای جوامع مختلف نسخههای مختلف لازم است. به عنوان مثال، سکولاریسم را نمیشود به هیچ وجه در جامعه اسلامی ایران رواج داد، چرا که ایران جامعهای اسلامی است. افزون بر آن، مردم آن از نژادها و اقوام و صاحبان ادیان مختلف تشکیل نشدهاند تا سکولاریسم راهحلی برای حل اختلافات آنها باشد. مدل یادشده در لبنان جاری است، زیرا جامعه لبنان از دو ملت مسلمان و مسیحی تشکیل شده است؛ بنابراین، نمیتواند حکومت مسیحی یا اسلامی تشکیل دهد، بلکه در آنها حکومتی سکولار لازم است تا اختلافات دینی شعلهور نشود. همچنین تداوم حکومت صدام صرفاً در اثر استبداد نبود، بلکه تنوع قومی و دینی در آنجا به نحوی بود که عامل مشترکی که بتواند آنها را یک جا جمع کند وجود نداشت، بنابراین قواعد سکولاریسم در آنجا درگیریهای دینی را از بین برده و طوائف و ساکنان مختلف را بر گرد مفاهیم اجتماعی و سیاسی جمع کرده بود. اکنون امریکا به این اشتباهات دچار شده است، زیرا اگر بخواهد نقش ادیان الهی را کمرنگ و تمدن مادی را جایگزین آن کند، معلوم میشود که توجهی به علوم اجتماعی و تاریخی ندارد. این تجربه در طول تاریخ بارها تکرار شده و هر بار نیز شکست خورده است، برای اینکه تکیه بر علوم روانشناسی و اجتماعی در شکلدهی به روشهای تبلیغاتی برای دگرگون کردن اعتقاد و رفتار، امری قطعی نیست و تنها میتواند موفقیتی نسبی به همراه آورد. همچنان که یاد شد، اگر تبلیغات مستقیم باشد، یا تنگناهای تمدنی بر مردمی تحمیل شود، عکسالعمل برمیانگیزد. کارشناسان جنگ روانی این وضعیت را واکنش وارونه( ) مینامند؛ یعنی تشکیل واکنش منفی. اکنون این وضعیت را در جوامع اسلامی ملاحظه میکنیم که چگونه زیادهروی غربیها باعث واکنش مردم شده است، به نحوی که مردم به حجاب توجه بیشتری میکنند و به رفتارهای دینی و اعتقادات اهتمام بیشتری میورزند. در نخستین مرحله، امریکا خود مسئول حوادث 11 سپتامبر است، چرا که این کشور با حمایتهای بیحد از رژیم اشغالگر قدس و نقض حقوق حقه مسلمانان به واکنشهایی بر ضد خود دامن زد. تمدن امریکایی معنایی برای اخلاق نمیشناسد و دائماً خود را در مقام ملت برتر معرفی میکند و این نکتهای است که ملل شرقی آن را هضم نمیکنند. آنچه که از طرف امریکا با نام مشارکت امریکایی برای توسعه مردم منطقه خاورمیانه مطرح میشود، در واقع، امریکایی کردن مردم این منطقه
مقالات مجله
نام منبع: محمد حمدی الحجاز
شماره مطلب: 2124
دفعات دیده شده: ۴۵۳۷ | آخرین مشاهده: ۲ ساعت پیش